نویسنده: مهدی آقابابایی
منبع اختصاصی:راسخون
منبع اختصاصی:راسخون
چکیده:
یکی از کسانی که در رکاب حضرت سیدالشهداء علیهالسلام به شهادت رسیدند و سند مظلومیت حضرت میباشند و به مقامی رسیدهاند که لقب باب الحوائج را به ایشان دادهاند شش ماههی امام حسین، حضرت علی اصغر میباشد همان کسی که موقع رجعت و در قیامت از خون او سئوال میشود که به چه گناهی او را کشتید. و این مقاله پیرامون فضائل و منقب و سیری کوتاه در زندگانی حضرت علی اصغر علیهالسلام میباشد.واژگان کلیدی: حضرت علی اصغر علیهالسلام، ذبح، شهادت، امام حسین علیهالسلام، امام زمان علیهالسلام، رجعت، و ...
مقدمه:
سخن پیرامون شخصیت والا گهر سرور دل امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و میوهی دل فاطمهی زهرا سلام الله علیها و قرار قلب سید الشهداء علیهالسلام، بابالحوائج حضرت علی اصغر علیهالسلام است. شش ماههای که با سه شعبه «پیمان شکافتن» و با حنجر «پیمان شکفته شدن» بسته بود، تا گم شدگان وادی تردید را به بوستان یقین رهنما شود و با نوای رحمانی خویش، سروش شفاعت را بر عاصیان امت زمزمه نماید.مقالهای که پیش رو دارید بیانگر گوشهای از دریای بیکران فضایل آن غنچهی خونین است که به ارادتمندان حضرتش تقدیم میگردد.
امید است خداوند متعال دست نیاز ما را از خوان احسانش کوتاه ننموده و قلوب ما را به جذبههای عنایتش مرهون فرماید چرا که:
با جسم کوچک آمده، اما بزرگیها کند
با دستهای کوچکش، عقدهها را واکند.
با یک نگاه مرحمت، او قطره را دریا کند
صدها هزاران مرده را، با یک نظر احیاء کند.
حضرت علی اصغر علیهالسلام، سند مظلومیت و شجاعت سیدالشهداست.
حضرت علی اصغر علیهالسلام، غنچهی پرپر کربلاست.
حضرت علی اصغر علیهالسلام، جگر گوشهی امام حسین علیهالسلام و مادرش رباب است.
حضرت علی اصغر علیهالسلام، نسبت به سن شریفش پیرترین جوان کربلاست.
حضرت علی اصغر علیهالسلام، به بابالحوائج مشهور گشته و دردها را دوا میکند. حضرت علی اصغر علیهالسلام، طفل با وفا و آخرین جانباز در کربلا است.
تولد حضرت علی اصغر علیهالسلام.
آقای علیاکبر تبریزی - ساکن تهران که مورد اعتماد است - نقل میکرد که در یکی از سفرهای خود به مشهد مقدس در حرم مولا علی بن موسیالرضا علیهالسلام صحن پایین پا، با تعدادی از رفقا نشسته بودیم، من از حضرت رضا علیهالسلام درخواست نمودم که چیزی به من بدهند که تا به حال به احدی عطا نکردهاند، و خیر آن به همه برسد. رفقایم خندیدند و گفتند: ادعای بزرگی کردهای. گفتم: أولاً؛ چیز بدی نخواستهام ثانیاً: چیزی خواستم که خیرش به همه برسد.شروع به توسل نمودیم در این حال سید جلیلالقدر و بسیار زیبا و نورانی تشریف آوردند و به آرامی پیش من نشستند، مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: علیاکبر، شب نهم ماه رجب که تولد حضرت علیاصغر علیهالسلام است جشن بگیر که خیرش به همه میرسد، و هیچکس از این قضیه خبر ندارد؛ و آنچنان در من تصرف کرده بود که غافل بودم، اسم مرا از کجا میدانند، و از کجا درخواست مرا خبر دادند، بعد از چند لحظه تشریف بردند، آن وقت من به خود آمدم که این آقا که بود؟ اسم مرا از کجا میدانست! حاجت مرا خبر داد. به رفقا گفتم: آقا جواب مرا دادند؛ و شروع به گریه کردم و از خود بیخود شدم و حال عجبی به من دست داده بود.
چون شب تولد آن شاهزاده فرا رسید، مجلس جشنی در منزل گرفتم. همان شب همسرم حضرت زهرا علیها السلام را در خواب دید که گویا از ایشان تشکر کرده و فرمودند:
دل شکستهتر از من در آن زمانه نبود
در این زمان دل فرزند من (مهدی) شکستهتر است
و فرمودند: این جمله را قاب بگیرید. (1)
نام حضرت علی اصغر علیهالسلام در کتب تاریخی
آنچه که در میان مورخین اسلامی شهرت یافته، این است که نام آن طفل شیرخوار که در کربلا به شهادت رسید، علی اصغر علیهالسلام میباشد.ابن شهر آشوب و دیگران نام بزرگوارش را علی اصغر نوشتهاند و نام دیگر وی «عبدالله» است که در بعضی کتب و عبارتها، از جمله در زیارت ناحیهی مقدسه آمده است:
«السَّلَامُ عَلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ، الطِّفْلِ الرَّضِیعِ وَ الْمَرْمِیِّ الصَّرِیعِ، الْمُتَشَحِّطِ دَماً، الْمُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّمَاءِ، الْمَذْبُوحِ بِالسَّهْمِ فِی حَجْرِ أَبِیهِ، لَعَنَ اللَّهُ رَامِیَهُ حَرْمَلَةَ بْنَ کَاهِلٍ الْأَسَدِیَّ وَ ذَوِیهِ.» سلام بر عبدالله فرزند امام حسین علیهالسلام، طفل شیرخواری که نشان تیری قرار گرفت و به خون آغشته شد. پدرش آن خون را به جانب آسمان پاشید، او در دامان پدر و با تیر مذبوح گردید. خداوند، تیر انداز به او (قاتلش) حرمله بن کاهل اسدی را لعنت کند. (2)
و در یکی از زیارت نامههای روز عاشورا آمده است: «و علی ولدک علی الاصغر الذی فُجِعَت به.».
لازم به ذکر است از ان کودک با عنوانهای: «شیرخواره»، «شش ماهه»، «بابالحوائج»، «طفل رضیع» و ... یاد میگردد و قنداقه و گهواره از مفاهیمی است که در ارتباط با او آورده میشود. علی اصغر را «باب الحوائج» میدانند؛ اگر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خداوند والاست.
در گلخانۀ شهادت را
میگشاید کلید کوچک ما.
سن حضرت علی اصغر علیهالسلام.
حضرت علیاصغر علیهالسلام شش ماهه بوده است.ابیمخنف مینویسد: «و له من العمر سته أشهر؛ عمر آن کودک شش ماه بود» (3).
مرحوم سپهر نیز مینویسد: حضرت علیاصغر علیهالسلام که هنوز شش ماه بیشتر نداشت... (4).
به هر حال بدون شک تولد آن کودک در سال 60 هجری قمری بوده، چون در سال 61 شهید شدند؛ و محل تولد آن بزرگوار مدینهی منوره بوده است.
حضرت علی اصغر علیهالسلام شبیه پیامبر صلی الله علیه و آله بود.
زمانی که طفل شیرخوار را نزد پدر بزرگوارش آوردند، حضرت او را در بر گرفت و میبوسید و در حالی که طفل در آغوش پدر بود، «حرمله بن کاهل اسدی» با پرتاب تیر، گلوی نازک و لطیف علی اصغر علیهالسلام را در هم شکافت. حضرت امام حسین علیهالسلام وقتی این منظره را مشاهده نمود، بی اختیار اشک از دیدگان حقبینش جاری گشت. سپس روی به آسمان کرد و عرض نمود:
«اللهم انت الشاهد علی قوم قتلوا اشبه الناس بنبیک و رسولک»؛ خدایا، گواه باش بر این قوم که شبیهترین خلق به پیامبر تو را کشتند. (5).
از کلام امام حسین علیهالسلام استفاده میشود که علی اصغر علیهالسلام همچون علی اکبر علیهالسلام شبیه به پیامبر صلی الله علیه و آله بود.
امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و تفسیر آیهی کهیعص.
امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در تفسیر آیه «کهیعص» (6) فرمودند:
«»کاف نام کربلاء و «هاء» اشاره به شهادت عترت طاهره و خاندان مکرم حضرت رسالت است. «یاء» اشاره به یزید است که بر حسین علیهالسلام ظلم و ستم روا داشت. «عین» اشاره به عطش و تشنگی ابیعبدالله الحسین علیهالسلام و یاران با وفای وی میباشد. خصوصاً فرزند عزیزش حضرت علی اصغر علیهالسلام که از مظلومترین شهدای کربلا است؛ چرا که او نه توان مبارزه داشت و نه زبان تکلمی که از مظلومیت خویش دفاع کند. «صاد» اشاره به صبر آن حضرت است در مقابل مصائبی چون شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام و برادر رشیدش اباالفضل العباس علیهالسلام و طفل شیرخوارش حضرت علی اصغر علیهالسلام بر روی دست. اینها همه مظهری از صبر حسینی است که در عاشورا تجلی نمود. (7).
قنداقهی حضرت علی اصغر علیهالسلام بر روی دست مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
... وقتی که منتقم آل محمد صلی الله علیه و آله حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از مکه حرکت میکند و به مدینه میرسد، اولین جایی که قدم میگذارد کنار تربت مخفی مادر میباشد. در آن جا صدا بلند میکند که: «ای اهل عالم! ... منم مهدی!» سپس به سوی سرزمین عراق رهسپار میشود تا به کربلا میرسد. آن گاه با صدایی بلند میفرماید:
«الا یا اهل العالم! ان جدی الحسین علیهالسلام قتلوه عطشانا!؛
ای اهل عالم! جدم حسین علیهالسلام را با لب تشنه شهید کردند.»
«الا یا اهل العالم! ان جدی الحسین علیهالسلام سحقوه عدوانا!؛
ای اهل عالم! بدن جدم حسین علیهالسلام را با سم ستوران پایمال نمودند.»
در این حال، همهی نگاهها به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف متوجه میگردد که آن حضرت چه میکند...
ناگاه آن حضرت دست درون قبر مطهر امام حسین علیهالسلام نموده و قنداقهی خون آلودهای را بیرون آورده و خطاب میکند:
«الا یا اهل العالم! بای ذنب قتلوه؛ ای اهل عالم! این طفل شیرخواره را به کدامین جرم و گناه کشتند؟!» (8)
حضرت علی اصغر علیهالسلام و رجعت
در زیارت مبارکهی «آل یس» آمده است:«شما خاندان از نظر آفرینش بر همه مقدم هستید. خداوند بزرگ ارواح طیبه و بدنهای طاهرهی شما را قبل از هر موجودی آفریده است و آخرین کسان هم که از بندگان خاص و فرستادگان خدا از این جهان میرود، شمایید؛ و گواهی میدهم که رجعت و بازگشت شما خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام متعاقب امر فرج و ظهور شما حق است و جای هیچ گونه تردید و شکی نیست ...» (9)
و چون رجعت حضرت ابیعبدالله الحسین علیهالسلام میشود حضرت در حالی که به خون خود خضاب است وارد میشود و یاران و عزیزان و اصحاب گرد آن حضرت حلقه زدهاند و او را همراهی میکنند. در میان شهیدانی که همراه ایشان هستند، طفل شش ماهه حضرت علی اصغر علیهالسلام نیز میباشد و چون نگینی میدرخشد و سندی از اسناد مظلومیت و حقانیت اوست. (10)
مادر آن حضرت علی اصغر علیهالسلام
مادرش حضرت رباب دختر امرء القیس بود.فرهاد میرزا از ابوالفرج اصفهانی نقل میکند: در زمان خلافت عمر مردی وارد مسجد شد، پای بر سر و دوش مردم مینهاد و پیش میآمد تا مقابل عمر ایستاد، و او را به خلافت تحیت گفت.
عمر پرسید: و از کدام قبیلهای؟ و برای چه کار آمدهای؟ گفت: من مرد نصرانی هستم، و نامم امرء القیس بن عدی الکلبی میباشد، و آمدهام تا مسلمان شوم، عمر او را نشناخت و ثانیاً از احوال او پرسید، همان جواب را شنید.
بالاخره مسلمان شد. عمر نیزهای طلبید و پرچمی بر آن بست و او را امیر بر مردم قضاعه کرد که مسلمان بودند.
راوی گوید: ندیدم کسی که هنوز رکعتی نماز نخوانده، امیر بر مسلمانان شده باشد مگر او. چون از مسجد بیرون آمد، امیرالمؤمنین علیهالسلام از عقب سر او روان گردید، و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام با او بودند. چون به امرء القیس رسیدند، فرمود: من علی بن أبیطالب - پسر عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله - هستم و این دو فرزند من از دختر آن حضرت میباشد و میل داریم با تو پیوند زناشوئی داشته باشیم.
امرء القیس گفت: یا اباالحسن، من سه دختر دارم: محیاه را به شما تزویج میکنم، و سلمی را به حسن، و رباب را به حسین.
این رباب مادر حضرت سکینه و علیاصغر میباشد. (11)
هشام کلبی گوید:
«و کانت الرباب من خیار النساء و أفضلهن»
«رباب از بهترین و فاضلترین زنان بود»،
و پدر رباب از اشراف و از خانواده بزرگ عرب بود، که نزد امام منزلتی بسزا و مکانتی لایق داشت. (12)
ابناثیر نقل میکند: (بعد از شهادت حسین علیهالسلام) رباب را همراه اسرا به شام بردند چون به مدینه برگشت، عدهای از اشراف قریش از او خواستگاری کردند، او قبول نکرد و فرمود:
«ما کنت لأتخذ حموا بعد رسولالله صلی الله علیه و آله»
«بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله پدر شوهری نگریم»،
و بعد از حسین علیهالسلام یکسال زنده بود (ناله و گریه میکرد) و زیر سقف خانه نرفت (در آفتاب میماند)، تا ضعیف و ناتوان شد و از غصه و اندوه از دنیا رفت.
رباب مدت یکسال بر سر قبر حسین علیهالسلام ماند. پس از آن به مدینه برگشت و از تأسف و غصه وفات نمود. (13)
سبط ابن جوزی گوید: رباب بعد از امام حسین علیهالسلام یکسال زنده بود، زیر سقف نمیرفت و در آفتاب میماند، سپس از غصه فوت نمود. (14)
چون حضرت رباب به دیدن ارحام خود میرفت، سکینه دخترش را همراه خود میبرد، سیدالشهداء علیهالسلام از مفارقت این دو بانو دلتنگ میشد و این شعر را میفرمود:
کأن اللیل موصول بلیل
اذا زارت سکینة و الرباب
گویا شب به شب متصل گردد، زمانی که سکینه و رباب به دیدن کسی بروند. (15)
شهادت جگر گوشهی امام حسین علیهالسلام، حضرت علی اصغر علیهالسلام
امام حسین علیهالسلام به چه صورت حضرت علی اصغر علیهالسلام را به میدان آورد؟
هنگامی که طفل را به امام حسین علیهالسلام دادند، بنا بر نقلی امام علیهالسلام سوار بر اسب شد و عبای مبارک را به دوش کشید، آن طفل را به زیر عبا برد که مبادا حرارت و سوزش آفتاب اسباب زیادتی عطش و التهاب آن طفل شود.
راوی گوید: «امام علیهالسلام مکرر از اول طلوع آفتاب تا آن وقت به خیمه میرفت و به میدان میآمد و هر دفعه چیزی برای اتمام حجت میآورد:
یک دفعه قرآن میآورد و میفرمود: «ای مردم! این قرآن همان قرآنی است که بر جد من نازل شده است.»
یک دفعه عمامه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را بر سر نهاد و بر شتر پیامبر صلی الله علیه و آله سوار میشد و میفرمود: «ای مردم! آیا این عمامه و شتر پیامبر صلی الله علیه و آله نیست.»
یک دفعه اظهار حسب و نسب میکرد.
یک دفعه اتمام حجت به خطبه و موعظه و نصیحت مینمود.
یک دفعه آمد و مردم گفتند: خدایا این بار پسر پیامبر چه آورده؟ دیدند دست از عبا بیرون آورد قنداقه شیرخوار خود را بلند کرد، آن قدر که زیر بغلش نمودار شد. (16)
سبط ابن جوزی در «تذکره الخواص» نقل میکند: چون حضرت حسین علیهالسلام دید که لشکر در کشتن او اصرار دارند، قرآنی برداشت و آن را گشود و بر سر نهاد و در میان لشکر فریاد زد:
«بینی و بینکم کتاب الله، و جدی محمد رسولالله صلی الله علیه و آله یا قوم، بم تستحلون دمی...»
«میان من و شما این کتاب خدا و جدم محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله (حکم کند). ای مردم، برای چه خون مرا حلال میدانید؟»
آیا من پسر پیغمبر شما نیستم؟! آیا بشما نرسیده کلام جدم که دربارهی من و برادرم فرمودند:
«هذان سیدا شباب أهل الجنه»
اگر مرا تصدیق نمیکنید، از جابر و زید بن ارقم و ابوسعید خدری بپرسید.
در این هنگام که با لشکر احتجاج مینمود نظرش به طفلی از اولاد خود افتاد که از شدت تشنگی میگریست. حضرت طفل را بدست گرفت و فرمود:
«یا قوم ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل»
«ای مردم، اگر به من رحم نمیکنید به این طفل ترحم کنید».
پس مردی از ایشان تیری به جانب آن طفل افکند، و او را ذبح کرد.
آن حضرت گریست و فرمود:
«اللهم احکم بیننا و بین قوم دعونا لینصرونا فقتلونا. فنودی من الهواء: دعه یا حسین، فان له مضرعا فی الجنة»
«خدایا، حکم کن بین ما و این مردمی که ما را دعوت کردند تا یاری کنند، و بعوض ما را کشتند. پس ندائی از آسمان رسید که ای حسین، طفل را به ما واگذار که برای او در بهشت دایهای است» (17)
امام حسین علیهالسلام فرمود: خداوندا، این فرزند من نزد تو کمتر از ناقهی صالح نخواهد بود، خداوندا اگر در این وقت مصلحت در یاری ما ندانستی، ما را پاداشی بهتر از آن عنایت فرما (که مضاعف شدن ثواب و درجات اخروی است). (18)
بعضی چنین نقل کردهاند: آن حضرت طفل را میان لشکر آورد و به دو دست بلند نمود و فرمود:
«أما ترونه کیف یتلظی عطشا، فاسقوه شربة من الماء»
«آیا نمیبینید این طفل چگونه از تشنگی آتش گرفته (مانند ماهی دهان باز و بسته میکند) او را آب دهید».
بعضی از لشکر، بعضی را سرزنش کردند و گفتند: اگر جرعهای آب به این طفل برسد چه خواهد شد؟! در میان لشکر همهمه افتاد. عمرسعد دید نزدیک است که شورشی در میان لشکر افتد، رو به حرمله کرد و گفت: چرا جواب حسین را نمیدهی؟
گفت: امیر، جواب پدر را بگویم یا پسر را؟ کنایه از اینکه پدر را نشانه بگیرم یا پسر را. عمرسعد گفت: مگر سفیدی گلوی طفل را نمیبینی؟
حرمله اسب خود را تاخت و بر بلندی آمد. از مرکب پیاده شد و تیری روانه آن طفل کرد. آن طفل مثل مرغ سرکنده جان میداد.
ابیمخنف مینویسد: (19)
«فذبح الطفل من الأذن الی الأذن»
«آن تیر زهرآلود گوش تا گوش علی را برید» و...
امام حسین علیهالسلام خونها را در کف دست جمع میکرد و به هوا میپاشید و میفرمود: خدایا، بر این قوم گواه باش، گویا اینها نذر کردهاند احدی از خاندان پیغمبرت را باقی نگذارند.
«ثم رجع باطفل مذبوحا و دمه یجری علی صدر الحسین»
«سپس حضرت با طفل کشته شده خود برگشت در حالی که خون از گلوی آن طفل به سینهی حضرت جاری بود». (20)
مرحوم سپهر مینویسد: علیاصغر علیهالسلام که شش ماهه بود تشنه و گرسنه مینالید چون مادرش از عطش شیر در پستان نداشت.
امام علیهالسلام فرمود: فرزندم علی را به من بدهید تا با او وداع کنم، و قنداقهی آن طفل را گرفت و او را بوسید و فرمود: وای بر این قوم، آن روز که جد تو محمد صلی الله علیه و آله با ایشان خصومت کند؛ و آن طفل را آورد و در برابر صف دشمن نگهداشت.
گویا همی گفت: بار خدایا، در گنجینهی من جز این گوهر بجای نمانده، او را نیز میخواهم در راه تو فدا کنم.
آنگاه به کوفیان خطاب کرد: ای شیعیان آل ابیسفیان، اگر مرا گناهکار دانستهاید بدین کودک نتوانید گناهی بست، او را آب دهید که شیر در پستان مادرش از شدت تشنگی خشکیده.
هیچکس به او پاسخ نداد. حرملة بن کاهل اسدی تیری به سوی او انداخت که آن تیر بر حلقوم اصغر آمد و درگذشت و خون او روان شد...
به روایت صاحب «عوالم» : امام حسین علیهالسلام بدن علیاصغر را بخون آغشته کرد.
در «شرح شافیه» آمده است که از اسب فرود آمد و بر او نماز گزارد و با بن غلاف تیغ، گودالی در زمین کند و او را مدفون ساخت. (21)
و به روایت دیگر: حضرت زینب آن کودک را (از خیمه بیرون آورده) و به نزد برادر آمد و عرض کرد: ای برادر، این کودک تو سه روز است که آب نخورده، از این مردم برای او شربت آبی طلب کن.
آن حضرت کودک را گرفت به میدان آمد تا به نزدیک پسر سعد لعین رسید، فرمود: ای مردم، شما شیعیان و اهل بیت مرا کشتید، و عهد و بیعت مرا شکستید، دست از من بردارید تا بحرم جدم برگردم یا شربت آبی به من دهید، کسی با من نمانده مگر زنان و اطفالی که نیزه و شمشیر بکار نمیبرند.
«ویلکم اسقوا هذا الرضیع، أما ترونه کیف یتلظی عطشا، من غیر ذنب أتاه الیکم».
«وای بر شما، به این کودک آب دهید آیا نمیبینید که از عطش آتش گرفته و بخود میپیچید، (یا مانند ماهی دهان باز و بسته میکند) بدون اینکه از او بشما گناهی برسد».
آن حضرت با ایشان در گفتگو بود که ناگاه حرملة بن کاهل ملعون تیری بر کمان گذاشته، به جانب آن مظلوم انداخت، آن تیر بر گلوی مبارک آن طفل آمد و گلوی او را درید (22)
و از حمید بن مسلم نقل شده که من با لشکر پسر زیاد بودم و نظر میکردم به سوی آن طفل که بر روی دست سیدالشهداء علیهالسلام شهید شد.
ناگاه دیدم از خیمه زنی نورانی بیرون آمد که نورش نور آفتاب را فرومینشاند، پا بر دامن زنان، گاهی میافتاد و گاهی برمیخاست و میگفت: «وا ولداه، وا قتیلاه، وا مهجة قلباه» تا به نزد آن طفل آمد و خود را روی آن انداخت، و دخترانی چند از خیمه بیرون دویدند و خود را بر روی نعش آن طفل شهید انداختند. سیدالشهداء علیهالسلام با قوم در گفتگو بود، چون این را دید بهمان حال سوی آن زن رفت، و او را موعظه و نصیحت کرد و به مدارا و ملاطفت او را به خیمه برگردانید.
از کسانی که نزدیکم بودند پرسیدم: این زن کیست؟ گفتند: امکلثوم، و آن دخترانی؛ فاطمه و سکینه و رقیه میباشند. (23)
مرحوم طبرسی مینویسد: چون اصحاب و نزدیکان امام حسین علیهالسلام شهید شدند و جز فرزندش حضرت زینالعابدین علیهالسلام و شیرخوارش عبدالله، کسی از آن حضرت باقی نماند، جلو خیمه آمد و فرمود:
«ناولونی ذلک الطفل حتی أودعه»
«آن طفل را به من بدهید تا با او وداع کنم»،
آن طفل را گرفت و او را بوسید و میفرمود: وای بر این مردم هر گاه محمد صلی الله علیه و آله با ایشان خصومت کند.
ناگاه تیری به گلوی آن شیرخوار نشست و او را کشت. پس آن حضرت از اسب پیاده شد و با غلاف شمشیر زمین را گرد کرد و بدن او را به خونش آغشته نمود و او را دفن کرد. پس برخاست و اشعاری خواند... (24)
خوارزمی نیز مینویسد: حسین علیهالسلام از اسب پیاده شد و برای دفن کودک زمین را گود نمود، و بدن او را بخونش مالید، و بر او نماز گزارد و او را دفن کرد. (25)
چگونگی شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
مرحوم سید بن طاووس مینویسد: چون امام حسین علیهالسلام دید جوانان و دوستانش همه کشته شدهاند، تصمیم گرفت خود به جنگ دشمن برود و خون دلش را نثار دوست کند. صدا زد:«هل من ذاب یذب عن حرم رسولالله صلی الله علیه و آله؟ هل من موحد یخاف الله فینا؟ هل من مغیث یرجو الله باغاثتنا؟ هل من معین یرجو ما عندالله فی اعانتنا؟»
«آیا کسی هست که از حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع کند؟ آیا خداپرستی هست که دربارهی ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسی هست که به امید پاداش خداوند به داد ما برسد؟ آیا یاری کنندهای هست که به امید آنچه نزد خداست ما را یاری کند؟»
زنان حرم چون صدای استغاثهی حضرت را شنیدند صدا به گریه بلند کردند، امام حسین علیهالسلام به سوی خیمه آمد، و به خواهر خود زینب فرمود:
«ناولینی ولدی الصغیر حتی أودعه»
«فرزند خردسال مرا بده تا با او داع کنم»،
آن کودک را گرفت، همینکه خواست او را ببوسد، حرملة بن کاهل تیری به سوی آن کودک پرتاب کرد، که آن تیر به گلوی او اصابت نمود و او را ذبح کرد.
امام حسین علیهالسلام به زینب فرمود: کودک را بگیر. سپس هر دو کف دست را به زیر خون گلوی کودک گرفت، و چون کفهایش پر از خون شد، به سوی آسمان پاشید سپس فرمود:
«هون علی ما نزل بی أنه بعین الله»
«آنچه مصیبت وارده را بر من آسان میکند این است که خداوند میبیند».
امام باقر علیهالسلام فرمودند: قطرهای از آن خون به زمین نیفتاد و برنگشت. (26)
تیرسه شعبه سه هدف را نشانه گرفت
عارف ربانی شیخ حسن دهستانی (ره) میگوید: زمانی که امام حسین علیهالسلام طفل شیرخوار خود را آورد، فرمود: ای لشکر! اگر به من آب نمیدهید پس این طفل را بگیرید و کنار نهر ببرید و دو سه قطره آب به لب عطانش برسانید ولی دشمن از خدا بی خبر، حرمله بن کاهل اسدی چه کرد؟ همگان میدانید با تیر، علی اصغر علیهالسلام را به شهادت رساند.
همین که تیر حرمله از حلقوم علی اصغر علیهالسلام گذشت سه نشانه زد:
اول: به گلوی لطیف و نازک علی اصغر علیهالسلام؛ دوم: به بازوی عزیز زهرا علیهالسلام حضرت امام حسین علیهالسلام نشست. سوم: آن تیر دل فاطمه زهرا سلام الله علیها را نشانه گرفت. (27)
لازم به توضیح است که بنابر نقل آن دسته از ارباب مقاتلی که قائلند: امام حسین علیهالسلام کودک خود را در بغل گرفته و در آن حال تیر سه شعبه بر گلوی او نشسته، و گوش تا گوش را پاره نموده و این بریدگی به صورت عرضی بوده نه طولی، میتوان گفت: که ورود تیر به گلوی طفل شیرخوار به صورتی بوده که اول گلوی کودک را برید و سپس تیر در بازوی امام فرو رفته است که این مطلب صراحتاً در بعضی کتب مقاتل تصریح شده است. (28)
شیخ جعفر شوشتری مینویسد: اگر به علی اصغر آب میدادند باز هم طفل تلف میشد. امام حسین علیهالسلام طفل را برای اتمام حجت آوردند.
در واقع، تیری که روز عاشورا بر گلوی حضرت علی اصغر علیهالسلام نشست، روز «سقیفه» بر کمان نهاده و رها شد و بسی قلبها را خون کرد و در کربلا نیز خون حضرت علی اصغر علیهالسلام را بر خاک ریخت. اگر آن بنای انحراف نخستین نبود، نیم قرن پس از شهادت پیامبر، گلوی پسر فرزند پیامبر از سوی امت او هدف قرار نمیگرفت.
/ج