نویسندگان: زهرا امین مجد(دانش آموخته خارج فقه و اصول جامعه الزهرا) / دکتر محمد تقی کرمی(استادیار دانشگاه علامه طباطبایی)
الگوی تقسیم جنسیتی نقش ها در خانواده
2-1-2.ویژگی های خانواده هسته ای:
این وظایف عمده، از نظر پارسونز، در خانواده ای دارای این ساختار ویژه محقق می گردد:1-2-1-2.این خانواده به شدت مبتنی و متکی بر روابط زن و شوهری است. به عبارت دیگر، به نحوی می توان آن را خانواده ای نکاحی دانست. خانواده ی نکاحی، خانواده ای است که «در آن، به جای تاکید بر ارتباطات خونی، بر روابط زناشویی تاکید می شود.» (عضدانلو، 1384، ص 277) این خانواده متشکل از زن، شوهر، و فرزندان مجرد آنهاست. اگر شخص دیگری در این خانواده زندگی کند، از موقعیت و پایگاه درجه اول برخوردار نبوده، جزء ساختار اصلی خانواده به حساب نمی آید.(همان)
>2-2-1-2. این خانواده، شکل فرزندیاب، به خود می گیرد؛ یعنی ارتباطات در آن در مسیر روابط زن و شوهری (و روابط زناشویی) و به سمت تولید نسل، شکل گرفته و کارکردهای آن درست در همین راستا، مشخص می گردد. مراد پارسونز از خانواده فرزندیاب، دقیقا خانواده هسته ای- با تاکید بر این کارکرد خاص آن، یعنی فرزندیابی- است. او این مفهوم را در مقابل مفهوم خانواده ی جهت یاب، قرار می دهد. منظور او از خانواده ی جهت یاب، همان خانواده ی سلفی است؛ یعنی خانواده ای که فرد در آن رشد کرده، بزرگ می شود. در مقابل، خانواده ی فرزندیاب، خانواده ای است که فرد با اقدام به ازدواج، بدان مبادرت می ورزد و متشکل از همسر و فرزندان اوست. (پارسونز، 1363، ص 725) دقیقا به دلیل همین مطلب نیز در این سنخ از خانواده، فرد از خویشاوندی وسیع فاصله می گیرد و مجموعه ای کوچک تر را تشکیل می دهد که یکی از مهم ترین اهدافش، تولید مثل و تربیت فرزندان است. زن و مرد در این خانواده، با خویشاوندان خویش رفت و آمد دارند؛ ولی از نظر پارسونز، این رفت و آمدها، بیشتر جنبه رسمی و تشریفاتی دارد.(اعزازی، 1376، ص 69)
3-2-1-2. به دلیل مشخصه های فوق، این خانواده ی جدید، نومکان است. خانواده ی هسته ای برای تامین معاش خود، متکی به والدین زن یا شوهر نبوده، کاملا مستقل عمل می نماید. از همین رو، هیچ دلیلی برای زندگی آنها در یک مکان مشترک وجود ندارد. اساسا در بیشتر موارد، برای به دست آوردن یک موقعیت شغلی و به منظور امرار معاش، خانواده ی جدید مجبور به نقل مکان از موقعیت جغرافیایی خانواده های سلفی زن و شوهر است. این نقل مکان برای این خانواده، که پیوند های عاطفی سست تری با خانواده ی جهت یاب خود دارد، چندان مشکل نیست و همین خود در نگاه کلان، برای پیشبرد اهداف اقتصادی جامعه، امری مثبت و بسیار مفید تلقی می شود. از نظر پارسونز، این خانواده به سبب تحرک مکانی و اجتماعی اعضایش، با اجتماع صنعتی هماهنگ است. همین استقلال اقتصادی خانواده ی هسته ای که امکان تحرک و پویایی اعضایش را بیش از پیش فراهم می سازد، «پاسخگوی مقتضیات جدید اجتماع صنعتی است.» (میشل، 1354، ص 70)
4-2-1-2، خانواده ی هسته ای فرزند یاب، یک واحد مسکونی و مصرفی است نه یک واحد برای تعاملات شبانه روز زن و شوهر و خویشاوندان، و یا یک واحد تولیدی - مصرفی.
5-2-1-2. دقیقا به دلیل مصرفی بودن خانواده ی هسته ای است که نیاز به اشتغال بیرون از منزل و کسب و درآمد در آن به وضوح و بیش از پیش احساس می شود. از نظر پارسونز، معیشت خانواده، معمولا از طریق شغل بیرون از منزل مرد، تامین می گردد. حتی می توان گفت: از نظر او، «فقط مرد است که در نظام اقتصادی، نقشی برعهده دارد.» (میشل، 1354، ص 71) در حقیقت، تا مرد در خانواده حضور دارد، دیگر نوبت به بقیه ی اعضا نمی رسد تا برای تأمین معاش خانواده، در بنگاه اقتصادی در جامعه شرکت نمایند. درست به همین دلیل، یعنی حضور مرد در بسیاری از ساعات شبانه روز، در بیرون از خانه و همچنین به دلیل حضور فرزندان در مراکز آموزشی (به منظور مهیا شدن برای احراز مناصب شغلی در آینده)، میزان کنار هم بودن اعضای خانواده، در این واحد مسکونی کم می شود.
6-2-1-2. پایگاه اجتماعی خانواده ی هسته ای، مستقل از خانواده های سلفی همسران است، و فقط به واسطه ی شغل بیرون از منزل شوهر به دست می آید.(پارسونز، 1363، ص 726)
7-2-1-2. این خانواده بر مبنای اصل فرد بنا نهاده شده، تامین نیازهای فرد در آن بسیار اهمیت پیدا می کند؛ حتی در مقام تزاحم، منافع فرد اولویت می یابد. همین مسئله نیز در جای خود موجب می شود که خانواده، در شکل جدید خود، بسیاری از ارزش های جمع گروانه گذشته را نداشته باشد و آنها را نپذیرد. در این نظام، مسلما مسئله آزادی های فردی نیز اهمیت خاصی پیدا می کند.
8-2-1-2. مبنای اصلی این خانواده، ازدواج است. از آن رو که استقلال اقتصادی و اجتماعی خانواده ی فرزندیاب از خانواده سلفی، اصلی کلی و ارزشی مسلم و البته موضوعی محقق در جامعه مدرن کنونی است. ازدواج باید بر اساس همسرگزینی آزاد شکل گیرد. ضرورت بر آوردن تعهدات و وظایف زن و شوهر در قبال یکدیگر در خانواده ی هسته ای، لزوم انتخاب شخص آنان در مورد همسر آینده شان را بیش از پیش روشن می سازد؛ زیرا تا فرد نسبت به همسرش علاقه نداشته باشد، نمی تواند و یا نمی خواهد وظایف و تعهدات مزبور را به درستی انجام دهد. به نظر می رسد به همین دلیل، فرد باید خودش همسر مورد نظر خود را انتخاب نماید تا بتواند به او علاقه مند شود. البته انتخاب همسر نیز، بر مبنای عشق رومانتیک صورت می پذیرد. به عبارت دیگر، اساسا محرک انتخاب همسر در این نظام عشق رومانتیک است. (همان، ص 732)
ازدواج در این خانواده، موجب ایجاد منافع و عواطف مشترک فرد با همسر و فرزندانش است. این پیوند جدید به حدی موثر است که روابط فرد را با خانواده سلفی خود، قطع و یا تعدیل (و کم) می کند. فرزندان هم در خانواده ی هسته ای، وابستگی شدیدی به خانواده های جهت یاب پدران و مادران خویش ندارند؛ ولی با این حال، هرگز این وابستگی های عاطفی قطع نمی شود. از نظر پارسونز، «احساس بستگی فرزندان به دو گروه خویشاوندی پدر و مادر یکسان است.»(میشل، 1354، ص 7)
3-1-2. وظایف اعضا در خانواده ی هسته ای:
به اعتقاد ویلیام اسکیدمور (1385)، پارسونز یک فونکسیونالیست(1) است.(اسکیدمور، 1385، ص 200) «فونکسیونالیست ها می گویند که نظام به منظور بقای خود، در ارتباط با رفتار اعضایش، انتظارات مشخصی دارد.» (همان، ص 204) بر همین اساس، پارسونز معتقد است که نظام خانواده نیز برای بقا، نیازمند آن است که هر یک از اعضای آن وظیفه ی مشخصی را برعهده گیرند. از نظر او، خانواده هسته ای، با ساختار و کارکردهای خاص مذکور، وظایف ویژه ای را هم بر عهده زن و مرد و یا فرزندان می گذارد. معمولا پارسونز به وظیفه خاصی برای فرزندان در خانواده اشاره نمی نماید و شاید بتوان گفت: سرسپردن فرزندان نسبت به تربیت والدین برای جامعه پذیر نمودن آنها (در مواردی که این مسئله قهری نیست) و همراهی با پدر و مادر در این مسیر، تنها وظیفه فرزندان در خانواده، از نظر اوست.توجه داریم که از نظر پارسونز همان گونه که بدن از اندام های مختلفی تشکیل شده، کارکردهای آن توسط همین اندام ها انجام می شود، جامعه هم باید از اجزا و نهادهایی تشکیل گردد تا بتواند به رشد و توسعه دست یابد.(پارسونز، 1991، ص 115) البته این عملکرد تخصصی و نظام مند، در اجتماع جدید افزون تر است. اجتماع جدید، از دیدگاه پارسونز، بر اساس تخصص و تفکیک نقش ها، به حیات اجتماعی خود ادامه می دهد. خانواده هم به دلیل آنکه پاره نظامی از نظام کل اجتماعی است، بر همان مبانی - یعنی تخصص و تفکیک نقش ها- به حیات اجتماعی خود ادامه می دهد.
پارسونز، نقش های خانوادگی را برحسب جنس تفکیک می نماید و معتقد است: کسب مهارت و تخصص در زمینه ایفای نقش های خانوادگی باید متناسب با استعدادهای طبیعی و بالقوه اعضا - که قهرا متفاوت بوده، تفاوت آنها ناشی از ساختارهای ویژه روانی و جسمی هر یک از دو جنس است - باشد. همین مسئله، یعنی تفکیک نقش ها بر اساس جنس و کسب تخصص متناسب با آن، در خانواده، « به حفظ نظام خانوادگی کمک می کند و [به علاوه] مبنای اجتماعی کردن کودک است.» (میشل 1354، ص 72) این خود بدان دلیل است که تفکیک نقش های پدر و مادر موجب می شود تا هریک وظیفه خود را به خوبی و با توان و انگیزه کافی انجام داده، بر اساس تقسیم کاری که مسلما بر همین اساس انجام می گیرد، بتوانند بخشی از وظیفه مشترک جامعه پذیری کودک را برعهده گیرند. در این جریان، مسلما روند اجتماعی شدن کودک به خوبی سپری می شود؛ زیرا هریک از زن و مرد، وظیفه ی متناسب با خود را به خوبی و بدون دخالت دیگری (که مضر است) انجام می دهند و در نتیجه به طور طبیعی و به سادگی جریان جامعه پذیری کودک در این بستر شکل می گیرد. البته همه ی اینها با توجه به آن است که نقش هایی که پارسونز برای زن و مرد در خانواده قایل است، نقش هایی هستند که در مجموع آن روند را در مورد فرزند موجب می شوند.
از نظراو، «مرد رئیس خانواده است و نقش نان آور را در رابطه با جامعه برعهده دارد.» (میشل، 1354، ص 73) چون مرد ناچار است امور مربوط به معاش خانواده را حل نماید، فرصت کمتری را برای شرکت در امور مربوط به منزل دارد. از همین روست که «خانه داری و بچه داری اساسی ترین فعالیت و نقش های زن»(همان) می شود. مرد به تامین نیازهای اقتصادی اعضای خانواده می پردازد و در عوض، زن به دلیل ارتباط بیشتر و عمیق تر با فرزندان، تبدیل به محور عاطفی خانواده می گردد. (پارسونز، 1954، ص 189- 194) از نظر پارسونز، به همین دلیل که نقش مجزا و مستقل برای عاطفه ورزی در خانواده وجود دارد، خانواده تبدیل به کانون عاطفه می گردد و همین خود، بستری مناسب برای اجتماعی کردن صحیح و مناسب فرزندان را فراهم می سازد.
اساسا از نظر پارسونز، تفاوت نقش ها در خانواده، شرط ضروری برای صورت پذیرفتن کارکردهای اساسی خانواده ی هسته ای است. ایفای نقش های ابزاری - که در کار بیرون از منزل مصداق پیدا می کند - از سوی مرد، و نقش های ابرازی - که با حمایت و مراقبت از فرزندان تحقق می یابد - از سوی زن، زمینه را برای ادامه حیات سالم خانواده فراهم ساخته، همبستگی را در خانواده به وجود می آورد. (روزن باوم، 1367، ص 85)
در تحلیل پارسونز، دو قطب رئیس و مرئوسان، در خانواده وجود دارند. در حقیقت، نظام قدرت در خانواده، نظام پلکانی است نه نظامی که در آن قدرت به طور مشترک و مساوی بین همه اعضا توزیع شده باشد. در این نظام دو قطبی، مرد نقش رهبری و ریاست را عهده دار است و زن و فرزندان، به عنوان زیردستان و مرئوسان او در خانواده ایفای نقش می کنند. با توجه به آنکه پارسونز بر روابط عاشقانه بین زن و شوهر تاکید می ورزد و همچنین آزاد گذاردن فرزندان را در خانواده به منظور شکوفایی استعدادهای آنان، ضروری می داند، مسلما نمی تواند از «رهبری» برداشتی همراه با سلطه و دیکتاتوری داشته باشد. به نظر می رسد با توجه به این قرائن، رئیس خانواده از نظر پارسونز کسی است که از ابزار ارشاد و نظارت بهره می گیرد و عهده دار امور مربوط به معاش خانواده است.
به اعتقاد پارسونز، هم تقسیم جنسیتی نقش ها و هم وجود سلسله مراتب قدرت در خانواده ی هسته ای ضروری است. به تعبیر روزن باوم (1367)، «پارسونز در مورد خرده نظام اجتماعی، مثل خانواده ی هسته ای - بر اساس نتایج به دست آمده از تحقیقات مربوط به گروه های کوچک - ثابت می کند که شرط دست یابی به حداکثر کارکردهای خانواده هسته ای وجود دو اساسی است: شرط اول، وجود دو قطب مخالف رهبری و زیردستان، و شرط دوم، اختلاف ابزاری - نمایشی [ابرازی] (همان ص 85)
این، سیمایی از خانواده ای است که پارسونز، ساخت و کارکرد آن، و وظایف نقش های اعضایش را ترسیم می نماید. وی معتقد است: در وضع موجود، با وجود آنکه وظایف خانواده نسبت به گذشته کمتر گشته، بسیاری از اموری که در گذشته خانواده متصدی آن بود، امروزه به سازمان ها و نهادهای اجتماعی واگذار شده است؛ ولی نقشی که خانواده عهده دار آن شده، دارای اهمیت بسیاری است(2) و به علاوه، در خانواده وقت بیشتری برای رسیدن به آن وجود دارد(چون- مثلا- به جای ایفای ده نقش، تمرکز روی ایفای دو نقش است) و در نتیجه، کیفیت ایفای نقش، بالاتر می رود.
پی نوشت ها :
1.فونکسیونالیزم در صدد است ماهیت در هم تافته، زنده و متقابلا سازگار یک نظام اجتماعی را در کلیتش بفهمد. (ویلیام اسکیدمرو، 1385، ص 166)
2.به همین دلیل امروز با آنکه خانواده برخی از جنبه های سنتی خود را از دست داده، ولی باز هم یک واحد حیاتی و کاملا متخصص است. (میشل، 1354، ص 66)