محبت به کودک

در دايره هستي بي نيازي راه ندارد. فلسفه مي گويد: امکان، مساوي با نياز است؛ يعني نياز، از ممکنات جدا شدني نيست. ممکنات نخست محتاج به اصل وجودند و پس از آن، نيازهاي فراوان ديگري دارند؛ اما درجه نيازهاي موجودات متفاوت است: برخي نيازها به گونه اي است که موجودات بدون آنها قادر به ادامه حيات نيستند. برخي ديگر
جمعه، 1 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
محبت به کودک

 محبت به کودک
محبت به کودک


 






 

مقدمه
 

در دايره هستي بي نيازي راه ندارد. فلسفه مي گويد: امکان، مساوي با نياز است؛ يعني نياز، از ممکنات جدا شدني نيست. ممکنات نخست محتاج به اصل وجودند و پس از آن، نيازهاي فراوان ديگري دارند؛ اما درجه نيازهاي موجودات متفاوت است: برخي نيازها به گونه اي است که موجودات بدون آنها قادر به ادامه حيات نيستند. برخي ديگر نيازهايي است که بدون آن قادر به ادامه حيات اند، ولي نبود آنها راه رشدشان را مي بندد. انسان يکي از ممکنات است و سراپا نقص و نياز. نيازمندترين انسان ها کودکان اند که به تنهايي حتي قادر به تغذيه خود نيستند. نيازهاي مادي کودکان نيازهايي است که براي والدين و کساني که با آنان سر و کار دارند روشن و معلوم است. از اين رو، والدين در رفع اين نياز کودکان کوشش بيشتري دارند. اما نيازهاي انسان، به ويژه کودکان، تنها نيازهاي مادي نيست. نيازهاي مادي تنها بخشي از نياز جسمي کودک است. نيازهاي روحي، رواني و معنوي ديگري نيز براي انسان ها، به ويژه کودکان، وجود دارد که از نيازهاي مادي با اهميت تر است، گرچه رتبه آنها از نيازهاي مادي پايين تر است؛ زيرا اگر برخي نيازهاي معنوي و روحي تأمين نشود، حتي در رشد جسمي کودکان نيز اخلال مي کند. اما اين نيازها چون مادي و جسمي نيست، براي همگان معلوم و محسوس نيست؛ از اين رو برخي والدين به اين بخش از نيازهاي کودکان توجهي ندارند، يا کمتر به آن توجه مي کنند. در اين مبحث بر آنيم تا برخي از اين نيازها را که تأمين آنها زمينه ساز تربيت صحيح فرزندان است با عنوان روش هاي زمينه ساز پس از تولد، در سيره معصومان (عليهم السلام) بررسي کنيم. يادآور مي شويم که اين روش ها علاوه بر نقش زمينه سازي در تربيت تا حدي نقش تربيتي مستقيم نيز دارند.

1. روش محبت
 

بي شک يکي از اساسي ترين نيازهاي انسان پس از نيازهاي زيستي (آب و غذا و...) نياز به محبت است؛ به گونه اي که اگر اين نياز انسان برآورده شود، تا حدي بسياري نسبت به نيازهاي زيستي نيز مقاومت کرده، آن را تحت تأثير خود قرار خواهد داد. نياز به محبت حتي در برخي حيوانات نيز مشاهده مي شود؛ هر چند اين نياز در انسان شديد و در کودک شديدتر است.
از آنجا که نخستين سرپرست کودک خانواده است، لازم است خانواده، به ويژه والدين، به اين نياز کودک توجه ويژه داشته باشند و بدانند پاسخگويي صحيح به اين نيازکودک، اساس و پايه تربيت او را تشکيل مي دهد؛ زيرا ارضاي اين نياز در کودک، موجب آرامش رواني، امنيت خاطر، اعتماد به نفس، اعتماد به والدين و حتي سلامت جسمي مي شود، و ارضا نشدن آن نيز باعث فروپاشي آرامش روحي و رواني، بي اعتماد به خود و ديگران، احساس عجز و حقارت، بيماري هاي جسمي و رواني متعدد و انحرافات اجتماعي بسياري خواهد شد. بر اين اساس، اين نياز تربيتي را بايد در طول دوران تربيت در نظر داشت و آن را به عنوان راهنماي عمل، سرلوحه عمل تربيتي قرار داد.
سيره عملي و احاديث پيشوايان معصوم (عليهم السلام) نشان دهنده توجه ويژه مکتب تربيتي اسلام به اين نياز اساسي است. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به فرزندان خويش، فاطمه (عليهاالسلام) و ابراهيم، نواده ها، کودکان اصحاب و مسلمانان و حتي کودکان غير مسلمان محبت مي کرد و ديگران را نيز به محبت فرزندان سفارش مي نمود. ابن عباس مي گويد:
عايشه نزد رسول خدا رفت در حالي که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و فاطمه (عليهاالسلام) را مي بوسيد. عايشه گفت: اي رسول خدا، آيا او را دوست مي داريد؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: آگاه باش! به خدا سوگند اگر تو به مقدار دوستي من نسبت به او آگاه بودي، بر محبت خود به او مي افزودي (مجلسي، 1403، ج 43، ص 5).
امام باقر (عليه السلام) از امام حسين (عليه السلام) نقل مي کند که فرمود:
من و برادرم نزد جدم رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) رفتيم. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مرا بر زانوي چپ و برادرم حسن را بر زانوي راست خويش نشاند. سپس ما را بوسيد و فرمود: پدرم به فداي دو فرزندي باد که امام اند (همان، ج 36، ص 255).
ابوهريره مي گويد:
رأيت النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) يمص لعاب الحسن و الحسين و هو علي المنبر کما يمص الرجل الثمره (همان، ج 43، ص 284)؛ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را بر منبر ديدم مانند کسي که ميوه را مي مکد، لب هاي حسن و حسين (عليهماالسلام) را مي مکيد.
همچنين روزي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) حسن و حسين (عليهماالسلام) را مي بوسيد. أقرع بن حابس گفت: من ده فرزند دارم که هيچ کدام را نبوسيده ام. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: چه کنم که خدا رحمت را از قلب تو برده است (طبرسي، 1412، ص 231).
سيره و روش فاطمه زهرا (عليهاالسلام) و ائمه اطهار (عليهم السلام) در برخورد با فرزندان نيز، حاکي از اهميت محبت به فرزندان است. حضرت فاطمه (عليهاالسلام) با شعر خواندن براي فرزندان خود و رقصاندن آنان، به آنان مهر مي ورزيد. در نقلي آمده است:
و کانت فاطمه (عليهاالسلام) ترقص إبنها حسناً (عليه السلام) و تقول:

أشبه أباک يا حسن
و اخلع عن الحق رَسَن

و اعبد الهاً ذامننْ
و لا توال ذا الاحن

و قالت للحسين (عليه السلام):

أنت شبيه بأبي
لست شبيهاً بعلي
(مجلسي، 1403، ج 43، ص 286)

حضرت فاطمه (عليهاالسلام) فرزندش حسن (عليه السلام) را مي رقصاند و مي خواند: اي حسن، مانند پدرت باش؛ حق را صريح بيان کن و خداي منان را عبادت کن و با کينه توز دوستي مکن. و براي امام حسين (عليه السلام) مي خواند: تو شبيه پدرم هستي و شبيه به علي نيستي.
علي (عليه السلام) در حضور يکي از دخترانش، يکي از پسران خويش را بوسيد. دختر پرسيد: پدرجان آيا او را دوست مي داري؟ حضرت فرمود: آري. دختر عرض کرد: گمان مي کردم که کسي جز خدا را دوست نمي داري! حضرت گريست و سپس فرمود: محبت، مخصوص خداست و شفقت براي فرزندان است (نوري، 1408، ج 15، ص 171).
البته بايد توجه داشت که حُب، هم به معناي دوست داشتن است و هم به معناي دلدادگي. حب به معناي دوم، در واقع پيروي و تبعيت محض را نيز به دنبال خواهد داشت. شايد مراد امام، در اين روايت، از محبتي که مخصوص خداست، دلدادگي باشد نه دوست داشتن؛ ولي شفقت به معناي دلسوزي و مهرباني است. پس دلسوزي و مهرباني - که در مقايسه با دلدادگي نوع ضعيفي از محبت است - براي کودک است و دلدادگي که مرتبه عالي محبت و به دنبال آن اطاعت محض است، مخصوص خداست.
از مجموع سيره هاي تربيتي ياد شده به وضوح اصل محبت و مهر ورزيدن به کودکان استنباط مي شود. درباره ابراز دوستي رسول گرامي اسلام به حضرت فاطمه (عليهاالسلام) و امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) ممکن است اين سؤال مطرح شود که آيا اين گونه رفتار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، ناظر به اصل تربيتي «محبت ورزي به کودک به طور عام» است يا اين سيره ها و اظهار محبت ها در مقام هدايت مردم به امامت آنها و فراخواندن مردم به اصل محبت اهل بيت (عليهم السلام) بوده است؟
در پاسخ مي توان گفت در اين سيره ها سه احتمال وجود دارد:
احتمال اول اينکه، اين سيره ها، ناظر به همان اصل تربيتي عام و وظيفه کلي پدر و مربي است و چيزي بيش از اين را نمي رساند.
احتمال دوم اينکه، اين سيره ها، تنها در صدد هدايت امت است و بر شأن و منزلت الهي ائمه (عليهم السلام) و اهل بيت (عليهم السلام) تأکيد مي کند.
احتمال سوم، که به نظر متقن تر مي رسد، آن است که با ملاحظه سيره هاي ديگري از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) و روايات آنها بين دو احتمال پيشين تعارض و تنافي وجود ندارد. اصل اين گونه رفتارها از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به نوعي اداي وظيفه عمومي به کودک، فرزند و نواده بوده است، اما تکرار و تأکيد بر اظهار محبت به فاطمه (عليهاالسلام)، حسن و حسين (عليهماالسلام) نزد ديگران براي نشان دادن راه هدايت امت و راهنمايي مردم به محبت و علاقه به اهل بيت (عليهم السلام) بوده است.
در اينجا براي اثبات احتمال سوم، بخش ديگري از سيره هاي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را که نشانه محبت آن حضرت به ديگر فرزندان خود و فرزندان اصحاب و گوياي وظيفه عمومي والدين در محبت به فرزند است، بررسي مي کنيم. همچنين براي تأکيد بر عمومي بودن اين وظيفه و مختص نبودن آن به ارشاد و هدايت امت، بخشي از احاديث و سفارش هاي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) را که در آنها، بر اهميت محبت به فرزندان تأکيد شده است و حتي محبت به آنها را عبادت مي داند، بيان مي کنيم:
اسامه مي گويد:
پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مرا بر زانوي خود مي نشاند و حسن (عليه السلام) را بر زانوي ديگر خود، و ما را به هم مي فشرد و مي فرمود: خدايا، بر اين دو رحم کن که من آنها را مورد ترحم قرار دادم (بخاري، 1401، ج 7، ص 76).
مالک نيز مي گويد:
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به ديدار انصار مي رفت و بر کودکان آنها سلام مي کرد و دست بر سر آنها مي کشيد و براي آنها دعا مي کرد (صالحي، 1414، ج 9، ص 370).
همچنين روايت است که
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هر روز صبح بر سر فرزندان و نواده هاي خويش دست محبت مي کشيد (مجلسي، 1403، ج 104، ص 99).
بنابراين، محبت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تنها اختصاص به فرزندان معصوم خود، فاطمه (عليهاالسلام) و حسنين (عليهماالسلام) نداشته، تا بگوييم تنها براي هدايت امت و بيان شأن و منزلت آنها بوده است، بلکه اين محبت عام و ديگر فرزندان و نواده هاي خود و کودکان اصحاب را نيز در بر مي گرفته است؛ گرچه بخشي از اين محبت ها يا کيفيت و شدت ابراز آنها در انظار مردم، ممکن است براي هدايت و ارشاد امت بوده باشد.
رواياتي از معصومان (عليهم السلام) که به محبت به کودکان و فرزندان دستور مي دهد نيز شاهد ديگري بر اين مدعاست. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمود:
فرزندان خود را دوست بداريد و به آنها ترحم کنيد (طبرسي، 1412، ص 231).
همچنين مي فرمود:
فرزندان خود را ببوسيد که براي هر بوسه درجه اي در بهشت به شما خواهند داد که فاصله هر درجه پانصد سال خواهد (همان جا).
و نيز فرمود:
نگاه محبت آميز پدر به صورت فرزند عبادت است (نوري، 1408، ج 15، ص 170).
بنابراين، با در نظر گرفتن مجموع سيره ها و روايات معصومان (عليهم السلام) چنين بر مي آيد که محبت به کودکان و فرزندان سيره آنان بوده و اين محبت اختصاص به فرزندان معصوم آنها نيز نداشته است. اما چرا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) تا اين اندازه به فرزندان محبت مي کردند و ديگران را نيز به محبت به فرزندان سفارش مي نمودند؟ آيا اين محبت ها، تنها به دليل عشقي است که پدر و مادر به فرزندان دارند يا دليل ديگري نيز در کار است؟ اگر تنها عشق والديني بود، چگونه امر کردن به آن معنا داشت؟
در پاسخ - چنان که پيشتر نيز بيان شد - مي توان گفت نياز به محبت يکي از نيازها اساسي انسان است. انسان موجودي اجتماعي است و به صورت فردي نه تنها با توجه به نيازهاي زيستي، بلکه با توجه به نيازهاي رواني مثل نياز به محبت کردن و مورد محبت واقع شدن نيز، قادر به ادامه حيات - دست کم به گونه اي نسبتاً مطلوب - نخواهد بود؛ زيرا فقدان محبت و حتي کمبود محبت، علاوه بر اينکه مانع رشد و پيشرفت انسان مي شود، عوارض زيانبار روحي، رواني و حتي جسمي نيز به دنبال خواهد داشت. از سوي ديگر محبت کافي به کودک موجب رشد سالم جسمي، روحي و رواني فرزند شده و قابليت هاي بسياري را در کودک ايجاد خواهد کرد. آثاري که محبت کافي به کودک مي تواند در بر داشته باشد، بدين شرح است:
1. رفع و ارضاي نياز طبيعي کودک: محبت به کودک علاوه بر اينکه او را از عوارض ناشي از ارضا نشدن آن مصون مي دارد، او را در حالت اعتدال روحي - رواني قرار خواهد داد.
2. اعتماد به نفس: از ديگر آثار محبت به کودک، و از عوامل موفقيت فرد در زندگي فردي و اجتماعي اعتماد به نفس است؛ زيرا با محبت به کودک، وي احساس ارزشمند بودن مي کند. در مقابل، اگر به او محبت نشود، گرچه در زندگي موفق هم باشد، احساس بي ارزشي مي کند و به خود و ديگران بي اعتماد خواهد شد.
3. اعتماد به ديگران: با محبت به کودک مي توان علاقه او را به محبت کننده جلب کرد. در نتيجه، کودک به محبت کننده ي به خود، اعتماد و اطمينان مي يابد و از او حرف شنوي دارد و از اين طريق زمينه تربيت هاي بعدي فراهم خواهد شد؛ زيرا اصولاً انسان ها، به ويژه کودکان، سر در گرو محبت دارند و محبت کننده به خود را دوست دارند و مطيع فرمان او هستند. اميرمؤمنان علي (عليه السلام) در اين زمينه مي فرمايد:
قلوب الرجال وحشيه فمن تألفها أقبلت عليه (همان، ج 8، ص 510)؛ قلب هاي انسان ها وحشي است؛ هر کس به آنها محبت کند به او روي خواهند آورد.
4. يادگيري محبت به ديگران: کودک، از اين طريق شيوه محبت به ديگران را ياد مي گيرد. کودکي که مورد محبت واقع نشود، علاوه بر اينکه دچار اختلالات جسمي، روحي و رواني خواهد شد، در يادگيري محبت نيز دچار مشکل مي شود و در آينده در محبت به فرزندان خود و ديگران نيز ناتوان خواهد بود.
5. با محبت به کودک، مي توان جلوي بسياري از انحرافات او را گرفت؛ زيرا کمبود محبت غالباً يکي از عوامل بسيار قوي اي است که اطفال و نوجوانان را به سوي بزهکاري سوق مي دهد.
6. علاوه بر اينها، اصولاً نقش محبت در تربيت، نقشي کليدي است. از مهم ترين امور در تربيت، ايجاد ارتباط بين مربي و متربي است و بهترين نوع رابطه، رابطه اي است که براساس محبت باشد؛ زيرا چنين رابطه اي، رابطه طبيعي است و رابطه براساس زور، خشونت و هر رابطه ديگري غير طبيعي خواهد بود.
بنابراين، زبان ارتباط با انسان ها، به ويژه با کودکان، زبان محبت است و با خشونت يا حتي بي محبتي نمي توان کسي را تربيت کرد؛ زيرا براي تربيت پذيري، متربي بايد از مربي حرف شنوي داشته باشد و اين حرف شنوي با محبت ايجاد مي شود. اميرمؤمنان علي (عليه السلام) در اين باره در وصيت به فرزندش مي فرمايد:
و اعلم اي بني أنه من لانت کلمته وجبت محبته و طبيعي أن نجد کل محبوب مسموع الکلام (اديب، 1362، ص 290)؛ فرزندم بدان کسي که سخنش نرم است، بايد او را دوست داشت و طبيعي است که هر محبوبي کلامش گوش کردني است.
سيره معصومان (عليهم السلام) در محبت به کودکان يتيم و سفارش مؤکد آنها به اين امر، نيز مي تواند گواه ديگري بر نقش تربيتي محبت به کودک باشد. در اينجا براي روشن شدن مطلب تنها به يک داستان از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اکتفا مي کنيم:
ابي اوفي مي گويد:
روزي نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نشسته بوديم که نوجواني يتيم نزد آن حضرت آمد و گفت: نوجواني يتيم هستم؛ خواهري يتيم دارم و مادرم تنگدست و فقير است؛ از چيزهايي که خدا به تو عنايت کرده مرا اطعام کن؛ خداي تعالي از آنچه نزد اوست به تو عطا کند تا خشنود گردي. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: چه نيکو سخن گفتي. سپس به بلال فرمود: از آنچه داريم مقداري بياور. بلال نيز 21 دانه خرما آورد و به او داد و گفت: هفت دانه براي خودت، هفت دانه براي خواهرت و هفت دانه هم براي مادرت. نوجوان با خوشحالي به طرف منزل حرکت کرد. در اين هنگام، معاذ از جا برخاست و دست نوازش و محبت بر سر نوجوان يتيم کشيد و با سخناني محبت آميز وي را تسلي داد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) که اين رفتار معاذ را ديد، به او فرمود: معاذ، کار تو را ديدم. معاذ گفت: به او ترحم کردم. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: بدان که هر کس يتيمي را خوب سرپرستي کند و دست نوازش بر سر او بکشد، خداوند براي هر تار مويي که از زير دستش مي گذرد پاداش نيکويي به او مي دهد و گناهي از گناهان او را محو مي کند و بر درجه و مقام او مي افزايد (طبرسي، 1408 ب، ج 10، ص 747).
روشن است که مراد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بيش از رسيدن به وضع معيشتي يتيمان، رسيدگي به وضع روحي - رواني و محبت کردن به آنهاست و بدين گونه است که معاذ را به سبب محبت به اين يتيم تشويق کرد و از ثواب اين کار نزد خدا براي او سخن گفت. اينها همه بدين سبب است که يتيم، پدر يا مادري ندارد که به او محبت کند؛ از اين رو اسلام به ساير مسلمانان دستور مي دهد علاوه بر اينکه حاجت و نياز يتيمان را برآورده کنند، محبت به آنها را نيز فراموش نکنند، زيرا آنها به محبت هم نيازمندند. علي (عليه السلام) در وصيت خود به فرزندانش مي فرمايد:
درباره يتيمان، خدا را در نظر بگيريد و مواظل باشيد گرسنه نمانند و روحيه آنها در برابر شما تضعيف نگردد (نهج البلاغه، [بي تا]، (الف)، ج 3، ص 77).
 

نکاتي درباره محبت به کودک
 

1-1. ابراز محبت
 

يکي از نکات مهم در مسئله محبت به کودکان اين است که تنها به محبت دروني اکتفا نکنيم؛ زيرا محبت وقتي مؤثر و مفيد خواهد بود که آن را ابراز و کودک را از محبت خود به او آگاه سازيم و گرنه اصل محبت داشتن تنها براي محبت کننده مي تواند مفيد باشد، نه براي محبت شونده.
ابراز محبت، نکته اي است که ائمه (عليهم السلام) اصحاب خود را به آن توجه داده اند. يحيي بن ابراهيم از پدرانش نقل مي کند:
مردي از مسجد مي گذشت و امام باقر (عليه السلام) نيز نشسته بود. يکي از اصحاب عرض کرد: به خدا من اين مرد را دوست مي دارم. امام باقر (عليه السلام) فرمود: برخيز و او را از اين محبت خود آگاه کن؛ زيرا اين کار موجب بقاي دوستي مي شود و براي سازگاري، بهتر است (مجلسي، 1403، ج 74، ص 181).
همچنين امام کاظم (عليه السلام) از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت مي کند که فرمود:
إذا أحب أحدکم أخاه فليعلمه فانه أصلح لذات بينکم (همان، ص 182)؛ هرگاه يکي از شما برادرش را دوست داشت، اين دوستي را به اطلاع او برساند که اين کار براي دوستي و رابطه بين شما بهتر است.
گرچه اين سيره در مورد ابراز محبت به بزرگسال است، ولي روايت عام است و خردسال را نيز در بر مي گيرد. علاوه بر اين، وقتي به بزرگسال محبت کردن و آگاه کردن وي از اين محبت، لازم و در پايداري و دوام محبت مؤثر است، ابراز آن به کودک به طريق اَولي لازم خواهد بود؛ زيرا بزرگسال ممکن است بتواند با وشاهد و قرائني اين محبت را درک کند، ولي کودکان جز از طريق ابراز محبت، قادر به درک وجود محبت در بزرگسالان نسبت به خود نخواهد بود. از اين رو معصومان (عليهم السلام) به شيوه هاي مختلف، محبت خويش را به کودکان ابراز مي کردند که در بخش شيوه هاي محبت به کودکان به آن اشاره خواهيم کرد.

1-2. اعتدال در محبت
 

اصولاً خروج از حالت اعتدال در هر کاري ناپسند است. ضرر افراط و تفريط در هر کاري از نفع آن - اگر نفعي داشته باشد - بيشتر خواهد بود. در اسلام نيز افراط و تفريط در کارهاي ناپسند و از ويژگي هاي جاهل دانسته شده است. علي (عليه السلام) مي فرمايد:
لا تري الجاهل إما مفرطاً و مفرطاً (نهج البلاغه، [بي تا]، (الف)، ج 4، ص 15)؛ جاهل را نمي بيني مگر اينکه در کارش زياده روي مي کند يا از کارش کم مي گذارد.
همچنين است محبت به کودک، که آثار منفي محبتِ بيش از حد به او، شايد از آثار منفي کمبود محبت بيشتر باشد. سلطه جويي و پر توقعي کودک، نازپروردگي، ضعف روحي، زود رنجي و خودپسندي را مي توان از آثار محبت بيش از حد به کودک دانست. امام صادق (عليه السلام) در اين باره مي فرمايد:
شر الآباء من دعاه البر الي الافراط (يعقوبي، [بي تا]، ج 2، ص 320)؛ بدترين پدران، کساني اند که نيکي به فرزندان، آنان را به ورطه افراط کشاند.
توجه به اين نکته لازم است که صِرف دوستي زياد مشکلي ايجاد نمي کند، آنچه ناپسند و مضر است اين است که دوستي و محبت زياد به فرزندان باعث شود والدين آنچه به مصلحت خود و فرزندانشان نيست، انجام دهند و در واقع خود يا فرزندان خود را به ورطه گناه و خلاف اندازند. اين مطلب، هم از کلام پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فهيمده مي شود و هم از کلام اميرمؤمنان علي (عليه السلام). پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به ابن مسعود مي فرمايد:
يابن مسعود لا تحملن الشفقه علي أهلک و ولدک علي الدخول في المعاصي و الحرام (مجلسي، 1403، ج 77، ص 108)؛ ابن مسعود، [مواظب باش] محبت و دلسوزي به خانواده و فرزندت تو را به ورطه گناه و حرام نيندازد.
بنابراين، بايد به اين نکته توجه داشت که دوستي زياد، به خودي خود ضرري ندارد، ولي چون معمولاً دوستي زياد باعث چشم پوشي از حقايق و افتادن در وادي باطل مي شود، مطلوب نيست و پرهيز از آن توصيه مي شود. از اين روست که امام علي (عليه السلام) مي فرمايد:
حب الشيء يعمي و يصم (صدوق، 1413، ج 4، ص 380)؛ دوستي هر چيزي انسان را [نسبت به آن] کور و کر مي کند.
اين زيان ها همه متوجه خود محب و دوستدار بود، اما افراط در محبت به کودک، علاوه بر زيان هايي که براي دوستدار دارد، آسيب هايي را نيز متوجه کودک مي کند که بسا جبران ناپذير خواهد بود. به برخي از اين آسيب ها در صفحه قبل اشاره کرديم.

1-3. روش هاي ابراز محبت
 

چنان که از برخي سيره هاي پيشگفته بر مي آيد، معصومان (عليهم السلام) روش هاي متفاوتي را در ابراز محبت به کودکان و فرزندان خود به کار مي بردند که برخي از آنها عبارت اند از: بيان محبت خود به آنها، بوسيدن، در بغل گرفتن و روي زانو نشاندن، سواري دادن، هديه دادن به آنان، شوخي و بازي کردن با آنها، دست بر سر آنها کشيدن و حتي ميوه تازه و نوبر را به آنها دادن و در کنار آنها خوابيدن (ر. ک: حسيني زاده، 1386، ج 1، ص 93 - 94).

2. روش تأمين امنيت
 

از ديگر روش هايي که معصومان (عليهم السلام) در اين مرحله در تربيت فرزندان خود به کار مي گرفتند روش تأمين امنيت براي فرزندان بوده است؛ زيرا امنيت از نيازهاي اساسي هر انساني به ويژه کودکان است؛ به طوري که فرزندان در ابراز آنچه در درون دارند و بروز استعداد و خلاقيت خود، نه تنها احساس ترس و نگراني نکنند، بلکه احساس آزادي و آرامش نيز داشته باشند. زيرا احساس ترس و ناامني در کودک، جرئت و جسارت و خلاقيت را از او سلب مي کند. همچنين ترس و نگراني از بازخواست و انتقاد والدين و مربيان باعث مي شود که کودک دست به نوآوري و ابداع نزند و همواره احساسات و عواطف خود را سرکوب کند. اين امر علاوه بر اينکه کودکان و نوجوانان را از ابتکار، نوآوري و خلاقيت باز مي دارد، موجب عوارض و نابساماني هاي رواني نيز در آنان مي شود.
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه معصومان (عليهم السلام) اين امنيت خاطر را براي کودکان و نوجوانان و جوانان و حتي زيردستان خود فراهم مي کردند؛ به گونه اي که به طور کلي زيردستان آنها آزادانه احساسات و عواطف خود را بيان مي کردند. ائمه از اينکه زيردستان آنها درباره آنها چنين احساسي داشتند، خدا را شاکر بودند.
نياز به امنيت از نيازهاي اساسي انسان است، به ويژه در دوران کودکي و نوجواني که انسان بيشتر وابسته به ديگران است و از خود استقلال چنداني ندارد. از اين رو، والدين و کساني که به امر تربيت اشتغال دارند بايد سعي کنند، نه تنها موجب ترس و نگراني کودکان نشوند، بلکه همواره تکيه گاه و پشتوانه اي براي امنيت آنها باشند؛ زيرا کودکان و نوجوانان همواره والدين و مربيان را تکيه گاه خود مي دانند. اين تکيه گاه بودن والدين، داراي دو لايه است: لايه زيرين، که تنها با حضور والدين تأمين مي شود و کودک و نوجوان با وجود و حضور آنها احساس آرامش و امنيت مي کنند و لايه رويين، که بر اثر برخورد صحيح والدين با فرزندان حاصل مي شود. معصومان (عليهم السلام) به هر دو جنبه اين احساس امنيت توجه داشته اند. به اين سيره از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) توجه کنيد که بيانگر مرتبه اول از ايجاد امنيت براي فرزندان است:
زيد بن حارثه غلامي بود که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) او را خريد. وي با آن حضرت زندگي مي کرد، تا اينکه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به رسالت مبعوث شد و او را دعوت به اسلام کرد. زيد نيز اسلام آورد. وقتي اين خبر به حارثه بن شراحيل کلبي، پدر زيد، رسيد به مکه آمد و به وسيله ابوطالب به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پيغام داد: يا فرزندم را به من بفروش يا او را مجاني يا در برابر فديه آزاد کن. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: زيد آزاد است هر کجا که مي خواهد برود. حارثه دست زيد را گرفت و گفت: فرزندم، به حسب و شرف خود ملحق شو. زيد گفت: من از رسول خدا جدا نمي شوم. حارثه گفت: آيا حسب و نسبت خود را رها مي کني و برده ي قريش مي شوي؟ زيد دوباره گفت: من از رسول خدا جدا نمي شوم. حارثه ناراحت شد و قريش را شاهد گرفت که من از او برائت مي جويم و او فرزند من نيست. در اين هنگام پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «اشهدوا أن زيداً إبني أرثه و يرثني (مجلسي، 1403، ج 22، ص 215)؛ شاهد باشيد که زيد فرزند من است. من از او ارث مي برم و او نيز از من ارث مي برد».
در اين سيره، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) همين که احساس کرد ممکن است زيد، با اين کار پدر احساس نداشتن تکيه گاه و ناامني کند، بلافاصله خود را به عنوان پدر و تکيه گاه وي معرفي کرد تا زيد همچون گذشته، با اطمينان کامل به زندگي بپردازد. گرچه در گذشته نيز پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در عمل به منزله پدري براي زيد بود، ولي در ظاهر زيد فرزند حارثه بود و وقتي حارثه زيد را، هر چند به ظاهر، بي تکيه گاه کرد، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اين بي پناهي و بي تکيه گاهي ظاهري را نيز جبران نمود.
از سوي ديگر، معصومان (عليهم السلام) به لايه رويين امنيت که تأثير اساسي و بيشتري در تربيت کودکان دارد - گرچه از نظر رتبه مؤخر است و ما آن را لايه رويين ناميديم - نيز توجه کامل داشته اند. اين توجه در برخوردهاي آنها با زيردستان خود کاملاً مشهود است؛ زيرا اگر چنين توجهي از سوي معصومان (عليهم السلام) نبود و اين گونه امنيت را براي آنها فراهم نمي کردند، هرگز زيردستان نمي توانستند اين گونه ابراز احساسات نمايند و آنچه در دل دارند بيان کنند. ايجاد اين امنيت براي کودکان و زيردستان نيز از چند جهت مهم است:
1. اصولاً انسان براي اينکه بتواند با ديگران و زيردستان رابطه مناسبي برقرار کند، لازم است چنين اطميناني را به آنها بدهد که بتواند حرف هاي خود را به راحتي مطرح کنند و کارهاي خويش را با اطمينان و احساس آرامش انجام دهند.
2. کودک و نوجواني که چنين احساس امنيت و آرامشي داشته باشد به راحتي مي تواند اعتقادات و انديشه هاي خود را ابراز کند تا اگر والدين يا مربيان احياناً نادرستي و اشتباهي در انديشه و اعتقاد او مي بينند، اصلاح کنند و انديشه ها و عقايد صحيح او را تأييد کنند.
3. اين احساس به کودک و نوجوان اجازه ابتکار، خلاقيت و نوآوري مي دهد. ترس و احساس ناامني همواره سدّ و مانعي بر سر راه انسان است و او را وابسته و بي اراده بار خواهد آورد.
4. ترس و ناامني موجب فرو خوردن و واپس زدن انديشه و ابتکار در انسان شده، بسا به عقده هاي رواني تبديل شود و مشکلات بسياري را براي انسان به بار مي آورد.
منبع: کتاب سيره تربيتي پيامبر و اهل بيت (ع)



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط