نویسنده: دکتر علی اکبر سیاسی
میتولوژی، یا شناخت اساطیر، بمعنی وسیع کلمه هم تاریخ افسانه ای خدایان است، و هم تعبیر و تفسیر این افسانه ها و بررسی و تحقیق اصول و ریشه آنهاست. اما از آنجا که اصل و ریشه اساطیر در ذهن ساده مردمان زمانهای بسیار دور ما قبل تاریخ قرار دارد و دسترس به آن میسّر نیست پژوهندگان درباره آن اتفاق کلمه ندارند و نظریه های مختلف آورده اند. از آنجمله هربراسپنسر (H.spencer) فیلسوف انگلیسی سده ی هیجدهم، معتقد است باینکه اساطیر یادی از حوادث تاریخی است و خدایان و قهرمانان مظهر سلاطین یا پهلوانانی هستند که در گذشته میزیسته و از خود در اذهان آیندگان خاطره های خوش یا ناخوشی باقی گذاشته اند.
ماکس مولر (Max Muller) زبان شناس نامی سده نوزدهم نظری دیگر دارد. او میگوید اصل و ریشه ی «میت» ها را نباید در ذهن و فکر مردمان جستجو کرد، بلکه برای پی بردن به آن باید تعبیر فکر آنها، یعنی زبانشان را مورد بررسی قرار داد.
این روش تحقیق معلوم می دارد که اغلب «میت» ها توصیف شاعرانه مناظر معظم و با شکوه طبیعت هستند و اسامی خدایان، یعنی گردانندگان مرموز مهمترین پدیده های طبیعی، روی این پدیده ها گذاشته شده است.
دانشمندانی دیگر که نطرشان جنبه ی مردم شناسی (آنتروپولوژی) دارد منشاء این «میت» سازی را متخّیله آدمی می دانند و می گویند چون افق فکری انسان بدوی بسیار محدود بوده «میت» هائی را که خلق کرده است همه غیر مجرّد و مادی بوده اند.
یک نظرّیه روان شناسی هم در این باب هست که ظهور «میت» ها را به روحیّه خاصّ انسان بدوی نسبت میدهد: ذهن نسبتاً صاف انسان بدوی چون از موانع و سدهائی که معمولاً تجربه و منطق در جریان فکر ایجاد میکند مبرّا بوده و از این جهت مزاحمی نداشته است، خود را تسلیم محض عمل مستقیم حوّاس ظاهره کرده و محصول آنها، یعنی مشهودات حسّی خود را حجّت دانسته و آنها را چون حقایق مسلم اعلام داشته است. چنانکه برای او حرکت - که دیده میشود - مظهر حیات است؛ پس هر متحرکی جاندار و زنده خواهد بود و خورشید که حرکتش نمایان است نخست واجد حیات میشود و سپس به آن صورت آدمی و صفات آسمانی اعطاء میگردد.
«میت» پس از اینکه بوجود آمد ثابت و یکسان باقی نمیماند زیرا در مهاجرت اقوام با آنها تغییر جا میدهد و در تماس با مذاهب و ادیان مختلف در آنها نفوذ میکند، به آنها چیزهائی می دهد و از آنها چیزهائی می گیرد، و ضمناً خود را با متقضیات محلی هر قومی منطبق میسازد. بهمین جهت است که «میت» های اسکاندیناوی با اینکه مسلّم شده است که با «میت» های هندی از یک جا میآیند و یک خاستگاه دارند، اهمیت را برای یخ و سرما قائلند در صورتی که میتهای هندی آنرا به حرارت و آفتاب میدهند.
اما اهمیت دانش اساطیر یا «میتولوژی» یکی از این جهت است که مبدأ و منشأ افکار و عواطف آدمی است و امیدها و آرزوها و ترسها و محبّتها و لذّتهای او را معلوم میکند و از این رو با فلسفه دین ارتباط نزدیک دارد، و دیگر از این جهت که در ادبیات و هنر تأثیر فراوان بخشیده است. میتولوژی یونان بخصوص موضوع بسیاری از شاهکارهای ادبی مانند: ایفی ژنی، فدر، آندروماک، پرومته آنتی گون، ادیب شاه، ... قرار گرفته است.
باری کسانی که قادر به استفاده از آثار مهمّ گویندگان و هنرمندان بزرگ اروپائی هستند بخوبی می دانند که در این آثار، روایات و اشارات و کنایههای مربوط به میتولوژی یونان فراوان دیده می شود و بدون سابقه آشنائی با این میتولوژی فهم آن آثار چنانکه باید میسّر نخواهد بود، همچنانکه فی المثل فهم مثنوی مولوی و منطق الطیر عطّار و بعضی از غزلهای حافظ بدون آشنائی با عرفان و پاره ای از اصطلاحات خاصّ آن خالی از دشواری نیست.
منبع: فاطمی، سعید، (1387)، مبانی فلسفی اساطیر یونان و روم، تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم.
ماکس مولر (Max Muller) زبان شناس نامی سده نوزدهم نظری دیگر دارد. او میگوید اصل و ریشه ی «میت» ها را نباید در ذهن و فکر مردمان جستجو کرد، بلکه برای پی بردن به آن باید تعبیر فکر آنها، یعنی زبانشان را مورد بررسی قرار داد.
این روش تحقیق معلوم می دارد که اغلب «میت» ها توصیف شاعرانه مناظر معظم و با شکوه طبیعت هستند و اسامی خدایان، یعنی گردانندگان مرموز مهمترین پدیده های طبیعی، روی این پدیده ها گذاشته شده است.
دانشمندانی دیگر که نطرشان جنبه ی مردم شناسی (آنتروپولوژی) دارد منشاء این «میت» سازی را متخّیله آدمی می دانند و می گویند چون افق فکری انسان بدوی بسیار محدود بوده «میت» هائی را که خلق کرده است همه غیر مجرّد و مادی بوده اند.
یک نظرّیه روان شناسی هم در این باب هست که ظهور «میت» ها را به روحیّه خاصّ انسان بدوی نسبت میدهد: ذهن نسبتاً صاف انسان بدوی چون از موانع و سدهائی که معمولاً تجربه و منطق در جریان فکر ایجاد میکند مبرّا بوده و از این جهت مزاحمی نداشته است، خود را تسلیم محض عمل مستقیم حوّاس ظاهره کرده و محصول آنها، یعنی مشهودات حسّی خود را حجّت دانسته و آنها را چون حقایق مسلم اعلام داشته است. چنانکه برای او حرکت - که دیده میشود - مظهر حیات است؛ پس هر متحرکی جاندار و زنده خواهد بود و خورشید که حرکتش نمایان است نخست واجد حیات میشود و سپس به آن صورت آدمی و صفات آسمانی اعطاء میگردد.
«میت» پس از اینکه بوجود آمد ثابت و یکسان باقی نمیماند زیرا در مهاجرت اقوام با آنها تغییر جا میدهد و در تماس با مذاهب و ادیان مختلف در آنها نفوذ میکند، به آنها چیزهائی می دهد و از آنها چیزهائی می گیرد، و ضمناً خود را با متقضیات محلی هر قومی منطبق میسازد. بهمین جهت است که «میت» های اسکاندیناوی با اینکه مسلّم شده است که با «میت» های هندی از یک جا میآیند و یک خاستگاه دارند، اهمیت را برای یخ و سرما قائلند در صورتی که میتهای هندی آنرا به حرارت و آفتاب میدهند.
اما اهمیت دانش اساطیر یا «میتولوژی» یکی از این جهت است که مبدأ و منشأ افکار و عواطف آدمی است و امیدها و آرزوها و ترسها و محبّتها و لذّتهای او را معلوم میکند و از این رو با فلسفه دین ارتباط نزدیک دارد، و دیگر از این جهت که در ادبیات و هنر تأثیر فراوان بخشیده است. میتولوژی یونان بخصوص موضوع بسیاری از شاهکارهای ادبی مانند: ایفی ژنی، فدر، آندروماک، پرومته آنتی گون، ادیب شاه، ... قرار گرفته است.
باری کسانی که قادر به استفاده از آثار مهمّ گویندگان و هنرمندان بزرگ اروپائی هستند بخوبی می دانند که در این آثار، روایات و اشارات و کنایههای مربوط به میتولوژی یونان فراوان دیده می شود و بدون سابقه آشنائی با این میتولوژی فهم آن آثار چنانکه باید میسّر نخواهد بود، همچنانکه فی المثل فهم مثنوی مولوی و منطق الطیر عطّار و بعضی از غزلهای حافظ بدون آشنائی با عرفان و پاره ای از اصطلاحات خاصّ آن خالی از دشواری نیست.
منبع: فاطمی، سعید، (1387)، مبانی فلسفی اساطیر یونان و روم، تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم.