كاوشي نوين در سرچشمه هاي نخستين حماسه گيل گمش

شواهد تاريخي مبني بر تعامل فرهنگي تمدن بين النهرين و اقوام ايراني، اعتبار خاستگاه سومري حماسه گيل گمش را در معرض ترديد قرار مي دهد. گمانه هاي باستان شناختي، ادبي - نوشتاري و اساطيري موجود، احتمال انشعاب آن را از يك خاستگاه تاريخي ديگر تقويت مي كند. مستنداتي دال بر وجود زيستگاه هاي تمدني كهنتر در شرق بين النهرين، سابقه خط و كتابت در نزد اقوام پيش - عيلامي، كتيبه هاي مشكوفه از تپه يحيي، علاوه بر مشابهت هاي
دوشنبه، 11 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
كاوشي نوين در سرچشمه هاي نخستين حماسه گيل گمش

كاوشي نوين در سرچشمه هاي نخستين حماسه گيل گمش
كاوشي نوين در سرچشمه هاي نخستين حماسه گيل گمش


 

نويسنده: محمدجعفر يوسفيان كناري *- دكتر محمود طاووسي**




 

چكيده:
 

شواهد تاريخي مبني بر تعامل فرهنگي تمدن بين النهرين و اقوام ايراني، اعتبار خاستگاه سومري حماسه گيل گمش را در معرض ترديد قرار مي دهد. گمانه هاي باستان شناختي، ادبي - نوشتاري و اساطيري موجود، احتمال انشعاب آن را از يك خاستگاه تاريخي ديگر تقويت مي كند. مستنداتي دال بر وجود زيستگاه هاي تمدني كهنتر در شرق بين النهرين، سابقه خط و كتابت در نزد اقوام پيش - عيلامي، كتيبه هاي مشكوفه از تپه يحيي، علاوه بر مشابهت هاي صورتي و مضموني آن با ظروف كلريت يا حكاكي هاي به جا مانده در كُنارصندل، همگي نشان از وجود اسطوره اي نظير گيل گمش- به مثابه رام كننده حيوانات - در نواحي حليل رود (جيرفت) ايران دارند. بر اين اساس، مي توان گفت كه حماسه شفاهي ياد شده، به حكم مراودات بينا فرهنگي پيش - عيلاميان با تمدن بين النهرين از سرچشمه هاي اساطيري خود در تمدن آراتا جدا گشته و بتدريج تبلوري مبالغه آميز و مكتوب پيرامون شخصيت تاريخي يكي از پادشاهان سومر يافته است.

واژه هاي كليدي:
 

گيل گمش، اسطوره، بين النهرين، جيرفت، باستان شناسي.

مقدمه:
 

مقاله حاضر، با ارزيابي شواهد باستان شناختي اخير در صدد است تا امكان رديابي خاستگاه اوليه اسطوره گيل گمش را بررسي نمايد. گيل گمش به عنوان كهنترين يادگار تمدن بين النهرين ياد مي شود. اين مقاله قصد دارد با كاوشي در رگه هايي از ميراث باستان، فرضيه فوق را جدي تر دنبال نموده، قرائت جديدي از پيشينه و تبار حماسه مذكور ارايه كند. نخست با طرح مجموعه شواهدي مبتني بر گمانه هاي تاريخي، مشخص مي شود كه گيل گمش صرفاً محصول نوعي شكوفايي يا بلوغ تك - فرهنگي در عهد باستان نبوده است. شواهد ياد شده، اعتبار عام و پذيرفته شده خاستگاه بين النهريني اين حماسه را تا اندازه اي مورد ترديد قرار مي دهد. سپس با استناد به برخي تحولات فرهنگي در جنوب و جنوب غربي ايران، احتمال وجود نوعي تبار بينافرهنگي در سير تكويني حماسه، مورد تاكيد قرار خواهد گرفت. تبار شناسي بينافرهنگي گيل گمش، بتدريج جلوه هايي از خاستگاه تمدن كهنتري را در منطقه هليل رود آشكار نموده، با مقايسه آثار باستاني به دست آمده در بين النهرين، گمانه هاي جديدي را مطرح خواهد كرد. پژوهش هاي حاضر، در پايان به نموداري از سير تكوين اسطوره ياد شده در طول زمان منتهي خواهد شد؛ آنچه كه بيش از همه مرهون شواهد و كاوشهاي باستان شناسي اخير در مناطقي از جنوب شرقي ايران - جيرفت و تپه يحيي - است.

1- پيشينه تاريخي و مطالعاتي
 

هر نوع پژوهش علمي در خصوص ماهيت تاريخي و باستاني پديده اي مساله انگيز، مانند گيل گمش، عاري از تعارض ماهوي «قطعيت» و «نسبيت» نيست. گيل گمش، به عنوان پديده اي تاريخي، از پيشينه اي مبهم بهره مي برد. تامل در خصوص مستندات و يافته هاي باستان شناسي نشان مي دهد كه روند تبار شناسي پديده مذكور هرگز به خاستگاهي واحد و قطعي منتهي نشده است. از اين رو، هر مطالعه اي در باب تبار شناسي گيل گمش نياز دارد تا با امتناع از شرح سابقه كاوشها و يافته هاي غريبان در بين النهرين به نكاتي اشاره كند كه بتواند تلقي رايج از سير تكوين حماسه مذكور را به چالش بكشد. گيل گمش، پهلوان نامه پادشاه نيمه اساطيري اوروك (Uruk)، بدون ترديد نخستين ميراث مكتوب تمدن هاي كهن به شمار مي رود. اهميت تاريخي و باستان شناختي اين حماسه از آن روست كه تا پيش از كشف قطعاتي از الواح پراكنده روايت دوازده گانه اش در دو سده گذشته، كتاب مقدس و بويژه اسفار عهد عتي، تنها منبع موثّق و بازگوي مدنيت اعصار كهن محسوب مي شدند. تا نيمه نخست سده نوزدهم ميلادي، اسفار خروج و آفرينش در صدر مراجع قابل اعتماد هر نوع مطالعه اي درباره تمدنهاي كهن قرار داشتند، حال آنكه كاوشهاي باستان شناختي نيمه دوم سده نوزدهم به كشف شواهدي تاريخي از ويرانه هاي سيپ پر (sippar)، نينوا (Neinevah) و تل العبيد (Al-obaid) منجر شد كه اساساً تلقي موجود را بر هم مي زند. الواح گيل گمش به عنوان تنها بازمانده خرابه هاي معبد نبو (Nabu) در نينوا و نيز كتابخانه آشور بانيپال، امكان مقايسه و تطبيق «سفر تكوين» عهد عتيق را با «داستان طوفان» اين مجموعه مهيا كرد و از آن پس به عنوان يكي از منابع قابل اعتناي پژوهش هاي زبان شناسي و ادبيات باستاني به كار رفته شد. اسطوره «برج بابل» و تفرق يك زبان واحد به زبانهاي بي شمار به ياري بخشهاي نامنسجم الواح گيل گمش مورد تطابق و قياس واقع شد و گمانه هايي در باب سر منشأ نخستين زبان باستان ابراز گرديد. مساله اي كه مي تواند به عنوان نقطه عطفي از يك اجماع باستان شناختي، مبدأ علمي و پژوهشي حاضر باشد، اين است كه هرچند گيل گمش منتسب به تبار مكتوب بين النهريني است، اما پيشينه اين تبار داستاني به مراتب بيش از قدمت خود الواح به دست آمده، مبهم باقي مانده و هرگز مورد گمانه زني دقيقي واقع نشده است. بوركهات (Burckhardt)، يكي از صاحب نظران تاريخ تمدن و اديان كهن است كه درباره خاستگاه نامشخص و غيرقطعي الواح مكتوب گيل گمش گفته است:
«اصل داستان بسيار قديمي است و بايستي در دايره فرهنگ سومري - آكدي به وجود آمده باشد... متن اوليه داستان از روي قراين بايد در 2400 سال قبل از مبدا تاريخ تنظيم شده باشد؛ سپس با خط ميخي و زبان ادبي سومري - آكدي به بابلي ها ميراث رسيده، دائم از نو تكرار شده، تزيينات تازه اي يافته و ظاهراً به ضرورت ماهيت داستان، زوايد نجومي، تاريخ هاي معاصر و تمايلات عاميانه بر آن افزوده گشته است.» (بوركهات، 1383: 12)
خاستگاه سومري حماسه گيل گمش، به زعم بسياري از محققان و صاحب نظران ادبيات و زبان باستان، تاكنون قويترين و مستدل ترين گمانه تبار شناسي الواح مذكور به شمار مي رود. برآيند ديدگاه هاي مذكور موافق اين رأي است كه فرهنگ، خط و زبان سومري به منزله نو يافته اي آرماني از سوي اقوام معاصر و همجوار بين النهرين بازيابي و بتدريج در سراسر مناطق جغرافيايي خاورميانه گسترده شده است. ارتباط ميان زبان هاي بابلي و آشوري از يك سو و پيشينه تأثير و تأثرات تاريخي شان در زبان سومري كهن از سوي ديگر، مؤيد نوعي تمايل نيمه غريزي و باستاني به روند برگشت پذير «به ارث گذاري» و «ميراث پذيري» بوده است. فرض نخستين اين است كه در آغاز، كاهنان سومري به تنظيم حماسه شفاهي گيل گمش پرداخته و به موهبت اختراع خط ميخي، نسخه مكتوبي از آن فراهم آورده اند. آنچه كه امرزه در قالب هاي زبان بابلي حمورابي و يا زبان اقوام هيتي، هوري و عيلامي به رشته تحرير درآمده - «و بخصوص اكتشافات باستان شناسي بغازكوي مؤيد آن است» (منشي زاده، 1383: 15)- نشانه هاي مستدلي از وجود طرحواره اي روايي دارد كه در زنجيره تعاملات بينافرهنگي اقوام باستاني مشرق زمين تكامل يافته است. از همين روست كه پيشاپيش «بايد توجه داشت پهلوان نامه گيل گمش در حقيقت، نه محصول نقطه جغرافيايي ويژه اي از آن منطقه (بين النهرين) است و نه دستاورد زمان مشخصي از شروع آن در دوران پنج هزار ساله، و نه حتي يادگار ملتي واحد؛ اين منتجه اسطوره سومري است كه در مدتي بيش از هزار سال به يكسان در قلمرو آشوريان و بابليان به شكوفه نشسته، مرزها را از همه سويي در نوشته و در قلمرو گسترده اي از فلسطين تا قلب آناتولي و دربار پادشاهان هيتي مورد ترجمه يا گرته برداري قرار گرفته است ...» (شاملو، 1384: 8).
نخستين گمانه تاريخي كه نسبت شفاهي روايت مذكور را از تبار مكتوب آن جدا مي كند، احتمال تحريف ناشي از تعصبات قومي كاهنان سومري، به عنوان اولين كاتبان اين مجموعه است. چه بسا كه شور و هيجان سلطه بر افزار بي بديلي، همچون خط ميخي آنها را بر آن داشته كه بر گرداگرد شخصيتي تاريخي و بومي - پادشاهي از نسل پنجم سلسله سومري - جلوه هايي از يك اسطوره شفاهي و بي مكان ملتي ديگر را تنيده و با مبالغه بسيار وصف كرده باشند. هيجان مزبور، گاه حتي در مواردي نيز به جعل آشكار تاريخ منجر شده؛ تا آنجا كه كاتبان سومري بر آن شدند - بنابر تعصبات قومي - سياهه اي از نام شاهان تهيه نموده و تاريخچه سلسله هاي پيش از طوفان را تا 432 هزار سال قبل از مبدأ امروزين به عقب بازگردانند. پيشينه متعصبانه كاتبان بين النهرين در جعل حوادث تاريخي و افسانه سازي هاي روايي، امروزه مي تواند مبناي ترديد در انتساب تبار «سومري» به حماسه گيل گمش قلمداد شود (منشي زاده، 1383: 17).
از سويي ديگر، بنابر شواهدي كه در كتاب «تمدنهاي جهان باستان» (Mc Nall Burns and phili,1991) گردآوري شده است، تمدن بين النهرين مقدمتاً منتسب به اقوامي است كه در هزاره چهارم قبل از ميلاد، از آسياي ميانه و بخشهاي مركزي ايران به سوي دجله و فرات كوچ كرده و در آنجا سكني گزيده اند. مطابق همين شواهد نخستين ايالت - شهرهاي سومري در فاصله سالهاي 2800 تا 2340 ق.م در بين النهرين سفلي بنا شد كه معروفترين آنها اور (ur) و لاگاش (Lagash) بودند (Ibid: pp.50-53). اين در حالي است كه تاثير فرهنگي اقوام ايران باستان، بويژه پيش عيلاميان (proto- Elamite) كه در ميانه هزاره چهارم ق.م در سرزمينهاي مجاور مي زيستند، بر تكامل نگرشهاي اساطيري سومريان و تمدن بين النهرين غير قابل انكار مي نمايد. ژرژ پرو (G.perrot) در تأييد ادعاي فوق و در بخشي از كتاب تاريخ هنر در اعصار باستان، به نخستين جلوه هاي فرهنگ و تمدن در نزد پارسيان كهن (persian old) اشاره مي كند كه به زعم او همان كهن مادهاي (Medes) نژاد آريايي (Aryan) بوده اند و از مناطق آسياي مركزي به سوي فلات ايران مهاجرت كرده اند. او با طرح ارتباطي تنگاتنگ ميان مادها و پارسها، بويژه از لحاظ مناسبت زباني، مذهبي، آداب و رسوم، مدعي است كه بازمانده هاي نژاد آريايي نخستين ساكنان مناطق حاصلخيز رود دجله و خليج فارس اند. ژرژ پرو معتقد است كه يافته هاي تاريخ باستان حكايت از ارتباط و مراوده اقتصادي آشوريان و نياكان آنها با اقوام پيش - عيلامي با همان نياي پارسيان و مادهاي ساكن در مناطق جنوب و جنوب غربي فلات ايران دارد، تا آنجا كه هويت باستاني تمدن بين النهرين بسيار مرهون همين مراودت تاريخي و تأثير و تأثرات اعتقادي و فرهنگي است. (perrot George and chalz chiperz,1976: pp8-23).
مجموعه قراين موجود، حاكي از آن است كه تبار شناسي خاستگاه گيل گمش بدون توجه به تعامل فرهنگي تمدن بين النهرين با پيشينه هاي فرهنگي اقوام ايراني ساكن در شرق اين منطقه هرگز امكان پذير نخواهد شد. عدم قطعيت موجود در تبار حماسه منقول پادشاه سومري نشان دهنده خلاهاي تاريخي بسياري است كه احتمالاً با شواهدي از مستندات تاريخي و هنري سرزمينهاي ديگر برطرف خواهد شد. مطالعه سابقه باستاني و ادبي گيل گمش در بي طرفانه ترين وجه پژوهشي خود هر محققي را از پذيرش قطعي ادعاي «گيل گمش» به مثابه ميراث بين النهريني» به سوي گفتاري مناقشه برانگيز و تكيه بر گمانه هاي بينافرهنگي - و نه تك فرهنگي - متمايل مي سازد. باور به ارتباط تنگاتنگ و غير قابل تفكيك فرهنگها و تمدنهاي باستان، نقطه آغازي محسوب مي شود تا به دور از هر نوع تعصبات قومي يا تاريخي، به ضرورت مستندات و شكافهاي فرهنگي موجود، رد خاستگاه نخستين حماسه مذكور را در شرق بين النهرين تا فلات مركزي و جنوب ايران دنبال نماييم.

2- خاستگاه بينا - فرهنگي حماسه گيل گمش
 

گيل گمش آن گونه كه در دو سده گذشته تحت عنوان نخستين حماسه تمدن بشري و منسوب به فرهنگ بين النهرين مورد كاوشهاي زبان شناسان و مورخان باستان قرار گرفته، به يك اعتبار، نقطه اوج و تكامل خط سيري از تعاملات هنري و فرهنگي اقوام پيشين بوده است. از اين رو، مي توان آن را يافته اي باستان شناختي قلمداد كرد كه در عين نمايش اقتدار و غناي تمدن بين النهرين، بسياري از حقايق نامكتوب را كم رنگ جلوه داده و زوايايي از تاريخ را مبهم تر ساخته است. به سخني ديگر، گيل گمش درست در لحظه رمز گشايي حماسي - اساطيري خود از خاستگاه نخستين فرهنگ و ادب بشري، به گونه اي متعارض، فهم و ادراك انسان معاصر را با مجموعه اي از نشانه هاي بغرنج و نامكشوف رمزگذاري كرده است. مي توان در سه سطح نشانه هايي را به منزله گمانه هاي تاريخي مورد استناد قرار داد كه هويت تك فرهنگي اين حماسه را با چالشي جدي رو به رو مي سازد. باور به حضور مؤلفه هاي فرهنگي و هنري اقوام ديگر در ذات روايت تمثيلي حماسه گيل گمش، پايه گذار نگرشي بينافرهنگي در باب تبارشناسي آن محسوب شده است و از همين رو، امكان گسترش خاستگاه مفروض (بين النهرين) را به سوي جغرافيايي ديگر فراهم مي آورد. گمانه هاي باستان شناسي و تاريخي، گمانه هاي ادبي و نوشتاري و البته اساطيري، احتمال منشعب شدن آن از يك خاستگاه تاريخي ديگر را قوت خواهد بخشيد.

2-1- گمانه هاي باستان شناختي و تاريخي
 

در طي دو سده گذشته و تنها به صرف يافتن الواح مكتوب حماسه مذكور به خط ميخي سومريان، بين النهرين مستندترين پايگاه تاريخي پيدايش روايت گيل گمش و انتساب آن به حلقه فرهنگ و تمدن بشر باستان بوده است. محققان و مورخان بسياري وجود دارند كه اين منطقه باستاني را مهد پيدايش نخستين ايالت - شهرهاي بشري در هزاره چهارم پيش از ميلاد مي پندارند. بين النهرين همواره واجد مؤلفه هاي تاريخي بي نظيري قلمداد شده كه شكوه باستاني آن امكان رشد مستقل را از فرهنگهاي مجاور سلب كرده و يا با عظمت خود آنها را محو تمدن خويش نموده است. پژوهش هاي غربي غالباً با نوعي رويكرد متعصبانه، همه خرده فرهنگ هاي مجاور را تحت سيطره كلان - فرهنگ بين النهرين مطرح نموده اند. گاه حتي رويكرد مزبور چنان لجام گسيخته توسعه يافته است كه منكر شواهدي دال بر رواج انواعي از خط و زبان نوشتار - به گونه اي همزمان - در مناطقي خارج از محدوده امروزين بين النهرين شده است.
منطقه اي كه امروزه بين النهرين (تصوير 1) ناميده مي شود، در محدوده اي از جغرافياي عراق، شرق سوريه و جنوب شرقي تركيه واقع شده است. «ميانه رودان» يا Mesopotamia، نام امروزين خود را مرهون مورخان دوره هلني است، حال آنكه برخي متخصصان زبانهاي باستاني بر اين باورند كه جوامع بين النهريني متقدم، مشمول منطقه بمراتب وسيعتري از جغرافياي مزبور مي شده است كه در زبان سومري كهن به kalam (سرزمين: land) معروف بوده اند (Finkelstein,1962: pp 73-92). وسعت جغرافيايي بين النهرين متقدم، گواه اين است كه مرزبنديهاي قومي و جغرافيايي محصول اعمال نظرهاي شخصي مورخان دنياي كهن در عصر حاضر بوده است؛ چه آنكه در واقع ساختار اجتماعي جوامع كهن آنچنان از فرهنگ هاي مجار و حتي بيگانه متأثر بوده است كه دشوار بتوان همپوشاني مؤلفه هاي فرهنگي را ناديده انگاشت و تأثيرات فرهنگي ميان اقوام مختلف را يكجانبه مد نظر قرار داد. به بياني ديگر، شواهد باستان شناختي متقني نيست كه دال بر حاكميت و سيطره مطلق فرهنگ بين النهرين بوده، بي همتايي آن را اثبات نمايد. برعكس، وسعت جغرافيايي كهن اين منطقه خود شاهدي است بر زمينه هاي اقتصادي و اجتماعي گسترده تري از تصور امروزين بشر از منطقه اي خاص كه به احتمال فراوان، برآيند گونه اي امتزاج فرهنگي پويا بوده است. با الواح به دست آمده از مناطق جغرافيايي متعدد، نظير تل العبيد (Al:obaid: 4200-3200 ق م)، بغازكوي (Boqazkui) و عيلام (Eilam)، مي توان گفت بعيد است خاستگاه حماسه گيل گمش محصول پرورش تفكر و باوري تك قوميتي و برآمده از تمدني كاملاً خودساخته يا بي نياز از مراوده فرهنگي با اقوام همسايه بوده باشد. شواهدي تاريخي در دست است كه نشان مي دهد پادشاهان سومري در طي اعصار فرمانروايي خود همواره در معرض تهديد و منازعات بسيار بوده اند.
دجله و فرات به عنوان نقطه مركزي پيدايش تمدن بين النهرين، بهره مند از آب فراوان و زمينهاي حاصلخيز بسياري بوده است. سوداي دست يابي به زمينهاي هموار و كشتزارهاي پربركت انگيزه نخستين جنگ هاي باستاني به شمار مي رفت. اين انگيزه، بخصوص در مورد بخشهاي جنوبي بين النهرين تا خليج فارس كه مملو از دشتهاي هموار، نخلستانهاي خرما و الوار (timber) بوده اند، بيشتر نمود مي يافت. «... مطالبات شهرهاي رقيب از توانمنديهاي ايالات واقع در همسايگي خود (بين النهرين) بتدريج فراتر از مراودت صلح آميز گسترش يافت. از اين رو، پايگاه هايي براي تجارت و بازرگاني ميان همسايگان راه دور برپا شد؛ در عين حال كه همچنان كاروانهاي بي شماري مورد هجوم سارقان قرار مي گرفت... همين امر (سوداي مالكيت بر زمين) پايه گذار منازعات پي در پي سلسله پادشاهان بين النهرين و اقوام و تمدنهاي مناطق مرکزي و فلات غرب ايران (پارس) شد؛... وصف جنگهاي ايالت شهرهاي بزرگ آن زمان اوروك Uruk و آرتا Artta در گذر ايام دستمايه ادبيات و شعر سومريان گشت...» (sandars, 1986: p.19). سومريان در مقابله مطالبه زمين حاصلخيز براي اقوام پارسي، به ذخاير عظيم فلزات گرانبهاي تمدن آراتا، نظير نقره، طلا و احتمالاً سنگهاي ساختماني چشم داشتند كه در منطقه بين النهرين كمياب بود.
توجه به همين مطالبات دو سويه و متقابل تمدن بين النهرين، شاهدي بر اين مدعاست كه فرهنگ دنياي باستان، اساساً تعاملي - خواه سازنده يا غير سازنده- شكل يافته است و نمي توان ظهور حماسه اي مانند گيل گمش را در يك جغرافيايي مكتوب خاص، تماماً منتسب به جلوه هاي مدنيت و فرهنگ همان منطقه دانست؛ بويژه آن كه اقوام پارسي كهن - خواه ميراث آراتا يا پيش عيلاميان - همواره رقبايي جدي و تأثيرگذار بر سلسله پادشاهان بين النهرين به شمار مي رفتند. نكته ديگري كه ساندرس به آن اشاره مي كند، وجود نوعي تعصب قومي نزد كاهنان و شاعران سومري است. به گفته او در اغلب اشعار حماسي سومريان، پيروزي نهايي از آن ايشان بوده و اقوام پارسي علي رغم روحيه جنگاوري شان در نهايت شكست مي خوردند (Ibid, pp17-20). همين نكته گواهي است بر سابقه مبالغه گري ادبي و جعل حوادث تاريخي در نزد مورخان و كاتبان بين النهرين كه هيچ بعيد نيست روح آن در قالب انسان - خدايي گيل گمش نيز دميده شده باشد.
از سويي ديگر، در بخشي از الواح به دست آمده از حماسه مذكور، گيل گمش و همراه هميشگي اش، انكيدو، Enkidu، بر آن مي شوند تا به قصد سركوب نگهبان جنگلهاي سدر مقدس (به روايتي سرو:edar) يعني هوم بَبه، xumbaba، عازم نواحي شرقي بين النهرين شوند. داستان اين عزيمت اساطيري كه در الواح دوم تا پنجم از مجموعه گيل گمش آمده، به تنهايي نوعي اهميت تاريخي و سياسي اقوام ساكن در آن منطقه را براي تكامل فرهنگ و تمدن سومري نشان مي دهد. هرچند «محل دقيق جنگل سدر (سرو) مشخص نيست، اما يك روايت سومري متقدم درباره اين قسمت از حماسه، آن را در شرق بين النهرين، و احتمالاً نزديك كوههاي زاگرس در مرزهاي ايلام مي داند.» (مك کال، 1386: 55-56). پيداست كه تأثرات اساطيري و باستاني تمدني ديگر، در حافظه جمعي و خيال پرداز كاهنان و شاعران سومري ماندگار شده است. گزيده اي از متن لوح پنجم گيل گمش بخوبي نشان از درجه شكوه و عظمت جنگلي دارد كه منزلگاه خدايان در آن سوي مرزهاي بين النهرين بوده است:
«در آنجا خاموش ايستادند و به شگفتي جنگل را نگريستند؛ به سدرهاي مقدس و
به شگفتي در بلندي درختان نظاره مي كنند...
در جنگل، راه هاي باريك و راه هاي پهن گشوده اند.
در جنگل، خدايان مرزهاي زيبا بكرده اند
كوهسار سدر پوشيده را مي نگرند، منزلگاه خدايان را، و بر فراز بلندي...
درختان سدر در منظر روياروي پرستش گاه، در انبوه شكوهمندي قرار يافته اند...» (شاملو، 1384: 16)
توصيف اديبانه و متعالي از جنگلهاي سدر مقدس، فارغ از اينكه آيا براستي در حوزه جغرافيايي زاگرس ساخته و پرداخته شده باشد يا خير، به هر رو مؤيد بارقه هايي از تأثرات بينا فرهنگي اصل روايت و ديدگاه شاعران و كاتبان سومري آن است؛ آنچه كه قطعاً مي تواند به روح اساطيري مجموعه نيز - پيشاپيش - سرايت كرده و در آن مستحيل شده باشد.
از ديگر شواهد باستاني اي كه بر تأثرات فرهنگي همسايگان مجاور بر تمدن بين النهرين دلالت مي كند، سابقه تاريخي تمدن مقارن و حتي كهنتر از آن زير عنوان تمدن «پيش - عيلامي» (proto-elamite) با مركزيت باستان (susa) در 3200-2700ق.م است. اين تمدن كه به نوعي خود متأثر از فرهنگ هاي فلات مركزي ايران بود، در عصر تكامل فرهنگ بين النهرين، ظهور و تبلوري همزمان يافت. برخي مردم شناسان، نظير جان آلدن (J.Alden) معتقدند كه نفوذ جلوه هاي مدنيت پيش عيلاميان در اواخر هزاره چهارم به حدي در منطقه افزايش يافت كه دشوار بتوان آموزه هاي كهن بين النهرين را متأثر از آن ندانست. رواج داد و ستدهاي بازرگاني و تجارت دريايي از معبر خليج فارس تا چند سده بعد، يكي ديگر از ابداعات پيش عيلاميان در همگون سازي و مراوده فرهنگي با ساير اقوام، و از جمله بين النهرين، قلمداد مي شود. مجموعه قراين باستاني ياد شده، طرح اين گمانه را كه گيل گمش اساساً محصول تأثرات بينا -فرهنگي تمدنهاي دنياي كهن است، تقويت مي كند. تبار بين النهريني حماسه مذكور در انشعاباتي از خاستگاه هاي اساطيري تمدن آراتا و نيز مراودات فرهنگي و بازرگاني پيش عيلاميان تنيده شده و تبلوري مبالغه آميز در سومر يافته است.

2-2-گمانه هاي ادبي و نوشتاري
 

بخش عمده اي از اعتبار بين النهرين مرهون اعتبار و توسعه خط ميخي در اين سرزمين است. خط ميخي نيز به نوعي، بارزترين مؤلفه ثبت واقعيتي نيمه تاريخي و منتسب به نيمه انسان - خدايي به نام گيل گمش است. الواح ناقص به دست آمده از ويرانه هاي كتابخانه آشور بانيپال و نيز نسخ قديمتر آكدي و سومري مجموعه اشعار روايي گيل گمش همگي با خط ميخي نگاشته شده اند. همين امر، بتدريج اين تصور عام را در نزد متخصصان كاوشهاي باستان تقويت كرد كه اصل حماسه را با سير تكامل مدنيت بين النهرين به فرهنگ اين سرزمين منتسب كنند، اما حقيقت آن است كه قديمترين نسخه هاي برجامانده از حماسه مذكور، تنها از پيشينه 2150 سال قبل از ميلاد برخوردارند. شواهد باستاني موجود نشان مي دهد كه نسخ مزبور احتمالاً تنها نسخه هايي تكميل شده از يك روايت نخستين اند كه در حدود 2700 ق.م توسط شاعري سومري به نام «سين-لكه-اونيني» (sin-leqe-unini) و بنا بر توسعه آموزه هاي شفاهي سومريان در هزاره سوم پيش از ميلاد به رشته تحرير درآمده است (Foster,2001:11-26). هرچند سومريان به عنوان نخستين مخترعان خط در اعصار كهن شهره شده اند، اما در عين حال شواهدي موجود است كه نشان مي دهد تمدني همروزگار آنها، در شرق نواحي بين النهرين نيز تجربه كتابت مشابهي داشته است. شواهد به دست آمده از تپه يحيي كرمان (Tepe Yahya) حاكي از آن است كه ايرانيان (اقوام ايراني كهن؛ پيش عيلامي) - دست كم همزمان با تحولات خط و نوشتار تمدن بين النهرين - از قاعده اي مشابه بهره مي بردند. نوعي تأثيرپذيري فرهنگي اين تمدن از ساختار خط پيش ميخي - (proto-cuneiform) يا اوروك متاخر (Late Uruk) وجود دارد كه مي تواند حتي مدعاي انشعاب مشترك آنها از فرهنگي قديمتر را نيز تقويت نمايد. نظام خط و كتابت پيش عيلامي - در دوره اي مقارن و حتي قديمتر از بين النهرين - در مناطق جغرافيايي گسترده اي مورد استفاده واقع مي شد؛ از مركزيت اين تمدن در غرب، شوش (susa)، گرفته تا منطقه تپه يحيي كرمان در شرق و چه بسا فراتر از آن. ياكوب دال در پژوهش خود در باب كيفيات بصري و زبان شناختي خط هاي كهن با تكيه بر قراين فوق، ايده رواج همزمان و يا حتي متقدم تر خط در نزد ايرانيان مناطق جنوب و جنوب شرقي را مطرح مي كند. از مجموع 1600 لوح مكتوب به دست آمده، بخش اعظم آنها متعلق به شوش (قريب به 1500 لوح) و بقيه از تپه يحيي (27 لوح)، شهر سوخته (1 لوح) و مناطقي مجاور آنهاست (3: 2006،Dahl). هنريتا مك كال در كتاب اسطوره هاي بين النهرين، جداي از مكانهايي كه الواح دوازده گانه گيل گمش در آن كشف شده است، نظير اور، سيپ پر، ايشكالي و نينوا (Nineveh,Ishchali,sippar,Ur )خاستگاههاي ديگري را نيز در دوره هاي زماني تقريباً مشابه معرفي مي نمايد. تنوع جغرافيايي مكانهايي مانند Boqazkoy,Megiddo,Ugarit,Emar Elam، خود بيانگر مراوده فرهنگي تمدنهاي آن روزگار و چه بسا ترجمه و وامگيري ادبي از يكديگر است (Mccall,1995:18).
از سويي ديگر، در ميان دوازده لوح برجاي مانده از حماسه گيل گمش، داستانهاي توفان و آفرينش، به طرزي مشابه در ادبيات اقوام ديگر آمده است. بن مايه هاي ابدي - ازلي داستان سرايي كهن، فارغ از هر نوع انتساب متعصبانه اي به قوم يا ملتي برجسته تر از سايرين، به طرزي منطقي بيانگر درجاتي از اشتراكات فرهنگي در پيشينه تاريخي و ادبي تمدنهاي باستان است. مفهوم جاودانگي يا تقلاي نافرجام آدمي در جستجوي حيات جاودانه - به آن گونه كه مورد گسترش داستان پردازانه و تخيلي حماسه مذكور واقع شده است - كم و بيش در ساير فرهنگ هاي مجاور نيز يافت مي شده است، تا آنجا كه برخي مورخان گيل گمش در آداب مشرق همسان با شخصيت پيشا تاريخي اديان كهن، نمرود، مي انگارند (شي يرا، 1375: 209). بنابراين، مي توان چنين استدلال كرد كه جانمايه ادبي و روايي رزمنامه حماسي گيل گمش، آنجا كه راز جاودانگي و ناميرايي را جستجو مي كند، احتمالاً متأثر از باورهاي مشترك در نزد اقوام كهن است:
«آن پهلوان بزرگ، گيل گمش، چون نگريست، ديد كه سرانجام همه دوستان و همنشينان او، مرگ است. او را ديده خرد، دورنمايي از جهان ديگر نمايان شد؛ همان جايي كه همه روانهاي آدمها به آنجا مي روند. چون از منظر آن جايگاه، بيم و هراس بر دلش چيره گشت، بر آن شد تا كار ي كند كه سرانجام بدان جايگاه پر از رنج و بيم نيفتد. پس به جستجوي گياه زندگي جاويد برآمد.» (همان: 209-210).
مجموعه مستندات نوشتاري و سابقه زباني الواح گيل گمش، گمانه روند تأثير و تأثرات بينا - فرهنگي روايت داستاني مذكور را از حلقه باورها و الگوهاي انديشه كهن اقوام ديگر برجسته تر مي سازد. به احتمال فراوان، حماسه مكتوب گيل گمش محصول نهايي روندي از توسعه و تكامل ادبيات شفاهي متأثر از اقوام ديگر بوده است.

2-3- گمانه هاي اساطيري
 

شواهد و مستندات تاريخي و باستاني اي كه تاكنون برشمرديم، عموماً مبين رد خاستگاه تك فرهنگي حماسه گيل گمش بوده است. قراين مذكور، در حقيقت، پايه گذار نوعي شاخه زني بينافرهنگي در تبار شناسي پديده مورد بحث بوده و بيش از همه كوششي است براي فهم و درك زيرساخت هاي فرهنگي حماسه گيل گمش. گمانه وجود خاستگاهي بينا - فرهنگي كه آموزه هاي شفاهي، اعتقادي و نوشتاري اقوام ايراني - سومري را در هيأت تبلوري اساطيري به نام «گيل گمش» مجسم ساخته است، گامهاي آغازين براي رديابي و كشف خاستگاه اصلي روايت مذكور در سرزمينهاي شرق بين النهرين محسوب مي شود. وجه سوم مستندات بينافرهنگي - حماسه گيل گمش به نوعي از جمله مهمترين شواهد موجود است، تأمل بر وجه اساطيري و مشتركات اعتقادي اين روايت با نو يافته هاي اقوام ساكن در جنوب و جنوب شرقي ايران است. شواهدي موجود است كه بر نوعي مراوده اعتقادي و اساطيري بين فرهنگ و تمدن پيش تاريخي ايران و بين النهرين دلالت مي كند. شواهدي كه توجه هر پژوهشگر منصفي را از غرب سرزمين بين النهرين، به سوي شرق، جنوب غرب (عيلام)، بخشهاي مركزي و سرانجام جغرافياي جنوب شرقي ايران باستان متمايل مي سازد. يكي از مهمترين جلوه هاي پهلواني گيل گمش، پادشاه اوروك، وظيفه پاسداري او از سرزمينهاي هموار و مبارزه براي دفع بلايا و مظاهر شرارت و دژخيمي است. مسؤوليت مخاطره آميز نگهباني سرزمين اوروك، در حقيقت جلوه اي از رسالت نيمه - خداي گونه او محسوب مي شده است. اسطوره گيل گمش به مثابه رام كننده حيوانات، از جمله ويژگيهاي برجسته حماسه مذكور قلمداد مي شود كه به طرز بي شائبه اي بازنمود اعتقادات و باورهاي اساطيري اقوام بين النهرين است. در لوح ششم از الواح دوازده گانه حماسه گيل گمش آمده است كه او و انكيدو عازم نبرد با نرگاو آسماني مي شوند؛ همان كه به فتنه ايشتار، الهه عشق و دستور آنا (Ana) خداي آسمان خالق اوروك تحريك شده است. آنها در كارزاري سخت و دشوار آن را مغلوب مي سازند:
«پس انكيدو سر در پي نر گاو، مر او را فراچنگ آورد
ضخم دمب او به دست رفت
و سخت اش به دو دست بداشت
آن گاه گيل گمش بهادر كرده كاري كه با جانوران بسيار
درآويخته
با او رو در روي آمد
و دشنه هاي خويش در گردن و شاخ ها و كوهان او در نشاند
چندان كه نر گاو به خاك افتاد. دلش از سينه بركندند.
چون دور شدند، در برابر آفتاب به سجده درآمدند
و به سان برادران بر جاي نشستند.» (شاملو: 1384: 103)
شرح نبرد گيل گمش و نر گاو آسماني به گونه اي نمادين توأم با نقش مايه هايي از شمايل وي، بعدها بر مجموعه اي از مهرهاي استوانه اي تمدن بين النهرين ثبت شد. با آنكه ابتدا گمان مي رفت سابقه توليد و ساخت مهرهاي استوانه اي تا نواحي جنوب بين النهرين و بويژه در دوره پادشاهان اوروك در ميانه هزاره سوم بازگردد (sinclair,1978: p.209)، اما با يافته هاي اخير نواحي جنوب شرقي ايران (هليل رود و در كنار صندل) كه از قدمتي چهار تا پنج هزار سال پيش از ميلاد برخوردارند، خاستگاه اسطوره اي مزبور به چالش گرفته مي شود. يافته هاي هزاره دوم و سوم پيش از ميلاد، بويژه بازمانده هاي تمدن بابلي و آشوري، اين حدس نخستين براي دو سده برانگيخت و قوام بخشيد كه احتمالاً اسطوره رام كنندگي حيوانات و جلوه هاي قدسي روايت ياد شده از متعلقات فرهنگي همين سرزمين است. تصاوير 2،3 و 4 هر كدام بازنمودي از اسطوره مذكور در قالب مهرها و حكاكي هاي تمدن بين النهرين است كه در فاصله 2700-2000 ق.م ساخته شده اند.
تصوير2- گمانه اساطيري گيل گمش
تصوير 3- گيل گمش و نرگاو آسماني
تصوير4- اسطوره رام كننده حيوانات
اين در حالي است كه با كاوشهاي اخير در حوزه جنوب شرق ايران، ظروف فلزي و زيور آلات و طلسم هايي به دست آمده كه پيشينه اسطوره «رام كننده حيوانات» را دست كم به 1000 تا 1500 سال قبل از تبلور جلوه هاي هنري و فرهنگي بين النهرين، به عقب بازمي گرداند. مقايسه تصوير 5 و 6 با نمونه هاي قبلي و شباهت هاي موضوعي و ساختار بصري آنها، گوياي تأثيرپذيري فرهنگي تمدن بين النهرين، بويژه سومريان، از آموزه هاي شفاهي و باورهاي اعتقادي مردمان ساكن در ناحيه جنوب شرق ايران است. تصوير 5 كاسه اي با قدمت تاريخي بيش از چهار سال پيش از ميلاد است كه در حوالي هليل رود به دست آمده و تقريباً شرح همان ماجراي افسانه اي و تاريخي گيل گمش سومري كهن محسوب مي شود؛ قهرماني در ميانه تصوير در تلاش براي رام كردن و تسخير گاوهاي وحشي است. در حالي كه قريب به دو سده، باستان شناسان عقيده داشتند يافته هاي تاريخي ايران نشان از حضور جلوه هاي فرهنگ و تمدن بين النهرين دارد، اكنون با مطابقتي منطقي و تكيه بر قدمت تاريخي نو يافته هاي تمدن هليل رود، مي توان ادعاي مذكور را مورد ترديد قرار داد. از مهمترين اشتراكات ساختاري يافته هاي بين النهرين و هليل رود، تأكيد بر اصل قرينه سازي است؛ در هر كدام از نمونه هاي باستاني، پهلواني اساطيري (گيل گمش در روايت سومري و نامعلوم در روايت ايراني) در مركز تصوير ايستاده است و با دستهاي گشوده به دو سوي خود، سرهاي حيوانات وحشي، غالباً گاو نر و مار را به چنگ آورده است. (بديهي است كه مار يا افعي چنان كه در سرنوشت پاياني گيل گمش، لوح يازدهم و نيز البته ساير داستانهاي آفرينش اقوام كهن، نقش رياكارانه و نيز منحوسي داشته است، معمولاً در اولويتهاي نخست هنرمندان هر دوره راي بازنمايي اسطوره مذكور قرار مي گرفته اند).
تصوير5- گلداني با نقوش قرينه رام كننده حيوانات؛ هليل رود؛ 4000ق..
تصوير6- كاسه تمدن هليل رود
اسطوره ديگري كه بشدت در شكل گيري حماسه گيل گمش و ساختار روايي آن سهم عمده اي داشته است، اسطوره «گياه جاودانگي» يا به عبارتي همان «درخت زندگي» است. از وجهي ديگر، گيل گمش داستان خردمندي است كه در جستجوي سرچشمه ها برآمده، خواهان ناميرايي خداي وار مي شود، اما به تناسب خصلت هاي ميراي آدميزادي اش در گام نهايي مي لغزد، به خواب مي رود و سرمايه جاوداني اش را از كف مي دهد. سپس به سرزمين خود بازگشته، به درك تازه اي از معناي جاودانگي مي رسد. او در مي يابد كه بايد عطش ماندگاري خود را در بقاي جاودانه حصار گرد اوروك و بناي آن فرو بنشاند. در لوح يازدهم مجموعه و پس از ملاقات گيل گمش با اور - شه نبي كشتيبان آمده است:
«برآنم كه اين گياه را با خود به اوروك محصور برم
خود از آن بهره يابم و پهلوانان ام را از آن بخورانم
آن را «سال خورده برنا شود» نام خواهم نهاد (شاملو: 1384: 175)
همزيستي سه گانه انسان، گياه و مار در حماسه مذكور در واقع مؤيد منش اساطيري هنرمند سومري است؛ چه آنكه بارقه هايي از همين نوع تفكر اساطيري و جستجوي بي وقفه براي ناميرايي و رسيدن به مقام خدايي مطلق در سنن و روايات پيشين نيز قابل رديابي است. حضور مكرر مار در دو سوي نقش مايه هاي انساني ظروف به دست آمده از منطقه هليل رود ايران، اشاراتي نمادين و اسطوره اي به حضور مانعي است كه راه انسان طالب درخت زندگي را مي بندد. به زعم ميرچا الياده: «پيكار با هيولا بوضوح معنايي راز آموزانه دارد؛ انسان بايد ثابت كند كه مي تواند قهرمان شود تا حق بي مرگ شدن را به چنگ آورد. آنكه نمي تواند بر اژدها يا مار چيرگي يابد، به درخت زندگي دست نخواهد يافت؛ يعني بي مرگ نخواهد شد... گيل گمش قهرمان بابلي، بيش از آدم، بختيار نيست. او نيز خواستار جاودانگي و بيمرگي بود... اما بسي پيش از گيل گمش، Etana، شاه افسانه اي Kish نيز از خورشيد و خدا Anu درخواست گياه زندگي كرد» (الياده، 1376: 277-278).
شباهت هاي فيگوراتيو نقش مايه هاي انساني و حيواني بر روي مهر و اشياي به دست آمده از دو منطقه بين النهرين و جنوب شرقي ايران (هليل رود - جيرفت)، صحت اين گمانه را تقويت مي كند كه اسطوره «گياه زندگي جاودانه» همتاي اسطوره «رام كننده حيوانات» اساساً هويتي بينا - فرهنگي داشته است. با اين حال، حتي اگر معيار ارزيابي را قدمت آثار مذكور نيز فرض كنيم، باز هم احتمال وجود خاستگاهي در سرزمينهاي شرق بين النهرين (جنوب و جنوب شرقي ايران) بمراتب بيشتر بوده است.
ارزيابي اوليه ما از گمانه هاي سه گانه فوق مي تواند جهت تبار شناسي سومري گيل گمش را بتدريج متوجه جنوب ايران و حتي فراتر از آن، در كاوشهاي اخير و يافته هاي تمدن كهن جيرفت نمايد.

3- جيرفت؛ حلقه گمشده تمدن هاي كهن
 

ديديم كه تبار شناسي حماسه گيل گمش ما را از مهد شناخته شده تمدنهاي باستاني - بين النهريني، به سوي فرهنگ و مدنيتي دست كم همروزگار آن در مناطق جنوب و جنوب شرقي ايران، رهنمون ساخت. گذر از پيش فرض هاي تك - فرهنگي و توجه به مناسبات بينا - فرهنگي اعصار باستان به گونه اي منطقي گمانه هايي از حضور قراين باستاني خاستگاه اصلي اسطوره گيل گمش را برانگيخت اين در حالي است كه ظرف چند سال اخير اكتشافات جديدي در نواحي جنوب شرق ايران صورت پذيرفته كه تا اندازه بسياري مي تواند راهگشاي نهايي پژوهش حاضر در كشف زمينه هاي اساطيري و خاستگاه اوليه اسطوره گيل گمش باشد.

3-1- نويافته هاي تمدن جيرفت
 

كاوشهاي باستان شناختي اخير در منطقه جيرفت (Jiroft)- كه به نوعي امروزه مشهود به «بهشت پنهان» باستان شناسان جهان شده است - به کشف اشيا و ابزار آلاتي با قدمتي بيش از سه هزار سال قبل از ميلاد مسيح منجر شد. كشف مجموعه برنزي از سر يك بز کوهي در گورستان تاريخي جيرفت و در منطقه اي به مجاورت هليل رود (Halilrud) دامنه مطالعات تازه اي را گسترش داد. يوسف مجيد زاده، رئيس گروه حفاري هاي جيرفت، كاوشهاي اخير را چنين توصيف مي كند: «يكي از دلايل اصلي آنكه مورخان و باستان شناسان، بين النهرين را مهد تمدن بشري مي دانند، اين است كه قديمترين يافته هاي جيرفت نمي تواند مهد تمدن به حساب آيد؛ حال آنكه شواهدي فرهنگي و نيز اشيايي متعلق به هزاره چهارم قبل از ميلاد از گورستان ماتوت آباد (Matotabad) به دست آمده كه گواهي است بر مدعاي مذكور. علاوه بر اين، مجمسه برنزي از سر يك بز يافته شده كه سؤالهاي تازه اي در باب قدمت تاريخي منطقه برانگيخته و خاستگاه مدنيت بين النهرين را به چالش گرفته است» (19). در عين حال، دو گونه متفاوت از سفالهاي اين منطقه به دست آمده كه گونه اول متعلق به هزاره سوم و ديگري هزاره چهارم قبل از ميلاد است. گودالهاي حفاري شده در زير قبرستانهاي ماتوت آباد نشان از آن دارد كه منطقه مذكور دست كم در 5000 سال قبل از ميلاد، منطقه اي مسكوني بوده است، اما احتمالاً بعد از اين تاريخ به دليل طغيانها و يا انحراف رود هيرمند يا هليل رود با لايه هاي رسوبي هزار ساله پوشانده شده و نشست كرده است. بعلاوه «شواهدي از فرهنگ «تل ابليس» Tal-i-Iblis، در بردسير (Bardsir) را مي توان در جاي جاي اين منطقه رديابي كرد؛ فرهنگي كه معروف به دوره علي آباد (Ali Abad) با قدمتي بيش از چهار هزار سال قبل از ميلاد است و نخستين بار توسط ژوزف كادول (J.R.Cadwell) باستان شناس آمريكايي كشف شد.» (19). همزمان كاوشهاي باستان شناسي منطقه كُنار صندل (Konar sandal) جيرفت، به كشف دو خنجر برنزي، يك اره و 300 خرمهره منجوق زده منجر شده است. اغلب ابزارهاي سنگي و برنزهاي مكشوفه كاربري كشاورزي داشته، نشان از رواج اين حرفه در نزد اقوام تمدن جيرفت دارد.
سازمان ميراث فرهنگي ايران در سال هاي اخير اقدام به نمايش يكصد قطعه شي نفيس باستاني حاصل از كاوشهاي جيرفت نموده است. اين آثار كه غالباً شامل اشياي سفالي، فلزي و سنگي (سنگ صابون و مرمر) هستند، منقوش به نقش مايه هاي نماديني از باورهاي آييني و فرهنگي رويدادهاي عهد كهن منطقه اند؛ همچنين، نشانه هايي از اساطير و افسانه هاي رايج نيز در آنها ديده مي شود. كاربرد آجرهاي لعابدار در محوطه باستاني كنار صندل احتمالاً گمانه وجود نيايشگاه و كاخ در اين منطقه جغرافيايي را تقويت مي كند كه تقريباً با قدمتي همزمان تمدن عيلام و چغازنبيل قابل ارزيابي اند (18). جداي از قراين باستاني فوق، شواهدي در دست است كه نشان مي دهد سنت نوشتار عيلامي، بسيار متأثر از نوع خط و كتابت رايج در منطقه جيرفت بوده است. گروه باستان شناسي فعال در منطقه، اخيراً آجري را يافته اند كه تنها دو سطر از گوشه چپ آن باقي مانده است. مطالعه زبان شناسان آمريكايي بر روي برخي از نمونه هاي به دست آمده نشان مي دهد كه قدمت آنها دست كم 300 سال پيش از كتيبه معروف عيلامي (shushinak) پادشاه عيلام است كه از حفاري هاي شوش خوزستان به دست آمده است. در بين نقش برجسته هاي به دست آمده از جيرفت، سنت اساطيري نقش مايه هاي نيمه انسان - حيواني رايج در نواحي جنوب غرب ايران و حتي بين النهرين ديده مي شود. «اين نخستين بار است كه نقش برجسته اي از موجودات نيمه انساني - حيواني (مار) در منطقه تاريخي جيرفت به دست آمده است. قبل از اين نقش هايي از مرد - عقرب و عقاب به دست آمده بود. اينها معمولاً بر روي سنگهاي مسطح و صاف نقش شده اند و احتمالاً مصارفي تفريحي در 5000 سال پيش از ميلاد داشته اند؛ چيزي شبيه تخته نرد امروزين؛ در عين حال كه آثار به دست آمده شباهت هاي بسياري با يافته هاي شهر سوخته نيز دارد» (21).
تصاوير (7، 8، 9، 10) شواهدي دال بر شباهت صورت و محتوايي يافته هاي اخير تمدن جيرفت با نمونه هاي تمدن عيلام و بين النهرين وجود دارد.
تصاوير7 و 8- نقوش در هم بافته مار در تمدن جيرفت
تصوير9- نقش مايه عقرب - انسان (جيرفت)
تصوير10- ظرف کلريت کنار صندل

3-2- جيرفت و آراتا
 

ريچارد كاوينگتون (R.covington) در مقاله اي با عنوان «جيرفت و پادشاهي آراتا» به پژوهشهاي سه دهه اخير يوسف مجيد زاده در اثبات تأثير پذيري مصنوعات بين النهرين از تمدنهاي كهن واقع در جنوب شرقي ايران مي پردازد. او عقيده دارد كه: «جيرفت همان سرزمين افسانه اي آراتا، پادشاهي گمشده در عصر برنز است.» (Corington,2005:55). بنا بر متون به دست آمده از هزاره سوم پيش از ميلاد آراتا (Arata) پايتختي كاملاً پر زرق و برق و تجملاتي با يك دژ مستحكم بوده كه برج و باروهاي آن با لاجورد (Lazula) ساخته شده بود و برجهاي آن با آجرهاي سرخ روشن در آسمان مي درخشيده است. توليدات هنري اقوام آراتا آنچنان باشكوه و هنرمندانه بوده است كه به روايتي در 2500 قبل از ميلاد، يكي از پادشاهان سومري به نام انمركار (Enmerkar) پيغامي براي همتاي حاكم خود در آراتا فرستاده و درخواست اعزام جمعي از نخبگان هنري و صنعتگران آنجا را به پايتخت خود Uruk نمود تا به افتخار الهه باروري و جنگ Innena معبدي ساخته شود. نيايشهاي انمركار خطاب به اينانا نشان از حضور مقتدر فرهنگ و تمدن آراتا در همان زمان دارد كه اگر مدعاي مجيد زاده، مبني بر اين هماني جيرفت و آراتا درست مي باشد، مي تواند پايه برداشتهاي كهن از مدنيت نخستين سومريان را كاملاً دگرگون كند. انمركار خطاب به اينانا مي گويد: «اي خواهرم، همچون آراتايي بساز، از آن اوروك؛ انباشته از طلا و نقره ماهرانه پرداخت شده (آنها را براي من بتراش)؛ لاجوردي هاي مات در رديف سنگ ها؛ (آنها را برايم آماده كن)،...» (همان).
مجيدزاده مي گويد: «مادامي كه بدانيم اوروك قلب و عصاره تمدن سومري است و گل سرسبد آن، اما پادشاهش حاكم ديگري را در فاصله اي قريب به دو هزار کيلومتر دورتر از مركزيت تمدن خود خطاب مي كند تا صنعتكاران و هنرمندان متبحري برايش بفرستند، تشخيص اينكه كيفيت كار آنان بايد استثنايي بوده باشد، چندان كار دشواري نيست؛ امروزه شكي در ذهن من نيست كه جيرفت همان آراتاي كهن است.» (21/)
هالي پيتمن (Holly pittman) كه يكي از باستان شناسان گروه كاوشهاي جيرفت نيز به شمار مي رود، در مقاله اي به تبار بينا-فرهنگي سنتهاي حجاري بين النهرين پرداخته و شيوه روايتگري و تصويرگري مهرهاي استوانه اي يا ظروف به دست آمده از اين منطقه را عموماً مشابه آثار عيلامي و نو - يافته هاي كرمان مي انگارد. او و همكارش دانل هانن (D.Hansen) معتقدند كه ظروف حكاكي شده اي كه از نيپور و در اواخر هزاره دوم پيش از ميلاد به دست آمده، رازگشاي برخي از ابهامهاي بينا-فرهنگي تمدن بشري است. بر روي شيء به دست آمده در معبد اينانا به زبان سومري اين پيام مرموز حك شده بود: «ايناناي واقعي». حال آنكه بعد از كاوشهاي تپه يحيي اين حدس را مي توان تاييد كرد كه ظروف نيپور و مانند آن را مردان بين النهرين - جايي كه يافته شد - توليد نكرده اند، بلكه احتمالاً آنها در فراسوي دشتهاي آبرفتي و دست كم تعدادي در فلات ايران ساخته شده اند (پيتمن: 44)، در حالي كه مهرهاي استوانه اي بسياري با نقوشي از حيوانات اساطيري، گاو، بزكوهي، شير و مارها با پيكره انساني، و نيز البته گلدانها، فنجانها، جامهاي شراب و ظروف كلريت از منطقه هليل رود و در كنار صندل تا تپه يحيي به دست آمده است؛ برخي از صاحب نظران همچنان باستان شناسي جيرفت در سالهاي اخير را بيشتر نوعي باستان بافي تلقي مي كنند و مناسبات فرهنگي غرب و شرق ايران تا بين النهرين را منکر مي شوند.(عليزاده: 50- 61) با اين همه عقيده متأخران اين است که امروزه دلايل تأثير پذيري فرهنگ بين النهرين از جيرفت بمراتب بيشتر از شواهد سنتي گذشته است. «از آنجايي كه حماسه بين النهرين كهن، گيل گمش، مرد عقرب نما را مشابه آنچه كه بر روي يكي از گلدانهاي سنگي جيرفت يافت شده، ترسيم مي كند، باستان شناسان همچنين بر اين باورند كه بخشهايي از روايت گيل گمش در جيرفت جريان داشته و چه بسا كه خاستگاه نخستين آن هم متعلق به همين منطقه بوده باشد» (covington,2005).
مطابقت و قياس مجموعه مهرها و الواح هزاره سوم پيش از ميلاد بين النهرين با يافته هاي اخير جيرفت - با بيش از 4500 سال قدمت پيش از ميلاد - بيانگر وجود مؤلفه هاي تصويري و روايي مشابهي است. در واقع، چنين به نظر مي رسد كه نوعي مراوده فرهنگي و تجاري ميان مردمان اين دو سرزمين در طي بيش از يك هزار سال همچون پلي بوده است براي انتقال آموزه هاي اساطيري و يا آداب و رسوم آييني آنها به سوي يكديگر. در اين ميان مهرهاي به دست آمده از نيپور كه از قدمتي بمراتب كمتر از نو يافته هاي جيرفت و منطقه هليل رود برخوردارند، گمانه تاثيرات ايراني بر فرهنگ سومري را بيش از پيش تقويت مي كند. ژان پرو، باستان شناس برجسته فرانسوي پس از ارزيابي شباهت هاي ميان آثار بين النهرين و جيرفت مي گويد:
«برخي از صحنه هاي نقش شده بر ظروف جيرفت، حاصل شباهت بسياري با خدايان، موجودات و گياهان منقوش بر مجسمه هاي سومري، لوحه ها و مهرهاي استوانه اي آنهاست. يافته هاي اخير جيرفت مرا بر آن مي دارد كه گمان كنم فرهنگ اين منطقه تأثير بسزايي در رشد بين النهرين گذاشته است؛ چيزي كه قبلاً برعكس آن تصور مي كردم.» (19)
مجموعه شواهد باستاني ارايه شده، گوياي آن است كه به احتمال بسيار زياد خاستگاه نخستين اسطوره اي با عنوان «رام كننده حيوانات» كه در جستجوي سرچشمه ها و راز زندگي جاويد بر مي آيد، دست كم هزار سال پيش از روايات بين النهريني در مناطق جنوب شرقي ايران، تمدن جيرفت، بوده است. بديهي است كه شكوه و عظمت تمدن آراتاي كهن - با فرض يكي انگاري آن با جيرفت - آنچنان بي نظير بوده كه در گذر اعصار و بنا بر روايات منقول و شفاهي راه به مناطق جنوبي و جنوب غربي ايران برده باشد؛ اگر نه باور كنيم كه اين آراتاها بودند كه به بين النهرين كوچ كردند و بعدها به نام سومري معروف شدند.
جمع بندي نهايي پژوهش حاضر را با طرح گمانه «جيرفت: مهد اساطير باستان» كه بي شك گيل گمش را نيز در برخواهد گرفت، در قالب نموداري از سير تحول دنياي باستان ارايه مي كند. هدف نخستين طرح نمودار زير، در حقيقت همان هدف پاياني پژوهش حاضر است؛ تمدن جيرفت، نه تمدني پيشا - تاريخي و بي بهره از فرهنگ و هنر متعالي، بلكه بر عكس، خاستگاه نخستين نشانه هاي مدنيت اقوام بشري است و حماسه گيل گمش تنها پاره كوچكي جدا مانده از اصالت جغرافيايي خود (جيرفت) و استحاله اي حماسي گرد هويت تاريخي پادشاهي سومري است.
نمودار1- خاستگاه شناسي تاريخي حماسه گيل گمش بر خط سيري از تحول انگاره مدنيت بين النهرين به سوي شرق؛ جيرفت. (نگارندگان)

نتيجه گيري:
 

ارزيابي يافته هاي منطقه باستاني هليل رود نشان مي دهد كه برخي از مهمترين نقش مايه هاي اساطيري و مهرهاي تمدن بين النهرين نظير «رام كننده حيوانات» و «گياه جاودانگي»، كه ملهم از روايات گيل گمش اند، دست كم هزار سال قبل از آن در تمدن جيرفت استفاده شده بود. بعلاوه، وجود مراودات مستند تجاري ميان پادشاهان سومري و آراتاي كهن - كه به احتمال قريب به يقين همان جيرفت است - خود دليل ديگري است بر پيشينه كهن تر تمدني كه از 5000ق.م. در مناطق جنوب و جنوب غربي ايران وجود داشته است. گيل گمش - بنا بر همين شواهد - قطعاً ميراثي تك فرهنگي و مختص سومريان نبوده بلكه حاصل تكوين و تكامل، دست كم، اسطوره اي با خاستگاه ايراني است كه به مدد ذوق و قريحه ادبي كاهنان بين النهريني به رشته تحرير درآمده است. گيل گمش هويت مكتوب خود را مديون سومريان و هويت اعتقادي و اساطيري اش را مرهون باورهاي ايراني آراتاهاست. خاستگاه شناسي اسطوره مذكور سر آغاز رويكردي بنيادين به سوي شرق بين النهرين و پنداره نوين «جيرفت به مثابه مهد تمدن بشري» است.
منابع:
1- الياده، ميرچا. (1376). رساله در تاريخ اديان. ترجمه: جلال ستاري، تهران: انتشارات سروش.
2- بوركهارت، گئورگ. (1383). پيش گفتاري بر حماسه گيل گمش (نسخه آلماني)؛ «گيل گمش؛ كهنترين حماسه بشري، ترجمه: داود منشي زاده، تهران: نشر اختران.
3- پيتمن، هالي. «مهر جواهر ساز از شوش و هنرآوان»، ترجمه: شهرناز اعتمادي، مجله باستان شناسي و تاريخ، سال نوزدهم، شماره اول و دوم، پاييز و زمستان 1383 و بهار و تابستان 1384.
4- شاملو، احمد. (1384). گيل گمش (برگردان)، تهران: نشر چشمه، چاپ سوم.
5- عليزاده، عباس؛ «جيرفت: باستان شناسي يا باستان بافي»، مجله باستان پژوهي، سال اول، شماره1، بهار و تابستان 1385.
6- شي يرا، ادوارد. (1375). الواح بابل، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم.
7- مك كال، هنريتا. (1386). اسطوره هاي بين النهرين، ترجمه عباس مخبر، تهران: نشر مركز، چاپ چهارم.
8- منشي زاده، داود. (1383). گيل گمش: كهنترين حماسه بشري، برگردان به فارسي، تهران: نشر اختران.
9- covington,Richard,Jiroft and Aratta kingdom, saudi- aramco world Jurnal 55, no.5, sep/oct 2005.
10- Finkelstein, J.J,Mesopotamia, Journal of Near Eastern studies , 21, 73-92, 1962
11- Foster,Benjamin R., The epic of Gilgamesh, A New Translation , Analogues & criticism New York & London: Yale University and w. W . Norton & company , 2001.
12- Mc Call, Henrita , Mesopotamia Myth , British Museum press, London , 3 rd edition 1995.
13- Mc Nall Burns and philip lee & others, world civilization:The Histiory and Their culture, London & New york , w.w. Norton & compandy , V.A. 7 th edition, 1991
14- Dahl, Jacob. L. complex Graphemes in proto - Elamaite , in cuneiform Digital Library Journal (CDLJ)، 2006.
15- perrot George and charlz chiperz, History of Art in persia , Islamic Revolutions and educational organization, 1976.
16- sandars, N.k. The Epic of Gilgamesh, New york: penguin Books , 27 th edition, 1986.
17- sinclair , Hood, The Arts in pre-historic Greece, New york, penguin Books .Ltd, 1978
18- http://www.Iranmiras.ir/fr-site/news. html
19- http://www.CHN (cultural Heritage News).com/news/26 Jan/2006
20- http://www.WSU/ed/dee/Meso/Gilg.html
21- http://www.cais-soas.com/News/2006/Jan.06/12-01
22- http://www.payvand.com/news/05/feb/inscri.ption
23- http://www.Red-ice.net/2006/02/02.
منبع: مجله ادبيات و علوم انساني.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط