نگاهی به زندگانی استاد جلال الدین همایی

استاد جلال الدین همایی در سال 1317ق . در اصفهان دیده به جهان گشود . پدرش میرزا ابوالقاسم محمد نصیر (1275- 1330ق) . متخلص به «طرب » ، فرزند محمدرضا قلیخان (معروف به همای شیرازی) بود () . پس از گذراندن
دوشنبه، 4 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهی به زندگانی استاد جلال الدین همایی
نگاهی به زندگانی استاد جلال الدین همایی

 

نویسنده : سید عباس رفیعی




 

یک نگاه

استاد جلال الدین همایی در سال 1317ق . در اصفهان دیده به جهان گشود . پدرش میرزا ابوالقاسم محمد نصیر (1275- 1330ق) . متخلص به «طرب » ، فرزند محمدرضا قلیخان (معروف به همای شیرازی) بود () . پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در مکتب خانه، در سال 1326 ق . به مدرسه جدید راه یافت؛ در مدرسه حقایق و مدرسه قدسیه اصفهان تجوید قرآن، صرف، نحو، خط نسخ و نستعلیق، حساب، هندسه، تاریخ، جغرافیا و فارسی را فرا گرفت .
در سال 1328 ق . جاذبه معنوی علامه سید محمد باقر درچه ای او را به مدرسه نیماورد کشاند و تا سال 1348 ق . در این مدرسه و مدرسه صدر بازار ماندگار ساخت . همایی ضمن تحصیل به تدریس نیز می پرداخت و آموخته های خودرا به سطوح پایین تر منتقل می کرد . (2) وی از بزرگانی است که حتی یک ساعت از عمرش را بیهوده سپری نکرد و روزهای تعطیل نزد سید علی حباب هیئت، ریاضی جدید، اسطرلاب و استخراج تقویم آموخت .
استاد جلال الدین همایی در سال 1307 رسما به استخدام اداره فرهنگ در آمد و در سال 1345 به تقاضای خود بازنشسته شد . (3) او در مدارس «دارالفنون » ، «شرف مظفری » ، دبیرستان نظام، دانشکده افسری و دانشسرای عالی، متون فارسی، تاریخ ادبیات و صناعات ادبی، عروض، فلسفه، کلام و مصطلحات علوم تدریس کرد؛ در دانشکده حقوق، 12 سال بدون حق التدریس، فقه درس داد؛ و در دانشکده ادبیات، در دوره های لیسانس و دکتری، صناعات ادبی تدریس کرد .
پس از بازنشستگی استاد ممتاز شناخته شد؛ در تدریسش وقفه ای پدید نیامد و برای دانشجویان کارشناسی ارشد و دانشجویان خارجی، تاریخ علوم و معارف اسلامی تدریس کرد . استاد همایی در این باره می گوید: «من حدود پنجاه سال تدریس کردم و 9 نسل از شاگردانم استادان دانشگاه هستند» (4) . در مدت تدریس در دانشگاه دو بار به خارج از کشور سفر کرد . بار اول، برای تاسیس کرسی ادبیات فارسی در بیروت، همراه تنی چند از صاحب نظران به لبنان شتافت؛ و بار دوم برای تاسیس کرسی ادبیات فارسی در دانشگاه لاهور رهسپار پاکستان شد . مرحوم همایی آثاری گرانبها پیرامون موضوعات مختلف مانند تاریخ اصفهان، معانی بیان، فقه، دستور زبان فارسی، فلسفه، نجوم، تصوف، شعوبیه، صناعات ادبی و شرح حال شعرا و ادبا به یادگار گذارد . از این مجموعه گرانقدر، 36 کتاب چاپ شده و حدود 17 اثر به صورت دست نویس باقی مانده است . (5) سرانجام این استاد بزرگ و فرهیخته در شب یکشنبه 29 تیرماه 1359 برابر با هفتم رمضان 1400ق . در تهران خاکیان را بدرود گفت . پیکر پاکش به اصفهان منتقل و در تکیه لسان الارض (گلستان شهدا) به خاک سپرده شد . (6)
ویژگیهای استاد همایی
همایی و یگانه بی همتا
بزرگ ترین ویژگی اخلاقی استاد محبت خداوند بود . او، مانند واصلان راه کمال، وجودش از عشق به حضرت احدیت لبریز می نمود . تجلی این عشق الاهی در آثارش به روشنی دیده می شود . هر کس با رجوع به مقدمه کتاب های وی مشاهده می کند که او با نام خدا و مناجات سخن می آغازد؛ در بسیاری از موارد، از نیایش های معصومان (ع) و ابیاتی از مثنوی مولانا بهره می برد؛ برای مثال کتاب مولوی نامه را این گونه آغاز می کند:
«به نام خداوند یگانه بی همتا»
ای دهنده عقل ها فریادرس
تانخواهی تو نخواهد هیچ کس
هم طلب از تست و هم آن نیکویی
ما که ایم اول تویی آخر تویی
هم بگو تو هم تو بشنو هم تو باش
ما همه لاشیم با چندین تلاش
همایی و شریعت محمدی (صلّی الله علیه و آله)
استاد سخت پایبند شریعت بود؛ جهال صوفیه را که به بهانه وصول به حقیقت شریعت را رها می کنند، سخت تخطئه می کرد و می گفت: «به اعتقاد من اگر حقیقت امر را بخواهید، رسیدن به مرحله طریقت و حقیقت، جز از راه شریعت و التزام به عبادات و مقررات احکام و رعایت حلال و حرام شرعی اصلا و ابدا ممکن و میسر نیست . کدام ریاضت معقول، بالاتر و نتیجه بخش تر از مواظبت بر فرائض و اجتناب از محظورات و محرمات مذهبی است .» (7)
استاد بسیار مراقب تکالیف دینی خود بود و حتی مستحبات را ترک نمی گفت . به نماز شب عشق می ورزید؛ به گونه ای که اعت سه بعد از نیمه شب از خواب بر می خاست؛ نافله شب به جا می آورد و به دعا و نیایش می پرداخت .
راز ستاره از من شب زنده دار پرس
کز گردش سپهر نیاسوده ام دمی
این حالت عبودیت و بندگی از آغاز جوانی در استاد وجود داشت . گاه ماه ها روزه می گرفت و به عبادت و بندگی خدا می پرداخت . در دوران پیری نیز نه نماز شب را ترک گفت و نه روزه هایش را . استاد به تکالیف دینی فرزندانش نیز توجه بسیار داشت و همواره مراقب بود مبادا آن ها دچار غفلت شده، تکالیف شرعی خود را زیر پا بگذارند . دامادش می گوید: «قبل از این که دخترانش بخواهند از خانه بیرون بروند آن ها را می خواست تا ببیند با چه وضعی بیرون می روند .» (8)

همایی و عنقای امت

وجودش آکنده از ولایت اهل بیت (علیهم السلام) بود و بهترین شعرهایش رابه آن بزرگان اختصاص می داد . در میان ائمه (علیهم السلام) به علی بن ابی طالب (علیه السلام) و حسین بن علی (علیه السلام) ارادت خاص داشت و در ستایش آن ها اشعار بسیار سرود . او در وصف شاه ولایت چنین می گوید:
صبحدم چون آفتاب از کوه خاور سر زند
بوسه اول بار بر خاک در حیدر زند
خسرو سیارگان چون سایه افتد پیش پای
سجده تا بر خاک پای خواجه قنبر زند

همایی و دانشجویان

کلاس درسش همواره گرم و دلپذیر بود . صمیمیت خاصی که استاد با دانشجویان داشت، عامل مهمی برای رشد آن ها بود . همواره دانشجویان را به کسب علم و فضیلت تشویق می کرد و به راهنمایی آن ها می پرداخت . در برابر سؤالات بسیار دانشجویان هیچ گاه خسته نمی شد و با صبر و حوصله به پاسخگویی می پرداخت . دکتر شاه حسینی می گوید: «نسبت به شاگردها و طلاب علم کمال شکیبایی و بردباری را داشت . به کرات از او درباره مساله ای سؤال می کردم، استاد جواب می داد و وقتی می دید جواب کافی نیست، بعد از مدتی دو مرتبه صدا می زد و می گفت: جواب کامل این است، اگر خواستی به دانشجوهایت بگویی چنین بگو . تلفن هایی که درباره یک مساله از بیرون می شد تا مدت زیادی مشغول جواب بود و تا باور نمی کرد که طرف قانع شده است، دست از جواب برنمی داشت » (9)
آقای منوچهر قدسی، از شاگردان و یاران استاد، نیز می نویسد:
«همایی اخلاقا مردی متواضع و گرمخوی و مهربان و دارای روحی قابل انعطاف بود؛ با دانشجویان روابط پدر و فرزندی و بسیار صمیمانه داشت . در آن روزگار که کبریای استادان خود فصلی مفصل بود و دیدن آنان به جز در سر کلاس و مرتبط شدن با ایشان امری دشوار و گاه ناممکن می نمود، همایی دانشجویانش را - آن ها که می خواستند با او همنشینی و همقدمی داشته باشند - راحت و بدون اشکال می پذیرفت و حداقل قصه این بود که در بازگشت از دانشکده به منزلش (راه بین کوچه بهارستان و کوچه عرب ها) که چون وسیله نقلیه نداشت، معمولا این مسافت را پیاده طی می کرد، هر کدام از دانشجویان می خواست، می توانست با وی همراه باشد؛ اگر اشکال درسی دارد، بپرسد؛ اگر شاعر است، شعرش را پیش او تصحیح کند و حتی اگر درد دلی دارد، با او بگوید . یادم نمی رود که روزی سرکلاس معانی و بیان (درس مخصوص او) یکی از دانشجویان را سرفه ای شدید و ممتد گرفت، همایی درس را قطع کرد و از جیبش دوایی به شکل قرص بیرون آورد، از مستخدم دانشکده هم آب خواست و قرص را به آن دانشجو خورانید و چندان مراقبت کرد تا سرفه اش آرام شد . این گونه صمیمیت در آن روزگار، کم تر کسی از همکاران همایی با دانشجویان ابراز می کرد . در حوادث بعد از کودتا که دستگاه امنیتی، دانشجویانی را که نسبت به آن ها مشکوک بود، گاه از سر کلاس می برد، روزی یک افسر شهربانی دم در کلاس آمد و نام دانشجویی را بر زبان راند که او را همراه خود ببرد؛ و همایی ایستادگی کرد و فرزندانش را به پلیس تحویل نداد .» (10)

همایی و گوهر تلاش

او از کوتاه ترین فرصت ها استفاده می کرد و نمی گذاشت حتی لحظاتی از عمرش به آسانی از دست برود . گویا به شکار زمان می رفت؛ و به راستی که اگر از اوقات عمرش حداکثر استفاده را نمی کرد، هیچ گاه نمی توانست بر آن همه علوم و فنون احاطه پیدا کند . آیت الله حاج شیخ عبدالجواد جبل عاملی، از شاگردان استاد، می گوید: «صفات خوبی در مرحوم همایی جمع شده بود . جدا از تقوا و مناعت طبع، پشتکار عجیبی داشتند؛ به صورتی که می توان یکی از خصوصیات ایشان را حساس بودن نسبت به گذشت زمان دانست . لحظه ای را بی ثمر از دست نمی دادند . گاهی می شد که ایشان کتاب سنگین و پرمحتوایی را در راه مطالعه یا حفظ می کردند . به این جهت بود که مرحوم همایی در مدت چندین سال طلبگی مدرسه نیماورد، جامعیتی در اکثر علوم معمول در آن زمان پیدا کرد .» (11)

همایی و تعلیم و تعلم

استاد همایی درباره روش تعلیم و تعلم نظری خاص داشت و روش پیشینیان را مفید می دانست . او می گفت: در روش قدیم، تعلیم و تعلم هدف معین و مشخصی داشت . دانش پژوه می دانست نتیجه تحصیلاتش چه خواهد شد؛ در حالی که بسیاری از برنامه های جدید جز سرگردانی حاصلی ندارد و یک دانش آموز پس از دوازده تحصیل تازه حیران می ماند که چه رشته ای را انتخاب کند . در روش قدیم هر رشته ای برنامه مخصوصی داشت و سرانجام نیز دانش پژوه را به نتیجه خاص خود می رساند؛ برای مثال، اگر فردی می خواست طبیب شود، برای این امر برنامه های خاصی وجود داشت که مرحله به مرحله او را به شغل طبابت نزدیک می ساخت .
استاد که از یک سوی سالیان دراز در حوزه های علمیه به تحصیل پرداخته و از سوی دیگر، تدریس در نظام جدیدرا آزموده بود، تحصیلات قدیم را دارای امتیازاتی می دانست .
استاد راه درمان تعلیم و تربیت را در امور زیر می دانست:
1. برنامه های زائد و بی فائده را حذف کنند و به جای آن، با رعایت مصلحت وقت و حال و زمان و مکان، مواد لازم ضروری بگذارند .
2. روش تعلیم و تدریس را از حالت حفظی تحمیلی که مدت عمرش در ذهن شاگردان تا زمان امتحان است و بر فرض این که بعد از امتحان هم اثری در لوح حافظه آن ها باقی گذارده باشد، هیچ وقت به کار او نمی آید و به حال او مفید نیست، بیرون بیاورند و به هر وسیله که میسر است - هر چند باتغییر معلم و مدرس باشد - این روش را تغییر بدهند و به جای آن، وضعی ترتیب کنند که در درون اعم از عملی و ادبی هر دو قوه فهم و حافظه به کار بیفتد .
3. تا ممکن است در برنامه ها ثبات و دوام را مراعات کنند نه این که هر روز به بهانه ای و به نامی آن را تغییر دهند .
4. معلمان مجرب کار آموخته را زود به زود از دست ندهند و بگذارند نوکاران زیر دست آن ها و از روی رفتار و سرمشق علمی و عملی آن ها، راه و رسم تعلیم و تربیت را بیاموزند و راه چنان روند که رهروان رفتند .
5. در انتخاب معلم چندان که به درجه تحصیلات اهمیت می دهند، به اخلاق و رفتار و علاقه مندی او به کار بیش تر اهمیت بدهند که اگر نقیصه علمی هم در او باشد با وجود علاقمه مندی آن را رفع خواهد کرد؛ اما خوی بد چون در طبیعتی رسوخ یافت «نرود تا به قوت مرگ از دست » .
6. امتحانات را جدی تر و پرمغزتر از آنچه معمول است انجام بدهند و در این امر مراقبت و مواظبت کامل به کار دارند .
7. ارزش استخدامی را از گواهینامه های تحصیلی برخوردارند .
8. در مدارس به کار تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش هر دو توجه داشته باشند .
9. کتب درسی چنان باید که هم از حیث درستی و اصالت مطالب و مندرجات و هم از جهت صحت املا و انشا سند قاطع و سرمشق درست نویسی خوانندگان باشد .
10. متون معتبر نظم و نثر فارسی را هر چند منتخب باشد با رعایت الاهم فالاهم و با التزام صحت و پاکیزگی طبع کنند و مشکلات آن را بدون طفره - یعنی همه آن مواضع را که دور از ذهن و فهم طبقه متوسط اهل سواد است - خالی از پیرایه فضیلت نمایی به طوری شرح و تفسیر کنند که از دانشجویان گذشته برای دیگر طالبان دانش و ادب نیز قابل فهم و استفاده باشد و . . . .» (12)
استاد در امر تعلیم برای استاد و مربی ارزش خاصی قائل بود و می گفت: طالب علم نباید بدون استاد به فراگیری علوم و معارف بپردازد، بلکه باید در هر علمی به استاد مبرز آن فن رجوع کرده، زانوی ادب بزند تا در تحصیل علوم موفق شود . هیچ گاه دانش پژوه نباید دچار غرور و پندار کمال شود و خود را از استاد بی نیاز احساس کند . کسی که دچار غرور شده و ادعای بی نیازی کند، عالم نمای عوامفریبی است که کاری جز شیادی ندارد . استاد در غزلی می فرماید:
گر دوامی طلبی درد طلب کن که طبیب
نرود بر در آن خانه که بیماری نیست

پی‌نوشت‌ها:

1. تاریخ اصفهان، (مجلد هنر و هنرمندان)، ماهدخت بانوهمایی، ص 13 .
2. کارنامه همایی، عبدالله نصری، ص 23؛ تذکرة القبور، ص 240 و 241 .
3. همان، ص 36 .
4. کارنامه همایی، ص 230 .
5. همان، ص 41 .
6. همان، ص 43 .
7. خیامی نامه، ص 427و428 .
8. ضمیمه روزنامه جمهوری اسلامی، مردادماه 1359 .
9. همان .
10. مقدمه رساله شعوبیه، ص 18و19 .
11. مجله حوزه، شماره 15، تیرماه 1365، ص 26و27 .
12. تفسیر مثنوی مولوی، ص 20و21 .

منبع:www.hawzah.net



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط