نویسنده: احمد ضابطی پور
پژوهشگر و مدرس مراکز تربیت معلم
پژوهشگر و مدرس مراکز تربیت معلم
زیر پا گذاشتن قرارداد صلح
معاویه هنگامی که به کوفه می آید، در برابر دیدگان تمامی مردم پرده ی فریب و نیرنگ را به کنار زده، صراحتاً هدف خود را از جنگ و جدال چیزی جز دست یابی به حکومت ندانسته و می گوید:ای اهل کوفه می پندارید که من به خاطر نماز و زکات و حج با شما جنگیدم؟ با این که می دانستم شما این ها را به جا می آورید. بلکه من فقط بدین سبب با شما به جنگ برخاستم که طالب حکمرانی بر شما بوده و خواستم زمام امور شما را در دست گیرم... اکنون بدانید هر خونی که در این فتنه بر زمین ریخته، از بین رفته است و هر عهدی که با کسی بسته ام زیر این دو پای من است (ابن ابی الحدید، 1962، ج16، 46).
در واقع، در پناه این صلح بود که معاویه نتوانست خود را در ردیف خلفا و جانشینان پیامبر(ص) جای دهد و راه و رسم اش نه به عنوان خلیفه ی مسلمین، بلکه به عنوان سلاطین و ملوک در بین مسلمین شناخته شود. این دقیقاً به خلاف آن چیزی بود که معاویه در پی آن بود.
معاویه کسی است که به تعبیر علی(ع)، برای دست یابی به حکومت هیچ چیز را مانع در برابر خود نمی بیند و برای دست یابی به آن از هر فریب و نیرنگی استفاده می کند (دشتی، 1379، 423).
اندیشه های فریب کارانه ی معاویه و افکار شیطانی او زمینه ای را به وجود آورد تا دین به دنیا فروشان و کسانی که دینداری را بهانه ای قرار داده بودند برای رسیدن به مطامع بیشتر دنیوی در تیر رس معاویه قرار گیرند، و معاویه با وعده وعیدهای خود به شکار آنها بپردازد و این آزمایش سخت و عظیمی بود که بسیاری از مدعیان دین داری و یدک کشان جهاد و فداکاری را شرمنده و خجل ساخت. این خطر بزرگی بود که دائماً مدعیان پیروی از امام مجتبی(ع) را مورد تهدید قرار می داد.
ابوالعریان هیثم ابن اسود، که از تحلیل گران حوادث آن عصر به شمار می آید، در تحلیل خود از جریانات سیاسی، اجتماعی آن دوران و کارگر واقع شدن تلاش های معاویه در دعوت به دنیامداری یاران امام می گوید:
چیزی نگذشت که عراقیان هم دین را پشت سر انداخته و به دنیا چشم دوختند...(مهدوی دامغانی، 1369، ج2، 260).
بازسازی دوباره نهضت اسلامی
در کنار این جریان، جریان دیگری وجود دارد که حافظ خط اصیل اسلام به رهبری امام مجتبی(ع) است که به تعبیر مقام معظم رهبری:« کار به شکلی هوشمندانه و زیرکانه تنظیم شد که اسلام و جریان اسلامی، وارد کانال آلوده ای که به نام خلافت- و در معنا سلطنت- به وجود آمده بود، نشود. این هنر امام حسن مجتبی(ع) بود (مؤسسه ی فرهنگی قدر ولایت، 1383، 199).به اعتقاد مقام معظم رهبری:
به برکت امام حسن مجتبی(ع)، این جریان ارزشی نهضت اسلامی، اسلام را حفظ کرد. اگر امام مجتبی(ع) این صلح را انجام نمی داد، آن اسلام ارزشی نهضتی باقی نمی ماند و از بین می رفت، چون معاویه بالاخره غلبه پیدا می کرد (همان،207).
محفوظ ماندن جان اسوه های دین مداری
همان گونه که گذشت، قطع وابستگی به دنیا و پشت پا زدن به تمایلات نفسانی کار آسانی نبود که خواص مبتلا به آن بتوانند از مظاهر فریبنده ی دنیا چشم بپوشند، و امام مجتبی(ع) را برای رسیدن به مطامع دنیوی به معاویه نفروشند، و علم مخالفت را در برابر آن حضرت(ع) بر دوش نگیرند. بنابراین، اگر قرار بود امام مجتبی(ع)، جنگ با معاویه را ادامه دهد و از پذیرش صلح سر باز زند، بی تردید به شهادت بهترین یاران و مدافعان حقیقی اسلام، از جمله خاندان پیامبر اکرم(ص) و برادر ارجمندش امام حسین(ع) منتهی می شد و این همان چیزی بود که معاویه شب و روز در پی آن می گشت که هیچ نامی از شخصیت های مدافع اسلام حقیقی باقی نماند.به تعبیر مقام معظم رهبری:
اگر بنا بود امام مجتبی(ع)، جنگ با معاویه را ادامه بدهد و به شهادت خاندان پیامبر(ص) منتهی بشود، امام حسین (ع) هم باید در همین ماجرا کشته می شد، اصحاب برجسته هم باید کشته می شدند، «حجربن عدی»ها هم باید کشته می شدند، همه باید از بین می رفتند و کسی که بتواند از فرصت ها استفاده بکند و اسلام را در شکل ارزشی خودش باز هم حفظ کند، دیگر باقی نمی ماند. این، حق عظیمی است که امام مجتبی(ع) بر بقای اسلام دارد (مؤسسه ی قدر ولایت، 1383، 207-208).
تدام انتقال ارزش های دینی
در واقع اگر صلح نمی شد و یاران صدیق اسلام، مانند حجربن عدی و دیگران در جنگ کشته می شدند همان چیزی بود که معاویه با تمام وجود آن را می خواست و در پی انجام آن بود که اولاً، هم مجاهدانی مانند حجربن عدی کشته شوند و راه برای حاکمیت مطلقه ی او کاملاً باز شود و ثانیاً کشته شدن آنها سبب افشای ماهیت جنایت کارانه ی معاویه نگردد و خون انسان هایی این چنینی گریبان معاویه را نگیرد.تاریخ گویای آن است که زبدگان رجال دین و بازماندگان مهاجر و انصار و برگزیدگان شیعیان وفادار، تمامی به ندای امام مجتبی(ع) پاسخ داده و در سپاه آن حضرت(ع) حاضر بودند. بر این اساس است که به نظر نویسنده ی کتاب صلح امام حسن(ع):
اگر امام حسن(ع) اقدام به جنگ می کرد و این جمع ارزنده را به نبردی که به طور حتم یک تن از ایشان را زنده نمی گذاشت، می کشانید، در حقیقت امانت گران وزنی را که اینان تنها حافظان و حاملان آن بودند به دست نابودی سپرده بود و نابودی این امانت گرانبها بدین معنی بود که ارتباط علی و امامان بزرگوار خاندان آن حضرت(ع) با نسل های بعد تا قیامت منقطع گردد (آل یاسین، 1354، 331).
به اعتقاد این نویسنده و تحلیل گر صلح امام مجتبی(ع):
اگر امویان به طور کامل حساب خود را با آل محمد تصفیه می کردند و حسن(ع) به قتل می رسید و در کنار او تمامی مردان خاندانش و همه ی زبدگان و برگزیدگان اصحابش- آن بندگان شایسته ی خدا- کشته می شدند و اسلام شکل«اموی» می گرفت، دیگر از یادگارهای محمد(ص) در تاریخ چه باقی می ماند؟ و از آن تربیت ها و آموزش های نمونه که اسلام، روح و چکیده ی آن را در وجود این زبدگان دمیده و فرو ریخته بود، چه بر جا می ماند؟ مگر اسلام غیر از همین جمع که طعمه ی شمشیرهای سپاه شام شده اند، شاگردان و تربیت یافتگانی داشت؟ (همان، 332).
افشای چهره ی عناصر ناباب و فرصت طلب
بسیاری از مدعیان طرفداری از امام حسن(ع) کسانی نبودند که هدفشان جهاد در راه خدا و اعتلای کلمه ی توحید باشد، بلکه برخی از روی طمع، عده ای تقلیدوار، دسته ای برای چشم و هم چشمی، گروهی برای کسب و تجارت، طرفداری می کردند و در واقع تمامی اهداف آنان خلاصه می شد به اهداف دنیوی.بر این اساس بود که دسیسه و خدعه و نیرنگ معاویه در خرید و جذب نیروهای نظامی آن حضرت(ع)، به ویژه فرماندهان نظامی کارگر واقع می شد.
شیخ مفید (قدس سره) در ترکیب مدعیان پیروی از آن حضرت(ع) می نویسد:
بعضی از آنها از خوارج بودند، عده ای به دنبال غنیمت، گروهی مطرود، گروهی هم فقط به خاطر تعصب قبیله گری آمده بودند ( مفید، 1413 هـ، ج 2، 10).
منبع: نشریه اندیشه حوزه، شماره 85