نگاهي به اوضاع جاري در افغانستان

حجت الاسلام و المسلمين محمد رشيد، معروف به «آزاد» فرزند مرحوم آيت الله محمد حسن انصاري از روحانيون مشهور افغانستان مي باشد. آقاي آزاد در دوران اشغال افغانستان توسط قواي ارتش سرخ دروس علوم ديني را به طور موقت کنار گذاشت و به گروه جهادي «سازمان پاسداران انقلاب اسلامي افغانستان» پيوست. ولي پس از
جمعه، 23 تير 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهي به اوضاع جاري در افغانستان

نگاهي به اوضاع جاري در افغانستان
نگاهي به اوضاع جاري در افغانستان


 





 
گفتگو با حجت الاسلام و المسلمين محمد رشيد انصاري بهسودي از روحانيون مبارز افغانستان

درآمد
 

حجت الاسلام و المسلمين محمد رشيد، معروف به «آزاد» فرزند مرحوم آيت الله محمد حسن انصاري از روحانيون مشهور افغانستان مي باشد. آقاي آزاد در دوران اشغال افغانستان توسط قواي ارتش سرخ دروس علوم ديني را به طور موقت کنار گذاشت و به گروه جهادي «سازمان پاسداران انقلاب اسلامي افغانستان» پيوست. ولي پس از تسلط طالبان در افغانستان به حوزه علميه قم بازگشت و هم اينک درس کفايه الاصول را به پايان رسانده است. نظر به اينکه آقاي آزاد در دوران کودکي به محضر علامه شهيد سيد اسماعيل بلخي رسيده است، به پاي گفت و گو با او نشستيم.

گفته شده که شما از کودکي با شهيد بلخي آشنا بوده ايد. بفرماييد که از ايشان چه خاطراتي داريد؟ علاقمنديم با همان ذهنيت دوران کودکي اين خاطرات را بيان کنيد؟
 

بسم الله الرحمن الرحيم: در مجموع من فقط دو بار علامه بلخي را زيارت کردم. يک بار همراه برادرم آقاي سرشار به خانه آقاي بلخي در کابل رفتم. در آن خانه يکي از دامادهاي ما به نام شيخ رجب توسلي زندگي مي کرد. در آن ديدار با گوش خودم شنيدم که علامه بلخي با داماد ما شوخي کرد و به او چنين گفت: «آقاي توسلي شما رفتيد در افشار سخنراني کرديد و از ما بدگويي کرديد؟» آقاي توسلي در جواب گفت: «خدا نکند آقا... من چيزي نگفته ام!» آقاي بلخي با خنده به شيخ رجب توسلي گفت: «آري، شما گفتيد، الشمس الفاخر و القمر الزاهر و البلخي الکافر».
خاطره ديگري که از علامه بلخي دارم اين است که روزي نزديک غروب آفتاب در منطقه افشار در غرب کابل همراه دو نفر از طلبه ها که يکي شان برادرم آقاي سرشار و ديگري آقاي رحيمي بود با آقاي بلخي برخورد کرديم. او لباس سفيد به تن داشت و از مراسم تدفين يکي از مؤمنين بازگشته بود. به او سلام و احوالپرسي کرديم و او عباي خود را زير انداز کرد و تا دم غروب در کنار خيابان هم نشستيم و سرگرم بحث شديم. آقاي بلخي آن روز، روزه دار بود و ما را به افطار دعوت کرد. بعد از افطار هم آقايان که طلبه بودند، سرگرم بحث و صحبت شدند، من که در آن زمان کودک هفت ساله بودم متوجه بحث هاي آن ها نبودم ولي آقاي بلخي گاهي با من شوخي مي کرد، و مي پرسيد که آيا کابل بهتر است يا هزاره جات؟ من به او گفتم کابل. ولي او مي گفت هزاره جات بهتر است. مي خواهم به اين نکته اشاره کنم که او با کودکان خيلي مهربان بود. چون در سن هفت سالگي بودم خاطره اي بيشتري ندارم.

آيا علامه بلخي به منزل پدرتان هم مي آمد؟
 

نه چون ما در هزاره جات بوديم پدر و برادرم به منزل ايشان زياد رفت و آمد داشتند. اصولاً با ايشان رفت و آمدهاي خانوادگي داشتيم. با توجه به اينکه داماد ما در يک طبقه از منزل آقاي بلخي زندگي مي کرد، باعث ارتباط نزديکتر شده بود. ولي من کمتر در کابل زندگي کردم و او را فقط در همين دو سفر زيارت کردم.

خاطره ديگري از اين دو ديدار نداريد؟
 

خير فقط همان سه ساعتي که با او در افشار صحبت کرديم. آن ها درباره مسايل اعتقادي و اجتماعي بحث مي کردند، همه وقت خود را با آن دو طلبه صرف کرد. که يکي از اين بحث ها موضوع شبهه آکل و ماکول بود.

منظور از شبهه آکل و ماکول چيست؟
 

شبهه آکل و ماکول يک شبهه بسيار مشهور است که در درون حوزه علميه وجود دارد. برخي سؤال مي کنند که پس از گذشت زمان انسان ها تبديل به غذاي ديگري مي شود. آيا بهشتي است يا جهنمي؟ به طور مثال تکليف «هنده» که جگر «حمزه» را خورده چيست؟ آيا جگر حمزه که بهشتي است و در شکم هنده جهنمي رفته است، هنده چه سرنوشتي دارد؟ اينها مسايل شبهناک و بيهوده هستند و از مسائل اصلي نمي باشند.

پدرتان درباره شهيد بلخي چه ديدگاهي داشت؟
 

پدرم هميشه از او تعريف مي کرد. او را به عنوان فردي آگاه به مسائل سياسي، اجتماعي و اسلام شناسي زمان خود مي دانست. فردي که از سياست، دين، اجتماع آگاهي داشت. چون من کوچک بودم زياد از او سؤال نمي کردم. منتهي زماني که علامه بلخي به رحمت خدا رفت، پدرم هنوز زنده بود. پدرم حدود هفت يا هشت مجلس ترحيم و روضه خواني براي شهيد بلخي برگزار کرد. برادرم آقاي سرشار که روحاني بود در مراسم تشييع و خاکسپاري بلخي شرکت کرد. پس از بازگشت به هزاره جات به مدت هفت شبانه روز غذا نمي خورد. فقط گريه مي کرد و در غم از دست دادن استاد و راهنماي خود اشک مي ريخت.

در حال حاضر شهيد بلخي چه جايگاهي در حوزه هاي علميه افغانستان دارد؟
 

طبيعي است که انسان هاي مبارز و آگاه و دانشمند در ابتداي امر يا تکفير مي شوند يا مظلوم واقع مي شوند. به طور مثال ملاصدرا اين فيلسوف بزرگ به عنوان يک شخص کافر از همه شهرها رانده شد تا در روستاي کهک نزديک قم استقرار يافت. در اين روستا کتاب «حکمت متعاليه» را تأليف کرد که اکنون همه علوم حوزه هاي علميه حول محور اين حکمت متعاليه فلسفي مي چرخند.
شهيد بلخي نيز از اين قاعده مستثني نبود. يک عده افراد مغرض و يا متحجري وجود داشتند که او را تکفير کردند. در عين حال افرادي بودند که مشتاق صحبت ها و پندهاي او بودند. هرجا که او سخنراني مي کرد قشر جوان و علاقمند دنبال او بودند. جوانان بسياري را جذب سخن خود کرده بود. سفرهايي که به حوزه هاي علميه نجف اشرف و قم و مشهد داشت و به ديدار علماي بزرگ و مراجع تقليد مي رفت. طلبه هاي زيادي با او ديدار مي کردند. خلاصه هر جا که صحبت مي کرد وضعيت نويي را پديد مي آورد. برخي از بزرگان در قم همچون آيت الله العظمي مکارم شيرازي نقل کرده اند که آن روزي که علامه بلخي به قم آمد وضع حوزه را دگرگون کرد. طلبه هاي مرده و کم تحرک به طلبه هاي زنده و پويا تبديل شدند. حوزه خمود به حوزه متحرک تبديل شد. لذا طبيعي است که طبقه جوان خريدار سخنان او بودند. ولي طبقات ديگري هم بودند که او را فردي شرور و مخالف دين مي دانستند. مخصوصاً حکومت طاغوتي وقت از وجودش بسيار در هراس و نگراني به سر مي برد.

آيا حوزه هاي علميه افغانستان در حال حاضر به اين نتيجه رسيده اند که راه شهيد بلخي را ادامه دهند؟
 

در حقيقت انديشه هاي مترقيانه شهيد بلخي در آن زمان براي مردم افغانستان قابل هضم نبوده است. سطح فکري مردم بسيار پايين بود. افکار و انديشه هاي شهيد بلخي يک قرن جلوتر از زمان گذشته بود. جامعه به يک قرن ديگر نياز داشت تا سخنان بلخي را درک کند. من معتقدم که در پي پيروزي انقلاب اسلامي ايران مردم افغانستان آگاه و روشن شدند. اين انقلاب واقعاً يک تحول فکري و انفجار فکري به وجود آورد.
مردم باور نداشتند که مسلمان هم مي تواند استقلال و آزادي فکري داشته باشد و مي توانند حکومت را اداره کنند. مردم آن زمان اين مسائل را درک نمي کردند. امروزه اکثريت مردم افغانستان بر مبناي انديشه بلخي حرکت مي کنند، و قدرشناس او هستند. امروز اگر سياستمداران چيزي دارند در واقع از شهيد بلخي و انديشه هاي اوست.
 

گفته شده که شهيد بلخي در نجف اشرف با امام خميني (ره) ديدار کرده است. بفرماييد که ديدگاه هاي امام چه تأثيري بر انديشه بلخي داشته است؟
 

در حقيقت اين دو شخصيت ديدگاه مشترک داشتند. در ملاقات سه ساعته اي که بين علامه بلخي با حضرت امام خميني (ره) در نجف اشرف صورت گرفت، از جمله طرح هاي عمده اي که با حضرت امام ريخت بنيان صندوق کمک به ملت فلسطين بود که پس از بازگشت به افغانستان در شهرهاي کابل، هرات، بلخ، قندهار، غزني و ساير شهرهاي بزرگ کمک هاي چشم گيري جمع آوري کرد و حضرت امام خميني (ره) نيز اين طرح را در عراق بنيان گذاري کرد که بعداً به نام کميته امداد امام خميني در ايران تا هنوز در جريان است. بسياري از شخصيت هاي حوزوي آن عصر مثل آيت الله شهيد سيد محمد باقر صدر، آيت الله شهيد سيد محمد باقر حکيم، آيت الله شهيد سيد مصطفي خميني، حجت الاسلام شهيد شيخ احمد کافي خراساني، حجت الاسلام شهيد سيد عارف حسين حسيني رهبر شيعيان پاکستان، آيت الله علامه سيد مرتضي عسکري و ساير علما هم حضور داشتند. که هر يک از آنان خاطرات فراواني از اين ملاقات و گفت و گوهاي طولاني نقل کرده اند. همچنين در سخنراني تاريخي علامه شهيد بلخي در حوزه علميه قم آيت الله شهيد مرتضي مطهري هم حضور داشت. شهيد مطهري پس از اين ديدار مي گويد: «من در اين ديدار با جناب آقاي بلخي از علماي مبارز شيعه در افغانستان مسايل جديدي آشنا شدم که به فکر من نمي رسيد.» او حوزه هاي علميه شيعه در ايران را متحول کرد و طلبه هاي جوان را با مبارزه آشنا ساخت.
وقتي که شهيد بلخي به ديدار آيت الله العظمي سيد محسن حکيم رئيس حوزه علميه نجف اشرف در عراق رفت، ابتدا راهش ندادند. به اين علت که افراد تنگ نظر، بدگويي و سعايت علامه بلخي را براي آقاي حکيم کرده بودند. آن ها گفته بودند فقط پنج دقيقه بيشتر اجازه صحبت با آقاي بلخي را ندهيد. ولي وقتي که ديدار صورت گرفت و آيت الله حکيم به استقبال علامه بلخي حرکت کرد، چنان مجذوب او شد که اطرافيان خود را از اطاق بيرون کرد و جلسه خصوصي با او تشکيل داد. در پايان ديدار يکدست عمامه و عباي خود را به رسم يادبود به بلخي هديه کرد و به او گفت که اين عبا توسط يکي از دوستان مخصوصاً براي من بافته شده است.
نقل کرده اند که آيت الله حکيم به اطرافيان خود گفته بود: «خدا نيامرزد افرادي را که از او بدگوي و سعايت کردند! علامه بلخي يک جامعه شناس اسلامي است آقاي خميني را نگاه کنيد که شخصيت هاي اسلامي را خوب مي شناسد و افرادي را سراغ آن ها مي فرستد. در حالي که ما قبلاً ديد منفي نسبت به او داشتيم.»
من معتقدم که اين موضع آيت الله حکيم از آنجا ناشي بوده که علامه بلخي هنگام خروج از بيت آيت الله حکيم با فرستاده امام خميني (ره) رو به رو شده که آمده بود آقاي بلخي را به بيت امام راهنمايي کند. اين نشان مي دهد که شخصيت هاي خدمتگزار در طول تاريخ هميشه مظلوم واقع شده اند و بعد از شهادت شان شناخته شدند. از زمان حضرت علي (ع) تاکنون همين طور بوده است. مانند علامه بلخي، افراد بسياري وجود داشتند که در زمان حيات خود شناخته نمي شدند.
نگاه کنيد شهيد بلخي در مدتي که در زندان بوده اشعار زيادي مي سروده است. ولي کساني بودند که اشعارش را چون دانه هاي ياقوت و مرواريد جمع آوري و به مردم مي رسانيدند. واقعاً يکي از نشانه هاي مظلوميت بلخي اين است که به مدت 15 سال در زندان بسر برد. وقتي هم که از زندان آزاد شد، او را فردي ضد اسلام، امنيت، ترقي کشور و محکوم معرفي کردند.

شما به عنوان يکي از کادرهاي سازمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي افغانستان بفرماييد که سازمان هاي جهادي در دوران انقلاب چه ديدگاهي به شهيد بلخي داشتند؟
 

بدون مبالغه مي گويم که انقلاب اسلامي افغانستان در مجموع برگرفته از آثار و نظريات علامه بلخي بوده است. برخي گروه ها و سازمان هاي جهادي همچون سازمان نصر از آثار و ادبيات بلخي به خوبي استفاده کرد. زماني آثار او را منتشر کردند، و در پايان انقلاب اين آثار را مانند کفش کهنه دور انداختند که الآن هيچ يادي نمي کنند.

حزب وحدت با آثار علامه بلخي چه برخوردي داشت؟
 

حزب وحدت به کلي آثار علامه بلخي را فراموش کرد. به جز برگزاري چند همايش و سالگرد براي معرفي شخصيت و نهضت بلخي کار قابل توجهي انجام نداده است.

چه شخصي براي اين حزب الگو بود؟ امام خميني (ره) بود؟ چه کسي بود؟
 

حزب وحدت در ابتدا داراي انديشه خوبي بود. ولي به مرور زمان رياست طلبي ها، انحصار طلبي ها و خودخواهي ها موجب فراموشي ديدگاه هاي انقلابي شد. اين راهکارها ديگر ملاک نبود. رهبران خودشان را هم که از قوم هزاره بود حتي همديگر را هم قبول نداشتند.

آيا در تاريخ معاصر افغانستان نهضت علامه بلخي اولين نهضت بود، يا نهضت هاي اصلاحگرايانه ديگري هم وجود داشتند؟
 

آري در طول تاريخ افغانستان چنين نهضت هايي وجود داشته است. برخي موفق بودند و برخي هم سرکوب شدند. در افغانستان قيام هاي بسياري داشته ايم، مانند قيام همگاني شيعيان به رهبري بزرگان دين مثل نهضت آيت الله سيد حيدر نجفي شمشيري بلخي که در سال 1307 ش عليه حکومت استبدادي وقت امان الله خان و حبيب الله کلکاني که ثمرات بزرگي داشت از جمله آزادي مذهب، بيان و عقايد بود. حرکت هاي کوچک ديگري هم بودند که در دوران حکومت عبدالرحمن که با قتل عام هاي وحشتناک همراه بود و به شدت سرکوب شد. خب برخي از اين نهضت ها نتيجه نداشتند، و گاهي در نيمه راه رها مي شدند.

اقوام افغانستان مانند پشتون، ازبک و تاجيک چه ديدگاهي نسبت به شهيد بلخي داشتند؟
 

همه او را محترم مي شمارند و از او به نيکي ياد مي کنند. چون شخصيت او براي همه روشن است. هر جرياني آرزو دارد خود را وابسته به علامه بلخي بداند. اقوام غير شيعي در ادبيات و نوشته هاي خود علامه بلخي را به عنوان بنيانگذار نهضت انقلاب اسلامي افغانستان ياد مي کنند. مثلاً حزب جمعيت اسلامي در نوشته هاي خود در دوران جهاد اين کار را انجام داده است. ولي در حال حاضر ديدگاه ها و مواضع اين احزاب بکلي تغيير کرده است. حتي در مراسم و جلسات رسمي دولت هم از او به نيکي ياد مي کنند.

زماني که شهيد بلخي را به زندان بردند چرا هيچ يک از علماي افغانستان واکنشي نشان نداد؟
 

به دليل جو خفقان آور و تاريکي که در آن زمان حاکم بود. مردم در شرايط فرهنگي و اجتماعي نامناسبي بسر مي بردند. هر کسي گرفتار مشکلات خود بود. شرايط افغانستان با شرايط ايران قبل از انقلاب فرق مي کرد. زماني که امام خميني (ره) يک بيانيه صادر مي کرد مردم بسيج مي شدند و همراهي مي کردند. ملت ايران به آگاهي رسيده بودند. ولي ملت افغانستان در شرايط سرگرداني و تاريکي مطلق بسر مي بردند. وسائل ارتباطات عمومي بسيار کم بود. در حال حاضر هم ميزان ناآگاهي و سطح بيسوادي بالاست.

حضرتعالي به عنوان يکي از فعالان پيشين جنبش هاي جهادي بفرماييد که علت اختلافات در درون سازمان هاي جهادي شيعه چه بوده است؟
 

اين اختلافات چند علت داشت. يکي به خاطر همين نا آگاهي عمومي مردم بود. علت دوم کمک هاي بيگانگان بود. در آن زمان مردم دچار فقر فرهنگي، علم و اقتصادي بودند. مردم عادي نمي دانستند که منبع اين کمک ها کجاست و چگونه خرج مي شود. مردم به علت فقر اقتصادي به کمک خارجي نياز مبرم داشتند. مردم شرايطي را پشت سر گذاشتند که به يک گوني آرد هم احتياج داشتند.

آيا سازمان هاي جهادي شيعه به غير از ايران از کشور ديگري هم کمک دريافت مي کردند؟
 

گروه ها و سازمان هاي شيعه و سني که در پاکستان دفاتر داير کرده بود از همه جا کمک مي گرفتند. در افغانستان ما لباس و کفش اسرائيلي ديدم. اسلحه هاي اسرائيلي مي ديديم ما که در ائتلاف حزب وحدت مبارزه مي کرديم به روشني مي ديدم که در رويارويي با آمريکا قرار داريم.
من شخصاً معتقدم که آمريکا در دامن زدن به جنگ داخلي ميان ساير سازمان هاي جهادي پس از خروج قواي شوروي از افغانستان نقش اساسي داشته است. منتهي ما شکست خورديم و امروز آمريکا وارد کشورمان شد. لذا ملاحظه مي کنيد که جنگ داخلي خطرناکتر از جنگ خارجي است.
 
در تاريخ اسلام جنگ هايي داخلي، مانند جنگ صفين و جنگ جمل همواره تکرار مي شود. جنگ هاي داخلي افغانستان در دوران دولت موقت در واقع جنگ خارجي بود ولي ابزار جنگ مردم افغانستان بودند.

چه دولت هايي به جنگ داخلي در افغانستان دامن مي زدند؟
 

در درجه اول ام الفساد قرن، استعمار پير دولت انگليس بود. در درجه دوم آمريکا و اسرائيل بودند که دست پرورده انگليس هستند. اين کشورها نه يهودي هستند و نه مسيحي. آن ها استعمارگراني هستند که دين ندارند. آمريکا، انگليس، فرانسه، آلمان و اسرائيل حسابشان روشن است و در مقابل اسلام ايستاده اند.

سازمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي افغانستان چه سرنوشتي دارد؟
 

فعلاً فعال است در دولت فعلي رسميت دارد به اصطلاح رجيستر شده و از احزاب رسمي کشور در جريان است و آقاي محمد اکبري از ابتداي دوران جهاد تاکنون رهبري اين سازمان را بر عهده داشته است. او هميشه در خط امام و در خط ولايت فقيه بوده است. اين سازمان در دولت کنوني حامد کرزاي حضور دارد و آقاي اکبري يکي از نمايندگان پارلمان است.

آقاي اکبري به عنوان نماينده پارلمان چه کارهاي مثبتي براي شيعيان انجام داده است؟
 

در افغانستان گرايشات مذهبي، قومي، نژادي و گروه گرايي بسيار بالا است و ساختار کشورمان قابل مقايسه با جمهوري اسلامي ايران نيست. منتهي ايشان از هر طريقي به بازسازي افغانستان و نزديک نمودن ديدگاه ها و خدمات ديگر کمک مي کند.

آيا انگليسي ها همچنان در افغانستان نفوذ دارند؟
 

افرادي هستند که از انگليس حمايت کنند؟
البته افغانستان به طور صد در صد در اشغال استعمار انگليس نبوده است. ولي انگليس در کشورمان کار کرده و قطعاً طرفداراني هم دارد.
شما زماني براي خروج نيروهاي شوروي مبارزه کرده ايد. اکنون چرا براي خروج نيروهاي آمريکايي مبارزه نمي کنيد؟ آيا از حضور آمريکايي ها راضي هستيد؟
خير ما قطعاً از حضور آمريکايي ها و غربيي ها راضي نيستيم. امروزه وجود آمريکايي ها بار سنگيني بر دوش ما است. ما آمريکا را خطرناک تر از شوروي مي دانيم. ما عملاً در جبهه جنگ با طالبان شکست خورده ايم. توان استقامت و مقاومت را نداشتيم. چون اکثريت گروه هاي جهادي به سمت حمايت آمريکا رفتند. برخي از اين گروه ها از آمريکا براي حضور در افغانستان دعوت کردند. منتهي مبارزه فرهنگي خود را ادامه مي دهيم.

ولي به نظر مي رسد که از وضع موجود راضي هستيد؟
 

خير قطعاً راضي نيستيم. من وضع موجود را بدتر از دوران حضور نيروهاي شوروي مي دانم. آن روز براي مردم مشخص بود که با دشمن متجاوز و اشغالگر مي جنگند. ولي امروز اکثريت مردم آمريکا را حامي خود مي دانند. امروز مي بينيم که آمريما با هزار نقشه مي کوشد فرهنگ و دين ما را از بين ببرند. مي کوشند فرهنگ و هويت اسلامي زنان افغان را از بين ببرند. با وجودي که مردم افغانستان از نظر مذهبي و غيرت ناموسي متعصب هستند، ولي در سايه حضور آمريکا زنان ما در پادگان ها با لباس هاي نيمه برهنه که مخصوص پليس مرد است در خدمت پليس و ارتش درآمده اند. به طور مثال اگر ميهماني وارد خانه اي مي شد و چشم او به لباس زنانه در آن خانه مي افتاد، صاحب خانه آن شب خواب نمي رفت. صاحب خانه به اعضاي خانواده اعتراض مي کرد که چرا در برابر چشم ميهمان چادر آويزان است. لذا اقداماتي که در شرايط کنوني در افغانستان به عمل مي آيد با عقايد ملت افغان مغايرت دارد. در مدت هشت سال گذشته از آن مردم غيرتي، مردم بي بند و بار به وجود آورده اند. اين است نتيجه مشهود حضور و تأثيرگذاري آمريکا در افغانستان. چه کاري از دست ما ساخته است؟

و شما آرام نشسته ايد؟
 

ما آرام و ساکت نيستيم. سکوت نشانه رضايت نيست. اين سکوت پوششي براي بازسازي قدرت است.

با توجه به اينکه مردم افغانستان مردمي فداکار هستند چرا متحد نمي شوند و راهکار جنبش هاي ديگري مانند حزب الله لبنان را تجربه نمي کنند؟
 

اين به علت پراکندگي مردم افغانستان است. وقتي تفرقه و اختلافات همگاني شد، هيچ کاري نمي توان انجام داد. خداوند مي فرمايد «و لا تفرقوا فتفشلوا و يذهب ريحکم». اين اختلافات استخوان ما را خرد کرده است. اختلافات از کجا آغاز شد؟ در نتيجه همين کمک هاي خارجي. در نتيجه اين اختلافات برادر در مقابل برادر ايستاد! پدر در مقابل فرزند ايستاد! فرزند در مقابل پدر ايستاد! آگاهي و شناخت وجود نداشت. کمک هاي خارجي در تاريکي شب ما را گرفتار کرد. وقتي سست و پراکنده باشيم هرگز نمي توانيم به راهمان ادامه دهيم.

مشکل شما فقط دخالت بيگانگان بوده يا رياست طلبي و خودخواهي برخي از سران هم در اين اختلافات نقش داشته است؟
 

اين اختلافات علل زيادي دارد که دخالت بيگانگان يکي از آن هاست. علت دوم ناآگاهي دامنه دار مردم مي باشد که زمينه دخالت بيگانگان در افغانستان فراهم بوده است. علت سوم وجود فقر اقتصادي گسترده در جامعه است. علت چهارم خودخواهي و انحصار طلبي برخي از رهبران احزاب و گروه هاي سياسي بر اثر برخي نارسايي هاست. به طور مثال وقتي که يک چوپان زاده بيسواد اسلحه به دست مي گيرد و رئيس مي شود آن زمان هم حاکم است هم قاضي و هم مفتي چه انتظاري ميتوان از او داشت؟ علت پنجم وجود يک تعداد افراد بي دين و تن فروشان چون کمونيست هاي شکست خورده دولت کمونيستي نجيب در سال 1371 که پابند هيچ مقررات و ارزش ها نمي باشد که آن ها با فروپاشي و شکست شوروي رنگ عوض کردند و امروز به صورت فعال غربي درآمده چه در ادارت به صورت رسمي چه در بين مردم به صورت نفوذي چون آن ها هم دوره ديده و کارکشته است و هم بي دين هستند. اين است که غربي ها از وجود آن ها استفاده دلخواهشان را مي کنند. بنابراين همه اين علت ها دست به دست هم داده و باعث اين هرج و مرج گشت.

به عنوان آخرين سؤال بفرماييد که آينده افغانستان را چگونه مي بينيد؟
 

ما هيچ وقت از فضل و کمک خداوند نااميد نيستيم. نااميدي بزرگترين گناه است. تجربه گذشته در طول تاريخ افغانستان نشان داده که مردم مظلوم و بي بضاعت ما قدرت استعمارگر انگليس را شکست دادند. شوروي را که همه شاهد آن هستيم از افغانستان شکست خورد انشاءالله آمريکا هم در افغانستان شکست خواهد خورد. همانگونه که انگليس نتوانست افغانستان را مستعمره خود قرار دهد، شوروي نتوانست آمريکا هم قادر نخواهد بود در افغانستان پايدار بماند. انشاءالله در زمان نزديک شاهد خروج مفتضحانه آمريکا خواهيم بود.
منبع: شاهد ياران شماره 64




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط