غلبه بر نگرانی

بعضی از آدم ها همیشه دلواپس و نگرانند و فکر می کنند که به بن بست رسیده اند، همیشه کلافه اند، گاهی اوقات نگران گذشته و گاهی اوقات دلواپس آینده. اکثر اوقات ترس نا مربوطی سراسر وجود آن‌ها را گرفته و نمی دانند چه کنند، می-خواهند از خود بگریزند، از شخصیت خود، از زندگی خود و حتی از روح و جسم خود...!
پنجشنبه، 7 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
غلبه بر نگرانی

غلبه بر نگرانی
غلبه بر نگرانی


 

نویسنده: حسن مانیان
منبع :اختصاصی راسخون



 

غلبه بر نگرانی

چکیده
 

بعضی از آدم ها همیشه دلواپس و نگرانند و فکر می کنند که به بن بست رسیده اند، همیشه کلافه اند، گاهی اوقات نگران گذشته و گاهی اوقات دلواپس آینده. اکثر اوقات ترس نا مربوطی سراسر وجود آن‌ها را گرفته و نمی دانند چه کنند، می-خواهند از خود بگریزند، از شخصیت خود، از زندگی خود و حتی از روح و جسم خود...!
ما در این تحقیق بر آن شدیم این معضل نگرانی و دلواپسی را تا حد امکان بررسی کنیم و آسیب های آن را شناخته، جهت رفع این آسیب ها قدمی هر چند اندک برداریم.
مباحثی که در این تحقیق قابل بررسی می باشند عبارتند از: اندازه گیری میزان فشار روانی در خود، کسب خونسردی و آرامش، خودکم بینی و تأثیرات آن، تردید و دودلی و راه کارهای رفع آن، کنترل بحران ها، کنترل کردن تغییرات زندگی، دلائل مسامحه کاری و...
کلید واژه: نگرانی، دلواپسی، دلهره، ترس، تردید، آرامش، فشار روانی.

مقدمه
 

نیازی نیست در چنگال نگرانی اسیر باشید. هیچ می دانید نگرانی چیست؟ نگرانی چیزی نیست جز یک عادت ذهنی ناسالم و مخرب. شما با این عادت متولد نشده اید، آن را کسب کرده اید و چون می توانید هر عادت و نگرش اکتسابی را تغییر بدهید، می توانید نگرانی را هم از ذهنتان برون کنید. از آنجا که برای نابود کردن هر چیزی نیاز به اقدام مستقیم و شدید است، تنها یک زمان مناسب برای حمله آوردن شدید به نگرانی وجود دارد و آن زمان، همین حالاست. پس باید فوراً عادت نگرانی را ریشه کن کنیم.
اوّلین گام در هر برنامه خودتغییری آن است که در مشخص کردن مشکلات با خودتان صادق باشید و دست یابی به اهداف، خود را در راستای همین مشکلات تنظیم کنید. بنابراین این نکته اهمیت دارد که بدانید در این مسیر در کجا هستید و می-خواهید به کجا برسید.

دل نوشته
 

خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست، به دنبالش نگرد. خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست. خدا در قلبی است که برای تو می تپد. خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد. خدا آنجاست در جمع عزیزترین هایت.
خدا در دستی است که به یاری می گیری. در قلبی است که شاد می کنی در لبخندی است که به لب می نشانی. در نگاه پر افتخار مادری است به فرزندش. در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش. خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم. سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید: آیا «زندگی» کرده ای؟

اندازه گیری میزان فشار روانی در خود
 

در زندگی چقدر احساس فشار می کنید؟ هر کدام از جملات زیر را که در مورد شما صدق می کند. علامت بزنید.
• وقتی می خواهم بخوابم، برایم سخت است که به چیزی فکر نکنم.
• اغلب اوقات از اتفاقاتی که برایم پیش می آیند، عصبانی و ناراحت می شوم.
• به بیماری های مرتبط با فشار و استرس، مثل سردرد، مبتلا هستم.
• از کار یا بازی لذت چندانی نمی برم.
• احساس می کنم که قدرت مقابله با مسائل و مشکلات زندگی را ندارم.
تفسیر: هرچه تعداد علامت هایی که زده اید، بیشتر باشد، نشان آن است که فشار و استرس بیشتری دارید. برای کم کردن از میزان فشاری که در زندگی متحمل می-شوید، کاری کنید تا بهتر بتوانید با فشارها و استرس ها مقابله کنید. (1)

اضطراب
 

وقتی مضطرب هستید، تصور می کنید که با نوعی تهدید روبه رو شده اید. در واقع، اضطراب دو نوع است: اضطراب ناشی از ناراحتی و اضطراب درونی (خود اضطرابی). در شرایط اضطراب درونی، اگر تهدیدی اتفاق بیفتد، پس از آن، شما از راه های مختلف خودتان را تحقیر خواهید کرد. تهدیدهایی که از نوع درونی هستند ناشی از عوامل احتمالی وقوع حالات زیر می باشند:
- انجام کاری به شکل ناقص و عملکرد ضعیف؛ که در صورت وقوع، شما خود را فردی شکست خورده یا بی کفایت خواهید دانست.
- مورد انتقاد قرار گرفتن؛ که در صورت وقوع، شما خود را بی ارزش فرض خواهید کرد.
- مورد قبول نبودن؛ که شما خودتان را فرد ناخوشایندی خواهید دانست.
به طور مثال، جیمی از صحبت کردن در جمع واهمه داشت و سعی می کرد تا جایی که ممکن است از این کار اجتناب کند. در مواقعی که مجبور بود در حضور دیگران صحبت کند، به حدی مضطرب بود که ناخودآگاه حرف ابلهانه ای می زد و همین امر باعث می شد احساس حماقت کند. (2)

کسب خونسردی و آرامش
 

پس از آن که هیجان های خود را شناسایی کردید و آن‌ها را پذیرفتید، با استفاده از فنون خونسردسازی، وارد حالتی از آرامش شوید که به شما امکان می دهد تا به فکر واضح و روشن بپردازید. برای این کار لازم است که اول از نظر جسمی به آرامش برسید. به این منظور، در جایی راحت و آرام بنشینید، چشم های خود را ببندید و با سه بار کشیدن نفس عمیق و آهسته به خونسردی و آرامش جسمی برسید. سپس با تمرکز حواس، مثلاً شمردن اعداد از صد به پایین یا زمزمه کردن یکی از آهنگ های مورد علاقه خود، آرامش ذهنی و روانی خود را هم به دست بیاورید. وقتی که آرام و خونسرد شدید، متوجه می شوید که راحت تر می توانید ذهن خود را متمرکز سازید و از پس هر مشکلی بهتر برآیید. (3)

خود کم بینی و تأثیر آن بر روابط شما
 

خود کم بینی نگرشی ذهنی است که ما نسبت به رویدادها داریم؛ و نتیجه این نگرش-ها برای ما ایجاد احساس بدی است که نسبت به خودمان داریم. منظور این نیست که رویدادهای زندگی در درک خود کم بینی، کم اهمیت هستند بلکه به طور قطع با قرار گرفتن در چنین شرایطی به طور طبیعی نباید خودمان را در خلأ ناشی از خود کم بینی قرار دهیم. نکته مهم آن است که این رویدادها بیشتر به ایجاد احساسات ما مثل ناشایستگی، بی ارزشی و از این قبیل کمک می کنند تا اینکه خودشان به طور مستقیم سبب به وجود آمدن آن‌ها شوند. باورهایی که ما درباره خودمان داریم، سهم بزرگی در ایجاد احساسات ما نسبت به خودمان دارند.
هنگامی که خود را تحقیر می کنید، مسیری که شما را به دیگران پیوند می دهد تا حد زیادی تحت تأثیر این نگاه قرار می گیرد که چه نگرشی نسبت به این افراد دارید؛ آن هم در حالی که در موقعیت های ذهنی خودکم بینی قرار گرفته اید. چنین نگرش هایی نسبت به دیگران و نوع رفتار شما با آن‌ها می تواند شکل های مختلفی به خود بگیرد. به طور مثال:
1- زمانی که خود را فردی نالایق می دانید، شاید مایل باشید که دیگران را شایسته بدانید و به این ترتیب در ارتباط های خود با آن‌ها انتظار علاقه و توجه را نخواهید داشت. همچنین ممکن است نگرش های آن‌ها را به عنوان حقایق بپذیرد، در حالی که نظرات خود را نادیده می گیرید. در نتیجه، به سادگی از خواسته های آن‌ها تبعیت می کنید و اگر این افراد فریبکار باشند، به راحتی تحت تأثیرشان قرار می گیرید. در موارد شدیدتر، حتی ممکن است از کسانی که شایستگی بالايی در آن‌ها می بینید، بتی بسازید و تصور کنید که هیچ علاقه ای به شما ندارند؛ به این ترتیب، هنگام ملاقات با آن‌ها رفتارتان بسیار احترام آمیز است و در حضورشان دست و پای خود را گم می کنید.
2- چنان چه ارزش وجودی خود را به عنوان یک شخص بر مبنای پذیرفته شدن یا نشدن قرار دهید، و آن گاه فردی که برای شما اهمیت ویژه ای دارد تأییدتان نکند، تمایل دارید چنین نتیجه گیری کنید که شخص دلچسب و دوست داشتنی نیستید. مایلید فکر کنید که دیگری ارزش بیشتری نسبت به شما دارد و سعی خواهید کرد برای این که مورد لطف شخص مورد نظر قرار گیرید. هر کاری را برایش انجام دهید. منظور این است که می خواهید هنگام رویارویی با او مطیع باشید و جسارت خود را از دست می دهید. می خواهید برای خشنود کردن او روش و شیوه خود را تغییر دهید، از خواسته های خود دست بکشید و تسلیم امیال او شوید. حتی زمانی که امور را تحت اختیار می گیرید تا رضایت دیگری را جلب کنید، رفتاری توأم با اضطراب از خود بروز می دهید و ناگهان کاری می کنید که طرف مقابل، نظر ناخوشایندی نسبت به شما پیدا می کند. اگر شخص مورد نظر ادعا کند که شما را دوست دارد شما باز هم احساس آرامش پیدا نخواهید کرد و چهره واقعی تان را آشکار نخواهید ساخت؛ زیرا فکر می کنید دلیل دوست داشتن او، ظاهرسازی و تلاش شماست. و این که اگر او حقیقت ذات شما را بشناسد احتمالاً نمی تواند شما را دوست داشته باشد. به این ترتیب، اگر به خودتان به عنوان شخصی نگاه کنید که لایق دوست داشته شدن نیست، پس خواهید دید که مشکل بتوانید در روابطتان با افرادی که فکر می کنید به آن‌ها نیاز دارید، صادق باشید. (4)

تردید و دودلی
 

مردد بودن نه تنها مانع تصمیم گیری درباره مسائل موجود می شود، بلکه تأثیر روانی نا مناسبی به جای می گذارد. پاولف، روان شناس مشهور روس، نشان داد که اثرات تردید و ناتوانی در تصمیم گیری، اشخاص را از تحرک و پویایی باز می-دارد. سگ آموزش دیده پاولف با روشن شدن لامپ دایره ای شکل، به غذا می رسید؛ وقتی لامپ بیضی شکل روشن می شد، غذایی در کار نبود. آن گاه پاولف شکل لامپ را به تدریج تغییر داد و آن را به دایره نزدیک تر کرد؛ در آغاز، سگ با مشکلی روبرو نشد، خود را با این تغییر جزئی هماهنگ می کرد. اما وقتی شکل لامپ تا حدود زیاد به شکل دایره در آمد (اما هنوز با دایره کامل تفاوت داشت) سگ بی قرار شد. نمی دانست که آیا لامپ به شکل دایره است یا بیضی. به عبارت دیگر، در آنِ واحد هم منتظر غذا بود و هم نبود. این بلا تکلیفی، سگ را مشوش ساخت، مرتب پارس می کرد و حالت بی قرار داشت. بنابراین قاطعیت در تصمیم گیری نه تنها به انجام کارها کمک می کند بلکه با کاهش اضطراب، شما را در موقعیت احساسی بهتری قرار می دهد. در یکی از داستان های کلاسیک توزنتون بورگز برای بچه ها، فیلسوف بزرگی به نام «راسوی قرمز» می گوید: «درست یا غلط، باید ذهن خود را برای تصمیم گیری آماده سازید.» (5)

راهکار برای رفع تردید و دودلی و ترس
 

هرگاه دچار شک و تردید شدی، به خودت چند تلقین بکن. گفتارت را به حالت امر ببر. وقتی ذهنت به حد کفایت توانمند شد، هر تلقین در حکم فرمانی شاهانه خواهد بود. گفته های خود با واقعیت یکسان خواهند شد و زمان به وقوع پیوستن آن‌ها کوتاه و کوتاه تر و در نهایت فوری خواهد شد.
اجازه نده ترس راهنمای تو باشد. ترس بدترین دشمن تو و برادر تردید است، بایستی به آن چیره شوی. دلیر و جسور باش. کسی که به بهانه احتیاط یا خِرَدگرایی، پولی را که کسب کرده است، مدفون کند، لیاقت آن پول را ندارد و احتمال آن ضعیف است که بتواند بیشتر از آن به دست آورد. پول باید آزادانه در جریان کار قرار گیرد تا چندین برابر شود. (6)

غلبه بر ترس
 

ترس از چه؟ ترس از شکست، ترس از رسوایی، ترس از مضحکه شدن، ترس از ناشناخته-ها، ترس از کامل انجام ندادن کارها، ترس از رویارویی، ترس از خطر و حتی ترس از موقعیت. این‌ها نمونه هایی از ترس هستند که می توان به آن اشاره کرد.
به قول تام واتسون، گُلف باز مشهور: «می توانید با باختن، راه پیروزی را بیاموزید.» در صورت شکست می توانیم خطاهای خود را بررسی کنیم و برای آینده راه های درست را به دست آوریم. هنوز خاطره روزی از دوران کودکی ام را که قوطی رنگ را روی قالیچه اتاق نشیمن منزلمان ریختم فراموش نکرده ام. پدرم در حالی که مرا در پاک كردن رنگ کمک می کرد، گفت: «اگر بتوانی از اشتباهات خود، درس بیاموزی، مصیبت، مفهومی پیدا نمی کند.» از مصیبت کوچک آن روز هنوز استفاده می کنم. هر آینه قوطی رنگ در بازی را برمی دارم به یاد حادثه آن روز می افتم و بر شدت احتیاطم می افزایم.
وقتی به این نتیجه برسید که می توانید از شکست و ناکامی پند بگیرید، میل به ریسک کردن در شما بیشتر می شود و ترس قدرت خود را از دست می دهید. برخورد سالم با خطر شکست، یکی از نشانه های شکوفایی است. گیل شیهی در جریان بررسی-های مفصل خود به این نتیجه رسیده است که اشخاص با این خصوصیت در برخورد با ریسک و عدم اطمینان، اغلب به چهار وسیله متوسل می شوند: کار بیشتر، توسل به دوستان، توجه به جنبه های مثبت حادثه، عبادت.
از سوی دیگر گیل شیهی در بررسی های خود به این نتیجه رسید که اشخاص سطح پایین تر، در برخورد با دشواری های زندگی واکنش دیگری نشان می دهند: 1. مصرف بیشتر مشروبات الکلی، پرخوری، استفاده از دارو و مواد مخدر؛ 2. تظاهر به وجود خارجی نداشتن مسئله؛ 3. پیدا شدن نشانه های ناخوشی؛ 4. پناه بردن به خیال و توهُم.
با توجه به آنچه گفتیم هر یک از این چهار موارد راهی برای تنبلی هستند و راهی برای اجتناب از اقدام سازنده به شمار می آیند. گیل شیهی به این نتیجه رسید که تقریباً نیمی از اشخاص موفق، در جنبه های مهمی از زندگی خود شکست خورده اند، اما واکنش همه آن‌ها یکسان بوده است؛ آنها به این نتیجه رسیده اند که شکست تجربه مفیدی است، همه اشخاص از این شکست ها برای پیروزی نهایی خود استفاده کرده اند. گیل شیهی می گوید: «وقتی بدانیم شکستی را به راحتی پشت سر گذاشته ایم، سلاح مورد نیاز خود برای برخورد با خطرات و نا مطمئنی های آینده را تقویت کرده ایم». (7)
این پاسخ نهایی به ترس است: وجودش را بی جهت انکار نکنید. خود را فریب ندهید که نمی ترسید و نگران نیستید. چیزی نیست که از آن خجالت بکشید. ترس خود را تصدیق کنید، اما طوری برخود کنید که انگار وجود خارجی ندارد.
هنگام تنبلی توسط دو نیروی مخالف کشیده می شوید؛ یکی از این‌ها ندایی است که در درون شما وجود دارد و با توجه به احساس شما می گوید: «کار پر زحمتی است، ناخوشایند است، خطرناک است، به همین دلیل بهتر است این کار را نکنم پس تا فرصت بهتر صبر می کنم.» اما خودِ بهترِ شما، تحت تأثیر دلیل و منطق می گوید: «اگر این کار را روز دیگری انجام دهی نه ساده تر می شود، نه خوشایندتر و خطرش کمتر؛ در واقع به خاطر جریمه تأخیر انجامش، دشوارتر می شود. چه بهتر که همین حالا این کار را بکنی و از شرش خلاص شوی.» این که به کدام یک از این دو ندا گوش دهید به شما مربوط است. اگر ندای عقل و منطق را به ندای بیم و هراس ترجیح دهید، به نفس خود خیانت نکرده اید. به جای گردن نهادن به ندای غیر منطقی به واقعیت ها بها داده اید. (8)

خشم ناسالم
 

زمانی که خود کم بینی به شکل یک ویژگی اصلی از خشم ناسالم در می آید، تصور کنید که دیگری شما را در شرایط نامطلوبی قرار داده و فکر می کنید که این امر ثابت می کند شما فرد کم ارزش یا بدی هستید. با وجود این، به جای این که احساس افسردگی کنید، نسبت به کسی که فکر می کنید سبب به وجود آمدن این حس بد نسبت به خودتان شده، احساس خشم می کنید. این حس به عنوان «خشم خود دفاعی» شناخته می شود. شما با استفاده از خشم خود به شخص دیگری حمله می کنید تا در مقابل حمله او از منِ خود دفاع کنید. به طور مثال، بری، زمانی که به دلیل بی فکری مورد انتقاد همسرش قرار گرفت، نسبت به او خشم ناسالم بروز داد. در واقع بری این انتقاد را به جا می دانست، اما از آنجایی که فکر می کرد این مورد ثابت می-کند که او فرد نالایقی است. نسبت به همسرش که چنین حسی را در او به وجود آورده بود، خشمگین شد. باید خاطر نشان کنيم که این فرایند روان شناختی پیچیده معمولاً سریع، غیر عادی و خارج از هوشیاریِ شخصِ خشمگین بروز می کند. (9)

افسردگی
 

زمانی که احساس افسردگی می کنید، تصور می کنید که چیز بسیار مهمی را گم کرده-اید، یا این که فراموش کرده اید که کار بسیار مهمی را انجام دهید. عبارت هایی که در حال افسردگی و همراه با احساس خودکم بینی به زبان می آورید. چنین است: «من یک شکست خورده ام.»، «من بی عرضه هستم.»، «من ناخوشایند هستم.». به طور مثال، زمانی که فیونا با یکی از دوستان قدیمی خود قطع رابطه کرد، دچار افسردگی شد. از نظر او این شکست به معنی ناخوشایند بودنش برای دیگران بود و این که دیگر هیچ دوست صمیمی پیدا نمی کند. (10)

جرأت خوشحال شدن را داشته باشید.
 

بسیاری از مردم آگاهانه خود را از شکوه و جلال سرور، سبک بالی، الهام بخشی، آسایش یا خوشحالی محروم می کنند. از نظر من این بدترین نوع خود محروم سازی است. به نظر می رسد عده زیادی از مردم از این که یک رفتار در نظر دیگران از جمله همکاران، ارباب رجوع ها و کارفرمایان، شادمانه جلوه خواهد کرد، هراسانند. به علاوه آنان فرض می کنند: «کسی که آسوده یا خوشحال است، لابد سخت کوش نیست.» و منطق آنان چنین است که اگر خوشحال به نظر بیایند، دیگران ممکن است بپندارند که ایشان از وضع موجود راضی هستند و بنابراین فاقد انگیزه لازم برای تعالی در کار یا حرکت لازم برای پیشرفت هستند. آنان بی گمان نمی توانند در محیطی رقابت آمیز دوام بیاورند.
خیلی مسخره است که گمان کنند هر شخص آرام و شاد، الزاماً فاقد انگیزه است. بر عکس، افراد خوشحال تقریباً همیشه عاشق کاری که انجام می دهند هستند. بارها و بارها مشخص شده است، کسانی که عاشق کارشان هستند به شدّت بر اثر ذوق دائمی پیش بردن و بهره وری خود برانگیخته شده اند. آنان شنوندگانی خوب هستند و از میزان یادگیری عالی برخوردارند. به علاوه، کارمندانی شاد، بسیار خلاق، گیرا، جاذب و از افراد خوب گروه هستند.
از سوی دیگر، افراد ناراحت، اغلب بر اثر بدبختی یا تنش خود از پیشرفت باز مانده، از موفقیت به دور می مانند. حضور در اطراف افراد سخت گیر و عصبی، کلافه کننده و کار کردن با آنان دشوار است. آنان هستند که فاقد انگیزه اند، زیرا تا حد زیادی بر اثر مشکلات خود، کمبود وقت و تنش ها از پا درآمده اند. افراد ناراحت اغلب احساس می کنند قربانی دیگران و شرایط کاریشان شده اند. برای آنان داشتن روحیه حل مشکل دشوار است؛ زیرا به نظر ایشان همه چیز تقصیر کس دیگری است. به علاوه، اینان در اکثر مواقع، افراد ضعیف گروه هستند، زیرا اغلب خود محورند و ذهنشان درگیر موضوعات شخصی است. آنان دارای رفتاری تدافعی و تقریباً همیشه شنوندگانی ضعیف هستند. اگر موفق باشند، موفقیتشان علی رغم ناشادمانی آنان است، نه به دلیل آن! در حقیقت اگر هر فرد ناشاد و عصبی بتواند بیاموزد که شادتر باشد، موفق تر خواهد شد. (11)
ایمان قدرتی تزلزل ناپذیر به شما می دهد. وقتی اوضاع سخت می شود ایمان دارای نیروی محرکه ای است که فرد را به ادامه دادن مسیر قادر می سازد. وقتی اوضاع خوب است همه می توانند به زندگی شان ادامه دهند؛ اما به عامل دیگری نیز نیاز دارید که شما را قادر سازد زمانی که ظاهراً همه چیز علیه شماست به مبارزه ادامه دهید. رمز کار این است که: «هرگز در جریان فراز و نشیب بازی، نا امید نشوید.». (12)

احساس گناه
 

هنگامی که شما نسبت به انجام یک کار اشتباه، یا انجام ندادن کاری صحیح باعث آسیب رساندن به احساسات شخصی دیگر می شوید احساس گناه می کنید. رایج ترین عبارتی که به هنگام احساس گناه و همراه با احساسات خود کم بینی می گویید چنین است: «من آدم بدی هستم.» به طور مثال: بیل، مرد چهل ساله مجردی که تمام عمر همراه با والدینش زندگی کرده بود، زمانی که خانه را ترک کرد، احساس شدیدی از گناه وجودش را فرا گرفته بود چرا که به دلیل آسیب زدن به احساسات پدر و مادرش، خودش را شخص بدی می دانست. (13)

کنترل کردن بحران ها
 

بحران زندگی (مثل بیماری، اخراج از کار، بی اعتماد شدن نسبت به کسی، طلاق یا مرگ عزیزان) می توانند شما را تا مدت های مدید، به افسردگی و درماندگی دچار سازند. با چنین بحران هایی، مرحله به مرحله مقابله کنید. در مرحله نخست، بعد از بروز آن که شوک اولیه برطرف شد، درباره اتفاقاتی که پیش آمده فکر کنید، یا بهتر است که با دیگران صحبت کنید تا کارها روال عادی خود را پیدا کند. در مرحله بعد، به درس هایی که از بحران فوق فراگرفته اید، توجه کنید؛ یک نکته مهم را هم فراموش نکنید و آن این که بحران ها معمولاً موقتی هستند و درد و غم ناشی از آن‌ها، دیر یا زود از بین می رود. (14)

تصویر ذهنی
 

نورمن وینست پیل در این باره بحث مفصلی ارائه کرده است. با این حال این توصیه در سال های اخیر مورد توجه قرار گرفته است. بر این اساس در ذهن خود تماشا کنید که در حال انجام کار مورد نظر هستید. در واقع انجام کار را در ذهن خود تماشا کنید؛ خود را ببینید که مرحله به مرحله کارتان را انجام می-دهید. تأثیر روانی این طرز نگرش بسیار زیاد است. بسیاری از قهرمانان بزرگ و موفق از این شیوه استفاده می کنند، در این خصوص کتاب های متعددی هم نوشته شده است. بسیاری از ورزشکاران برجسته، با استفاده از این روش به موفقیت های بزرگی دست یافته اند. مثلاً بن هوگان، قهرمان مشهور گُلف، قبل از بازی و قبل از زدن ضربه تصویر موفق حرکت را در ذهن خود تماشا می کرد و آنگاه عضلات، تصویر ذهنی او را عیناً به عمل تبدیل می کردند. بررسی دیگری هم که روی بازی کنان بسکتبال انجام شده نشان می دهد که با روش تصویر کردن، مهارت پرتاب های آزاد تا حدود زیادی بهبود می یابد. امرسون می گفت: «بخش مهم‌تر انجام هر کار این است که آن را قبلاً انجام داده باشید و سوای کار عملی، بهترین انجام کار، در ذهن شماست».
توماس کارالایل در همین رابطه می گوید: دل شوره عجیبی داشتم... تا اینکه فکری به ذهنم رسید. از خود پرسیدم «از چه می ترسی؟ اگر مثل بزدل ها رفتار کنی، همه عمرت را در حال ترس و لرز خواهی بود. بگو ببینم بدترین اتفاقی که ممکن است برای تو بیفتد، چیست؟ مرگ؟ آیا کسی هست که در برابر عزرائیل مقاومت کند، آیا وقتی مرگ از راه می رسد در برابر او کاری از تو ساخته است؟ بگذار که بیاید و هر اتفاقی که ممکن است بیفتد.» با این پندار ناگهان حالتم تغییر کرد و ترس را برای ابد فراموش کردم. قدرت ناشناخته ای پیدا کردم، انگار روح تازه ای در وجودم جاری بود. تولد دوباره ای یافتم و ناگهان به انسان مبدل گشتم.
همه ما استعدادهای بالقوه ای داریم که از آن استفاده نمی کنیم. بسیاری از استعدادهای ما به کار گرفته نمی شوند. واقعیتی است که بسیاری از ما از امکانات خود فاصله می گیریم. اغلب اوقات از مسئولیت هایی که به حکم طبیعت، تقدیر و در مواقعی حوادث به ما واگذار می شود طفره می رویم.
کسی که تحت تأثیر ترس از موفقیت، به انجام کارها تن نمی دهد خود را در موقعیت پیروزی غیر ممکن قرار می دهد. به خود می گوید که باید کارهایی را انجام دهد. اما در عین حال در سطح ضمیر نیمه هشیار خود به خویشتن دستور انجام ندادن کارها را می دهد. و تحت تأثیر دودلی و تنبلی نمی تواند میان این دو فرمان ضد و نقیض تصمیمی اتخاذ کند. (15)

خجالت
 

زمانی که از آنچه که دلخواهتان است دور می افتید، و یا وقتی که ضعف یا عیبی از شما در حضور دیگران آشکار می شود، احساس خجالت می کنید. به ویژه آن که تصور می کنید افرادی که شاهد رفتار شما هستند به دیده تحقیر به شما نگاه خواهند کرد، شما را نادیده خواهند گرفت و یا با نفرت، از شما رو برخواهند گرداند. رایج ترین عبارت هایی که به هنگام احساس خجالت همراه با خودکم بینی به زبان می آورید چنین است: «من ناچیز هستم.»، «من شکست خورده ام.»، «من تنفر برانگیز هستم.» به طور مثال، جوسی تصور می کرد که زشت است و سعی می کرد تا چین و چروک های زیر چشمش را با آرایش مخفی کند. او وانمود می کرد که اگر دیگران چین و چروک هایش را ببینند احساس انزجار می کنند و در نتیجة این تصور، خودش را فرد نفرت انگیزی می دانست. (16)

چگونه عادت نگرانی را از بین ببریم؟
 

چرا باید مسئله گرانی را اینقدر جدی بگیریم؟ دلیل این موضوع را دکتر اسمایلی بلانتون که روان شناس برجسته ای است به روشنی بیان کرده. به قول او: «نگرانی طاعون وحشتناک قرن جدید است.»
فیزیولوژیست معروفی ادعا کرده است که «ترس مهلک ترین دشمن شخصیت انسان است.» پزشک سرشناسی اظهار کرده که «نگرانی کشنده ترین و موذی ترین بیماری انسان است.» پزشک دیگری به ما می گوید که علت بیماری هزاران نفر چیزی جز «نگرانی مفرط» نیست. این بیماران قادر نبودند که نگرانی را از خودشان دور کنند، در نتیجه به درون شخصیتشان نفوذ کرده و موجب بروز انواع ناخوشی ها شده است. معادل انگلیسی کلمه «نگرانی» از کلمه ای از زبان آنگلوساکسون مشتق شده که به معنی «خفه کردن» است. این موضوع به خودی خود ماهیت ویران گر نگرانی را نشان می دهد. اگر کسی انگشتانش را محکم به دور گردن شما حلقه می کرد و فشار می داد و مانع نفس کشیدن شما می شد، متوجه می شدید که نگرانی با شما چه می کند.
در اینجا روشی عملی به شما ارائه می دهیم تا به کمک آن بتوانید نگرانی غیر طبیعی را از زندگی خود ریشه کن کنید.
هر روز تمرین خالی کردن ذهن را انجام بدهید. بهتر است این تمرین را قبل از خواب انجام بدهید تا از حفظ شدن این نگرانی ها در ضمیر خودآگاه، هنگام خواب جلوگیری کنید. هنگام خواب افکار شما عمیق تر در ضمیر ناخودآگاه فرو می روند. پنج دقیقه آخر زمانی که طول می کشد به خواب بروید از اهمیت ویژه ای برخوردار است چون در این زمان کوتاه، ذهن بیش از هر زمان دیگر تلقین پذیر است. در این فاصله کوتاه، ذهن شما تمایل دارد که آخرین ایده هایی را که در زمان بیداری به آن فکر می کنید، جذب کند.
روند خالی کردن ذهن در غلبه و نگرانی اهمیت دارد؛ زیرا افکار مربوط به ترس اگر از ذهن بیرون ریخته نشوند می توانند ذهن را مسدود کنند و مانع جریان پیدا کردن قدرت ذهنی و روحی می شوند. اما می توان ذهن را از چنین افکاری خالی کرد و اگر آن‌ها را روزانه تخلیه کنید روی هم انباشته نخواهد شد. برای تخلیه کردن آن‌ها از شیوه تخلق خلّاق استفاده کنید. تصور کنید که همه افکار نگران کننده از ذهن شما به خارج جریان پیدا می کنند، درست همان طور که با برداشتن درپوش، می گذارید آب روشویی از آن خارج شود. در حین تصویرسازی، این جمله را تکرار کنید: «حالا با کمک خداوند ذهنم را از تمام نگرانی ها، ترس ها و احساس ناامنی خالی می کنم.»
در حالی که مجسم می کنید ذهنتان دارد از این افکار منفی خالی می شود. این جمله را پنج مرتبه تکرار کنید. بعد از خداوند تشکر کنید که به این شکل شما را از ترس نجات داده است، بعد هم بخوابید.
نگرانی، روند مخربی دارد و ذهن را با افکاری پر می کند که با عشق و توجه خداوند در تضاد است. اصولاً نگرانی جز این افکار مخرب چیزی نیست. چاره این است که ذهن خود را از فکر قدرت، خوبی و حمایت خداوند پر کنیم. پس هر روز پانزده دقیقه وقت بگذارید و ذهنتان را از فکر خداوند پُر کنید. ذهنتان را از اصل «من ایمان دارم.» انباشته کنید تا دیگر فضایی برای افکار نگران کننده و بی اعتقادی در ذهنتان باقی نماند. (17)

کنترل کردن تغییرات زندگی
 

زندگی دارای مراحل طبیعی مختلفی است؛ مراحلی چون ازدواج، پدر یا مادر شدن و بازنشستگی. این مراحل باعث می شوند تا نقش های شما در زندگی تغییر کند. برای آینده برنامه ریزی کنید و آماده این تغییرات باشید. با کسانی که این مراحل را پشت سر گذاشته اند صحبت کنید و ببینید چگونه می توانید از پس مسائل و مراحل زندگی بر بیایید و به پاداش هایی که پیش رویتان هست برسید. هرگاه وارد مراحل تازه ای از زندگی تان می شوید، آمادگی تغییر دادن دیدگاه های خود را داشته باشید. نزدیکان خود را در جریان تغییراتی که در زندگی تان روی داده قرار دهید تا این که آنها به آشفتگی و ابهام و ناکامی دچار نشوند و بتوانند خود را با نگرش ها و دیدگاه های تغییر یافته شما سازگار کنند. (18)

حسادت و حسرت ناسالم
 

گاهی اوقات شما حسادت ناسالم را تجربه می کنید؛ به طور مثال احساس می کنید که روابط شما با نامزد یا همسرتان به دلیل رفتارهای تکلف آمیز او، مورد تهدید یک رقیب قرار گرفته است. رایج ترین عبارت هایی که هنگام احساس حسادت، همراه با احساس خود کم بینی می گویید چنین است: «من ناخوشایند هستم.»، «من خوب نیستم.»، «اگر رابطه ما قطع شود احساس پوچی می کنم.» هریت هرگاه می دید نامزدش مایکل با یک خانم زیبا حرف می زند، احساس حسادت می کرد، زیرا نتیجه می-رفت که مایکل تمایل به ازدواج با زنان دیگر دارد و این برای او به این معنی بود که شخص نالایقی است.
هنگامی که احساسات ناسالم ناشی از حسرت را تجربه می کنید. روی این واقعیت تمرکز می کنید که شخص دیگری چیزی را، مثل یک ویژگی یا یک شیء دلخواه، در اختیار دارد که شما آن را ندارید، و شما به این باور می رسید که همین امر ثابت می کند ارزش شما از دیگری کمتر است. به طور مثال، جانیس نسبت به ماری احساس حسرت ناسالم را تجربه کرد؛ او ماری را از مدّت ها پیش می شناخت، چرا که ماری عنوان ممتاز را در کلاس به دست آورده بود در حالی که خود او هم، رتبه دوّم را کسب کرده بود. جانیس به این نتیجه رسید که این به معنی کم ارزش بودن او نسبت به ماری است؛ و همان گونه که حسرت ناسالم رخ می نماید، او احساسات واقعی خود را پنهان کرد و در عوض سعی کرد ماری را تحقیر کند و او را کم ارزش جلوه دهد. (19)
اشخاصی که طالب موفقیت نیستند چه دلائلی دارند؟
دکتر مارتا فریدمن، استادیار دانشکده روان پزشکی کالج پزشکی نیویورک در این-باره مطالعه مفصلی صورت داده است و جواب های جالبی برای این سؤال پیدا کرده است؛ او از دانشجویان خواست که جمله ای را تمام کنند و آن این جمله بود: «شایسته موفقیت نیستم؛ زیرا...» برخی جواب ها از این قرار بود:
- زیرا برای گرفتن شغل مورد نظر تقلب کرده ام.
- زیرا برای من آسان بود اما برای خواهرم دشوار.
- زیرا برای پدر و مادرم هزینه زیادی تولید کرده ام.
- زیرا نمی توانستم با پدرم رقابت کنم.
- زیرا همه می توانند به آسانی با من رقابت کنند.
- زیرا پسر بدی بودم؛ دست کم به اندازه برادرم خوب نبودم.
- زیرا مادرم همیشه تکالیف مدرسه ام را انجام می داد.
- زیرا شوهرم مرد موفقی نیست.
- زیرا به آنچه داشتم راضی بودم.
- زیرا با تقلب این کار را کردم.
- زیرا آدم تنبلی هستم.
- زیرا دیگران از من شایسته تر هستند.
- زیرا به واقع نمی دانم که چه کنم.
- زیرا تا کنون قدم بر نداشتم؛ پدرم مُرد و همه ثروتش را برای من گذاشت و من برای به دست آوردنش زحمتی نکشیده بودم، موفقیت من ناشی از یک مصیبت بود.

دلائل اجتناب از موفقیت و مسامحه کاری
 

1- منطق اشتباه: «والدین من موفق نشدند» یا «برای من ساده بود اما برای خواهرم دشوار» و ...
به این نکته مهم توجه نمی شود که این ها نمی توانند دلیلی برای موفق نشدن شما باشند. شما نمی توانید به خاطر اتفاقی که برای دیگران افتاده از موفقیت، چشم پوشی کنید. شما خودتان هستید و آن‌ها نیستند. حق شماست که از استعدادهای خدادادی خود استفاده کنید و باید هم بکنید.
2- گناهان گذشته: «دروغ گفتم»، «نادیده گرفتم»، «فریب دادم» و ...
اقدامات ناخوشایند گذشته به عزّت نفس شما آسیب زده اند اما اگر بگذارید روی رفتار آتی شما تأثیر بگذارند کاری به خطا صورت داده اید. عزّت نفس شما با کار نکردن بیشتر نمی شود. بر عکس، کاری صورت ندادن و موفق نشدن از عزّت نفس شما در آینده نیز می کاهد. صراحت به خرج دهید از خود بپرسید که برای اصلاح گذشته ها چه کاری از من ساخته است. اگر راهی به ذهنتان رسید آن را انجام دهید. خطاهای گذشته را فراموش کنید و با عزم جزم مترصد اوقات درست خود در آینده شوید و در برخورد با تقصیرات خود به یاد این گفته قدیمی بیفتید که اعترافات صادقانه، روح شما را آرام می کند. درباره خطاهای خود با روحانی، با دوستان نزدیک، با روان شناس یا سایر اشخاصی که می توانند در این زمینه به شما کمک کنند صحبت کنید.
3- ترس از مسئولیت های ناشی از موفقیت: «نمی دانم چه کنم، دیگران مرا راه می-برند، از خودم چیزی ندارم» و ...
این احساسات ناشی از یکی از این دو مقوله هستند: الف- اطلاع صادقانه از بی کفایتی ها و بی صلاحیتی های خود و اطلاع واثق از این که در اثر موفقیت به جایی می رسید که لارنس پیتر متخصص امور مدیریت آن را «سطح بی صلاحیتی» نامیده است. یا ب- عزت نفس کم؛ اگر اشکال شما بر سه مورد اول است می توانید تا حد امکان نقاط ضعف خود را بپوشانید، می توانید مطالعه کنید، ساعات بیشتری کار کنید و به عبارت دیگر به خودتان کمی زحمت بدهید اگر نتوانید نقطه ضعف خود را اصلاح کنید و قبول کنیم که بعضی ها از عهده آن برنمی آیند. اگر به این نتیجه برسید که هرگز توانایی کار آمدن با موفقیت مورد نظر را نخواهید داشت در این صورت، فکر آن را از سر به در نمایید. هدف های تازه ای انتخاب کنید، هدف هایی که ملایم تر و احتمالاً واقع بینانه تر باشند، هدف هایی که بتوانید با تلاش منطقی به آن‌ها دست بیابید. از تنبلی بپرهیزید، از پیگیری هدف هایی که اصولاً هدف نیستند اجتناب کنید.
از سوی دیگر، اگر عزت نفس کم، علت اصلی گرفتاری شماست چیزی که معمولاً وجود دارد، با پاسخ به موفقیت شما کاملاً فرق می کند باید یاد بگیرید که از توانایی های خود استفاده کنید، تصویر ذهنی مثبتی بسازید، موفقیت های کوچک خود را تقویت کنید. برای قبول خطر، آمادگی بیشتر نشان دهید و بیاموزید که در برخورد با شکست و ناکامی خونسردی خود را حفظ کنید. (20)

آزردگی
 

وقتی که آزرده شده اید، تصور می کنید به نحوی مورد تهدید قرار گرفته اید. رایج-ترین عبارت هایی که هنگام احساس آزردگی همراه با خود کم بینی می گویید چنین است: «من ناخوشایند هستم.»، «برای کسی اهمیت ندارم.»، «من ناچیز هستم.» دونالد زمانی که بهترین دوستش فراموش کرد برایش کارت تبریک بفرستد، احساس آزردگی کرد. او این اتفاق را به این حساب گذاشت که بهترین دوستش به آن اندازه ای که او برایش ارزش قائل است، به او اهمیت نمی دهد. پس اگر این موضوع حقیقت داشته باشد، دونالد هم چنین نتیجه خواد گرفت که این ثابت می کند او شخص کم ارزشی است و این نه تنها از نظر دوستش بلکه از نظر خودش هم چنین است. (21)
برای انجام هر کار سخت و نا خوشایند سه راه وجود دارد:
راه اوّل این است که ساده ترین بخش کار را انجام می دهید و نیرویی به دست می-آورید. راه دوّم این است که دشوارترین بخش کار را اوّل انجام دهید. در صورت اخیر، از این که می بینید، سخت ترین بخش کار را انجام داده اید شاد می شوید، مثل این می ماند که هنگام صرف غذا، ابتدا آن را که کمتر دوست دارید بخورید و لقمه های چرب و نرم را برای آخر بگذارید. اما راه سوّم، یعنی راه انتخابی تنبل ها این است که هچ کدام از این توصیه ها را انجام ندهید؛ نه بخش دشوار و نه بخش ساده را. به جای همه این ها کار را به حال خود رها کنید و ببینید چه پیش می آید.
دو روش اوّل مؤثر واقع می شود. همه چیز بستگی به انتخاب شما دارد و البته ماهیت کار هم مهم است. در هر دو مورد تعهدی را انتخاب کرده اید و از برنامه ویژه ای پیروی می کنید. اما روشی که مؤثر نیست روش سوّم است که همانا به تعویق انداختن کار تا فردا است. انگار که فردا جادو می کند و همه چیز فیصله پیدا می کند.
روش دیگری هم وجود دارد که اسمش را روش «ترازنامه» گذاشته ام. یکی از کارهایی که انجامش را به تعویق انداخته اید انتخاب کنید. حالا کاغذی بردارید و در سمت چپ آن دلائل به تعویق انداختن را درج کنید. حالا در سمت راست برگه فوائد انجام کار را یادداشت کنید. حالا نوشته های دو سمت را با هم مقایسه کنید؛ معمولاً به این نتیجه می رسید که دلائل به بعد موکول کردن کار سطحی و نامعقول است؛ به عبارت دیگر دلائل انجام کار، منطقی تر به نظر می رسند. به احتمال زیاد تنبلی را کنار می گذارید و به انجام کار رضایت می دهید. البته ممکن است در مواقعی به تعویق انداختن کار منطقی باشد؛ در این صورت جایی برای نگرانی نیست، به عبارت دیگر روش ترازنامه شما را برای بهترین انتخاب و برای انجام بهترین کاری که باید صورت گیرد یاری می دهد. (22)

فرمول ده مرحله ای برای ریشه کن کردن نگرانی
 

1. به خودتان بگویید: «نگرانی تنها یک عادت ذهنی بد است و من می توانم هر عادتی را با کمک خداوند تغییر دهم.»
2. شما با تمرین کردن نگرانی تبدیل به یک آدم دلواپس می شوید. می توانید با تمرین عادت ایمان که متضاد نگرانی و قوی تر از آن است از شر نگرانی رها شوید. با تمام قدرت و پشتکاری که می توانید داشته باشید شروع به تمرین ایمان کنید.
3. چگونه می توانید ایمان پیدا کنید؟ اوّلین کاری که هر روز صبح قبل از بلند شدن از رختخواب، انجام دهید این است که سه مرتبه با صدای بلند بگویید: «من ایمان دارم.»
4. با استفاده از این فرمول دعا کنید: «من امروز زندگی ام، کسانی را که دوست دارم و کارم را در دست خداوند می گذارم. هر چه پیش بیاید و هر نتیجه ای که به دست بیاورم اگر در دستان خداوند باشم ناشی از اراده خداوند بوده و به صلاح من است.»
5. سعی کنید درباره هر چیزی که از آن به طور منفی صحبت می کرده اید یک جمله مثبت و امیدبخش بگویید. با قاطعیت و امید حرف بزنید. مثلاً نگویید: «امروز قرار است روز مزخرفی باشد.» در عوض با قاطعیت بگویید: «امروز حتماً روز با شکوهی خواهد بود.» نگویید: «هرگز نمی توانم این کار را انجام بدهم.» در عوض با لحنی مطمئن بگویید: «با کمک خداوند این کار را انجام خواهم داد.»
6. هرگز در یک گفتگوی نگران کننده شرکت نکنید. در تمام گفتگوهایتان جمله ای را که حاکی از ایمان است، بگنجانید. گروهی از افراد که با بدبینی صحبت می-کنند می توانند تمام افراد حاضر در گروه را به منفی بافی مبتلا کنند. اما با تعریف کردن از اوضاع و شرایط می توانید آن فضای ناامیدکننده را کنار بزنید و کاری کنید که همه احساس امید و شادی کنند.
7. یکی از دلائلی که شما آدم نگرانی هستید این است که ذهن شما عملاً از افکار خصومت آمیز و غمگین کننده انباشته شده است. برای خنثی کردن این افکار هر جمله ای از قرآن را که در آن به ایمان، امید، شادی، عظمت و درخشش اشاره شده علامت بگذارید. تمام این جملات را به ذهن بسپارید. آن‌ها را دوباره و دوباره تکرار کنید تا وقتی که این افکار خلّاق، ضمیر ناخودآگاه شما را اشباع کنند. بعد ضمیر ناخودآگاه همان چیزی را که به آن داده اید - یعنی خوش بینی- را به شما پس خواهد داد و دیگر اثری از نگرانی نخواهید دید.
8. با افراد امیدوار رابطه دوستی برقرار کنید. خودتان را با دوستانی احاطه کنید که مثبت اندیش هستند و ایمان دارند و فضای خلاقی برای شما به وجود می-آورند.
9. ببینید به چه تعدادی از افراد می توانید كمك كنيد تا عادت نگرانیشان را کنار بگذارند. با کمک کردن به دیگری در غلبه بر نگرانی، قدرت بیشتری در درون خود برای غلبه بر این عادت، احساس خواهید کرد.
10. تصور کنید که هر روز عمرتان را با شراکت و دوستی با خداوند می گذرانید. اگر او واقعاً در کنار شما باشد آیا باز هم نگران خواهید بود یا از چیزی می-ترسید؟ خُب، بنابراین به خودتان بگویید: «او با من است.» با صدای بلند بگویید: «من همیشه با او هستم.» بعد این جمله را عوض کنید و بگویید: «حالا او با من است.». (23)

پنج حقیقت در خصوص ترس
 

1- تا وقتی به رشد و بالندگی خود ادامه می دهم ترسم از بین نخواهد رفت.
2- تنها راه خلاص شدن از ترسِ از انجام کاری، این است که قدم به بیرون بگذارم... و دست به اقدام بزنم.
3- تنها راهی که باعث می شود احساس بهتری نسبت به خود داشته باشم این است که قدم به پیش بگذارم... و دست به اقدام بزنم.
4- تنها من نیستم که خیال دارم ترس را هر وقت که در قلمرو و ناآشنایی هستم تجربه کنم، بلکه همه همین خیال را دارند.
5- پس راندن ترس کمتر ترسناک است تا زندگی کردن با ترسی نهفته که از احساس درماندگی سرچشمه می گیرد.

نکاتی درباره ترس
 

• در پس هر یک از ترس هایمان صرفاً ترسی نهفته است که هر چقدر هم که احتمالاً زندگی به ما اهداء کرده باشد، نمی توانیم از عهده آن برآییم.
• برای این که از ترس خود بکاهیم تنها کاری که باید انجام دهیم این است که به توانایی خود در کنترل کردن آن چه که بر سر راهمان قرار می گیرد، بیشتر اعتماد کنیم!
• در هر وضعی می توانم از عهده هر آن چه که برایم رخ می دهد برآیم.
• تا زمانی که من به رشد و بالندگی خود ادامه می دهم، ترسم هرگز از بین نخواهد رفت.
• تنها راه خلاص شدن از شر ترس به خاطر انجام دادن کاری، این است که قدم به بیرون بگذارم و دست به اقدام بزنم.
• نه تنها خیال دارم ترس را در هر زمان که در قلمرو ناآشنایی هستم تجربه کنم، بلکه آن را در تمام عرصه های دیگر به آزمایش می گذارم.
• حداقل ده مرتبه در روز حقایق ترس را بر زبان می آورم.
• اگر همه در زندگی، هنگام تماس با چیز کاملاً جدیدی احساس ترس می کنند، افراد زیادی هم در آن سو هستند که علی رغم ترس «دست به اقدام می زنند.» بنابراین باید نتیجه گرفت که مشکل، ترس نیست.

نتيجه گيري
 

مباحثی که در این مقاله به آن‌ها پرداخته شد و نتایجی که از این مقاله عاید ما می گردد به شرح ذیل می باشد:
1. نگرانی، طاعون وحشتناک قرن جدید است.
2. نگرانی، کشنده ترین و موذی ترین بیماری انسان است.
3. نگرانی، چیزی نیست جز یک عادت ذهنی ناسالم و مخرب.
4. ترس، مهلک ترین دشمن شخصیت انسان است.
5. اضطراب دو نوع است: 1) اضطراب ناشی از ناراحتی و عامل بیرونی؛ 2) اضطراب درونی (خود اضطرابی).
6. تردید و دودلی نه تنها مانع تصمیم گیری درباره مسائل موجود می شود، بلکه تأثیر روانی نا مناسبی به جای می گذارد و انسان را متوقف می کند.
7. بخش مهم‌تر انجام هر کار این است که آن را قبلاً انجام داده باشید و بهترین راه انجام کار، در ذهن شماست.
8. به ضمیر ناخودآگاه خود، خوش بینی را ارائه کنید، ضمیر ناخودآگاه نیز خوش بینی را به شما پس خواهد داد و دیگر اثری از نگرانی نخواهید دید.

پي‌نوشت‌ها:
 

1. مثبت اندیشی و مثبت گرایی کاربردی، ص 88
2. چگونه به خودباوری برسیم؟، صص 12 و 13
3. مثبت اندیشی و مثبت گرایی کاربردی، ص 57
4. چگونه به خودباوری برسیم؟، صص 30 - 32
5. روان شناسی تنبلی، ص 182
6. حکایت دولت و فرزانگی، صص 89 و 90
7. روان شناسی تنبلی، صص 63 و 64
8. روان شناسی تنبلی، ص 72
9. چگونه به خودباوری برسیم؟، صص 17 و 18
10. چگونه به خودباوری برسیم؟، ص 13
11. 100 کلید موفقیت در کار، صص 19 و 20
12. قدرت مثبت اندیشی، ص 174
13. چگونه به خودباوری برسیم؟، ص 13
14. مثبت اندیشی و مثبت گرایی کاربردی، ص 107
15. اقتباس از کتاب روان شناسی تنبلی، ص 73- 87
16. چگونه به خودباوری برسیم؟، صص 14 و 15
17. قدرت مثبت اندیشی، ص 189- 200
18. مثبت اندیشی و مثبت گرایی کاربردی، ص 109
19. چگونه به خودباوری برسیم؟، صص 15 و 17
20. روان شناسی تنبلی، صص 87 - 89
21. چگونه به خودباوری برسیم؟، ص 16
22. روان شناسی تنبلی، صص40 - 41
23. قدرت مثبت اندیشی، صص 204 - 206
 

منابع پایانی
1. كويليام، سوزان، مثبت انديشي و مثبت گرايي كاربردي، ترجمه فريد براتي و افسانه صادقي، انتشارات جوانه رشد، بي چا، تهران، 1386ش.
2. درايدن، ويندي، چگونه به خودباوري برسيم، ترجمه مينا اخباري آزاد، انتشارات پيدايش، چاپ اول، تهران، 1388ش.
3. بلس، ادوانس، روان شناسي تنبلي، ترجمه مهدي قراچه داغي، انتشارات ياسمن، چاپ چهارم، بي جا، 1376ش.
4. فيشر، مارك، حكايت دولت و فرزانگي، ترجمه گيتي خوشدل، انتشارات گفتار، بي چا، تهران، 1372ش.
5. كارلسون، ريچارد، 100 كليد موفقيت در كار، ترجمه سهيلا موسوي رضوي، انتشارات نسل نو انديش، چاپ سوم، تهران، 1384ش.
6. وينست پيل، نورمن، قدرت مثبت انديشي، ترجمه اسماعيل حسيني، انتشارات نشر ثالث، چاپ اول، تهران، 1386ش.




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما