اشعاری در مدح حضرت علی بن محمد الباقر (علیه السلام)

حضرت سلطان علی سلطان عشق زد قدم در عرصه‌ی میدان عشق از پی ترویج دین مصطفی پر گشود آن طایر پران عشق گفت مردم من حسینی مسلکم باید اکنون جان کنم قربان عشق
دوشنبه، 3 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اشعاری در مدح حضرت علی بن محمد الباقر (علیه السلام)
اشعاری در مدح حضرت علی بن محمد الباقر (علیه السلام)

 




 

 

حضرت سلطان علی سلطان عشق
زد قدم در عرصه‌ی میدان عشق
از پی ترویج دین مصطفی
پر گشود آن طایر پران عشق
گفت مردم من حسینی مسلکم
باید اکنون جان کنم قربان عشق
انقلابم انقلاب کربلاست
فتح و پیروزی بود عنوان عشق
این من و این صحنه میدان جنگ
این من و این سر خط فرمان عشق
کشتی عمرم اگر در راه دین
غرق شد یکباره در طوفان عشق
از برای کشتی بی ناخدای
می‌شوم تا حشر کشتیبان عشق
ور تنم شد قطعه قطعه چاک چاک
می‌دهم جان در ره جانان عشق
آنکه عاشق بود و در خون جان نداد
برد با خود در جهان کفران عشق
بوی خون می‌آید از خاکم هنوز
جان نهادم بر سر پیمان عشق
نور چشم باقر علم النبی (ص)
در ره دین شد بلاگردان عشق
اوفتاد از پای چون جدش حسین
آن نهال خرم بستان عشق
دم مزن خباز ما هم گشته‌ایم
در صدای عاشقان مهمان عشق
این بناء و بقعه و صحن و سرای
نیست آب و گل بود بنیان عشق

شاعر : زنده یاد خباز کاشانی

اشعاری در مدح حضرت علی بن محمد الباقر (علیه السلام)

 

بند اول

باز این چه شورش است که در دشت ماتم است
قلب تمام عالم هستی پر از غم است

دل را چه می شود که شده بی خبر زخود
گویا دوباره جلوه ی ماه محرم است

فریاد قدسیان ز دل عرش می رسد
در سوگ آن که زینت اولاد آدم است

از فتنه ی بپا شده از ظلم مشرکین
اهل سماء و خلد برین غرق ماتم است

اینجا شده زمین زگل عرش لاله گون
خون جگر روان زدو دیده دمادم است

بوی خدا چرا ندهد این دیار عشق
جایی که خود نماد رخ عرش اعظم است

آیینه دار باقر و عطر محمد است
روح خدا وتاج سر اهل عالم است

صبح قیامت است که برپاشده چنین
گشته روان زعرش خدا برزمین امین

بند دوم

سرو به خون نشسته طوفان اردهال
گشته رها به گوشه ی میدان اردهال

بر غربتش چو دیده بگرید به صد فغان
خون می شود روان به گلستان اردهال

بوی گلاب ومشک و عبیر و خدا دهد
آن غنچه ی شکفته به بستان اردهال

چون تشنگی عنان وتوانش زکف گرفت
جان برلب آمدازشه شیران اردهال

سیراب و مست باده و مغرور، خصم دون
خاتم به لب نهاده سلیمان اردهال

از سوز تشنگی شده گلهای غرقه خون
پژمرده در کنار بیابان اردهال

خیل ملک زعرش برین پر نموده است
صحن و سرا و روضه ی رضوان اردهال

از عطر لاله های فتاده در این زمین
پیچیده بوی سیب به ایوان اردهال

آن دم که اشک غم زِدو چشمش روان نمود
خون بر دل شکسته ی پیر وجوان نمود

بند سوم

باید که جام عالم هستی نگون شود
زین داغ چشم اهل ولا غرق خون شود

باید زمین به لرزه درآید زروی خشم
خورشید سر برهنه ز مشرق برون شود

باید که شیعه ازغم این جور بی مثال
آهی کشد روانه ی دشت جنون شود

باید که روی خصم نگون بخت تیره روز
از ظلم خود به آل علی قیر گون شود

باید که آسمان جهان بار غم کشد
وقتی که عشق از سر زین سرنگون شود

وقتی به خون نشست گل عشق هل اتی
شور و فغان برآمد از آل مصطفی

بند چهارم

روز ازل که گوهر جان را صلا زدند
مستان عشق نغمه ی قالوا بلی زدند

جام بلا که بر همه تقسیم می نمود
اول به نام سلسله ی انبیا زدند

چون نوبت وصی رسول خدا رسید
تیغ ستم به فرق علی از جفا زدند

شد فاطمه شهیده ی عترت به پشت در
زان آتشی که بر در بیت خدا زدند

خون می چکید از در ودیوار شهر عشق
از زخم کین که بر جگر مجتبی زدند

محراب قتلگه همه فریاد و ناله شد
از ضربتی که بر سر شه از قفا زدند

آن خیمه ای که بود در آن نور هل اتی
آتش زخصم در سفر کربلا زدند

شد آسمان کرببلا تیره و سیاه
زان سر که از جفا به سر نیزه-ها زدند

زآن پس دگر حریم ولایت به غم نشست
از آتشی که بر حرم کبریا زدند

چون شد اسیر قوم دغا آل مرتضی
زنجیر کین به گردن شاه ولا زدند

باقر که بود نو گل باغ محمدی
او را برای نهضت دیگر صلا زدند

تا او برای اهل ولا آورد علی
روزی که بر جریده ی عالم قضا زدند

دیگر چه گویمت که دل از غم کباب شد
خورشید جان زظلم و ستم در حجاب شد

 

شاعر : حجت الاسلام والمسلمین ماشاالله صدیقی

اشعاری در مدح حضرت علی بن محمد الباقر (علیه السلام)

 

امتداد کربلا
سلام ای سید و سلطان دلها
درود ای عشق تو مهمان دلها
سلام ای سبز پوش دشت اشراق
به پابوست ملک پیوسته مشتاق
زلال چشمه سار کوثری تو
علی ابن امام باقری تو
حدیث عشق را فصل الخطابی
گل صد برگ عصمت را گلابی
فروغ پنجمین مهر کمالی
صفای سرزمین اردهالی
به باغ آرزوی ما بهاری
حریم نور را آئینه دار
سخاوت آبرومند عطایت
شجاعت بوسه زد بر خاک پایت
قیامت امتداد کربلا بود که خونت
جوشش خون خدا بود
شهادت وامدار خون پاکت
بهشت از عاشقان سینه چاکت
گل توحید شد خون جبینت
فدای آن نماز آخرینت
شکسته خاطریم از ماتم تو
چه سنگین است انبوه غم تو
غمــت یادآور داغ حسیـن (ع)است
که جاری اشک زهرا از دو عین است
دهد بوی مدینه مشهد تو
دلم شمع مزار و مرقد تو
جلای مهر بر آئینه ام زن
مدال نوکری بر سینه ام زن
نگاه خواهشم سوی تو باشد
(کمیل) از جان ثناگوی تو باشد

شاعر : محمود شریفی(کمیل)

اشعاری در مدح حضرت علی بن محمد الباقر (علیه السلام)

آمد که تا به خون حسیـن اقتدا کند
با خون خویش خیمه عشقی به پا کند
آمد که تا به میمنت خـون کــربلا
سر را به روی نیـزه غـم رو نمـا کند
آمد بـرای باور ذهـن تمـام خلـق
بـار دگـر روایـت ســرخ خـدا کند
لب تشنه داد سر به دم تیغ و نیزه تا
ما را به یک حقیقت محض آشنـا کند
آمد که تـا بـرای دل دردمنـد مـا
دارالشـفای دیگـری از حق بنـا کند
مردانه رفـت زیر خـم تیغ و نیـزه ها
تا دِین خود به شـاه شهیـدان ادا کند
وقت است ز دیده پر خون وضو کنم
با تو دراین روایت غـم گفتـگو کنم

***

 

این قتلگاه کیست که یاد آوربلاست
از داغ او محرم دیگردر او به پاست
اینجا مگر دوباره غریبی به خون تپید
کز آه و ناله ، جن و ملک غرق در عزاست
این جمعه ای که عطر محرم به خود گرفت
ایـن نالـه ای که خستـه تر از نوحه بلاست
آیا دوباره تشنــه لبـی سـر بریـده اند
کین ماجـرا شبیـه شهیـدان کـربلاست
بر روی خاک، این تن بی سر ز کیست که
اطراف او شمیـم خوش عطـر اولیاست
گویی یکی به پاسخ من گفت این چنین
این غرق خون سُلاله زهرای کبریاست
این جلوه جمال خداوند قادر است
سلطانعلی فروغ دو چشمان باقر است

شاعر : رضا حمامی

 

 

منبع: www.ardehal.org



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط