روش شناسی و جایگاه آن در سیاست گذاری دولتی (2)

یکی از انواع روش شناسی هایی که به طور وسیع در تحقیقات علمی به کار می رود، روش شناسی اثباتی است که براساس آن روش های علوم طبیعی را درعلوم انسانی به کار می گیرد.
پنجشنبه، 4 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روش شناسی و جایگاه آن در سیاست گذاری دولتی (2)
 روش شناسی و جایگاه آن در سیاست گذاری دولتی (2)

نویسنده: قادرعلی واثق غزنوی*



 

مکاتب روش شناسی در علوم انسانی

در دهه 1960 و 1970 مکاتبی با عنوان مکاتب روش شناسی در عرصه علوم انسانی به وجود آمدند که اندیشمندان آنها را پذیرفتند. این مکاتب عبارتند از:
1- روش شناسی اثباتی؛
2- روش شناسی تفسیری؛
3- روش شناسی انتقادی. (1)

روش شناسی اثباتی

یکی از انواع روش شناسی هایی که به طور وسیع در تحقیقات علمی به کار می رود، روش شناسی اثباتی است که براساس آن روش های علوم طبیعی را درعلوم انسانی به کار می گیرد. گفته می شود اولین کسی که روش شناسی اثبات گرایی را در علوم انسانی به کار برد، اگوست کنت است. (2) عقاید آگوست کنت بر بسیاری از نویسندگان اواخر سده نوزدهم تأثیر ماندگاری بر جای گذاشت که از میان آنها می توان مارکس و امیل دورکیم (7) را به شمار آورد. از میان این اندیشمندان امیل دورکیم روش شناسی اثبات گرایی را به شدت گسترش داد. براساس این روش شناسی، از روش هایی در علوم استفاده می شود که اولاً تجربی و عینی باشد و ثانیاً ارزش ها و تفاسیر محقق در آن دخالت داده نشوند. این روش ها عبارت اند از: پرسش نامه، مصاحبه های ساختبندی شده، آزمایش و مشاهده غیر مشارکتی. (3) اندیشمندان برای این نوع روش شناسی ویژگی هایی ذکر می کنند که عبارت اند از: کمی بودن، قابل آزمون بودن، تبیین و پیش بینی، خالی از ارزش بودن، روابط علی داشتن (4).

روش شناسی تفسیری

فردریش شلایر ماخر، (5) ولهلم دیلتای (6) و ماکس وبر (7) اولین کسانی بودند که روش شناسی تفسیری را مطرح کردند و در سده نوزدهم قواعد تفسیر کتاب مقدس را به عرصه های
تاریخ و ادبیات کشاندند. البته اندیشمندانی مانند مارتین هایدگر و ادموند هوسرل که هر یک به شیوه خود بر طبیعت «درونی» تجربه انسانی تأکید می ورزیدند، در رشد روش شناسی تفسیری تا حدودی تأثیرگذار بودند همان گونه که گفته شد، یکی از کسانی که روش شناسی تفسیری را ارائه کرد. ماکس وبر (1920- 1864)، جامعه شناس آلمانی بود. او برای اولین بار برخلاث اثبات گراها که فرقی میان روش شناسی در علوم انسانی و علوم طبیعی قائل نبودند، تمایزی میان علوم انسانی و علوم طبیعی قائل شد. وبر در علوم انسانی با بررسی مفهوم «تفهمی» بر کنش اجتماعی معنادار و هدفمند تأکید داشته و بر چگونگی نگرش مردم در خلق معنا و دلایل و انگیزش های آنان تأکید دارد. (8) خلاصه معنای روش شناسی تفیسری که ارتباط نزدیک با هرمونتیک یا تئوری معنا دارد، عبارت است از تحلیل منسجم و سازمان یافته از کنش اجتماعی با معنا از طریق مشاهده مستقیم و دقیق رفتار مردم در شرایط طبیعی، برای فهم و تفسیر این نکته که چگونه مردم دنیای اجتماعی خودشان را خلق می کنند و بدان معنا می بخشند. (9) به عبارت دیگر، «روش شناسی تفسیری به نحوی می خواهد این پرسش ها را مطرح کند که مردم عادی چگونه زندگی روزمره خود را می گذرانند و چگونه به انجام کارهایشان می پردازند؟ محققین جهت دست یابی به پاسخ این پرسش ها، به روش شناسی تفسیری که در واقع همان طراحی تحقیقات براساس رویکرد کیفی که خاص علوم انسانی است تمسک جسته اند. اصول اساسی رویکرد کیفی که در تحقیقات تفسیری ملحوظ است، بر محوریت مفاهیم، ارتباط، تفسیر، تفهم و زندگی روزمره استوار می باشد» (10) نتیجه اینکه روش شناسی تفسیری بر جمع آوری اطلاعات غیر تجربی تأکید دارد. روش هایی را که این مکتب پیشنهاد می کند، باید در جهت فهم پدیده های اجتماعی از نقطه نظر کنش گران اجتماعی به کار می روند. به عبارت دیگر، روش شناسی تفسیری بر روشی تأکید می کند که در جهت کسب تجربیات، معانی و تفاسیر تلاش می کند. روش های مهمی که این روش شناسی پیشنهاد می کند، عبارت اند از: مصاحبه غیر ساخت مند شده و مشاهده مشارکتی. (11) اصول روش شناسی تفسیری عبارت اند از:
1- کنش و تصمیم مردم براساس فهم ذهنی آنان از موقعیتی که در آن قرار دارند؛
2- زندگی شامل فرایندهای تعامل به جای ساختهاست و به همین دلیل دچار تغییر مداوم می شود؛
3- مردم تجربه خودشان را از طریق معانی موجود در سمبل ها و نمادهای گروه های اولین درک می کنند؛
4- کنش های مردم براساس تفاسیر آنان؛
5- «خود» پدیده ای مهم مانند دیگر پدیده های اجتماعی است که از طریق تعامل اجتماعی بین انسان ها با یکدیگر ساخته می شود؛
6- جهان از پدیده های اجتماعی ساخته شده است که تعیین کننده معانی اجتماعی هستند. (12)

روش شناسی انتقادی

روش شناسی انتقادی با عقاید کارل مارکس (1883- 1818)، زیگموند فروید (1939- 18569 ارتباط نزدیک دارد. پارادایم انتقادی، نگاه متفاوتی از اثبات گرایی و تفسیر گرایی به جهان اجتماعی دارد. روش شناسی انتقادی به دنبال جلب مزایا و نکات مثبت دو روش شناسی اثباتی و تفسیری آنهاست. اما این باور است که آنها خالی از اشکال نیستند. مهم ترین اشکال روش اثبات گرایی این است که این مکتب نمی تواند معانی موجود در ذهن مردم، و همچنین ظرفیت های احساسی و ادراکی آنان را درست تبیین کند؛ (13) زیرا از نظر اثبات گرها، این معانی ذهنی قابل اثبات و تجربه نمی باشند. اشکال مهمی که بر روش روش شناسی تفسیری وارد کرده اند این است که این مکتب، تمامی «دیدگاه های مردم را برابر و یکسان» می داند؛ در حالی که دیدگاه های مردم نسبی است؛ بدین معنا که دیدگاه برخی طبقات مردم که در جهت تغییر و تحولات اجتماعی قرار دارند، مهم تر است.
مکتب روش شناسی انتقادی به دنبال طرح و گسترش فهم و آگاهی است که از سطح ظاهر به عمق واقعیت وارد شود تا قدرت تشخیص درست مردم، به خصوص انسان های ناتوان یا طبقات زیر سلطه را افزایش دهند. این تشخیص با آگاهی راستین می تواند اشکالی از گفت و گو را برای تغییر وضع موجود ایجاد کند و گسترش دهد. از این روی، لذا نیومن علوم اجتماعی انتقادی را یک فرایند انتقادی تحقیق می داند که از سطح ظاهر فریب گونه عبور می کند تا ساخت های واقعی در دنیای مادی به منظور کمک به مردم برای تغییر شرایط و ساختن دنیای بهتر برای خودشان رونمایی کند. (14) «فی» نیز بر این باور است که «هدف علوم اجتماعی انتقادی، تبیین نظم اجتماعی به طریقی است که بتوان آن را به وضع دیگری
منتقل نمود. برای تحقق این امر، اندیشمندان در تمرکز بر بحران های اجتماعی و تحلیل آنها به عنوان آگاهی کاذب نقش مهمی دارند» (15) روش شناسی انتقادی روشی را پیشنهاد می کند که بر توسعه معرفت های نظری درباره چگونگی ساخت و سازهای اجتماعی تأکید دارد از نظر این روش شناسی، باید در علوم اجتماعی از روش هایی استفاده شود که ساخت های ظاهر و پنهان را نشان دهند؛ براساس این روش شناسی، اطلاعات تجربی که اثبات گراها از آن استفاده می کنند، به تنهایی کافی نیست؛ زیرا این اطلاعات صرفاً شواهدی از ساخت پنهان را ارائه می کنند. (16) روش هایی را که این روش شناسی پیشنهاد می کند، عبارت اند از: الف) مشاهده اعم از مشارکتی و غیر مشارکتی ب) مصاحبه متمرکز و عمیق؛ ج) توسعه مدل های تئوریکی و مفهومی از ساخت های پنهان و فرایندها در جامعه. (17)

مبانی روش شناسی

این روش شناسی های سه گانه بر اصولی مبتنی هستند که در هویت روش شناسی ها نقش بنیادی دارد. به گفته گیبسون بوریل گارت مورگان؛ روش شناسی بر تعدادی از اصول و پیش فرض ها مانند هستی شناسی، معرفت شناسی، و انسان شناسی مبتنی است. از نظر او، هر یک از این اصول «دانشمندان اجتماعی را به روش شناسی های متفاوتی سوق می دهد» .(18) مورگان مثالی را یادآور شده و می گوید: «برای مثال، این امکان وجود دارد که نوعی از روش شناسی ها را در تحقیقات علوم اجتماعی مشخص کرد که با جهان اجتماعی همانند جهان طبیعی برخورد می کند و آن را پدیده خشک، واقعی و مستقل از انسان در نظر می گیرد. در مقابل آن، روش شناسی هایی نیز وجود دارند که برای جهان اجتماعی کیفیتی نرم تر، انسانی تر و ذهنی تر قائلند» (19) همانگونه که در مثال مورگان ملاحظه می شود، اصلی مانند جهان شناسی اجتماعی بر انتخاب روش شناسی تأثیر دارد؛ به طوری که اگر جهان اجتماعی را یک امر عینی و ملموس بدانیم، لزوماً باید روش شناسی اثبات گرایی را انتخاب کنیم و با روش شناسی های دیگر نمی توان آن را مطالعه کرد. در برابر، اگر جهان اجتماعی را یک امر ذهنی و نرم بدانیم، باید از روش شناسی تفسیری یا انتقادی استفاده کنیم وبا روش شناسی های دیگر نمی توان آن را بررسی کرد. بنابراین اصولی وجود دارند که رابطه ای مستقیم با روش شناسی ها دارند و عبارت اند از:
1- ماهیت واقعیت (هستی شناسی)؛
2- ماهیت انسان (انسان شناسی)؛
3- ماهیت علم (معرفت شناسی)؛
4- هدف تحقیقات علم (فرایند گرایی یا نتیجه گرایی). (20)

روش شناسی و ماهیت واقعیت

یکی از اصول که بر روش شناسی تأثیر می گذارد، «هستی شناسی اجتماعی» است. به عبارت دیگر، هریک از مکاتب مزبور، براساس درکی که از واقعیت اجتماعی دارد، روش شناسی خاصی را اتخاذ می کند. مکتب اثبات گرایی «واقعیت اجتماعی» را یک امر عینی و خارج از شعور و آگاهی می داند که با حواس ظاهری و تجربه درک، و به وسیله قوانین طبیعی غیر قابل تغییر اداره می شود. از نظر روش شناسی اثبات گرایی، واقعیت ها اعم از طبیعی و اجتماعی، دارای یک نوع قوانین عام مبتنی بر روابط علی می باشد که با کشف این روابط از طریق تجربه، می توان واقعیت ها را شناخت و پدیده ها را پیش بینی کرد. به عبارت دیگر، از نظر اثبات گرایی، واقعیت اجتماعی عبارت از «نظم یا الگوی ثابت از پیش موجود که قابل کشف اند» (21) بنابراین، از نظر اثبات گرایی، واقعیت ها اعم از طبیعی و اجتماعی واقعیتی ملموس دارد و روش شناخت آن، مشاهده و تجربه است.
براساس روش شناسی تفسیری، واقعیت اجتماعی یک امر ملموس و خارجی نیست که وظیفه محققان این باشد این واقعیت را از طریق تجربه کشف کند؛ بلکه از نظر این روش شناسی، واقعیت اجتماعی چیزی است که از طریق کنش متقابل معنادار انسان ها خلق می شود. به این ترتیب، زندگی اجتماعی بدان صورتی که مردم آن را تجربه می کنند و بدان معنا می بخشند، موجودیت می یابد. براین اساس، می توان گفت هویت واقعیت، به تعریفی که مردم به آن می دهند بستگی دارد و توضیح آن صرفاً از زاویه دید آنها امکان پذیر است؛ از این روی، برخی آن را «محصول تعامل انسان ها می دانند». (22) بنابراین، از نظر روش شناسی تفسیری، روش شناخت واقعیت اجتماعی- همان معنایی که از طریق روابط متقابل ایجاد می شود – همان تحلیل و تفسیر معناست که گاهی از آن به هرمنوتیک نیز تعبیر می شود.
از نظر مکتب انتقادی، واقعیت اجتماعی چیزی است که توسط مردم و براساس تضاد و تعارض، نه کنش متقابل معنادار انسان ها ایجاد می شود. به عبارت دیگر، واقعیت اجتماعی عبارت است از «تضاد بسط یافته و هدایت شده توسط ساختارهای بنیادین  پنهان» (23) براساس روش شناسی انتقادی، واقعیتی که به واسطه ساخت های غیرقابل مشاهده خلق می شود، سیال و پویاست و تفسیر آن از طریق تضاد و تعارض در سازمان روابط اجتماعی و نهادها انجام می پذیرد؛ روابط مملو از تضاد که در آن تغییر واقعیت دنبال، و در قالب دیالکتیک توضیح داده می شود. دیالکتیک رویکردی است که در دنیا به مثابه یک مجموعهمرتبط با یکدیگر می نگرد که تحت تغییرات جزئی و اصلی براساس تضاد و تعارض نیروهای مخالف درونی قرار دارد.
روش شناسی انتقادی به لایه های متعددی در واقعیت تأکید می کند که پشت لایه ظاهری، ساخت های عمیق یا مکانیسم های غیرقابل مشاهده وجود دارد. کشف این ساخت ها یا مکانیسم ها با توجه به پرسش های عمیق و مستقیم، نظریه های معتبر درباره نظام حاکم بر امور جهان و رویکرد تاریخی امکان پذیر است. در مسیر کشف واقعیت، معنای ذهنی کنش گران و روابط عینی (مادی) که اساس روابط اجتماعی را تشکیل می دهند. و به ترتیب در روش شناسی های تفسیری و اثباتی محوریت دارند، بنیان شناسایی و تحلیل رویدادها را در رویکرد انتقادی تشکیل می دهند. (24)

پی نوشت ها :

*دانش آموخته جامعه المصطفی العالمیه و دانشجوی دکتری مدیریت. دریافت: 89/5/19- پذیرش 89/8/12
vasegh2003@ YAHOO. COM
1- محمد تقی ایمان، «نگاهی به اصول روش شناسی ها در تحقیقات علمی» دانشکده ادبیات و علوم انسانی، ش 169، ص 51.
2- همان، ص 15.
3- همو، مبانی پارادایمی روش های تحقیق کمی و کیفی در علوم انسانی، ص 55.
4- همان، ص 60.
5- Freiedrich Schleiemacher
6- Wilhlm Dilthy
7- Max Weber
8- محمد تقی ایمان، «نگاهی به اصول روش شناسی ها در تحقیقات علمی» دانشکده ادبیات و علوم انسانی، ش 169، ص 54.
9- همان.
10- همان.
11- همو، مبانی پارادایمی روش های تحقیق کمی و کیفی در علوم انسانی، ص 55.
12- همان، ص 66.
13- همان، ص 69.
14- همان، ص 71.
15- محمد تقی ایمان، «نگاهی به اصول روش شناسی در تحقیقات علمی»، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، ش 169، ص 54.
16- همو، مبانی پارادایمی روش های تحقیق کمی و کیفی در علوم انسانی، ص 55.
17- همان، ص 56.
18- گیبسون بوریل گارت مورگان؛ نظریه های کلان جامعه شناختی تجزیه و تحلیل سازمان، ترجمه محمد تقی نوروزی، ص 11.
19- همان.
20- محمد تقی ایمان «نگاهی به اصول روش شناسی ها در تحقیقات علمی» دانشکده ادبیات و علوم انسانی، ش 169، ص 55.
21- حسین بستان (نجفی) «جامعه شناسی اسلامی؛ به سوی یک پارادایم» روش شناسی علوم انسانی، ش 61، ص 10.
22- همان.
23- همان.
24- همان، ص 57.

منبع: نشریه پژوهش، شماره 3.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط