بررسی مؤلفه های آخرالزمانی در سینمای هالیوود

اندیشمندان از دو بعد و جنبه به منابع قدرت توجه کرده اند. بخش شناخته شده ی آن عبارت است از منابع سخت که در اعمال قدرت فیزیکی مورد استفاده قرار می گیرد؛
چهارشنبه، 29 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسی مؤلفه های آخرالزمانی در سینمای هالیوود
بررسی مؤلفه های آخرالزمانی در سینمای هالیوود

نویسندگان: جلال غفاری قدیر (*)، سید محمدرضا سیدی (**)



 

چکیده

اندیشمندان از دو بعد و جنبه به منابع قدرت توجه کرده اند. بخش شناخته شده ی آن عبارت است از منابع سخت که در اعمال قدرت فیزیکی مورد استفاده قرار می گیرد؛ و بخش ناملموس و ناشناخته ی آن، یعنی قدرت نرم که عبارت است از اقناع روانی و شکل دهی به اذهان و تصاویر ذهنی مردم در جهت اهداف قدرت. سیاستمداران غرب جدید نیز در این جهت و با ظهور رسانه های جدید و با استفاده از قدرت تصویر، سعی در بازسازی و جهت دهی به اذهان متناسب با جهان بینی، تفکر و ایدئولوژی خود هستند. از آنجا که توجه به آینده و فرجام روزگار به نحوی ریشه در فطرت هر انسانی دارد یا به عبارتی مسئله ی آینده برای انسان فوق العاده مهم است، غرب نیز سعی در تصویرسازی این مفهوم، متناسب با منافع خود دارد و با تأکید بر مؤلفه هایی چون هولوکاست، مظلومیت یهود و جنایتکاری آلمان نازی، پیوند آلمان نازی با مسلمانان و حتی ایرانیان، تبلیغ مذهب پروتستان و مسیحیت صهیونیستی، سیاه نمایی چهره ی مسلمانان، ترویج عرفان های پوچ شرقی و غربی و با نوک حمله قرار دادن ایران در رسانه ها و مصادره به مطلوب عناصر فرهنگی اسلام و ایران به دنبال مهیا کردن فضای آخرالزمانی می باشد؛ آن چنان که می خواهد.
کلمات کلیدی: قدرت نرم، آخرالزمان، هالیوود، مسیحیت صهیونیستی، مسلمانان.

مقدمه

غلبه بر دشمن در طی تاریخ به اشکال گوناگونی صورت می پذیرفته است. این غلبه گاهی از طریق جنگ سخت و نظامی صورت می گرفته؛ و گاهی جنگ نرم و روانی، منبع این غلبه بوده است. جنگ در کلّیت خود به دو دسته تقسیم بندی می شود. آن جنبه ای از جنگ که اغلب مردم با آن آشنایی دارند جنگ سخت است. این جنگ در بردارنده ی آن چیزی است که در جبهه های نبرد شاهد آن هستیم. استفاده از انواع ادوات نظامی، اسلحه و... معرّف این نوع تقابل است. اما جنبه ای از جنگ که نامشهود و مهم تر است جنگ نرم می باشد. در جنگ نرم ــ که آثاری بسیار مخرب تر از جنگ سخت دارد ــ با هدف قرار دادن اذهان دشمن به شکل تخریب، اذهان نیروهای خودی به شکل تقویت و حتی اذهان گروه ها و افرادی که در جنگ هیچ حضوری ندارند به شکل جهت دهی و ایجاد موج ضدیّت با دشمن، بدون اینکه هیچ عملی صورت گیرد دشمن را وادار به شکست می کنیم. (مهدی ذوالفقاری، 1386، ص 4)
نمونه های جنگ نرم و روانی مختص عصر مدرن نیست؛ بلکه بشر در طی تاریخ همواره برای غلبه بر دشمن و تحمیل اراده ی خود به او از ابزار کاهش و تخریب روحیه به اشکال گوناگون استفاده کرده است و با بهره برداری از ابزار و روش های گوناگون کوشیده است دشمنان را مقهور خویش سازد (همان، ص 4). به عنوان مثال قرآن کریم درباره ی غزوه ی بدر می فرماید: «الذین قال لهم الناس ان الناس قد جعلوا لکم فاخشوهم...» (آل عمران، 173)؛ همان کسانی که [برخی از] مردم به ایشان گفتند: مردمان برای [جنگ با] شما گرد آمده اند؛ پس از آن بترسید. در این آیات، قرآن کریم بیان می دارد که عده ای از منافقان برای اینکه ترس مشرکان و لشکر آنان را در دل سپاه مسلمانان بیندازند با گفته هایی این چنین سعی داشتند که به اصطلاح ته دل مسلمانان را خالی کنند و علاوه بر اینکه آنان را از جنگ منصرف کنند خواسته های خود را نیز بر آنان تحمیل نمایند؛ اما برخلاف خواسته ی آنان، کسی که ایمانی قوی دارد هیچ گاه تسلیم قدرت دشمن نمی شود.
منابع ناملموس قدرت دارای جنبه های متعدد و گوناگونی است که بعضی از آنها عبارت اند از: سیستم های اعتقادی و ارزشی، ایدئولوژی، مذهب، دانش و آموزش (حمید مولانا، 1384، صص101ــ104). اما در این میان رسانه ها، به عنوان یکی از مظاهر تمدن جدید، توانایی بسیار زیادی در هدایت افکار عمومی دارند که این مقاله سعی دارد به قدرت این دسته از ابزارهای جنگ نرم در عرصه ی موضوع آخرالزمان بپردازد.

1.رسانه ها و ساخت واقعیت

جهان امروز را می توان جهان تصویر نامید که عمده ترین مصداق آن سینماست. پستمن در کتاب زندگی در عیش، مردن در خوشی سه دوره را برای انتقال معلومات ذکر می کند: «دوره ی گفتار»، «دوره ی نوشتار»، و «دوره ی تصویر» که امروز در سینما و تلویزیون جریان دارد. این تصویرها به صورت خاص ساخته و ارائه می شود و بیشتر در صدد افزایش دامنه ی جهل انسان اند تا علم... این یک واقعیت است که ما در عصر تصویر و سینما زندگی می کنیم و عصاره ی عنوان عصر اطلاعات یا انفجار اطلاعات، تصویر است. وقتی می گوییم جذاب ترین، مؤثرترین، کارآمدترین و ماندگارترین ابزار انتقال اطلاعات، تصویر است فقط به این معنا نیست که قدرت ها از این عنصر بالاترین استفاده را می کنند؛ بلکه ذهنیّت مخاطب ها هم، چنین قدرت و جایگاه پذیرشی را دارد. ما در شبانه روز بین 78 تا 79 درصد اطلاعات دریافتی خود را از طریق چشممان به دست می آوریم و درصد بعدی به بقیه ی حواس اختصاص دارد... طبق تحقیقاتی که طی 10، 15 سال گذشته صورت گرفته است، انسان با نیم کره ی راست مغزش با اطلاعات رفتار شهودی می کند و اطلاعات در آنجا ماندگار است و بزرگ ترین و عمیق ترین آثار را روی شخصیت انسان می گذارد. مجموع این قضایا معنایی را می سازد که تصویر را کارآمدترین عامل نه تنها برای انتقال معلومات بلکه برای تأثیرگذاری بر شخصیت و روان افراد قرار می هد. بنابراین تصویر و سینما از جایگاه ویژه ای برخوردار است. (حسن بلخاری، 1382، صص 127ــ 128)
غرب در ذات تکنولوژی خود تفوّق طلب است؛ چون علم فی نفسه قدرت را به دنبال می آورد. به گفته فرانسیس بیکن «هدف نهایی علم، قدرت است». در چنین فضایی، غرب برای اعمال این قدرت و کسب مطامع، بهترین استفاده را از تصویر می کند. هالیوود به عنوان مرکز فیلمسازی آمریکا، سالانه حدود هفتصد فیلم تولید می کند، پانزده ــ شانزده میلیارد دلار سود خالص در سال دارد و نزدیک به 78% سینماها و تلویزیون های جهان از آن تغذیه می شوند. بنابراین ما با قدرت و برنامه ریزی عظیمی روبه رو هستیم. امروز غرب به اهمیّت، قدرت و تاکتیک تصویر پی برده است و از آن در قالب سینما استفاده می کند. ما در غرب فیلم خنثی نداریم؛ از این تعداد فیلمی که در سال تولید می شود با اسکارهایی که می دهند... واقعاً فرهنگ سازی می کنند. چنان که تایتانیک دو میلیارد بیننده را در سطح جهان به خود جذب کرد. به دلیل قدرت عظیم سینماست که غرب مبانی نظری خود را که محصول ایده ها و اهداف اوست به زبان تصویر ترجمه می کند. به بیان دیگر بزرگ ترین ویژگی غرب، ترجمه ی معنا به تصویر است. روان شناسی مدرن نیز بیان گر این است که هیچ کاری تأثیر تصویر را ندارد؛ چون طبق یافته های این علم هر تصویر معادل هزار کلمه است. امروز رسانه ها مهم ترین و اصیل ترین ابزار تسلّط فرهنگی غرب محسوب می شوند؛ چون برخلاف زبان که اگر کسی انگلیسی نداند نمی تواند با فرهنگ غرب ارتباط برقرار کند، تصویر از ویژگی بین المللی برخوردار است؛ و به این طریق انسان معاصر برده ی رسانه گشته است. در دنیای امروز مقاله و سخن رانی پاسخ گو نیست. سمینارهای تخصصی شاید روشن فکران جهان سومی را مجاب کند؛ اما یکی از اهداف اصلی غرب جلب افکار عمومی است. در فضایی که دموکراسی اصل می شود، رأی عمومی قدرت ساز است؛ به همین دلیل شما باید روی جلب آرای عمومی کار کرد؛ لذا غرب هدف جدّی خود را جلب افکار عمومی قرار داده است و در فیلم هایش نیز همین هدف را دنبال می کند. (همان، 1382، صص 128ــ130).
عالم اذهان یکی از بحث های مهم روان شناسی و متعاقباً عرصه ی رسانه است. رسانه ها قادرند با قدرت نمایی خود، ذهن مخاطبان را بر ضدّ آنچه در عالم خارج وجود دارد به سمتی دیگر سوق دهند و از آن بهره برداری نمایند. تصویری که از یک واقعه، شخص یا هر چیز دیگری در ذهن مخاطب ایجاد می شود بر درک و فهم مخاطب از جهان خارج تأثیر می گذارد و مخاطب، واقعیات جهان خارج را به طور ناخودآگاه بر اساس آنچه یاد گرفته است و در ذهن دارد، می بیند. شاهد این ادعا را می توان حتی در ادبیات فارسی یافت. آنجایی که بدخواهان، کاستی های لیلی را به رخ مجنون می کشند او پاسخ می دهد: اگر در دیده ی مجنون نشینی، به غیر از خوبی لیلی نبینی. در اینجا لیلی آن چنان به عنوان نماد خوبی و پاکی در ذهن مجنون جای گرفته است که او کاستی های لیلی را نیز نقطه ی قوت می بیند. لذا رسانه ها از این قدرت و توانایی ذهن استفاده و سعی می کنند ذهن مخاطبان را بر اساس خواسته ها و اهداف خود (از جمله در زمینه ی آخرالزمان) به وجود آورند. رسانه ها آن چنان تصویر مورد نظر خود را بر محیط تحمیل می کنند که محیط، اسیر این تصویر می شود و نمی تواند از آن رهایی یابد؛ فلذا خواه ناخواه به شکلی حرکت می کند که به همان تصویری که در ذهن او جای گرفته است ــ چه خوب و چه بد ــ برسد. شرط این حرکتِ ناخودآگاه این است که مدل مورد نظر به عنوان بهترین مدل مفروض از آینده، در ناخودآگاه مخاطبان جای گیرد؛ لذا در این میان قدرت جادویی سینما، تلویزیون و هالیوود و تأثیر تصویر بر ذهن انسان به کمک رهبران تمدن غرب آمده است تا خواسته های خود از آینده را به عنوان مدل بهینه در ذهن مردم جهان جای دهند. تصور مخاطبانی که در سراسر جهان اسیر رسانه ها هستند درباره ی پایان دنیا، ظهور منجی، تشکیل امپراتوری جهانی، خدا، جهان پس از مرگ و... از همین زمره است. هالیوود تنها یک شرکت فیلم سازی نیست؛ بلکه با قدرتی که دارد و سرمایه ای که در ورای آن خوابیده است همه ی عرصه های زندگی بشر را تحت تاثیر قرار داده است. هالیوود فقط به عرصه ی فرهنگ نمی پردازد؛ بلکه سیاست، اقتصاد و اجتماع جهانی نیز با راهبردهای هالیوود تغییر می یابند.
هالیوود با تصویری که از آینده به مردم جهان ارائه می دهد سعی می کند تا تصویر مطلوب خود از آینده را در ذهن بشر جای دهد و همه را اسیر و بنده ی این تصویر نماید؛ گویی که هیچ شکل دیگری برای زندگی آینده ی بشر متصوّر نیست. هالیوود با این آینده سازی نه تنها آینده را در دست می گیرد بلکه همیشه یک قدم از آینده جلوتر است. آینده ی دنیا، هم اکنون در دست اوست. او هم اکنون در آینده زندگی می کند. مقام معظم رهبری در این باره می فرمایند:
«اگر سردمداران و سرمایه داران آمریکا نتوانند از طریق رسانه های گروهی، افکار عمومی مردم کشور خود و بعد، مردم جهان را به سیاست های استعمارگرانه ی خویش توجیه و در جهت منافع خود بسیج کنند، هرگز نخواهند توانست بر مردم خود حکومت کرده و کارهای نامعقول خود را در دیگر کشورها از جمله کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین ادامه دهند.» (خطبه ی اول نماز جمعه، 64/6/15).
آینده ی زندگی بشر به زعم رهبران هالیوود هیچ مسیری غیر از مسیر فعلی ندارد. در آینده، این هنوز تمدن اومانیستی و دین گریز امروز مغرب زمین است که ادامه پیدا خواهد کرد. پس هیچ تصویر دیگری نباید در ذهن بیننده جای گیرد.(1) عرصه های علوم امروزی یکی از مثال های بارز و جالب آینده سازی است. هدایت علوم نیازمند چشم اندازی از آینده است. به این ترتیب که دانشمندانِ علوم مختلف با نگاه به این چشم انداز ناخودآگاه سعی می کنند با اکتشاف ها و اختراع های خود به سوی آن رهنمون شوند. نویسنده ی کتاب نشت نشا در این باره می نویسد: دلیل اینکه امروز بر شاخه ی علم اعداد در ریاضی تأکید می شود و دیگر شاخه های ریاضی محلی از اعراب ندارند این است که ما امروز در عصر رایانه ها به سر می بریم و مبنای رایانه علم اعداد است. پس چشم انداز رایانه محورِ آینده، تنها به علومی اجازه ی رشد می دهد که به آن قدرت دهند. (رضا امیرخانی. 1383. صص 83 و 84؛ (نقل به مضمون).
تجسم تصویر آینده و در ادامه ایجاد ناخودآگاه آن، کاری نو و جدید نیست. سال ها پیش از این رهبران تمدّن غرب با ارائه ی الگوهای خود به مردم مغرب زمین و گرفتن واکنش این الگوها، بازخوری از انسان ها (که مهم ترین عامل زندگی اجتماعی اند) می گرفتند و با بازخورهای مداوم، بیش از پیش، به تصحیح مدل خویش می پرداختند و آن را ایجاد می نمودند. به عنوان مثال عکس هایی که مشاهده می کنید نمونه ای از بازخور سیر آینده نگری و آینده سازی است که در سال 1910 صورت گرفته است. در ایمیلی که به دست نویسندگان رسید این عکس ها، عکس هایی معرفی شدند که تصور مردم از سال 2000 را نشان می دهند و در یکی از موزه های فرانسه نگهداری می شوند.(2) نکته ی مورد توجه مشابهت کلیّت این تصاویر با زندگی امروز بشر است. در واقع راهبران تمدّن غرب با درک اهمیت آینده نگری و آینده سازی، با در نظر گرفتن خواسته ها و تصوّر مردم از آینده به ایجاد آن دست زدند. نکته ی جالب توجه در این تصاویر، زندگی وابسته به فنّاوری بشر، پرواز و امید به زندگیِ راحتی است که فناوری و ماشین همه ی کار آن را انجام می دهند. فیلم های امروز رسانه های جهان نیز از همین دست اند؛ یا به عبارت دیگر این تصاویر نسخه ای قدیمی از فیلم هایی اند که امروز، آینده ی بشر را به تصویر می کشند.
تصویری از یک جشن گل در سال 2000 که در آسمان صورت می گیرد.(3)
تصویری از یک گروه نجات در سال 2000
تصویری از آتش نشان های پرنده تصویری از گرمای تولیدی از رادیوم
تصویری از یک ترن برقی
تصویری که حکایت از شنیدن اخبار به صورت مستقیم از گرامافون می کند.
و تصویری از تاکسی های هوایی

2.چرا پایان دنیا برای انسان اهمیت دارد؟

آینده همیشه موضوعی مجادله ای بوده است که انسان ها سعی داشته اند با پیش بینی آن، خود را برای پذیرش آن آماده کنند و بیشترین بهره برداری را از این پیش بینی ببرند. در دنیایی که از همان ابتدا درگیری دو جبهه ی خیر و شر مهم ترین موضوع آن بوده و در این میان در هر زمانی یکی از این دو برتری داشته اند انسان ها سعی دارند تا با دریافت تصویری از آینده برای ایجاد آن گام بردارند. انسان هایی که در طی تاریخ گرفتار رنج و محنت هایی فراوان بوده اند همواره امید دارند تا دستی الهی بیرون آید و سرانجام جهان را ختم به خیر کند. در نگاه پیروزی جبهه خیر و حکم فرمایی عدل و عدالت، امید همه ی قشرهای بشر است.
در این میان آخرالزمان در مقام فصل نهایی کتاب آفرینش، از اهمیتی بسیار زیاد برخوردار است. «آخرالزمان» یک باور مشترک بشری در خصوص فرجام کار عالم ناسوت است که عالم ماده را در نگاهی برداری و زمان مند، دارای نقاط ابتدا و انتهایی می داند. طبق این تعریف، عالم ماده ازلی و ابدی نیست و همان گونه که در زمان معیّنی ایجاد شده است، در وقت مشخصی نیز به پایان خواهد رسید. حال اگر عالم ماده را به یک کتاب قطور و سال های عمر این عالم را به صفحات آن کتاب تشبیه کنیم، «آخرالزمان» آخرین فصل از کتاب ناسوت خواهد بود. از آنجا که خالق گیتی، کتاب خلقت عالم را بی غایت و بی هدف قلم نزده، لاجرم چکیده ی عمر عالم و همه ی مقصود از آفرینش، در واپسین فصل این کتاب ظهور خواهد کرد و همه ی قصه های مقصود از آفرینش، در واپسین فصل این کتاب ظهور خواهد کرد و همه ی قصه های ناتمام این کتاب در آخرین فصل آن، پایانی شایسته و مقبول خواهند یافت. طبق آنچه گفتیم، «آخرالزمان» پاسخ تمام سؤال های ناتمام عالم هستی است و آنچه در آخرین فصل این کتاب به وقوع خواهد پیوست، هدف از خلقت عالم و آفرینش انسان را محقق و آشکار خواهد ساخت. به بیان دیگر، آخرالزمان برهه ای از تاریخ است که طی آن عالم ناسوت، هویّت لاهوتی خویش را باز خواهد یافت و در واپسین تنگنا میان حق و باطل، شناسنامه ی توحیدی عالم ماده دوباره پیدا و پدیدار خواهد شد. (مجید شاه حسینی، 1382. صص 115 و 116)
باور به آخرالزمان چنان در میان اقوام و مذاهب پذیرفته شده است که راهی جز اعتراف به فطری بودن آن باقی نمی گذارد. از سوی دیگر، بشری که قصد توبه و بازگشت به فطرت خویش را دارد، شگفت نیست که به آخرالزمان توجه ویژه کند. پدیده ای که کارل گوستاو یونگ نیز با طرح «ضمیر ناخودآگاه مشترک» و «کهن الگو» به نوعی دیگر، همین مفهوم را تأیید می کند. (محمد حسنی. 1385. ص 113)
اتاق فکر حاکم بر هالیوود با برنامه ریزی های گسترده و منظم، همه ی اصول و نگرش های خود را در قالب فیلم های سینمایی به ذهن مخاطبان تزریق می کند و آنچه را کاشته است برداشت می نماید؛ مفهوم آخرالزمان نیز یکی از این موارد است.
در زمانی که تمدّن انسان محور غرب در حال تاخت و تاز بود و هیچ حریف قدرتمندی را برای خود نمی شناخت، انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی با ایده های اسلامی از میان دنیای پست و مادّی غرب سربرآورد و ندای اسلام سر داد؛ لذا رهبران تمدن غرب احساس خطر کردند. از این پس است که در سینمای هالیوود با جریان های سینمایی جدیدی مواجه می شویم. بی شک ظهور انقلاب اسلامی ایران، فروپاشی شوروی، زوال قدرت آمریکا و رویکرد نوع بشر به معنویّت و معنا و نیز ناامیدی از الگوهای مدرن و نگرانی هایی که بشر امروز به آن دچار است، دلایل اساسی تولیدهای رسانه ای برای دستگاه رؤیاسازی غرب (هالیوود) بود (همان. ص 112).
رسانه هایی که از ابتدی ظهور خود مفاهیم خاصی را دستور کار خود قرار داده بوند، پس از انقلاب الهی ایران علاوه بر ایجاد جریان های جدید، به صورتی شدیدتر بعضی از جریان های سابق را پی گیری نمودند. در سال های جنگ سرد نیز شوروی، آماج تیرهای بنیان برکن سینمای هالیوود بود؛ به طوری که به اتفاق صاحب نظران، جنگ نرم و رسانه ای بود که موریانه وار همه ی بنیان های شوروی کمونیستی را خورد؛ تا جایی که با بادی آرام همه ی یال و کوپال این قطب دنیا فرو ریخت. کتاب و انیمیشن قلعه ی حیوانات یکی از بارزترین فعالیت های سینمای آمریکا در جهت براندازی نظام سوسیالیستی شوروی بود.(4)

3.انواع آخرالزمان

نگاه سرخ حسینی و نگاه سبز مهدوی دو نیروی محرکه ی شیعیان در سراسر جهان هستند. پس از انقلاب اسلامی ایران که تعجب همه ی دانشمندان و متفکران مغرب زمین را برانگیخت، این دانشمندان به فکر افتادند تا پایه های این حرکت الهی را در دنیایی که در نظریات مادی دست و پا می زند پیدا کنند. آن ها پس از بررسی های زیاد به این نتیجه رسیدند که «شیعیان به اسم امام حسین ــ علیه السلام ــ قیام خود را آغاز و با اسم حضرت مهدی ــ عجل الله تعالی فرجه الشریف ــ قیام خود را حفظ می کنند و تداوم می بخشند». (حسن بلخاری، 1382، ص 137). نهضت سرخ حسینی و نهضت سبز مهدوی الگوهایی اند که آن قدر لطیف و فطری اند که همه ی مخاطبان جهانی را در اولین مواجهه جذب می کنند. اما ایمان آوردن به این دو نگاه و حتی اطلاع از آن ها، بنیان های تمدّن مادّی گرا و ضدّ خدای غرب را فرو می ریزد؛ پس اتاق فکر رسانه به تلاش افتاد تا با ارائه ی الگوهایی سطحی و دروغین به گمراه کردن مردم مغرب زمین بپردازد.
مردم مغرب زمین به راحتی گفته های رسانه های خود را می پذیرند؛ چرا که شبکه ی سهمناک مطبوعات، رادیو و تلویزیون، مانند قلعه ای جامعه ی آمریکا را در درون خود دارد و بیرون شدن از آن محوطه ی محصور را اجازه نمی دهد. رسانه های گروهی و به خصوص تلویزیون، چون مشیّت الهی هستند؛ هر چه اراده کنند پدید می آورند. بی اغراق می توان گفت که امروز تلویزیون پادشاه آمریکاست.
جیره ی اطلاعاتی مردم آمریکا به نحو عمده از جانب تلویزیون تأمین می گردد. در کمتر خانه ای است که یکی نباشد و کمتر خانواده ای است که ساعات فراغتش را در برابر آن نگذراند.
تلویزیون در ایالات متحده «بت جدید» است. تلویزیون برای جمع کثیر و عظیمی از مردم خداست. کانال های مختلف تلویزیون و انواع و اقسام نشریات و مجلات در آمریکا، صبح تا شب به بمباران خبری و تبلیغاتی مشغول اند. شنونده و بیننده تصور نمی کند که مستقیماً تحت آموزش و هدایت است، آن هم از ناحیه ی دولت؛ بلکه احساسش این است که خودش دارد کانال تلویزیونی مورد علاقه اش را انتخاب می کند. اما در واقع چون ثروت و قدرت در دست جمعی سرمایه دار بزرگ و جهان خوار است، سرنخ بسیاری از کارها و تبلیغات در امور اساسی و اصلی به طور نامرئی در دست آن ها و متصل به دستگاه ثروت و قدرت همان هاست. (www.bashgah.net) (5) و این دستگاه های ثروت و قدرت کسی به جز صهیونیست ها و لابی های صهیونیزم نیستند.
جناب آقای دکتر مجید شاه حسینی، کارشناس عرصه ی رسانه، در کتاب پیشگوییها و آخرالزمان، آخرالزمان های موجود در فیلم های هالیوودی را به پنج گروه تقسیم می کند:
گروه اول فیلم هایی است که «آخرالزمانی تکنولوژیک» را به تصویر می کشند. در این دسته از فیلم ها، آدمی، با آفریده های تکنولوژیک خویش در جدال است و این مصنوع شوریده بر صانع، اوضاعی آخرالزمانی را برای انسان پدید می آورد. جرقه های آغازین این گونه را در آثاری مانند: «دکتر فرانکنشتاین»(6) و تداوم آن را در «ترمیناتور (7)2) و «ماتریکس (8)» می توان دید. در اکثر این آثار، انسان در مقابل مصنوع و مخلوق خویش کم آورده و دچار بحران هویّت است. منجی این قبیل آثار معمولاً یک انسان دانا، شجاع و البته آمریکایی است که با درآمیختن دانش و شهامت در ضمیر خویش، پیروان اندک خود را هدایت و رهبری می کند. در پایان نیز این تکنسین اخلاق گرا، آنتاگونیست یا ضد منجی تکنولوژیک را شکست می دهد و بر نیروهای دشمن غلبه می کند.
در «آخرالزمان طبیعی» طبیعت صبور و مقهور انسان، به دلایل عمده (از جمله تخریب طبیعت به دست آدمی) علیه نسل بشر عصیان می کند و وقایعی مانند: گردباد، سیل، زلزله، آتش فشان و برخورد شهاب سنگ های عظیم به کره ی زمین، اوضاعلزمانی را پدید می آورند. گاهی نیز به دلیل دخالت های نابه جای انسان در پروسه های طبیعی و دستکاری های ژنتیک، هیولاهای ناشناخته ای از دل طبیعت پدیدار می شوند و حیات بشر را به مخاطره می افکنند. فیلم هایی نظیر: «برخورد عمیق»(9) «آرماگدون» (10) «قله دانته» (11) «دنیای آب» (12) «گودزیلا» (13) «پارک ژوراسیک» (14) هر یک به سهم خود مصادیقی از آخرالزمان طبیعی محسوب می شوند.
«آخرالزمان دینی» مهم ترین و بحث برانگیزترین رویکرد سینمای هالیوود به بحث آخرالزمان است که به دو شیوه ی پرداخت مستقیم یا رویکرد نمادین و استعاری، اوضاع آخرالزمانی را به تصویر می کشد. در این رویکرد آنتاگونیست یا ضد منجی در رقابت یک ضد ارزش دینی مثلاً: شیطان، ضد مسیح یا دجال در یک زمان خاص از زندان رها می شود و حیات بشر را بر روی کره ی زمین مورد تهدید قرار می دهد. طبعاً در این قبیل آثار، منجی یک شخصیت متدیّن مثلاً یک کشیش یا یک قدیس است که با تلفیقی از ایمان و شهامت و ایثار، آنتاگونیست را شکست می دهد و سحر شیطان را باطل می کند. در این قبیل آثار گاهی مسیح و گاهی پیروان او محور مقابله با شرارت اند و در پروسه ای تقدیری و حساب شده، شیطان را مقهور و منکوب می کنند. فیلم هایی نظیر «جن گیر 1و 2» (15)، «طالع نحس» (16) و «پایان روزگار» (17) مصادیق این گونه آخرالزمان به شمار می روند.
«آخرالزمان علمی ــ تخیلی» سوژه ی گروه دیگری از آثار هالیوودی است که طی آن تلفیقی از خیال و واقعیت، یک خط آخرالزمانی را پدید می آورند. در این الگوی روایی، آنتاگونیست ها در قالب موجودات فضایی، از آن سوی کهکشان و از اعماق تاریک فضا، پدیدار می شوند و حیات انسان را بر روی زمین مورد تهدید قرار می دهند. منجی این قبیل آثار با ترکیبی از دانش و مسائل ماوراءالطبیعه به جنگ بیگانگان می رود و در نبردی سخت و خونین، مهاجمان فضایی را از سر راه برمی دارد. فیلم هایی نظیر: مجموعه ی 4 قسمتی «بیگانه» (18)، «روز استقلال» (19)، «عنصر پنجم» (20) و مجموعه ی «جنگ ستارگان» (21) از جمله این قبیل آثارند.
«آخرالزمان اسطوره ای» دستمایه ی گونه ای از آثار هالیوودی است که طی آن آنتاگونیست از آن سوی مرز واقعیت و رؤیا و از دنیای رمزآلود افسانه و اسطوره های کهن سر برمی دارد و به دنیای امروز پا می گذارد و پارادوکس ماهوی آنتاگونیست با دنیای مدرن امروز، اوضاع آخرالزمانی را پدید می آورد. در این گونه آثار، منجی و یاران او هیچ چاره ای جز سفر به دنیای اسرارآمیز اسطوره و خیال ندارند؛ زیرا هیچ سلاح و شیوه ی مدرنی بر آنتاگونیستِ ما قبل تاریخی مؤثر نیست و صرفاً او را با تمهیدات اسرارآمیزی از جنس خود او می توان از میان برداشت. سرانجام با کشف یک طلسم یا ابزاری سحرآمیز، قدرت جادویی آنتاگونیست باطل می شود و بحران فرو می نشیند. از مصادیق تصویری این گونه آخرالزمان می توان به فیلم های: «مومیایی» (22)، «بازگشت مومیایی» (23)، «عقرب شاه» (24) و «ارباب حلقه ها» (25) اشاره نمود. (مجید شاه حسینی؛ 1382. صص 118ــ120)
یکی از مبانی و مبادی اصلی آخرالزمان اسلامی، بلوغ همه ی مردم دنیاست؛ یعنی مردم دنیا باید به سطحی از نیاز و کشش فطری و طبیعی برسند تا به دنبال نجات بخشی بگردند که سعادت را برای آن ها به ارمغان می آورد. این امر نیازمند گذشت زمان و بلوغ فکری و روحی مردم جهان است. اما ارائه ی آخرالزمان در زمانی که مردم به بلوغ کامل نرسیده اند باعث می شود که مردم گمراه شوند.(26) ارائه ی آخرالزمان در چنین موقعیتی یکی از سیاست های اصلی سینمای هالیوود است. هالیوود سعی می کند با به تصویر درآوردن آخرالزمانی که یهود در آن به پیروزی می رسد شرایط تهیه ی آن را فراهم آورد و به دلیل آنکه اغلب مردم دنیا هنوز به بلوغ فکری لازم نرسیده اند، راه را از بی راهه تشخیص نمی دهند و به آن ایمان می آورند.

4.مؤلفه های آخرالزمانی سینمای هالیوود

پس از تبیین اهمیت توجه به تصویرسازی رسانه های غربی درباره ی آینده و آخرالزمان، در ادامه ی مقاله برخی مؤلفه های مرتبط با این موضوع به تفصیل بیان می شود.

4. 1.هولوکاست، مظلومیّت یهود و جنایتکاری آلمان نازی

یکی از جریان هایی که به طور قدرتمندی قبل از انقلاب اسلامی ایران پی گیری می شد که هنوز نیز ادامه دارد جریان «یهودی آواره و سرگردان» است. این جریان که نمود بارز آن را در فیلم های چارلز اسپنسر چاپلین می توانیم مشاهده کنیم، جریانی بود که به تقویت افسانه ها و دروغ هایی مانند مظلومیت یهود، یهودستیزی تاریخی، هولوکاست و در ادامه مهاجرت یهودیان به فلسطین و تشکیل غده ی سرطانی اسرائیل می انجامید. شایان ذکر است که خود جریان هولوکاست نیز جریانی رسانه ای است.
سردمداران یهودی جهان پس از اینکه نتوانستند به علت فقدان ابزارهای تبلیغاتی یا به عبارت صحیح تر «پروپاگاندا» در جنگ جهانی اول، افسانه ی هولوکاست را همه گیر کنند پس از تقویت ابزارهای رسانه ای از جمله کتاب ها، روزنامه ها، تلگراف و از همه مهم تر رادیو و تلویزیون، در جنگ جهانی دوم این افسانه را به کرسی نشاندند و در پی آن برآمدند تا جای پایی برای خود در فلسطین مظلوم باز کنند (سید مجتبی عزیزی. 1385. صص 14ــ 17). پس از جنگ جهانی دوم نیز شاهد پرداخت گسترده و فراگیر این موضوع در رسانه های جهان هستیم. هفته ای نیست که صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران فیلم یا برنامه ای درباره ی این جنگ پخش نکند ــ چه رسد به رسانه های غربی ــ حال آنکه فجایعِ گسترده تر از این جنگ نیز در تاریخ معاصر کم نبوده اند. علت این امر، این است که جنگ جهانی دوم با مفاهیمی که در بالا به آن اشاره شد ــ بر اثر فعالیت رسانه ها ــ پیوندی جاودان خورده است و همواره یادآور آنهاست.
غده ی سرطانی اسرائیل، چه در آخرالزمانِ محصول رسانه ها و چه در آخرالزمان اسلامی، جایگاهی اساسی دارد. بر طبق آخرالزمان یهودیِ محصول رسانه ها، مهاجرت یهودیان به فلسطین اشغالی، بنیانگذاری رژیم غاصب اسرائیل، تخریب مسجدالاقصی و بازسازی معبد سلیمان، نشانه های ظهور مسیح هستند. پس از تشکیل اسرائیل، جنگی در بین دو جبهه ی خیر و شر (که به ترتیب یهودیان و مسلمانان) هستند روی می دهد، یهودیان با ابزاری به آسمان برده می شوند و مسیحیان یهودی (27) در برابر مسلمانان به جنگ می پردازند که در این جنگ پس از اینکه با بمب هسته ای جمعیتی بسیار زیاد کشته می شوند مسیح ظهور می کند و از آن پس جهان در عدل و داد خواهد زیست. لذا بر اساس این سناریوی صهیونیستی، مهاجرت یهودیان به اسرائیل و تشکیل غده ی سرطانی اسرائیل از لوازم ظهور عیسی مسیح ــ علیه السلام ــ است. (محمدهادی همایون. 1385. ص 127)
مظلوم نمایی ابزاری است که همواره در طی تاریخ مورد استفاده ی یهود قرار گرفته است تا خود را موجّه جلوه دهند و خواسته های خود را برآورند. در سال های پایانی قرن نوزده، تئودور هرتزل، روزنامه نگار اتریشی در شهر بازل سوئیس کنفرانس صهیونیسم را تشکیل داد و بنیان های دولت اسرائیل را پایه گذاری نمود. در دادامه ی این نظریه پردازی، زرسالاران و زورمندان یهود با کمک سازمان مخوف فراماسونری به دنبال تشکیل این دولت در فلسطین اشغالی بودند اما به دلیلی برای مهاجرت یهودیان و تشکیل اسرائیل احتیاج داشتند. به مانند همیشه مظلوم نمایی دست آویز مناسبی بود؛ لذا آتش افروزان یهود سعی نمودند تا با جنگ جهانی اول این خواسته را جامه ی عمل بپوشانند؛ اما به علت عدم وجود دستگاه های فراگیر رسانه ای تنها توانستند دولت عثمانی را فروپاشند و پاره ی تن اسلام را تحت حاکمیت خود درآورند. در فاصله ی بین دو جنگ خانمان سوز جهانی، دستگاه های تبلیغاتی به اندازه ی کافی قدرتمند شدند و پس از اجرای پروژه ی جهانی هولوکاست، انگلیس، روباه مکار، و آمریکا، شیطان بزرگ، جگر گوشه ی اسلام را به یهودیان صهیونیست سپردند و پروژه ی دولت اسرائیل را کلید زدند.
هولوکاست هویّت اسرائیل است. اگرچه برای مردم مسلمان ایران غریب می نماید اما رسانه ها آن چنان بر ذهن مردم دنیا کار کرده اند که گویی آلمان نازی و هیتلر بی هیچ دلیل موجّهی 6 میلیون یهودی بی گناه و مظلوم را کشته یا سوزانده است؛ لذا این قوم مظلوم به سرزمینی برای زندگی احتیاج دارد؛ پس با شعار «سرزمین بدون ملّت برای ملّت بدون سرزمین» فوج فوج به اسرائیل مهاجرت کردند و پس از اینکه از اکثریت نسبی برخوردار شدند، با حمایت انگلیس و آمریکا، اسرائیل را بنیان نهادند.
به جرئت می توان گفت اگر موضوعی به نام هولوکاست مورد قبول واقع نمی شد قطعاً با توجه به اینکه صهیونیست ها با کمک قدرت های جدید به مدت سی سال (1948ــ 1917) نتوانستند عامه ی یهود را راضی به مهاجرت به فلسطین کنند از آن پس هم نمی توانستند این کار را انجام دهند. این تحرکات آنتی سمیتیزم، یهودآزادی و هولوکاست بود که توانست 700 ــ 600 هزار نفر را وادارد تا راهی فلسطین شوند. (سید مجتبی عزیزی، 1385، صص 14ــ 17)
هولوکاست پاشنه ی آشیل اسرائیل است و تلاش های رئیس جمهور محترم جمهوری اسلامی ایران به منظور لرزاندن این بینان هاست. اگر بتوان دروغ بودن هولوکاست را برملا ساخت از اسرائیل چیزی باقی نخواهد ماند. لذا هالیوود تمام یهودی، هر روز سعی می کند با فیلم هایی که حول جنگ جهانی دوم ساخته می شود یاد و خاطره ی هیتلر، آلمان نازی خونخوار و جنایتکار، مظلومیت یهود، اتاق های گاز، کوره های آدم سوزی و... را در ذهن مردم دنیا زنده نگه دارد تا مردم دنیا نه تنها به مهاجرت یهودیان و تشکیل اسرائیل حق بدهند بلکه کشتن فلسطینیان را در جهت ظهور مسیح موعود امری مبرهن و واضح قلمداد کنند. هولوکاست است که به اسرائیل اجازه می دهد هر نوع جنایت غیرانسانی را در حق برادران و خواهران مسلمان ما جاری کند. فیلم هایی مانند «فهرست شیندلر» (28)، «زندگی زیباست» (29)، «آمن» (30)، «پیانیست» (31)، «فرار جوجه ای» (32)، «جعبه موسیقی» (33) و صدها فیلم دیگر از این زمره اند.(34)

4. 2.پیوند آلمان نازی با مسلمانان و حتی ایرانیان

پیوند آلمان نازی با مسلمانان و حتی ایرانیان از جریان های مخفی رسانه هاست. هم پیمانی های امپراتوری مسلمان عثمانی و آلمان در جنگ جهانی اول، تمایل رضاشاه به هیتلر و آلمان نازی، هم نژادی ایرانیان و آلمانی ها که در اوان جنگ جهانی دوم تأکیدی بسیار زیاد بر آن می شد، جنبش های استشهادی در فلسطین (که رسانه ها از آن به عنوان زمزمه های هولوکاست دیگری یاد می کنند) و اظهارات جناب آقای محمود احمدی نژاد بر ضد صهیونیسم و هولوکاست دست آویزهایی مناسب برای سردمداران رسانه ها برای ایجاد این پیوند و رابطه است.(35) اشاره هایی به پیوند آلمان و امپراتوری عثمانی را می توانیم در فیلم «آزاده» (36) مشاهده کنیم. موارد دیگر در عرصه ی رسانه های فراگیر جهانی فراوان به چشم می خورد. هدف رسانه ها از ایجاد این پیوند این است که اول، مخاطبان همان طور که ناخودآگاه نسبت به نازی ها احساس نفرت می کنند نسبت به مسلمانان نیز همین احساس را داشته باشند؛ و دوم، خطر هولوکاست دیگری! را که این بار به دست مسلمانان اتفاق خواهد افتاد گوشزد کنند.

4. 3.صهیونیسم و آمریکا، جبهه ی خیر آخرالزمان و اسرائیل، بهشت موعود

در جنگ آخرالزمان دو جبهه ی خیر و شر وجود دارند. همان دو جبهه ای که از ابتدای تاریخ تحت عناوین حزب الله و حزب الشیطان در تقابل با یکدیگر بوده اند و اولین نمود آن را در منازعه ی هابیل و قابیل یا حتی سجده نکردن شیطان بر آدم می توانیم مشاهده کنیم. این درگیری در طی تاریخ ادامه داشته است که در اوج خود در آخرالزمان، این دو جبهه در مقابل یکدیگر قرار می گیرند و با یکدیگر نبرد می کنند. بر اساس آموزه های یهود، جبهه ی خیر، یهود، حامیان و هم پیمانان او و جبهه ی شرِ این جنگ، مسلمانان هستند؛ آن چیزی که دقیقاً در «مردی که فردا را دید» (37) آمده و اورسن ولز آن را روایت می کند. در فیلمی مانند «ماتریکس» نیز زایان (صهیون)، بهشت موعودی است که مورفی و دست اندر کارانش سعی می کنند به آن دست یابند. غلبه ی مسیحیت صهیونیستی در پایان دنیا را نیز در فیلمی مانند «پایان روزگار» می توانیم ببینیم. در این فیلم آرنولد شوارزنگر در نقش جریکو که نمادی از آمریکاست جهان را از شرّ شیطان (که نماد اسلام است) نجات می دهد و خود جان می بازد. در «فرار جوجه ای» نیز سرزمینی که ویژگی های اسرائیل بزرگ را دارد بهشت موعود معرفی می شود؛ همان چیزی که در «فهرست شیندلر» و «آزاده» نیز به نحوی شاهد آن هستیم.

4. 3. 1منجی های آمریکایی

در بسیاری از فیلم های هالیوودی، هنگامی که ضدّ مسیح همه ی دنیا را به نحوی مخاطره آمیز تهدید می کند این عنصری آمریکایی است که فداکارانه دست از جان می شوید و مردم دنیا را از شرّ آن ضدّ مسیح نجات می دهد. این منجی، گاه در جامعه ی انسانی ساده مانند آنچه در «جنگ دنیاها»، (38) «پایان روزگار» و «فرمان» (39) شاهد هستیم ظهور می کند تا همه ی قشرهای جامعه ی آمریکا را مسئول نجات جهان بداند، همه در این فضا اگر بخواهند می توانند لباس منجی را بر تن کنند؛ و گاه در لباس یک مهندس یا یک فرد مشهور آمریکایی؛ که نمونه ی آن را می توانیم در «ماتریکس» و مجموعه ی «جیمزباند» (40) یا «میهن پرست» (41) مشاهده کنیم. فراتر از این حتی در «روز استقلال» (42) می بینیم که یک یهودی شراب خوار دست از جان می شوید و با یک هواپیما به دل موجود فضایی حمله می کند و مردم جهان را از شرّ او نجات می دهد.

4. 3. 2.آمریکای منجی

یکی از جریان های دیگری که در سینمای هالیوود دیده می شود و شباهتی زیاد به جریان فوق دارد این است که آمریکا و نظام فرهنگی حاکم بر غرب تنها سیستمی معرفی می شود که می تواند جهان را از خطراتی که وجود دارد حفظ کند؛ پیامی که آمریکایی ها در اغلب فیلم های خود تبلیغ می کنند. آمریکا سعی می کند با نمایش قدرت خود از جنبه های مختلف، سلطه ی خود را از طریق رسانه بر همه ی مردم دنیا حاکم کند. به عنوان مثال در فیلم «هواپیمای رئیس جمهور» (43)، این رئیس جمهور آمریکاست که می تواند هم وطنان خود را از دست مسلمانان تروریست رها کند و فراری دهد؛ و با شهامت تمام، یک تنه در برابر آن ها می ایستد و همه ی گروگان ها را نجات می دهد. در «تصمیم اجرایی» (44) نیز نیروی ویژه ی آمریکا به نحوی بسیار خارق العاده از یک هواپیما به هواپیمای دیگر انتقال پیدا می کند و گروگان ها را نجات می دهد. در «دشمن ملت» (45) نیز سیستم های جاسوسی سازمان سیا به نحو مخوف و پیشرفته ای به نمایش درمی آیند. و البته بارزترین نمونه ی جریان فوق مجموعه ی «جیمزباند» است. در طی این جریان اتاق فکر رسانه سعی می کند آن چنان ابهتی از آمریکا در دل مردم جهان بیندازد که در هنگام رخداد کوچک ترین خطری، تنها منجی جهان را آمریکا قلمداد کنند. البته فیلم های فوق کارکرد دیگری نیز دارند. در بین استراتژیست های دنیا مشهور است که «تنها به جنگ کشوری بروید که از پیروزی خود مطمئن هستید». اتاق فکر رسانه که پس از 8 سال جنگ تحمیلی نتوانست خمی بر ابروی ملت رشید ایران بیاورد از جنگ سخت و نظامی مأیوس شده است و سعی می کند از طریق تبلیغاتِ پروپاگاندایی، جنبه های مختلف قدرت خود را هم چون بادکنکی باد نماید و ایرانیان مسلمان را بترساند که البته «فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل» (آل عمرن، 173).

4. 3. 3.ارتش نجیب آمریکا

علاوه بر این در بسیاری از فیلم های هالیوودی برای رسمیت بخشیدن به موضع فوق، ارتش آمریکا را ارتشی نجیب و انسان دوست معرفی می کنند. مثلاً در «یونایتد 93» (46) در حالی که یکی از هواپیماهای ربوده شده به سمت ساختمان کاخ سفید در حال حرکت است پس از اینکه با مشکلات فراوان، فرمان شلیک از مقامات بالا صادر می شود، فرمانده ی عملیات به علت احتمال اشتباه در ضربه زدن به هواپیماهای دیگر از این کار سرباز زده و شلیک نمی نماید. در «سقوط شاهین سیاه» (47) نیز نیروهای آمریکایی که برای ایجاد صلح در سرزمین مصیبت زده ی سومالی پیاده شده اند در یرایر فجایع و مصائبی که نیروهای محمد عیدید، فرمانده ی سومالیایی های معترض، بر سر آن ها می آورد دندان به جگر گذاشته و عکس العمل غیر معقولی نشان نمی دهند؛ گویی این ها ارتشی هستند که آمده اند انسان را به کمال برسانند؛ اما آیا گزارش هایی که از افغانستان و عراق و زندان های گوانتانامو و ابوغریب می رسد نیز به همین شکل است؟ تصویر ارتش صلح جو، انسان دوست و نجیب آمریکا تصویری است که باید در ذهن همه ی مردم دنیا جای گیرد تا در هنگام انتخاب یک نیرو به عنوان نماینده ی جهانیان در برابر جبهه ی شر، هیچ لغزشی وجود نداشته باشد.

4. 3. 4.قهرمان پروری

فیلم هایی که به پرورش قهرمان دست می زنند نیز از همین دست اند. بت من، سوپرمن، اسپایدرمن، ایکس من و... همگی فیلم هایی هستند که برای مردمی که در زندگی خود الگوهای کاملی ندارند الگو می آفرینند تا آن ها به این ها تأسی نمایند. در فیلم های فوق، قهرمانانی پوشالی ساخته می شوند تا مخاطبانی غربی خلأ روحی خود از فقدان اسوه کامل را پر کنند. در طی این فرآیند، مردم غرب تشویق می شوند تا به مانند قهرمانانی که خود اغلب جوان هستند (چرا که جوانان غربی در آخرالزمان نقشی مهم بر عهده دارند) دست به کار شوند و در برابر نجات زمین از شرّ شریران حرکت کنند.

4. 4.سیاه نمایی چهره ی مسلمانان

یکی از جریان های فراگیر رسانه های غرب درباره ی آخرالزمان، سیاه نمایی چهره ی مسلمانان است. صهیونیست های حاکم بر غرب تلاش می کنند با ارائه ی تصویری سیاه از مسلمانان، علاوه بر اینکه جلوی گرایش گسترده d مردم جهان به اسلام را بگیرند مسلمانان را انسان هایی شریر، بدذات و تروریست معرفی کنند که از کوچک ترین جنایتی در مسیر هدف خود دست نمی کشند. و به این وسیله مسیر جنگ آرماگدون را که بین مسلمانان و یهودیان است آماده می کنند. آن ها حتی از رهبران جنبش های اسلامی با عنوان ضد مسیح نام می برند. در «پایان روزگار» شیطان نمادی از اسلام، و دستیاران شیطان به عنوان نمادی از رهبران جنبش های اسلامی، علی الخصوص رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، معرفی می گردند. بارزتر از این در «مردی که فردا را دید»، فردی که عبا و عمامه بر تن دارد در پایان دنیا از روی سکویی که تنها یک صندلی بر روی آن هست و نرده هایی بسیار شبیه به جماران دارد دستور بمباران هسته ای دنیا را صادر می کند. او به تصریح راوی فیلم نواده d پیامبر بزرگ اسلام است.

4. 4. 1یازده سپتامبر

سینمای هالیوود با برنامه ریزیِ حادثه ی برج های دوقلو که قرار بود در سال 2001 اتفاق بیفتد وارد فازی جدید شد. رسانه ها و از جمله هالیوود مأمور شدند تا بستر مناسب را برای 11 سپتامبر به وجود آورند. از سال ها قبل از این حادثه، در فیلم های سینمای هالیوود، نیویورک مرکز شیاطین و در معرض بزرگ ترین خطرها نمایش داده می شد. علاوه بر این، سینماگران هالیوود علاقه ی خاصی به نمایش برج های دوقلو نشان می دادند. گذشته از این مسلمانان، انسان هایی به تصویر کشیده می شدند که حرکات تروریستی انجام می دهند؛ با انفجار خانه، ماشین و... که حتی ملاحظه ی حال افراد مسن، زنان و کودکان را نمی کنند. در این فیلم ها اتاق فکر هالیوود سعی داشت (و دارد) رابطه ای نزدیک بین تروریسم، مسلمان، نیویورک و برج های دوقلو ایجاد کند که متأسفانه در این پروژه موفق شدند. در اغلب این فیلم ها نمادهای اسلامی موج می زند. تلاوت قرآن، تکلّم به زبان عربی، تسبیح، نماز، سربندهای سرخ، وضو، اذان و... از عناصر رایج این دست فیلم ها است. «وکیل مدافع شیطان» (48)، «پایان روزگار»، «محاصره» (49) و «یونایتد 93» از این جمله اند. قدرت بسترسازی رسانه آن قدر زیاد است که به محض مخابره ی خبر انفجار برج های دوقلو، به جز مسلمانان هیچ گزینه ی دیگری به عنوان منبع این حادثه در ذهن مخاطب غربی شناخته نشد. رسانه، قدرت تفکر را از مخاطب غربی گرفته است و آنان را گوسفندوار به دنبال خویش می کشد.

4. 4. 2.یازده سپتامبر و حضور آمریکا در منطقه ی خاورمیانه

یازده سپتامبر هولوکاست جدید است. اگر صهیونیست ها توانستند با رسانه ای کردن هولوکاست برای خود جای پایی در اسرائیل باز کنند خود آن ها مجدداً توانستند با تخریب دو برج، دو کشور اسلامی را بگیرند و جای پای خود را در خاورمیانه و علی الخصوص در خلیج فارس و عراق باز نمایند. حضور آمریکا در این منطقه از جهاتی بسیار حائز اهمیت است. در کل، این حضور، حضوری آخرالزمانی است. از یک سو آنان می توانند با محاصره ی ایران که در آخرالزمان تأثیری اساسی دارد او را از حرکت بازدارند و از سوی دیگر می توانند با ایجاد تفرقه در میان مسلمانان و علی الخصوص شیعیان که امروز شاهد آن هستیم مانع از انسجام اسلامی شوند. سوم، به نظر می رسد که مهم ترین علت لشکرکشی آمریکا به عراق این است که کنترل اوضاع عراق را که در آخرالزمان منطقه ای بسیار حائز اهمیت است در دست گیرند و اوضاع را به سمت خواسته های خود تغییر دهند.

4. 4. 3.سیاه نمایی نام پیامبر اعظم اسلام

از نکات دیگری که در این سرفصل به آن باید اشاره نمود سیاه نمایی نام شریف پیامبر گران قدر اسلام است. هالیوود در فیلم های مختلف سعی می کند تا نام محمد را مصداق عینی بدویّت، رسوم کهنه و غلط، خرافه پرستی و ...جلوه دهد. در «سقوط شاهین سیاه» که سربازان آمریکایی به نحو فجیعی کشته می شوند نام فرمانده سومالیایی های مسلمان محمد عیدید است. در کارتون «ارتش آمریکا» نیز شاهد چنین سوژه ای هستیم. جریان توهین به پیامبر اسلام از طریق کاریکاتورها و... نیز در همین قسمت بررسی پذیر است.

4. 5.ایران در نوک حمله ی رسانه ها

پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در سال 1357 که در هیچ یک از معادلات دنیای مادّی نمی گنجید رهبرای تمدن غرب به کار افتادند تا این انقلاب را که نویدآور پیروزی جبهه ی حق بر جبهه ی باطل بود در نطفه خفه کنند. توطئه های مختلف که در اسناد تاریخی آمده است، از جمله 8 سال جنگ تحمیلی، از این جمله است؛ اما چراغی را که ایزد برفروزد کسی نمی تواند خاموش کند. از این پس بود که رسانه ها دست به کار شدند و به انحای مختلف سعی در سرکوب رسانه ای ایران داشتند.
اگر ما عکس العمل هالیوود در قبال انقلاب اسلامی را با مسامحه به 3 دهه تقسیم بندی کنیم: در دهه ی اول، هالیوود معمولاً به دنبال نشان دادن حمله ی نظامی به ایران بود. بعد از تسخیر لانه ی جاسوسی آمریکا، ده ها فیلم با این موضوع که گروهی کماندوی آمریکایی به ایران حمله می کنند و گروگان ها را آزاد می کنند ساخته شد. فیلم معروف «گروگان گیری» (50) از این جمله است. موضوع این فیلم ها در دهه ی نخستین بعد از انقلاب، حمله مستقیم به ایران بود.
در دهه ی دوم این رویکرد عوض شد و دیگر حمله ی نظامی مطرح نبود؛ بلکه تحقیر ایران مدّ نظر آن ها قرار گرفت. تحقیر ایران، تحقیر انقلاب اسلامی ایران و تمام شئون مرتبط با آن. چیزی شبیه به آن چه در فیلم «بدون دخترم هرگز» (51) می بینیم. در این دسته از فیلم ها، دیگر حمله ی نظامی به ایران مطرح نیست؛ اما ایران و ایرانی تحقیر می شوند.
در دهه ی سوم نیز فیلم هایی ساخته شد که نه ایرانیِ امروز بلکه ایرانی باستان و ریشه های هویت تاریخی و تمدّنی ما را هدف گرفت. فیلم هایی از جمله «Wish Master یا ارباب آرزو» (52)، «اسکندر» (53)، فیلمی مثل «300 اسپارتی» (54) و فیلم «300» (55). این فیلم ها نشان دهنده ی یک عملیات روانی حساب شده، از سوی نظام هالیوود است. هدف قرار دادن ریشه های هویت ملی ــ تاریخی ایران یک راهبرد برای آن هاست؛ حتی به این قیمت که اعتراض و مخالفت ایرانیان مقیم خارج را برانگیزد.(56)
جریان هالیوود با سیاست آمریکا گره خورده است؛ مثلاً با زمینه ی ذهنی ای که فیلم «ارباب آرزو» ایجاد کرد. نسخه ی دوم آن نیز ساخته شد و بعد از 11 سپتامبر که جرج بوش عبارت (Evil Axis» (57» ــ محور شیطانی ــ را برای کشور ما و چند کشور دیگر به کار برد، زمینه ی قبلی ای که سینمای هالیوود ایجاد کرده بود موجب گردید که جامعه ی آمریکا زیاد تعجب نکند که چرا ایران جزئی از محور شیطانی است. شأن هالیوود شأنی اقناعی نیست؛ اما نوع اثرگذاری آن بر مخاطب به گونه ای است که مخاطب کدها را از فیلم می گیرد و در ضمیر ناخودآگاه خود نگاه می دارد و بعد از چند سال که ما بإزای بیرونی آن را به او ــ در قالب شعارهای سیاسی و حرف هایی که رئیس جمهور آمریکا بیان می کند ــ عرضه می دارند؛ این کدهای نهفته در ضمیر ناخودآگاهِ جمعی آمریکایی ها، رمزگشایی می گردد و مطلبی را که زمانی در ذهن او نشانده اند به عنوان یک یافته ی شخصی به یاد می آورد. او نمی داند که چه زمانی بذر این اندیشه را درون او نهاده اند ولی آن را باور می کند؛ زیرا قبلاً زمینه ی پذیرش آن به صورت غیرمستقیم در ناخودآگاه او نهادینه شده است.(58)
در دوران اخیر آن چنان که در «مردی که فردا را دید» می بینیم جنگ هسته ای که خبر از آخرالزمان می دهد به دست ایران انجام می شود. به زعم رسانه های جهانی علی الخصوص پس از تأکیدها و پافشاری ملّت مسلمان ایران بر حق مسلّم خود مبنی بر استفاده از انرژی هسته ای، این خواسته ی حقیقی در عرصه ی جهانی به بمب هسته ای ترجمه شده و بوش بارهاست که خطر ایران هسته ای را به گوش مردم جهان می رساند. آرماگدون جنگی است که با بمب هسته ای خاتمه می پذیرد. اگر قرار است جمعیتی قریب به 6 میلیارد نفر در آرماگدون کشته شوند تا عیسی ــ علیه السلام ــ ظهور کند (البته بر اساس آموزه های یهود) هیچ بمبی به جز بمب هسته ای نمی تواند چنینی خرابی و جنایتی به بار آورد. (محمدهادی همایون. 1385. ص 127) (59) پروژه ی کشف و ایجاد بمب هسته ای نیز به دست انیشتین، دانشمند یهودی که نامزد درجه ی یک اولین ریاست جمهوری اسرائیل بود به انجام رسید؛ و هم اکنون اسرائیل برای آمادگی به منظور مقدّمات جنگ آرماگدون کلاهک های هسته ای فراوانی در اختیار دارد. اما رسانه ها با هدایت افکار عمومی دنیا، بالغ بر 300 کلاهک هسته ای اسرائیل را نادیده می گیرند؛ و انرژی هسته ای ایران را به عنوان بمب هسته ای معرفی می کنند. به نظر می رسد که پروژه ی ایران هسته ای، پروژه ای به مانند هولوکاست و 11 سپتامبر خواهد بود.

4. 6.مهیّا کردن فضای آخرالزمانی

ارائه و نمایش نفس آخرالزمان به شیوه ی سینمای هالیوود نیز تأمل پذیر است. بر اساس روایات اسلامی، آخرالزمان برهه ای روشن از تاریخ است که در طی آن منجی موعود ظهور می کند و در حلقه های نهایی مبارزه ی حق و باطل، تنها به مبارزه با انسان هایی می پردازد که با علم، بر باطل خود پا می فشارند. این دوران، عصر امیدبخش و زیبایی است که مستضعفان به دست مهدی موعود بر مستکبران غلبه می یابند و زمین به صالحان به ارث می رسد. اما آموزه های یهود نوع دیگری از آخرالزمان را که با سیاهی، ترس، خشونت و... همراه است به تصویر می کشند.
نکته دیگر صبغه آخرالزمانی فیلم های هالیوود است. ده سال است که فیلم های آمریکایی، رویکرد آخرالزمانی دارند و شروع به جذّاب، ملموس، زیبا و باورپذیر نشان دادن علوم غریبه و مفاهیم عجیب و عالم دخان برای مخاطب غربی کرده اند. «هری پاتر» (60)، «ارباب حلقه ها» (61)، «نارنیا» (62) و... از این نوع بودند. اخیراً تلویزیون نیز فیلم «پسر آتش» یا «پسر دوزخ» (63) را نشان داد که کاملاً مشخص است یک فیلم دخانی است. مثلاً در فیلم «300» موجودات دخانی در سپاه ایران چه می کنند؟ آیا این موجودات انسان هستند؟ هیولایی که در فیلم دستی شبیه ملخ دارد، موجوداتی که صورتک اسکلت دارند و وقتی نقابشان می افتد صورت جن دارند، انسان اند؟ در «300» این، یک نبرد آخرالزمانی است که انسان و دخان در کنار هم می جنگند و فقط یونانی، انسان اصیل است. هیچ فکر کرده ایم که رویکرد آخرالزمانی در این فیلم چه می کند؟ غول و دیو و جن و... در کنار انسان قرار گرفته اند که با مدرنیته بجنگند؟ در ابتدای این فیلم سربازان یونان وارد شهری فتنه زده می شوند که فقط کودکی زنده مانده است. او می گوید: «موجودات عجیبی بودند، از دل تاریکی آمدند، بال می زدند و چنگال های تیز داشتند و ورح انسان ها را شکار کردند».(64)

4. 7.تبلیغ مذهب پروتستان و مسیحیت صهیونیستی

مسیحیت صهیونیستی از جریان هایی است که امروزه با تکیه بر اخبار کتاب مقدس و اعتقاد به «قریب الوقوع بودن ظهور حضرت مسیح ــ علیه السلام ــ » و حتمی الوقوع بودن جنگ بزرگ و فراگیر «آرماگدون» سعی در تهیه ی مقدمات و تدارک امکانات برای حضور در صحنه و حتی به جلو انداختن واقعه ی وحشتناک و جنگ فراگیر اتمی در خاورمیانه دارد. جریانی که با نفوذ در هیئت حاکمه ی آمریکا، حضور غرب در خاورمیانه را به عنوان یک امر مقدّس و تکلیف دینی اعلام می نماید و تأثیری عمده در حوادث چند دهه ی اخیر جهان انجام داده است.
اشغال سرزمین فلسطین در سال 1948 به دست صهیونیست ها و بنیان گذاری رژیم غاصب صهیونیستی در این سرزمین، پدیده ای ناگهانی یا صرفاً نتیجه ی بیانیه ی تقسیم فلسطین در سال 1947 به دست سازمان ملل نبود؛ بلکه زائیده ی نقشه و ایده ای است که حدوداً یک قرن پیش از تشکیل این رژیم، به دست مسیحیان صهیونیست در آمریکا مطرح شد. مسیحیت صهیونیستی که از دهه ی پنجم قرن نوزدهم میلادی و چندین دهه قبل از ایجاد صهیونیسم هرتزلی به وجود آمده بود، در صدد برآمد تا یهودیان به جای مهاجرت به سرزمین آمریکا به سرزمین فلسطین پای گذارند و در انتظار ظهور مسیح موعود بنشینند. جریانی که اعتقاد داشت برای ظهور مسیح باید تمام ملّت برگزیده (یهودیان) در سرزمین موعود فلسطین اقامت کنند.(www.palestine-info.info) (65)
در قرن 16 میلادی مارتین لوتر در اعتراض به کلیسا و مکتب کشیشان، شعبه ای جدید در مسیحیت ایجاد نمود و نام آن را پروتستانتیزم نهاد. با آغاز پروتستانتیزم در اروپا، یکی از انحراف های بزرگ در دین مسیحیت ایجاد شد. مارتین لوترِ یهودی با نفوذ در کلیسا و با استفاده از آیات عهد عتیق (تورات) به تفسیر کتاب عیسی ــ علیه السلام ــ (عهد جدید یا انجیل) پرداخت. او آن قدر تحت تأثیر آموزه های دین یهود بود که عیسی و کتاب او را که برای هدایت عالمیان و علی الخصوص یهودیان آمده بود با تورات تفسیر نمود. قرار بر این بود که عیسی و انجیل مفسّر آیین موسی و تورات باشند؛ اما لوتر با تحریف در اعتقادهای دین مسیح، بدعتی تازه نهاد.
پس از اینکه یهودیان در نهایت جسارت به وظیفه ی تاریخی خود! یعنی قتل انبیاء و آخرین مورد آن عمل کردند و عیسی را که از طرف خداوند برای اتمام حجت با آن ها آمده بود به صلیب کشیدند چهره ی منفور یهودیان پیامبرکش در اذهان مسیحیان جهان سیاه تر شد.
چهره ی کریه و منفور یهودیان در ذهن مسیحیان با توجه به آنکه مسیحیان جهان جمعیتی زیاد داشتند و دارند، مانع فعالیت های یهودیان بود. مسیحیان، یهودیان را به واسطه ی کشتن عیسی ــ علیه السلام ــ دشمن خود می دانستند و در برابر، یهود برای اجرای نقشه های شیطانی خود به سربازانی زیاد احتیاج داشت. پس با نفوذ در کلیسا به دست لوتر که وزنه ای سنگین به حساب می آمد بنیان نقشه های شوم خود را نهاد. تفسیر انجیل با تورات در زمان خود لوتر نیز سر و صدای بسیاری کرد. لوتر در کتاب خود تحت عنوان مسیح یک یهودی، زاده شد در سال 1523 م نوشت: «یهودیان، خویشاوندان خداوند ما (عیسی مسیح) هستند، برادران و پسرعموهای اویند. روی سخنم با کاتولیک هاست. اگر از اینکه مرا کافر بنامید خسته شده اید، بهتر است مرا یهودی بنامید.» (www.rahpouyan.com)(66) و به این ترتیب مسیحیت استحاله شد. یعنی پوسته ای از آن باقی ماند و همه ی محتوای آن تخلیه و سپس با آموزه های یهودی پر گردید. از نمونه های این استحاله، تغییر در اعتقادهای مسیحیان است. مسیحیان تا قبل از آغاز حرکت اصلاح دینی به رهبری کشیش مارتین لوتر، در اصول اعتقادی خود نسبت به یهود به سه اصل پایبند بودند که در آثار پیشین هنوز این سه اصل مطرح است. اصل اول این است که با ظهور حضرت مسیح و آغاز شریعت مسیحی، تاریخ و فاعلیّت امت یهود به پایان می رسد. اصل دوم اینکه آوارگی ای که بر یهود جاری شده است همه در نتیجه ی خطاها، گناهان و تمرّدهای آنان از دستورهای الهی بوده و اصل سوم وعده ی بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین است؛ که البته مسیحیان شرقی و شمال آفریقا و بسیاری از مسیحیان اروپا معتقدند که این بازگشت صورت گرفته است. (بی نا، 1382، صص 15 و 16) (67)
برای تبلیغ تفکرات صهیونیستی ابزارهایی فراوان وجود دارد. 85% سرمایه ی هالیوود متعلّق به صهیونیست هاست. از این رو آن ها به راحتی می توانند برای رواج نظریات خود به فیلم های سینمایی متوسّل شوند. بسیاری از کارگردانان و بازیگران معروف سینما صهیونیست هستند و در خدمت منافع اسرائیل فعالیت می کنند. از میان 1400 رادیوی مذهبی در دهه ی 90 در آمریکا، 400 رادیو در دست بنیادگرایان پروتستان است که در آن 8000 کشیش پیرامون نظریات صهیونیستی خود تبلیغ می کنند. برنامه های تلویزیونی عامه پسند بنیادگران مسیحی حدود 60000000 بیننده در آمریکا دارد. آن ها در فعالیت های خود تبلیغ می کنند که صلح نتیجه ای در بر ندارد و باید به دنبال جنگ بود. آن ها با استناد به آیات انجیل اثبات می کنند که اکنون در آخرالزمان حضور داریم. آثار این تبلیغات در آمریکا به حدی است که 25% مردم عملاً به این فرقه پیوسته اند و اکثریت مردم آمریکا معتقدند به برکت حمایت دولتشان از رژیم صهیونیستی است که خداوند به آن ها روزی و نعمت می دهد. سایر مردم جهان نیز از تفکرات بی بهره نیستند. سربازان اسپانیایی شرکت کننده در جنگ عراق خود را نمایندگان مسیح می دانند و از علائم جنگ های صلیبی استفاده می کنند. (همان، صص 15 و 16)
در این مسیر رسانه ها از جمله سینمای هالیوود می کوشند تا حد ممکن عقاید مسیحیان کاتولیک را سخیف جلوه دهند و علمای کاتولیک را سرکوب نمایند. دامنه ی این سرکوب به حدّی می رسد که مدّعیان هولوکاست مانند آنچه در فیلم «آمن» به نمایش در می آید، کلیسای کاتولیک واتیکان به راحتی از کنار قتل عام یهودیان به دست نازی ها گذشته و توجهی به آن ننموده است؛ گویی هولوکاست در برنامه ای، از پیش با واتیکان هماهنگ شده بوده است. هرچه رسانه ها بیشتر بتوانند مسیحیت صهیونیستی را رواج دهند در آرماگدون سربازانی بیشتر برای خود به دست آورده اند. شایان ذکر است که از میان فرق اصلی مسیحیت این تنها پروتستان ها و مسیحیان صهیونیست هستند که به مفاهیمی مانند مهاجرت یهود به فلسطین، تشکیل اسرائیل، تخریب مسجدالاقصی، بازسازی معبد سلیمان، آرماگدون و... اعتقاد دارند. این مفاهیم در قاموس اعتقادهای کاتولیک ها و ارتدوکس ها هیچ جایی ندارد. سرکوب مذهب کاتولیک و اصول اعتقادی و عملی آن و ترویج مسیحیت صهیونیستی را در فیلم هایی مانند «شکلات» (68)، «ژاندارک» (69)، «به نام گل سرخ» (70)، «نشانه ها» (71) و... مشاهده کنیم.

4. 7. 1.مسیح یهودی

گذشته از این، تصویر یهودی مسیح نیز مورد توجه است. روایت های اسرائیلی از زندگی پیامبران در سینمای هالیوود کم نیست. مثلاً فیلم «یسوع ناصری» یکی از برنامه های تلویزیونی غرب بود که از آن بوی صهیونیسم به مشام می رسید. تهیه کننده ی این فیلم، لرد لوگرید، یهودی انگلیسی است. لوگرید در این فیلم سعی کرده است حضرت مسیح ــ علیه السلام ــ را با ریشه ای یهودی نشان دهد و با این کار احساسات مسیحیان را به سوی اسرائیلی ها متمایل کند (زیاد ابوغنیمه، 1380 و ص 106). کتاب پر فروش و فیلم «رازداوینچی» (72) نیز داستانی مشابه دارند.

4. 7. 2.تأکید بر جنگ های صلیبی

هجوم سینمای صهیونیستی علیه اعراب و مسلمانان، هم زمان دو جبهه به خود گرفت. هجوم تبلیغاتی در وهله ی اول قصد داشت تاریخ اسلام را مسخ و خطر این دین را به مسیحیان اروپا و آمریکا گوشزد کند. صهیونیست ها برگ های تاریخ را ورق می زدند و پیروزی های مسلمانان در صدر اسلام، در سرزمین شام و مصر و آفریقا و در دوره های بعد، در اروپا و قسطنطنیه را یادآوری می کردند.
تبلیغات صهیونیستی روی شکست صلیبی ها، به ویژه در جنگ حطین انگشت می گذاشت. آنان برای برانگیختن دیگران از هیچ کاری فروگذار نکردند. برای مثال سخنان پاپ اوربانوی دوم را ــ خطاب به اعضای شورای کلیساها در جنوب فرانسه ــ یادآوری می کردند. پاپ فعالیت علیه مسلمانان را تجویز می کرد و از رهبران کاتولیک می خواست که در جنگ های صلیبی مشارکت کنند. در تبلیغات صهیونیستی به نقل از پاپ آمده بود: «به سوی شرق بروید و سرزمینی را که خداوند به بنی اسرائیل بخشیده، از وحشی های اشغالگر باز پس گیرید.» طبیعی بود که صهیونیست ها به این بخش از گفته های پاپ اوربانوی دوم استناد کنند و آن را سندی برای حقانیّت خود در خاک فلسطین به شمار آورند.
تأکیدهای عجیب پاپ بندیکت شانزدهم و بوش بر از سرگیری جنگ های صلیبی نیز در همین مسیر پی گیری می شود.

4. 7. 3.پاک کردن دست یهود از خون عیسی ــ علیه السلام ــ

یکی از وظایف لوتر نزدیک کردن مسیحیان به یهودیان بود. اما مسیحیان به دلیل قتل عیسی به دست علمای یهود، آنان را دشمن خود می دانستند. لذا این سوء سابقه به شکل استواری در ذهن مسیحیان جای گرفته بود؛ پس علمای پروتستان دست به کار شدند و سعی نمودند تا این خاطره ی زشت را از ذهن تمام مسیحیان پاک کنند. حتی علمای کاتولیک نیز در این مسیر گام هایی مهم برداشتند. یکی از دلایل تلاشی که کشورهای غربی برای زنده نگهداشتن پاپ ژان پل دوم داشتند این بود که او دست یهود را از خون عیسی پاک کرد. این فرآیند را در فیلم «مصائب مسیح» (73) می توانیم مشاهده کنیم. در مصائب مسیح این حکومت روم است که عیسی را به بند و سپس به صلیب می کشد؛ و علمای یهود در این مسیر کوچک ترین اثری ندارند.

4ــ 8 ــ مصادره به مطلوب عناصر فرهنگی اسلام و ایران (8)

در مورد واژه های غیرت، جوانمردی، شرافت، عملیات استشهادی و... می خواهیم صحبت کنیم. آیا ما این واژه ها را قبلاً از آمریکایی ها می شنیدیم؟ از کی تا به حال آمریکایی ها اصول گرا شده اند؟ مثلاً شاه لئونیداس در فیلم «300» چه صفتی دارد؟ او یک انسان اصول گراست. چهره، عزم و وفاداری او به جامعه، مسئولیت خانواده، وطن پرستی و دیگر خصوصیات اخلاقی او را ببینید. او کسی است که شاه بودن را برای خود، غنیمت نمی داند؛ یک مسئولیت می داند. کسی که وقتی پارلمانِ ظاهراً آزادی خواه که مظهر لیبرال ــ دموکراسی است به او اجازه جنگیدن نمی دهد با 300 نیروی ویژه خود به قلب دشمن می زند و عملیات استشهادی انجام می دهد و تا آخرین قطره خون می جنگد و همه وسوسه ها را کنار می زند. وقتی که خشایارشا به یک زانو زدن او رضایت داده است آن را هم دریغ می کند و آن را مقدمه ای برای جنگیدن قرار می دهد. آیا چنین فردی یک انسان اصول گرا نیست؟ آمریکایی ها از کی اصول گرا شده اند؟ آن ها که همیشه اصول گرایی ما را مسخره کرده اند؛ و به ما گفته اند و می گویند که دنیا جلوه گاه انسان های سیاه و سفید نیست و همه خاکستری اند و هیچ کس حق مطلق نیست و هیچ چیز ارزش مردن را ندارد. آنها در تمام دوره هشت ساله دفاع مقدس به ما نصیحت می کردند که این گونه نجنگید و به تنوع و تضارب آراء احترام بگذارید. چرا آمریکایی ها اصول گرا شده اند؟ حتی جالب اینجاست که رهبر اسپارت ها شمایلی شبیه به داریوش دارد. سندهای تصویری آن دوران هنوز در تخت جمشید وجود دارد.
به رقیب اسپارتی ها نگاه کنید. ایرانی ها چه صفتی دارند؟ به شدت فرصت طلبند، نسبیت گرایند، دچار انحطاط اخلاقی اند و در دورترین فاصله از اصول گرایی قرار دارند.
شاه ایران چه صفتی دارد؟ کسانی که با آن شیوه آرایش خشایارشا آشنا هستند و فرهنگ نمادین این جنس حلقه ها و زنجیرها، نوع صحبت کردن خشایارشا، دست بر شانه گذاشتن او و ادا و رفتارهای او را می شناسند می دانند که او یک «Gay9» است. آن هم بدترین نوعِ آن؛ یعنی انسانی با آن هیبت، انحراف اخلاقی دارد. شاه ایران یک منحرف جنسی است. زنان ایرانی نیز در این فیلم منحرفند. شما در ایران انسان معمولی نمی بینید؛ همه آلوده و اهل معامله اند. همه اهل نسبیت گرایی اخلاقی هستند و بر سر هر چیزی می خواهند معامله کنند. آیا این صفت ما ایرانی ها بود یا صفت غربی ها؟ چه شده که غربی، صفت خود را به ما نسبت داده و خود در پشت سنگر اصول گرایی قرار گرفته است؟ درست مانند یک بازی شطرنج که شما، حین بازی برای کاری، بازی را رها کرده و رفته اید و وقتی برگشته اید می بینید که رقیب صفحه را برگردانده است. جای شما در بازی عوض شده است. مثل فیلم «300» که آمریکایی، اصول گرا و ایرانی نسبیت گرا شده است.
خیلی از چیزهایی که ما روزی به آن افتخار می کرده ایم و می کنیم، در این فیلم مسخره شده است. آیا ما سال ها درباره گفت و گوی تمدن ها و فرهنگ ها حرف نزده ایم؟ چه طور آن را مسخره کردند. خشایارشا می گوید: «فرهنگ ما نقاط مشترک زیادی دارد بیا با هم گفت و گو کنیم» و لئونیداس پاسخ می دهد: «تمام دیشب با هم گفت و گو می کردیم. آیا بس نبود؟» یعنی می گوید گفت و گویی به جز شمشیر بین ما و شما نیست. تمام دیشب با سپاهیانش جنگید، جنازه هایشان را بر هم انباشت و حال می گوید که گفت و گوی فرهنگی ما این کشتار است. ما این گفت و گوی فرهنگی را قبول داریم. آیا ما را مسخره نکرده اند؟ آیا نمی خواهند بگویند که «ما برای آن جنگِ آخر آمده ایم؟»
فلسفه دیونیزیسم، اپیکوریسم اخلاقی، تشبه به الهه دیونیزوس و الهه شراب و شهوت رانی، فلسفه ای یونانی است که به ایران نسبت داده می شود و یونانیان را پاک و پاکیزه می داند. اگر رقیب ما در این نبرد، اصول گرا شده است نشان می دهد که اصول گرایی، انسان را قوی می کند و اگر می بینید که پارلمان، نقطه ضعف آنهاست یعنی آنها از پارلمان می ترسند. معلوم می شود که این همه سینه ای که آنها پای علم لیبرال ــ دموکراسی زده اند دروغ است و در موقع جنگ، پارلمان به درد آن ها نمی خورد. آنها یک شاه شهید می خواهند. در جشنواره فجری که پشت سر گذاشتیم (01) فیلم های خارجی متعددی وجود داشت که آنها را بازبینی می کردم. در این فیلم ها، هم مستند بود و هم داستانی. عنوان یکی از مستندها «مرگ یک رئیس جمهور(11)» بود که ماجرای ترور خیالی جرج بوش است. او در طی این مستند به دست یک تروریست ــ که تا 90% از فیلم فکر می کنیم او یک تروریست مسلمان القاعده است ــ به شهادت می رسد. این فیلم از بوش یک قدیس شهید می سازد. این مستند که در شهر شیکاگو ساخته شده است تاریخ واقعه را هم اواخر سال 2007 می داند. او بوش را طوری نشان می دهد که انگار در آن مملکت کسی قدر او را ندانسته و او مظلومانه «شهید» شده است. شهید شدن بوش به چه معنایی است؟ چرا آنها این فیلم را ساخته اند و اصلاً چرا برای جشنواره فیلم فجر ما ارسال کرده اند؟ سازندگان این فیلم و در کل هیئت حاکمه آمریکا می خواهند بگویند که ما ارزش شهادت طلبی و استشهاد را فهمیده ایم. شهادت طلبی و استشهاد، رمز قدرت ما ایرانی ها بوده است. آنها از ایرانیِ استشهادی می ترسند پس می روند و نیروی استشهادی خیالی تربیت می کنند.

4ــ 8 ــ 1ــ کربلای آمریکایی

اصلاً توجه کنید که فیلم های سینمایی از «نجات سرباز راین (21)» به این طرف، چه سمت و سویی را اتخاذ کرده اند. این همه «کربلای آمریکایی» در فیلم ها عجیب نیست؟ یعنی انگار انسان آمریکایی، جای خالی یک کربلا را در فرهنگ خود حس می کند و آن قدر قدرت محرکه روح کربلا و باور و ایمان کربلایی در ذهن ما پر رنگ است که آن ها فکر کرده اند که چرا آمریکا، کربلایی نداشته باشد. حداقل 3/4 اول فیلمی مثل «نجات سرباز رایان» یک کربلاست. ویژگی های کربلا چیست؟ عطش، تشنگی، محاصره، نبرد اقلیت با اکثریت، دست قطع شده، چشم کور شده و... است که همه این ها را در فیلم «نجات سرباز رایان» می بینیم. این فیلم مربوط به ده سال قبل است. صحنه ای دارد که وقتی آقای «تام هنکس» از آب وارد خشکی می گردد، موج او را می گیرد، برای یک لحظه می افتد، صداها محو می گردد و در محیطی که دیگر چیزی نمی شنود، صحنه های عجیبی می بیند. یکی از این صحنه ها که فوق العاده عجیب است نشان می دهد که سرباز آمریکایی، مقابل این آتش ایستاده که پشت این آتش دریاست. این سرباز بر روی زمین به دنبال چیزی می گردد، و بعد از مدتی گم شده اش را پیدا می کند، با صلابت خم می شود و آن را برمی دارد، جالب است! گمشده او، دست قطع شده اوست. سپس آن را برداشته و با عظمت به راه می افتد. این ویژگی ها شما را به یاد چه چیزی می اندازد؟ دریا، دست قطع شده، انسان رشیدی که دست قطع شده اش را برمی دارد و به راه می افتد؟ آیا این ها از جایی وام گرفته نشده است؟ در همین راستا در فیلم 300 نیز می بینیم که ایرانیان از تیر سه شعبه استفاده می کنند!

4ــ 8 ــ2ــ ترویج فرهنگ شهادت

در فیلم «زمانی سرباز بودیم (31)» اثر «مل گیبسون» نیز چنین صحنه هایی به چشم می خورد. او در این فیلم، نقش یک سرهنگ آمریکاییِ به شدت مذهبی را بازی می کند. اولین سرهنگ آمریکایی که با نیروهای خود در خاک ویتنام پیاده می شود و جنگ ویتنام را آغاز می کند. او یک نیروی استشهادی متدین و متشرع است. سرهنگی است که به کلیسا می رود، دعا می کند، خانواده دوست است، جوانمرد است و به سربازان خود می گوید اولین کسی هستم که پا به صحنه نبرد می گذارم. می گوید ما به سمت مرگ می رویم و برنمی گردیم و... این صحبت ها خیلی عجیب است.
این اقلیت می روند و در محاصره اکثریت ویتنامی ها قرار می گیرند. با لبی خشکیده و با قمقمه ای خالی. هر وقت نیز که یک سرباز آمریکایی به خاک می افتد، سرهنگ آمریکایی می رود و در این کربلای آمریکایی، سر او را به بالین می گیرد و می گوید: «سرباز چه می خواهی؟» سپس با خدا صحبت می کند و بعد از مرگ برای او صلیب می کشد و می گوید: «خدایا این قربانی را قبول کن». زنانشان نیز در پشت جبهه، «ستاد امداد مردمی» تشکیل می دهند و به هم کمک می کنند و اگر خبر شهادت سربازی برسد به پست ایالتی اجازه نمی دهند آن خبر را ببرد. خودشان به درب منزل آن شهید می روند و خبر شهادت او را می دهند و بدین ترتیب کم کم مفهوم «مادر شهید» و «همسر شهید» در ذهن مخاطب آمریکایی جا می افتد.
آمریکایی در فرهنگ خود می گردد و جایی را که چند سرباز آمریکایی کشته شده اند پیدا می کند و از آن یک کربلای آمریکایی می سازد. کِی سابقه داشته است که آمریکایی ها جنازه های خودشان را این قدر در پرده سینما نشان دهند؟ این کار فقط برای این است که وحشت مردم و ترس آنها از ریختن خون از بین برود و عظمت شهادت روشن گردد، چرا که رعب عجیبی از رقیب خود دارد.

4ــ 8 ــ3ــ روایت فتح های آمریکایی

در همین راستا کم کم «روایت فتح های آمریکایی» ساخته شد. مجموعه «(Band of Brothers (41» را ساختند. شهرک سینمایی دفاع مقدس را با صد و بیست میلیون دلار احداث کردند و چند صد جوان آمریکایی را که قبلاً در هیچ فیلم مبتذلی ظاهر نشده بودند انتخاب کردند و در این شهرک، آن ها را آموزش دادند؛ و این ها الگوی جوان آمریکایی امروز گشتند. اینها تراز جوان متعهد و مسئول آمریکایی شدند. مجموعه «(Band of Brothers (41» تقلید کامل روایت فتح است. دوربینِ سرِ دست، قاب های دی کالره و سبزرنگ و مستندنما اما کاملاً بازسازی شده. بعد نیز می بینید که این گل پسرها و جوانان متعهد به تدریج به فیلم های ارزشی آمریکایی قرض داده می شوند. کم کم ذهنیت آمریکایی عادت می کند هر جایی که این ها را دید به یاد تعهد، شجاعت، مسئولیت، شهادت و... بیفتد. باید یک نسل سلحشور حتی با داستان ها و شخصیت های جعلی درست کرد؛ چون آمریکا نبرد آخرالزمانی سختی را پیش رو دارد و آن ها پیش از ما بوی آخرالزمان را حس کرده اند.

9ــ ترویج عرفان های پوچ شرقی و غربی

پس از انقلاب اسلامی ایران که حرکت بیداری اسلامی در حال رشد و انقلاب اسلامی در حال صدور بود، این انقلاب مانند آبی زلال همه تشنگان حقیقت را از اقصی نقاط جهان به سوی خود کشاند؛ لذا تمدن غرب احساس خطر کرد و رسانه های غرب برای جلوگیری از ترویج انقلاب اسلامی و گرایش مردم دنیا به سوی آن شروع به ترویج انواع ادیان، مذاهب و عرفان های شرقی و غربی که به آن ها ضرری نمی رساند (یا به اصطلاح عرفان های گل مولایی) نمود تا تشنگی شدید مردمی را که چند قرنی به دور از دین زندگی کرده بودند اقناع کند. این جریان شبیه فرد تشنه و خسته ای است که در بیابان به دنبال آب می گردد و در فاصله ای نه چندان دور از او آب زلال و گوارایی در زیر سایه ی درختی موجود است. این چشمه زلال همان اسلام و حرکت بیداری اسلامی است. اما در این میان، در حین تشنگی و خستگی، کسی به دست این فرد تشنه، آبی گل آلود و گرم می دهد و فرد تشنه به دلیل تشنگی و خستگی، آن را می نوشد، نیاز خود را برطرف می کند، عطش خود را می نشاند و به دنبال چشمه زلالی که در نزدیکی او قرار دارد نمی رود. علت تولید و کثرت فیلم هایی مانند «بودای کوچک (51)»، «هفت سال در تبت (61)» و «تبت: غرش شیر برفی(71)» همین تفکر است.(81) این طرز تفکر از طریق ترویج اقوام آمریکای مرکزی در «شکلات» و از طریق ترویج عرفان های آسیای شرقی در «خانه خنجرهای پران (91)» دیده می شود. هم چنین انتشار گسترده و کثرت کتاب های نویسنده معاصر «پائولو کوئلیو» ــ و کتاب های دیگری که موضوعی مشابه دارند ــ نیز از همین سرچشمه سیراب می شود.

نتیجه گیری

به نظر می رسد که اتاق فکر رسانه های دنیا و علی الخصوص هالیوود از پرداختن به موضوع هایی که به نحوی به آخرالزمان مرتبط می شوند اهداف چندگانه ای را دنبال می کنند.
در گام اول از آنجایی که بحث آخرالزمان بحثی فطری است و همه ی انسان ها علاقه دارند تا از پایان دنیا به نحوی اطلاع پیدا کنند، این قبیل موضوعات، سوژه ای مناسب برای کسب درآمدهای کلان هستند. این ادعا هنگامی تأیید می شود که بدانیم صنعت سینما در آمریکا بعد از صنعت تسلیحات نظامی پردرآمدترین صنعت است.
از سوی دیگر این اتاق فکر سعی می کند با بهره برداری از قدرت ذاتی تصویر، ذهن انسان و رسانه ها، از این دستگاه تبلیغاتی مدرن استفاده ی احسن را ببرند و اندیشه های خود را از طریق محصولاتشان در مناطق دور دنیا ترویج کنند. اهمیت این بحث هنگامی معلوم می شود که قدرت تبلیغ رسانه ها را با قدرت تبلیغ ابزارهای سنتی آن بسنجیم. از این منظر رسانه ها می توانند در مدتی کوتاه با ایجاد یک موج، افکاری بسیار زیاد را با مؤلفه های اعتقادی خود هم سو سازند.
هدف سوم این اتاق فکر، ایجاد مقررات آخرالزمان یهودی بر اساس آموزه های تحریف شده ی تورات است. بر طبق این آموزه ها همان طور که در بالا به بعضی از آن ها اشاره شد مسلمانان جبهه ی شر نبرد آرماگدون هستند که در برابر یهودیان ــ که فرزندان خدایند ــ صف آرایی می کنند. در این زمینه هر چه رسانه ها بتوانند با سیاه نمایی بیشتر مسلمانان جلوی گرایش قشرهای مختلف مردم دنیا به آن ها را بگیرند، به موفقیتی بیشتر دست یافته اند. مردم دنیا حتی اگر به مرام صهیونیست ها اعتقاد پیدا نکنند همین که در عرفان ها و اعتقادهای خرافی به سر برند ضرری را متوجه تمدن غرب نمی کنند.
در پایان اخذ برگ سبز برای اجرای هر کاری که مطلوب سردمداران آمریکاست از کارکردهای دیگر رسانه ها می باشد. این اتاق فکر با ترسیم آخرالزمانی هراس انگیز در کنار مسلمانانی جنایت کار و خون خوار سعی می کنند بیعت خوفی از مردم دنیا اخذ کنند که هیچ محدودیتی ندارد. آثار این بیعت بی قید و شرط را می توانیم در جنایات اسرائیل در فلسطین و آمریکا در افغانستان، عراق و دیگر مناطق دنیا مشاهده کنیم.

پی نوشت ها :

*.دانشجوی دکتری مدیریت رسانه ای دانشگاه تهران.
**.دانشجوی کارشناسی ارشد معارف اسلامی و مدیریت؛ دانشگاه امام صادق ــ علیه السلام ــ
1ــ در پشت یکی از جلد رمان های علمی ــ تخیلی آرتور سی. کلارک آمده بود که بر اثر داستانی از کلارک مبنی بر یک ارتباط خیالی بین دو نفر که هر یک در گوشه ای از این کره خاکی زندگی می کردند ایده ایجاد این ارتباط به ذهن یک دانشمند خطور کرد و تلاش های او به اختراع اینترنت منجر گردید. این یک بعد از اثرات نمایش تصویر آینده است.
2ــ اگر چه ایمیل منبع مستدلی به شمار نمی رود، علاوه بر این که می تواند شاهدی بر مدعا قرار گیرد به نظر نمی رسد که فرستندگان این ایمیل قصد داشته اند تا امری غیرواقعی را حقیقی جلوه دهند.
3ــ همان طور که این تصاویر در آینده ای نه چندان دور به حقیقت مبدل شدند فیلم هایی که امروز به ارائه ی تصویری از آینده علی الخصوص آخرالزمان می پردازند نیز ــ اگر ما هوشیار نباشیم ــ می توانند حرف خود را جامه ی عمل بپوشانند.
4ــ استادی که نشان می دهند این داستان (قلعه ی حیوانات) و انیمیشنی که از روی آن ساخته شده به سفارش سازمان جاسوسی آمریکا ــ سیا ــ است موجود می باشد.
5 ــ سایت www.bashgah.net؛ مقاله ای به عنوان «کنترل افکار در آمریکا (1)».
6ــ Frankenstein; 1931; James Whala
7ــ Terminator 2: Judgment Day; 1991; James Cameron
8 ــ در این بخش و زیربخشهای آن از سخنرانی دکتر مجید شاه حسینی پیرامون نقد فیلم 300 در دانشگاه امام صادق ــ علیه السلام ــ استفاده فراوانی شده است.
9ــ مرد هم جنس باز
10ــ جشنواره ی فجر سال 1385.
11ــ Death of a President; 2006; Gabriel Range
12ــ Saving Private Ryan; 1998; Steven Spielberg
13ــ We Were Soldiers; 2002; Randall Wallace
14ــ Band of Brothers; 2001; (mini)TV - Series; David Frankel & Tom Hanks
15ــ Little Buddha; 1993; Bernardo Bertolucci
16ــ Seven Years in Tibet; 1997; Jean - Jacques Annaud
17ــ Tibet: Cry of the show Lion; 2002; Tom Piozet
18ــ همچنین علت تأکید استکبار بر ترویج تصوف، زهدگرایی انحرافی، جدایی دین از سیاست و غیره در کشور ما نیز از همین تفکر سرچشمه می گیرد.
19ــ Shi mian mai fu; 2004; yimou Zhang; Also Known as: House of Flying Daggers

منابع و مآخذ:
امیرخانی، رضا (1383). نشت نشا: جستاری پیرامون فراز مغزها؛؛ تهران: قدیانی.
ابو غنیمه، زیاد (1380). یهود در فرهنگ، تبلیغات و رسانه های غرب. ترجمه ی عبدالفتاح احمدی. تهران: مؤسسه فرهنگی، پژوهشی ضیاء اندیشه.
بلخاری، حسن (1382). پیشگویی ها و آخرالزمان. مجموعه مقالات. تهران: موعود عصر.
بی نا (1373). صدا و سیما در کلام مقام معظم رهبری (مدظله العالی)؛ تهران: مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش برنامه ای صدا و سیما.
بی نا (1382). هفته نامه ی موعود. شماره ی سی و نه.
حسنی، محمد (1385). فرهنگ و رسانه های نوین. قم: دفتر عقل؛ 1385.
ذوالفقاری، مهدی (1386). «جنگ روانی». فصل نامه علمی ــ تخصصی ره آورد سیاسی؛ انجمن. علمی دانشکده علوم سیاسی؛ شماره 16.
شاه حسینی، مجید (1382). «غرب، سینما و آخرالزمان»، پیشگویی ها و آخرالزمان: مجموعه مقالات. تهران: موعود عصر.
عزیزی، سید مجتبی (1385). فصلنامه ی مطالعات تاریخی. ویژه نامه هولوکاست؛ سال سوم؛ شماره ی چهاردهم.
مولانا، حمید (1384). ارتباطات جهانی در حال گذار: پایان چند گونگی؟. تهران: سروش (صدا و سیما)؛ چاپ اول.
همایون، محمدهادی (1385). مهدویت و تمدن جهانی اسلام تهران: دانشگاه امام صادق ــ علیه السلام ــ مرکز تحقیقات.
www.bnashgah.net مقاله ای با عنوان «کنترل افکار در آمریکا».
www.palestine-info.info.، سایت مرکز اطلاع رسانی فلسطین.
www.rahpouyan.com.، کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز. «واکاوی مسیحیت صهیونیستی» از محمد صالح مفتاح.
نوار سخنرانی دکتر مجید شاه حسینی پیرامون نقد فیلم 300 در دانشگاه امام صادق ــ علیه السلام ــ
منبع: پور عزت؛ علی اصغر، [بی تا]، عاشورا، انقلاب، انتظار (مجموعه مقالات دومین گنگره سراسری عاشورا پژوهی) جلد اول، [بی جا]، [بی نا].

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط