جایگاه جهاد در قرآن کریم

گر چه بخشی از آیات قرآن کریم به مسأله جهاد پرداخته است، ولی ماهیت جهاد به دفاع بر می گردد. با جمع میان آیات مطلق و مقید معلوم می شود مشروعیت جهاد در اسلام یا برای دفع تجاوز است و یا برای نجات مظلومین از تحت ظلم
دوشنبه، 6 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
جایگاه جهاد در قرآن کریم
جایگاه جهاد در قرآن کریم
 
نویسنده: دکتر شعبان حق پرست (1)
(عضو هیأت علمی دانشگاه امام حسین (علیه السلام)


 

چکیده

گر چه بخشی از آیات قرآن کریم به مسأله جهاد پرداخته است، ولی ماهیت جهاد به دفاع بر می گردد. با جمع میان آیات مطلق و مقید معلوم می شود مشروعیت جهاد در اسلام یا برای دفع تجاوز است و یا برای نجات مظلومین از تحت ظلم ظالمین و از آنجا که دین تحمیل شدنی نیست، از سلاح جنگ تنها در جهت برداشتن موانع دعوت استفاده می شود. در این راستا، صلح و آشتی یکی از توصیه های اکید قرآن کریم می باشد.

کلید واژه ها:

جهاد، دفاع، دعوت، نسخ، صلح

مقدمه

اسلام، دین جهانی، جاوید و کامل است. این دین هدیه ای است که از طرف خدای متعال به بشریت ارزانی شده است. سعادت دنیا و آخرت انسان در صورت ایمان به عمل به دستورات اسلام تأمین می شود.
تعالیم اسلام در هر یک از سه بخش اصول اعتقادات، اخلاق و احکام (مقررات) به طور مستقیم یا غیر مستقیم، جنبه اجرایی دارد. این دین آمده است تا در جوامع انسانی به مرحله اجرا در آید؛ از این رو مدعی اداره جامعه در هر عصری تا قیام قیامت است. بدیهی است اجرای احکام الهی مستلزم تشکیل حکومت است و بدون آن نمی توان به تعالیم اسلامی جامه عمل پوشاند.
با این توضیح روشن می شود که در اسلام، دین و سیاست در هم آمیخته و عین یکدیگر است و تعریفی که در این دیدگاه از دین و سیاست می شود، با آنچه که امروز در مکاتب دیگر رایج است؛ به کلی متفاوت می باشد. دین، روش ویژه ای در زندگی دنیوی است که سعادت و صلاح دنیوی انسان را هماهنگ و همراه با کمال اخروی و حیات جاودانی را تأمین می کند. از طرفی سیاست عبارت است از امامت و رهبری جامعه در جهت مصالح دنیوی و اخروی.
سیاستی که معتقدین به عینیت دین و سیاست از آن سخن به میان می آورند، به انجام رسانیدن تکلیف و وظیفه شرعی در عرصه اجتماع است. چرا که حکومت، خود یک تکلیف شرعی است و پر واضح است که در عمل به تکلیف شرعی، جایی برای دروغ، خیانت، نیرنگ، نقض پیمان و مانند آن وجود نخواهد داشت.
هر جامعه ای در جهت رشد و تعالی خود با یک سلسله موانعی روبرو می شود که راه را بر او سد نموده و از ادامه مسیر باز می دارد. از طرفی، روشن است که هرگونه اصلاحی در سایه امنیت و آرامش میسر است. آنجا که اضطراب و ناامنی و هرج و مرج بر عقول مردم سایه افکنده باشد، پیشرفت و ترقی بی معنا است.
این موانع گاه در داخل کشور اسلامی بروز می کند و زمانی از خارج آن به گونه تهاجم و یا تجاوز رخ می نماید. پس هر حکومتی حتی حکومت معصوم (علیه السلام) با این گونه تجاوزات داخلی و خارجی روبرو است.
اگر فلسفه تشکیل حکومت اسلامی، اجرای احکام الهی و تعالی و رشد انسان ها برای رسیدن به مرز عبودیت است، بدیهی است که ایجاد امنیت، همگام با دفع موانعی است که سد راه چنین حکومتی می شود، مسئله دفاع اگرچه یکی از احکام عقل است و همه عقلای عالم بر آن متفقند، اما شرع مقدس اسلام نیز بر آن مهر تأیید زده و به عنوان یکی از فرائض در فرهنگ کتاب و سنت مطرح شده است.
برخی معتقدند از آنجا که دین برای هدایت انسان ها از تاریکی به نور آمده است، نباید از خشونتی به نام جنگ سخن به میان آورد، چرا که جنگ، پدیده زشت و شومی است که با ویرانی، کشتار، نابودی و غیره توأم است و هر انسانی از آن متنفر می باشد. انسان ها طالب امنیت و آرامش هستند و از جنگ و خونریزی منزجند. دین باید به موعظه و نصیحت بپردازد و از صلح و آشتی سخن به میان آورد، چنانکه دین مسیح فعلی انسان ها را به آن دعوت می کند.
از طرفی آیات و روایات زیادی را در کتاب و سنت مشاهده کرده اند که به مسئله جنگ و جهاد به عنوان یک فریضه نگریسته و مسلمانان را به انجام آن تحریض و تشویق کرده است. با کنار هم قرار دادن این دو گزینه (ماهیت جنگ و وجوب جهاد)، چاره را در این دیدند که دین اسلام را به خشونت طلبی متهم کنند و بگویند دین اسلام، دین زور یا دین شمشیر است. چنانکه منتسیکو در روح القوانین می نویسد: «دیانت اسلام که به زور شمشیر بر مردم تحمیل شده، چون اساس آن متکی بر جبر و زور بوده، باعث سختی و شدت شده است و اخلاق و روحیات مردم را تشدید می کند. "(منتسیکو، روح القوانین، ترجمه علی اکبر مهتدی، ص 670).
زشت بودن پدیده جنگ به هدفی بستگی دارد که آن را دنبال می کند. به طور کلی جنگ می تواند یکی از دو هدف را در پی داشته باشد؛ یا به هدف چپاول، غارت، تجاوز به نوامیس، تصاحب سرزمین، برتری نژادی، استعمار و استثمار و مانند آن و یا دفع تهاجم متجاوز و دفاع از استقلال و آزادی یک ملت.
به طور مسلم در تئوری اسلام، نه تنها جنگ به هدف چپاول و غارت و مانند آن وجود ندارد، بلکه دستور برخلاف آن صادر شده و از دست یازیدن به چنین جنگی نهی شده است. از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: "هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواست عده ای را به جنگ اعزام کند، آنها را فرا می خواند و در پیش روی خود می نشاند و به آنها می فرمود: به نام خدا و در راه او و بر اساس سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حرکت کنید، خیانت نکنید، بدن دشمنان خود را قطعه قطعه و مثله نکنید، نقض پیمان نکنید، پیرمردها، کودکان و زنان را به قتل نرسانید، درختان را قطع نکنید. مگر از روی اضطرار. (علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 19، ص 177). همچنین از به آتش کشیدن زراعت، کشتن حیوانات حلال گوشت و اهلی، ریختن سم در آب آشامیدنی و آبادی های دشمن نهی شده است. (فروغ کافی، ج5، صص 36-29)
جهاد در اسلام تنها به هدف دفاع می باشد و ماهیت آن، دفاعی است و به اشکال مختلف تقسیم می شود. دفاع در مقابل تجاوز و تهاجم، به حکم عقل، لازم و به حکم شرع، واجب است. از این رو عقلای عالم، ملتی را که در برابر تجاوز دست به دفاع زند، می ستاید. قومی که دست روی دست گذاشته و به دفاع از خود نپردازد، مذمت و سرزنش می کنند.
بسیاری از علمای شیعه و اهل تسنن بر این باورند که تمام جنگ های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، دفاعی بوده (ابوالوفاء، المعاهدات الدولیه، ص 259؛ محمد رشید رضا، الوحی المحمدی، ص 272؛ شیخ محمود جواد بلاغی، الرحله المدرسیه، ص 212 و 217) و در هیچ جنگی آن حضرت آغازگر نبوده است. (عمید زنجای، حقوق اقلیت ها، ص 100).
آیات جهاد در قرآن کریم به مسئله دفاع عجین شده است؛ چنانکه فرمود «و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم» (بقره/ 190) (در راه خدا با آنان که به شما می جنگند، بجنگید) نیز فرمود: «فقاتلوا الّتی تبغی» (حجرات/19) (با طایفه متجاوز بجنگید)
امام علی (علیه السلام) به سپاه خود در صفین، قبل از آنکه با سپاه معاویه روبرو شوند، فرمود: «با دشمنانتان جنگ را آغاز نکنید تا آنها شروع کنند، زیرا به حمد خدا، حجت با شماست و آغازگر جنگ نبودنتان تا آنکه دشمن به جنگ روی آورد، حجت دیگر بر حقانیت شما خواهد بود.»
علاوه بر این جنگ (دفاع)، مختص دین اسلام نیست، بلکه در ادیان دیگر نیز وجود داشته است. قرآن کریم در گزارش خود از زندگی سایر پیامبران الهی فرمود: «و کاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل الله و ما ضعفوا و مااستکانوا و الله یحب الصابرین» (آل عمران/146) چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوان به همراه آنها جنگ کردند، آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنها می رسید، سست نشدند و ناتوان نگردیدند و تن به تسلیم ندادند و خداوند صابران را دوست دارد)
از طرفی، سیاست داخلی و خارجی اسلام بر اصل صلح و آرامش استوار است. چنانکه در آیات متعددی از قرآن کریم به این مهم اشاره شده است. به عنوان مثال فرمود: «فاصلحوا بینهما» (حجرات/19) (میان دو طایفه مسلمان را صلح دهید) «و ان جنحوا للسّلم فاجنح لها» (انفال/ 61) اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآ) و پیمان های صلحی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با طوایف مختلف به امضاء رسانید و مانند پیمان صلح با یهود بنی قریظه، بنی نضیر، بنی قینقاع و صلح حدیبیه، شاهدی بر این مدعاست.
هرچند اسلام بر آماده بودن برای جنگ و تهیه ساز و برگ نظامی و آموزش فنون جنگ تأکید کرده است و خدای متعال در قرآن کریم فرمود: «واعدوا لهم مااستطعتم من قوه) (انفال/60) (در برابر دشمنان، آنچه تونایی دارید از نیرو آماده سازید) اما همه این ها در مرحله اول برای جلوگیری از جنگ و ترساندن دشمن از شروع جنگ است و جنبه بازدارندگی و پیشگیرانه دارد و بدیهی است که پیشگیری به حکم عقل و شرع، بهتر از درمان است. بر این اساس، اولین هدف از قدرتمند شدن، ترساندن دشمن از دست یازیدن به هرگونه تجاوز و تهاجمی بر ضد مسلمین و در مرتبه دوم از کیان اسلام و مسلمین در صورت عملی شدن تجاوز از ناحیه دشمن است و در یک کلمه دفاعی که دشمن را از ادامه تجاوز خود باز می دارد و به هنگامی که دشمن، متعرض مسلمین نشود، مسلمانان دست صلح و آشتی سوی آنها دراز خواهند کرد.
اما نکته مهمی که در بررسی مسئله جهاد در قرآن باید به آن پرداخت، آن است که چگونه می توان میان دو دسته از آیات که به ظاهر متعارض می رسد، سازگاری ایجاد کرد؟ از یک طرف فرمود: (اکراه فی الدین قد تبیین الرشد من الغی) (بقره/ 256) (در پذیرش دین اکراهی نیست (زیرا) راه راست از راه منحرف آشکار شده است و «انا هدینا السبیل اما شاکراً و اما کفوراً» (انسان/3) (ماه راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد یا کفران کند) و «قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر» (کهف/29) (بگو این حق است از سوی پروردگارتان، هرکس می خواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود و هر کس می خواهد کافر گردد). «لکم دینکم ولی دین» (کافرون/6) (آیین شما برای خودتان و آیین من برای خودم)
از طرف دیگر فرمود: «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم» (توبه/5) (هنگامی که ماه های حرام پایان گرفت، مشرکان را هر کجا یافتید، به قتل برسانید) (و یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم و مأواهم جهنّم و بئس المصیر) (توبه/73- تحریم/9) (ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت گیر، جایگاهشان جهنم است و چه بد سرنوشتی دارند)
علما و مفسرین در حل این مسئله دیدگاه های مختلفی دارند، بسیاری همانند فاضل مقدار سیوری و عده ای از علمای اهل سنت به ناسخ بودن آیات دسته دوم نسبت به آیات دسته اول معتقد شدند. برخی هم مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری با حمل مطلق بر مفید و تخصیص عمومات، به جمع میان این دو دسته آیات پرداختند.
با بررسی های انجام شده در قرآن کریم، این نکته به دست آمد که خدای متعال در پیش از صد و بیست آیه پیرامون جهاد به نکات زیر اشاره کرده است:
تشریع جهاد، فضلیت جهاد و مجاهدین، مورد امتحان قرار دادن مؤمنین توسط جهاد، شدت و کوبندگی در جهاد، مرابطه و پاسداری از مرزها، اهداف جهاد، تاکتیک ها، روش ها و مقررات جهاد، امدادهای الهی و وعده نصرت، تهدید کفار و مشرکین، نقش جنگ روانی منافقین در جهاد، منزلت شهید، اطاعت از فرماندهی و ولی امر، عقوبت فرار از جهاد، ترغیب به جهاد و توبیخ قاعدین، معرفی دشمن و بالاخره آیات مربوط به صلح، مهادنه و امان.
با توجه به گستردگی مباحث جهاد در قرآن کریم و محدوده ارائه مطالب در قالب مقاله، در این نوشتار تنها به بررسی دو موضوع می پردازم. ابتدا دفاعی بودن ماهیت جهاد در نگاه قرآن و سپس ارتباطی آیاتی که بر نفی اکراه در پذیرش دین دلالت می کند، با آیاتی که دستور به جنگ و قتال با کفار را صادر کرده است.

1- اهمیت جهاد

مسئله جهاد در قرآن کریم و روایات از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است، چنانکه فرمود: (لا یستوی القاعدون من المؤمنین غیر اولی الضّرر و المجاهدون فی سبیل الله باموالهم و انفسهم فضل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم علی القاعدین درجه و کلاً وعد الله الحسنی و فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما) (نساء / 95) (افراد با ایمانی که بدون بیماری و ناراحتی از جهاد باز نشستند با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، یکسان نیستند، خداوند مجاهدانی را که با مال و جان خود در راهش پیکار می کنند، برخودداری کنندگان از شرکت در میدان جهاد برتری عظیمی بخشید و به هریک از این دو دسته (به نسبت اعمالشان) وعده پاداش نیک داده و مجاهدان را بر قاعدان برتری و پاداش عظیمی بخشیده است).
کلمه درجه نکره می باشد و برای بیان عظمت و اهمیت است، گویا آنقدر درجه آنها بالا است که کاملاً شناخته نمی شود و این همانند آن است که به هنگام بیان ارزش فوق العاده چیزی گفته می شود هیچ کس قیمت آن را نمی داند. (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج4. ص 77).
در آیه دیگر فرمود: «انّ الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعداً علیه حقاً فی التوراه و الانجیل و القرآن و من اوفی بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به و ذلک هو الفور العظیم (توبه/ 111) (خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خریداری می کند که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد (به این گونه که) در راه خدا پیکار می کنند، می کشند و کشته می شوند، این وعده حقی است بر او که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده و چه کسی از خدا بر عهدش وفادارتر است، اکنون بشارت باد بر شما به داد و ستدی که با خدا کرده اید و این پیروزی بزرگی (برای شما است)
در این معامله خریدار، خدا، فروشنده، مؤمنان، کالا، جانها و اموال و ثمن، بهشت است و سند معامله، سه کتاب آسمانی، تورات، انجیل و قرآن کریم می باشد. شبیه این آیه در آیات ده و یازده سوره صف نیز آمده است.
اهمیت جهاد در روایات و سخنان معصومین (علیهم السلام) نیز به صورت چشمگیری بیان شده است که به برخی از آن اشاره می شود:
1- جهاد دری است از درهای بهشت که خداوند آن را برای دوستان مخصوصش می گشاید. «فان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اولیائه» (نهج البلاغه، خطبه 27)
2- جهاد کنید تا مجد و عظمت را برای فرزندانتان به میراث بگذارید. «اغزوا تورثوا ابنائکم مجداً» شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج11، ص9).
3- کسی که در جنگ شرکت نکند و خود را برای آن آماده نکند، در حالی از دنیا می رود که شعبه ای از نفاق را به همراه دارد. «من لم یغز و لم یحدث نفسه بغزومات علی شعبه من النفاق». کنز العمال، ج2، ص 255، رقم 5423)
4- بهشت دری دارد که به آن در مجاهدان گفته می شود که جهاد کنندگان از آن در وارد بهشت می شوند. «الجنه باب یقال له باب المجاهدین یمضون الیه» جواهر الکلام.
ج21، ص 4)
5- بالای هر نیکی، نیکی دیگری است. اما هنگامی که انسان در راه خدا کشته شود، بالاتر از آن نیکی، نیکی دیگری نیست. «فوق کل ذی برّ برّ حتی یقتل فی سبیل الله فاذا قتل فی سبیل الله فلیس فوقه بر». وسایل الشیعه، جلد 11، ص 10)
از این رو است که حضرت علی (ع) فرمود: «والذی نفسی بیده، لالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی فراش» (وسایل الشیعه، ج11، ص 8) خدایی که جانم به دست اوست، قسم هزار ضربه شمشیر بر من، آسان تر است از مرگ در بستر.
اهمیت جهاد در اسلام به خاطر آثار مهم آن می باشد که یکی از مهم ترین آثار آن، حفظ دین می باشد. «و به یدفع عن الدین». وسایل الشیعه، ج11، ص 7).

2- تعریف جهاد

برای جهاد دو معنا ارائه شده است، جهاد به معنای عام و جهاد به معنای خاص. جهاد در معنای عام خود عبارت است از «بذل النفس و المال و الوسع فی اعلاء کلمه الاسلام و اقامه شعائر الایمان» (جواهر الکلام، ج21، ص 3). عنی تقدیم کردن جان و مال در راه سرافرازی اسلام و برپایی شعائر دینی.
دامنه جهاد در این تعریف، آنقدر وسیع است که جنگ در راه خدا، جهاد با نفس، امر به معروف و نهی از منکر، و مانند آن را شامل می شود.
اما جهاد به معنای خاص عبارت است از «بذل النفس و ما یتوقف علیه من المال محاربه المشرکی او الباغین علی وجه المخصوص» (جواهر الکلام، ج21، ص 3) یعنی انسان در جنگ با مشرکین و اهل بغی، جان و مال خود را به گونه ای مخصوص تقدیم کند.
موضوع بحث در این نوشتار از همین نوع است، یعنی مبارزه مسلحانه با کفار و مشرکین و اهل بغی.

3- واژه های جنگ در قرآن کریم

پیرامون جنگ، در قرآن کریم، چهار واژه ذیل به کار رفته است:

1-3- جهاد

چنانکه در بالا اشاره شد این کلمه دارای دو معنای عام و خاص است که در قرآن کریم به هر دو معنا به کار رفته است. به عنوان مثال در معنای دوم خدای متعال فرمود: «یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم» (توبه/73 و تحریم/9) ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت گیر) و در معنای اول فرمود: (والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا) (عنکبوت/ 69) و آنها که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعاً هدایتشان خواهیم کرد)

2-3- قتال

این کلمه از ریشه قتل مشتق شده و به معنای با یکدیگر جنگیدن و همدیگر را کشتن است. به عنوان مثال خدای متعال فرمود: «یا ایها النبی حرض المؤمنین علی القتال» (انفال/65) (ای پیامبر، مؤمنان را به جنگ ترغیب کن)
قتال از نظر معنا با جهاد به معنای خاص نزدیک است. زیرا هر دو به معنای جنگ رو در رو نبرد در میدان جنگ می باشد. اما از لحاظ کاربرد و استعمال با هم تفاوت دارند. با این توضیح که جهاد فقط در مورد جنگی که در راه خدا است، استعمال می شود. علیرغم کاربرد جهاد در قرآن با قید «فی سبیل الله» ولی با این فریضه، عبادت مصطلح فقهی محسوب نممی شود. زیرا از نگاه فقه، عبادت به عملی گفته می شود که قصد قربت، شرط صحت آن باشد. مثل نماز و روزه، در عین حال جهاد عبادت به معنای عام می باشد. عبادت در این معنا به عملی می گویند که قصد قربت شرط ترتب ثواب باشد. پس اگر جهاد در راه خدا باشد، ثواب بر آن مترتب می شود و کشته شدن در این مسیر، شهادت محسوب می گردد. اما اگر برای خدا نباشد، ثوابی بر آن بار نخواهد شد. ر ک: فقه الامام جعفر الصادق (علیه السلام) محمد جواد مغنیه، ج3، ص9).
به همین خاطر کلمه جهاد و مشتقات آن در قرآن کریم معمولاً با قید (فی سبیل الله) مقید شده است. مثلاً در دو آیه زیر فرمود: ( والذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله اولئک یرجون رحمت الله) (کسانی که هجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند، آنها به رحمت خدا امیدوارند (بقره/ 218) و (جاهدوا فی الله حق جهاده) (حج/78) و برای خدا حق جهاد در راه او را به جای آورید).
ولی کلمه قتال از نظر استعمال عمومیت دارد، یعنی هم در مورد جنگ در راه خدا استعمال می شود و هم در مورد جنگ در غیر راه خدا. به عنوان نمونه خدای متعال فرمود (الذین امنوا یقاتلون فی سبیل الله و الذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت) (نساء/ 176) (اهل ایمان در راه خدا و کافران در راه طاغوت جهاد می کنند)

3-3- حرب

این کلمه، در لغت به معنای سلب است و وجه تسمیه جنگ به حرب به این علت است که امنیت و آرامش را از بین می برد. حرب در قرآن کریم به معنای جنگ و کارزار استعمال شده است. چنانکه خدای متعال فرمود: «حتی تضع الحرب اوزارها» (محمد (صلی الله علیه و آله و سلم/ 4) (تا جنگ، باز سنگینی خود را بر زمین نهد. (تنها وقتی دست از مقابله بکشید که توان مقابله دشمن را در هم شکسته باشید و آتش جنگ خاموش گردد.) نیز فرمود «فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله» (بقره/279) (اگر چنین نمی کنید (دست از ربا نمی کشید) بدانید با جنگ با خدا و رسول او روبرو خواهید بود)
4-3- غزوه
از مشتقات این کلمه در قرآن کریم آمده است: «یا ایها الذین امنوا لا تکونوا کالذین کفروا و قالوا لاخوانهم اذا ضربوا فی الارض او کانوا غزی لو کانوا عندنا ما مأتوا و ما قتلوا لیجعل الله ذلک حسره فی قلوبهم و الله یحیی و یمیت و الله بما تعملون بصیر» (آل عمران/ 156) (ای کسانی که ایمان آورده اید، شما هم مانند کافران نباشید که هنگامی که برادرانشان به مسافرتی می روند، یا در جنگ شرکت می کنند، (و از دنیا می روند و یا کشته می شوند) می گویند اگر آنها نزد ما بودند، نمی مردند و کشته نمی شدند. (شما اینگونه سخنان نگویید) تا خدا حسرت را به دل آنها بگذارد و خداوند زنده می کند و می میراند (و حیات و مرگ به دست اوست) و خدا به آنچه انجام می دهید، بینا است)

4- اقسام دفاع

فرضیه دفاع در فرهنگ قرآن کریم و سنت معصومین (علیه السلام) به سه قسم تقسیم می شود: دفاع فردی، دفاع اجتماعی و دفاع از اسلام و سرزمین اسلامی. گرچه دو قسم اول محل بحث نیست و تنها قسم سوم مدنظر این نوشتار می شود، ولی به اختصار می توان گفت اسلام از ارزش های والای انسانی همواره حمایت می کند و در این رهگذر به خود انسان نیز اجازه و امکان داده است که تا به آخر از این ارزش ها دفاع کند.
بعضی از این ارزش ها، جان، مال و ناموس اسلام است. انسان هر فردی را موظف کرده است در صورتی که هدف مهاجم یا مخارب یا دزد قرار گرفت که می خواستند به این ارزش ها لطمه و آسیب وارد سازند، با تمام قدرت و تا پای جان برخیزد و از خود و ناموس و مال خود دفاع کند. (دکتر علیرضا فیض، مقارنه و تطبیق در حقوق جزای اسلام ص 299)
دفاع اجتماعی، همان سیستم امر به معروف و نهی از منکر است. ماهیت این دو فریضه، دفع است نه رفع. امر به معروف و نهی از منکر برای پیشگیری از ترک معروف و وقوع منکر است. (امام خمینی، مکاسب محرمه، ج1، ص 205) یعنی در امر به معروفی است که قرار است ترک شود و در نهی از منکر، نهی از منکری است که قرار است واقع شود. اگر معروف، ترک و منکر، واقع شد، با انجام این دو فریضه، از ادامه ترک معروف و وقوع منکر جلوگیری می کنیم. به همین جهت است که یکی از شرایط وجوب این دو فریضه، قصد استمرار است، یعنی دریابیم که مخاطب، حداقل برای بار دوم نیز قصه ترک معروف و ارتکاب منکر را دارد.
نوع سوم، دفاع از اسلام و سرزمین اسلامی است. این قسم در کتب فقهی به جهاد نامبردار است و همین نوع از دفاع، موضوع بحث در این نوشتار است. لازم به ذکر است که دفاعی بودن جهاد در اسلام، صرفاً به معنای مقابله نظامی در برابر تجاوز مسلحانه نیست بلکه وسیع تر از این معناست و شامل از بین بردن موانع توحید و خداپرستی، خاموش کردن آتش فتنه و در یک کلمه گشودن راهی در جهت بنده خدا کردن انسان ها نیز می شود (محمد مهدی آصفی، الجهاد، ص17)

5- ماهیت جهاد از نگاه قرآن کریم

براساس آیات قرآن، دفاع در مقابل تجاوز و تهاجم دشمن از ظلم و ستم ظالمین و ستمگران، یک وظیفه همگانی است و برهمه مسلمین واجب است به هر وسیله ممکن به دفاع برخیزند. هرکس به اندازه توان و به قدر امکان، مسئول است چه مرد باشد یا زن، کهنسال باشد یا جوان. دلیل مطلب آن است که رسیدن به کمال مطلوبی که قرآن کریم برای انسان ترسیم می کند، تنها در سایه امنیت و آرامش میسر خواهد بود. از این رو اسلام برای امنیت، اهمیت زیادی قایل است تا آنجا که بر هم زنندگان نظم در جامعه اسلامی به عنوان کسانی تلقی شده اند که با خدا و رسول او به منازعه برخاسته اند.
بدیهی است کسانی که با خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) در افتند، عاقبتی جز شکست و ناکامی پیش نخواهند داشت. لذا خدای متعال فرمود: «انّما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله..» (مائده/33) در این آیه، محاربینی که امنیت را از جامعه سلب می کنند همانند کسانی قلمداد شده اند که با خدا و رسولش به جنگ پرداخته اند.
با دقت در آیات مربوط به جهاد، در می یابیم که ماهیت جهاد، چیزی جز دفاع نمی باشد و این مسئله در بسیاری از آیات قرآن تصریح شده است. ولی قبل از پرداختن به این مطلب، ملاحظه سیر تدریجی نزول آیات جهاد بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، در اثبات این ادعا راهگشا خواهد بود.

6- مراحل تشریع جهاد

یکی از علل مهم پذیرش نامه های اسلام نزول تدریجی برخی از احکام آن بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ابتدا جامعه را آماده پذیرش حکم و دستوری می کرد و سپس حکم مورد نظر نازل می شد. جهاد هم از جمله همین احکام بود که مراحل مختلفی را طی کرد تا به صورت کامل در آمد.
در مرحله اول پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدارا و مماشات و صفح و عفو در برابر مشرکان مأمور می شود. لذا خداوند متعال فرمود؟ (فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین انا کفیناک االمستهزئین) (حجر/ 94-95) (آشکارا آنچه را که مأموریت داری، بیان کن و از مشرکان روی گردان (و به آنها اعتنا نکن) ما شر استهزا کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد)
اعراض از مشرکان در اینجا به معنای بی اعتنایی یا ترک مبارزه پیامبر با آنهاست، به طوری که از بعضی از روایت استفاده می شود، بعد از آن که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) سه سال مخفیانه دعوت کرد، و عده قلیلی از نزدیکان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او ایمان آورند که نخستین آنها از زنان خدیجه و از مردان علی (علیه السلام) بود، آیه بالا نازل شد.
بدیهی است دعوت به توحید خالص و درهم ریختن نظام شرکت و بت پرستی در آن زمان و در آن محیط، کار عیب و وحشتناکی بود و از همان آغاز، این مسئله نمایان بود که گروهی به استهزاء بر می خیزند و به همین جهت خداوند به پیامبرش قوت قلب می دهد که از انبوه دشمنان و استهزا کنندگان نهراسد و دعوت خود را آشکارا و علنی سازد و به یک مبارزه پیگیر و منطقی در این راه دست بزند. خود آن حضرت نیز در مقابل اذیت و آزار مشرکان می فرمود: «اصبرو فانی لم اومر بالقتال» (محمود شهابی، ادوار فقه، ج 1، ص 205؛ دکتر وهبه الزحیلی، آثار الحرب، ص 115) صبر را پیشه خود کنید که من هنوز به پیکار و قتال مأمور نشده ام.
در مرحله دوم، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به شیوه حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن مأمور می شود. خدای متعال به آن حضرت فرمود: ( ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالّتی هی احسن انّ ربّک هو اعلم بمن ضلّ عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین) (نحل/ 125) با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت نما، با آنها به طریقی که نیکوتر است استدلال و مناظره کن، پروردگار تو از هر کسی بهتر می داند چه کسانی از طریق او گمراه شده اند و چه کسانی هدایت یافته اند)
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مدت سیزده سال بعد از بعثت را بدین گونه در مکه گذراند و علت آن که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در این فاصله زمانی مأمور به جنگ نشدند، آن بود که پیروان دین اسلام معدود و اندک بودند و اگر به جنگ بر می خاستند، احتمال نابودی اسلام، پیامبر و اصحاب آن حضرت می رفت و تا آن زمان هنوز قدرت مسلمین به مرحله ای نرسیده بود که در مقابل خشونت دشمن، دست به مبارزه مسلحانه بزنند.
به علاوه این مدت، مرحله خودسازی براساس برنامه های اسلام و فراهم نمودن زمینه برای گسترش نفوذ اسلام از راه تبلیغ بوده است. البته عدم شروع جنگ از ناحیه مشرکین به خاطر آن بود که به خیال خود فکر می کردند که با دست یازیدن به مراحل پایین تر از جنگ، در کارشان موفق شدند و با تهدید و تطمیع، آنها را از دین جدید خود باز خواهند داشت. جریان "لیله المبیت" و توطئه قتل پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از همین موارد است.
در مرحله سوم، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور به دفاع در برابر مشرکانی گردیده که ظلم و تعدی از ناحیه آنان شروع شده باشد. بعد از آن که آن حضرت به مدینه هجرت کردند و حکومت اسلامی تشکیل دادند، در سال دوم هجری، قتال (دفاع) بر مردم مسلمان واجب شد و خداوند دستور جهاد را به مسلمانان صادر کرد.
خدای متعال فرمود: (اذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا و انّ الله علی نصرهم لقدیر)
(حج/39) (به آنها که جنگ بر آنان تحمیل شده اجازه قتال داده شد. چرا که مورد ستم قرار گرفته اند و خدا بر یاری آنها تواناست)
بنابراین، اولین فرمان جهاد، دفاع در مقابل ظلم و ستمی بود که مشرکان مکه بر مسلمانان وارد می کردند. از همین سال، جنگ به طور رسمی آغاز شد. این جنگ ها به طور کلی دفاعی بوده است. (محمد رشیدرضا، الوحی المحمدی، ص 272؛ ابوالوفاء المعاهدات الدولیه، ص 259؛ شیخ محمد جواد بلاغی، الرحله المدرسیه، ص 212 و 217؛ عفیف عبدالفتاح طباره، روح الدین الاسلامی، ص 325) و تا سال نهم هجری ادامه یافت.
بالاخره در مرحله چهارم پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور می شوند تا از حقوق انسان که مهم ترین آنها حق خداپرستی و بنده غیر خدا نشدن است، دفاع کند. در این مسیر آن حضرت با طی مقدماتی به برداشتن موانع توحید و یکتاپرستی دست یازیدند. بنابراین، لحن کلام الهی به شکل دیگری تغییر یافت و خدای متعال فرمود (و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الذین کلّه لله فان انتهوا فانّ الله) (انفال/39) با مشرکین بجنگید تا فتنه (شرک) برچیده شود و دین (و پرستش) همه مخصوص خدا باشد) نیز فرمود: (و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین لله) (بقره/ 193) (و با آنها بجنگید تا فتنه باقی نماند و دین مخصوص خدا گردد)

7- جهاد و جلوگیری از گسترش فساد

قرآن کریم در یکی از آیات خود به فلسفه قانون گذاری جهاد پرداخته و فرمود: (و لولا دفع الله النّاس بعضهم ببعض لفسدت الارض) (بقره/ 251) اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند، زمین را فساد می گیرد).
براساس این آیه، خدای متعال، ستمگران و ظالمان را هراز چند گاهی به وسیله جمعی از افراد با ایمان درهم می کوبد تا قدرت شیطانی آنان باعث نشود فساد همه جا را فرا گیرد. متکبران و طواغیت، هیچ گاه نمی توانند اصلاح گر باشند. آنان که خود در دام هوا و هوس خویش گرفتار آمده اند، چگونه می توانند به نجات جامعه انسانی از هرگونه تباهی و انحراف دست یازند؟ آثار وجودی اینان جز فساد چیز دیگری نخواهد بود.
از این رو جنگ که ماهیتی جز دفاع ندارد، در سیره بسیاری از پیامبران وجود داشته است. چنانکه قرآن کریم فرمود: ( و کاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل الله و ما ضعفوا و ما استکانوا و الله یحب الصابرین) (آل عمران/ 146) (چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنها جنگ کردند، آنها هیچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آنها می رسید، سست و ناتوان نگردیدند و تن به تسلیم ندادند و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد).
هشت سال دفاع مقدس، یکی از مصادیق بارز این آیه می باشد. اگر ملت ایران در برابر تجاوز ارتش بعث عراق به دفاع بر نمی خاست و صدام بر نظام اسلامی مسلط می شد، همان جنایاتی را که در شهرهای مرزی نسبت به زنان و کودکان و اموال مردم انجام داده بود، به همه شهرها تسری می داد. اما دفاع مقدس از انجام یک فاجعه بزرگ جلوگیری کرد.

8- جهاد و جلوگیری از تعطیلی یاد خدا

در یکی دیگر از آیات قرآن، فلسفه تشریع جهاد (دفاع) بیان شده است. خدای متعال فرمود: (و لولا دفع الله النّاس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات) (صوامع جمع صومعه در اصل به معنای بنایی است که قسمت بالای آن به هم پیوسته است (و ظاهراً اشاره به گلدسته های چهار پهلویی بوده که راهبان برای صومعه خود درست می کردند). صلوات جمع صلاه به معنای مبعود یهود یا کنیسه می باشد. مفردات، راغب اصفهانی؛ و بیع جمع بیع. مرکز عبادت مسیحیان یا کلیسا می باشد. مصباح المیز، فیومی) (و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیراً و لینصرن الله من ینصره انّ الله لقوی عزیز) (حج/40) ( و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها، صومعه ها، معابد یهود و نصارا و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می شود، ویران می گردد و خداوند کسانی را که او را یاری کنند (از آئینش دفاع نمایند) یاری می کند، خداوند قوی و شکست ناپذیر است.
روشن است جامعه ای می تواند قدم در راه کمال گذارد که ارتباط خود را با خدا حفظ کند، یعنی در برابر اراده تشریعی خداوند تسلیم محض باشد. از طرفی ارتباط با خدا و یاد او، اجتناب از طاغوت را در پی دارد. چنانکه رسالت تمام پیامبران الهی و اولیای خدا در طول تاریخ بشری چنین بوده است. خداوند در یکی از آیات قرآن فرمود: «و لقد بعثنا فی کل امه رسولاً ان عبدوالله و اجتنبوا الطاغوت» (نحل/ 36) (و در هر امتی رسولی فرستادیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید)
عبودیت در برابر خدای متعال و اجتناب از هرچه که مظهر طاغوت است، کمال انسان و جامعه انسانی را در پی خواهد داشت. بدون هر یک از این دو، طی طریق در جاده کمال میسر نیست. بدیهی است که عبادتگاهها، مظهر ارتباط با خدا هستند و سبب بیداری انسان می شوند.
اگر افراد با ایمان و غیور و سست دست روی دست بگذارند و تماشاچی فعالیت های ویرانگرانه طاغوت ها و مستکبران و افراد بی ایمان و ستمگر باشند، و آنها میدان را خالی ببیند، اثری از معابد و مراکز عبادت الهی باقی نخواهد ماند. چرا که معابد جای بیداری و محراب، میدان مبارزه با شیطان است و مسجد در برابر خودکامگان، سنگر است.
با نگاه به تاریخ اسلام در می یابیم که بسیج سپاهیان اسلام از مسجد آغاز می شد. جرقه های انقلاب اسلامی ایران از مساجد شروع شد. از این رو است که مستکبران و طواغیت، سعی در ویران کردن عبادتگاهها دارند. البته ویران کردن معابد و مساجد، تنها این نیست که آنها را در هم کوبند؛ بلکه ممکن است از راه های غیر مستقیم وارد شوند و آنقدر سرگرمی های ناسالم فراهم آورند و با تبلیغات سوء کنند که توده مردم را از معابد و مساجد، منحرف نمایند و به این ترتیب آنها را از رونق بیاندازند و عملاً به ویرانه ای تبدیل کنند.
یکی از نمونه های جالب توجه که می تواند یکی از مصادیق این آیه قرآن باشد، اقداماتی است که رهبران مارکسیست شوروی سابق در انقلاب اکتبر 1917 انجام دادند. آنها که دین را افیون توده ها می دانستند، تمام مساجد، معابر و کلیساها را تعطیل کردند و حتی برخی را به اصطبل حیوانات تبدیل نمودند.
بنابراین، جنگ در اسلام برای جلوگیری از قطع ارتباط انسان ها با خدای متعال قانون گذاری شده است. انسانی که از خدا پروا نکند و سر به اطاعت او فرود نیاورد، از شرش نمی توان در امان بود. تمام مفاسد، انحرافات و جنگ های ویران گر در طول تاریخ از جانب کسانی بوده است که از یاد خدا غافل بوده و از او پروا نکردند.
قرآن کریم به نکته مهمی اشاره کرده که کلید حل معمای اصلاحات در هر جامعه ای هست و آن جلوگیری از انحراف و تباهی و فراهم کردن بستر ارتباط انسان با خداست. از این رو، یکی از محققین معاصر پس از بحث و بررسی در این زمینه می نویسد: «و بعد کل ما تقدم فاننا نستطیع ان تقول بکل جرأه: ان الاسلام لو لم یقم بالسیف لم یکن دین الحق و العدل و لا دین الفطره و العقل و لکان خائناً للمجتمع بل و للانسانیه جمعاً علی مدی التاریخ..» (جعفر مرتضی العاملی، الصحیح من سیره النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، ف 3، ص 129)
به جرأت می توانیم بگوییم: اگر اسلام با شمشیر قیام نمی کرد، نه دین حق و عدل بود و نه دین فطرت و عقل، و به جامعه آن روز، بلکه به تمام انسانیت و انسان در طول تاریخ، خیانت می کرد.
شمشیر اسلام برای تجاوز و غارت نبوده است، بلکه برای نجات انسان از تحت ظلم و ستم و فساد و تباهی بوده است.

9- رابطه دعوت به اسلام و جهاد

بدیهی است که دین اسلام، خاتم ادیان و یک دین جهانی است. طرف خطاب اسلام، همه انسان ها هستند. خطابات قرآن کریم در این زمینه مطلق و عام است و شامل تمام انسان ها تا روز رستاخیز می شود. به عنوان نمونه خدای متعال فرمود (و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین) (انبیاء/ 107) (ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم) و (تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا) (فرقان/1) (زوال ناپذیر و پربرکت است کسی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا جهانیان را انزار کند. (و از عذاب و کیفر الهی بترساند)
تعبیر "للعالمین" نشان می دهد که دین اسلام، جنبه جهانی دارد و مخصوص، به منطقه و نژاد و قوم معینی نیست و نه تنها از نظر مکانی محدود نیست، بلکه از نظر زمانی هم قیدی ندارد و همه آیندگان را نیز شامل می شود.
به همین دلیل کفار از نگاه ما و شافعیه نسبت به فروع دین نیز مکلفند. (فاضل مقدادی، کنزالعرفان، ج1، ص 165؛ ملا احمد نراقی، عوائد الایام، ص 279) یعنی همچنان که نسبت به اصول دین مکلفند، و مورد بازخواست قرار می گیرند، نسبت به فروع دین نیز مکلف و مسئولند؛ چنانکه خداوند متعال فرمود: «الذین لا یوتون الزکاه و هم بالاخره هم کافرون» (فصلت/ 7) (وای بر مشرکان، همان که زکات را ادا نمی کنند و آخرت را منکرند).
این آیه بر وجوب زکات بر کافر صراحت دارد، زیرا خدای متعال بر عدم ادای آن، و عید عذاب داده است. البته اگر بخواهند درحال کفر زکات دهند، عمل آن ها صحیح نخواهد بود. چون صحت زکات به نیت و قصد قربت مشروط است و قصد قربت از کافر، متصور نیست. گر چه هنگامی که اسلام آوردند، زکات هایی را که از قبل نداده اند، از عهده آنها ساقط می شود؛ زیرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «الاسلام یجب ما قبله» (فاضل لنکرانی، القواعد الفقهیه، ص 257؛ میر فتاح مراغی، العناوین، ج2، ص 494)
نتیجه که این که اسلام، شرط صحت عمل و مقدمه واجب است، نه مقدمه وجوب. بنابراین، اسلام آوردن واجب است.
از این رو بر اساس آیه (ادع الی سبیل ربّک بالحکمه و الموعظه حسنه وجادلهم بالتی هی احسن...) (نحل/ 125) (با حکمت و اندرز نیکو به سوی پروردگارت دعوت نما و با آنها به طریقی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن)
فقهای شیعه دعوت کفار به اسلام را واجب می دانند. (فاضل مقداد، کنزالعرفان، ج1، ص 392؛ علامه حلی، مختلف الشیعه فی احکام الشریعه، ج4، صص 406-404 (الینابیع الفقهیه، کتاب الجهاد، ص 91) سیره عملی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز چنین بوده است (سکونی از امام صادق (علیه السلام) و او از اجداش از علی (علیه السلام) نقل کرده که آن حضرت فرمود: «بعثنی رسول الله «صلی الله علیه و آله و سلم) الی الیمن فقال: یا علی لا تقاتلن احداً حتی تدعوه، و ایم الله لئن یهدی الله علی یدیک رجلاً خیر لک ما طلعت علیه الشمس و غربت؛ و لک ولاوه یا علی). (الینابیع، کتاب الجهاد، ص 91، به نقل از تهذیب، ج6، ص 141 و 240. نیز از ابن عباس نقل شده است. که گفت: «ما قاتل رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قوماً قط الا دعاهم»، دکتر وهبه الزحیلی، آثار الحرب، ص 152 به نقل از سنن بیهقی، ج9، ص107).
حال که دعوت به اسلام واجب است و از طرفی اسلام آوردن نیز واجب است، آیا در این مسیر از سلاح زور استفاده می شود؟
متأسفانه بعضی از مستشرقین با برداشت ناصواب از آیات و روایات به این نتیجه رسیده اند که اسلام دین زور و گسترش آن با شمشیر بوده است. در ذیل به سه نمونه از این گونه ادعاها اشاره می کنم.
دکتر مجید خدوری که مسیحی و عراقی الاصل است و در دانشگاه هاپکینس آمریکا، استاد علوم شرقی بوده است، می نویسد: اسلام نتوانست خوی جنگجویی اعراب را که تحت تأثیر آن دائماً با یکدیگر در جنگ و ستیز بودند، زایل سازد، بلکه در حقیقت مبنای روابط جنگی میان دستجات را براساس این که جنگ، جزئی از نظم قانونی مسلمین است، دوباره تأیید کرد و آن را مورد استفاده قرار داد، به این بیان که جنگ مبدل به جنگ مقدس گردید و لاینقطع علیه کسانی که از مسلمان شدن اعتراض داشتند، اعلان شد. (دکتر خدوری، جنگ و صلح در قانون اسلام، ترجمه غلامرضا سعیدی، صص82-83)
در کتاب "دایره المعارف الاسلامیه" آمده است: «نشر الاسلام بالسیف فرض کفایی علی المسلمین کافه» (دایره المعارف الاسلامیه،ج 7، ص 188) گسترش اسلام با شمشیر بر همه مسلمانان واجب کفایی است.
منتسیکو نیز می نویسد: "وقتی به نتایج اخلاقی مذهب مسیح و اسلام بر می خوریم، بدون تردید این فکر به خاطر می رسد که باید مذهب مسیح را قبول کرد، زیرا مذهب مسیح، اخلاق را تعدیل و برعکس مذهب اسلام باعث تشدید اخلاق می شود. یکی از بدبختی های بشر این است که هر فاتحی دیانت خود را بر جامعه مغلوب تحمیل می نماید. دیانت اسلام که به زور شمشیر بر مردم تحمیل شده چون اساس آن متکی بر جبر و زور بوده باعث سختی و شدت، شده است و اخلاق و روحیات مردم را تشدید می کند.» «روح القوانین، منتسکیو، ترجمه علی اکبر مهتدی، صص 670- 671)
شک نیست که اسلام، دین شمشیر هم هست و این کمال اسلام است، نه نقص آن. ولی منظور اینان از این که می گویند: «اسلام دین شمشیر است» آن است که ابزاری که اسلام در دعوت خود به کار می برد شمشیر است و حال آنکه شمشیر اسلام همیشه آماده دفاع است. یا از جان مسلمین، یا از مال مسلمین و یا از سرزمین مسلمین. (شهید مطهری، سیره نبوی، ص 122 و 134)
در پاسخ به سؤال بالا با بررسی آیات مربوط به پذیرش دین و مقوله جهاد، می توان آنها را به دو دسته ذیل تقسیم کرد:
1- دسته اول: آیاتی که بر نفی اکراه در پذیرش دین و آزادی انسان در اسلام آوردن دلالت می کند، مانند: «لا اکراه فی الدین قد تبیین الرّشد من الغی» (بقره/256) (در پذیرش دین اکراهی نیست) (زیرا) راه درست از راه منحرف آشکار شده است) و (انا هدینا السبیل اما شاکراً و اما کفورا) (انسان/3)( ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد یا کفران کند) و «قل الحق من ربّکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیفکر...» (کهف/29) بگو این حق است از سوی پروردگارتان، هرکس می خواهد ایمان آورد (و این حقیقت را پذیرا شود) و هرکس می خواهد کافر گردد) و «لعلّک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین ان نشأ ننزل علیهم من السماء آیه فظلّت اعناقهم لها خاضعین» (شعرا/ 3و4) گویی می خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست دهِی، به خاطر اینکه آنها ایمان نمی آورند. اگر ما اراده کنیم، از آسمان بر آنها آیه ای نازل می کنیم که گردن هایشان در برابر آن خاضع گردد). «و لکم دینکم فی دین» (کافرون/6) (آیین شما برای خودتان و آیین من برای خودم).
2- دسته دوم، آیاتی است که بر جهاد تا از بین رفتن شرک و سخت گرفتن بر کفار و منافقین دلالت می کند. به عنوان نمونه:
(یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین واغلظ علیهم و مأواهم جهنم و بئس المصیر) و توبه/73 و تحریم/9) (ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت گیر، جایگاهشان جهنم است و چه بد سرنوشتی دارند) (و قاتلوهم حتّی لا تکون فتنه و یکون الدین کلّه لله) (انفال/39 و بقره/193) (با آنها پیکار کنید تا فتنه (شرک و بت پرستی) باقی نمایند و دین همه مخصوص خدا گردد) و «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم وخدوهم واحصروهم واقعدوا لهم کل مرصد...» (توبه/5) (هنگامی که ماه های حرام پایان گرفت، مشرکان را هرکجا بیابید، به قتل برسانید و آنها را اسیر سازید و محاصره کنید و در کمین گاه بر سر راه آنها بنشینید) و «قاتلوا الذّین لا یومنون بالله ولا بالیوم الآخر ولا یحرمون ما حرّم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیه عن یدوهم صاغرون» (توبه/29) (با کسانی از اهل کتاب که نه ایمان به خدا و نه به روز جزا دارند و نه آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده، حرام می شمرند، و نه آیین حق را می پذیرند، پیکار کنید تا زمانی که جزیه را به دست خود، با خضوع و تسلیم بپردازند)
با دقت در این آیات، آیا می توان گفت میان این دو دسته تعارض وجود دارد؟ زیرا از یک طرف فرمود: دست انسان در پذیرش دین باز است. چرا که انسان، آزاد آفریده شده است. از طرف دیگر چون کفار، اعتقاد به خدا و روز جزا ندارند و شرک را پیشه خود کرده اند، با آنها قتال کنید.
در پاسخ به این سؤال دیدگاه های مختلف وجود دارد. از این رو پس از نقل هر دیدگاهی، و اشکالاتی که بر آن وارد است، به تبیین نظریه ای پرداخته می شود که مورد تأیید نگارنده این نوشتار است و در پایان ثابت می شود که نه تنها تعارضی میان این دو دسته از آیات وجود ندارد، بلکه، در دعوت به اسلام هرگز از سلاح زور استفاده نمی شود و آنچه که برخی از مستشرقین بیان داشته اند، یا از روی کج فهمی است و یا از روی حسادتی است که به اسلام و مسلمین دارند و یا این که در واقع مأمورند و هدف، انجام مأموریت است. مخفی نماند که خلاف حاکمان در عصر بنی امیه و بنی عباس نمی تواند ملاک قضاوت در این زمینه باشد. آیات قرآن کریم و سیره رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومین (علیهم السلام) گواهی می دهد که اسلام در پیشرفت و گسترش خود از سلاح منطق و حکمت استفاده می کند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در فتح الفتوح خود، قلب ها را شکار می کرد و به تسخیر خود در می آورد. به عنوان مثال علی رغم این که ایران با سلاح زور فتح شد، ولی ایرانیان به زور شمشیر اسلام نیاوردند، بلکه با مطالعه در تعلیمات اسلام آن را یک دین کامل یافتند و گمشده خود را در فرامین آن پیدا کردند. آنها اسلام را با عقل و اندیشه و خواسته های فکری خود سازگار دیدند. لذا با جان و دل اسلام آوردند. از این رو، بیشتر علمای اسلام، ایرانی هستند، چنانکه نعمان بن زوطی معروف به ابوحنیفه که امام یکی از مذاهب چهارگانه اهل تسنن است، ایرانی بود و در منطقه زوط که یکی از نواحی مرو می باشد، به دنیا آمده است.
محمد بن اسماعیل بخاری که بزرگترین محدث اهل تسنن است و کتاب معروف او بزرگترین کتاب حدیث اهل تسنن است، ایرانی است. همچنین است سیبویه از ادبا و جوهری و فیروزآبادی از لغویین و زمخشری از مفسرین و ابوعبیده و واصل بن عطا از متکلمین (خدمات متقابل ایران و اسلام، شهید مطهری،‌ص 134) بنابراین،‌ اسلام ایرانیان یک امر تدریجی بوده است. چنانکه اغلب آنها در دوره استقلال سیاسی آنان مسلمان شده اند. استقلال سیاسی ایران از اوایل قرن سوم هجری شروع شد و تا آن وقت هنوز بسیاری از مردم ایران به کیش‌ها و آیین‌های قدیم از قبیل زرتشتی و مسیحی و صائبی و حتی بودایی باقی بودند (همان، ص 105).

10- دیدگاه نسخ

عده ای در تعارض ظاهری برخی از آیات قتال با آیاتی که بر نفی اکراه، ‌صفح و عفو و اعراض از مشرکین دلالت می کند، معتقد به ناسخ بودن آیات قتال هستند. به عنوان مثال برخی از مفسرین معتقد هستند آیه پنج سوره توبه که به «آیه سیف» (البته مرحوم آیت الله خویی، آیه 29 از سوره توبه را آیه سیف می نامد؛ خویی البیان، ص 286؛ و در ص 303 همین کتاب،‌ آیه 36 از سوره توبه را آیه سیف نامیده است) مشهور است. صد و بیست چهار آیه از آیاتی را که به اعراض از مشرکین و صفح و عفو آنان امر می کند، نسخ کرده است. (دکتر وهبه الزحیلی، آثار الحرب، ص 112 به نقل از الناسخ و المنسوخ فی القرآن،‌ابن خزیمه،‌ص 264. الناسخ و المنسوخ حاشیه الجلالین ابن حزم، ج 2،‌ص 179. الناسخ و المنسوخ،‌حاشیه اسباب النزول نیشابوری ابن سلامه، ص 184. تفسیر جصاص، ج1، ص 257.
مجمع البیان،‌ طبرسی، ج2، ص 285. تفسیر طبری،‌ج2، ص 108. البحر المحیط، ج 2، ص 67.
تفسیر ابن کثیر، ج4، ص 117. تفسیر قرطبی، ج8،‌ص 73. شهاب الدین احمد البرانی، شرح کتاب الناسخ و المنسوخ، ص 196،‌تهران، آبان 1344). از این رو، ‌این دسته از علما و مفسرین در واقع صورت مسئله را پاک کردند و بدون آنکه در مفهوم نسخ دقت لازم به خرج دهند، به راحتی مدعی نسخ شدند.

11- پاسخ به دیدگاه نسخ

با دقت در تعریف نسخ، ‌معتقد شدن به وجود آیات منسوخ در قرآن کریم، بسیار مشکل می باشد. چنانکه آیت الله خویی با بررسی های دقیق خود به این نتیجه رسیده است که تنها یک آیه قرآن که به آیه نجوا (مجادله/12) معروف است با آیه سیزدهمین همین سوره نسخ شده است. (خویی، البیان، ص 372).
بنابراین،‌ در پاسخ به ادعای منسوخ شدن دسته اول از آیات ذکر شده، باید گفت:
اولاً، از آنجا که اصل عدم نسخ است، لذا ادعای نسخ نیاز به دلیل دارد و باید اثبات شود. مبنای این اصل استحصاب عدم نسخ نیست. چرا که حتی منکرین استحصاب مانند سید مرتضی علم الهدی و صاحب معالم الاصول و محقق اول صاحب شرایع الاسلام نیز معتقد به این اصل هستند،‌ مبنای این قول، اجماع علماست مبنی بر اینکه نسخ باید به دلیل قطعی باشد و با دلیل ظنّی ثابت نمی شود.
ثانیاً، در بسیاری از موارد مراد از نسخ، همان تخصص و یا تقیید است. لذا، نسخ در معنای دقیق اصطلاحی خود به کار نرفته است. چنانکه از ابن عباس نقل شده که گفته است آیه: »والشعرّاء یتّبعهم الغاوون» (شعرا کسانی هستند که گمراهان از آن پیروی می کنند) (شعراء/224) با آیه: (الا الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات و ذکروا الله کثیرا» (مگر کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند و یاد خدا بسیار می کنند) (شعرا/ 227)
نسخ شده است. و نیز وقتی صحابه به آیه (و ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله) (اگر آنچه در دل دارید آشکار سازید یا پنهان،‌خداوند شما را طبق آن محاسبه می کند) (بقره/284) اعتراض کردند،‌گفته است آیه: ( لا یکلف الله نفساً الا ما آتاها) (خداوند هیچ کس را جز به مقدار توانایی که به او داده، ‌تکلیف نمی کند) (طلاق/7) آن را نسخ کرده و دیگر بر اساس آن عمل نمی شود. گروهی از نویسندگان، جامعیت شریعت، مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی (ره)، جلد 10، ص 345).
برخی از علمای بزرگ نیز نسخ را در معنای حقیقی خود به کار نبرده اند. چنانکه مرحوم فاضل مقداد سیوری معتقد است آیه: ( واللّاتی یأتین الفاحشه من نساءکم فاستشهدوا علیهنّ اربعه منکم فان شهدوا فامسکوهنّ فی البیوت حتیّ یتوفاهنّ الموت او یجعل الله لهن سبیلاً) (کسانی که از زنان شما مرتکب زنا می شوند،‌ چهار نفر از مسلمانان را به عنوان شاهد بر آنها بطلبید. اگر گواهی دادند، آنان (زنان) را در خانه های (خود) نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد یا اینکه خداوند راهی برای آنها قرار دهد) (نساء/15) با آِیه (الزانیه و الزّانی فاجلدوا کل واحد منهما مئه جلده و لا تأخذکم بها رأفه فی دین الله ان کنتم تومنون بالله و الیوم الآخر و لیشهد عذابهما طائفه من المؤمنین» (زن و مرد زناکار را هریک، ‌صد تازیانه بزنید و هرگز در این راه رأفت (و محبت کاذب) شما را نگیرد. اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید، و باید گروهی از مؤمنان مجازات آنها را مشاهده کنند) (نور/2) نسخ شده است. « و کان ذلک فی اول الاسلام ثم نسخ بآیه الجلد». فاضل مقداد، کنزالعرفان،‌ج2، ص 339).
اما باید بگوییم آیه فوق هرگز نسخ نشده است. زیرا نسخ در مورد احکامی است که از آغاز به صورت مطلق گفته شود نه به صورت موقت و محدود، در حالی که آیه فوق حکم "حبس ابد" را به عنوان یک حکم حدود و موقت ذکر کرده است، ‌و اگر مشاهده می کنیم که در پاره‌ ای از روایات تصریح شده که آیه فوق وسیله احکامی که دوباره مجازات عمل منافی عفت وارد شده،‌ نسخ گردیده است. منظور از آن نسخ اصطلاحی نیست، زیرا نسخ در زبان روایات به هرگونه تقیید و تخصیص حکم گفته می شود. (جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، ‌ج 3، ص 308).
ثالثاً نسخ عبارت است از برداشتن حکمی که در شرع مقدس اسلام ثابت شده است. (النسخ، ‌رفع ما هو ثابت فی الشریعه من الاحکام و نحوها. مظفر، اصول الفقه، ج2، ص 52. مراد از قید "و نحوها" آن است که کلیه اموری که وضع و رفع آنها در دست شارع بما هو شارع است، مثل جعل صلاه و یا جعل حکم صلاه. ‌اما اموری که وضع و رفع آن در دست شارع بما هو خالق است. نسخ نامیده نمی شود. بلکه از آن به "ابداً" نام می برند. بدأ در موردی به کار می رود که بنا بود چیزی در جهان تکوین به وقوع پیوندد، ولی واقع نشد،‌ مانند: جریان عذاب قوم یونس. پس نسخ در عالم تشریع و بدأ در عالم تکوین مطرح است). به عبارت دیگر نسخ عبارت است از برداشتن حکم از موضوعش در عالم تشریع. (رفع الحکم عن موضوعه فی عالم التشریع و الانشاء؛ خویی، البیان، ‌ص 277) در توضیح باید گفت نحوه جعل احکام در شریعت مقدس اسلام به دو گونه است:
اول: ثبوت حکم در عالم تشریع و انشاء؛ که در این مرحله حکم به گونه قضیه حقیقیه جعل می شود. در این گونه از قضایا، فرقی نمی کند که موضوعش در عالم خارج وجود داشته باشد یا خیر. بلکه قوام حکم به فرض وجود موضوع است. بنابراین اگر شارع بفرماید: شرب خمر حرام است، معنایش این نیست که در عالم خارج، خمر وجود دارد و چنین خمری حرام است. بلکه معنایش این است که هر زمان وجود خمر در عالم خارج فرض شود،‌ در شریعت مقدس، محکوم به حرمت است. بنابراین،‌ فرقی نمی کند که خمر در عالم خارج بالفعل وجود داشته باشد یا خیر، آنچه که در باب نسخ باید تأکید شود، آن است که برداشتن حکم در این مرحله، تنها با نسخ میسر است. بنابراین، حکم منسوخ باید نسبت به زمان مطلق بوده باشد. یعنی نه به دائمی بودن آن تصریح شده باشد و نه به موقتی بودنش.
دوم: ثبوت حکم در عالم خارج، بدین معنا که حکم بر موضوعی بار می شود که هم اکنون در عالم خارج وجود دارد یعنی اگر در عالم خارج، خمری وجود داشته باشد حرمتی که برای خمر در شریعت اسلام جعل شده، بالفعل شامل چنین خمری می شود و استمرار چنین حکمی به استمرار به بقای موضوعش می باشد. لذا رفع چنین حکمی، هرگز نسخ نامیده نمی شود. فراموش نکنیم زوال چنین حکمی هم ممکن است و هم واقع شده است. (خویی، البیان، ص 287)
نتیجه اینکه احکامی که از ابتدا به صورت موقت جعل شده اند، برداشتن آن هرگونه نسخ نامیده نمی شود. (فان النسخ انما یکون فی الحکم الذی لم یصرح فیه لا بالتوقیت و لا بالتأیید... فان النسخ هو رفع الحکم الثابت الظاهر بمقتضی الاطلاق فی الدوام و عدم الاختصاص بزمان مخصوص. خویی، البیان، ص 287).
با این توضیح در می یابیم که بسیاری از آیاتی که ادعای نسخ آن شده، به خاطرعدم دقت کافی در معنای نسخ است و اگر به دقت بررسی شود، در می یابیم که یا پای تخصیص در میان است و یا پای تقیید. به عنوان مثال در مورد آیه «و ان جنحوا للسلم فاجنح لها» (اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح در آ) (انفال/61) نقل شده که ابن عباس، مجاهد، زید بن اسلم، عطاء عکرمه و حسن بصری معتقدند که با آیه سیف نسخ شده است (خویی، البیان، ص 352 به نقل از: تفسیر ابن کثیر، ج2، ص 322) اما باید گفت آیه سیف ناسخ این آیه نیست، بلکه مخصص عموم حکم صلح در آیه مورد نظر است. زیرا:
اولاً آیه سیف مخصوص مشرکان است نه غیر آنان مثل اهل کتاب، زیرا جنگ و قتال با اهل کتاب به خاطر کفر آنها نیست، بلکه به علل دیگر مانند القاء فتنه در بین مسلمانان یا امتناع از پرداخت جزیه و مانند آن است. بنابراین، به صرف کفر، قتال با آنها جایز نیست. (خویی، البیان، صص 288-287) از این رو پیامبر اکرم (ص) در سال دهم هجری با مسیحیان نجران مصالحه کرد و حال آن که سوره توبه که آیه سیف در آن است، در سال نهم هجری نازل شد.
ثانیاً وجوب قتال با مشرکین و عدم مصاحله و مسالمت با آنان مقید است به زمانی که مسلمان از قدرت کافی برخوردار بوده و توان مقابله با آنان را داشته باشند. اما زمانی که قدرت کافی در برخورد با آنان را نداشته باشند، هیچ منعی از مصالحه و زندگی مسالمت آمیز با آنها وجود ندارد. چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) در حدیبیه با مشرکین قریش به طور موقت مصالحه کرد.
دلیل بر مقید و مخصص بودن آیه سیف نسبت به آیه نامبرده این سخن خدای متعال است که فرمود: «فلا تهنوا و تدعوا الی السلم و انتم الاعلون و الله معکم و لن یترکم اعمالکم» (محمد (ص) /35) (هرگز سست نشوید و دشمنان را به صلح (ذلت بار) دعوت نکنید. در حالی که شما برترید و خداوند با شماست و چیزی از ثواب اعمالتان را هرگز کم نمی کنم).

12- دیدگاه عبدالکریم زیدان

زیدان که عراقی الاصل می باشد، رساله دکتری خود را با نام "احکام الذمبین و المستأمنین" در الازهر قاهره به پایان رساند. در این کتاب معتقد است، آیه سیف (توبه/5)
قبل از آیه جزیه (توبه/29) نازل شده است. زیرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)با مشرکین عرب و یهود جنگیده و از آنها جزیه نگرفته بود، سپس با نزول آیه جزیه از اهل نجران که مسیحی و عرب بودند و مجوس که اهل کتاب نبودند، جزیه گرفت. لذا گرفتن جزیه از مجوس، دلیل بر جواز اخذ جزیه از تمام مشرکین است. بعد از نزول این آیه اگر از بت پرستان عرب، یک نفر باقی می ماند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از او جزیه می گرفت و علت این که از آنها جزیه نگرفت، آن بود که قبل از نزول این آیه، اسلام آورده بودند.
از نگاه زیدان، مجوس مشرک بوده و از اهل کتاب محسوب نمی شوند. زیرا کفر زرتشتیان غلیظ تر از بت پرستان عرب بوده است. زیرا مشرکین عرب، به توحید ربوبی اعتقاد داشتند و برخلاف مجوس، نکاح با محارم را جایز نمی دانستند، پس چگونه می توان گفت که گرفتن جزیه از مجوس جایز باشد، ولی از مشرکین جایز نباشد؟!
و اگر گفته شود که در آیه جزیه، به اهل کتاب اشاره شده است و حال آن که مشرکین، اهل کتاب نیستند، لذا نمی توان از آنها جزیه گرفت. در پاسخ می گوییم: این آیه مفهوم ندارد، زیرا نه معترض اخذ جزیه ازغیر اهل کتاب شده و نه معترض عدم اخذ از آنها لذا برخی از مفسرین در تفسیر این آیه گفته اند: خداوند به قتال با همه کفار دستور داده است و ذکر اهل کتاب به خاطر احترام به کتابشان و این که آگاه به توحید و رسولان و شرایع می باشند، هست. به این ترتیب ذکر اهل کتاب در آیه، دلیل بر منحصر بودن جواز عقد ذمه با آنان نیست.
در پایان به این نکته اشاره می کند که اگر انعقاد عقد ذمه و گرفتن جزیه با غیر اهل کتاب جایز نباشد، ناچار باید آنها را به پذیرش دین اکراه کنیم. حال آنکه براساس آیه 256 از سوره بقره، در پذیرش دین اکراه وجود ندارد. (عبدالکریم زیدان، احکام الذمبین و المستأمنین، صص 27-30)

13- پاسخ به دیدگاه عبدالکریم زیدان

دیدگاه زیدان قابل قبول نیست، زیرا : اولاً در سال نزول آیه به جزیه اختلاف نظر وجود دارد، بعضی می گویند در سال هفت هجری (تفسیر علی بن ابراهیم، ص 257) و عده ای معتقدند در جنگ تبوک (احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ص 116) و برخی بر این باورند که در سال نهم هجری ابن قیم، احکام اهل الذمه، ج 1، صص 6-7، جصاص، حکام القرآن، ج1، ص 142؛ تفسیر ابن کثیر، ج3، ص 347) و جمعی نیز سال نزول آن را قبل از جنگ تبوک می دانند. (طبرسی، مجمع البیان، ج5، ص 34)
ثانیاً در کتب روایی شیعه احادیثی وجود دارد مبنی بر این که مجوس دارای پیامبر بودند، نیز کتابی داشتند که بر دوازده هزار پوست گاو نوشته شده بود. از امام صادق (ع) درباره مجوس سؤال شد؛ آیا این گروه پیامبری داشته اند؟ حضرت فرمود: بلی، آیا از نامه ای که پیامبر (صلی الله علیه آله و سلم)به اهالی مکه فرستاد، آگاه نیستی؟ در آن نامه مردم مکه به اسلام دعوت شده و بر آنان اخطار شده بود که در صورت مخالفت منتظر اعلان جنگ باشند. مردم مکه در پاسخ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نوشتند که پیشنهاد جزیه را از آنان بپذیرد و اهالی مکه را در پرسش بت ها آزاد بگذارد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ گفت: من جز اهل کتاب از هیچ گروهی جزیه نمی پذیرم. مردم مکه به گمان این که خلاف واقعی در گفتار آن حضرت پیدا کرده اند، نوشتند: تو گمان بردی جزیه را جز از اهل کتاب نمی پذیری؟ آنگاه جزیه مجوس هَجَر را پذیرفتی. پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ طی نامه ای به اهل مکه نوشت: مجوس پیامبری داشتند که او را به قتل رسانیدند و نیز کتاب آسمانی بر آنان نازل شده بود و آن را آتش زدند، پیامبرشان کتاب آسمانی آنان را بر دوازده هزار پوست گاو بر آنان عرضه نمود. (وسائل الشیعه، ج11، ص 96، حدیث 3، 1، 5، 8، 9)
در حدیث دیگری از اصبغ بن نباته می خوانیم که علی (علیه السلام) بر فراز منبر فرمود: "سلونی قبل ان تفقدونی" از من سؤال کنید پیش از آن که مرا نیابید. اشعت بن قیس برخاست و گفت: ای امیرمؤمنان چگونه از مجوس، جزیه گرفته می شود، در حالی که کتاب آسمانی بر آنها نازل نشده و پیامبری نداشتند؟ علی (علیه السلام) فرمود "آری، خداوند کتابی بر آنها نازل کرده و پیامبری مبعوث نموده است. (همان، حدیث 7)
ثالثاً اگر برای فرار از "اکراه در دین" معتقد شویم که با هر کافری می توان عقد ذمه منعقد ساخت، مشکل همچنان باقی خواهد بود، زیرا در مورد آنان که قائل به جواز ذمه شدیم نیز بحث اکراه مطرح می شود، نهایت اینکه درباره غیر ذمی آنها را مخیر بین اسلام و جنگ می کنیم اما در مورد ذمیان دستشان را در انتخاب یکی از سه امر (اسلام، ذمه، جنگ) باز می گذاریم. بالاخره اگر بحث از اکراه به میان آید، درهر دو مورد اکراه وجود خواهد داشت.

14- دیدگاه جمع میان آیات جهاد و نفی اکراه

در این دیدگاه، آیات مربوط به جهاد به دو دسته قابل تقسیم است، آیات مطلق و آیات مقید. مقصود از آیات مطلق، آیاتی است که بدون هیچ قید و شرطی فرمان جهاد با مشرکین و یا اهل کتاب را صادر کرده است. اما آیات مقید یعنی آیاتی که با شرایط خاصی فرمان جهان داده است. مسأله مطلق و مقید یکی از مباحث الفاظ در علم اصول است. علمای اصول معتقدند میان مطلق و مقید، تعارضی وجود ندارد بلکه با شرایط خاصی، مطلق را بر مقید حمل می کنند و مقید را قرینه ی توضیحی برای مطلق در نظر می گیرند. لذا در مسأله مورد بحث با حمل آیات مطلق بر آیات مقید، باید مفهوم جهاد را همان بدانیم که آیات مقید بیان کرده است. یعنی آیات قرآن، جهاد را بدون قید و شرط واجب نمی داند، بلکه در یک شرایط خاصی واجب می داند.
از جمله آیاتی که بطور مطلق دستور جهاد داده است، عبارتند از «قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله و لا بالیوم الاخر و لا یحرمون ما حرم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیه عن ید و هم صاغرون» (با کسانی از اهل کتاب که نه ایمان به خدا و نه روز جزا دارند و نه آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده حرام می شمرند و نه آیین حق را می پذیرند، پیکار کنید تا زمانی که جزیه را به دست خود با خضوع و تسلیم بپردازند) (توبه/29) و «یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم و ماواهم جهنم و بئس المصیر» (ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت گیر. جایگاهشان جهنم است و چه بد سرنوشتی دارند) (توبه/73- تحریم /9)
اما آیاتی که مشروعیت جهاد را مقید کرده است، به چهار دسته تقسیم می شوند:
آیاتی است که مشروعیت جهاد را مقید کرده به اینکه اگر کفار دست به تجاوز زدند و با شما به جنگ پرداختند، شما با آنها بجنگید. به عنوان مثال خدای متعال فرمود: «و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا انّ الله یحب المعتدین» (با کسانی که با شما به جنگ و پیکار می پردازند، در راه خدا کارزار کنید و تجاوز نکنید که خدا تجاوز کاران را دوست ندارد) (بقره/190)
1- آیاتی که مشروعیت جهاد را مقید کرده به نجات مظلومین از تحت ظلم ظالمین. با این توضیح که اگر ملتی در تحت ظلم و شکنجه ستمگران قرار گرفته باشد و شما توان رهایی آنان را از چنگال ظالمان داشته باشید، جهاد بر شما واجب خواهد بود، اعم از اینکه مظلومین مورد نظر مسلمان باشند و یا غیر مسلمان. قرآن کریم در این زمینه فرمود: (و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرّجال و النّساء و الولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنّا من لدنک نصیرا)
(چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکانی (که به دست ستمگران) تضعیف شده اند، پیکار نمی کنید؟ همان افراد (ستمدیده ای) که می گویند خدایا ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند، بیرون ببر و برای ما از طرف خود سرپرست قرار بده و از برای ما از طرف خود یاور و یاوری تعیین فرما) (نساء/75)
بنابراین ممکن است طرف مقابل با ما نجنگد و کاری با ما نداشته باشد، ولی مرتکب یک ظلم فاحش نسبت به جمعی از انسانها شده و عده ای را به استضعاف کشیده است. و ما قدرت داریم آن انسان هایی را که تحت تجاوز قرار گرفته اند، نجات دهیم و اگر نجات ندهیم در واقع به ظلم ظالم نسبت به آن مظلوم کمک کرده ایم. در چنین صورتی جهاد نه تنها جایز بلکه واجب است.
آیاتی که صریحاً می گوید دعوت اسلامی، اجباری نیست. چنانکه در صفحات قبل آمده، عده ای از مستشرقین به مسأله جهاد در اسلام اشکال کرده و گفته اند مسلمین به واسطه همین اجازه قانونی از طرف اسلام با ملت ها وارد جنگ شدند و اسلام را به زور تحمیل کردند. لذا جهادهای اسلامی، همه جهاد تحمیل عقیده بود و برای این بود که اسلام را به زور تحمیل کنند و اسلام هم به زور تحمیل شد.
در پاسخ گفتیم که اگر در دین مسأله جنگ و مقررات مربوط به آن مطرح نشده باشد نشان نقض آن دین است. زیرا جنگ گاه به هدف تجاوز است که در دین اسلام چنین جنگی تجویز نشده است و گاه هدف از جنگ دفاع در مقابل تجاوز است، لذا هر دو نوع محکوم به یک حکم نیستند، جنگ تهاجمی قطعاً بد است ولی جنگ به معنای ایستادگی در مقابل تهاجم قطعاً خوب است و از ضروریات زندگی بشر محسوب می شود.
یک سلسله از آیات قرآن کریم، تحمیل در پذیرش دین را نفی کرده است. در این دسته از آیات تصریح شده که دین باید با دعوت گسترش یابد نه با اجبار و اکراه و تحمیل.
چنانکه فرمود: (ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالّتی هی احسن) (با حکمت و اندرز نیکو به سوی راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به طریقی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن) (نحل/125) نیز خدای متعال فرمود: (لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی) (در پذیرش دین، اکراهی نیست (زیرا) راه حق از راه باطل آشکار شده است) (بقره/256) و (و قل الحقّ من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر) (بگو این حق است از سوی پروردگارتان، هرکس می خواهد ایمان آورد (و این حقیقت را پذیرا شود) و هرکس می خواهد کافر گردد). (کهف/29) «و لو شاء ربک لا من فی الارض کلّهم جمیعاً افانت تکره النّاس حتی یکونوا مؤمنین» (و اگر پروردگارت می خواست تمام آنها که در روی زمین هستند، همگی (از روی اجبار) ایمان می آوردند، آیا تو می خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟) (الشعراء/ 4و3) «و لعلّک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین* ان نّشا ننزّل علیهم من السماء آیه فظلت اعناقهم لها خاضعین» (گویی می خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست دهی، به خاطر اینکه آنها ایمان نمی آورند. اگر ما اراده کنیم از آسمان بر آنها آیه ای نازل می کنیم که گردن هایشان در برابر آنها خاضع گردد)
در توضیح این دسته از آیات چند نکته مهم باید مد نظر قرار گیرد:
اولاً از آنجا که دین، مجموعه ای است اعم از اصول و فروع، آیه 256 بقره ناظر به بخش اصول است نه فروع. زیرا پس از پذیرش اصول دین، اکراه بر فروع، به حق و مطابق سیره عقلا است همانند اکراه زوجه بر اطاعت از زوجش، اکراه سارق بر ترک سرقت، اکراه مدیون بر ادای دین و مانند آن.
ثانیاً این آیات درباره کسانی است که غیر مسلمانند و می خواهند اسلام آورند و یا در خانواده مسلمین به دنیا آمده و پس از رسیدن به مرز تکلیف می خواهند اسلام آورند. بر اساس این آیه می گوییم در پذیرش دین اکراه وجود ندارد. شاهد بر این سخن، فتوای تمام فقهای شیعه در ابتدای رساله علمیه است که فرموده اند: در اصول دین، شخص باید به مرز یقین برسد. به عبارت دیگر، اصول دین، تحقیقی است.
ثالثاً اکراه در لغت گاه در مقابل رضایت استعمال شده و گاهی در مقابل اختیار، در این آیه اکراه در مقابل اختیار است نه رضایت، زیرا اگر مراد، معنای اول باشد از آنجا که دین اعم از اصول و فروع است و در فروع با توجه به این که اکراه (علیرغم عدم وجود رضایت) وجود دارد و مطابق با سیره عقلاست، نقض می شود. لذا معنای دوم، مراد آیه می باشد. به عبارت دیگر این آیات در مقام اخبار از یک واقعیت است و آن این که، تکویناً انسان آزاد آفریده شده است. لذا می تواند اسلام بیاورد و می تواند به راه کفر برود و اسلام نیاورد. در تشریع انسان آزاد نیست دست به هر کاری بزند. در این حوزه، دایره آزادی انسان به وجوب و حرمت محدود است. همانند این که انسان تکویناً میان سم و آب می تواند سم بنوشد و دست به خودکشی بزند، ولی تشریعاً نوشیدن سم حرام است و انتحار یکی از گناهان کبیره محسوب می شود.
درست است انسان تکویناً آزاد آفریده شده است و در انتخاب هیچ دینی مجبور نیست، ولی تشریعاً موظف است دین حق را که خواسته فطرت اوست، بپذیرد. اگر انسان در حوزه تشریع آزاد بود، نباید سخن از جهنم و بهشت در آن دنیا و حدود و قصاص و تعزیرات دراین دنیا مطرح می شد.
رابعاً علت این که دین (چه حق و چه باطل) اجبار پذیر نیست، آن است که دین از مقوله عقیده است و عقیده از امور جوانحی محسوب می شود نه از امور جوارحی. به عبارت دیگر، عقیده از امور قلبی است و در امور قلبی اکراه و اجبار راه ندارد. این که قرآن می گوید در دین اجبار نیست نمی خواهد بگوید دین را می شود با اجبار تحمیل کرد، ولی با این که می شود با اجبار تحمیل کرد شما تحمیل نکنید و بگذارید مردم بدون اجبار دین دار باشند، بلکه از این باب است که دین را با اجبار نمی شود تحمیل کرد، آن که با اجبار تحمیل بشود، دین نیست. (برگرفته از: شهید مطهری، کتاب جهاد، آیت الله خویی، البیان، ص 307-306)
خامساً اگرچه برخی با تمسک به آیات جهاد و قتال همانند: «و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین لله» (با آنها بجنگید تا فتنه (شرک) باقی نماند و دین مخصوص خدا گردد) (بقره/193) و «و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدّین کلّه لله» (با آنها پیکار کنید تا فتنه (شرک) برچیده شود و دین (پرستش) همه مخصوص خدا باشد) انفال/ 39) به غلط گفته اند. در اسلام جهاد برای تحمیل دین جایز است. آیا آیات مورد نظر می فرماید بجنگید تا فتنه و شرک برطرف شود نه این که بجنگید تا به اجبار، مردم دین را بپذیرند. لذا اگر جلوی فتنه گرفته شود و حق و باطل برای مردم تبیین گردد، خود به خود مردم اسلام خواهند آورد، زیرا هر انسانی، مسلمان به دنیا می آید. پس اگر با شرک و مظاهر شرک برخورد شود، مردم به سمت خدا خواهند آمد، زوال شرک، گرایش به توحید را در پی خواهد آورد. دیو چو بیرون رود، فرشته در آید.
از امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: «رحم الله عبداً احیی امرنا. قال راوی الحدیث: فقلت له و کیف یحیی امرکم؟ قال: یتعلم علومنا و یعلمها الناس، فان الناس لوعلموا محاسن کلامنا لا تبعونا» (خدا رحمت کند بنده ای را که امر ما را زنده کند. راوی حدیث می گوید: از امام سؤال کردم که چگونه امر شما را زنده می کند. امام (علیه السلام) فرمود: (زنده کردن امر ما به دین است) که علوم ما اهل بیت را فرا گیرد و به مردم تعلیم کند. زیرا اگر انسان ها با علوم ما آشنا شوند، حتماً پیرو ما خواهند شد. (وسائل الشیعه، ج 18، ص 65)
بنابراین جمله «و یکون الدین لله» یا «و یکون الدین کله لله» نتیجه «و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه» است. پس سلاح زور آن هم در شرایط خاص، صرفاً در رفع موانع دعوت به کار می رود و از قضا مهم ترین موانع رسیدن پیام توحید و اسلام واقعی به گوش غیر مسلمین، حکومت های جائر و مستکبر هستند.
امام خمینی در یکی از بیانات خود به این نکته اشاره کرده و فرمودند: «انبیاء که جنگ می کردند با مخالفین توحید، مقصودشان که جنگ بکنند و طرف را از بین ببرند مقصد اصلی این بود که توحید را در عالم منتشر بکنند، دین حق را در عالم منتشر کنند، آنها مانع بودند، اینها می دیدند که این مانع را باید برداشت و به مقصد رسید. جنگ های زیادی که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است، همه برای این معنا بوده است که موانع را از سر این مقصد الهی، مقصد اعلی که دارند و آن تحکیم حکومت اسلامی، حکومت الله، حکومت قرآن، همه برای این بوده به طوری که اگر چنانچه معارض با این نبودند، معلوم نبود که جنگ پیش بیاید، معارضه داشتند و نمی گذاشتند که این حکومت تحقق پیدا بکند، جنگ پیش آمد. "(صحیفه نور، ج7، صص 54-44)
4- دسته چهارم آیاتی است که بر مسأله صلح تأکید می کند. از این آیات به دست می آید از آنجا که هدف، هدایت انسانها است، لذا هدف از صلح، مصلحت گرایی نیست، بلکه خود صلح، مصلحت است. زیرا با زندگی فطری انسان ها سازگار است و در شرایط صلح، رشد و تعالی انسان و تفاهم برای رسیدن به توافق ها و سرانجام یگانگی آیین بشری و گرایش انسانها به حق امکان پذیرتر است.
خدای متعال در قرآن کریم فرمود: «و ان جنحوا للسّلم فاجنح لها» (اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح در آ) (انفال/ 61) و «فان اعتزلوکم فلم یق اتلوکم و القوا الیکم السّلم فما جعل الله لکم علیهم سبیلاً» (اگر از شما کناره گیری کردند و با شما پیکار نمودند (بلکه)پیشنهاد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمی دهد، متعرض آنان شوید) (نساء/ 90)
نتیجه این دیدگاه آن است که: با حمل آیات مطلق بر آیات مقید به دست می آید که مشروعیت جهاد در اسلام در صورتی است که یا تجاوزی از ناحیه دشمن صورت گرفته باشد، یا برای نجات مظلومین از سیطره ظالمان باشد و در عین حال در صورتی که دشمنان از در صلح در آیند، موضوع جهاد منتفی خواهد شد، ضمن این که، در سایه جهاد، هرگز دین اسلام بر مردم تحمیل نمی شود. زیرا دین قابلیت تحمیل را ندارد و تحمیل شدنی نیست، بلکه جنگ و جهاد، صرفاً برای از بین بردن موانع دعوت و تبلیغ اسلام می باشد. عدم تحمیل دین هیچ منافاتی با از بین بردن شرک و مظاهر شرک با سلاح جنگ ندارد. (ر. ک:المیزان، علامه طباطبایی، ذیل آیه 190 سوره بقره).

پی نوشت ها :

1- دانشیار و رئیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی.

منابع:
1- قرآن کریم
2- نهج البلاغه
3- فقه الامام جعفر الصادق (علیه السلام)، محمد جواد مغنیه، مؤسسه انصاریان، قم، 1420 ه. ق.
4- آثار الحرب فی الفقه الاسلامی دراسه و مقارنه، دکتر وهبه الزحیلی، المکتبه الحدیثه.
5- احکام الذمیین و المستأمنین فی دار الاسلام، دکتر عبدالکریم زیدان، چاپ دوم، 1396 ه. ق، جامعه بغداد.
6- احکام القرآن، احمد علی الرازی الجصاص، دار احیاء التراث العربی، تحقیق محمد الصادق قمحاوی.
7- احکام اهل ذمه، شیخ شمس الدین ابوعبدالله محمد بن ابی بکر ابن قیم الجوزی، دارالعلم للملایین، بیروت، لبنان، چاپ سوم، 1983، تعلیق دکتر صبحی صالح.
8- اصول الفقه، شیخ محمد رضا مظفر، چاپ دوم، دارالنعمان، نجف، 1386 ه. ق
9- بحارالانوار، علامه محمدباقر اصفهانی، (علامه مجلسی)، مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، 1398 ه. ق
10- جنگ و صلح در قانون اسلام، دکتر مجید خدّوری، ترجمه سید غلامرضا سعیدی، انتشارات شرکت نسبی اقبال و شرکاء، آذر 1335، با همکاری مؤسسه انتشارات فرانکلین تهران، نیویورک.
11- جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، دار احیاء التراث العربی، چاپ هفتم، 1981، بیروت، با تحقیق شیخ علی آخوندی.
12- جهاد، شهید مرتضی مطهری، انتشارات صدرا.
13- سیره نبوی، شهید مرتضی مطهری، انتشارات صدرا.
14- خدمات متقال اسلام و ایران، شهید مرتضی مطهری، انتشارات صدرا.
15- حقوق اقلیت ها براساس قانون قرارداد ذمّه، عباسعلی عمید زنجانی، انتشارات کتابخانه صدر، چاپخانه شفق.
16- دائره المعارف الاسلامیه، احمد الشنتاوی، ابراهیم زکی خورشید، عبدالحمید یونسی، دارالفکر.
17- الرحله المدرسیه، شیخ محمد جواد بلاغی نجفی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات الحدیثه، کربلا، 1382 ه. ق.
18- روح الدین الاسلامی، عفیف عبدالفتاح طیاره، منشورات جماعه عباد الرحمن، چاپ دوم، 1374 ه. ق
10- روح القوانین، منتسکیو، ترجمه علی اکبر مهتدی، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، تیر 1349.
20- صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای امام خمینی (ره)، وزارت ارشاد اسلامی.
21- عوائد الایام، ملا احمد نراقی، منشورات مکتبه بصیرتی، قم، چپ سوم، 1408 ه. ق.
22- کنز العرفان فی فقه القرآن، جمال الدین مقداد بن عبدالله سیوری، منشورات مکتبه المرتضویه لأحیاء الاثار الجعفریه، تهران، بین الحرمین، 1343 ه. ق.
23- کنزالعّمال، المقی الهدی، مؤسسه الرساله.
24- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، شیخ ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، مصحح هاشم رسولی محلاتی، مکتبه العلمیه الاسلامیه، تهران، سوق الشیرازی.
25- جامعیت شریعت، مجموعه آثار بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (ره) نقش زمان و مکان در اجتهاد، مؤسسه تنظیم آثار امام خمینی، زمستان 1374.
26- المعاهدات الدولیه فی الشریعه الاسلامیه، دکتر احمد ابوالوفاء محمد، دارقاصد کریم للطباعه القاهره، 1410 ه. ق. ناشر: دارالنهضه العربیه.
27- مقارنه و تطبیق در حقوق جزای عمومی اسلام، دکتر علیرضا فیض، جلد اول، اداره کل انتشارات و تبلیغات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، اسفند 1364.
28- مکاتیب الرسول، آیت الله علی بن حسینعلی الاحمدی، نشر یس، چاپ سوم، بهمن 1363.
29- المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ سوم، 1393 ه. ق
30- الوحی المحمدی، محمد رشید رضا، چاپ سوم، مطبعه المنار، مصر.
31- وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، شیخ حسن حر عاملی، مکتبه الاسلامیه، تهران، چاپ پنجم.
32- الینابیع الفقهیه، علی اصغر مروارید، کتاب الجهاد، مطبعه حکمت، قم، چاپ اول، 1406 ه.ق
33- تفسیر نمونه، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی، دارالکتب الاسلامیه، چاپ هشتم، 1368 ه. ش.
34- تفسیر علی بن ابراهیم قمی، قطع وزیری، چاپ سنگی.
35- البیان فی تفسیر القرآن، سید ابوالقاسم موسوی خوئی، دارالثقلین، قم، چاپ سوم، 1418 ه. ق.
36- الجهاد، محمد مهدی آصفی، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1379.
37- المکاسب المحرمه، روح الله خمینی، چاپ اول، 1373، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره).
38- المفردات فی غریب القرآن، ابوالقاسم حسین بن محمد معروف به راغب اصفهانی، دفتر نشر، 1404 ه. ق.
39- المصباح المنیر، فیومی، چاپ سوم، دارالهجره.
40- الفروع من الکافی، ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی، دارالکتب الاسلامیه، طهران، چاپ سوم، 1367.
41- الصحیح من سیره النبی الاعظم، جعفر مرتضی العاملی، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1402 ه. ق.
42- القواعد الفقهیه، آیت الله محمد فاضل لنکرانی، چاپ مهر قم، 1416 ه. ق. ادوار فقه، محمود شهابی.
منبع: بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه؛ (1387)، قرآن و حقوق(2) (مجموعه مقالات)، تهران، مؤسسه نشرشهر، چاپ اول.

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط