کاپيتولاسيون و زمينه هاي سياسي و اجتماعي اعدام انقلابي حسنعلي منصور(2)
رويکرد هيئت هاي مؤتلفه به مبارزه مسلحانه با رژيم
اصل تفکر تأسيس شاخه نظامي به حوادث پس از قيام پانزدهم خرداد باز مي گردد؛ زماني که در داخل تشکيلات مؤتلفه افرادي پيدا شدند که معتقد به مشي غير سياسي بودند. آنها موضوع شاخه نظامي را مطرح کردند که مورد موافقت قرار گرفت. مهدي عراقي در رابطه با شرايط توافق بر سر تشکيل شاخه نظامي چنين مي گويد:
پانزده خرداد هم يک نقطه عطفي بود تقريباً در تاريخ مبارزات ايران به خصوص در داخل تشکيلات خود ما بعد از آن کشتار و ناراحتي [اي] که براي مردم پيشامد کرده بود. آنهايي که يک مقدار معتقد به مشي غير سياسي بودند، يک مقدار زمينه برايشان فراهم شد که بتوانند روي طرح هاي خودشان صحبت بکنند، اين شدکه طرح يک شاخه اي به نام شاخه نظامي [که] در دورن سازمان به وجود بيايد، مطرح شد. بچه ها موافقت کردند، البته صورت آن را نيز تنظيم کرديم که اگر يک وقت اتفاقي و يا حادثه اي افتاد و کسي لو رفت، اين کساني که مسؤل اين شاخه هستند، مسئوليتش را بپذيرند و بگويند ما اين پيشنهاد را کرديم.. (2)
هدف هيئت هاي مؤتلفه از ايجاد تشکيلات نظامي، اعدام انقلابي سران رژيم از جمله محمدرضا پهلوي، حسنعلي منصور و ديگر دست اندرکاران رژيم بود. (3)
در ادامه اين تصميم، شاخه نظامي مؤتلفه که از مدتي پيش به جذب نيرو و آموزش نظامي پرداخته بود، جلسات مکرري را درباره عملي ساختن اهداف خود برگزار کرد. در اين جلسات تصميم گرفته شد تا اشخاص مؤثر ترور گردند. در جلسه اي که پس از تبعيد امام به ترکيه در منزل علاء الدين مير محمدصادقي در نظام آباد تشکيل شد، آقايان عسگراولادي، ميرفندرسکي، مهدي بهادران، حبيب الله شفيق، توکلي، صادق اماني، عباس مدرسي فر، حسين رحماني، حبيب- اللهيان و اسدالله لاجوردي شرکت داشتند. در جلسه مذکور صادق اماني چاپ و نشر اعلاميه را کافي ندانست و بر لزوم انجام اقدامي اساسي و حاد تأکيد کرد. در اين جلسه مسئله ترور شاه، حسنعلي منصور و نصيري، رئيس ساواک، مطرح شد. ابوالفضل توکلي بينا درباره مسائل مطرح شده در اين جلسه مي گويد:
... ما جمعيت هاي مؤتلفه بر اساس وظايفي که داشتيم جلسات متعددي تشکيل داديم. يکي جلسه منزل علاء الدين مير محمد صادقي از اعضاي شورا را که از صبح تا شب ادامه داشت؛ در اين جلسه به اين نتيجه رسيديم که ديگر اعلاميه فايده ندارد. چون اين جو را نمي شکند. بايد به دنبال ضربه اي به رژيم باشيم که کاري و مؤثر باشد و جو خفقان را بکشند. در همان جلسه بود که مسئله شاه، منصور و نصيري مطرح شد. اين سه عناصري بودند که بيشتر فعال بودند. نصيري رئيس ساواک بود. منصور هم نخست وزير بود که لايحه را (کاپيتولاسيون) به مجلس برده و به تصويب رسانيده بود. يکي هم شاه بود. آن جلسه تصويب کرد که يک کار حاد بکنيم. اينها مفسد في الارض هستند و بايد حکم درباره آنها اجرا شود. اين را به شاخه نظامي مان داديم. مرحوم شهيد عراقي و صادقي اماني؛ زير مجموعه شاخه نظامي نيز مرحوم بخارايي، نيک نژاد و صفارهرندي بودند. (4)
اولويت ترور شاه يا منصور!
حاج مهدي عراقي درباره اينکه چطور شد که هيئت مؤتلفه، حسنعلي منصور را جهت ترور انتخاب کرد و چرا به فکر ترور شاه که در رأس قدرت قرار داشت نيفتادند، بيان مي کند:
روي اين مسئله فکر کرده بوديم و اين را در داخل گروه به بحث گذاشتيم. به اينجا رسيديم که چون هنوز نه سازماني در داخل کشور ما وجود دارد که بتواند به مجرد برداشتن و رفتن شاه قدرت را قبضه کند، نه خود تشکيلات و گروه به طور کلي آمادگي چنين کارهايي را دارند، دو صورت پيدا مي کند؛ يا اينکه اينجا به طور کلي به صورت ويتنام درمي آيد، يا اينکه قهراً ممکن است گروه هايي که از نظر ايدئولوژي مورد تأييد آنها نباشند، در اثر داشتن سازمان بندي هايي بتوانند قدرت را قبضه کنند. پس چه بهتر که از خودش بگذرند و رده هاي پايين تر را بزنند که يک آمادگي هم در خود مردم ايجاد بشود. حداقل اگر خودشان نتوانستند قبضه کنند، سازماني بتواند به وجود آيد که اين کار را انجام دهد. لذا وقتي که چنين سازماني به وجود آمد آن وقت زدن خودش بلامانع است.
ايشان در ادامه باز بر اين دليل تأکيد مي نمايد:
اگر اين آمادگي که امروز فرض کن که در مردم هست يا حداقل سازماني در آن روز بود که مي توانست بارفتن اين [شاه] قبضه بکند [قدرت] زدن خود اين بابا [شاه] خيلي آسان تر از زدن منصور بود، يعني با شناسايي که شده بود، جاهايي که اين بابا بدون گارد محافظ مي رفت، همه اينجاها شناسايي شده بود و خيلي خوب مي شد از بين برد او را ولي تنها و تنها همين مسئله که گفته شد اين يکي نيروي بازدارنده اي بود که ما را نمي گذاشت به آن سمت برويم و از بعدش واقعاً يک مقدار ترس داشتيم که چه مي شود. (5)
اين مطلب توسط ديگران هم بيان شده است؛ عزت شاهي در ضمن بيان خاطراتش از ماجراي کاپيتولاسيون و تبعيد امام اينچنين بيان مي کند:
آنها (هيئت هاي مؤتلفه) مي گفتند اگر با شاه طرف بشويم و شاه را بکشيم ما کسي را ندرايم که به جايش بگذرايم و در نتيجه در مملکت هرج و مرجي به وجود مي آيد و خونريزي زياد مي شود. ولي اگر بتوانيم اطرافيان شاه را از بين ببريم، شاه گوشمالي مي شود و درصدد اصلاح خود برمي آيد. لذا براي اين منظور برخي بلند پايگان رژيم چون اسدالله علم و حسنعلي منصور، دکتر اقبال و شريف امامي شناسايي شدند. (6)
پي نوشت ها :
1- اسطوره مقاومت؛ شهيد سيد اسدالله لاجوردي، تهيه و تنظيم مجمع فرهنگي شهيد آيتالله بهشتي، تهران، آخرين پيام، 1384، ج1، ص49.
2- ناگفتهها، همان، ص205.
3- جلالالدين فارسي، همان، ص127-126.
4- تاريخ شفاهي هيئتهاي مؤتلفه اسلامي، تدوين حكيمه اميري، تهران، مركز انقلاب اسلامي، 1386، ص160؛ به نقل از مصاحبه با ابوالفضل توكلي بينا، موجود در آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، جلسه چهارم، مورخ1376/7/28، ش. ب1972.
5- ناگفتهها، همان، ص210-209.
6- عزتشاهي، خاطرات عزتشاهي، تدوين محسن كاظمي، تهران، سوره مهر، 1385، ص34.