کاپيتولاسيون و زمينه هاي سياسي و اجتماعي اعدام انقلابي حسنعلي منصور(4)
اقوال ششگانه درباره صادرکننده فتواي ترور منصور
اما در باب اينکه فتواي ترور حسنعلي منصور توسط چه کسي صادر شده است اقوال متفاوتي وجود دارد:
در نقلي «حضرت امام خميني(ره)» صادر کننده اين فتوا اعلام شده است.
در رابطه با فعاليت گروه مؤتلفه و حرکت هايي که آن را ايام صورت گرفت از جمله ترور حسنعلي منصور، لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي و غيره، اعضاي جمعيت مؤتلفه صحبت هايي را با امام خميني در مدرسه فيضيه قم داشتند. امام با حرکت اين گروه موافق بودند و در جريان کارها و مسائل آنها نيز قرار داشتند. البته در ابتدا اين گروه اسم خاصي نداشت. (1)
آقاي جلال الدين فارسي در کتاب خود تحت عنوان زواياي تاريک پس از شرحي مختصر ازاين مسئله که چه هيئت هاي مؤتلفه به اين نتيجه رسيدند که بايست براي رسيدن به اهدافشان دست به قيام مسلحانه بزنند، بيان مي کند که حضرت امام به بعضي از مؤمنان هيئت هاي مؤتلفه به طور پنهاني چنين اجازه اي را داده بودند. (2)
در بعضي از منابع هر چند بيان شده که امام به طور مستقيم و شفاف دستور ترور را صادر نکرده اند اما توضيح داده اند که ايشان به طور ضمني در سخنانشان توافق خود را با اين مسئله بيان داشته اند و يا مطلب را به گونه اي بيان کرده اند که اعضاي هيئت مؤتلفه از آن رضايت امام را برداشت نموده اند. محي الدين انواري که بنابر خواسته اعضاي کميته مرکزي هيئت جهت اخذ فتوا به امام مراجعه کرده بود، در اين زمينه مي گويد:
شهيد صادق اماني از اعضاي فعال کميته مرکزي مؤتلفه اسلامي، ملاقاتي با اينجانب داشتند. ايشان آمدند منزل ما و به من گفتند ما در کميته مرکزي به اين نتيجه رسيديم که پخش اعلاميه ديگر فايده اي ندارد و بايد حرکتي به وجود بياوريم ودست به اعمال مسلحانه بزنيم . به سراغ افرادي که بازوي رژيم شاهي وهمه جنايات در کشور به وسيله اينها به وجود مي آيند و ما بايد اين دست ها را قطع کنيد . البته نام اشخاصي را بردند که در صحنه سياست ايران درآن روز نقش فعالي داشتند ؛ مثل اقبال ،نصيري ،علم ومنصور. اينها از حضرت امام مي خواستند. من در شواري روحانيت مطرح کردم . شوراي روحانيت معتقد بود که اين اقدام به مصلحت نيست وپيام مؤتلفه را به امام عرض کردم ايشان فرمودند که نه ، هنوز وقتش نرسيده واگر اين کار را انجام بدهند ، تبليغ خواهند کرد که اينها منطق ندارند ودست به ترور مي زنند . شما برويد به اين آقا که از کميته مرکزي آمده اعلام کنيد اين کار فعلاً به مصلحت نيست .هر وقت که موقع آن شد من خودم اطلاع مي دهم ... (3)
صادق اماني که به گرفتن فتوا اصرار داشت، دوباره حبيب الله عسگر اولادي راجهت اخذ فتوا به قم فرستاد تا رضايت امام را به دست بياورد؛ اما اين بار نيز با پاسخ منفي روبه رو شدند.
شهيد صادق اماني بدون حکم شرعي، کاري را شروع نمي کردند. در مرحله اول، آيت الله انواري در خدمت حضرت امام واسطه قرار دادند و از حضرت امام جويا شدند. آيت الله انواري گفتند ايشان موافقت نکردند. من چون نمايندگي حضرت امام را داشتم، نماينده وجوهات ايشان بودم و از طرف مجموعه خدمت ايشان مي رفتم، از من خواستند که شمارا از امام بخواهيد که در اين باره ما را کمک کند. من خدمت ايشان رفتم و عرض کردم که برادرها آمادگي دارند. امام فرمودند چه شخصي را مي خواهند بزنند؟ عرض کردم هر کس از اين خائنين در دسترس آنها باشد. امام فرمودند غير خودش (شاه)؛ مصلحت نيست. عسگراولادي در نقلي ديگر بيان مي نمايد که شهيد صادق اماني در يک فرصتي به من گفتند شما مي گوييد امام فتوا نمي دهند، اگر بتوانيد نهي ايشان را برداريد. با ايشان درميان بگذاريد که ايشان نهي خود را بردارند. من خدمت ايشان (امام) رفتم. عرض کردم که برادران در اين زمينه دلسوز هستند مي خواهند فعاليتي داشته باشند. اينها فتوا به دست آورده اند منتها نهي شما مانع اينهاست. امام کمي برآشفتتند و به من فرمودند شما به اينها چه کار داريد. شما کارهاي خود را بکنيد. کاري به کار اينها نداشته باشيد و اگر وظايفي دارند وظايف خود را انجام مي دهند. من عذرخواهي کردم. شهيد اماني از اين صحبت استنباط کرد که امام منع را برداشته اند و گفت اينکه مي گويند شما به کار آنها چه کار داريد، غير مستقيم به ما گفته اند که اگر فتوايي داريد، برويد به فتواي خود عمل کنيد. (4)
اين اقدامات از چشم ساواک دور نمانده و در گزارش هاي آنها منعکس گرديده است:
سپس شيخ محي الدين انواري از طرف عاملين توطئه در مورد اخذ فتوا به خميني مراجعه و به او نيز جواب رد داده مي شود، مجدداً حبيب الله عسگراولادي را قم اعزام و به وي مأموريت مي دهند از آقاي خميني چنين سؤال بکند (چنانچه اشخاصي قصد ترور اشخاص مؤثر از دولت را داشته باشند آنان را منبع بکنند يا نکنند؟) در اين مورد مدعي هستند که خميني چنين پاسخ داده است (شما چه کاره هستيد منبع بکنيد يا نکنيد.) (5)
آيت الله طاهري خرم آبادي در خاطرات خود مي افزايد:
هيئت هاي مؤتلفه اسلامي براي گرفتن فتواي قتل منصور ابتدا به سراغ امام مي روند، اما اعتقاد امام اين بود که ما بايد با منطق صحبت کنيم و با همين تظاهرات و صدور اعلاميه کارهايي مانند اينها مبارزه را پيش ببريم و با چنين کارهايي موافق نبودند؛ اما در عين حال نظرشان اين بود که اگر فقيه ديگري فتوا داد، کساني که مي خواهند، مي توانند با استناد به آن فتوا به آن عمل کنند... (6)
با توجه به مطالب فوق مشاهده مي شود که در همان ايام قول هاي گوناگوني راجع به صدور فتوا و عدم آن از سوي حضرت امام وجود داشته است:
يک عده مي گفتند اين ترور با اجازه امام صورت گرفته است که بعداً معلوم شد صحيح نبوده است. به خصوص با توجه به نقل جناب آقاي محي الدين انواري که واسطه اين گروه و حضرت امام بود. ايشان فرمود که من براي کسب اجازه از محضر حضرت امام خدمت ايشان شرفياب شدم ولي ايشان اجازه ندادند و موقعي که من آمدم تا نظر امام را به اطلاع اينها برسانم ديدم کار از کار گذشته است و منصور ترور شده است. لازم به يادآوري است که خود انواري به خاطر ارتباطش با اين جمعيت در همان سال ها دستگير شد و سال هاي متمادي در زندان متحمل شکنجه ها و مشقات زيادي شد. (7)
مخالف امام با مبارزه مسلحانه
...امام بر حسب ظاهر نسبت به کارهاي مسلحانه روي خوش نشان نمي دادند... افراد ديگري هم مثل آيت الله انواري بودند که از امام نتوانسته بودند فتوا بگيرند. (8)
ايشان هر چند موافق مبارزه با رژيم پهلوي بودند اما مبارزات مسلحانه را به هيچ عنوان تأييد نمي کردند.
هر چند که امام در جريان مبارزات مسلحانه سکوت کرده بودند، اما در جمع بندي اظهارات ايشان مي توان به اين نتيجه رسيد که مبارزات مسلحانه را نمي پسنديدند و آن را تأييد هم نمي کردند... امام در گفته هايشان اظهار مي کردند من به آنها گفتم دست به اين کار نزنيد. اولاً ... اسلامي نيست و ثانياً فايده اي ندارد ما در اين خصوص هيچ وقت بحث نکرديم، چنين فرصتي به دست نيامد. اما مي دانم که در يکي، دو مورد، رفتند از امام اجازه بگيرند، امام با انجام کارهاي تروريستي موافقت نکردند. همان سال هاي اول، افسري توسط يکي از طلبه هاي قم آمد خدمت امام و اجازه خواست که شاه را ترور کند. او مي خواست بمبي به خود ببندد و در ديداري که با شاه داشت آن را منفجر کند، امام اجازه ندادند. در اين مورد ممکن است به اين دليل باشد که امام به آن شخص اعتماد نداشتند، اما در جريان ترور منصور هم که افراد مورد اعتماد چنين اجازه اي خواسته اند، نتوانسته اند موافقت امام را جلب کنند و رسماً اجازه بگيرند. با آنکه درآن مورد صحبت از مبارزه مسلحانه سيستماتيک هم نبود، بحث از يک مورد ترور بود... (9)
امام هيچ گاه ترور و تروريسم را مورد تأييد قرار ندادند؛
از خصيصه هاي ديگر امام اين بود که هيچ گاه نديديم و نشنيديم که ترور و تروريست را تأييد کند. حتي شنيدم که با ترور رزم آرا مخالف بود... وقتي برخي مي خواستند در رابطه با ترور حسنعلي منصور اقداماتي کنند و از ايشان اجازه بگيرند، اجازه نداد. يادم هست که حتي در مورد کساني که کسروي و هژير را کشتند، تنها به اين جمله اکتفا کرد که خدا آنها را رحمت کند و بيامرزد. (10)
اين مسئله به کرات در سخنان افرادي که با امام نزديک بودند و خود در انقلاب نقش داشتند به چشم مي خورد.
از نکته هاي تأمل انگيز در رفتار و انديشه هاي سياسي امام، موضع گيري ويژه اش در پيوند با حرکت هاي مسلحانه است... در اين واقعيت جاي ترديدي نمي پندارم که موضع منفي امام در برابر هر گونه حرکت مسلحانه، از نکته هاي کليدي در انقلاب پژوهشي است. (11)
آقاي سيد حميد روحاني که قبل از انقلاب به نجف مهاجرت کرد و قصد داشت با گذراندن آموزش نظامي و چريکي، خود را جهت ترور شاه و ديگر مقامات رژيم آماده سازد و حتي براي تحقق اين امر تشکيلاتي را ايجاد نمايد، بيان مي کند که خدمت امام رسيده و نقشه و برنامه خود را با ايشان در ميان گذاشته است. اما ضمن موافقت با آموزش نظامي و فراگيري تاکتيک هاي جنگي و چريکي، ايشان را از هر گونه اقدام مسلحانه بر ضد رژيم شاه بر حذر داشته است.
روحاني در کتاب خود نهضت امام خميني(ره) ضمن انکار صدور هر گونه مجوز از امام مبني بر رضايت ايشان نسبت به اين مسئله، بيان مي کند:
هيئت هاي مؤتلفه اسلامي براي کشتن مقامات دولتي کوشيدند از امام مجوز بگيرند، ليکن با مخالفت امام مواجه شدند. امام علل مخالفت خود را با اقدام مسلحانه چنين بيان کرده بود:
1. با ترور فردي نتيجه اي عايد نمي شود. هر يک از اقدامات دولتي که کشته شود، نيروهاي ديگري جايگزين مي شوند و همان سياست يا بدتر از ان را دنبال مي کنند.
2. ما را در دنيا تروريست معرفي خواهند کرد و حرف هاي منطقي ما به زير سؤال خواهد رفت.
3. حرکت هاي اين گونه اي با هرج و مرج، ناامني و آشوب و بلوا همراه خواهد بود و استقلال و امنيت کشور را با خطر جدي مواجه خواهد کرد.
امام بر اين باور بود که بدون دست بردن به اسلحه و بدون کشت و کشتار و خونريزي مي توان بر شاه چيره شد و رژيم پادشاهي و طاغوتي را در ايران برانداخت. (12)
نقل دوم؛ مرتضي مطهري
در نقلي ديگر، «مرتضي» به عنوان صادر کننده فتوا عنوان شده است. موافقان اين نظر اعلام مي کنند پس از درگيري اما در آبان 1343 ش و تبعيد ايشان به ترکيه به علت مخالفت شديد با کاپيتولاسيون آمريکايي، آيت الله مرتضي مطهري فرمود: «لازم است چند نفر از اين طاغوتي ها، به زمين بيفتد تا روحيه مردم بازسازي شود.» اين سخن از سوي حاج صادق اماني و يارانش، اذن اعدام شاه و مزدورانش دانسته شد و چون حضرت امام در غياب و عدم دسترسي به خودشان نظر شهيد مطهري و شهيد بهشتي را تأييد فرموده بودند هيئت، حجت را تمام مي دانست، اما براي مزيد اطمينان آقايان حاج تقي خاموشي و عباسي مدرسي را به مشهد فرستادند تا اذن اين حرکت مسلحانه را از آيت الله العظمي ميلاني بگيرند. (13)
لطف الله ميثي در کتاب خاطرات خويش از قول محي الدين انواري بيان مي کند که فتواي ترور منصور توسط شهيد مطهري صادر شده است. علي اکبر هاشمي رفسنجاني در جلسه پرسش و پاسخ با دانشگاهيان که به مناسبت سالگرد شهادت مطهري برگزار شده بود، بر اين نظر صحه مي گذارد و بيان مي کند که در همان ايام روزي به مدرسه مروي رفته و مطهري را بسيار شادمان و خندان مشاهده نموده، به طوري که پيدا بود کاري بس مهم صورت گرفته است. (14)
نقل سوم؛ شيخ جواد فومني
از فقهاي درجه دوم از چند نفر فتوا داشتيم؛ از مرحوم آشيخ جواد فومني که يکي از علماي بزرگ تهران بود و در تهران در خيابان خراسان ساکن بود و از مبارزين بسيار جدي بود. در سطوحي از فقهايي در قم و تهران نيز فتوا داشتيم. (15)
در گزارش ساواک در اين باره چنين آمده است: «صادقي اماني اعتراف نموده در مورد ترور اشخاص با شيخ جواد فومني نيز مشورت نموده. نامبرده با اين عمل موافق بوده است.» (16)
نقل چهارم؛ شيخ غلامحسين جعفري همداني
درباره کيفيت اخذ اين فتوا چنين ذکر شده که اين تصميم در مسجد گرمخانه گرفتار شده بود و ساواک حتي از اين نظر به جعفري همداني مشکوک بوده است. در اسناد بازجويي ساواک از حسين روشنيان چنين آورده شده که: «... در گذشته گرمخانه شيخ غلامحسين جعفري خيلي
خوب بود. طرح توطئه قتل منصور در همان گرمخانه ريخته شد و منصور را کشتند...» (18)
اين اظهارات باعث شد تا مقدم، مدير کل اداره سوم ساواک طي نامه اي به رياست ساواک تهران از او بخواهد تا پيرامون کيفيت و صحت و سقم موضوع توطئه قتل منصور در شبستان گرمخانه مسجد جامع و ميزان دخالت شيخ غلاميحسين جعفري تحقيقات بيشتري صورت بگيرد و نتيجه اعلام شود. (19)
مسجد گرمخانه يکي از محل هاي تجمع اعضاي مؤتلفه اسلامي بود و شهيد مهدي عراقي نيز در آنجا روابطي صميمي با جعفري همداني داشت. (20)
دليلي که اين نظر را تا حدودي موجه نشان مي دهد، ارادت و اخلاصي است که غلامحسين جعفري همداني همه ساله نسبت به شهداي مؤتلفه نشان مي داده است: «ايشان هر سال براي چهار شهيد مؤتلفه مجلس ختم و دعا در مسجد جامع برپا مي کرد.» (21)
پي نوشت ها :
1- عزتشاهي، خاطرات عزتشاهي، تدوين نرگس كلالي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1384، ص39.
2- جلالالدين فارسي، همان، ص127.
3- مصاحبه با محيالدين انواري موجود در آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 2055، جلسه دوم، مورخ1373/9/12.
4- مصاحبه با حبيبالله عسگراولادي موجود در آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، جلسه دهم، مورخ1381/10/13.
5- ياران امام به روايت اسناد ساواك؛ شهيد حجتالإسلام والمسلمين سيدعلي اندرزگو، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، 1377، ص6-5.
6- سيدحسن طاهري خرمآبادي، خاطرات آيتالله طاهري خرمآبادي (از تبعيد امام تا پيروزي انقلاب اسلامي)، تدوين محمدرضا احمدي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1384، ج2، ص24.
7- سيدحسين موسوي تبريزي، خاطرات آيتالله سيدحسين موسوي تبريزي، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امامخميني، 1384، ج1، ص227.
8- محمدرضا مهدويكني، خاطرات آيتالله مهدويكني، تدوين غلامرضا خواجهسروي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، تهران، 1385، ص122.
9- علياكبر هاشمي رفسنجاني، دوران مبارزه (خاطرات، تصويرها، اسناد، گاهشمار)، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، 1376، ج1، ص248-247.
10- سايت اينترنتي، پايگاه نظارتي و اطلاعرساني مردميار (بخشي از كتاب خاطرات آيتالله صانعي باعنوان همراه آفتاب به روايت آيتالله صانعي).
11- عبدالمجيد معاديخواه، جام شكسته(خاطرات)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1384، ج2، ص25.
12- سيدحميد روحاني، نهضت امامخميني(س)، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امامخميني، 1381، ج1، ص1121.
13- كاظم استادي، سرنوشت منصور، قم، قدس، 1381، ص245.
14- لطفالله ميثمي، از نهضت آزادي تا مجاهدين، تهران، صمديه، 1379، ص277.
15- مصاحبه با حبيبالله عسگر اولادي، همان.
16- ياران امام به روايت اسناد ساواك؛ شهيد حجتالإسلام والمسلمين سيدعلي اندرزگو، همان، ص6-5.
17- سيدحسين موسوي تبريزي، همان، ص227.
18- حجتالإسلام غلامحسين جعفري همداني به روايت اسناد ساواك، تدوين اكبر خوشزاد، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1385، ص250.
19- همان، ص251.
20- جعفر شجوني، خاطرات حجتالإسلام جعفر شجوني، تدوين عليرضا اسماعيلي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381، ص87.
21- مهدي بازرگان، يادداشتهاي روزانه (خاطراتي از دوران زندگي جواني و سفر حج)، طرح نو، تهران، 1372، ص376.