سید! سلام علیکم
آیت الله مرعشی، چنان علاقه به یادگیری داشت که سر از پا نمیشناخت. خودش در این باره میگوید: «هیچ گاه در سنین جوانی به دنبال تمایلات نفسانی نرفتم. همیشه در پی تحصیل علم بودم و هر کجا نشانی از استادی یا عالمی و یا جلسه درسی ـ که مفید تشخیص میدادم ـ مییافتم، لحظهای در رفتن به نزد آن استاد، عالم و جلسه درس درنگ نمیکردم».
ایشان به دستور آیت الله العظمی شیخ عبد الکریم حائری یزدی در شهر قم ماندگار شد و علوم ادبیات عرب، منطق، اصول و فقه را برای طلاب جوان تدریس نمود و در طول بیش از هفتاد سال تدریس در حوزه علمیه قم، دانشمندان بسیاری را تربیت نمود که نام برخی از شاگردان وی عبارتند از: حضرات آیات شهید حسین غفاری، شهید مصطفی خمینی، شهید مرتضی مطهری، شهید دکتر محمد مفتح، شهید دکتر بهشتی، شهید صدوقی، مرحوم طالقانی، امام موسی صدر، سید مرتضی عسکری.
این کتابخانه شهرت جهانی دارد و با چهار صد مؤسسه، مرکز علمی و کتابخانه در سراسر جهان مرتبط است. همچنین نخستین کتابخانه کشور به لحاظ حجم عظیم نسخههای خطی کهن دینی و سومین کتابخانه جهان اسلام است که 65هزار عنوان نسخه خطی به زبانهای فارسی، عربی، ترکی، اردو، لاتین و سانسکریت و برخی خطوط قدیم دیگر، با موضوعات اسلامی و غیره در آن نگهداری میشود که بعضاً در نوع خود منحصر به فرد هستند.
کهنترین نسخه خطی اسلامی به خط کوفی، بخشی از قرآن کریم است که مربوط به نیمه نخست سده دوم هجری و بخش دیگری به خط علی ابن هلال، مشهور به ابن بواب، مربوط به سال 392 قمری است که بر روی پوست نگاشته شده است.کهنترین نسخه خطی غیر اسلامی نیز مجموعهای از زبور است که بر روی پوست و به خط لاتین، از سده دوازدهم میلادی به جای مانده و نیز بخشهایی از انجیل به خط قدیم حبشی مربوط به سده دوازدهم و سیزدهم میلادی است که تمامی این کتب، در این مجموعه عظیم فرهنگی موجود است.
ایشان پس از تبعید امام خمینی به ترکیه، این عمل رژیم پهلوی را در سخنرانیها و اعلامیههای خود محکوم مینمود و برای شهدای 15 خرداد، مجلس یادبود برپا میساخت. آیتالله مرعشی در طول سالهای تبعید امام خمینی با ایشان در ارتباط بودند و با اوجگیری انقلاب اسلامی در سال 1356 همراه مراجع تقلید شیعه با فرستادن اعلامیهها به هدایت نهضت میپرداخت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز ایشان همواره از نظام جمهوری اسلامی حمایت میکرد و در مناسبتهای مختلف با ارسال پیامهایی به تقویت نظام میپرداخت.
به هر حال سخن میگفتیم و میرفتیم. از من سؤال کرد: «کجا قصد داری؟» گفتم: «مسجد سهله». فرمود: «به چه جهت؟» گفتم: «به قصد تشرف زیارت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف». مقداری که رفتیم، به مسجد زید بن صوحان (مسجد کوچکی نزدیک مسجد سهله) رسیدیم. داخل مسجد شدیم و نماز خواندیم. بعد از آن، سید دعایی خواند که انگار دیوار و سنگها آن دعا را با او میخواندند. احساس انقلابی عجیب در خود میکردم که از وصف آن عاجزم. بعد از دعا سید فرمود: «سید، تو گرسنهای، چه خوب است شام بخوری.» سپس سفرهای را که زیر عبا داشت بیرون آورد و در آن سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز بود. خیارها به قدری تازه بودند که مثل اینکه تازه از باغ چیدهاند. در حالی که در آن زمان، زمستان و سرمای زنندهای بود و من متوجه این معنا نشدم که این آقا، این خیار تازه سبز را در این فصل زمستان از کجا آورده؟ طبق دستور آقا، شام خوردم. سپس فرمود: «بلند شو تا به مسجد سهله برویم».
داخل مسجد شدیم. آقا مشغول اعمال وارده در مقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت، انجام وظیفه میکردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشا را به آقا اقتدا کردم و متوجه نبودم که این آقا کیست. بعد از آنکه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود: «ای سید! آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه میروی یا در همین جا میمانی؟» گفتم: «میمانم». در وسط مسجد و در مقام امام صادق علیه السلام نشستم و به ایشان گفتم: «آیا چای یا قهوه یا دخانیات میل دارید که آماده کنم؟»در جواب، کلام جامعی را فرمود:«این امور از فضول زندگی است و ما از این فضول، دوریم. » این کلام، در اعماق وجودم اثر گذاشت؛ به نحوی که هرگاه یادم میآید، ارکان وجودم میلرزد.
به هر حال، مجلس، نزدیک دو ساعت طول کشید و در این مدت، مطالبی رد و بدل شد که به بعض آنها اشاره میکنم:
در رابطه با استخاره سخن به میان آمد. سید عرب فرمود: «ای سید! با تسبیح به چه نحو استخاره میکنی؟»
گفتم: «سه مرتبه صلوات میفرستم و سه مرتبه میگویم: «استخیرالله برحمته خیرة فی عافیة» پس قبضهای از تسبیح را گرفته و میشمارم. اگر دو تا ماند، بد است و اگر یکی ماند، خوب است.» فرمود: «برای این استخاره، باقی ماندهای است که به شما نرسیده و آن این است که هرگاه یکی باقی ماند، فوراً حکم به خوبی استخاره نکنید؛ بلکه توقف کنید و دوباره بر ترک عمل استخاره کنید؛ اگر زوج آمد، کشف می شود که استخاره اول، خوب است؛ اما اگر یکی آمد، کشف میشود که استخاره اول میانه است. » به حسب قواعد علمیه میبایست دلیل میخواستم؛ اما مجرد این قول، تسلیم و منقاد شدم و در عین حال متوجه نبودم که این آقا کیست.
از جمله مطالب در این جلسه، تأکید سید عرب بر تلاوت و قرائت این سورهها بعد از نمازهای واجب بود:
«سوره یس، بعد از نماز صبح، سوره عمّ بعد از نماز ظهر، سوره نوح بعد از نماز عصر، سوره الواقعه بعد از مغرب و سوره ملک بعد از نماز عشاء.»
دیگر اینکه تأکید فرمودند: «بر دو رکعت نماز، بین مغرب و عشا میخوانی که در رکعت اول، بعد از حمد، هر سورهای خواستی بخوان و در رکعت دوم بعد از حمد، سوره واقعه را بخوان» و فرمود: «کفایت میکند این نماز از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب».
ایشان تأکید فرمود: « بعد از نمازهای پنجگانه، این دعا را بخوان: «اللهم سّرحنی عن الهموم والغموم و وحشة الصدر و وسوسة الشیطان برحمتک یا ارحم الراحمین».
و دیگر تأکید فرمود بر خواندن این دعا بعد از ذکر رکوع در نمازهای یومیه، خصوصاً رکعت آخر: « اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و ترحّم علی عجزنا و أغثنا بحقهم».
در تعریف و تمجید از کتاب شریف «شرایع الاسلام» مرحوم محقق علامه حلی فرمود: « تمام آن مطابق با واقع است؛ مگر کمی از مسائل آن».
تأکید کرد بر خواندن قرآن و هدیه کردن ثواب آن به شیعیانی که وارث ندارند و یا دارند، ولکن یادی از آنها نمیکنند.
سفارش فرمودند به اینکه تحت الحنک را از زیر حنک دور دهند و سر آن را در عمامه قرار دهند. چنانکه علمای عرب به همین نحو عمل میکنند و فرمود: «در شرع این چنین رسیده است.»
از ایشان پرسیدم: « نمی دانم آیا عاقبت کارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس، رو سفید خواهم بود؟» فرمود: « عاقبت تو خیر و سعیات مشکور است و روسفید خواهی بود». گفتم: « نمیدانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوی الحقوق از من راضی هستند یا نه؟» ایشان فرمود: «تمام آنها از تو راضیاند و دربارهات دعا میکنند». استدعای دعا کردم برای خودم که موفق باشم برای تألیف و تصنیف؛ دعا فرمودند... . پس خواستم که به خاطر حاجتی از مسجد بیرون روم، آمدم نزد حوض که در وسط راه، قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد. یک باره به ذهنم رسید چه شبی بود و این سید عرب کیست که این همه با فضیلت است؟ شاید همان مقصود و معشوقم باشد. تا این معنی به ذهنم خطور کرد، مضطرب برگشتم؛ اما آن آقا را ندیدم و کسی هم در مسجد نبود. یقین پیدا کردم که آقا را زیارت کردم و غافل بودهام. مشغول گریه شدم و همچون دیوانه، تا صبح اطراف مسجد گردش میکردم؛ چون عاشقی که بعد از وصال مبتلا به هجران شود.
سفارش میکنم به اندیشیدن در کتاب خدا و پند گرفتن از آن، و به زیارت اهل گورستان و قبور و اندیشیدن در اینکه آنان دیروز چه کسانی بودند و امروز چه شدند؟ چگونه بودند و چگونه گردیدند؟ کجا بودند و امروز کجا هستند؟
سفارش میکنم به زهد و بیاعتنایی به شئون دنیا و راه و روش ورع و پرهیزگاری و احتیاط.
سفارش میکنم به مداومت قرائت زیارت جامعه کبیره، اگر چه در هفته یکبار باشد.
سفارش میکنم به مداومت تسبیحات جده ما، زهرای بتول که روحم فدایش باد.
سفارش اکید دارم به نماز شب و استغفار در سحرها.
سفارش میکنم به اشتغال و کوشش در فراگرفتن علوم شرعی.
سفارش می کنم به دوری جستن از بیکاری و بطالت و صرف عمر عزیز در چیزهایی که نفعی ندارد. روایت شده است که : «ان الله تعالی شانه یبغض الشباب الفارغ؛ خداوند تعالی، جوان بیکار را دشمن میدارد.»
سفارش میکنم به اینکه کیسهای که در آن خاک مرقد ائمه طاهرین علیهم السلام و اولاد آنان و قبور اصحاب و بزرگان را جمع آوری کردهام، برای تیمن و تبرک با من دفن نما و مقداری از آن را هم زیر صورت و قدری محاذی صورت بریزند و سفارش میکنم لباس سیاهی که در ماههای محرم و صفر میپوشیدم، با من دفن شود.
سفارش می کنم تسبیحی از تربت امام حسین علیه السلام که با آن در سحرها استغفار کردهام با من دفن شود و دستمالی که اشکهای زیادی که در رثای جدم، حسین مظلوم علیه السلام و اهلبیت مکرم او علیهم السلام ریختم را با آن پاک میکردم، بر روی سینه، در کفنم بگذارند.
منابع:
سایت راسخون.
احقاق الحق.
عارف و صوفی چه میگوید.
www.bultannews.com.
www.irib.ir.
مجله آرمان شماره 33
زندگی نامه
در سال 1315ق (1276ش) در نجف به دنیا آمد و «شهاب الدین» نام گرفت. پدرش، آیتالله سید شمس الدین محمود مرعشی، از فقها و مدرّسان علوم اسلامی نجف بود. پس از یادگیری خواندن و نوشتن، در نوجوانی به کسوت روحانیت در آمد و به فراگیری علوم اسلامی پرداخت. ادبیات عرب، فقه، اصول، حدیث، درایه، رجال و تراجم و... را از اساتیدی همچون آیتالله آقا ضیاء عراقی، آیتالله شیخ احمد کاشف الغطاء و شماری از مراجع تقلید و مدرّسان برجسته حوزه علمیه نجف فرا گرفت.آیت الله مرعشی، چنان علاقه به یادگیری داشت که سر از پا نمیشناخت. خودش در این باره میگوید: «هیچ گاه در سنین جوانی به دنبال تمایلات نفسانی نرفتم. همیشه در پی تحصیل علم بودم و هر کجا نشانی از استادی یا عالمی و یا جلسه درسی ـ که مفید تشخیص میدادم ـ مییافتم، لحظهای در رفتن به نزد آن استاد، عالم و جلسه درس درنگ نمیکردم».
ایشان به دستور آیت الله العظمی شیخ عبد الکریم حائری یزدی در شهر قم ماندگار شد و علوم ادبیات عرب، منطق، اصول و فقه را برای طلاب جوان تدریس نمود و در طول بیش از هفتاد سال تدریس در حوزه علمیه قم، دانشمندان بسیاری را تربیت نمود که نام برخی از شاگردان وی عبارتند از: حضرات آیات شهید حسین غفاری، شهید مصطفی خمینی، شهید مرتضی مطهری، شهید دکتر محمد مفتح، شهید دکتر بهشتی، شهید صدوقی، مرحوم طالقانی، امام موسی صدر، سید مرتضی عسکری.
پرواز به ملکوت
عالم فرزانه و عارف زاهد، حضرت آیت اللّه مرعشی نجفی که عمری را در راه دین مقدس اسلام و مذهب جعفری، قلم و قدم زده بود و نزدیک به هشتاد سال به تدریس و تربیت شاگردان اهلبیت علیهم السلام، تألیف و تصنیف و نیایش گذرانده و آثار خیریّه فراوانی به وجود آورده بود، سرانجام در 96 سالگی و در هفتم صفر 1411 قمری پس از ادای نماز جماعت مغرب و عشا، دیده از جهان فرو بست و به ملکوت اعلی پیوست و در جوار کتابخانه بزرگش به خاک سپرده شد.تأسیس کتابخانهای کم نظیر
کتابخانه آیتالله العظمی مرعشی نجفی از بزرگترین کتابخانههای کشور است که بسیاری از کتب خطی جهان اسلام را دارا میباشد. بسیاری از این کتب، جزو نفیسترین و با ارزشترین متون تاریخی است که قرنها از عمر آنها میگذرد. این کتابخانه، اکنون با دارا بودن بیش از 250هزار جلد کتاب چاپی و 25هزار جلد کتاب خطی، به مسئولیت حجتالاسلام والمسلمین سید محمود مرعشی نجفی (فرزند آیتالله مرعشی) در خدمت طلاب، فضلا، دانشجویان، دانش آموزان، محققان و نویسندگان میباشد.این کتابخانه شهرت جهانی دارد و با چهار صد مؤسسه، مرکز علمی و کتابخانه در سراسر جهان مرتبط است. همچنین نخستین کتابخانه کشور به لحاظ حجم عظیم نسخههای خطی کهن دینی و سومین کتابخانه جهان اسلام است که 65هزار عنوان نسخه خطی به زبانهای فارسی، عربی، ترکی، اردو، لاتین و سانسکریت و برخی خطوط قدیم دیگر، با موضوعات اسلامی و غیره در آن نگهداری میشود که بعضاً در نوع خود منحصر به فرد هستند.
کهنترین نسخه خطی اسلامی به خط کوفی، بخشی از قرآن کریم است که مربوط به نیمه نخست سده دوم هجری و بخش دیگری به خط علی ابن هلال، مشهور به ابن بواب، مربوط به سال 392 قمری است که بر روی پوست نگاشته شده است.کهنترین نسخه خطی غیر اسلامی نیز مجموعهای از زبور است که بر روی پوست و به خط لاتین، از سده دوازدهم میلادی به جای مانده و نیز بخشهایی از انجیل به خط قدیم حبشی مربوط به سده دوازدهم و سیزدهم میلادی است که تمامی این کتب، در این مجموعه عظیم فرهنگی موجود است.
نیکی به والدین
آیت الله مرعشی نجفی، احترام خاصی برای والدین خود قائل بودند. خود ایشان در این باره میفرمودند: «وقتی مادرم مرا میفرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم، بعضی وقتها میدیدم پدر به خاطر خستگی در حال مطالعه خوابش برده است. دلم نمیآمد ایشان را بیدار کنم. همانطور که پایش دراز بود، صورت خودم را به کف پای پدرم میمالیدم تا ایشان بیدار شود. در این حال که بیدار میشد، برایم دعا میکرد و عاقبتبخیری میخواست. من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم.»مهربان با همسر
فرزند ایشان میگوید: «پدرم با مادرم خیلی مهربان بود و سعی میکرد تا جایی که میتواند کارهایش را خودش انجام دهد. به یاد ندارم حتی یکبار هم نسبت به مادرم تندی کرده باشد. ایشان در کارهای منزل به او کمک میکرد و وقتی هم کسالتی برای او پیش میآمد، پدرم غذا درست میکرد و در داخل غذا هم چیزهای جدیدی میریخت و میفرمود: حکم خدا نیست که از آسمان آمده باشد که مثلاً آبگوشت باید چنین باشد. [ایشان] یک چیزهایی به غذا اضافه میکرد، خیلی هم خوشمزه میشد.»برخورد محترمانه با هانری کُربَن
ایشان با مهمانان با ملاطفت و احترام زیادی برخورد میکردند. یک بار قرار بود «هانریکربن» فیلسوف فرانسوی، خدمتشان برسد. آقا قبلاً در اتاق برای او صندلی آماده کردند، ولی خودشان روی زمین نشستند. هانری کربن به خاطر احترام به استاد، از نشستن روی صندلی خودداری کرد، ولی ایشان فرمودند:« شما چون به صندلی عادت کردهاید و نشستن روی زمین برایتان مشکل است، دوست دارم پیش من راحت باشید.» حتی با این که ماه رمضان بود، خواستند که برایش چایی بیاورند، اما هانری کربن گفت: «ماه رمضان است و لازم نیست چایی بیاورید». ایشان پاسخ دادند: «پذیرایی از مهمان برای ما لازم است. چون شما مسافر هستید، اشکالی ندارد» و به مسیحی بودن او اشاره نکردند.بنیانگذار تقریب مذاهب
فرزند ایشان در این باره چنین می¬گوید: «پدرم با اکثر علمای سنی کشورهای مختلف ارتباط داشتند و با آنها مکاتبه میکردند. این در شرایطی بود که رژیم پهلوی، به اختلافافکنی میان شیعه و سنی دامن میزد و تحت تأثیر این فضا، هر کسی که با اهل تسنن ارتباط داشت به سنّیگری محکوم میشد. این ارتباطات به حدی زیاد بود که ایشان، دهها اجازه روایتی، از شخصیتهای مطرح اهل تسنن داشتند.»کبوتر حرم حضرت معصومه
حضرت آیت الله مرعشی نجفی، کبوتر حرم حضرت معصومه بودند. هفتاد سال، هر سه وعده نمازشان را اول وقت در حرم اقامه میکردند و خادم حضرت معصومه محسوب میشدند. بعضی صبحها که هنوز درِ حرم باز نشده بود، همانجا پشت در مینشستند و مشغول عبادت و تهجد میشدند. حتی در زمستان که برف سنگینی میآمد، بیلچه و جاروی کوچکی با خود میبردند، بیرون در حرم را جارو میکردند و همانجا مشغول عبادت میشدند تا در حرم را باز میکردند. خادمان از ایشان خواسته بودند که هر وقت به حرم مشرف میشوند، اطلاع دهند تا در را باز کنند، ولی ایشان گفته بودند: «لازم نیست این کار را انجام دهید و هر وقت درِ حرم برای مردم عادی باز میشود، من هم همان موقع داخل حرم میشوم.»بیمه با تربت کربلا
وقتی که کتابخانه بزرگ ایشان بنا میشد به معمار گفتند: «وقتی که پی را کندید و خواستید بتن بریزید، مرا خبر کنید. زمانی که ایشان را خبر کردند، ایشان آمدند و چهار گوشه زمین را تربت سیدالشهدا علیه السلام ریختند. یکی از آقایان از حکمت آن کار سؤال کرد. ایشان فرمودند: «من با این کار، افرادی که به این کتابخانه میآیند را بیمه میکنم تا از طریق خواندن کتابهای این کتابخانه، انحرافی حاصل نکنند.»دلّاک زائر حضرت معصومه
در زمان حیات ایشان، حمام خانگی رایج نبود و اکثر مردم از حمام عمومی استفاده میکردند. دلاکها هم ـ که مردم را میشستند ـ معمولاً ریش بلندی داشتند و سرشان را میتراشیدند. روزی مرحوم آیت الله مرعشی که ـ محاسن بلندی داشتند ـ وارد حمام عمومی میشوند که از قضا تعدادی مسافر نیز در آنجا مشغول شستوشوی خود بودند و با دیدن ایشان، فکر کردند که ایشان دلاک است. یکی از آنها با حالتی آمرانه میگوید: «دلاک چرا دیر کردی؟! ما عجله داریم.» ایشان هم بدون این که چیزی بگوید، مشغول کیسه کشیدن آنها میشود. در این حین، دلاک وارد میشود و وقتی آقا را در این حال میبیند، از ایشان عذرخواهی میکند. مسافران نیز متوجه اشتباه خود میشوند و از آیتالله مرعشی عذرخواهی میکنند. اما آقا میگوید: «زائر حضرت معصومه هستند، اشکال ندارد».روضه خوانی مرعشی برای جوان مست
فرزند ایشان میگوید: یک شب، آیت الله مرعشی نجفی به مراسم عقد یکی از آشنایان دعوت میشود و مهمانی طول میکشد. موقع برگشتن، در تاریکی با یک جوان مست عربده کش مواجه میشوند. جوان با تحکم میگوید: «شیخ از کجا میآیی؟» ایشان هم جریان را توضیح میدهند. جوان مست میگوید: «برایم روضه بخوان!» آقا بهانه میآورند که اینجا منبر و چراغ و روشنایی نیست که روضه بخوانم. جوان روی زمین افتاده و میگوید: «خوب این هم صندلی؛ بنشین روی گرده من.» پدرم میگفت: «نشستم روی گُرده آن جوان مست تا گفتم یا اباعبدالله، شروع کرد به گریه کردن؛ به حدی که شانههایش تکان میخورد و مرا هم تکان میداد. از گریه او متأثر شدم و فکر کردم اگر این طور پیش برود، او غش میکند. روضه را خلاصه کردم. اما گفت: «شیخ چرا کم روضه خواندی؟» گفتم: «سردم شده» وقتی خواستم خداحافظی کنم، جوان گفت: «من باید تا در خانه شما را همراهی کنم تا یکی مثل من مزاحم شما نشود.» ایشان میفرمود: دو ـ سه هفته از این قضیه گذشته بود که در مسجد بالاسر، در محراب نشسته بودم؛ دیدم جوانی آمد و افتاد به دست و پای من و به حضرت معصومه قسمم داد که او را ببخشم. بعد که خودش را معرفی کرد، متوجه شدم که همان جوان مست بوده است. از آن شب به بعد، به کلی دگرگون شد و توبه کرد و به نماز جماعت میآمد. این جوان تا آخر عمر در صف اول نماز جماعت ایشان شرکت میکرد. محاسن بلندی داشت و عرقچین و عبا میپوشید و اهل تهجد شده بود. وقتی هم که فوت کرد، تشییع و مراسم ختمش بسیار شلوغ بود.»نمیگذارم انگلیسیها ما را از درون تهی کنند
آیتالله مرعشی نجفی نقل میفرمود: « از بازار نجف عبور میکردم؛ دیدم طلبهها در یک مغازهای خیلی رفت و آمد میکنند. پرسیدم: «چه خبر است؟!» گفتند: «کتابهای علمایی که فوت میکنند را اینجا حراج میکنند» رفتم داخل؛ دیدم که عدهای حلقه زدهاند و آقایی کتابها را آورده است و چوب حراج میزند و افراد، پیشنهاد قیمت میدهند و هر کس که بالاترین قیمت را پیشنهاد میداد، کتاب را میخرید. یک فرد عربی هم کنارش نشسته بود که کیسه پولی داشت و بیشترین قیمتها را او میداد و کتابها را میخرید. متوجه شدم که او، فردی به نام کاظم، دلال کنسولگری انگلیس در بغداد است و در طول هفته کتابها را میخرد و جمعهها به بغداد میبرد و تحویل انگلیسیها میدهد و پولشان را میگیرد و بعد دوباره میآید و کتاب میخرد. از آن موقع تصمیم گرفتم که نگذارم انگلیسیها کتابها را به یغما ببرند و ما را از درون تهی کنند. بعد از آن، شبها بعد از درس و بحث در یک کارگاه برنجکوبی مشغول کار شدم و با کم کردن وعدههای غذا و قبول روزه و نماز استیجاری، پول جمع کردم و به خرید و جمعآوری کتابها اقدام کردم که حاصل آن، همین کتابخانه بزرگ شده».تنها یک چیز مرا زجر میدهد
یکی از خصوصیات برجسته ایشان، ساده زیستی و عدم توجه به مسائل مادی و زخارف دنیوی بود. ایشان پس از اقامت در قم، از نظر مالی، مدتها در وضعیت بدی به سر میبردند و مدتها اجارهنشین بودند. تا اینکه کمکم با تهیه یک زمین کوچک، در آن خانهای ساختند و تا آخر عمرشان نیز در آن زندگی کردند. ایشان هیچوقت از وضعیت مالی مطلوبی برخوردار نبودند و هر آنچه به دست میآوردند، در راه رفع حوایج مردم، مصرف یا وقف میکردند و هیچگاه مالی را به خودشان اختصاص نمیدادند.
ایشان در شب آخری که رحلت کردند، به فرزندشان فرمودند: «من خیلی بارم سبک است و هیچ نگرانی ندارم. تنها یک چیز مرا زجر میدهد و آن این است که میترسم در ایام زندگیام، نوشته یا صحبتهای من در هر موردی، باعث شده باشد که حقی ناحق شود یا در همسایگی ما گرسنهای بوده باشد و ما غذای سیر خورده باشیم که والله و بالله و تالله اگر چنین چیزی بود، من آگاهی نداشتهام». ایشان به من نصیحت میفرمودند: «بارتان را سبک کنید و از تجمل پرستی و خانه بزرگ و...بپرهیزید که همه چیز ظرف چند دقیقه نابود میشود.»
من خادم اهلبیت علیه السلام، هستم
ایشان از روی عشق و علاقه خاصی که به ائمه معصومین علیهم السلام داشتند، سعی میکردند خودشان را خادم ائمه اطهار علیهم السلام کنند. لذا دارای چندین حکم افتخاری در حرمهای مشاهد مشرفه بودند؛ مثلاً منصب تدریس و خدمت افتخاری در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه، منصب خدمت افتخاری در حرم حضرت ثامنالحجج علیه السلام منصب تدریس و خدمت افتخاری در حرم سید الشهداء علیه السلام منصب تدریس و نقابت سادات و خدمت افتخاری در حرم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام منصب خدمت افتخاری در حرم احمد بن الامام موسی بن جعفر علیه السلام معروف به شاه چراغ در شیراز، منصب خدمت افتخاری در حرم حضرت عبد العظیم حسنی در شهر ری، منصب خدمت افتخاری در بقعه سید جلال الدین اشرف از احفاد امام موسی بن جعفر علیه السلام در آستانه اشرفیه گیلان و منصب خدمت افتخاری در حرم علی بن الامام محمد باقر علیه السلام در مشهد اردهال کاشان. ایشان همیشه در پایان دست نوشتههایشان مرقوم میفرمودند: «خادم علوم آلمحمد صلی الله علیه و آله و سلم».نهی از منکر
در زمان شاه، رئیس شهربانی قم برای اجرای کشف حجاب به حرم مطهر حضرت معصومه وارد میشود. او که مردی گستاخ و بدزبان بود، با داد و فریاد به بانوان باحجابی که در کنار ضریح حضرت معصومه به زیارت مشغول بودند، پرخاش و حمله میکند تا چادر را از سرشان بگیرد و فریاد و ناله زنان بلند میشود. مرحوم آیتالله العظمی مرعشی نجفیکه در آن جا حضور داشتند، بسیار ناراحت میشوند و برای جلوگیری از گستاخی رئیس شهربانی، او را از این کار نهی میکنند، اما چون او ادامه میدهد، سیلی محکمی به صورتش میزنند. رئیس شهربانی، آیتالله مرعشی را به قتل تهدید میکند و به ایشان ناسزا میگوید. یک روز بعد از این حادثه، او که در بازار قم عبور میکرد، بر اثر ریزش قسمتی از سقف ساختمان بازار و تخریب آوار بر سرش، در دم هلاک میشود.مبارزه با فرقههای انحرافی
آیتالله مرعشی میفرمود: «از نظر من، مصیبت صوفیان برای اسلام، از بزرگترین مصایب است؛ زیرا ارکان اسلام را منهدم ساخته و بنیان آنرا تَرَک دادهاند. پس از جستجوی عمیق و گردش در میدانهای کلمات آنان و اطلاع از مطالب مخفی آنان و یافتن رازهای پوشیده آنان و دیدار با سران فرقههای تصوف، بر من روشن شد که این درد، از راهبان نصارا به دین اسلام سرایت کرده و گروهی از اهلسنت، مانند حسن بصری، شبلی، معروف، طاووس، زهری، جنید و دیگران آن را گرفتهاند؛ سپس از آنان به شیعه سرایت کرده است. تا اینکه کارشان بالا گرفت و پرچمهایشان برافراشته شد؛ به گونهای که از اساس دین، سنگی را روی سنگ باقی نگذاشتند. آنان نصوص کتاب و سنت را تأویل کردند و با احکام فطری عقلی مخالفت نمودند.»همگام با نهضت امام خمینی (ره)
آیتالله مرعشی نجفی همواره از نهضت امام خمینی حمایت میکرد. ایشان در پی دستگیری امام خمینی در سال 1342 با ارسال نامه شدید اللحنی به رژیم پهلوی، خواستار آزادی امام خمینی شد و همراه مراجع تقلید و علمای طراز اول کشور، برای آزادی امام خمینی به تهران سفر نمود و در این راه، زحمت فراوانی متحمل شد. وی در سال 1342 در پاسخ نامه جمعی از طلاب فرمود: «چنانچه کراراً این جانب عقیده خود را اظهار کردهام، باز هم به موجب این سؤال عرض میکنم که حضرت آیتالله خمینی (ره) یکی از مراجع تقلید عالم تشیع هستند و از اساطین روحانیت اسلام و از مفاخر عالم تشیع.»ایشان پس از تبعید امام خمینی به ترکیه، این عمل رژیم پهلوی را در سخنرانیها و اعلامیههای خود محکوم مینمود و برای شهدای 15 خرداد، مجلس یادبود برپا میساخت. آیتالله مرعشی در طول سالهای تبعید امام خمینی با ایشان در ارتباط بودند و با اوجگیری انقلاب اسلامی در سال 1356 همراه مراجع تقلید شیعه با فرستادن اعلامیهها به هدایت نهضت میپرداخت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز ایشان همواره از نظام جمهوری اسلامی حمایت میکرد و در مناسبتهای مختلف با ارسال پیامهایی به تقویت نظام میپرداخت.
تشرف در مسجد سهله
ایشان فرمودهاند: «در ایام تحصیل علوم دینی و فقه اهلبیت علیهم السلام در نجف اشرف، شوق زیاد جهت دیدار جمال مولایمان بقیةالله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف داشتم. در یکی از شبهای چهارشنبه که قصد رفتن به مسجد سهله را داشتم، رفتنم از نجف تأخیر افتاد؛ چرا که هوا ابری و بارانی بود. نزدیک مسجد سهله خندقی بود. هنگامی که به آنجا رسیدم، بر اثر تاریکی شب، وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت؛ مخصوصاً از زیادی دزدها. ناگهان صدای پایی را از پشت سر شنیدم که بیشتر موجب ترس و وحشتم شد. برگشتم به عقب. سید عربی را با لباس اهل بادیه دیدم. نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت: « ای سید! سلام علیکم ». ترس و وحشت به کلی از وجودم رفت و اطمینان و سکون نفس پیدا کردم. تعجب آور بود که چگونه این شخص، در تاریکی شدید، متوجه سیادت من شد؛ اما در آن حال، من از این مطلب غافل بودم.به هر حال سخن میگفتیم و میرفتیم. از من سؤال کرد: «کجا قصد داری؟» گفتم: «مسجد سهله». فرمود: «به چه جهت؟» گفتم: «به قصد تشرف زیارت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف». مقداری که رفتیم، به مسجد زید بن صوحان (مسجد کوچکی نزدیک مسجد سهله) رسیدیم. داخل مسجد شدیم و نماز خواندیم. بعد از آن، سید دعایی خواند که انگار دیوار و سنگها آن دعا را با او میخواندند. احساس انقلابی عجیب در خود میکردم که از وصف آن عاجزم. بعد از دعا سید فرمود: «سید، تو گرسنهای، چه خوب است شام بخوری.» سپس سفرهای را که زیر عبا داشت بیرون آورد و در آن سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز بود. خیارها به قدری تازه بودند که مثل اینکه تازه از باغ چیدهاند. در حالی که در آن زمان، زمستان و سرمای زنندهای بود و من متوجه این معنا نشدم که این آقا، این خیار تازه سبز را در این فصل زمستان از کجا آورده؟ طبق دستور آقا، شام خوردم. سپس فرمود: «بلند شو تا به مسجد سهله برویم».
داخل مسجد شدیم. آقا مشغول اعمال وارده در مقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت، انجام وظیفه میکردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشا را به آقا اقتدا کردم و متوجه نبودم که این آقا کیست. بعد از آنکه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود: «ای سید! آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه میروی یا در همین جا میمانی؟» گفتم: «میمانم». در وسط مسجد و در مقام امام صادق علیه السلام نشستم و به ایشان گفتم: «آیا چای یا قهوه یا دخانیات میل دارید که آماده کنم؟»در جواب، کلام جامعی را فرمود:«این امور از فضول زندگی است و ما از این فضول، دوریم. » این کلام، در اعماق وجودم اثر گذاشت؛ به نحوی که هرگاه یادم میآید، ارکان وجودم میلرزد.
به هر حال، مجلس، نزدیک دو ساعت طول کشید و در این مدت، مطالبی رد و بدل شد که به بعض آنها اشاره میکنم:
در رابطه با استخاره سخن به میان آمد. سید عرب فرمود: «ای سید! با تسبیح به چه نحو استخاره میکنی؟»
گفتم: «سه مرتبه صلوات میفرستم و سه مرتبه میگویم: «استخیرالله برحمته خیرة فی عافیة» پس قبضهای از تسبیح را گرفته و میشمارم. اگر دو تا ماند، بد است و اگر یکی ماند، خوب است.» فرمود: «برای این استخاره، باقی ماندهای است که به شما نرسیده و آن این است که هرگاه یکی باقی ماند، فوراً حکم به خوبی استخاره نکنید؛ بلکه توقف کنید و دوباره بر ترک عمل استخاره کنید؛ اگر زوج آمد، کشف می شود که استخاره اول، خوب است؛ اما اگر یکی آمد، کشف میشود که استخاره اول میانه است. » به حسب قواعد علمیه میبایست دلیل میخواستم؛ اما مجرد این قول، تسلیم و منقاد شدم و در عین حال متوجه نبودم که این آقا کیست.
از جمله مطالب در این جلسه، تأکید سید عرب بر تلاوت و قرائت این سورهها بعد از نمازهای واجب بود:
«سوره یس، بعد از نماز صبح، سوره عمّ بعد از نماز ظهر، سوره نوح بعد از نماز عصر، سوره الواقعه بعد از مغرب و سوره ملک بعد از نماز عشاء.»
دیگر اینکه تأکید فرمودند: «بر دو رکعت نماز، بین مغرب و عشا میخوانی که در رکعت اول، بعد از حمد، هر سورهای خواستی بخوان و در رکعت دوم بعد از حمد، سوره واقعه را بخوان» و فرمود: «کفایت میکند این نماز از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب».
ایشان تأکید فرمود: « بعد از نمازهای پنجگانه، این دعا را بخوان: «اللهم سّرحنی عن الهموم والغموم و وحشة الصدر و وسوسة الشیطان برحمتک یا ارحم الراحمین».
و دیگر تأکید فرمود بر خواندن این دعا بعد از ذکر رکوع در نمازهای یومیه، خصوصاً رکعت آخر: « اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و ترحّم علی عجزنا و أغثنا بحقهم».
در تعریف و تمجید از کتاب شریف «شرایع الاسلام» مرحوم محقق علامه حلی فرمود: « تمام آن مطابق با واقع است؛ مگر کمی از مسائل آن».
تأکید کرد بر خواندن قرآن و هدیه کردن ثواب آن به شیعیانی که وارث ندارند و یا دارند، ولکن یادی از آنها نمیکنند.
سفارش فرمودند به اینکه تحت الحنک را از زیر حنک دور دهند و سر آن را در عمامه قرار دهند. چنانکه علمای عرب به همین نحو عمل میکنند و فرمود: «در شرع این چنین رسیده است.»
تأکید بر زیارت سیدالشهداء علیه السلام.
دعا در حق من و فرمود: « خدا تو را از خدمتگزاران شرع قرار دهد».از ایشان پرسیدم: « نمی دانم آیا عاقبت کارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس، رو سفید خواهم بود؟» فرمود: « عاقبت تو خیر و سعیات مشکور است و روسفید خواهی بود». گفتم: « نمیدانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوی الحقوق از من راضی هستند یا نه؟» ایشان فرمود: «تمام آنها از تو راضیاند و دربارهات دعا میکنند». استدعای دعا کردم برای خودم که موفق باشم برای تألیف و تصنیف؛ دعا فرمودند... . پس خواستم که به خاطر حاجتی از مسجد بیرون روم، آمدم نزد حوض که در وسط راه، قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد. یک باره به ذهنم رسید چه شبی بود و این سید عرب کیست که این همه با فضیلت است؟ شاید همان مقصود و معشوقم باشد. تا این معنی به ذهنم خطور کرد، مضطرب برگشتم؛ اما آن آقا را ندیدم و کسی هم در مسجد نبود. یقین پیدا کردم که آقا را زیارت کردم و غافل بودهام. مشغول گریه شدم و همچون دیوانه، تا صبح اطراف مسجد گردش میکردم؛ چون عاشقی که بعد از وصال مبتلا به هجران شود.
گزیدهای از سفارشها و وصایا
سفارش میکنم بر صله رحم؛ زیرا آن از نیرومند ترین اسباب توفیق و برکت در عمر و زیادی روزی است.سفارش میکنم به اندیشیدن در کتاب خدا و پند گرفتن از آن، و به زیارت اهل گورستان و قبور و اندیشیدن در اینکه آنان دیروز چه کسانی بودند و امروز چه شدند؟ چگونه بودند و چگونه گردیدند؟ کجا بودند و امروز کجا هستند؟
سفارش میکنم به زهد و بیاعتنایی به شئون دنیا و راه و روش ورع و پرهیزگاری و احتیاط.
سفارش میکنم به مداومت قرائت زیارت جامعه کبیره، اگر چه در هفته یکبار باشد.
سفارش میکنم به مداومت تسبیحات جده ما، زهرای بتول که روحم فدایش باد.
سفارش اکید دارم به نماز شب و استغفار در سحرها.
سفارش میکنم به اشتغال و کوشش در فراگرفتن علوم شرعی.
سفارش می کنم به دوری جستن از بیکاری و بطالت و صرف عمر عزیز در چیزهایی که نفعی ندارد. روایت شده است که : «ان الله تعالی شانه یبغض الشباب الفارغ؛ خداوند تعالی، جوان بیکار را دشمن میدارد.»
سفارش میکنم به اینکه کیسهای که در آن خاک مرقد ائمه طاهرین علیهم السلام و اولاد آنان و قبور اصحاب و بزرگان را جمع آوری کردهام، برای تیمن و تبرک با من دفن نما و مقداری از آن را هم زیر صورت و قدری محاذی صورت بریزند و سفارش میکنم لباس سیاهی که در ماههای محرم و صفر میپوشیدم، با من دفن شود.
سفارش می کنم تسبیحی از تربت امام حسین علیه السلام که با آن در سحرها استغفار کردهام با من دفن شود و دستمالی که اشکهای زیادی که در رثای جدم، حسین مظلوم علیه السلام و اهلبیت مکرم او علیهم السلام ریختم را با آن پاک میکردم، بر روی سینه، در کفنم بگذارند.
منابع:
سایت راسخون.
احقاق الحق.
عارف و صوفی چه میگوید.
www.bultannews.com.
www.irib.ir.
مجله آرمان شماره 33
/ج