روزگار خوش جواني (1)
اشاره
جواني، بهار عمر و فصل طربناک زندگي است. هيچ دوره اي از زندگي چون روزگار جواني، سرسبز و خرّم نيست، و هيچ انساني همانند زمان جواني، توان مند و پر انرژي نيست. بسياري از پيروزي ها و کاميابي ها، تنها در سايه جواني امکان پذير است و بسياري از آرزوها و هدف ها، فقط در فرصت جواني قابل دست يابي است. جواني فرصتي است که بر خلاف بسياري از فرصت هاي ديگر، تنها يک بار در اختيار همه قرار مي گيرد و چون به انجام خويش برسد، هرگز امکان نخواهد داشت. پس «فرصت جواني»، طلايي ترين فرصت ها و ناب ترين موهبت هاست و نمي توان در اين نکته ترديد کرده هدر دادن روزگاران خوش جواني و تباه کردن اين بهار زندگاني، به اندوهي انبوه و حسرتي متراکم خواهد انجاميد، اما اين روزگار، اقتضاهايي دارد؛ اقتضاهايي که بخشي از آنها به جوان بر مي گردد و بخشي نيز به آنها که با جوان در تعاملند. آنها که به جوان بر مي گردد، «نازها» و «نيازها»ي جواني است. نازها، يعني «سرزندگي، شيک پوشي، آراستگي، جمال گرايي، آرمان گرايي و ...؛ و نيازها، يعني عبادت و تضرع؛ دانش اندوزي، مهار و تعديل غرايز، تهذيب نفس، ورزش، مطالعه، مسئوليت پذيري و ... .
و آنچه براي تعامل کنندگان با جوان مهم است؛ عبارت از رفتاري سنجيده، ظريف و همراه با مدارا با جوان و درک او و همدلي با اوست. اين رفتارها مي تواند در ساختار ويژگي هايي چون «شخصيت دهي به جوان»؛ «فرصت اظهار نظر به او»؛ «نشستن به پاي درد دل هاي او» و «ستايش از خوبي هاي او» بازتاب يابد.
شکي نيست که بر اين اساس، تعامل درست با جوان، نيازمند دانش و آگاهي است، به گونه اي که گاهي رفتار ناآگاهانه و ناشيانه با جوان مي تواند به تباهي استعدادهاي مادي و معنوي او بينجامد و براي هميشه او را نااميد و سرخورده کند. باري، جوان داراي روحي لطيف و احساساتي ظريف است. پس رفتار با او نيز بايد ظريفانه و لطيف باشد. اگر در مقام نصيحت به او بر مي آييم، بايد چاشني اي از «ظرافت» با خود داشته باشد و اگر گاهي به حکم نياز، موظف به تندي با او هستيم، بايد رنگي از مدارا و دل سوزي همراه داشته باشد. جوان، مانند گل است، که باغباني او نيازمند دقت و صبوري است و همان گونه که باغبان، هرگز به هنگام پرورش گل از رنگ و بو و شادابي و طراوت آن غفلت نمي کند، هرگز نبايد مربي جوان نيز از پرورش شادابي و سرزندگي و طربناکي غفلت کند. بايد با جوان به گونه اي تعامل کرد که خوش بدرخشد، شاداب باشد و در عين حال، مسئوليت پذير و کوشا باشد. اين همه در گروي آن است که جوان، هم «نازها» و «نيازها»يش را بشناسد و آنها را شکوفا کند و هم رفتاري درست و سنجيده از ديگران با خود را شاهد باشد. آنچه در اين نوشتار خواهد آمد، نخست چگونگي تعامل و رفتار درست با جوان و آن گاه توجه جوان به نازها و نيازهاي خويش است.
بخش اول: تعامل با جوان
1. شناخت درست جوان و روزگار جواني
اولين نکته اي که مربيان و پدران و مادران درباره پرورش جوان و شيوه رفتار درست با او بايد بدانند، شناخت روان جوان و آگاهي از مقتضيات جواني است. پدر و مادر و مربيان بايد بدانند که جوان آنها مراحل کودکي را طي کرده و به منزل شباب و جواني رسيده است و اينکه جوان بر اساس کشش طبيعي خويش عاشق استقلال و تشخص است. مي خواهد هر چه زودتر خود را از محدوديت هاي دوران کودکي رها سازد و به گروه بزرگ سالان بپيوندد و مانند آنها آزاد و مستقل باشد.
مربيان و والدين بايد از اين ويژگي جوانشان باخبر باشند که او معمولاً خواسته خود را به زبان نمي آورد، و با رفتارهايي ظريف، آنها را بروز مي دهد، ولي اگر به مقصود خويش دست نيابد و به حق طبيعي خود نرسد، سرکشي و طغيان مي کند و بناي ناسازگاري در پيش مي گيرد؛ به کارهاي غير عادي دست مي زند؛ بد رفتار و تندخو مي شود و با زبان حال مي گويد؛ به شخصيت من احترام کنيد، مرا درک کنيد، مرا مستقل و آزاد بشناسيد و با من همانند يک فرد بزرگ رفتار کنيد، نه مانند يک کودک کم سن و سال. پدر و مادر و مربيان بايد از اين نکته آگاه باشند و اين واقعيت را بپذيرند که جوانشان ديگر کودک نيست و نبايد مانند دوران کودکي اش با وي رفتار کنند و با تندي و خشونت به او امر و نهي نمايند ... اگر پدر و مادر و مربيان در اثر عدم درک درست از جوان، به تمايل خداداد او اعتنا نکنند، و با سخت گيري و فشار، زورگويي و ستم، تندي و خشونت، و تحقير و اهانت با استقلال طلبي آنها و ساير ويژگي هايي که لازم يک جوان است مبارزه کنند، يا آنکه به عنوان علاقه مندي يا وظيفه سرپرستي، بيش از حد در کارهاي فرزندان خود مداخله کنند و با نظارت هاي بي حساب و حمايت هاي نابجا، فرصت تعقل و تفکر را از جوانان سلب کنند، موجب مي شود که يا جوان، نيروي مقاومت خود را از دست بدهد و تسليم شرايط موجود گردد و از تشخص طلبي و استقلال خواهي چشم پوشي کند؛ و يا اينکه در برابر والدين و مربيان مقاومت کند، اما به حق طبيعي خود که شخصيت و استقلال است دست يابد که در اين صورت نيز پي آمد آن زيان بار خواهد بود؛ چرا که به قيمت اختلاف و درگيري او با والدين و مربيان تمام خواهد شد. بنابراين مهم ترين و نخستين شرط توفيق در تعامل درست با جوان شناخت درست او و درک صحيح از او و آن گاه رفتاري هم سو با اين شناخت و درک درست مي باشد. (2)
2. شخصيت دهي به جوان
3. تبادل عاطفي با جوان
«در واقع يکي از عوامل مهم و تعيين کننده اي که به شکل گيري هويت خانوادگي ياري مي رساند، تبادل عاطفي متوازن است. همان گونه که والدين براي تنظيم دريافت ها و مخارج خود، از برنامه اقتصادي خاصي پيروي مي کنند و طرح با ثباتي در اين زمينه دارند، در خصوص مناسبات عاطفيِ والدين و جوانان نيز بايد طرح هاي مطمئن و متعادلي هم تنظيم نمود و اين خود، موجب به جريان افتادن انگيزه ها و کشش هاي عاطفي ميان آنهاست و نيازهاي احساسي و هيجاني طرفين را تأمين مي کند. از رهگذر چنين تبادلاتي، احساس امنيت، اطمينان و اعتماد بر مي خيزد و روح سرشار از تکاپو و تمناي جوان را سيراب مي کند که نتيجه طبيعي آن، احساس تعلق به خانواده بوده و علاوه بر آن، روح خوش بيني و مثبت نگري را در نوجوان و جوان پرورش مي دهد.
از اشتباهات رايج و شايع برخي والدين، اين است که ضرورت تبادل عاطفي را صرفاً در دوران کودکي و حداکثر نوجواني، قابل قبول مي دانند و دوره جواني را بي نياز از اين مقوله تلقي مي کنند، در حالي که آدمي در همه مراحل زندگي، حتي تا لحظه مرگ، چشم انتظار محبت و لطف ديگران است. تنها نکته اي که قابل ذکر است، تغيير و تبدل جلوه محبت است؛ يعني عواطف به شکل متفاوتي در هر دوره از زندگي ظاهر مي شوند. از جمله در سال هاي جواني و در نظر گرفتن فرصت هايي براي استقلال نسبي او تجلي مي يابد. در مقابل والديني که ناآگاهانه، فرزندان جوان خود را از هر تجربه جديدي با انگيزه دل سوزي باز داشته و مرتباً آنها را دل سرد و بي جرئت مي کنند و علاوه بر اينکه با درخواست اينکه آنها را تنها نگذارند، حتي انگيزه يک مسافرت کوتاه را از او مي گيرند و در موارد مهم و تعيين کننده اي همچون ازدواج نيز، با دل سوزي هاي بي جاي خويش او را از اقدام براي تشکيل زندگي باز مي دارند، نتيجه چنين رويدادي «ظهور بيگانگي عاطفي» به جاي «يگانگي عاطفي» خواهد بود». (5)
4. مشورت با جوان
«اساساً هر عاملي که بتواند پيوند موجود ميان والدين و جوانان را تقويت نموده و احساس تعلق به خانواده را در فرزندان بارور نمايد، به همان نسبت به تکوين و تکامل هويت، ياري مي رساند و مشورت، يکي از اين عوامل است... مشورت با نوجوانان و جوانان، آثار شايسته اي در شخصيت آنها خواهد گذاشت که از جمله آنها مي توان به اين موارد اشاره کرد:
-مشورت، موجب ورزيدگي نيروي عقلاني و تدبير زندگي مي شود؛ زيرا هر پرسشي فرصتي است براي انديشيدن و حل مسئله اي که در برابر آن قرار گرفته اند.
-مشورت، احساس مسئوليت فرد را در مواجهه با زندگي رشد مي دهد و حس قدرشناسي از مواهب و موقعيت هاي موجود را افزايش مي ديد.
- مشورت، اساس مقبوليت را در فرد، تعالي و تکامل مي بخشد؛ زيرا زماني که ديگران ما را مي پذيرند و از مشاوره با ما بهره مي جويند، در اين صورت باب تفاهم ميان نسل جوان و نسل ميان سال و کهنسال گشوده مي شود.
نکته قابل توجهي که برخي از جوانان در آن مورد، احساس نگراني مي کنند، اين است که آيا مشاوره با ديگران، آزادي انتخاب آنها را محدود مي کند يا خير؟ واقعيت امر آن است که مشاوره «امکان انتخاب» را افزايش مي دهد و نتيجه چنين انتخابي، زندگي خردمندانه و آگاهانه اي است که در حقيقت، دست يابي بدان، خود يک آرمان تربيتي محسوب مي شود. به منظور اينکه نسل جوان بتوانند مشاور خوبي براي ديگران باشند، ضروري است ويژگي هاي زير را احراز نمايند: رازدار و محرم اسرار ديگران باشند؛ خيرخواه و مشفق ديگران و اطرافيان باشند؛ ظاهر و باطن آنها يکي باشد، (يعني آنچه در قلبشان مي گذرد با آنچه بر زبانشان جاري مي شود، يکي باشد) و از درايت و تدبير زندگي برخوردار باشند«. (7)
پينوشتها:
1.چنانچه حافظ در اين باره مي فرمايد:
حافظ چه شد از عاشق ورند است و نظرباز
بس طور عجب لازم ايام شباب است
(ديوان، ص 105، غزل 29)
و يا به تعبير خاقاني:
به حرص از شربتي خوردم مگير از من که بد کردم
بيابان است و تابستان و آب سرد و استسفا
2. محمدتقي فلسفي، بزرگ سالان و جوان از نظر افکار و تمايلات، ج 1، صص 38 و 39، 45.
3. سيد علي خامنه اي، حديث شکوفايي، ج 1، ص 15.
4. محمدتقي فلسفي، جوان از نظر عقل و احساسات، ج 1، صص 427 و 428.
5. محمد رضا شرفي، جوان و بحران هويت، صص 65 و 66.
6. جوان از نظر عقل و احساسات، ج 1، ص 434.
7. جوان و بحران هويت، صص 67 و 68.
/ج