چند همسري از اون جهت!

پرسش مهمي که امروزه و بر اثر تلاش هاي ضداخلاقي و فرهنگي برخي رسانه هاي ضد اسلامي مطرح است آن است که اگر مسأله ازدواج مجدد يا ازدواج موقت يک ضرورت فردي و اجتماعي است، چرا اين امر تنها اختصاص به مردان دارد و اسلام زمينه اي براي استفاده زنان از اين راه کار مهم را فراهم نکرده است؟ به عبارت روشن تر؛اگر تاکنون لبه تيز انتقاد بر دين و آموزه هاي اسلامي از اين جهت بود که چرا اجازه تعدد زوجات يا ازدواج موقت و در نتيجه توسعه و عدم
سه‌شنبه، 12 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چند همسري از اون جهت!

 چند همسري از اون جهت!
چند همسري از اون جهت!


 

نويسنده: محمد يحيي روحاني




 
مسأله اي که در سال هاي اخير به شدت مورد تأمل و اشکال قرار گرفته و حتي ابزاري براي تحريک جامعه، به خصوص بانوان عليه دستورات و تعاليم ديني واقع شده است.

چرا فقط مردها؟
 

پرسش مهمي که امروزه و بر اثر تلاش هاي ضداخلاقي و فرهنگي برخي رسانه هاي ضد اسلامي مطرح است آن است که اگر مسأله ازدواج مجدد يا ازدواج موقت يک ضرورت فردي و اجتماعي است، چرا اين امر تنها اختصاص به مردان دارد و اسلام زمينه اي براي استفاده زنان از اين راه کار مهم را فراهم نکرده است؟ به عبارت روشن تر؛اگر تاکنون لبه تيز انتقاد بر دين و آموزه هاي اسلامي از اين جهت بود که چرا اجازه تعدد زوجات يا ازدواج موقت و در نتيجه توسعه و عدم انحصار در زمينه شريک جنسي را داده است؛ امروزه مسأله به گونه اي متفاوت و تا حدودي برعکس مطرح مي شود و آن اين که اصل اين امر ضرورتي اجتناب ناپذير بوده و ترديدي در مورد آن نيست. اما چرا اسلام اين حق را از زنان سلب کرده و آنها را از اين ضرورت اجتناب ناپذير محروم کرده است؟!
در پاسخ به اين پرسش بايد گفت که هر چند در خصوص اين مسأله وسعت عمل در اختيار مردان است، اما به هر حال راه کار ازدواج مجدد يا ازدواج موقت راه کاري مردانه و تنها در خدمت مردان نيست. زيرا در هر ازدواج مجدد يا موقت، يک زن هم وجود دارد که به واسطه اين
ازدواج، زمينه مناسبي براي برطرف کردن مشکلات و نيازهاي خود را به دست مي آورد و چنان که در گذشته هم توضيح داديم يکي از اهداف مهم اين حکم اسلام، توجه به نيازهاي قشر وسيعي از بانوان است که به هر دليل امکان و زمينه ازدواج کامل و تمام عياري را نداشته يا خود خواهان اين امر نيستند و در عين حال نياز به يک حامي و همدم و سرپرست را براي خود يا فرزندان خود احساس مي کنند. اگر بنا بود که راه کاري مانند ازدواج موقت، تنها مخصوص مرداني مي بود که همسر ندارند و زمينه ازدواج دائم برايشان فراهم نيست، آن وقت اين امر نمي توانست راه کار و زمينه حل مشکل به حساب بيايد و در عمل تفاوتي با ازدواج دائم نداشت و در نتيجه عمده مشکلاتي که در گذشته بر شمرديم، باقي بود.
اما اين که چرا يک زن در عين داشتن يک شوهر، امکان داشتن شوهرهاي دائم يا موقت ديگر را ندارد و چرا راه حلي براي مشکلات خاص زناني که داراي شوهر مناسبي نبوده و در عين حال مايل به از دست دادن زندگي سابق خود نيستند، تعريف نشده است؟ در پاسخ به اين پرسش بايد به اين پرسش بايد به اين حقيقت توجه داشت که اصولاً زندگي مشترک با وجود يک زن و يک شوهر سامان مي يابد و عليرغم رواج چند همسري در جوامع گوناگون بشري
(چنان که شواهد آن را در شماره اول ارائه نموديم) اما باز اصل در تشکيل خانواده بر تک همسري است. در نتيجه فاصله گرفتن از اين اصل نيازمند ارائه دليل و وجود ضرورتي خاص است و بايد از چرايي اين امر پرسيد(چنان که در مورد ضرورت هاي چند همسري مردان بيان شد.) پس در موارد ديگر مانند چند شوهري، ادعاي وجود ضرورت و نياز براي اين امر نيازمند دليل و اثبات است، نه عدم صدور مجوز براي اين مسأله. اما يافتن دليل ممنوعيت اين امر از منظر همه اديان آسماني نيازمند تحليل و تأمل در ماهيت تمايلات زنان و مردان در موضوع تشکيل خانواده و نيازمندي به همسر است.

ماهيت تمايلات زنانه و مردانه
 

ما معتقديم که اصولاً چند شوهري يا طبيعت و فطرت زن همخواني نداشته و چنان که تحقيقات روانشناسي ثابت کرده است، زن بيش از مرد خواهان تک همسري است.(1) اما در تبيين دقيق اين مسأله ابتدا بايد دانست که در يک نگاه کلي ماهيت نياز به همسر و ازدواج براي زنان، قبل از هر چيز برطرف کردن خلأ روحي و عاطفي است و ماهيتي احساسي دارد. در واقع هدف اصلي زنان براي ازدواج رسيدن به موقعيت مشخص و محترم اجتماعي و جلب حمايت فردي است که بتواند از هويت و استقلال آن ها حمايت کند. در کنار اين هدف، تمايل به مشارکت در ايجاد يک مجموعه عاطفي و اجتماعي نيز مد نظر است و البته در کنار همه اين پاسخي مناسب به نياز غريزي هم نقشي مهم در تمايلات زنان به جنس مخالف و ازدواج دارد. با اين وجود ماهيت اصلي نياز زنان به همسر، امري است که در تشکيل يک خانواده و ارتباط با يک همسر معنا پيدا مي کند و چند همسري زن در تضاد آشکار با روح نياز به جلب حمايت يک مرد و تشکيل يک مجموعه مستقل و داراي منزلت اجتماعي خواهد بود. به علاوه اين مسأله از زاويه مقابل يعني از منظر نگاه مردان، به هيچ وجه قابل قبول نخواهد بود و مانع ايجاد رابطه حمايتي و احساسي مورد نياز زنان از طرف مردان خواهد شد و تزلزل بيش تر
مجموعه خانواده را به دنبال خواهد داشت. در واقع مردان در فرآيند ازدواج در کنار نياز جنسي، نياز عاطفي مهمي را نيز برآورده مي کنند که مديريت بر يک مجموعه مستقل و در اختيار آنان، همچنين احساس نيازمندي يک مجموعه يا
لااقل يک زن به آن ها در اين راستا است. بر اساس حفظ استقلال و هويت داخلي اين مجموعه در روحيات و طبيعت مردان نهادينه شده است که ورود هر مرد ديگر به اين مجموعه يا اظهار نياز همسرشان به مرد ديگري را به مقتضاي فطرت شان برنمي تابند. حتي بخشي از نيازجنسي مردان در گرو انحصاري داشتن شريک جنسي و وابستگي منحصر او به خودشان است. در نتيجه ارتباط زن با هر مرد ديگري و تحت هر عنواني، حتي تصور و احتمال اين امر، عاملي در عدم تمايل مرد به همسرش يا عدم ارضاي درست اين نياز در او خواهد بود و مهم ترين عامل در عدم حمايت مرد از مجموعه و تزلزل و از هم گسيختگي نظام خانواده خواهد شد. در واقع زن و مرد فقط عاملي براي ارضاي غريزه جنسي خود نمي خواهد که گفته شود تعدد شريک جنسي براي زن جذاب تر و مطلوب تر است. زيرا در عمق فطرت زنانه و نياز به شريک جنسي و عاطفي، زن موجودي را مي خواهد که قلب او را در اختيار داشته باشد و حامي و مدافع او باشد و براي او فداکاري کند و او را فقط متعلق به خود بداند. بر اين اساس زن در چند شوهري هرگز نمي تواند حمايت و محبت و عواطف خالصانه و فداکاري يک مرد را نسبت به خود جلب کند. از اين رو چند شوهري، نظير «روسپي گري» همواره مورد تنفر زن بوده است. پس چند شوهر داشتن نه با تمايلات و خواسته هاي مرد موافقت داشته و نه با خواسته ها و گرايش هاي زنان. (2)

هويت نسل ها
 

يکي ديگر از مشکلات مهمي که در صوورت چند همسري براي زنان ايجاد مي شود، مشخص نبودن پدر براي فرزندان و عدم تعلق عاطفي و گسست بين نسل ها است. تعلق فرزند به يک پدر و ايجاد اين تعلق روحي و عاطفي مهم ترين عامل در مسير رشد و شکوفايي و تربيت فرزند و جلب تلاش هاي بي دريغ و ايثارگونه پدر در اين مسيراست، در حالي که در چند شوهري يا روابط آزاد جنسي زنان، هيچ گاه چنين اطمينان و تعلق عاطفي ايجاد نمي شود و حتي فرزند در اين وضعيت به مرور زمان، احساس تکريم و توجه و تواضع مناسب را نسبت به فردي که گمان مي رود پدر واقعي او نباشد نخواهد داشت. ممکن است گفته شود که با تحقيقات امروزي و آزمايش هاي DNA و مانند آن، اين مشکل برطرف شده و پدر واقعي فرزند به طور يقين مشخص مي شود، اما نبايد فراموش کرد که با وجود از نظر رواني همچنان مسئله حل نشدني است، زيرا همان گونه که دانشمندان مي گويند؛ نتايج آزمايش هاي تجربي صد در صد نيست و احتمال خطاي انساني يا اغراض و اهداف شخصي و دستبرد در نتايج وجود دارد. به علاوه هيچ قانوني نمي تواند فرد يا افرادي را ملزم به دادن آزمايشاتي اين گونه نمايد و چه بسا بسياري از مردان مايل به آزمايش دادن و پذيرش مسئوليت احتمالي فرزندان زن نباشند.
در هر حال اقناع روحي و رواني پدر و مادر و فرزند چيزي نيست که با آزمايش قابل حل باشد. زيرا فرزند مي خواهد اطمينان قلبي و دروني بايد که پدر و مادر او واقعي هستند. همين طور پدر و مادر مايلند نسبت به اين امر اطمينان داشته باشند و تا زماني که اقناع و اطمينان قلبي و دروني صورت نگيرد، به همان نسبت رابطه و پيوند عاطفي بين پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود.
مشکل اصلي تعدد شوهري زنان، اين است که بنيان خانواده که بر پايه توجه و تعلق روحي کامل زن به همسر خود و ديگر افراد خانواده شکل مي گيرد، به شدت متزلزل شده و اين مسأله موجب کم رنگ شدن رابطه عاطفي و تعلق روحي مردان نسبت به همسران و خانواده خود مي گردد. همچنين اين موضوع موجب گسست عاطفي و قلبي بين نسل ها شده، ارتباط عميق تربيتي بين والدين و فرزندان را مخدوش مي نمايد و احساس دروني مردان نسبت به فرزندان شان را که عامل اصلي تلاش و کوشش و حمايت هاي مالي و روحي و اجتماعي در مسير رشد و تربيت و موفقيت آن هاست، به شدت کاهش مي دهد. در نتيجه از آن جا که نياز جنسي زنان ماهيتي فرعي و غيراصلي در ارتباط با مردها دارد و به عنوان اصلي ترين نياز در اين زمينه مطرح نيست، اسلام اجازه اين امر را به زنان نداده و هر چند ممکن است در موارد معدودي اين محدويت و ممنوعيت موجب فشار و تحميلي بر معدودي از زنان باشد، اما از آن جا که همواره قوانين اجتماعي و شرعي بر مبناي ضرورت هاي عمومي و نيازهاي حداکثري
شکل مي گيرد و نمي توان به خاطر وضعيت بخش محدودي از افراد قوانين را دگرگون ساخت، به شکلي کلي و مطلق اجازه اين امر از زنان سلب شده است.

حقيقتي مهم
 

ممکن است در برابر همه آن چه ذکر شد، گفته شود که اين تصورات و جمع بندي ها تنها مربوط به جوامعي است
که سنتي نسبت به اين مسائل حساسيت نشان داده اند و تاکنون زمينه بروز و ظهور تمايلات طبيعي افراد به خصوص زنان در اين جوامع فراهم نشده است؛ در نتيجه نوعي تحميل محيطي و فرهنگي باعث شکل گيري يک احساس کاذب در زنان شده و تعصبات نادرست فرهنگي نوعي انحصار طلبي مردانه را رقم زده است.
اما در پاسخ بايد گفت که اگر اين گونه بود، در جوامع غربي که مجال چنداني براي اين قبيل تأثيرات سنتي و ديني و فرهنگي باقي نمانده و چند دهه اي ست که به شکل هاي گوناگون بي بند و باري جنسي به انواع و اقسام آن ترويج و حتي تشويق مي شود و هيچ نوعي خفتگي جنسي و فطري در آن ها متصور نيست، باز چند شوهري و روابط خارج از چارچوب خانواده و تنها شوهر زن، نوعي تابوي شديد و حتي در زمره امور تنفرآميز به حساب آمده و به هيچ وجه
در بدنه اين جوامع مورد قبول نبوده و نيست.
البته توضيح دقيق اين مسأله نيازمند ارائه آمارهاي خاص و بررسي
شواهد و قرائن مختلف است. اما کلّيت اين امر تقريباً حقيقتي روشن و مورد اتفاق است که توجه عاطفي و جنسي
به مردي ديگر و به تعبير رايج غربي، بي وفايي نسبت به همسر، امري کاملاً نامتعارف و مذموم تلقي مي شود و حتي تبليغات گسترده در خصوص رفتارهاي زشتي نظير اشتراکات جنسي به هيچ وجه در فاسدترين جوامع غربي جنبه عمومي و مقبول به خود نگرفته و همواره اين امر در متن شهروندان اين جوامع و به خصوص جامعه بانوان مذموم و مطرود بوده است.
نظير همين تئوري چند شوهري در برخي جوامع کمونيستي تحت عنوان اشتراک جنسي ترويج و اجرا شد. اما تاريخ به روشني گواهي مي دهد که اين مسأله حتي در اين جوامع نيز دوام نياورد و اکنون نيز باقيمانده کشورهاي کمونيستي از اين نوع رفتار پرهيز و اباء داشته و از پذيرش آن سرباز مي زنند. همه اين موارد گواهي است براين که طبيعت و فطرت زن به خودي خود چنين امري را نمي طلبد و آن را بر خود نمي پسندد.
البته اگر ضرورت هاي خاصي باعث بروز مشکلاتي حاد و فشارهايي طاقت فرسا بر زن باشد، حکم شرع مي تواند براساس رعايت برخي ضوابط و مقررات، زمينه جدايي زن از شوهر را فراهم کرده و بستر حل مشکل زن و راه حل برطرف نمودن نيازهاي زن از طريق شوهري ديگر فراهم آيد و طلاق هايي نظير «طلاق خلع» به نوعي راه کار اين قبيل موارد به حساب مي آيد.(3)
و فراتر از همه اين پاسخ ها توجه به يک نکته، آرامش را در ذهن و قلب ما ساکن مي کند. تمام اين اما و اگرها، چرا چرا کردن ها، يک دليل بيشتر ندارد و آن اينکه يک موضوع با عقل ما سازگار نيست. چه خوب مي شود اگر کمي و نه بيشتر (العياذ بالله مشرک نشوم) اگر کمي خدا را داناتر، حکيم تر، عاقل تر از خودمان بدانيم، متوجه مي شويم که احتمالاً هزار نکته باريک تر از مو اينجاست.

پي نوشت ها :
 

1.شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج19،ص302.
2.همان، ص311.
3.با استفاده از سايت: WWW.pasokgoo.ir
 

منبع:نشريه ديدار آشنا، شماره 129



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط