حقوق مردم در سیره‌ی امیرالمؤمنین (علیه السلام)

سیره‌ی امیرمؤمنان (علیه السلام) در حکومت و خلافتش به گونه ای بودکه هیچ کس برتری جویی نسبت به دیگری نداشت و مردم درحکومتش به آسانی و آزادانه زندگی می‌کردند؛ و حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) نیز همیشه در ادای حقوق مردم، لحظه ای غفلت نورزید و نگذاشت حقی از مردم پایمال گردد. رعایت حقوق را می‌توان از جمله، حقوق مردم در آزادی، وحدت نژادی، امنیت، نام برد، از این جهت تساوی و تعادل در حکومت علوی نگذاشت اَشراف و بزرگان با فقراء و
سه‌شنبه، 23 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حقوق مردم در سیره‌ی امیرالمؤمنین (علیه السلام)

 حقوق مردم در سیره‌ی امیرالمؤمنین (علیه السلام)
حقوق مردم در سیره‌ی امیرالمؤمنین (علیه السلام)


 

نويسنده:احمد ابراهیمی هرستانی
منبع : اختصاصي راسخون



 

احمد ابراهیمی هرستانی

چکیده
سیره‌ی امیرمؤمنان (علیه السلام) در حکومت و خلافتش به گونه ای بودکه هیچ کس برتری جویی نسبت به دیگری نداشت و مردم درحکومتش به آسانی و آزادانه زندگی می‌کردند؛ و حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) نیز همیشه در ادای حقوق مردم، لحظه ای غفلت نورزید و نگذاشت حقی از مردم پایمال گردد. رعایت حقوق را می‌توان از جمله، حقوق مردم در آزادی، وحدت نژادی، امنیت، نام برد، از این جهت تساوی و تعادل در حکومت علوی نگذاشت اَشراف و بزرگان با فقراء و مساکنین تفاوتی کنند، بلکه همه یکسان بودند.
کلیدواژگان: امیرالمؤمنین (علیه السلام)، مردم، حقوق، حکومت، سیره.
مقدمه
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) استوار بود و مسأله ولایت و خلافت آن حضرت عیناً شبیه به حکومت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آ له) در صدر اسلام بود که در شرایط رهبری آن حضرت مشرکان، منافقان، یهودیان، مسیحیان و مسلمانان همه درکنار هم از حقوقی عادلانه برخوردار بودند. در حکومت علوی امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز این چنین بود که اشراف زادگان با فقراء تفاوتی نداشتند و از دقیق‌ترین و مشکل‌ترین کارهای امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم، عدالت و رعایت تساوی حقوق مردم در تمام زمینه‌ها، چه نژادی و قبیله ای و چه امنیتی بود.

1.شایسته سالاری در واگذاری مسئولیت‌ها
 

«وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْر کَبِیر» (1)؛ آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند آمرزش و پاداش بزرگ دارند.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در فرمان خود به محمد بن ابی بکر هنگامی که فرمانداری مصر را به عهده او گذاشت، می‌نویسد: «این فرمانی است که بنده خدا امیرمؤمنان به محمد بن ابی بکر داده. به او فرمان داده به تقوای برای خدا و فرمان بردن از او در نهان و عیان و ترس از خدا در نادیده و دیده و او را فرمان داده به نرمش برای هر مسلمان و به سخت گیری بر هر نابکار به عدالت با اهل ذمه و به طرفداری حق جویان برای ستمدیده و به سخت گرفتن بر ستمکار و به گذشت از مردم و به احسان تا اندازه توان و خدا پاداش دهد به نیکوکاران» (2)
و هنگامی که قیس بن سعد بن عباده انصاری را به فرمانداری مصر برگزید، نامه ای برای مردم مصر به همراهش فرستاد، که در این نامه خطاب به مردم مصر می‌فرماید: «از طرف بنده خدا علی امیرالمؤمنین برای هر که این نامه‌ام بدو رسد از هر مسلمانی درود بر همه شماها، راستش من خدای یگانه را نزد همه شما سپاس گزارم. اما بعد راستش، خدابه حسن ساختن و اندازه گرفتن و تدبیرش اسلام را برگزیده تا دین او وفرشته ها ورسولانش باشد و همه رسولان را برای مسلمانی به سوی بنده‌هایش گسیل داشته به ویژه آن را که از همه آفریده های خود برگزید و از آنجه خدای عزّوجّل این است را گرامی داشته، این فضیلت را بدان ها آموخت وآنهارا پرورید تا به راه درست در آینده و آن‌ها راجمع کرد تا از هم جدا نشود و آن‌ها راپیراسته تا پاکیزه باشدوچون هر جه او را باید انجام داد خدا او را برگرفت و نزد خود برد بر او صلوات و سلام و رحمت و رضوان خدا که او به راستی پسندیده و بزرگوار است.»
امام علی (علیه اسلام) قبل از خلافت، بابیان ده‌ها دلیل عقلی استدلال می‌کنند که لایق‌ترین فرد برای حکومت هستند و گاهی به صورت پرسش و پاسخ در خطاب به مردم برتری‌های خود را برمی شمارد. (3)
آن حضرت مدیریت جامعه و ادراه آن را به قطب وسط آسیاب و محور آن تشبیه کرده‌اند «انّ محلِّی منها حملَّ القُطب مِن الرَّمیِ» (4) همچنان که سنگ آسیاب فقط حول محور خود به چرخش در می‌آید و در صورت بزرگ‌تر و یا نامناسب بودن محور سنگ نمی‌چرخد و یا در صورت ضعیف بودن می‌شکند مدیران جامعه و نخبگان نیز محورهای چرخش جامعه هستندکه بایدهر کدام برای شغل و منصب خود مناسب بودهو از توان، خلاقیت و شایستگی لازم برخوردار باشند ودر غیر این صورت ضعف نارسایی، بی عدالتی، بی قانونی جامعه و تشکیلات اداری را فرا گرفته و آن رابه انحطاط می‌کشاند. (5)
امام علی (علیه السلام) لیاقت و شایستگی خود را در خطبه شققیه این گونه بیان می‌دارند: «آگاه باشید [مردم] به خدا سوگند! ابابکر، جامه را بر تن کرد در حالی که می‌دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی چون محور آسیاب حرکت می‌کند او می‌دانست که سیل علوم از دامن کوهسار جاری است و مرغان دورپرداز اندیشه‌ها، به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من ردای خلافت را رها کرد؛ و ازآن کناره گیری کردودر اندبشه بودم که آیا بادست تنها برای گرفتن جق خودبه پا خیزم یا در محیط خفقان زا وتاریکی که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را تاقیامت با ملاقات پروردگار، اندوهگین نگه می‌دارد! پس از ارزیابی درست، صبرو بردباری را خردمندانه تر دیدم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بودو با دیدگان خود می‌نگریستم که میراث مرا به غارت می‌برند! تااین که خلیفه اول، به راه خودرفت و خلافت [پس از خود] به پسر خطاب سپرد.»
شگفتا! ابابکر که درحیات خود از مردم می‌خواست عذرش را بپذیرند، چگونه در هنگام مرگ خلافت را به عقد دیگری درآورد؟ هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهره مند گردیدند. سوگند به خدا! مردم در حکومت دومی، در ناراحتی و رنج مهمی گرفتار آمده بودند و دچار دورویی‌ها و اعتراض‌ها شدند ودر آن مدت طولانی محنت زا و عذاب آور چاره ای جز شکیبایی نداشتم تا آنکه روزگار عمر هم سپری شد تا آنکه عثمان به خلافت رسید. او پهلویش از پر خوری باد کرده، همواره بین آشپزخانه و دسشتویی سرگردان بود و خویشاوندان پدری او از بنی امیه به پا خواستندو همراه او بیت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه ای گه به جان گیاه بهاری بیفتد، عثمان آنقدر اسراف کرد ریسمان بافته او باز شد اعمال او مردم را برانگیخت و شکم بارگی او نابودش ساخت. سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، از حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران حجّت را بر ماتمام نمی‌کردند و اگر خداوند از علی عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگی ستمکران و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش می‌ساختم اخر خلافت را به کاسه اول آن سیراب می‌کردم آنگاه می‌دید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ای بی ارزش‌تر است (6)
و از سخنان خودامیرالمومنین (علیه السلام) است که می‌گوید : رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به من فرمودند: ای پسر ابی طالب ولایت بر امت من از آن توست. اگر با رضا و رغبت تو را به ولایت خویش برگزیدند و با رضایت بر خلافت تو اجتماع کردند ولایت آن‌ها را بر عهده بگیر و اگر بر خلاف تو اختلاف نمودند، آن‌ها را به حال خود واگذار...(7)
«دوران زندگی من به سر آید. پس سوگند به خدا! من همواره از حقّ خویش محروم ماندم و از هنگام وفات رسول الله (صلی الله علیه و آله) تا امروز حقّ مرا از من بازداشته و به دیگری اختصاص دادند.»(8)
استاد شیهد مطهری در این باره می‌گوید:
در موارد زیادی، علی (علیه السلام) از حقّ خویش چنان سخن می‌گوید که جز با مسأله تنصیص و مشخص شدن حقّ خلافت برای او به وسیله رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قابل توجیه نیست در این موارد سخن علی (علیه السلام) این نیست که چرا مرا با همه جامعیت شرایط کنار گذاشتند؛ و دیگران را برگزیدند. سخنش این است که حقّ قطعی و مسلم مرا از امن ربودند. بدیهی است که تنها با نص و تعیین قبلی از طریق رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است که می‌توان از حقّ مسلّم و قطعی دم زد. صلاحیت و شایستگی، حقّ بالّقُوه ایجاد می‌کند نه حقّ بالفعل و در مورد حق بالقوه سخن از ربوده شدن حقّ مسلّم و قطعی صحیح نیست. (9)
2.رعایت حقوق مردم در جامعه انسانی امام علی (علیه السلام)
«جامعه‌ی علی بن ابیطالب (علیه السلام) یک جامعه قبیله ای نیست؛ زیراجامعه قبیله ای از نظر وی، یک اجتماع ستمکار و غاصبی است که فرزندان خود را تحت فشار قرار می‌دهد و نرمش به کار نمی‌برد و با تعصب احمقانه، نه احساس انسانی بلندپایه، رفتار می‌کند و امتیازات طبقاتی بزرگان و منتقدان را بدون مراعات، حقوق و کوشش‌های هم میهنان درنظر می‌گیرد. انگیزه قبیله‌ای موجب افتخارات متکی به گمان و اوهام می‌گردد و از انسان می‌خواهد که بر برادر خود، تکبر و خودفروشی نشان ندهد و بر پدر خود برتری جوید و دلیل او بر این کارها، گمراهی و نادانی و هواپرستی است! و علاوه بر همه‌ی این‌ها، جامعه قبیله ای خواستار آشوب و بلواست و آشوب، باعث ویرانی سرزمین‌ها و نابودی مردم و ناامیدی دل‌ها و تاریکی و سیاهی روی زمین است! همچنین جامعه علی بن ابیطالب (علیه السلام) یک جامعه نژادی نیست که عرب را به خاطر نسب و محل تولد و خاک بر غیر عرب ترجیح دهد. پس جامعه نژادی از نظر وی، همان جامعه قبیله ای غاصب و ستمکار در چهارچوب وسیع‌تری از نقطه نظر کثرت افراد است و چنان که علی (علیه السلام) قرشی را بر تمیمی در قبال رومی یا ایرانی، به خاطر نژاد و نسب، قائل نمی‌شد. پس هر انسانی در نظر امام علی (علیه السلام) همان انسان است و جز با علم و عمل، هیچ گونه فرق و برتری بین او و برادرش وجود ندارد و بدین ترتیب علم و عمل، دانش و کردار، دو اساس برتری بین مردم خواهد بود، برای آنکه» کم ارزش‌ترین مردم، کم دانش و دورترین آن‌ها از مرحله عمل است. (10)

ذخیره کردن اموال مردم ممنوع!
 

امیرمؤمنان (علیه السلام) به پیروی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اموال مسلمانان را انبار نمی‌کرد، بلکه به محض وصول، آن‌ها را میان مردم توزیع می‌نمود. آری رهبر اسلامی باید این گونه باشد. «ابن شهر آشوب در کتاب» مناقب آل ابی طالب از سالم جحدری روایت کرده است که گفت: «من شاهد بودم که شب هنگام، مقداری پول برای علی بن ابیطالب (علیه السلام) آورند، فرمود: این مال را قسمت کنید عرض کردند: ای امیرمؤمنان! شب شده است. بگذارید برای فردا. فرمود: شما تعهد می‌کنید که من تا فردا زنده باشم؟ عرض کردند: ما چه کاره ایم [دست ما نیست]. فرمود: تأخیر نکنید، همین حالا تقسیم کنید، پس شمعی آوردند و همان شب آن پول‌ها را قسمت کردند.»(11)
شاید این پرسش پیش آید که: چرا تقسیم در شب؟ در صورتی که آن پول، در شب به کار مسلمانان نمی‌آمد و فردا از آن استفاده می‌کردند؟ در پاسخ می‌گوییم: به چند دلیل: اول: رفع مسئولیت از پیشوای مؤمنی که مسئولیت را گران‌ترین بار بر دوش خود می‌بیند.
دوم: دلگرم شدن بعضی مؤمنان نیازمند به آن پول و تصمیم گیری درباره‌ی امول مالی فرد ایشان.
سوم: شتاب در کار خیر، که در آیات و روایات به آن توصیه شده است، مانند این آیات: «وَسَارِعُواْ إِلَی مَغْفِرَةٍِ مِّن رَّبِّکُم» (12)؛ و به سوی آمرزشی از سوی پروردگارتان بشتابید.
«وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأُوْلَئِکَ مِنَ الصَّالِحِین» (13)؛ و در کارهای نیک می‌شتابند و اینان از نیکانند.
در سیره‌ی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) آمده است که آن حضرت اموال را تقسیم می‌کرد و برای خودش با آن که نیاز داشت؛ چیزی برنمی داشت. «ابن شهر آشوب در مناقب آورده است که گاهی اوقات حضرت، حتی سه درهم که با آن إزاری و یا دیگر مایحتاج خود را بخرد، نداشت، و با این حال همه اموال بیت المال را بین مردم توزیع می‌کرد و بعد در آن جا نمازی می‌خواند و می‌گفت: »اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذِی أَخرَجَنی مِنهُ کَا دَخَلتَه (14)؛ سپاس خدایی را که مرا از این بیت المال همان گونه که داخل شدم خارج ساخت. [یعنی دست خالی، بدون آن چیزی که برای خود بردارم].
پرهیز از غرور و تکبر در ادای حقوق مردم
امام علی (علیه السلام) در خطبه‌ی معروف «قاصعه» که در سال 40 هجری ایراد کرده‌اند، می‌فرماید: «شیطان را کبر و خودخواهی به او روی آورد، پس در آفرینش خود به آدم فخر نمود و برای اصل خویش عصبیّت نمود. آشکارا زیر فرمان حق تعالی نرفت. پس شیطان، دشمن خدا، و پیشرو گردنکشان است. آنگاه امام علی (علیه السلام) در حکمت‌های گهربارشان در این باره مردم را موعظه می‌کند: »بِکِثرَهِ التَکّبر یَکُونُ التّلَف (15)؛ نابودی در گردنکشی است.
و آنگاه در ادامه می‌فرماید: «شما ای فریب خوردگان دنیا چه چیز شما را حریص گردانیده است به سرایی که خیرش کم و شرّش دامنگیر و آماده است، نعمتش گرفته شدنی و عزیزش خوارشدنی است.»(16)
از جمله مواردی که امیرالمؤمنین بدون غرور و تکبر با مردم رفتار می‌نمودند و در تاریخ آمده این است که: امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) با آنکه خوارج بر روی او و یارانش شمشیر کشیدند و هزاران زن و مرد، از شیعیان علی (علیه السلام) را به قتل رساندند، و جنگی بر ضد آنحضرت به راه انداختند، اما با این همه امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حقوق خوارج از بیت المال را قطع نکردند. (17)
حق آزادی مردم در حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
در دوره‌ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) مردم از آزادگی گسترده اسلامی برخوردار بودند. این ویژگی زمانی نمایان‌تر می‌شود که خشونت‌ها و بی رحمی‌های دوره عثمان بن عفّان را به یاد آوریم، به طوری که صحابی بزرگواری چون ابوذر رضوان الله علیه که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بارها و بارها او را ستود، مجال امر به معروف و نهی از منکر نمی‌یافت. این آزادی اسلامی که امیرمؤمنان (علیه السلام) میدان را برایش باز کرد شبیه‌ترین نمونه نسبت به آزادی‌هایی بود که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در صدر اسلام به مردم داد. برای مثال همان گونه که در مدینه منوره و پیرامون آن مشرکان و یهودیان و مسیحیان و منافقان در کنار مسلمانان زندگی می‌کردند؛ خانه‌هایشان کنار هم بود و در بازار با هم بودند و با یکدیگر داد و ستد می‌کردند و در سایه اسلام از آزادی برخوردار بودند، در عصر امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نیز مسلمانان و یهودیان و مسیحیان و مجوسیان و مشرکان و بلکه همه‌ی انسان‌ها از هر کیش و آیینی در سایه اسلام، با عزّت و احترام و در رفاه و خوشی زندگی می‌کردند. آن حضرت می‌فرمود: «اَلنّاسُ صِنفان إما أَخٌ لَکافِی الدِّینِ و إما نَظَیرٌ لَکَ فِی الخَلق» (18)؛ مردم [نسبت به شما] دو دسته‌اند: یا برادر دینی تو هستند و یا همنوع تو
این جمله بی نظیر و شکوهمند و جاویدان، زمینه را برای احترم بشر، از آن حیث که بشر است، می‌گشاید تا مردم از این دیدگاه به او بنگرند، و همگان را زیر چتر عدالت و حق انسانیّت گرد می‌آورد. امیرالمؤمنین درترغیب و تشویق به آزادی می‌فرماید: «ألا حرّ یدع هذه اللماظة» (19)؛ آیا آزاده ای نیست که این پس مانده غذا دردهان را رها کند؛ و باز می‌فرماید: «أیُّهَا النّاس إنَّ آدَم لَم یَلد عَبداً وَ لا أحراراً وَ لکِنَّ الله حَول بَعضَکُم بَعضاً» (20)؛ ای مردم! آدم نه غلامی به دنیا آورد و نه کنیزی، مردم همه آزادند اما خداوند بعضی از شما را در اختیار بعضی دیگر قرار داد.
«علامه مجلسی (رحمة الله علیه) به نقل از» المناقب آورده است: «ابوهریرة که روز گذشته از حضرت علی (علیه السلام) بد گفته بود نزد آن حضرت آمد و خواهش‌های خود را مطرح کرد و حضرت آن‌ها را برآورده ساخت. یاران حضرت علی (علیه السلام) بر او خرده گرفتند، اما حضرت فرمود: »من شرم می‌کنم که جهالت او بر علم و معرفت من، و جُرمش بر عفو و گذشت من، و درخواستش بر سخاوت و بخشش من چیره آید. (21)
و اما درمقابل می‌بینیم که ابوذر (رضوان الله علیه) این صحابی بزرگ و جلیل القدر، در مجلس عثمان که نیازی به معرفی ندارد، از حکم شرعی سخن می‌گوید اما سزایی جز ضرب و حبس و تبعید و گرسنی و خواری و مرگ نمی‌بیند!
ولی ابوهریرة که به سبب احادیث ساختگی‌اش از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شهرت دارد اَولاً جرأت نمی‌کند که روبروی علی (علیه السلام) از او بدگویی کند!
ثانیاً: از آزادی اسلامی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) آن را باجرا درآورده است آگاه است و لذا بیم آن که مورد خشم و یا کیفر قرار گیرد، ندارد.
ثالثاً: علی (علیه السلام) با آن که می‌داند ابوهریرة در این رفتارش گنهکار و عصیانگر است و حق را زیرپا نهاده و درپی باطل و ستم است، او را مجازات نمی‌کند.
رابعاً: ابوهریره فرای آن روز، جرأت می‌کند که نزد حضرت علی (علیه السلام) بیاید و حوایجش را بخواهد.
خامساً: حضرت علی (علیه السلام) هم واقعاً حوایجش را برآورده می‌سازد به طوری که انگار اصلاً چیزی اتفاق نیفتاده است؛ و بعد به یارانش که بر او خرده می‌گیرند، با منطق علم و گذشت و بخشندگی جواب می‌دهد. (22)

رعایت حق وحدت نژادی
 

«در اینجا گفتاری از امام علی (علیه السلام) نقل می‌کنیم که با صراحت کامل به وحدت نژادی بشری و یگانگی کوشش‌های مشترک بین همه‌ی مردم و سپس به وحدت وظائف و حقوق بین افراد، دلالت دارد و البته با در نظر داشتن این وحدت در میان فرزندان یک جامعه، بی شک آن جامعه‌ی انسانی خالص و بی نظیر در انسانیت خواهد بود که هیچگونه انگیزه‌ی قبیله ای و تعصب نژادی در آن راه نخواهد داشت.» (23) «پس خداوند متعال از جمله‌ی حقوق خود را برای بعضی مردم بر برخی دیگر حقوقی را واجب فرموده و حقوق را در حالات مختلفه برابر گردانیده و بعضی از آن‌ها را در مقابل بعضی دیگر واجب نموده و برخی از آن حقوق وقوع نمی‌یابد مگر به ازاء برخی دیگر، (مثلاً زن نسبت به شوهر، پدر به فرزند، مالک بر مملوک، همسایه بر همسایه و خویش بر خویش و بالعکس) (24)»
آری علی (علیه السلام) هرگونه نژادپرستی را که مانع راه ترقی و رشد اسلام بود از میان برداشتند و هرگونه قوم گرایی را با شدّت و شهامت ردّ می‌نمودند و از این طریق قرآن را به کار بست و فرمان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را پیاده نمود.

زن عرب با زن غیرعرب یکی است
 

«ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه»، به نقل از ابواسحاق همدانی آورده است که گفت: «روزی دو زن نزد حضرت علی (علیه السلام) آمدند، یکی عرب بود و دیگری از موالی آن دو از حضرت چیزی درخواست کردند و امام به هر دو به یکسان چند درهم و مقداری غذا داد. یکی از آن دو گفت: من یک زن عرب هستم و این عجم است. حضرت فرمود: به خدا قسم که من در این بیت المال برتری برای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق نمی‌بینم» (25)
آن حضرت در یکی از خطبه‌هایش می‌فرماید: «لَأَسوِینَ بَینَ الأَسوَدِ وَ الأَحمَرِ» (26)؛ من میان سیاه و سفید فرقی نخواهم گذاشت.
در زمانی که خواست بیت المال را تقسیم کند، نوشت: «عرب و قرشی و انصاری و عجم و همه قبایل عرب و تیره های عجم که اسلام را نپذیرفتند، یکسانند.»(27)
اینچنین امیرمؤمنان (علیه السلام) معیار اصلی و چارچوب کلی را اسلام قرار داد، که همه قوم گرایی ها، قبیله پرستی ها و آداب و رسوم غیراسلامی و جداسازی‌ها و تبعیضات غیرانسانی در برخورد با صخره سخت و استوار آن خُرد و متلاشی می‌شوند.

برتری ندادن اشراف و بزرگان
 

مرحوم علامه مجلسی (رحمة الله علیه) به نقل از: شیخ مفید و کلینی و طوسی (رضوان الله علیهم اجمعین) با سندهای مختلف آورده است که: چون مردم از گرد حضرت پراکندند و بسیاری از آن‌ها برای رسیدن به مال و منال دنیا نزد معاویه گریختند، گروهی از شیعیان نزد امیرمؤمنان (علیه السلام) آمدند و گفتند: یا امیرمؤمنان! این اموال (بیت المال) را عطا کن و این بزرگان عرب و قریش را بر موالی و غیرعرب ها، و نیز کسانی را که بیم آن می‌رود با تو مخالفت کنند و به معاویه بپیوندند، برتری ده [و حقوق بیشتری از بیت المال پرداخت کن]، وقتی کارها سر و سامان یافت و بر اوضاع مسلط گشتی دوباره به یکسان تقسیم کن و با مردم عدالت نما.
امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: وای بر شما! به من می‌گویید پیروزی را با ستم کردن بر مسلمانانی که زیردست منند، بجویم؟ نه، به خدا سوگند! که تا چرخ روزگار می‌چرخد و در آسمان اختری می‌تابد چنین نخواهم کرد به خدا گر این اموال مال خود من بود به یکسان میانشان تقسیم می‌کردم، چه رسد که اموال آن‌ها [مردم] است. (28)

حقوق مردم بر مبنای ره آورد امنیت
 

علی (علیه السلام) در هیچ دستور و هیچ قانونی، سرانجام بالاتر و بزرگ‌تر از آرامش و امنیت مردم روی زمین، چیزی را نمی‌شناسد، پس تمایل به آرامش و کوشش برای امنیت، درنظر و بینش امام علی (علیه السلام) یک وظیفه‌ی اخلاقی است که انسان را از حیوان درنده متمایز می‌سازد، امنیت درنزد علی (علیه السلام) آن هدفی است که هر دستور صحیح و هر قانون درستی، درپایان خود به آن می‌رسد.
علی (علیه السلام) درباره‌ی امنیت و آرامش و حاکمیت آن در زندگی مردم می‌فرمایند: «اللّهُمَّ إِنَّک تَعلَمُ أنَّهُ لَم یَکُن الّذی کانَ مِنّا مُنافَسَةً فی سُلطانٍ وَ لاإلتماسَ شَیءٍ من فُضُولِ الحُکام وَ لکِن لِیَزد المَعالِمَ مِن دِینکَ وَ تُظهِرُ الإصلاحَ فی بِلادِکَ فَیَأمَنَ المَظلُومُونَ مِن عِبادِکَ وَ تُقامَ المُعَطَّلَةُ مِن حُدودِکَ» (29)؛ خدایا تو می‌دانی که جنگ و درگیری ما، برای به دست آوردن قدرت و حکومت دنیا و ثروت نبود، بلکه می‌خواستیم نشانه های حقّ و دین را به جایگاه خویش بازگردانیم، و در سرزمین‌های تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستمدیده است در أمن و امان زندگی کنند، و قوانین و مقرّرات فراموش شده‌ی تو بار دیگر اجراء گردد.
نتیجه
حکومت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نمونه‌ی کامل دیگری است که بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن را با دقت و زیبایی و جامعیّت تمام منعکس می‌کند و حقوق مردم را حکیمانه و عادلانه در عرصه های مختلف حکومت رعایت می‌نماید. نتیجه ای که از این مقاله گرفته می‌شود این است که اولاً، امیرالمؤمنین، هیچ چیز درنظرش خوارتر و بی مقدارتر از دنیا و مافی‌ها نبود وهرگز زمین و ملکی برای خود برنداشت بدینسان رهبریت و حکومتش الگوست برای زمامداران و فرمانروایان حکومت‌ها؛ و ثانیاً: مهم‌ترین مسئله برای علی (علیه السلام) حق و حقوق مردم است که اگر جامعه از رعایت آن فاصله گرفت، ظلم و ستم در آن حکومت فراوان و فاصله‌ها بین اقشار مردم زیاد می‌گردد.

پي نوشت ها :
 

1.سوره فاطر، ایه 7.
2.الغارات، ثقی کوفی، ص 86 و 87.
3.نهج السعاده فیمستدرک نهج البلاغه، ج 1 ص 105.
4.شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ص 151.
5.فصلنامه علمی پژوهشی انقلاب اسلامی، شماره 56، ص 26 و 27.
6.نهج البلاغه، ترجمه دشتی، محمد، خطبه 3، ص 29 و 31.
7.کشف المحجه، سیدبن طاووس، ص 180.
8.نهج البلاغه، خطبه 6، ص 35.
9.سیری در نهج البلاغه، ص 147.
10.حقوق مردم در گفتار و سیره امیرمؤمنان، ص 135 و 136.
11.المناقب، ج 2، ص 95.
12.آل عمران، آیه 133.
13.آل عمران، آیه 114.
14.المناقب، ج 2، ص 95.
15 و 16. حکمتهای 121 و 111 و 109.
17.بحارالأنوار، ج 22، ص 124، ح 100.
18. نهج البلاغه، نامه 53.
19.نهج البلاغه، حکمت 456.
20.اسلام و سیاست، ص 126؛ به نقل از کافی، ج 8، ص 68، ح 26.
21.بحارالأنوار، ج 41، ص 49، ب 104، ح 1.
22. اسلام و سیاست، ص 129 و 130.
23.امام علی و جامعه انسانی، ص 93.
24.ترجمه نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 207، بند 5، ص 684.
25. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 200ـ201.
26. الاختصاص، ص 151.
27.الاختصاص، ص 152.
28.ر. ک: بحارالأنوار، ج 41، ص 108 و 109، ح 15، 27، 29.
29.نهج البلاغه، خطبه 131، ترجمه محمددشتی، ص 174.

منابع و مآخذ
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه، شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق فیض الإسلام، نشر هجرت، سال 1414 ق.
3. بحارالأنوار، مجلسی، محمدباقر، نشر داراحیاءالتراث العلمی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق.
4. الغارات، ثقفی، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، نشر انجمن آثار ملی، چاپ اول، تهران، سال 1395 ق.
5. اسلام و سیاست، حسینی شیرازی، سیدصادق، ترجمه شیخی، حمیدرضا، نشر سلسله، چاپ دوم، قم، 1386.
6. الاختصاص، مفید، محمّد بن محمّد، محقق غفاری، علی اکبر، نشر الموتمر العالمی، چاپ قم، سال 1413 ق.
7. کشف المحجة، ابن طاووس، علی بن موسی، محقق حسون، محمد، نشر بوستان کتاب، چاپ دوم، قم، سال 1375 ش.
8. حقوق مردم درگفتار امیرالمؤمنین (علیه السلام)، مجیدی، سیداصغر، نشر میراث ماندگار، چاپ اول، قم، سال 1386 ش.



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما