نویسنده:رضا راد
نگاهی به سه اثر پژوهشی دکتر مهدی گلشنی
دکتر مهدی گلشنی، متولد 1317 در اصفهان است.وی دارای لیسانس فیزیک از دانشگاه تهران در سال 1339 و دکترای فیزیک از دانشگاه برکلی کالیفرنیا در سال 1348 است.عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف(از 1349 تا کنون)رئیس دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی شریف(از 1352 تا 1354 و از 1366 تا 1368)عضو پیوسته فرهنگستان علوم(از ابتدای تاسیس آن)و رئیس گروه علوم پایه آن(از 1369 تا 1379)عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی(از 1375 تا کنون)رئیس(و بنیانگذار)گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف(از 1374 تا کنون)ریاست پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ، عضو فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران، عضو وابسته ارشد مرکز بین المللی فیزیک نظری در تریست ایتالیا(از 1369 تا 1374)عضو آکادمی علوم جهان اسلام(از 1381 تا کنون)عضو انجمن اروپایی علم و الهیات، عضو انجمن استادان فیزیک آمریکا، عضو مرکز الهیات و علوم طبیعی(برکلی، آمریکا)عضو مؤسس انجمن بین المللی علم و دین(کمبریج، انگلیس)از سوابق علمی و فرهنگی دکتر گلشنی است.
وی همچنین برنده جایزه درس علم و دین از بنیاد تمپلتون آمریکا(بزرگ ترین جایزه مالی در جهان در زمینه علم و دین)است.
وی تا کنون هفت کتاب و بیش از یکصد مقاله پژوهشی در زمینه فیزیک، آموزش فیزیک، فیزیک و فلسفه و علم و دین به رشته نگارش در آورده است.از جمله کتاب های فارسی ایشان می توان به « قرآن و علوم طبیعت» ، « از علم سکولار تا علم دینی»، « علم و دین و معنویت در آستانه قرن بیست و یکم» و «تحلیلی از دیدگاه های فلسفی فیزیکدانان معاصر» اشاره کرد که بیشتر آنها به زبان های عربی و انگلیسی ترجمه شده اند.در این نوشتار به معرفی سه اثر دکتر گلشنی می پردازیم.
علم و دین و معنویت در آستانه قرن بیست و یکم
کتاب علم و دین و معنویت در آستانه قرن بیست و یکم، به بررسی رابطه علم با دین و معنویت می پردازد.مباحث این اثر از جریان هایی شروع می شود که پس از رنسانس و تا نیمه قرن بیستم نقش مهمی را در تضعیف دین ایفا کردند.نویسنده بعد از آن به دلایل احیای دین و معنویت در نیمه دوم قرن بیستم می پردازد.نکته اساسی ای که این کتاب به دنبال تبیین آن است، این مساله است که بر خلاف انتظار علم زادگان افراطی، علم نتوانست انتظاراتی را که از آن می رفت برآورده کند؛ چه در بعد نظری و چه در بعد عملی، پیش از این، چنین تصور می شد که علم می تواند به همه سوالات بشر پاسخ دهد.اما به تدریج معلوم شد که نه علم توانایی پاسخ دادن به سوالات بنیادی انسان را دارد و نه انسان می تواند فارغ از بعضی امور دیگر حلوی نابودی افراد و جوامع یا آلودگی محیط زیست را بگیرد.بنابر آنچه نویسنده در اثر خود می آورد، در نیمه دوم قرن بیستم، بازگشت به معنویات و دین سرعتی مضاعف می یابد تا آنجا که در محیط های علمی- فرهنگی، طرح مباحث ادیان سنتی و ارتباط آنها با علم پر رنگ تر شده است.گلشنی، به عباراتی در پی اثبات این نکته است که در آستانه هزاره سوم میلادی ، بر خلاف و عده ای که بسیاری از علم زدگان در اول قرن بیستم می دادند، نه تنها دین از صحنه بیرون نرفته است، بلکه با قوتی بیشتر به صحنه زندگی بشر بازگشته است.
بازخوانی تاریخی نسبت علم و دین در دوره مدرن، به ویژه بررسی برخورد جریان های فکری با دین در قرن نوزدهم، از مباحث بنیادی این اثر است.
به زعم نویسنده با رشد سرسام آور علم در قرن نوزدهم از یک طرف و پیدایش بعضی مکاتب علمی- فلسفی در این قرن، از طرف دیگر و با زمینه ای که دئیسم و روشنگری قرن هجدهم فراهم کرده بود، اعتبار دین در حوزه های علمی غرب به طور روز افزون رو به کاهش نهاد.
از جمله افرادی که با نظریه پردازی های خود، در این ماجرا نقش آفرینی کردند، اوگوست کنت(بنیانگذار مکتب پوزیتیویسم)کارل مارکس چارلز داروین بودند.اما تز تعارض علم و دین با نگارش دو کتاب در ربع آخر قرن نوزدهم بیش از پیش تبلیغ شد؛ یکی توسط جی.دبلیو.پراپر تحت عنوان سرگذشت تعارض بین علم و دین و دیگری توسط ای .دی.وایت با عنوان سرگذشت تنازع علم با الهیات در مسیحیت.
این دو کتاب اختلاف بین گالیله و کلیسا و نیز اختلاف اصحاب داروین با کلیسا را درشت نمایی کردند و از آن، تنازع دائمی علم و دین را نتیجه گرفتند.در نیمه اول قرن بیستم نیز نظریه پردازانی همچون امیل دورکهایم و زیگموند فروید در تضعیف دین مسیحی موثر بودند.در این میان، جریان فکری پوزیتیویسم تاثیر زیادی در کمرنگ شدن دین در قیاس با علم داشت.
اما از دهه 1950 به بعد شاهد جریان دور شدن از تفکر پوزیتیویستی مکانیکی بودیم و به خصوص در چند دهه اخیر شاهد احیای دین و معنویات را به انحای مختلف هستیم.دکتر گلشنی، علل عمده رویکرد به دین و معنویات این گونه ذکر می کند.روشن شدن نقایص و آثار منفی علم سکولار، روشن شدن آثار فردی- اجتماعی دین، تزلزل تحویل گرایی، محدودیت های علمی و نظری علم، ناتوانی علم در پاسخ دادن به سوالات اساسی انسان ، مبتنی بودن علم بر مفروضات متافیزیکی،تضعیف ایده مغایرت علم و دین.نویسنده در پایان این اثر به بعضی شواهد احیای دین در جوامع غربی اشاره می کند.اگر چه میزان افزایش گرایش به دین در جوامع و فرق مختلف دینی متفاوت بوده است.
از علم سکولار تا علم دینی
از علم سکولار تا علم دینی، اثر دیگری از دکتر مهدی گلشنی است که بعضی مسیرهای ناپیموده در حوزه پژوهشی دین و علم را در فضای اندیشگی ایرانی با نگاهی عمیق و در عین حال کاربردی می گشاید.این اثر مضامین مهمی همچون علم سکولار، رابطه علم و دین در دنیای معاصر، نسبت اسلام با علوم طبیعی، وحدت حوزه و دانشگاه و دانشگاه اسلامی را با نگاهی موشکافانه به بحث می گذارد.یکی از دعاوی مطرح شده از جانب روشنفکران مطرح شده این است که کار علمی ، شرقی و غربی و اسلامی و غیر اسلامی ندارد؛ علم روش خاص خود را دارد که عبارت است از تجربه و نظریه پردازی و تطبیق تجربه با پیش بینی های نظریه.
جالب اینجاست که این نکته هم از سوی مخالفان دین طرح می شود و هم از سوی بعضی متدینان، از این رو، هر دو گروه، صحبت کردن از علوم اسلامی یا اسلامی کردن دانشگاه ها را فاقد معنا یا اصولا امری بی فایده می دانند.
مولف با طرح این موضوع، بر آن می رود چنین برداشت هایی درباره رابطه علم و دین و علم دینی(اسلامی)ناشی از محدود کردن معنای دین و غفلت از محدودیت های علم و نیز ناشی از عینیت دادن به همه آن چیزهایی است که به نام علم تعلیم داده می شود.به عبارتی، آنهایی که از نزدیک ناظر یا دست اندر کار امور علمی نیستند، همه آنچه را که در کتاب های علمی آمده و دانشمندان از آنها صحبت می کنند، واقعا یافته های علم دانسته و قطعی تلقی می کنند؛ چنین می شود که از نقشی که ایدئولوژی ها و گرایش های فلسفی در کاوش های علمی و تفسیر داده های تجربی دارند، غفلت می شود.
گلشنی بر این باور است که اگر دانشمندان صرفاً به دنبال توضیح یافته های تجربی می بودند، مشکلی از جهت طرح مطالب مذکور نبود و تمایز دینی و غیر دینی یا شرقی و غربی منتقی بود.اما مساله این است که دانشمندان بزرگ همواره در مقام توضیح همه جهان طبیعت بوده و کوشیده اند از تعمیم یافته های محدود خود، نظریه های جهانشمول بسازند؛ نظریه هایی که بسیار فراتر از حوزه قابل دسترسی آنها بوده است؛ همین جاست که پای تعصبات و گرایش های دینی و فلسفی به میان آمده است.
مولف با اتخاذ رویکردی تازه در قبال این موضوع بر آن است که هم با بینش سکولار می توان در کار علمی موفق شد و هم با بینش الهی.اما بدیهی است که هر یک از این بینش ها به تولید علم خاص دامن می زنند و بر اساس آنچه که گلشنی در مقام استدلال بیان می کند، تفاوت این دو علم در دو جا ظاهر می شود:
الف)به هنگام ساختن نظریه های جهانشمول(با استفاده از مفروضات متافیزیکی مختلف)؛ ب)در جهت گیری های کاربردی علم(ایدئولوژی ها و بینش های مختلف فلسفی می توانند روی کاربردهای علم محدودیت بگذارند یا آن را به جهات معینی سوق دهند.)
بر این مبنا نویسنده به این عقیده تمایل دارد که علم دینی معنادار بوده و به لحاظ نتایجی که به بار می آورد، بسیار غنی تر از علم سکولار است؛ چرا که چنین علمی نه تنها نیازهای مادی انسان را بر طرف می کند بلکه جهان را برای او معنادار تر می کند.از سوی دیگر مراد نویسنده از علم دینی یا به طور خاص علم اسلامی این نیست که کاوش های علمی به صورتی نوین انجام شود یا آنکه برای انجام پژوهش های فیزیکی، شیمیایی و زیستی، به قرآن و حدیث رجوع شود یا اینکه کارهای علمی با ابزارهای هزار سال پیش انجام شود و دست آوردهای عظیم علم در چند قرن گذشته، در ابعاد نظری و عملی، به کناری گذاشته شود؛ بلکه غرض او این است که برای پرهیز از آفات علم و برای هر چه غنی تر کردن آن، باید بینش الهی بر عالم حاکم باشد؛ بینشی که خدا را خالق و نگه دارنده جهان می داند، عالم وجود را منحصر به عالم مادی نمی داند، برای جهان هدف قائل است و اعتقاد به یک نظام اخلاقی دارد.
یکی دیگر از آموزه های مطرح شده در این اثر، این است که در بحث رابطه علم و دین، علم در طول دین قرار دارد نه در عرض آن.به عبارت دیگر فعالیت علمی، نوعی فعالیت دینی است که با ابزارهای خاص خودش انجام می شود.
قرآن و علوم طبیعت
کتاب قرآن و علوم طبیعت، آخرین اثری است که در این نوشتار مختصر به آن می پردازیم.به دلیل پیشرفت علم و فناوری در غرب در دویست سال گذشته، مساله جایگاه علوم طبیعت(علوم فیزیکی و زیستی)در قرآن همواره مورد بحث فضلای مسلمان بوده و در مورد آن دیدگاه های مختلفی ابراز شده و طبیعتا شبهات گوناگونی پیرامون آن مطرح شده است.بر اساس دسته بندی که نویسنده به دست می دهد، این دیدگاه ها را از لحاظ موضع گیری آنها نسبت به علوم تجربی رایج به سه گروه می توان تفسیم کرد:1.گروهی اصالت را به معارف اسلامی داده اند و برای علوم جدید شأنی قائل نبوده یا با آنها مخالفند.2.گروهی دیگر علوم طبیعت را نوعی فعالیت بشری تلقی کرده و برای دین شأنی در شناخت طبیعت قائل نیستند.این گروه بر این باورند علوم طبیعت مربوط به عقل بشری است و نیازی به توصیه های دین در خصوص نحوه رویکرد به این علوم یا محتوای این علوم نیست.3.اما بعضی از فضلای اسلام بر آنند که علم توصیه شده در قرآن هم شامل معارف خاص دینی است و هم شامل علوم طبیعت.
برای شناخت طبیعت، هم باید به تجربه پرداخت و هم از نظریه پردازی بهره برد، چنانکه در محیط های علمی روز انجام می شود.اما استفاده از علوم طبیعت باید با حکمت توام بوده و با ارزش های اخلاقی سازگار باشد و از سوی دیگر، جهان بینی قرآنی باید بر این علوم حاکمیت داشته باشد.
این در حالی است که رواج بینش گروه اول به عدم رشد علوم طبیعت در جوامع اسلامی منجر شده و رواج بینش گروه دوم به علم زدگی و دوری علم از حکمت و ارزش های اخلاقی انجامیده .نویسنده در این اثر ضمن نقد دیدگاه های گروه های اول و دوم، به نحوی استدلالی از دیدگاه گروه سوم دفاع می کند.بعد علمی امت اسلامی، نقش علم و صنعت در جامعه اسلامی، رویکردی قرآنی به علم و ارزش های اخلاقی، ضرورت پیوند دانش با حکمت، بعد علمی قرآن کریم و شناخت طبیعت از نظر قرآن کریم، فصولی هستند که دکتر گلشنی در ذیل آنها به این موضوع پر اهمیت پرداخته است.
منبع:نشریه خردنامه همشهری(کتاب)، شماره 74