زمينه‌سازي براي ظهور؛ آرمان انقلاب اسلامی

يکي از پرسش‌هاي مطرح درباره انقلاب جهاني امام مهدي(ع) اين است که آيا ما افزون بر انتظار فرج و چشم به راه بودن براي ظهور آن حضرت وظيفه‌اي در زمينه آماده‌سازي زمينه ظهور داريم يا خير؟ برخي بر اين باورند که ما وظيفه‌اي در اين زمينه نداريم؛ زيرا ظهور امام مهدي(ع) تنها در گرو اذن خداوند است و هر زمان که اراده الهي به اين امر تعلق گيرد، ظهور واقع مي‌شود. بنابراين انسان‌ها نقشي در پيش افتادن يا پس افتادن ظهور و زمينه‌سازي‌ براي آن ندارند.
شنبه، 9 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زمينه‌سازي براي ظهور؛ آرمان انقلاب اسلامی

زمينه‌سازي براي ظهور؛ آرمان انقلاب اسلامی
زمينه‌سازي براي ظهور؛ آرمان انقلاب اسلامی


 

نویسنده : ابراهيم شفيعي سروستاني




 
يکي از پرسش‌هاي مطرح درباره انقلاب جهاني امام مهدي(ع) اين است که آيا ما افزون بر انتظار فرج و چشم به راه بودن براي ظهور آن حضرت وظيفه‌اي در زمينه آماده‌سازي زمينه ظهور داريم يا خير؟ برخي بر اين باورند که ما وظيفه‌اي در اين زمينه نداريم؛ زيرا ظهور امام مهدي(ع) تنها در گرو اذن خداوند است و هر زمان که اراده الهي به اين امر تعلق گيرد، ظهور واقع مي‌شود. بنابراين انسان‌ها نقشي در پيش افتادن يا پس افتادن ظهور و زمينه‌سازي‌ براي آن ندارند.
اشاره: 22 بهمن 57 نقطه عطفي در حيات سياسي ـ اجتماعي ملت ايران و روز پیروزی نهضت اسلامي به رهبري امام خميني(ره) است. نهضتي که با بهره‌گيري روشن‌بينانه از آموزه‌هاي شيعي به ويژه فرهنگ شهادت‌طلبيِ برخاسته از قيام عاشورا و فرهنگ مهدويت و انتظار توانست به حاکميت استبداد داخلي و استعمار خارجي بر سرنوشت مردم ولايت‌مدار ايران خاتمه دهد و نخستين حکومت شيعي تمام عيار را در اين کشور مستقر سازد.
سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی فرصت مناسبي براي بازخواني يکي از مباني مهم اعتقادي اين انقلاب؛ يعني تلاش براي زمينه‌سازي ظهور امام مهدي(ع) به عنوان وظيفه و تکليفي شرعي در دوران غيبت است.
با بزرگداشت ياد و نام امام خميني(ره) و همه شهيداني که به شوق ياري امام زمان(ع) رهرو راه آن امام شدند، به بررسي اجمالي نظريه لزوم زمينه‌سازي براي ظهور و برخي از مهم‌ترين مباني آن مي‌پردازيم.

1. تبيين نظريه
 

يکي از پرسش‌هاي مطرح درباره انقلاب جهاني امام مهدي(ع) اين است که آيا ما افزون بر انتظار فرج و چشم به راه بودن براي ظهور آن حضرت وظيفه‌اي در زمينه آماده‌سازي زمينه ظهور داريم يا خير؟ برخي بر اين باورند که ما وظيفه‌اي در اين زمينه نداريم؛ زيرا ظهور امام مهدي(ع) تنها در گرو اذن خداوند است و هر زمان که اراده الهي به اين امر تعلق گيرد، ظهور واقع مي‌شود. بنابراين انسان‌ها نقشي در پيش افتادن يا پس افتادن ظهور و زمينه‌سازي‌ براي آن ندارند. در مقابل اين ديدگاه، برخي معتقدند که زمينه‌سازي براي ظهور و فراهم آوردن شرايط تشکيل حکومت جهاني منجي موعود از وظايف انکارناپذير منتظران است و مردم مي‌توانند با اهمال شايسته خود ظهور امام مهدي(ع) را نزديک‌تر کنند. حضرت امام خميني(ره) معتقد به اين ديدگاه بود و در سراسر دوران مبارزه خود همواره بر وظيفه و تکليف همگاني براي زمينه‌سازي ظهور تاکيد مي‌کرد.
براي روشن‌تر شدن ديدگاه امام خمینی(ره) دراين‌باره، به گزيده‌اي از رهنمودهاي ايشان در سه بخش اشاره مي‌کنيم. در بخش اوّل، ديدگاه امام راحل(ره) را در زمينه وظايف منتظران در عصر غيبت و تكليف آنها در زمينة فراهم كردن شرايط ظهور، در بخش دوم، ديدگاه ايشان را دربارة نقش انقلاب اسلامي در زمينه‌سازي ظهور امام مهدي(ع) و در بخش سوم ديدگاه آن رهبر فرزانه را در زمينه ضرورت تشکيل حکومت جهاني اسلام به عنوان يکي از مهم‌ترين اهداف انقلاب اسلامي بررسي مي‌کنيم:
1ـ1. وظایف منتظران در عصر غیبت
حضرت امام(ره) با ژرف‌انديشي تمام، انتظار فرج را «انتظار قدرت اسلام» معنا كرده و فراهم آوردن مقدمات ظهور را يكي از وظايف منتظران مي‌دانست:
«همة ما انتظار فرج داريم و بايد در اين انتظار، خدمت كنيم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما بايد كوشش كنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پيدا كند و مقدمات ظهور ان‌شاء الله تهيه بشود».1
ايشان در يكي ديگر از سخنان خود با نقد ديدگاه‌هاي موجود دربارة انتظار، ديدگاه خود در اين زمينه را اين‌گونه بيان مي‌كند:
«البته اين پر كردن دنيا را از عدالت، اين را ما نمي‌توانيم بكنيم. اگر مي‌توانستيم، مي‌كرديم، امّا چون نمي‌توانيم بكنيم، ايشان بايد بيايند. الآن عالم پر از ظلم است. شما يك نقطه هستيد در عالم، عالم پر از ظلم است. ما بتوانيم جلوي ظلم را بگيريم، بايد بگيريم؛ تكليمان است. ضرورت اسلام و قرآن تكليف ما كرده است كه بايد برويم همه كار را بكنيم، امّا نمي‌توانيم بكنيم. چون نمي‌توانيم، بايد او بيايد تا بكند، ولي بايد فراهم كنيم كار را. فراهم كردن اسباب این است كه كار را نزديك بكنيم، كار را همچو بكنيم كه مهيا بشود عالم براي آمدن حضرت».2
از اين سخنان، ديدگاه امام راحل(ع) دربارة زمينه‌سازی ظهور به خوبي روشن مي‌شود.
1-2. نقش انقلاب اسلامي در زمينه‏سازي براي ظهور امام مهدي(ع)
از سخناني كه حضرت امام(ره) در دوره‏هاي مختلف انقلاب اسلامي ايراد فرمودند، به خوبي استفاده مي‏شود كه ايشان برپايي انقلاب اسلامي و استقرار نظام جمهوري اسلامي در ايران را دو منزلگاه در طريق رسيدن به سر منزل مقصود و تشكيل حكومت عدل مهدوي مي‏دانست و بر اين باور بود كه بايد با اجراي كامل احكام اسلامي در عصر غيبت، زمينه را براي ظهور امام مهدي(ع) فراهم آورد. در اينجا برخي از اين سخنان را مرور مي‏كنيم:
«اميدوارم كه اين انقلاب يك انقلاب جهاني بشود و مقدمه براي ظهور حضرت بقيـ[‏الله‏ ـ ارواحنا له الفداء ـ باشد».3
«اميد است كه اين انقلاب جرقه و بارقه‏اي الهي باشد كه انفجاري عظيم در توده‏هاي زير ستم ايجاد نمايد و به طلوع فجر انقلاب مبارك حضرت بقيـ[‏الله‏ ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ منتهي شود».4
«من اميدوارم كه ما به مطلوب حقيقي برسيم و متصل بشود اين نهضت به نهضت بزرگ اسلامي و آن نهضت ولي عصر(ع) هست».5
«ان شاءالله اسلام را آن طور كه هست در اين مملكت پياده كنيم و مسلمين جهان نيز اسلام را در ممالك خودشان پياده كنند... و زور و ظلم و جور از دنيا برطرف بشود و مقدمه باشد براي ظهور ولي عصر ـ ارواحنا له الفداء ـ ».6
«خداوندا بر ما منت بنه و انقلاب اسلامي ما را مقدمه فروريختن کاخ‌هاي ستم جباران و افول ستاره عمر متجاوزان در سراسر جهان گردان و همه ملت‌ها را از ثمرات و برکات وراثت و امامت مستضعفان برخوردار فرما».7
«خداوند همه ما را از قيدهاي شيطاني رها فرمايد تا بتوانيم اين امانت الهي را به سر منزل مقصود برسانيم و به صاحب امانت، حضرت مهدي موعود ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ رد كنيم».8
3-1. حكومت جهاني اسلام، هدف اصلي انقلاب اسلامي
حضرت امام خميني(ره) در سراسر دوران مبارزه هرگز هدف خود را در از بين بردن استبداد داخلي و مبارزه با استعمار خارجي در كشور ايران محدود نكرده بود. ايشان در پي گسترش حاكميت اسلام در سراسر جهان و كوتاه كردن دست ابرقدرت‏ها از همه كشورهاي اسلامي بود. ايشان، حركت خود را در راستاي قيام جهاني موعود(ع) مي‏ديد و انقلاب اسلامي ايران را مقدمه‏اي براي انقلاب عظيم مهدوي ارزيابي مي‏كرد. از همين رو، تشكيل حكومت اسلامي در ايران هيچ گاه سبب نمي‏شد ايشان از حركت باز ايستد و حكومت جهاني مهدي موعود را به فراموشي سپارد:
«[...] جنبشي كه از طرف مستضعفان و مظلومان جهان عليه مستكبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است، اميد بخش آتيه‏اي روشن است و وعده خداوند تعالي را نزديك و نزديك‏تر مي‏نمايد. گويي جهان مهيّا مي‏شود براي طلوع آفتاب ولايت از افق مكّه معظّمه و كعبه آمال محرومان و حكومت مستضعفان. از پانزدهم خرداد 42 كه حكومت مستكبران جبار در اين سرزمين به اوج خود رسيده بود و مي‏رفت تا عربده شوم «أنا ربّكم الأعلي» از حلقوم فرعون زمان طنين افكند، تا 22 بهمن 57 كه پايه حكم‏راني جبّاران عصر در اين مرز و بوم فرو ريخت و تخت و تاج دو هزار و پانصد ساله فرعون‏گونه ستم‏شاهي به دست تواناي زاغه‏نشينان و ستمديدگان تاريخ بر باد رفت و طومار تاراج‏گري‏ها و حكم‏فرمايي‏هاي شيطان بزرگ و شيطانك‏هاي وابسته و پيوسته به آن درهم پيچيده شد، ايامي معدود بيش نبود، [... ]ولي تحوّلي كه كمتر از صد سال بعيد به نظر مي‏رسيد با تقدير خداي بزرگ در اين ايّام معدود و ساعات محدود تحقّق يافت و جلوه‏اي از وعده قرآن كريم نورافشاني كرد و چه بسا كه اين تحول و دگرگوني، در مشرق زمين و سپس در مغرب و اقطار عالم تحقق يابد: «وليس من الله‏ بمستنكر» كه دهر را در ساعتي بگنجاند و جهان را به مستضعفان، اين وارثان ارض بسپارد و آفاق را به جلوه الهي ولي الله‏ الأعظم، صاحب العصر ـ أرواحنا له الفداء ـ روشن فرمايد و پرچم توحيد و عدالتي الهي را در عالم بر فراز كاخ‏هاي سپيد و سرخ مراكز ظلم و الحاد و شرك به اهتزاز درآورد. «و ما ذلك علي الله‏ بعزيز».9
امام راحل با ژرف‏انديشي تمام و با پشتوانه عظيم اعتقاد به انقلاب جهاني حضرت حجت(ع)، مسئولان نظام را از اينكه تنها به ايران بينديشند، برحذر داشت و فرمود:
«مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم‏داري حضرت حجّت ـ ارواحنا له الفداء ـ است كه خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد، مسائل اقتصادي و مادي اگر لحظه‏اي مسئولين را از وظيفه‏اي كه بر عهده دارند، منصرف كند، خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهوري اسلامي تمامي سعي و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمايد و اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است، منصرف كند».10
از اين رهنمود به خوبي استفاده مي‏شود كه امام خميني(ره)، تشکيل حکومت جهاني اسلام را يکي از مهم‌ترين اهداف انقلاب اسلامي مي‏دانست. از همين رو، معتقد بود كه مسئولان نظام جمهوري اسلامي بايد همه تلاش خود را براي ايجاد اين حکومت به کار برند و متوجه باشند پرداختن به برنامه‏هاي توسعه، حتي يك لحظه، آنها را از اين هدف بزرگ بازندارد؛ چون غفلت از آن، «خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد».

2. مباني نظريه
 

ضرورت زمينه‌سازي براي ظهور امام مهدي(ع) بر مباني متعددي استوار است که در اينجا به برخي از آنها اشاره مي‌کنيم:
1-2. نياز هميشگي به حجت
در اعتقاد اسلامي، بشر همواره نيازمند هدايتگر است. به همين دليل، از ابتداي آفرينش انسان تاكنون هيچ‏گاه جهان از پيامبران و امامان هدايتگري كه حجت‏هاي خدا بر بندگانش هستند، خالي نبوده است. بر اساس اين اعتقاد، اگر بر روي كره زمين تنها دو نفر باقي مانده باشند، يكي از آنها حجت الهي خواهد بود.11 دانشوران شيعه اين موضوع را تحت عنوان «اضطرار به حجت» (ناگزيري از حجت) مطرح ساخته‏اند.12 امام محمد باقر(ع) دراين‌باره مي‏فرمايد:
«به خدا سوگند، خداوند از روزي كه آدم(ع) قبض [روح] شد، هيچ سرزميني را از پيشوايي كه [مردم] به وسيله او به سوي خدا هدايت مي‏شوند، خالي نگذاشته است. اين پيشوا، حجت خدا بر بندگانش است و هرگز زمين بدون امامي كه حجت خدا بر بندگانش باشد، باقي نمي‏ماند».13
امام صادق(ع) نيز در همين زمينه مي‏فرمايد:
«تا زماني كه زمين پابرجاست، در آن براي خداي تعالي حجتي است كه حلال و حرام را [به مردم] مي‏شناساند و [آنها را] به راه خدا فرامي‏خواند. حجت خدا از روي زمين برداشته نمي‏شود مگر تا چهل روز پيش از برپايي رستاخيز. پس آن‏گاه كه حجت خدا برداشته شد، در توبه بسته مي‏شود و ايمان كسي كه پيش از برداشته شدن حجت ايمان نياورده است، براي او سودي نخواهد داشت».14
نياز هميشگي به حجت‏هاي الهي ريشه در اين واقعيت دارد كه آدمي براي پيمودن مسير هدايت و دست يافتن به حقيقت هستي همواره نيازمند راهنمايي انسان‏هاي شايسته‏اي است كه از سوي خداي متعال به اين منظور برگزيده شده و رسالت هدايت و راهبري آدميان را برعهده گرفته‏اند.
پرسشي كه در اينجا ممكن است مطرح شود اين است كه با وجود كتاب‏هاي آسماني چه نيازي به اين انسان‏هاي برگزيده وجود دارد؟ در پاسخ اين پرسش بايد گفت: اولاً كتاب‏هاي آسماني خود نيازمند مفسر و مبيّن هستند و ثانيا اين كتاب‏ها بدون وجود حجت‏هاي الهي دچار تحريف و تبديل يا تأويل و تفسيرهاي بي‏اساس مي‏شوند تا آنجا كه حق بر مردم مشتبه شده و انسان‏ها بيش از پيش دچار سردرگمي مي‏گردند. ازاين‏رو، همواره بايد در كنار كتاب‏هاي آسماني انسان‏هاي برگزيده‏اي به عنوان مفسر و مبين كلام خدا وجود داشته باشد.
قرآن كريم نيز به اين واقعيت توجه كرده و رسول گرامي اسلام(ص) را عهده‏دار تبيين و توضيح آنچه بر مردم نازل شده، قرار داده است:
«و أنزلنا إليك الذّكر لتبيّن للنّاس ما نزّل إليهم و لعلّهم يتفكّرون؛15 و اين قرآن را به سوي تو فرود آورديم تا براي مردم آنچه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي، و اميد كه آنان بينديشند».
بديهي است، پس از رسول خدا(ص) هم بايد همواره كساني وجود داشته باشند كه با تبيين و تفسير قرآن مردم را در پيمودن طريق هدايت ياري و آنها را از افتادن به راه‏هاي انحرافي حفظ كنند.
از برخي مناظره‏هاي ياران امامان معصوم(ع) با مخالفان خود كه محتواي آنها به تأييد امامان رسيده است، نيز مي‏توان به چرايي نياز هميشگي بشر به حجت‏هاي الهي پي برد. گزارش يكي از اين مناظره‏ها را مرور مي‏كنيم:
«منصور بن حازم گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: همانا خدا برتر و بزرگوارتر از اين است كه به آفريدگانش شناخته شود، بلكه آفريدگان به خدا شناخته مي‏شوند. [آن حضرت] فرمود: راست گفتي. عرض كردم: كسي كه بداند براي او پروردگاري است سزاوار است كه بداند براي آن پروردگار خشنودي و خشم است و خشنودي و خشم او جز به وسيله وحي يا فرستاده او شناخته نمي‏شود. كسي كه بر او وحي نازل نمي‏شود بايد كه در جست‏وجوي پيامبران باشد و چون ايشان را بيابد بداند كه ايشان حجت خدايند و اطاعتشان لازم است.
من به مردم (سنيان) گفتم: آيا شما مي‏دانيد كه رسول خدا(ص) حجت خدا بر آفريدگانش بود؟ گفتند: آري. گفتم: هنگامي كه رسول خدا(ص)درگذشت حجت خدا بر آفريدگانش كيست؟ گفتند: قرآن. [گفتم:] من در قرآن نظر كردم و ديدم مرجئه،16 قدريه17 و [حتي] زنديقي18 كه به آن ايمان ندارد، در مناظره براي غلبه بر ديگران به آن استدلال مي‏كنند، پس دانستم كه قرآن بدون قيّم (برپادارنده) حجت نيست و هر چه آن برپا دارنده درباره قرآن بگويد، حق است. آن‏گاه به ايشان گفتم: برپادارنده قرآن كيست؟ گفتند: ابن مسعود قرآن را مي‏دانست، عمر هم مي‏دانست، حذيفه هم مي‏دانست. گفتم: تمام قرآن را؟ گفتند: نه، [گفتم:] من كسي را جز علي(ع) نديدم كه بگويد همه قرآن را مي‏داند. و هنگامي كه در ميان مردم چيزي رخ مي‏داد كه [همه در پاسخ آن در مي‏ماندند و به هر كس مراجعه مي‏كردند] مي‏گفت: نمي‏دانم [تنها او بود] كه مي‏گفت: مي‏دانم. پس گواهي مي‏دهم كه علي(ع)برپادارنده قرآن، [امام] مفترض الطاعـ[ و حجت بر مردم پس از رسول خدا(ص) بود. هر آنچه او درباره قرآن بگويد حق است. آن‏گاه حضرت فرمود: خدايت رحمت كند».19
از اين مناظره نيز مي‏توان دريافت كه كتاب الهي به تنهايي براي هدايت بشر كافي نيست و همواره بايد در ميان مردم كسي كه آشنا به كتاب خداست حضور داشته باشد تا با تبيين و تفسير آن كتاب، راه هدايت را به انسان‏ها نشان دهد.
نياز هميشگي انسان به حجت خدا يا به تعبير کتاب‌هاي روايي «اضطرار به حجت»، چنانکه گفته شد، به دليل نقش‌هاي بي‌بديل حجت‌هاي الهي در هدايت و رشد کمال انسان است. حجت‌هاي الهي در اعتقاد شيعه واليان امر، راهنمايان به سوي خدا، جايگاه‌هاي علم الهي، مفسران وحي، پايه‌هاي توحيد، مايه‌هاي ثبات و پايداري جهان، وسيله‌هاي نجات و رستگاري امت، معيارهاي تشخيص حق و باطل، بيان کننده حلال و حرام الهي و ... مي‌باشند.20
البته نبايد از نظر دور داشت كه در برخي روايات به امكان بهره‌مندي مردم از حجت‌هاي الهي در زمان غيبت سخن به میان آمده است، همچنان‌كه مردم از خورشيد پشت ابر هم بهره‌مند مي‌شوند. ولي روشن است كه هرگز بهره‌مندي از حجت‌هاي الهي در زمان غيبت مانند بهره‌مندي مستقيم از آنها نيست.
2ـ2. نقش مردم در غيبت و استمرار آن
يکي ديگر از مباني نظريه لزوم زمينه‌سازي براي ظهور امام مهدي(ع) توجه به نقش مردم در غيبت و استمرار آن است. براي روشن شدن اين نقش برخي از اموري را که در روايات از آنها به عنوان فلسفه غيبت ياد شده است، بررسي مي‌کنيم:
الف)ستم پيشه بودن انسان‏ها
از برخي روايات چنين برمي‏آيد كه علت يا فلسفه غيبت، ستم‏پيشه بودن انسان‏ها بوده است. در روايتي كه از امام علي(ع)نقل شده، در اين زمينه چنين آمده است:
«بدانيد كه زمين از حجت خداي عز و جل خالي نمي‏ماند، ولي گاهي خداوند به دليل ستم و اسرافي كه آفريدگان بر خودشان روا مي‏دارند، حجتش را از آنها مخفي مي‏دارد».21
اين موضوع براي هر پژوهشگر تاريخ زندگاني ائمه دوازده‏گانه شيعه(ع) مسلّم است كه هر چه از عصر امام علي(ع)بيشتر فاصله مي‏گيريم، ميزان حضور امامان معصوم در متن وقايع جامعه كاهش مي‏يابد. فشار و تهديدهاي خلفاي جور از يك سو و نااهلي مردم زمانه از سوي ديگر نيز سبب مي‏شود كه روز به روز از تعداد ياران باوفا گرداگرد ائمه عصر كم شود و در نتيجه، ايشان، خود را در غربت و تنهايي بيشتري احساس كنند. به بيان ديگر، جامعه اسلامي روز به روز شايستگي خود را براي پذيرش امام معصوم بيشتر از دست داد تا جايي كه هر چه به عصر غيبت صغرا نزديك‏تر مي‏شويم، از ارتباط مستقيم ائمه با مردم و حضور عملي ايشان در جامعه كاسته مي‏شود.
اين نكته در زندگاني امام هادي(ع) و امام عسكري(ع) به خوبي مشهود است. امام هادي(ع) حدود سي سال پيش از ميلاد امام عصر(ع)، رفته رفته ارتباط خود را با مردم زمان خويش كم كرد و جز با شمار اندكي از ياران خاص خود تماس نمي‏گرفت. امام عسكري(ع)نيز در عصر خود بيشتر با نامه‏نگاري با ياران خود ارتباط برقرار مي‏كرد و بسياري از امور شيعيان خود را از طريق نمايندگان و وكيلان خويش حل و فصل مي‏كرد و كمتر با آنها به طور مستقيم روبه‏رو مي‏شد. البته شايد بتوان در پيش گرفتن اين سيره از سوي اين دو امام بزرگوار را اقدامي در جهت زمينه‏سازي براي غيبت امام مهدي(ع) تفسير كرد، ولي با در نظر گرفتن شرايط كلي جامعه اسلامي در آن روزگار، اين موضوع كه آن بزرگواران به دليل نااهلي مردم زمانه در غربت و تنهايي به سر مي‏بردند، چندان دور از ذهن نيست.
براي روشن‏تر شدن اين موضوع، عبارتي را كه مسعودي در «إثبات الوصيـ[» آورده است، نقل مي‏كنيم:
روايت شده كه ابوالحسن عسكري [امام هادي(ع)] خود را از بسياري از شيعيان پوشيده مي‏داشت و جز تعداد اندكي از ياران خاص آن حضرت، ايشان را نمي‏ديدند و هنگامي كه امر [امامت] به ابومحمد [امام حسن عسكري(ع)] منتقل شد، ايشان چه با ياران خاص خود و چه با مردم عادي از پشت پرده سخن مي‏گفت مگر هنگامي كه آن حضرت براي رفتن به دارالخلافه از خانه خارج مي‏شد. اين شيوه تنها از سوي آن امام و پيش از ايشان از سوي پدرشان در پيش گرفته شد تا مقدمه‏اي براي غيبت صاحب الزمان باشد و مردم با اين شيوه خو بگيرند و غيبت را انكار نكنند.22
بعضي تاريخ‏نگاران، كلام مسعودي را مبالغه‏آميز توصيف كرده‏اند،23 ولي در مجموع، از اين كلام و به قرينه ديگر اسناد تاريخي مي‏توان استناد كرد كه ارتباط امام هادي و امام عسكري(ع) با جامعه بسيار كاهش يافته بود و آن دو امام بر شيوه ائمه پيش از خود نبودند و ارتباط چنداني با مردم نداشتند.
بنابراين، مي‏توان گفت چون ميان قابليت‏ها و شايستگي‏هاي ذاتي مردم براي پذيرش امام معصوم(ع) و ميزان حضور امام در جامعه، ارتباط متقابلي وجود دارد، به هر اندازه كه جامعه شايستگي خود را از دست دهد و از ارزش‏هاي الهي فاصله بگيرد، امام معصوم نيز كه يكي از تجليات رحمت الهي به شمار مي‏آيد، از جامعه فاصله مي‏گيرد و از حضور خود در جامعه مي‏كاهد؛ زيرا رحمت الهي در جايي فرود مي‏آيد كه سزاوار رحمت باشد.
در قرآن كريم مي‏خوانيم:
«ذلك بأنّ الله لم‏يك مغيّرا نعمةً أنعمها علي قومٍ حتّي يغيرّوا ما بأنفسهم...؛ اين [كيفر] بدان سبب است كه خداوند، نعمتي را كه بر قومي ارزاني داشته است، تغيير نمي‏دهد مگر آنكه آنان آنچه را در دل دارند، تغيير دهند..».24
به بيان ديگر، به مصداق قاعده يادشده كه قرآن كريم بيان مي‏دارد. آن‏گاه كه جامعه اسلامي دگرگون شد و مسلمانان از نظر دروني تغيير يافتند و ارزش‏هاي الهي خود را از دست دادند، خداوند نيز نعمت وجود امام معصوم(ع) در ميان مردم را كه از بزرگ‏ترين نعمت‏هاي الهي به شمار مي‏آيد، از آنها گرفت و امام از ديدگان مردم پنهان شد. شاهد بر اين مدعا روايتي است كه از امام باقر(ع) نقل شده و در آن آمده است: «هنگامي كه خداوند از آفريدگانش خشمگين شود، ما [اهل بيت ]را از مجاورت با آنها دور مي‏سازد».25 آن حضرت در جايي ديگر مي‏فرمايد:
«هرگاه خداوند مجاورت قومي را براي ما نپسندد، ما را از ميان ايشان بيرون مي‏برد».26
باشد تا با گذشت سال‏ها، مردم به خسارت بزرگي كه از ناحيه نبود معصوم در ميان خود متحمل شده‏اند، پي ببرند و بار ديگر آماده پذيرش نعمت بزرگ الهي؛ يعني حضور مستمر امام معصوم(ع) در جامعه شوند.
ب)نبود ياران وفادار براي امام
از روايات متعددي استفاده مي‏شود كه استمرار غيبت امام مهدي(ع) و ظهور نكردن آن حضرت، به دليل يافت نشدن ياران وفادار به تعداد لازم؛ يعني سيصد و سيزده نفر است كه از آن جمله مي‏توان به روايت نقل شده از امام موسي كاظم(ع) اشاره كرد. در اين روايت، ايشان خطاب به يكي از ياران خود مي‏فرمايد:
«...اي پسر بكير! من به تو سخني را مي‏گويم كه پدران من نيز پيش از من آن را بر زبان رانده‏اند و آن اين است كه اگر در ميان شما به تعداد كساني كه در جنگ بدر [با پيامبر اكرم(ص) ] بودند، [ياران مخلص] وجود داشت، قيام‏كننده ما [اهل بيت] ظهور مي‏كرد».27
اين موضوع از روايتي نيز كه نعماني آن را در كتاب خود، از امام صادق(ع) نقل كرده است، استفاده مي‏شود:
«يكي از ياران امام صادق(ع) بر آن حضرت وارد شد و عرضه داشت: فدايت گردم؛ به خدا سوگند، من تو را دوست مي‏دارم و هر كس كه تو را دوست دارد، دوست دارم. اي آقاي من! چه‏قدر شيعيان شما فراوانند! آن حضرت فرمود: آنان را بشمار. عرض كرد: بسيارند. آن حضرت فرمود: آنها را مي‏تواني بشماري؟ عرض كرد: آنها از شمارش بيرونند. حضرت ابوعبدالله [امام صادق](ع)فرمود: ولي اگر آن شماره‏اي كه توصيف شده است؛ يعني سيصد و اندي تكميل مي‏شد، آنچه در پي آنيد، رخ مي‏داد..».28
امام جواد(ع) در روايتي پس از معرفي قائم آل محمد(ع) بر اين نكته تصريح مي‏كند كه فراهم شدن تعداد مشخص از ياران آن حضرت (سيصد و سيزده نفر) شرط تحقق ظهور است. ازاين روايت نيز مي‏توان استفاده كرد كه استمرار غيبت به دليل نبود تعداد مورد نياز ازياران وفادار است:
«او همان كسي است كه زمين برايش در هم پيچيده مي‏شود و هر سختي برايش هموار مي‏گردد [و] ياران او به تعداد اهل بدر ـ سيصد و سيزده نفر ـ از اطراف زمين به گرد او جمع مي‏شوند و اين همان سخن خداي عزّ و جلّ است كه فرمود: «هر كجا باشيد، خداوند همگي شما را [به سوي خود باز] مي‏آورد. در حقيقت، خدا بر همه چيز تواناست».29 پس هنگامي كه اين تعداد از اهل اخلاص جمع شدند، خداوند امر او را آشكار مي‏كند و آن‏گاه كه ده هزارنفر براي او كامل شد، به اذن خداي عزّ و جلّ خروج مي‏كند».30
گفتني است شيخ مفيد(ره) نيز در يكي از رساله‏هاي خود بر اين موضوع تأكيد مي‏كند كه فراهم نبودن تعداد مورد نياز از ياران برگزيده، يكي از دلايل استمرار غيبت است. او مي‏نويسد:
«در مجلس يكي از رؤسا حاضر شدم، بحثي در امامت مطرح و به گفت‏وگو درباره غيبت [امام زمان(ع)] منجر شد. صاحب آن مجلس گفت: «آيا شيعه از جعفر بن محمد(ع) روايت نمي‏كند كه: اگر به تعداد اهل بدر ـ سيصد و اندي نفر ـ براي امام جمع شوند، خروج با شمشير بر ايشان واجب مي‏گردد؟» گفتم: اين حديث روايت شده است. گفت: ما يقين داريم كه تعداد شيعيان در اين زمان چندين برابر تعداد اهل بدر هستند، پس چه‏طور با وجود روايت ياد شده، غيبت براي امام جايز مي‏باشد؟ در پاسخ او گفتم: هر چند تعداد شيعيان در اين زمان چندين برابر تعداد اهل بدر است و اگر به تعداد جماعت اهل بدر، اجتماع كنند، ديگر امام نمي‏تواند تقيه كند و ظهور بر او واجب مي‏شود، ولي در اين زمان هنوز اين تعداد با ويژگي‏ها و صفاتي كه در اهل بدر وجود داشت، محقق نشده است؛ زيرا لازم است كه اين جماعت در ويژگي‏هايي چون شجاعت، صبر بر مرگ، اخلاص در جهاد، ترجيح آخرت بر دنيا، پيراستگي باطني از عيوب و سلامتي عقلي سرآمد باشند و در هنگام كارزار سستي و درنگ نورزند... و همه شيعيان اين ويژگي‏ها را ندارند. اگر خداوند تعالي مي‏دانست كه در ميان آنها اين تعداد افراد با ويژگي‏هاي يادشده وجود دارد، قطعا امام(ع) ظهور مي‏كرد و بعد از اجتماع اين افراد به اندازه يك چشم برهم زدن هم غايب نمي‏شد، ولي روشن است كه واقعيت اين‏گونه نيست و ازاين‏رو، غيبت بر امام رواست.31
ج) آماده نبودن جوامع بشري
امام عصر(ع) در يكي از توقيع‏هاي خود مطلبي را بيان مي‏كنند كه شايد بتوان از آن استفاده كرد كه علت استمرار غيبت آماده نبودن جوامع بشري، به طور عام، و جوامع شيعي، به طور خاص، است. آن حضرت مي‏فرمايد:
«اگر شيعيان ما كه خداوند توفيق طاعتشان دهد، در راه ايفاي پيماني كه بر دوش دارند، هم‏دل مي‏شدند، ميمنت ديدار ما از ايشان به تأخير نمي‏افتاد و سعادت ديدار ما زودتر نصيب آنان مي‏گشت؛ ديداري بر مبناي شناختي راستين و صداقتي از آنان نسبت به ما».32
برخي فقيهان و متكلمان بزرگ شيعه نيز اين موضوع را كه علت غيبت، فراهم نبودن زمينه براي ظهور و آماده نبودن جوامع بشري است، تأييد كرده‏اند كه از آن جمله مي‏توان به شيخ طوسي و خواجه نصيرالدين طوسي(ره) اشاره كرد.
شيخ طوسي هنگام بحث از حكمت و سبب غيبت، ابتدا به شرح ديدگاه خود در اين زمينه پرداخته است و پس از بحث و بررسي‏هاي مفصل مي‏نويسد:
«به طور قطع مي‏توان گفت علت غيبت امام ترس او از كشته شدن به دست ظالمان و باز داشتن آن حضرت از تصرف در اموري است كه تدبير و تصرف در آنها به دست او سپرده شده بود. پس هنگامي كه بين امام و مقاصد او مانع ايجاد شود، لزوم قيام به امامت ساقط مي‏گردد و هنگامي كه امام بر جان خود بيمناك شود، واجب است كه نهان‏زيستي را پيشه خود سازد و از ديده‏ها پنهان شود. هم‏چنان‏كه پيامبر ـ درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد ـ يك‏بار در شعب و بار ديگر در غار از ديده‏ها پنهان شد و اين تنها به دليل بيم از خطرهايي بود كه جان او را تهديد مي‏كرد».33
آن‏گاه در پاسخ به اشكال‏هايي كه ممكن است به مقايسه غيبت پيامبر اسلام(ص) با غيبت امام عصر(ع) گرفته شود، مي‏نويسد:
«في‏الجمله بر خداي تعالي واجب است امام را به گونه‏اي تقويت كند كه براي او امكان قيام فراهم شود و دست او باز گردد. اين موضوع به وسيله فرشتگان و آدميان امكان‏پذير مي‏شود. حال اگر خداوند اين كار را به وسيله فرشتگان انجام نداد، مي‏فهميم كه در اين كار مفسده‏اي بوده است. بنابراين واجب مي‏شود كه اين كار به وسيله آدميان انجام پذيرد. پس اگر انسان‏ها اين كار را انجام ندادند، به خود آنها برمي‏گردد، نه خداي تعالي. با اين بيان همه اشكال‏هاي از اين جنس باطل مي‏شود. پس همان‏گونه كه براي پيامبر ـ درود و سلام خداوند بر او و خاندانش باد ـ جايز بود در صورت نياز و به دليل بيم از ضرر از ديدگان مخفي شود و آثار و پي‏آمدهاي اين مخفي شدن هم به كساني كه ايشان را وادار به اين كار كردند، برمي‏گشت، امام نيز مي‏تواند از ديدگان مخفي شود [و آثار و پي‏آمدهاي آن هم برعهده عوامل مخفي شدن آن حضرت است]».34
از اين بيان شيخ طوسي به خوبي روشن مي‏شود كه علت اصلي استمرار غيبت امام عصر(ع) فراهم نشدن زمينه ظهور ايشان توسط آدميان بوده است. خواجه نصيرالدين طوسي نيز در اين زمينه مي‏فرمايد:
«[وجود] امام لطف35 است. پس واجب است كه او را نصب كند تا [بدين وسيله] غرض او [از خلقت] حاصل شود. وجود امام لطف است و تصرف او [در جامعه و اجراي احكام الهي] لطفي ديگر، و عدم تصرف او از [ناحيه] ماست».36
شارح «تجريد الإعتقاد» در شرح اين سخن خواجه مي‏نويسد:
«خواجه فرمود: «و عدمه منّا» يعني تصرف نكردن امام(ع) از ناحيت ماست؛ چون لطف از طرف خدا آن است كه امام را معين فرمايد و بشناساند و لطفي كه بر مكلفان واجب است آن است كه هر يك او را به ديگران بشناساند و ادله امامت او را بگويد و هيچ كس مانع تصرف و تعليم و تبليغ سخنان او نشود و اين امور كه بر مردم واجب بود و نكردند موجب عدم تصرف او شد. نظير آن است كه خدا به هر كس دست و پا و چشم و گوش داد براي معيشت و از اينكه بداند ظالمي دست و پاي او را خواهد بست و مانع ديدن و شنيدن او خواهد شد، از دادن دست و پا و چشم و گوش دريغ نخواهد فرمود».37
بر اساس مطالب ياد شده به صراحت مي‏توان براي مردم در پيش افتادن ظهور و تحقق آن نقش قائل شد و گفت حضور مجدد امام معصوم(ع) در جامعه مشروط به آن است كه انسان‏ها راه صلاح و رستگاري را در پيش گيرند؛ ستمي را كه در حق امامان معصوم روا داشته‏اند جبران كنند؛ به وظايف و تكاليفي كه دربرابر امام عصر(ع) دارند، عمل نمايند و با انجام اقدام‏هاي فرهنگي و اجتماعي زمينه را براي بازگشت امام به صحنه جامعه فراهم سازند.38
3-2. وظايف منتظران
يكي از وظايفي كه به تصريح روايات، در دوران غيبت بر عهده شيعيان و منتظران فرج قائم آل محمد(ع) است، كسب آمادگي‏هاي نظامي و فراهم كردن تسليحات مناسب هر عصر براي ياري امام غايب است. در روايتي كه نعماني از امام صادق(ع) نقل كرده، آمده است:
«هر يك از شما بايد براي خروج حضرت قائم(ع) [سلاحي] آماده كند، هر چند يك تير باشد. خداي تعالي هر گاه بداند كسي چنين نيتي دارد، اميد آن است كه عمرش را طولاني كند تا آن حضرت را درك كند و از ياران و همراهانش قرار گيرد».39
در روايت ديگري، شيخ كليني از امام ابوالحسن موسي كاظم(ع) نقل مي‏كند:
«... هر كس اسبي را به انتظار امر ما نگاه دارد و به سبب آن، دشمنان ما را خشمگين سازد، در حالي كه او منسوب به ماست، خداوند روزي‏اش را فراخ گرداند، به او شرح صدر عطا كند، او را به آرزويش برساند و در رسيدن به خواسته‏هايش ياري كند».40
همچنين شيخ كليني از ابوعبدالله جعفي، روايتي را نقل مي‏كند كه توجه به مفاد آن سودمند است:
«حضرت ابوجعفر محمد بن علي (امام‏باقر)(ع) به من فرمود: منتهاي زمان مرابطه (مرزداري)41 نزد شما چند روز است؟ عرضه داشتم: چهل روز. فرمود: ولي مرابطه ما مرابطه‏اي است كه هميشه هست...».42
علامه مجلسي در شرح اين فرمايش امام مي‏فرمايد:
«بر شيعيان واجب است كه خود را بر اطاعت امام برحق و انتظار فرج او ملتزم سازند و براي ياري‏اش آماده باشند».43
شيخ محمد حسن نجفي نيز در كتاب «جواهرالكلام» در شرح اين روايت مي‏فرمايد:
«مرابطه در اين روايت به معناي اراده انتظار فرج در تمام ساعات شبانه‏روز است، همچنان‏كه در بعضي از روايات نيز به اين معنا اشاره شده است، نه مرابطه مصطلح در فقه».44
شايد بتوان گفت كلام صاحب جواهر نيز در نهايت به همان كلام مجلسي برمي‏گردد كه فرمود: مرابطه در اين روايت به معناي آمادگي براي ياري امام منتظر است.
رمز اينكه شيعه بايد هر لحظه آماده ياري امام خود باشد، اين است كه زمان ظهور مشخص نيست و هر آن‏كه اراده خداوند تعلق گيرد، ممكن است ظهور رخ دهد. بنا براين، شيعيان بايد همواره در حال آماده‏باش به سر برند تا در زمان ضرورت، به فرمان امام خود براي مقابله با مستكبران و ستم‏كاران جهان به پا خيزند.
با نگاهي به تاريخ شيعه مي‏توانيم به عمق باور مردم به موضوع ظهور و آمادگي هميشگي آنها براي اين موضوع پي ببريم. ابن بطوطه در سفرنامه خود مي‏نويسد:
«ندبه شيعيان حِلّه براي امام زمان: ... در نزديكي بازار بزرگ شهر، مسجدي قرار دارد كه بر در آن، پرده حريري آويزان است و آنجا را «مسجد صاحب‏الزمان» مي‏خوانند. شب‏ها پيش از نماز عصر، صد مرد مسلح با شمشيرهاي آخته ... اسبي يا استري زين كرده مي‏گيرند و به سوي مسجد صاحب‏الزمان روانه مي‏شوند. پيشاپيش اين چارپا، طبل و شيپور و بوق زده مي‏شود. ساير مردم در طرفين اين دسته حركت مي‏كنند و چون به مسجد صاحب‏الزمان مي‏رسند، در برابر در ايستاده و آواز مي‏دهند كه: «بسم‏الله‏، اي صاحب‏الزمان، بسم‏الله‏ بيرون آي كه تباهي روي زمين را فراگرفته و ستم فراوان گشته. وقت آن است كه برآيي تا خدا به وسيله تو، حق را از باطل جدا گرداند...». و به همين ترتيب، به نواختن بوق و شيپور و طبل ادامه مي‏دهند تا نماز مغرب فرا رسد... ».45
بايد توجه داشت كه شيوه آمادگي براي ظهور، به شرايط زمان و مكان بستگي دارد و اگر در بعضي روايات، از آماده كردن اسب و شمشير براي ظهور وليّ امر(ع) سخن به ميان آمده و براي آن، فضيلت بسيار شمرده شده است، به اين معنا نيست كه اينها موضوعيت دارند. با قدري تأمل روشن مي‏شود كه ذكر اين موارد تنها به عنوان تمثيل و بيان لزوم آمادگي رزمي براي ياري آخرين حجت حق است. در اين عصر بر شيعيان لازم است كه با فراگرفتن فنون رزمي و مسلح شدن به تجهيزات نظامي روز، خود را براي مقابله با دشمنان قائم آل محمد(ع) آماده سازند. در حال حاضر، به دليل حاكميت دولت شيعي و حكومت فقيه جامع‏الشرايط بر سرزمين اسلامي ايران، اين وظيفه در درجه اول بر عهده حكومت اسلامي است كه در هر زمان، نيروي مسلح كشور را در بالاترين حد آمادگي نظامي قرار دهد تا به فضل خدا در هر لحظه كه اراده الهي بر ظهور منجي بشر، حضرت مهدي ـ عجّل الله‏تعالي فرجه ـ قرار گرفت، بتوانند به بهترين صورت در خدمت آن حضرت باشند.
امام خميني(ره) با وسعت ديدي كه داشت، «كسب آمادگي براي ظهور» را بسيار فراتر از آنچه گفته شد، مطرح مي‏كرد و معتقد بود كه بايد از هم اكنون براي گسترش قدرت اسلام در جهان تلاش كنيم تا زمينه ظهور چنان‏كه بايد، فراهم شود.

پي نوشت ها :
 

1. صحيفه نور، ج 7، ص 255.
2. همان، ج 20، ص 198.
3. همان، ج، 16، ص 88.
4. همان، ج 15، ص 75.
5. همان، ج 12، ص 175.
6. همان، ج 15، ص 170.
7. همان، ج 20، ص 118.
8. همان، ج 19، ص 11.
9. همان، ج 18، صص 11 و 12.
10. همان، ج 21، ص 108.
11.ر.ک: محمدبن يعقوب کليني، الكافي، ج 1، ص 179، به نقل از امام صادق (ع).
12. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: الكافي، ج 1، كتاب الحجّـ[، باب الإضطرار إلي الحجـ[، صص 168 ـ 174؛ شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمـ[، ج 1، باب العلـ[ التي من أجلها يحتاج إلي الإمام(ع)، صص201 ـ 210؛ محمدبن ابراهيم نعماني كتاب الغيبـ[ ، باب 9، صص 139 و 140؛ محمد باقر مجلسي بحار الأنوار، ج 23، باب الاضطرار الي الحجـ[ و أنّ الأرض لاتخلو من حجـ[، صص 1 ـ 56.
13. الكافي، ج 1، صص 178 و 179، ح 8 .
14. كمال الدين و تمام النعمـ[، ج 1، ص 229، ح 24؛ بحار الأنوار، ج 23، ص 41، ح 78.
15. سوره نحل (16)، آيه 44.
16. پس از شهادت حضرت علي (ع) و روي كار آمدن بني‏اميه، توده مردم كه معروف به سواد اعظم شدند، در برابر خوار ج كه نه امامت حضرت علي(ع) و نه خلافت معاويه را قبول داشتند و نيز در مقابل شيعيان علي(ع) كه معتقد به امامت وي بودند، فرقه جديدي را تشكيل دادند كه «مرجئه» خوانده مي‏شوند.
براي تسميه اين فرقه چند وجه ذكر كرده‏اند: نخست آنكه، اين فرقه نيت و عقيده را اصل شمردند و گفتار و كردار را بي‏اهميت دانستند. دوم آنكه، معتقد بودند همان‏گونه كه عبادت كردن با كفر سودي ندارد، گناه كردن هم چيزي از ايمان نمي‏كاهد. سوم آنكه، بعضي از دانشمندان مانند نوبختي «ارجاء» را به معني اميدوار كردن گرفته‏اند؛ زيرا اين فرقه، اهل كباير را با اداي شهادتين از مزيت ايمان نوميد نمي‏ساختند و آنان را كافر نمي‏شمردند و براي همه اميد آمرزش داشتند. «مرجئه» از مخالفان سرسخت خوار ج بودند؛ زيرا خوار ج مي‏گفتند: مسلمان با ارتكاب گناه كبيره كافر مي‏شود، اما «مرجئه» برخلاف آنان عقيده داشتند كه مسلمانان با ارتكاب كبيره از اسلام خار ج نمي‏شود. فرهنگ فرق اسلامي، صص 401 و 402.
17. در زمان بني‏اميه «قدريه» يا «معتزله» ظهور كردند و با فرقه مخالف خود «جبريه» يا «مجبّره» اختلاف داشتند. جبريه معتقد بودند كه بندگان خدا صاحب افعال خود نيستند و خير و شر را به خداوند نسبت مي‏دادند و نسبت آن دو را به انسان امري مجازي مي‏دانستند. برخلاف ايشان معتزله يا قدريه طرفدار قدرت و حريت انسان بودند و آدمي را در كردار و رفتار خويش آزاد مي‏پنداشتند. همان، ص 356.
18. «زنادقه» جمع زنديق است و زنديق در اصطلاح به مسلمان ملحدي گويند كه تفسيرهاي او از نصوص شرعيه قرآن و سنت، موجب گمراهي مسلمانان گردد... . نخستين زنديقان از مواليان ايراني در كوفه و حيره بودند كه خود را به قبايل عرب نسبت داده و عقايد كفرآميز خويش را اشاعه مي‏دادند. همان، صص210و211.
19. الكافي، ج 1، صص 168 و 169، ح 2.
20. ر.ک: شيخ صدوق، الهدايـ[ في الأصول و الفروع، ص 30-38.
21. كتاب الغيبـ[ (نعماني)، ص 141، ح 2.
22. علي بن حسين مسعودي، إثبات الوصيـ[ للإمام علي بن ابي‏طالب، ص 272؛ شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، 1373، ج 2، ص 565 .
23. ر.ك: سيد محمد صدر، تاريخ الغيبـ[ الصغري، ص 223.
24. سوره انفال (8)، آيه 53 .
25. الكافي، ج 1، كتاب الحجـ[، باب في الغيبـ[، ص 343، ح 31.
26. شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 1، ص 285، باب 179، ح 2.
27. ابوالفضل علي طبرسي، مشكا\ الأنوار، ص70.
28. كتاب الغيبـ[ (نعماني)، ص 203، ح4.
29. سوره بقره(2)، آيه 148.
30. كمال الدين و تمام النعمـ[، ج 2، باب 36، ص 378، ح 2.
31. شيخ مفيد، الرسالـ[ الثالثـ[ في الغيبـ[، مندرج در: سلسله مصنّفات الشيخ المفيد، ج 7، صص 11 و 12.
32. بحار الأنوار، ج 53، ص 177، ح 7.
33. كتاب الغيبـ[، ص 90.
34. همان، ص 92.
35. «لطف» در اصطلاح متكلمان اين‌گونه تعريف شده است: «آنچه بنده را به طاعت خدا نزديك مي‏كند و از معصيت دور مي‏سازد، بي‏آنكه به حد اجبار و الزام برسد». سيد محسن خرازي، بدايـ[ المعارف الإلهيـ[ في شرح عقائد الإسلاميه، چاپ سيزدهم: قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1425ه . ق، ج 1، ص 230.
36. ابوالحسن شعراني، ترجمه و شرح كشف المراد علامه حلي، شرح تجريد الإعتقاد (خواجه نصيرالدين طوسي)، ص 507.
37. همان، ص 509.
38. گفتني است برخي از صاحب‏نظران معتقدند نمي‏توان «آماده نبودن اجتماع بشري و عدم لياقتمردم براي پذيرش و بهره‏گيري از نعمت حضور امام معصوم در جامعه و فراهم نبودن تعداد لازم ياران و انصار براي آن حضرت» را از جمله علت‏هاي غيبت برشمرد و بر اين اساس، همه نتايجي را كه بر اين علت بار شد، مردود مي‏دانند. ر.ك: راز پنهاني و رمز پيدايي، صص 249 ـ 264.
39. كتاب الغيبـ[ ( نعماني)، ص 320، ح 10.
40. الكافي، ج 6 ، ص 535 ، ح 1.
41. همان، ج8 ، ص381، ح576 .
42. «مرابطه» چنان‏كه فقيهان در كتاب جهاد گفته‏اند، اين است كه شخص مؤمن براي جلوگيري از هجوم و نفوذ مشركان و كافران در مرزهاي كشور اسلامي يا هر موضعي كه از آن احتمال حمله‏اي عليه مسلمانان مي‏رود، به حال آماده باش و در كمين به سر برد. ر.ك: محمدحسن نجفي، جواهرالكلام في شرح شرايع الإسلام، ج21، ص39. اين عمل در زمان غيبت امام معصوم (ع) مستحب بوده و فضيلت‏هاي بسياري براي آن بر شمرده شده است، چنان‏كه در روايتي كه به طريق اهل سنّت از رسول گرامي اسلام نقل شده، آمده است: «رِباطُ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ خَيْرٌ مِنْ صِيامِ شَهْرٍ وَ قِيامِهِ، وَ إِنْ ماتَ مُرابِطا جَرَي عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ أَجْري عَلَيْهِ رِزْقُهُ وَ أَمِنَ مِنَ الفُتَّانِ؛ يك شبانه‏روز مرابطه (مرزداري) در راه خدا از اينكه شخص يك ماه روزها روزه باشد و شب‏ها به عبادت قيام كند، ثوابش بيشتر است. پس هرگاه در اين راه بميرد، عملي كه انجام داده است، بر او جريان خواهد يافت و روزي‏اش بر او جاري خواهد شد و از فرشته‏اي كه در قبر مرده‏ها را امتحان مي‏كند، ايمن خواهد ماند.» (كنزالعمّال في سنن الأقوال و الأفعال، ج4، ص284، ح10509)
در مورد اينكه حداقل و حداكثر زمان مرابطه چه اندازه است، بايد گفت حداقل زمان مرابطه، سه روز و حداكثر آن چهل روز است؛ زيرا اگر از اين مقدار بيشتر شود، ديگر مرابطه بر آن صدق نمي‏كند و جهاد شمرده مي‏شود. شخص هم از ثواب جهادكنندگان برخوردار مي‏شود. (ر. ك: جواهر الكلام، ج 21، صص 41 و 42).
43. محمد باقر مجلسي، مرآ\ العقول في شرح أخبار آل‏الرسول، ج 26، ص 582 .
44. جواهر الكلام، ج 21، ص 43.
45. ابن بطوطه، سفرنامه، ج 1، ص 272، به نقل از: محمد حكيمي، در فجر ساحل، چاپ نوزدهم: تهران، آفاق، 1375، ص 55؛ براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ج 2، صص 694 ـ 697 .
 

ماهنامه موعود شماره 108



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط