امام غایب و معاد

همانا اندیشه ی وجود امام غایب پیاپی در مورد چندین امام در افکار منعکس گردید و عده ای آنان را امام غایب دانستند و انتظار ظهورشان را کشیدند اما این فکر فقط در مورد شخص
يکشنبه، 9 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امام غایب و معاد
امام غایب و معاد (1)

نویسنده: هانری کوربن با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی
مترجم: سید اسد الله مبشری


 
همانا اندیشه ی وجود امام غایب پیاپی در مورد چندین امام در افکار منعکس گردید و عده ای آنان را امام غایب دانستند و انتظار ظهورشان را کشیدند اما این فکر فقط در مورد شخص امام دوازدهم قطعیت یافت و موضوع ملاء اعلای امامت با او پایان گرفت. نوشته ها و کتب مربوط به این موضوع در فارسی و عربی فراوان است. ( کسانی که منابع مربوط را گردآورده اند عبارتند از: صفار قمی ( متوفی به سال 290 /ه902/م)، راوی امام یازدهم [علیه السلام] که مستقیماً اخبار را از زبان آن امام نقل کرده است. کلینی و شاگردش نعمائی ( قرن چهارم/دهم)، ابن بابویه ( متوفی به سال 381ه/ 991م) که اطلاعات خود را از حسن بن مکتب [ یا حسن بن مکتب شاهد همعصر امام اخذ نمود؛ شیخ مفید ( متوفی در سال 413 هجری/ 1022میلادی)؛ محمد بن حسن طوسی ( متوفی در 460 هجری/ 1068 میلادی)، روایات و اخبار مهم و اساسی در جلد سیزدهم دائرة المعارف مجلسی [بحارالانوار] جمع آوری گردیده است. در این روزگار نیز در ایران، کتابهای بسیار در این موضوع منتشر شده است؛ مانند الزام الناصب از شیخ علی یزدی، الکتاب العبقری از علامه ی نهاوندی و غیره که فقط چند صفحه از آن آثار به زبان فرانسوی ترجمه شده است).
فکر اساسی که از طرف بزرگان عرفان شیعه مورد تأمل و تعمق واقع شده، همان است که قبلا گفتیم: همچنانکه دوره ی نبوت با خاتم انبیاء به پایان رسید، همچنان نیز خاتمیت مضاعف ولایت که سلاله ی آن از دورانی به دورانی، موازی با دوران نبوت پیش می رود، در امامت محمدی می باشد: خاتمیت ولایت عامه در شخص امام اول [ع] و خاتمیت ولایت محمدی، یعنی سرالاسرار اسلاف، در شخص امام دوازدهم می باشد. چنانکه عزیز نسفی ( قرن هفتم/ سیزدهم)، یکی از پیشروان ایرانی تصوف شیعی، شاگرد سعدالدین حمویه، می گوید:
هزاران پیمبر که پیش از این آمدند در اقامه ی شکل ظهور که عبارت است از نبوت، شرکت جستند و محمد [ص] آن را ختم کرد اما اکنون نوبت آن است که ولایت، ( یعنی تعلیم اسرار روحانی) ظهور کند و حقایق مکتوم را ظاهر سازد. باری، آن مرد خدا که ولایت در وجود او جلوه کرده، امام زمان و صاحب الزمان است.
معنی صاحب الزمان، ( یعنی کسی که بر این زمان حکومت و چیرگی دارد)، تعریف ممیز امام غایب است، « ناپیدا از حواس پنجگانه اما حاضر در دل مؤمنان.» کسی که قدس و پارسایی شیعه ی خلص را، همچنانکه افکار فیلسوفان را، تحت نفوذ و تأثیر دارد، و او فرزند امام یازدهم حسن عسگری [ع] و شاهزاده خانم رومیة الصغری (2) نرگس خاتون است. این امام، با عنوان قائم القیامه، امام رستاخیز، و بعنوان امام منتظر، و مهدی، ( که همانطوری که گفته شد فکر شیعه در مورد مهدی با اصحاب سنت و جماعت بکلی متفاوت است) نیز نامیده می شود. شرح احوال امام دوازدهم که در مورد تولد و غیبت او با سخنان رمزآمیز گفته شده فراوان است. باید بیدرنگ تذکر دهیم که در این مورد، نقد تاریخی بجایی نخواهد رسید. این مطلب مربوط به امری است که ما آن را بعنوان تاریخ مقدس مشخص کردیم. در این موضوع باید بعنوان نادره شناسی و پدیده شناسی مبادرت به کار و جستار کرد یعنی باید مراد و مطلوب ضمیر شیعه را کشف نمود و به مطالعه ی آن پرداخت تا در نور رهنمایی آن، امری را که از سرچشمه و مبانی بر ضمیر و وجدان شیعه مکشوف شده است بازشناخت.
2. چون در این رساله ناچاریم به مطالب اساسی و اصولی محدود باشیم، به اختصار یادآوری می کنیم که امام یازدهم، حسن عسگری [ع]، بوسیله ی ضابطین عباسی در اردوی سامره ( که در حدود صد کیلومتری شمال بغداد واقع است) تقریباً زندانی بود و در سال 260 هجری (873 میلادی) در سن 28 سالگی در همانجا رحلت کرد. در همان روز، فرزند جوانش که پنج ساله یا اندکی بزرگتر بود ناپدید گردید و «غیبت صغری» (3) آغاز شد. این اقتران فوت پدر، و غیبت فرزند، برای عالم عرفانی پر از مفهوم و معنی است. فرزند گرامی او از هنگامی که پدر این جهان را بدرود گفت غایب شد و بوسیله ی این فرزند بود که بایستی ضمیر و نفس پیروانش، ظهور ( یعنی رجعت یا بازگشت به زمان حال) را بوجود آورد.
غیبت امام دوازدهم دوبار صورت گرفت: غیبت صغری هفتاد سال بطول انجامید و در آن مدت امام غایب، متناوباً چهار نایب یا نماینده داشت که شیعیان وی بوسیله ی آن نواب می توانستند با او مربوط باشند. [3] امام در آخرین نامه ی خود به علی سیمری نایب خویش فرمان داد تا دیگر برای خود جانشینی تعیین نکند زیرا از زمان غیبت کبری فرارسیده است. آخرین سخن فرجامین نایب امام ( 330-942/م) چنین بود:
زین پس، کار فقط به خداوند مربوط است.[ لله امر، هوبالغه]
از آن هنگام داستان سری و غیبت امام دوازدهم آغاز گردید.
همانا که این تاریخ مرموز، از قلمرو آنچه ما تاریخ اعمال مادی «اعتبارات تاریخی» (4) می نامیم بیرون است، مع الوصف بیش از ده قرن است که بر دل و جان شیعه تسلط دارد و این تاریخ، همان تاریخ شعور وجدانی شیعه می باشد.
آخرین پیام امام، در مقابل شیادیها و دستاویزهایی که انتظار آخرالزمان و ظهور قریب الوقوع امام را پایان می داد مانعی ایجاد کرد ( و فتنه ی بابیت و بهائیت بوجود آمد.) آن پیام موجب آن شد که انتظار وقوع آخرالزمان پایان نپذیرد و کسی ظهور قریب الوقوع امام را منتظر نباشد. امام غایب تا لحظه ی ظهور (5) فقط در عالم رؤیا مرئی است، یا در تجلیات شخصی و خصوصی آنگونه که دارای خصیصه ی شهودی باشد، ( روایات در این مورد فراوان است). لذا این تجلیات، زمان غیبت را قطع نمی کند و در مفهوم مادی تاریخ «عینی» نمی گنجد. چون امامت، باطن کلیه ی منزلات نبوی است پس باید امام در عین حال در گذشته و آینده حی و حاضر باشد، باید که او قبلا متولد شده باشد. تأملات فلسفی در معنای غیبت و ظهور منتظر بعمل آمده و تا روزگار ما بخصوص در مکتب شیخیه همچنان ادامه دارد.
3. تصور و اندیشه ی امام غایب، پیشوایان مذهبی شیخی را به تعمق در کیفیت این حضور نامرئی هدایت کرد. اینجا نیز مفهوم «عالم مثال» (6) نقش اساسی بر عهده دارد. دیدن امام در سرزمین آسمانی هورقلیا ( مقایسه شود با آیین مانی، سرزمین روشنایی) (7) دیدن اوست در آنجا که امام به حقیقت وجود دارد: در عالمی که محسوس و در عین حال فوق احساس است، و با وسیله و عضوی مناسب ادراک چنان عالم احساس امام صورت می پذیرد. در حقیقت، می توان گفت که این روش، نوعی پدیده شناسی از مفهوم «غیبت» است که مذهب شیخی آن را طرح ریزی کرده است. چهره ای مانند چهره ی امام دوازدهم، حسب قوانین اعتبارات مادی تاریخی، (8) نه پدیدار می گردد نه ناپدید می شود. او موجودی است فوق طبیعت که همان معراجها و اشتیاقهای عمیق فکری را که در مسیحیت صرفاً با مفهوم «جسم روحانی مسیح» (9) متناسب و هماهنگ است ممثل می سازد.
جلوه یا عدم جلوه ی امام بر اشخاص، به شایستگی آنان بستگی دارد. جلوه ی ظهور او بر مردم، همان مفهوم تهذیب، و تجدید عالم روحی آنان است و بالنتیجه همان مفهوم عمیق اندیشه ای است که شیعه از غیبت و ظهور امام دارد. مردم، شایستگی خود را برای دیدن امام از میان می برند، آنگاه خود، بین امام و خویشتن حجاب می گردند، زیرا وسیله و آلت «مشاهده ی تجلی» را یعنی «معرفتی را که از راه قلب حاصل می شود و آن را در معرفت عرفانی امامان توصیف کردیم» از دست می دهند، یا آن را فلج می سازند و از قدرت و کار می اندازند. پس، تا وقتی که مردم مستعد شناسایی و معرفت امام نگردند، سخن گفتن از ظهور امام غایب هیچ معنی نخواهد داشت. ظهور امام واقعه ای نیست که روزی ناگهان بوقوع پیوندد، بلکه امری است که روز بروز در ضمیر وجدان شیعیان مؤمن رخ می دهد. پس، در این مورد، باطن گرایی، عقیده به عدم تحرک و مخالفت با ترقی را که در اسلام تشریعی غالباً مورد نکوهش قرار داده اند درهم می شکند و معتقدان به آن، در جنبش صعودی دوره ی ولایت کشیده می شوند.
پیمبر اسلام در حدیث معروفی فرمود:
اگر فقط یک روز به پایان جهان باقی باشد خداوند آن روز را چندان طولانی خواهد کرد تا مردی از ذریه ی من که نامش نام من و کنیه اش کنیه ی من خواهد بود ظهور کند. او زمین را از هماهنگی و عدل پر خواهد ساخت چنانکه تا آن هنگام از خشونت و جور پر شده است.[32]
روزی که چندین طولانی خواهد شد، زمان غیبت است و این حدیث صریح، طنین خود را در همه ی قرون و در تمام مراتب شعور و ضمیر شیعه منعکس ساخته است. مردم روحانی از این حدیث چنین دریافته اند که ظهور امام، معنی پنهانی همه ی آیات منزل را آشکار خواهد ساخت. این ظهور، واقعیت و پیروزی «تأویل» را آشکار خواهد کرد و به نوع بشر مجال خواهد داد تا وحدت و یگانگی خود را بدست آورد، همچنانکه در طول زمان غیبت، عقیده به باطن، جامعیت جهان را محفوظ داشته بود. لذا سعدالدین حمویه ( قرن هفتم/ سیزدهم) شیخ بزرگ صوفی و شیعی ایرانی که قبلا به اشاره از او یاد شد گفته است: « تا مردم شایسته ی درک اسرار توحید نگردند «امام غایب» ظهور نخواهد کرد.» و منظور او از اسرار توحید همان معنی باطنی وحدت الهی است. قطعاً این «سر» همان امام منتظر، یا انسان کامل یا انسان تمام است، « زیرا، همانا اوست که همه چیز را گویا خواهد کرد و همه چیز در حالی که از او جان می یابد، معبر و آستانه ی جهان روحانی خواهد شد». بنابراین، ظهور آینده ی امام مستلزم قلب ماهیت دل مردمان است. کمال روز افزون این ظهور؛ به ایمان پیروان امام وابسته است، و راه آن، چگونگی وجودی و عمل آنان می باشد. سرچشمه ی مکارم و سجایای جوانمردان، (یعنی قهرمانان روحانی)، که مفهوم آن مشتمل بر کلیه ی نهاد و خلق و خوی شیعه می باشد در همین نکته نهفته است همین اندیشه ی بدیع که در آن، حتی بدبینی و ناامیدی از نور امید می درخشد از هر سو بر ماورای تاریخ احاطه دارد و آن عبارت است از: ازلی بودن ارواح و عقیده به رستاخیز، (قیامت) که تغییر صورت اشیاء می باشد، رستاخیزی که پیش از اینها، فلسفه ی علم اخلاق ایران باستان زردشتی را کاملا مشخص می کند. تا این مرحله، زمان غیبت کبری عبارت است از: زمان حضور الهی به طور نامرئی و ناشناخته و چون این حضور بطور نامرئی و ناشناخته است، پس هیچگاه به صورت موضوع و امری عینی در نمی آید و از هر گونه دخالت و نظارت حکومتهای وقت در روحانیت جلوگیری می کند. به همین جهت، نجبا (10) و نقبا (11) و اوتاد و ابدال که عناصر سلسله مراتب باطنی تصوف را تشکیل می دهند. و در تصوف معروفند، ناشناس می مانند اما هرگز نباید فراموش کرد که وجود این سلسله، از حیث مدرکات و از نظر تاریخی مستلزم قبول مفهوم ولایت که مفهوم تشیع است می باشد، زیرا قطب الاقطاب یعنی امام، ریشه و مبنای این سلسله مراتب می باشد؛ این سلسله ها به باطن نبوت که امام اساس آن است مربوط می گردند.
به همین جهت، اسامی آنان در آن زمان در مفاوضات امام چهارم و پنجم ذکر شده و نیز امام اول، در گفتگو با شاگرد خود کمیل، تسلسل حکمای متأله را در توده های بشری که از قرنی به قرنی برقرارند و غالباً ناشناسند با عبارت روشن و مشخص، بیان فرموده است. (12) در مورد سلسلة العرفان (13) بعداً سخن خواهیم گفت. افراد این سلسله کسانی هستند که از زمان شیث پسر آدم تا بهنگام امامان محمدی و کسانی که آن امامان را بعنوان راهنما و پیشوا می شناسند، سر جاویدان نبوت را منتقل کرده اند. اما حقیقت آنان به عالم محسوس که قدرتهای جابر بر آن حکومت می کند ارتباطی ندارد. آنان مجموعه ی روحانیت (14) محض را تشکیل می دهند و فقط خداوند به وجود آنان عالم است.
4. چنانکه می دانیم پیغمبراسلام را نیز مانند مانی، با فاراقلیط (15) یکی دانسته اند. اما چون بین خاتم نبوت و خاتم ولایت شباهت موجود است، معرفت امام، فکر و مفهوم روح القدس را به منزله ی ظهوری مستقل حفظ کرد.
عده ای از نویسندگان و مؤلفان شیعی ( منجمله کاشانی و حیدر آملی) امام دوازدهم یعنی امام منتظر را، با تمسک به انجیل یوحنا (16) صریحاً با فاراقلیط که ظهورش در آن انجیل اعلام شده، یکی می دانند و علت آن این است که بعثت « امام روح القدس» نیز سیطره ی معنای محض روحانی منزلات الهی را آغاز خواهد کرد؛ یعنی حکومت حقیقت دین را که عبارت از ولایت جاودانی است افتتاح خواهد ساخت. از این روست که سلطنت امام، مقدمه ی رستاخیز عظیم ( قیامة القیامة) می باشد. رستاخیز یا برخاستن مردگان به قول شمس لاهیجی شرطی است که مجال می دهد تا هدف و ثمره ی وجود موجودات، محقق گردد و به مرحله ی عمل درآید. مؤلفان اسلام فنای عالم را از نظر فلسفی قابل ادراک می دانند اما عقیده ی آنان به امامت، مانع این احتمال است. افق مفهوم معاد، قبل از اسلام و بعد از اسلام، نزد ایرانیان تغییری نکرده است. معاد شیعه، تحت تأثیر تصور «قائم» و اصحاب او قرار دارد ( همچنانکه معاد زرتشی تحت تسلط تصویر سائوشیان (17) و اصحاب او می باشد)، این تصور، اندیشه ی « قیامت صغری» یعنی هجرت (18) انفرادی را از اندیشه ی «قیامت کبری» یعنی فرا رسیدن دهر (19) جدید جدا نمی سازد.
در صفحات قبل، نظر متفکران شیعی را از حیث یکی دانستن امام منتظر و فاراقلیط بیان کردیم. از این مشابهت و اتحاد، بین فکر عمیق شیعه و مجموعه ی گرایشهای فلسفی، که در غرب از زمان ظهور پیروان یوآکیم (20) در قرن سیزدهم تا روزگار ما با اندیشه ی فاراقلیطی هدایت شد، و از نظر سلطنت روح القدس افکار را رهبری کرد و بکار انداخت نزدیکی آشکاری دیده می شود؛ و اگر نادیده از آن نگذریم می بینیم این امر نتایج شگرف ببار آورد.
همانطور که توضیح دادیم، اساس اندیشه آن است که امام منتظر، کتاب آسمانی جدید یا «قانون» جدیدی نخواهد آورد بلکه معانی مکتوم کلیه ی منزلات را آشکار خواهد ساخت زیرا چون او خود انسان کامل (21) است، پس او خود حقیقت وحی و تنزیل و کاشف منزلات، و سر مکتوم و باطن « حقیقت ابدی نبوت» است.
معنای ظهور امام منتظر، عبارت است از جلوه ی کمال انسانیت که در باطن و ضمیر آن کس که به خداوند و روح القدس زنده است می شکفد و جلوه می نماید. خلاصه ی این سخن وحی سر الهی است، سری که بر عهده ی انسان است، بار تکلیفی که حسب آیه ی 33/72 قرآن، آسمانها و زمین و کوهها از پذیرفتن آن ابا کردند و از تحمل آن، سرباز زدند.
از هنگام تعالیم ائمه، معرفة الامامة، این آیه ی قرآن را سر مخصوص خود یعنی سر ولایت دانسته است. لذا سر الهی و سر انسانی و سر شناخت و سر گذشت بشر و انسانشناسی، و راز حقیقت محمدی همه سر واحدند. این طرح روشن و گویا از آغاز تا انجام به این مطلب پایان می پذیرد. در این مختصر، فقط معدودی از اندیشه ها و نظرگاههای شیعه ی دوازده امامی را می توان بررسی کرد اما همین نظرگاهها برای نشان دادن تفکر شیعه که حقیقت آن «فلسفه ی نبوی» است و از صغری و کبری و مقدمات برهانی اسلام که آیین نبوی است مستفاد می گردد، کافی است. اینک اگر در جنب امامیه ی اثناعشری، مذهب اسماعیلی و عرفان اسماعیلی را توضیح ندهیم، طرح فکر شیعه را ناتمام و نارسا عرضه کرده ایم. (22)

پی نوشت ها :

1. Eschatologie.
2. Byzant.
3. Occultation mineure.
4. Historicite.
5. Parousie.
6. Mundus Imaginalis.
7. Terra Lucida.
8. Historicite materielle.
9. caro spiritualis Christi.
10. Nobles.
11. Princes spirituels.
12. رجوع شود به آخر کتاب، در قسمت [13] به پایان بیانات مولا امیرالمؤمنین [ع] در « قسم حکم و امثال» نهج البلاغه.
13. La Succession de la Gnose.
14. Ecclesia spiritualis.
15. Paraclet یا فاراقلیط لقب روح القدس.
16. انجیل Saint Jean یکی از چهارانجیل که کلیسا به رسمیت شناخته است.
17. Saoshyant.
18. Exode.
19. Aion.
20. Joachimites ، پیروان «یوآکیم» (Joachim de Flore) متأله وصوفی ایتالیایی که تاریخ بشر را به سه دوره ی آب و ابن و روح القدس تقسیم کرد و معتقد بود دوره ی سوم دوره ی رستگاری بشر می باشد.
21. Anthropos teleios.
22. مراجعه شود به پیشگفتار.
حواشی
[31] صفحه ی 98- نواب امام (ع)
در عدد نواب اختلاف است سید بن طاوس در کتاب ربیع الشیعه هشت نفر و شیخ طوسی سیزده نفر را در نقاط مختلف ذکر کرده اند اما وکالت چهار نفر در بین شیعیان معروف است:
1. عثمان بن سعید 2. محمدبن عثمان 3. حسین بن روح 4. علی بن محمد سمری هر یک از آنان در شهرهای مختلف نمایندگی داشته اند. ( بحارالانوار جلد 51 ص 362)
1. عثمان بن سعید: از بزرگان وثقات اصحاب امام حسن عسکری (ع) و وکیل آن امام بوده است. مامقانی و بوعلی درباره اش نوشته اند: عثمان بن سعید موثق و جلیل القدر بوده و احتیاجی بتوصیف ندارد و وکیل امام هادی و امام حسن عسکری و امام قائم علیه السلام بوده است. ( رجال بوعلی ص200 و رجال مامقانی ج2 ص 245)
2. محمدبن عثمان: بعد از وفات عثمان بن سعید فرزندش محمدبن عثمان بجای پدر نشست و به وکالت ناحیه مقدسه منصوب شد. شیخ طوسی درباره اش گوید: محمدبن عثمان و پدرش هر دو وکیل صاحب الزمان بوده و نزد آن جناب واجد بزرگی بوده اند اسحاق بن یعقوب می گوید: بوسیله ی محمدبن عثمان نامه یی خدمت امام زمان (ع) فرستادم و از بعض مشکلات دینی سئوال کردم جواب نامه به خط مبارک امام بود و در ضمن آن نوشته بود: محمدبن عثمان عمری موثق می باشد و نامه هایش نامه های من است. ( بحارالانوار جلد 51 ص 349 و نیز رجوع شود رجال مامقانی جلد3 و منهج المقال ص 305)
نیابت محمد بن عثمان حدود 50 سال وفاتش بسال 304 ه بوده است.
3. حسین بن روح: سومین وکیل امام زمان (ع) است وی داناترین فرد عصر خویش بود محمد بن عثمان او را بجانشینی خود و نیابت امام عصر(ع) منصوب گردانید: مجلسی علیه الرحمه در بحارالانوار نوشته است: وقتی مرض محمدبن عثمان شدت یافت گروهی از بزرگان و معروفان شیعه مانند ابوعلی بن همام، ابوعبدالله محمدبن کاتب، ابوعبدالله باقطانی و ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی و ابوعبدالله بن وجنا به خدمتش رسیدند و از جانشینش پرسیدند عثمان بن سعید گفت: حسین بن روح جانشین من و وکیل و مورد اعتماد صاحب الامر است در کارهای خویش به وی رجوع کنید و من از جانب امام مأمورم که حسین بن روح را به نیابت آن حضرت منصوب گردانم ( بحارالانوار جلد 51 ص 355) حسین بن روح در شعبان سال 326 در گذشت. (رجال مامقانی جلد 1 ص 200)
4. شیخ ابوالحسن علی بن محمد سمری، چهارمین نایب امام زمان (ع) است. ابن طاوس درباره اش می نویسد: امام حسن عسکری و امام هادی علیهماالسلام را خدمت نموده و آن دو امام با وی مکاتبه داشته اند و توقیعات بسیار برایش مرقوم فرموده اند و از وجوه موثقین شیعیان بوده است. ( رجال مامقانی جلد 2 ص 304). وفات سمری در سال 329 بوده است.
نیابت چهار نفر فوق الذکر در بین شیعیان معروف است اما عده ای نیز ادعای این منصب را نموده اند لیکن برهانی نداشتند مانند: حسن شریعی- محمدبن نصیرنمیری و احمدبن هلال کرخی، محمدبن علی بن بلال و محمدبن شلمفانی و ابوبکر بغدادی.
[32] صفحه ی 100 - متن حدیث نبوی که ترجمه ی آن در کتاب آورده شده است:
لولم یبق من الدنیا الا یوما لطول الله ذلک الیوم حتی یلی. صحیح ترمذی.
... علی (رض) عن النبی قال لولم یبق من الدهر الا یوم لبعث الله رجلا من اهل بیتی یملئها عدلا کما ملئت جورا. صحیح ابی داود. جلد دوم.
روایت دیگر:
.. عن زر عن عبدالله قال قال رسول الله لاتذهب الدنیا حتی یملک العرب رجل من اهل بیتی یواطئی ( موافق و منطبق است.-م) اسمه اسمی.
قال الترمذی و فی الباب عن علی و ابی سعید وام السلمه وابی هریره وهذا حدیث حسن صحیح.- صحیح ترمذی جلد دوم فی باب ماجاء فی المهدی.

منبع: کوربن، هانری، (1371)، تاریخ فلسفه ی اسلامی، با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی، دکتر اسدالله مبشری، تهران، امیرکبیر، پنجم /1389.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط