علویان و بنىعباس در برابر این رفتار مأمون، یک باره حیرت کردند و مأمون با این سیاست غیرمنتظره، خلافت خود را وارد عرصه جدیدى کرد. در این زمینه پرسشهاى گوناگونى وجود دارد؛ از جمله: چرا مأمون برخورد ملایم با فرزندان على[ را در دستور کار خود قرار داد؟ چرا خلافت را به امام رضا(ع) پیشنهاد کرد؟ آیا طرح پیشنهاد خلافت به امام رضا(ع) صادقانه بود و واقعاً قصد بازگرداندن خلافت به اهل بیت را داشت و یا اهداف دیگرى را از این کار دنبال مىکرد؟ چرا ولایتعهدى را بر امام تحمیل کرد؟ برخوردهاى به ظاهر ملایم مأمون با علویان چه معنا و مفهومى دارد؟
ریشه این پرسشها، به سه مسئله بازمىگردد:
نخست) آیا پیشنهاد کنندی خلافت و یا ولایتعهدى، مأمون بود یا فضل بن سهل ؟
دوم) اگر پیشنهاد کننده مأمون باشد، آیا در این پیشنهاد صادق بود و به راستى قصد بازگرداندن خلافت به آلعلى را داشت و یا این پیشنهاد، دسیسه و حیلهاى بیش نبود و مأمون اهداف دیگرى را دنبال مىکرد؟
سوم) واکنش امام (ع) در برابر پیشنهاد چه بود؟
در این نوشتار، مىخواهیم به این سه سؤال اساسى پاسخ دهیم. پاسخ این پرسشها از آن جهت اهمیت دارد که روابط خلفاى بنىعبّاس با اهلبیت عموماً و روابط مأمون با امام رضا(ع) را به گونهاى خاص مشخص میسازد و آشکار میشود که آیا روابط آنها اوّلاً ، یکطرفه بوده است یا دو جانبه ؟ ثانیاً، آیا این روابط دوستانه بوده یا مأمون اهداف دیگرى را با این روابط پى مىگرفته است؟!
اوّل: پیشنهاد دهنده کیست؟
مشهور این است که مأمون پیشنهاد خلافت و ولایتعهدى را به امام داد، امّا برخى بر این باورند که فضل بن سهل چنین پیشنهادى را به مأمون کرد. زمانى که مأمون برادرش امین را کشت ، وزیر مأمون (فضل بن سهل) برادر خود (حسن بن سهل) را به حکومت بغداد فرستاد و چون حسن بن سهل از امراى عرب نبود، حاکمان کوفه و عراق به فرمانروایى او راضى نمىشدند و بر فرمانروایى "سادات علوى" متفق بودند؛ لذا بر مأمون مىشوریدند و هر از گاهى علویان بر ضد حکومت بنىعبّاس قیام مىکردند، تا آنکه اوضاع مملکت به سبب قیامهاى علویان نابهسامان گشت. فضل بن سهل خطاب به مأمون گفت: "علویان به خلافت طمع کردهاند و لشکر عرب نیز با آنها همراه هستند. از این رو، تدبیر بر این است که یکى از سادات علوى که از همه شریفتر و بزرگتر باشد و علویان همه او را به شرف و بزرگوارى قبول داشته باشند، به عنوان "خلیفه" معرفى کنیم تا این قیامها و شورشها آرام بگیرد".
آنان سرانجام امام رضا(ع) را براى این کار انتخاب کردند.(1)
در پاسخ، ذکر چند نکته ضرورى است :
1. مأمون شخصیتى سیاسى، آگاه، زیرک، دوراندیش، حیلهگر، صاحب رأى، و در تصمیمگیرى قاطع بود.
2. فضل بن سهل (وزیر مأمون) نیز به زیرکى و باهوشى معروف و مشاور خاص خلیفه بود.
با توجه به این دو نکته، چنین مىتوان گفت:
لازمه نقل دوم که فضل بن سهل را پیشنهاد کننده بدانیم، این است که مأمون، صاحب رأى و قاطع در تصمیمگیرى، زیرک، دوراندیش و ... نباشد و فضل بن سهل، گرداننده واقعى جریان حکومت باشد، با اینکه چنین نبوده است.
با این همه مىتوان بین این دو نقل را این گونه جمع کرد که حتی اگر پیشنهاد کننده، فضل بن سهل باشد، بر اصل ماجرا خلل و خدشهاى وارد نخواهد آمد؛ زیرا در هر دو صورت، پیشنهاد خلافت و ولایتعهدى از جانب مأمون مطرح شده و اگر فضل بن سهل نیز پیشنهاد کننده باشد، سخن او در حدّ مشاوره بوده و مأمون، به دلیل شمّ سیاسی خود، این پیشنهاد را بدون برنامه و هدف نپذیرفته و به یقین آن را بررسى کرده و با دوراندیشی همه جوانب مسئله، به ویژه مخالفت بنىعبّاس با وى را سنجیده و با توجه به خطرها و تهدیدهاى بنىعبّاس، دست به چنین کار خطرناک و مهمى زده است. بنابراین معقول نیست که در چنین مسئله حیاتى و مهم، مأمون عقل خود را به فضل بن سهل بسپارد و مطیع پیشنهادها و دیدگاههاى وى باشد.
از سویى، اگر فضل پیشنهاد دهندی اصلى بود، باید به جهت عدم موفقیت طرح، مأمون او را توبیخ مىکرد، اما چنین مطلبى گزارش نشده است.
دوم: آیا مأمون در پیشنهاد خود صادق بود؟
آیا مأمون واقعاً قصد باز گرداندن خلافت به خاندان على[ را داشت و یا اهداف دیگرى را دنبال مىکرد؟
نخست باید به انگیزه و اهداف مأمون از این پیشنهاد پىبرد، تا بتوان پاسخ دقیق و صحیح و جامعی داد.
دیدگاه علما
در نگاهى کلى به آرا و دیدگاههاى علما، مىتوان آنها را به سه گروه تقسیم کرد: الف) کسانى که مأمون را در این کار صادق مىدانستند و مىگفتند هیچ گونه سیاست و حیلهاى در کار نبوده است؛ انگیزههایى را دال بر صدق نیّت مأمون نقل مىکنند که به آنها اشاره مىشود.1. طبرى شافعى، ابن اثیر شافعى و دیگران:
"انّ المأمون نظر فی بنی العباس و بنی علیّ فلم یجد أحداً هو أفضل ولا أورع ولا أعلم منه؛(2) مأمون در میان فرزندان عباس و على نگریست، پس هیچ کس را با فضیلتتر و با ورعتر و عالمتر از او (امام رضا(ع)) نیافت".
2 . ابوالفرج اصفهانى:
"إنّ المأمون کان خلال صراعه مع أخیه الأمین قد عاهد الله أن ینقل الخلافه ی إلى أفضل آل ابیطالب وأنَّ علیّ الرضا هو أفضل العلویین إِنْ ظفر بالمخلوع؛(3) مأمون به هنگام درگیرى با برادر خویش امین، با خدا پیمان بسته بود که اگر بر مخلوع ( امین ) پیروز شود، خلافت را به برترین فرد خاندان ابوطالب تحویل دهد و على ـ ملقب به رضا ـ برترین فرد علویان بود".
3 . سیوطى شافعى :
"انّ المأمون قد حمله على ذلک إفراطه فی التشیّع حتّى قیل : إنّه همّ أنْ یخلع نفسه ویفوّض الأمر الیه؛(4 ) مأمون به جهت شیعهگرى افراطىاش(5)، او (امام رضا(ع)) را بدینکار واداشت، حتى گفته شده مىخواست از سلطنت کناره گیرد و آن را به او بسپارد".
4 . ابن طَقْطَقى :
"إنّ المأمون فکّر فی حال الخلافه ی بعده وأراد أنْ یجعلها فی رجلٍ یصلح لها لتبرأ ذمّته، فنظر فی بنی العبّاس و بنی علی فلم یجد أحداً هو أفضل ولا أورع ولا أعلم منه؛(6 )مأمون در مورد خلافت بعد از خویش اندیشید و خواست براى آن کار، کسى را قرار دهد که صلاحیتش را داشته باشد تا ذمهاش برى شود. بنابراین در میان فرزندان عباس و على نگریست، پس کسى را برتر و باورعتر و داناتر از او (امام رضا(ع)) نیافت".
5. دکتر احمد امین مصرى شافعى:
"إنّ المأمون قد أراد بذلک أنْ یصلح بین البیتین العلوی والعبّاسی ویجمع شَمْلهما لیتعاونوا على ما فیه خیر الأُمّه ی وصلاحها وتنقطع الفِتن وتصفو القلوب ، وإنّه کان معتزلیاً و یرى أحقیّه ی علیّ وذرّیته بالخلافه ی وکذلک أنّه وقع تحت تأثیر الفضل والحسن ابنَیْ سهل الفارسیّین ... وأنّه رأى أنّ عدم تولّی العلویین للخلافه ی یکسب أئمّتهم شیئاً من التقدیس فإذا ولّوا الحکم ظهروا للناس و بان خطؤهم وصوابهم فزال عنهم التقدیس ... وأغلب ظنّی أنّ المأمون کان مُخْلِصاً فی عمله صادقاً فی تصرّفه ...؛7 مأمون با این کار خواسته بود که بین دو خاندان علوى و عباسى آشتى برقرار کند و پراکندگى آنان را به یگانگى تبدیل گرداند تا در آنچه خیر و صلاح امت است، یارى کنند و فتنهها بخوابد و دلها از کینهها پاک شود. او معتزلى بود و على و فرزندانش را براى خلافت سزاوارتر مىدانست و هم چنین او تحت تأثیر فضل و حسن، دو فرزند سهل فارسى بود ... و او دید که اگر علویان خلافت را برنگزینند، امامانشان از هالهاى از قداست برخوردار خواهند شد. پس وقتى حکومت را به دست بگیرند، در معرض دید مردم قرار خواهند گرفت و خطا و صوابشان آشکار و آن قداست از ایشان برداشته خواهد شد... . من بیشتر گمان مىکنم که مأمون از سر دلسوزى و صداقت بدین کار دست زد...".
ب) کسانى که معتقدند مأمون در پیشنهاد خلافت و ولایتعهدى به امام رضا(ع) صادق نبود و در پى اهداف دیگرى بود، انگیزههاى مأمون را این گونه بر مىشمرند.
1 . دکتر على سامى بشّار:
"إنّ المأمون أدرک خطوره ی الدعوه ی الإسماعیلیه ی فأراد أنْ یقضی علیها وکان الإمام عبدالله الرضی بدأ نشاطاً واسعاً ولذا قرّب المأمون إلیه علیّ الرضا و بایعه بولایه ی العهد؛(8 )مأمون خطر دعوت اسماعیلیان را دریافته بود. لذا مىخواست به کارشان پایان دهد و امام عبدالله فعالیت گستردهاى را آغاز کرده بود. از این رو، مأمون، امام رضا را به خود نزدیک گرداند و با او به ولایتعهدى بیعت کرد".
2 . دکتر کامل مصطفى شیبى:
"إنّ المأمون جعله ولیّ عهده لمحاوله ی تألّف قلوب الناس ضدّ قومه العباسیّین الذین حاربوه ونصروا أخاه؛(9) مأمون او را ولىعهد خویش قرار داد؛ چون مىخواست مردم را بر ضد طایفهاش عباسیان ـ که با او جنگیدند و برادرش را یارى کردند ـ همداستان گرداند و دل آنان را بهدست آورد".
3 . سیّد هاشم معروف حسنى :
"إنّ المأمون وضع الإمام الرضا تحت رقابه ی الخلیفه ی ومنعه من القیام بحرکه ی علویّه ی جدیده ی ... کانت ولایه ی العهد على کُرهْ الإمام؛(10) مأمون امام رضا7 را زیرنظر خویش قرار داد و او را از قیام با حرکت علوى جدیدى بازداشت ... . امام از ولایتعهدى، ناخشنود بود".
4 . شیخ محمّدحسین مظفر :
"إنّ المأمون کان مدفوعاً فی البیعه ی لعلیّ الرضا بولایه ی العهد بدافع سیاسی ، هو حمایه ی مصالح الدوله ی العباسیّه ی ، ولأنّ المأمون من رجال الدهاء والسیاسه ی؛(11) انگیزه مأمون در بیعت با امام رضا به ولایتعهدى ، سیاسى و آن حفظ مصالح دولت عباسى بود؛ زیرا مأمون از مردان زیرک و سیاستمدار بود".
5 . سید جعفر مرتضى عاملى :
"فإنّنا مهما شککنا فی شیء فَلَسْنا نشک فی أنّ المأمون کان قد دَرَس الوضع دراسه ی دقیقه ی قبل أنْ یقدم على ما أقدم علیه وأخذ فی اعتباره کافه ی الاحتمالات ومختلف النتائج ... ممّا أخفته عنّا الأیدی الأثیمه ی والأهواء الرخیصه ی وإنْ کانت لعبه ی تلک لم تؤت کل ثمارها التی کان یرجوها منها وذلک بسبب الخطه ی الحکیمه ی التی کان الإمام (ع) قد أتبعها؛(12) ما در هر چه شک کنیم، در این نمىتوانیم شک کنیم که مأمون پیش از هر اقدامی شرایط زمان خویش و همه جوانب محتمل و بازتابهاى مختلف را به خوبى بررسی کرده بود ... از آن امورى که دستهاى نابکار و هواهاى پست بر ما مخفى کردهاند و اگرچه با این دستاویز به همی نتایجى که انتظار داشت، نرسید و این به سبب نقشه حکیمانهاى بود که امام آن را پىگرفته بود".
ج) کسانى که معتقدند مأمون از آغاز در نیّت خود راستگو بود، ولى در ادامه منحرف گشت و همین موضوع سبب شد که امام را به شهادت برساند.
1. خنجى اصفهانى حنفى
"برخى مىگویند مأمون خلیفه، مردى دانا بود و خود در واقع مىخواست خلافت را از عبّاسیان به فرزندان على بازگرداند، نه آنکه در آن امر به مکر و حیله بپردازد ، بلکه هدف او باز پسگیرى حق بود تا امانت را به اهل خود بسپارد. ولى بعد از پایان یافتن امر ولایت عهدى، عبّاسیان بدان راضى نشدند و مأمون را حرامزاده خواندند و بر او شوریدند ... و مأمون که کار را مختل دید، ملک فانى را بر آخرت اختیار کرد و امام را با زهر مسموم ساخت ...".(13 )
2. و افراد دیگر.
نقد و بررسى
در این نوشتار ، ادعاى ما این است که تمام اهداف یاد شده، به یک معنا صحیح است؛ ولى جامع نیست و به تنهایى نمىتواند بیانگر حقیقت باشد. به دیگر سخن: پاسخ صحیح و جامع، همان دیدگاه دوم است؛ یعنى مأمون عبّاسى از آغاز امر در پیشنهاد خلافت و ولایتعهدى صادق نبود و اهداف خصمانهاى را بر ضدّ امام رضا(ع) دنبال مىکرد؛ چنان که خود مأمون و اطرافیان وى نیز به این مسئله اذعان کردهاند و این ادعا را مىتوان از منابع معتبر اهل سنّت ثابت کرد.آنچه مسلّم است و منابع اهل سنّت و بزرگان آنان به آن اشاره و تصریح کردهاند، آن است که:
ثالثاً، اهداف فرعى دیگرى نیز مطرح بود که در جهت فریب و انحراف افکار عمومى مطرح شده بود.
رابعاً، در همان دوران نیز افرادی از بنىعبّاس و علویان با شک و تردید به این مسئله مىنگریستند.
نکات چهارگانه
براى روشن شدن ابعاد این پاسخ، بیان چند نکته ضرورى است:1. مأمون کیست؟
مأمون عبّاسى در سال 170ق. به دنیا آمد ؛ یعنى در همان سالى که هارون عباسى به خلافت رسید. چون این مژده خوب به هارون داده شد ، نوزاد را "مأمون"؛ یعنى " فال نیک" نامید. مادر مأمون، کنیزى ایرانى به نام "مراجل" از خدمتکاران قصر هارون بود که در آشپزخانه کار مىکرد .
دَمیرى شافعى مىگوید:
"مادر مأمون از زشتترین کنیزان بود. روزى زبیده خاتون (همسر هارون)، با هارون به بازى شطرنج مشغول بود و از قضا زبیده، هارون را شکست داد و از او خواست تا با مراجل زشتترین کنیز مطبخ، همبستر شود. هارون قبول نکرد و مالیات مصر و عراق را به زبیده پیشنهاد کرد، بلکه از تصمیمش برگردد ، ولى او نپذیرفت. سپس با اصرار زبیده، هارون با "مراجل" همبستر شد و از او مأمون متولد گشت. مادر مأمون در زمان نفاس، از دنیا رفت و وى در دامان یحیى بن جعفر بَرْمکى پرورش یافت".(14)
ویژگىهاى مأمون از نگاه اهل سنّت
دَمیرى شافعى میگوید:"لم یکن فی بنی العبّاس أعلم من المأمون ... عارفاً بالعلم، فیه دهاء و سیاسه ی؛(15) در میان عباسیان کسى داناتر از مأمون نبود ...؛ دانشمندى که در وى زیرکى و سیاست بود".
ابن ندیم میگوید:
"إنّه أعلم الخلفاء بالفقه و الکلام؛(16) او داناترین خلیفه به فقه و کلام بود".
ابوحنیفه احمد بن داود دینوَرى میگوید:
"کان نجم بنى العبّاس فی العلم والحکمه ی وکان قد أَخَذَ من العلوم بقسط وضَرَب فیها بسهم؛(17) او ستاره عباسیان در آسمان دانش و حکمت بود و از علوم بهرهاى کامل نبرده و در آنها سهیم بود".
سیوطى شافعى میآورد:
"کان أفضل رجال بنىالعباس حزماً وعزماً وعلماً و رأیاً ودهاءً وهیبه یً وشجاعه یً ...؛(18) برترین فرد عباسیان از نظر دوراندیشى، استوارى اراده، دانش، رأى، زیرکى، هیبت و شجاعت ... بود".
مأمون از دیدگاه شیعه
در پیشگویى امیرمومنان (ع) آمده است :"ویل لهذه الاُمّه ی من رجالهم ! الشجره ی الملعونه ی التی ذکرها ربّکم تعالى . أوّلهم خضراء وآخرهم هزماء، ثم یلی بعدهم أمر امّه ی محمّد رجال أوّلهم ... سابعهم أعلمهم ...؛(19) واى بر این امت از مردانشان! درخت ملعونى که پروردگارتان یاد کرده است . ابتدایش سبز و آخرش بىبر و خشک است ، آنگاه گروهى دیگر امور امت محمّد را بعد از ایشان برعهده مىگیرند. اولشان ... هفتمین آنان داناترین ایشان است ...".
البته در روایات امامیّه ، مأمون شدیداً نکوهش و مذمّت شده و قاتل امام رضا(ع) معرفى گردیده و از او به عفریت مستکبر(20) و عفریت کافر(21) یاد شده است.(22)
پی نوشت ها :
1. وسیله ی الخادم إلى المخدوم، در شرح صلوات چهارده معصوم (ع)، ص 232 و 233. ضحى الإسلام، ج3 ، ص 295؛ و تاریخ تمدّن اسلام، ج4 ، ص797.
2. تاریخ الأمم والملوک، ج5، ص138؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج6، ص33؛ تجارب الاُمَم وتعاقب الهِمَم ، ج3 ، ص366 ؛ الکامل فی التاریخ ، ج4، ص162؛ تاریخ مختصر الدُول، ص134؛ مرآه ی الجنان وعِبْره ی الیقظان فی معرفه ی ما یعتبر مِنْ حوادث الزمان، ج2 ، ص10؛ البدایه ی والنهایه ی، ج10، ص258؛ مآثر الإنافه ی فی معالم الخلافه ی، ص304؛ صبحى الأعشى فی صناعه ی الإنشاء، ج9، ص366.
3 . مقاتل الطالبیین ، ص 375 .
4 . تاریخ الخلفاء ، ص 327 .
5 . مقصود از تشیع، شیعه امامیه نیست؛ بلکه شیعه به معنای خاص آن نزد اهل سنت است. (امام رضا(ع) به روایت اهل سنت، محمد محسن طبسی، ص173 ـ 174).
6 . الفخری فی الآداب السلطانیه ی والدُوَل الاسلامیه ی ، ص 214 .
7. ضحى الإسلام، ج 3، ص295.
8 . نشأه ی الفکر الفلسفی فی الإسلام ، ج 2 ، ص 391 .
9 . الصله ی بین التصوف والتشیع ، ج 1 ، ص 236 .
10 . عقیده ی الشیعه ی الإمامیه ی ، ص 161 .
11 . تاریخ الشیعه ی، ص 59 و 60 .
12 . الحیاه ی السیاسیه ی للإمام الرضا(ع)، ص253 .
13. وسیله ی الخادم إلى المخدوم، ص234 و 235؛ مجموعه آثار، شهید مطهرى، ج 18 ، ص 119 .
14. حیاه ی الحیوان الکبرى ، ج 1 ، ص 110 .
15. همان ، ص 111 .
16 . الفهرست ، ص 168 .
17 . أخبار الطوال ، ص 442 .
18 . تاریخ الخلفاء ، ص 326 .
19 . مناقب آل ابىطالب (ع)، ج 2 ، ص 276 .
20 . کمال الدین وتمام النعمه ی ، باب 28 ، ص 308 ـ 311 ، ح1؛ عیون أخبار الرّضا (ع)، ج1، باب6 ، ص41 ـ 45؛بحار الأنوار ، ج 36 ، ص 195 ـ 197 .
21 . الأمالی، شیخ طوسى، مجلس یازدهم، ص 291و292، ح566؛ بحار الأنوار، ج36، ص202 و 203.
22 . براى آگاهى بیشتر از روایات و دیدگاههاى علماى امامیّه درباره مأمون، ر .ک : سفینه ی البحار ، ج 1 ، ص 112 ـ 115 ، ماده " أمن" ؛ مستدرکات سفینه ی البحار ، ج 1 ، ص 224 ، ماده " أمن" ؛ منتهى الآمال ، ج 2 ، ص 512 ؛ تتمه ی المنتهى، ص 350 ؛ قاموس الرجال ، ج 12 ، ص144، ش 388؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج6 ، ص340، ش12132.