نویسنده: سید لطف الله جلالی*
تعادل های لازم برای دستیابی به ترجمه معنایی
چنان که مکرر گفته شد، از میان شش نوع ترجمه پیش گفته، بهترین نوع آن، همان ترجمه معنایی یا اصطلاحی است. با این حال، همواره این خطر در فرایند ترجمه وجود دارد که «صورت زبان مبدأ» در لابه لای ترجمه، وارد متن ترجمه شده گردد و به زبان مقصد منتقل شود. از این رو، در بسیاری از ترجمه ها، مشاهده می شود که مترجم برای متعهد ماندن، به ترجمه معنایی نیازمند ایجاد تعادل هایی فراوانی در صورت زبان مبدأ است که برخی از پر مصداق ترین آنها از قرار زیرند:1- ترجمه ویژگی های دستوری: بخش هایی ازکلام را خصوصیت های زبانی شکل می دهند هر زبانی تقسیم بندی خاص خود را در زمینه واژگان دارد و واژگان را به دسته هایی چون اسم ها، فعل ها، صفات و... تقسیم می کند و زبان های مختلف دسته ها و زیر دسته های متفاوتی دارند. همیشه این امکان وجود ندارد که یک اسم در زبان مبدأ را به اسم در زبان مقصد ترجمه کنیم. برای مثال، در زبان های هند و اروپایی اسم های بسیاری هستند که در واقع به عمل اشاره دارند و در اغلب زبان ها، بیان عمل با فعل رحجان دارد. چنانکه در درون گروه زبان های هند و اروپایی، زبان انگلیسی گرایش بیشتری به جملات یا تعبیرهای وصفی دارد، در حالی که زبان فارسی گرایش بیشتری به اسم وترکیب های اضافی دارد، مثلاً در زبان انگلیسی این تعبیر رایج تر است که بگوییم "The Iranian Forign Minister" که اگر این تعبیر به صورت وصفی و به همان حالت دستوری زبان مبدأ ترجمه شود، باید بگوییم: «وزیر خارجی ایرانی». در حالی که در زبان فارسی تعبیر «وزیر خارجه ایران» شایع است.
اغلب زبان ها دسته ای از واژگان به نام «ضمایر» دارند. نظام ضمیری ممکن است از زبانی به زبان دیگر تفاوت بسیار زیادی داشته و مترجم ناگزیر باشد صورت زبان مقصد را به کار گیرد و تعادل های بسیاری را در زبان مبدأ برقرار سازد، گرچه ممکن است تفاوت معنایی عمده ای میان ضمایر در دو زبان مبدأ و مقصد وجود داشته باشد. چنان که می دانیم، در زبان عربی ضمایر مربوط به اسامی مفرد، تثنیه و جمع متفاوت اند، در حالی که در زبان فارسی ضمیری برای تثنیه وجود ندارد. کاربرد ضمایر در برخی زبان ها، از عوامل فرهنگی نیز اثر می پذیرد. برای مثال، در زبان فارسی، برای احترام به مخاطب، از ضمیر جمع مخاطب برای مفرد، فراوان استفاده می شود، در حالی که در زبان عربی این گونه استعمال بسیار نادر است. در زبان انگلیسی، ضمیر جمع اول شخص (we) در مواردی به کار می رود که معنای واقعی ضمیر دوم شخص (you) را دارد و این در جاهایی به کار می رود که متکلم می خواهد با مخاطب خود اظهار همراهی و تفاهم بیشتری داشته باشد. برای مثال، پرستار مهربان به بیمار خردسال خود می گوید: "It's time for us to take our medicine" در ترجمه این ضمایر زبانی، باید از ترجمه تحت الفظی پرهیز کرد و گرنه ممکن است معنی و مفهوم جمله کاملاً تغییر یابد.
ساختار دستوری نیز ممکن است میان زبان مبدأ و مقصد متفاوت باشد. برای مثال، ترتیب و چینش واژگان ممکن است در ترجمه کاملاً دگرگون شود. در زبان فارسی، جایگاه فعل در چینش یک جمله، همیشه در پایان جمله است، در حالی که در زبان عربی، در ابتدای جمله و در زبان انگلیسی در رده دوم قرار می گیرد. ترجمه جمله «علی فردا به تهران می رود» به زبان انگلیسی، معادل با این ساخت دستوری خواهد بود: "Ali will go to Tehran tomorrow"
از جمله نکات مهم در ترجمه، توجه به ساخت دستوری معلوم و مجهول است در موارد بسیاری ساخت های معلوم باید به ساخت مجهول یا به عکس ترجمه شود. در این خصوص، در ترجمه از زبان انگلیسی به فارسی و به عکس باید توجه داشت که هرچند در هر دو زبان، هم ساخت مجهول و هم ساخت معلوم وجود دارد.در زبان فارسی ترجیح با ساخت معلوم و در زبان انگلیسی، به خصوص زبان رسمی آکادمیک، ترجیح با ساخت مجهول است یا دست کم ساخت مجهول شیوع بسیاری دارد. در این گونه موارد، لازم است ساخت مجهول به ساخت معلوم بازگردانده شود، حتی اگر فاعل جمله معلوم نباشد. مثلاً جمله انگلیسی "They were told to go to school by ticket bus" را باید به زبان فارسی این گونه ترجمه کرد: «به آنان گفتند که با اتوبوس بلیتی به مدرسه بروند؛ در این جمله، با اینکه فاعل جمله معلوم (بدون ذکر فاعل)رجحان دارد.
موارد پیش گفته، تنها نمونه هایی از انواع تعادل های دستوری است که اگر به صورت صحیح انجام شوند، نتیجه بخش خواهند بود. در حالیکه اگر این تعادل ها انجام نشوند، ممکن است به ترجمه ای غلط یا مرجوح بینجامد.
2- ترجمه ویژگی های واژگانی: هر زبانی شیوه خاص خود را در بیان معنی، از طریق مجموعه های واژگانی (کلمات، عبارات، و..) دارد. زبان ها آکنده از اصطلاحات، معانی ثانویه، استعاره ها، کنایه و.. هستند. برای مثال، تعبیر عربی «کان علی رأسه الطیر» را در نظر بگیرید که از چهار کلمه «کأن»، «علی»، «رأسه»، و «الطیر» شکل یافته است. ترجمه تحت الفظی کلمات این عبارت در قالب این جمله فارسی «گویا بر سر او پرنده است»، معنای روشنی در زبان فارسی نخواهد داشت و هرگز معنایی را که یک عرب زبان از آن تعبیر عربی می فهمد، نمی رساند. در هر زبانی این گونه تعبیرهای اصطلاحی یافت می شوند؛ این تعبیرهای اصطلاحی، تعبیرهایی اند که معنای به دست آمده از مجموع واژه های آن تعبیرها، متفاوت از معنی تک تک واژه هایی است که این تعبیرها را تشکیل می دهند. بنابراین، مترجم ناگزیر است در ترجمه این گونه تعبیرهای اصطلاحی که دست کم از دو یا چند کلمه ترکیب می شوند، تعادل هایی را برقرار و از معنای تحت اللفظی واژگان کاملاً عبور کند؛ زیرا ترجمه تحت اللفظی و کلمه به کلمه این تعبیرهای اصطلاحی به زبانی دیگر، ممکن است بی معنی باشد. به خصوص در زبان انگلیسی، مجموعه ای از واژه ها که آنها را به نام «حروف اضافه» می شناسیم، اهمیت بسیاری دارند و ترکیب آنها با کلمات دیگر، معنای کلمات را ممکن است کاملاً دگرگون سازند، و مترجم ناگزیر است همواره به ترکیب کلمات با این حروف توجه داشته باشد.
نکته دیگر در ترجمه ویژگی های واژگانی، استفاده مجازی و استعاری از نام حیوانات است و مترجم باید در ترجمه آن به زبان مقصد، تعادل هایی برقرار کند. برای نمونه، هنگامی که در زبان انلگیسی فردی را «خوک» می خوانند، نباید آن را به همان واژه «خوک» در زبان فارسی ترجمه کرد و گرنه معنای آن کاملاً نامفهوم و مبهم، یا دست کم متفاوت خواهد بود، بلکه باید به معنای مجازی آن توجه کرد که به مفهوم کسی است که «کثیف یا حریص» یا «پرخور و شکم پرست» است.
ساختار معنایی زبان
در نظریه ترجمه معنایی، علاوه بر توجه به ساختار دستوری و روساختی زبان، توجه به ساختار معنایی نیز از اهمیتی ویژه برخوردار است. یکی از پیش فرض های اساسی این نظریه آن است که میان ژرف ساخت های (1) (معنایی) و روساخت های (دستوری، واژگانی و آواشناختی) زبان، تمایزی قاطع وجود دارد. در پس روساخت، ژرف ساخت که همان معنی است، پنهان است و کار مترجم کشف این ژرف ساخت است. پیش فرض دوم در این نظریه آن است که معنی نیز دارای ساختار است و این ساختار با روساخت تفاوت دارد. ساختار معنایی عبارت است از «شبکه ای از واحدهای معنایی و روابط میان این واحدها» که می توان این واحدها و روابط میان آنها را به شیوه ای مختلف ابراز کرد.ساختار معنایی بسیار کلی تر از ساختار دستوری است و انواع واحدها، خصیصه ها و روابط معنایی در تمام زبانها یکسان است. تمام زبان ها دارای «مولفه هایی معنایی» است که می توان آنها را به «اشیا» (2)، «روی دادها» (3)، «ویژگی ها» (4) یا «روابط» (5)طبقه بندی کرد. تمام زبان ها از روساخت دستوری واحد برخوردار نیستند؛ اما چهار دسته معنایی مذکور، در تمام زبانها وجود دارد.
گزاره های معنایی(6) در تمام زبان ها وجود دارد. این گزاره های معنایی از مفاهیم (مجموعه ای از مؤلفه های معنایی) که به وسیله یک «روی داد» «شیء» یا «ویژگی» با یکدیگر پیوند دارند، تشکیل می شود. این گزاره های معنایی را با شیوه های متفاوتی می توان بیان کرد و در هر زبانی، این گزاره های معنایی با روساخت خود همان زبان بیان می شود که فقط در همان زبان پذیرفته است.
کوچک ترین واحد در ساختار معنایی «مولفه معنایی» است و مجموعه ای از مولفه های معنایی، «مفاهیم» را تشکیل می دهند. مولفه های معنایی و به طور کلی مفاهیم، به لحاظ معنایی به همان چهار مقوله اشیاء روی داده ها، ویژگی ها یا روابط دسته بندی می شوند. اشیاء عبارت اند از تمام چیزهای جاندار، طبیعی، فراطبیعی و تمام چیزهای بی جان. «روی داد ها» عبارت اند از تمام کنش ها، تغییر حالت ها (فرایندها) و تجربه ها (خوردن، دویدن، فکر کردن، گداختن، کشیده شدن، خندیدن و...). «ویژگی ها» عبارت اند از تمام ویژگی های کمی و کیفی که به یک شیئ یا روی داد نسبت داده می شوند. سرانجام، «روابط» تمام پیوندهایی را که میان اشیا و روی دادها برقرار می شود، در بر می گیرد.
به طور کلی می توان گفت: اسم ها و ضمایر دستوری به اشیا در ساختار معنایی اشاره دارند، فعل های دستوری به روی دادها، صفات و قیود دستوری به ویژگی ها و حروف اضافه، حروف ربط و.. در ساختار دستوری، به روابط حاکم بر ساختار معنایی دلالت دارند.
در بحث از ساختار معنایی، مسئله سلسله مراتب معنایی اهمیتی حیاتی دارد. در روساخت، واحدها در یک سلسله مراتب ساختارهای دستوری، واحدهای بزرگ تری را تشکیل می دهند. واحد «تک واژه ها» (7) (ریشه و وندها) «کلمات» (8) را تشکیل می دهند؛ مجموعه ای از کلمات، «عبارت ها» (9) را تشکیل می دهند؛ مجموعه عبارت ها به «جمله واره ها» (10) و جمله واره ها به «جمله» (11) و مجموعه جمله ها به «بند» (12) و بند به «واحد گفتمانی» (13) ارتقا می یابند و چند واحدگفتمانی یک «متن» (14) را تشکیل می دهند. در سلسله مراتب معنایی، کوچک ترین واحد معنایی، مولفه معنایی است. مولفه معنایی به «مفاهیم» (15)، مفاهیم به «گزاره ها»، گزاره ها به «خوشه های گزاره ای» (16)، خوشه های گزاره ای به «بندهای معنایی»، بندهای معنایی به «بخش ها» (17) بخش ها به «خوشه های بخشی» (18) و خوشه های بخشی به «واحدهای بزرگتر گفتمانی» ارتقا می یابند. اگر بخواهیم به صورت تقریبی میان قالب های معنایی و ساختارهای دستوری تناظر ایجاد کنیم. این تناظر تقریبی به قرار زیر خواهد بود:
مولفه معنایی______________ تک واژه ها (ریشه ها و وندها)
مفهوم_______________________ کلمه (واژه)
خوشه مفهومی__________________ عبارت
گزاره_______________________ جمله واره
خوشه گزاره ای _________________جمله
بندمعنایی ___________________ بند
بخش _____________________ قسمت
گفتمان ____________________ متن
البته باید یادآور شد که در همه متن ها واحدهای مذکور وجود ندارد. یک کتاب به عنوان متن ممکن است از بخش های مختلف تشکیل شود، در حالی که یک متن کوتاه تر تنها از یک بخش تشکیل شود. چنان که اشاره شد، تناظر پیش گفته تناظر تقریبی است و ممکن است در مواردی این تناظر وجود نداشته باشد و میان ساختارهای معنایی و روساخت ها عدولی چشم گیر جلوه گر شود. این امر همان چیزی است که ترجمه را با دشواری مواجه می سازد و مترجم باید بکوشد از طریق تحلیل معنایی در زبان مبدأ، به ساختار معنایی مفاهیم، گزاره ها و... دست یابد. پس از آن وی وظیفه ساختاربندی معنی از ساختار معنایی در زبان مبدأ، به روساخت در زبان مقصد را به عهده خواهد داشت. برای رسیدن به این هدف، مترجم باید عدول دستوری زبان مقصد را در ارتباط با ساختار معنایی بررسی کند و متوجه باشد که چگونه از این عدول برای ساختاربندی مجدد معنی، به شیوه ای طبیعی، در زبان مقصد بهره جوید.
انواع معنی
برای کشف معنی و انتقال آن از زبان مبدأ به زبان مقصد، باید توجه داشت که معنی انواع گوناگونی دارد که ممکن است در یک متن وجود داشته باشد. تمام معناهایی که در یک گفتمان منتقل می شود، به شکل صریح در صورت زبان مبدأ ابراز نمی شود. کشف معنای متن مورد نظر برای ترجمه، ملاحظه هر دو نوع اطلاعات صریح و ضمنی را شامل می شود و همان قدر که کشف معنای صریح اهمیت دارد، کشف معنای ضمنی نیز مهم است.مهم ترین معنی که ذهن عمومی افراد با آن آشناست و معمولاً با کلمه یا جمله به آن اشاره می کنند، «معنی مطابقی» (19) نام دارد. برای مثال، واژه سیب به میوه ای اشاره دارد که از درختی خاص تولید می شود. افراد معنای کلمه سیب را می فهمند؛ زیرا سیب را دیده اند و آموخته اند که آن را سیب بنامند. این نوع معنی را معنی مطابقی می نامیم؛ زیرا کلمه با شیء رویداد، ویژگی یا رابطه خاصی مطابقت دارد که یک فرد می تواند آن را فهم یا تصور کند.
نوع دیگری از معنی، «معنی سازمانی» (20) است. معنی مطابقی در یک ساختار معنایی سازماندهی می شود و از ترکیب دو یا چند معنی مطابقی، معنی سازمانی به دست می آید. برای نمونه، اگر به سیبی در متن اشاره شود و سپس باز هم به آن سیب اشاره می شود؛ این حقیقت که سیب دوم، همان سیب اول است، بخشی از معنی سازمانی است. معنی سازمانی اطلاعات برآمده از معنی مطابقی را به صورت یک متن منسجم، کنار هم قرار می دهد.
نوع سوم معنی، «معنی موقعیتی» است که در فهم یک متن اهمیت به سزایی دارد. پیام متن، در موقعیت خاص ارتباطی به وجود می آید. رابطه میان نویسنده یا گوینده با مخاطب ممکن است بر انتقال پیام اثر بگذارد. زمان ایجاد ارتباط، مکان آن، سن، جنسیت و موقعیت اجتماعی گوینده و شنونده، رابطه میان آن دو، پیش فرض های آنان، پس زمینه فرهنگی آنان و بسیاری دیگر از مسائل مربوط به موقعیت، به معنی موقعیتی منتهی می شوند. چه بسا متنی برای فردی که با فرهنگ زبان مورد نظر آشنا نیست،کاملاً نامفهوم باشد؛ زیرا در این فرهنگ معانی موقعیتی فراوانی وجود دارد. در ترجمه به زبانی دیگر، ممکن است لازم باشد که معنی موقعیتی را به شکل صریح تری در ترجمه بگنجانیم.
وجود این سه گونه معنی، به این واقعیت اشاره دارد که در هر متنی، معنایی وجود دارد که «صریحاً» ابراز می شود و معنایی نیز وجود داردکه «ضمنی» باقی می ماند. این معنای ضمنی شامل هر سه نوع معانی مطابقی، سازمانی و موقعیتی می شود و هنر مترجم این است که همواره از وجود معنی ضمنی آگاه باشد و بتواند آن را به صورت صریح یا ضمنی به زبان مقصد منتقل سازد.
پی نوشت ها :
*دانش آموخته حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری ادیان. دریافت: 89/6/19 پذیرش: 89/8/1
si.jalali@ yahoo. com
1- deep structure
2- things
3- events
4- attributes
5- relations
6- semantic propositions
7- morphemes
8- words
9- phrases
10- clauses
11- sentence
12- paragraph
13- unit of the disourse
14- text
15- concepts
16- propositional clusters
17- episode
18- episodes clusters
19- referential meaning
20- organizational meaning