توزيع عادلانه قدرت در خانواده
مديريت در خانواده از اهميت ويژه اي برخوردار است؛ زيرا اگر اين مديريت و توزيع قدرت، عادلانه و منصفانه تقسيم شود، علاوه بر موفقيت و کاميابي در همه زمينه ها، شادابي و نشاط هم به همراه خواهد داشت. بديهي است فرزنداني که در خانواده گرم و صميمي به سر مي برند، علاوه بر موفقيت در تحصيل داراي تفکر و تعقل خاصي مي شوند که از هر گونه کج روي ها به دور خواهند ماند. اساس خانواده همچون هر مجموعه ديگري نياز به مديريت صحيح دارد. وجود مديريت قابل قبول نه تنها به اعضاي خانواده احساس امنيت مي دهد بلکه افراد خانواده با انگيزه تر و فعال تر مي شوند. علاوه بر اين ها مديريت صحيح قادر است هنگام بحران به اداره اوضاع پرداخته و همه چيز را هماهنگ کند. با شرح مديريت هاي متفاوت در خانواده ها به اثرات متفاوت اين گونه مديريت ها مي پردازيم.
ب-تحصيلات و سن بيشتري دارد، پس قدرت مطلقه مي تواند داشته باشد.
ج- تکيه بر تجربيات دارد و فاکتور تجربه را مهمترين عامل مي شمارد، صلاح خانواده را بهتر مي داند و چون فرزندان بي تجربه هستند و سردي و گرمي روزگار را نچشيده اند، پس مصلحت آنها را او بهتر مي داند.
د- احساس مالکيت مي کند و دائما مي گويد تو خام هستي، تو متوقع هستي، تو ناسپاسي و با اين کلمات نه تنها در فرزندان احساس گناه به وجود مي آورد، بلکه آنان را به انقياد خود در مي آورد.
ب- عدم اعتماد و ناباوري حاصل اين گونه مديريت هاست. پدر و مادري که آمرانه مديريت مي کنند در بينش خود فرزندان را بي کفايت مي دانند، پس فرزندان شان هم در آينده نه تنها به خود، بلکه به هيچ کس اطمينان نمي کنند.
ج- از پدر و مادر الگوي مديريت آمرانه را گرفته و همين رويه را در بزرگي مي گيرند و با تهديد و ارعاب خواسته هايشان را تامين مي کنند.
د-گاهي دچار تضاد در شخصيت مي شوند، يعني از يک طرف با خشونت خواسته هاي خود را تامين مي کنند و از طرف ديگر گداي محبت شده و مهر طلب مي شوند. در حقيقت دچار بحران هويت شده و سرگردان در پي «من کيستم؟»هستند.
ه- بزرگترين ضربه را به خود مديريت مي زند؛ زيرا فرزندان در بزرگي يا در پي تلافي اند يا او را ترک مي کنند و يا اگر با او باشند رابطه عاطفي خوبي با او ندارند.
ب- مسئوليت پذير مي شوند، زيرا به آن ها اختيارات داده مي شود و درمقابل از آن ها مسئوليت خواسته مي شود.
ج- استقلال رأي پيدا کرده و از نقش يک مجري بدون تفکر خارج شده و فرصت عرض اندام پيدا مي کند.
د- فرزندان قادرند احساس خود را به کنترل در آورند و از طرفي مي توانند احساسات خود را بروز داده و از عکس العمل ديگران نگران نباشند.
ه- روحيه عدالت خواهي در اين گونه خانواده ها حاکم مي شود.
اتحاد و اتفاق که موجب کسب انرژي و شادابي خانواده ها مي شود برقرار است و در نتيجه همبستگي ودلبستگي پايدار مي ماند.
ز- هرکس سهم خود را در اشتباهات پيش آمده مي بيند و واريز عاطفي معمول و اقرار به اشتباه خجالت آور نيست.
در پايان به قول کارل راجرز اکتفا کرده و مي گوييم که «توجه مثبت و بي قيد و شرط والدين به فرزند در سايه مديريت مشارکتي سرنوشت ساز است.»
منبع:مجله راه کمال شماره 27
الف – مديريت آمرانه:
علل مديريت آمرانه:
ب-تحصيلات و سن بيشتري دارد، پس قدرت مطلقه مي تواند داشته باشد.
ج- تکيه بر تجربيات دارد و فاکتور تجربه را مهمترين عامل مي شمارد، صلاح خانواده را بهتر مي داند و چون فرزندان بي تجربه هستند و سردي و گرمي روزگار را نچشيده اند، پس مصلحت آنها را او بهتر مي داند.
د- احساس مالکيت مي کند و دائما مي گويد تو خام هستي، تو متوقع هستي، تو ناسپاسي و با اين کلمات نه تنها در فرزندان احساس گناه به وجود مي آورد، بلکه آنان را به انقياد خود در مي آورد.
پيامدهاي منفي مديريت آمرانه:
ب- عدم اعتماد و ناباوري حاصل اين گونه مديريت هاست. پدر و مادري که آمرانه مديريت مي کنند در بينش خود فرزندان را بي کفايت مي دانند، پس فرزندان شان هم در آينده نه تنها به خود، بلکه به هيچ کس اطمينان نمي کنند.
ج- از پدر و مادر الگوي مديريت آمرانه را گرفته و همين رويه را در بزرگي مي گيرند و با تهديد و ارعاب خواسته هايشان را تامين مي کنند.
د-گاهي دچار تضاد در شخصيت مي شوند، يعني از يک طرف با خشونت خواسته هاي خود را تامين مي کنند و از طرف ديگر گداي محبت شده و مهر طلب مي شوند. در حقيقت دچار بحران هويت شده و سرگردان در پي «من کيستم؟»هستند.
ه- بزرگترين ضربه را به خود مديريت مي زند؛ زيرا فرزندان در بزرگي يا در پي تلافي اند يا او را ترک مي کنند و يا اگر با او باشند رابطه عاطفي خوبي با او ندارند.
ب- مديريت مشارکتي:
مزاياي مديريت مشارکتي:
ب- مسئوليت پذير مي شوند، زيرا به آن ها اختيارات داده مي شود و درمقابل از آن ها مسئوليت خواسته مي شود.
ج- استقلال رأي پيدا کرده و از نقش يک مجري بدون تفکر خارج شده و فرصت عرض اندام پيدا مي کند.
د- فرزندان قادرند احساس خود را به کنترل در آورند و از طرفي مي توانند احساسات خود را بروز داده و از عکس العمل ديگران نگران نباشند.
ه- روحيه عدالت خواهي در اين گونه خانواده ها حاکم مي شود.
اتحاد و اتفاق که موجب کسب انرژي و شادابي خانواده ها مي شود برقرار است و در نتيجه همبستگي ودلبستگي پايدار مي ماند.
ز- هرکس سهم خود را در اشتباهات پيش آمده مي بيند و واريز عاطفي معمول و اقرار به اشتباه خجالت آور نيست.
در پايان به قول کارل راجرز اکتفا کرده و مي گوييم که «توجه مثبت و بي قيد و شرط والدين به فرزند در سايه مديريت مشارکتي سرنوشت ساز است.»
منبع:مجله راه کمال شماره 27