2-1 نقش امام در اقامهء نماز جمعه
سلطان عادل در برگزارى نماز جمعه چه نقشى دارد؟ و چرا حضور او در اقامهء این فریضه مورد تأکید قرار گرفته است ؟ آیا بدون حضور او، عملاً امکان برگزارى این مراسم وجود ندارد، و یا در انجام آن خللى رخ مى دهد؟ تحلیل هاى مختلفى در این باره مطرح است:الف . ضرورت اجتماعى
در یک برداشت، «نماز جمعه» مانند «حدود» است که اگر بدون حضور و اشراف امام انجام گیرد و اختیار آن به هر کس و هر گروه سپرده شود، مفاسد زیادى به بار مى آید. محقّق حلّى معتقد است: در چنین اجتماعاتى زمینهء اختلاف و درگیرى وجود دارد و معمولاً امکان فتنه انگیزى هست، از این رو براى جلوگیرى از بروز آشفتگى، حضور سلطانِ عادل و یا اذن او ضرورت دارد.[53]علاّمهء حلّى نیز همین تحلیل را ارائه کرده است . علاّمه به مخالفانى کهجمعه را مانند حج، بى نیاز از سلطان مى پندارند، پاسخ مى دهد که در حج، چون هر کس وظایف عبادى خود را شخصاً انجام مى دهد، نیازى به «رییس» ندارد، درحالى که در اقامهء جمعه، به امام نیاز است؛ امامى که بر دیگران پیشى مى گیرد و دیگران باید لزوماً از وى تبعیت کنند.
[54] بر این اساس در اقامهءجمعه، وقتى فردى تقدّم پیدا مى کند، دیگران مجاز نیستند که نماز خود رافرادى برگزار نموده و یا جمعهء دیگرى برپا کنند؛ از این رو، زمینهء تنازع بیشتر وجود دارد. در حالى که در برگزارى حج کمتر چنین مسائلى اتفاق مى افتد. مسابقه براى دستیابى به منصب امامت جمعه، چندان انکارناپذیراست که قائلین به عدم اشتراط حضور امام و اذن او نیز قبول دارند که براى ریشه کن کردن اختلافات، امام جمعه از سوى امام وپیشواى مسلمین نصب مى شود.
[55]
در میان فقها هیچ کس مانند وحید بهبهانى به تفصیل به این موضوع نپرداخته و نقش ریاست طلبى ها را در بروز اختلافات، به ویژه در میان عالمان دینى، برجسته نشان نداده است . در اینجا نمى توان همه سخن او رانقل کرد، ولى بخش هایى از آن چنین است:
«انّا نرى الطباع فى غایة المیل الى اقامة الجمعة و نهایة الشوق الیها و یستلذّون منها نهایة اللّذة و ربما نرى بعض عشّاقهاوالوالهین له، لما جبل فى قلوب البشر من حبّ الشهرةوالعلوّ و الرفعة و الرئاسة و السلطنة... و ربما جعل بعضهم هذه الامامة وسیلة لجرّ المنافع الدنیویّة والارتزاق، بل أظهرهذا بعضهم عندى صریحاً غافلاً عن قبحه ... و ربما کان بعضهم حین وصول یده الى الامامة کان فى غایة الاصرار فى تحریم الجمعة و بعد الوصول فى غایة الاصرار فى عینیّةوجوبها بحیث لا یحتاج الى الاحتیاط أصلاً... فجمیع ما ذکریؤیّد اعتبار النصب والتعیین و یقوّیه على الیقین، بل نرى بالعیان وقوع المشاجرة و المنازعة و التنافر بل والتباغض أیضاً بل العصبیّة الجاهلیّة...».
[56]
و بالاخره سامان یافتن امور اجتماعى و جلوگیرى از اختلال در نظام اسلامى، از جمله ضرورت هایى است که در فلسفه امامت دخالت دارد و نمى توان چنین نیازى را در اقامهء نمازجمعه نادیده انگاشت: «انّ هذا و شبهه من أعظم ما یحتاج الناس فیه الى الامام»
[57] ازاین روست که متکلّمانى مانند شیخ مفید
[58] و نیز حکیمانى مانند ابن سین، مسألهء اقامهء نماز عیدو جمعه را در شؤون امامت و حکومت مطرح کرده اند:
«ثم یجب أن یفرض فى العبادات أمور لا تتمّ اِلاّ بالخلیفة تنویهاً به و جذباً الى تعظیمه و تل الاءمور هى الاءمور الجامعة مثل الاءعیاد...».
[59]
شهید ثانى این ضرورت اجتماعى را منکر شده و در نقد آن، به اجتماعاتى مثل عرفات، که بدون امام برگزار مى شود، مثال زده است . وى مى گوید: «اساساً امامت در جامعه، براى رفع اختلافات نیست، بلکه آن گونه که تجربهء تاریخى نشان داده است، چه بسا در دورهء حضورمعصوم در رأس حاکمیت ـ مانند عصر امام على (ع) ـ خلل در نظام اجتماعى بیشتر وبه عکس در دورهء حاکمیت جائران، این خلل و نابسامانى کمتر باشد.»
[60] پس از وى، این سخن ازجانب طرفدارانش واگو شده است که: امام براى رفع اختلاف و سامان دادن به اموراجتماعىنصب نمى شود، بلکه ممکن است با حضور او در قدرت، اختلافات و درگیرى هاافزایشیابد.
[61]
ولى طرح چنین مباحثى، آن هم از سوى عالمان بزرگ مذهب، باورنکردنى است؛ زیرا دراین تحلیل ه، از این نکتهء مهم غفلت شده است که اختلافات دو گونه است:
الف . اختلافاتى که در اثر فقدان قانون و یا عدم تعیین مجریان آن رخ مى دهد.
ب . اختلافاتى که پس از بیان قانون و تعیین مجریان اتفاق مى افتد.
نوع دومِ اختلافات، ناشى از تعدى و تجاوز است و نباید بروز آنها را شاهدى بر عدم ضرورت رفع اختلافات اولیه به وسیلهء تعیین حاکم و تبیین قانون قرار داد. در قرآن کریم دربارهء فلسفهء بعثت انبیاء از یک سو به «رفع اختلاف» اشاره شده است و در کنار آن تصریح گردیده که با بعثت، «اختلافات» دیگرى از سوى باغیان و متجاوزان به حدودالهى رخ مى دهد:
[62]
(کان الناس أمّة واحدة فبعث الله النبیّین مبشّرین و منذرین و أنزل معهم الکتاب الحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه اِلاّ الذین أوتوه من بعد ما
جاءتهم البیّنات بغیاً بینهم ...).
[63]
شهید ثانى و همراهانش به دلیل یکسان انگارى اختلافات، بروز اختلافات ناشى از بغى در زمان امیرالمؤمنین ر، ملاک قضاوت در مسألهء امامت قرار داده و لزوم رفع اختلاف دربخش اول را هم منکر شده اند. این گرایش که در تفکّر فقهى ـ کلامى این جماعت به چشم مى خورد، به معناى قبول ناکارایى نظام امامت در تدبیر نظام اجتماعى و سامان یافتن اموردنیوى است ! و بى جهت نیست که صاحب جواهر از آن برآشفته است .
[64]
و عجیب آن است که گفته شود این انکار، به معنى شک در وجود امام نیست؛ زیرا براى اثبات وجود امام، هزاران دلیل داریم،
[65] لیکن در اینج، به هر حال، یکى از مهم ترین«نقش هاى امامت» مورد انکار قرار گرفته است، هر چند انکارى دربارهء «شخص او» اتفاق نیفتاده است.
ب . منصب سیاسى
برداشت دیگر دربارهء نقش امام در نماز جمعه آن است که اقامهء جمعه، از جمله اختیاراتى است که به امام مسلمین سپرده شده است . در این تحلیل، حضور امام براى اقامهء جمعه،ضرورى تلقى نمى شود، بلکه به عکس، برگزارى این مراسم بدون نصب امام، عملاًامکان پذیر است و اختلالى در امور جامعه پدید نمى آورد، ولى این موقعیت در اختیار امام قرار گرفته است تا بهره بردارى از اجتماع خاص مسلمانان در هر هفته، به شکل مطلوب ترى انجام گیرد، به خصوص که ارتباط مستقیم پیشواى مسلمین و نمایندگان و کارگزاران وى باتودهء مردم و به شکل منظم، به این مراسم اختصاص دارد؛ از این رو، با توجه به وجوب حضور مردم در نماز جمعه، این مراسم، بهترین فرصت براى طرح مسائل حکومتواطلاع رسانى در زمینهء مسائل اجتماعى و سیاسى است .در روایت حضرت رضا(ع)، فلسفهء «خطبه» در نماز جمعه، چنین بیان شده است:
لاءنّ الجمعة مشهدٌ عامٌ فأراد أن یکون للاءمیر سبب الى موعظتهم وترغیبهمى الطاعة و ترهیبهم من المعصیة و توقیفهم على ماأراد من مصلحة دینهم دنیاهم و یخبرهم بما ورد علیهم من (الآفاق و من) الاءهوال الّتى لَهُم فیهالمضرّةو المنفعة...».
[66]
پس نماز جمعه، عرصهء ارائهء آخرین گزارشها و اخبار از اطراف جوامع اسلامى است تا مسلمانان در جریان صحیح مسائل و رخدادهاى مربوط به امت اسلامى قرار گرفته و با درک واقعى مصالح خویش،آمادهءبرخورد مناسب باشند. در این روایت، به جاى کلمهء «خطیب»،ازکلمهء «امیر» استفاده شده است و این به خوبى گویاى آن است که مسؤولیت ارائهء تحلیل مسائل اجتماعى و سیاسى جامعه، از وظایف رهبران حکومت است که باید از طریق خطبه هاى نماز جمعه انجام شودو به تعبیر آیةالله بروجردى: این حدیث نشان مى دهد اقامهء جمعه ازمناصب امام و کسى است که زعامت امور مسلمین را بر عهده دارد،بلکه روایت، دلالت دارد که این موضوع، مفروغ عنه و بر همگان روشن بوده است .
[67]
از شگفت آورترین اشکالاتى که بر این استدلال وارد شده، این است که اگر اقامهء جمعه از شؤون امارت و «حکومت» باشد و لازم باشد که امام جمعه از اوضاع امت اسلامى آگاهى داشته و مردم را در جریان آن قراردهد، پس باید گفت: امام صادق (ع) هم در زمان خود صلاحیت اقامهءجمعه را نداشته است ! زیرا آن حضرت، نه امیر بوده ونه در وضعیتى بوده است که عادتاً از اوضاع مسلمانان در مناطق مختلف آگاهى داشته باشد تابتواند مردم را در جریان قرار دهد!
[68]
شاید عزلت برخى از فقهاى م، سبب آن شده است که نسبت به ائمه نیز چنین پندارهایى در ذهن شان پدیدآمده و مثلاً امام صادق (ع) را به دلیل غصب مقام، داراى امارت، امامت و خلافت ندانند و حتى آن حضرت را بى خبر از اوضاع مسلمانان بشمارند! این گونه برداشت ها ازموقعیت ائمه و نقش سیاسى و اجتماعى ایشان، نشانهء اوج مظلومیت آنان در نزد خواص است، چه رسد به عوام !
روشن تر از روایت بال، قطعه اى از دعاى امام سجاد(ع) در روزهاى جمعه و اضحى است که در آن، امامت در جمعه و اضحى را «مقام خلف»ى الهى مى داند که به تبع غصب خلافت، غصب شده است.
«أللهّم انَّ هذا الْمَقام لخلفائ و أصفیائ و مواضع أمنائ فى الدرجة الرفیعة الّتى ختصصتهم بها قد ابتزُّوه، و أنت المقدّر لذل... حتّى عاد صفوت و خلفائغلوبین مقهورین مُبتَزّین ...».
[69]
در روایت دیگرى نیز عید فطر و اضحى براى ائمه حزن آور دانسته شده است؛ زیرا «حق خود» را در دست دیگران مى بینند: «لاءنّهم یرون حقّهم فى یَد غَیْرِهِم .»
[70] پس در چنینروزهایى جلوه هاى خاص امامت و ولایت ظهور مى یابد و از آن رو که غاصبان، شؤون ولایت را ظالمانه تصرف کرده اند، آن ایام براى ائمه حزن آور است .
علاوه بر این، مجموعه اى از احادیث وجود دارد که اقامهء جمعه را از مناصبامامت مى داند:
[71]
* انّ الْجمعة و الحکومة لامام المسلمین».
* لا یصلح الحکم و لا الحدود و لا الجمعة الاّ للامام أو من یقیمه الامام».
* انّ صلاة الجمعة اذا کانت مع الامام فرکعتان و اذا لم تکن مع الامام فأربع رکعات و اِن ْلّواجماعة».
* اذا قدم الخلیفة مصراً من الاءمصار جمّع بالناس لیس ذل غیره».
* لا جمعة الاّ فى مصر تقام فیه الحدود».
* تجب الجمعة على سبعة نفر من المسلمین و لا یجب على أقلّ منهم: الامام و قاضیه المّدعى حقّا و المدّعى علیه و الشاهد و الّذى یضرب الحدود بین یدى الامام».
اسناد و دلالت هاى این روایات در کتب تفصیلى و استدلالى فقهى؛ مانند جواهرالکلام،مستند الشیعه، و مصباح الفقیه، مورد بحث و بررسى کامل قرار گرفته است و لذا پرداختن به آن در این مقاله ضرورتى ندارد.
پی نوشت ها :
[53] محقّق حلّى، المعتبر، ج2، ص280
[54] علّامه حلّى، تذکرة الفقه، ج4، ص20
[55] سیدمحمد عاملى، مدارکالاحکام، ج4،ص21
[56] وحید بهبهانى، مصابیح الظّلام، ج1،صص397 - 393
[57] محمدحسن النجفى، جواهرالکلام، ج11،ص158
[58] شیخ مفید، ارشاد، ص347
[59] ابنسین، الهیات شف، ص453
[60] شهید ثانى، رساله صلاة الجمعه، (رسائلالشهید الثانى، ج1، ص227).
[61] مرتضى حائرى، صلاةالجمعه، ص94
[62] ر.ک. به: المیزان، ج2، ص127
[63] بقره: 213
[64] محمدحسن النجفى، جواهرالکلام، ج11،ص158
[65] مرتضى حائرى، صلاةالجمعه، ص94
[66] شیخ حر عاملى، وسائلالشیعه، ج5، ص40
[67] تقریرات آیةاللَّه بروجردى، البدر الزاهر،ص26
[68] مرتضى حائرى، صلاةالجمعه، ص103
[69] صحیفه سجادیه، دعاى چهل و هشتم.
[70] وسائلالشیعه، ج5، ص136
[71] ر.ک. به: وسائلالشیعه، ج5، ص7؛ جامعاحادیثالشیعه، ج6، ص438