محقق مرکز جهانی علوم اسلامی قم
مقدمه
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و بیداری امت اسلامی، دین اسلام بار دیگر به عنوان ایدئولوژی کارآمد و مؤثر که قادر به پاسخگویی نیازهای زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی متنی بر معنویت، اخلاق و عدالت می باشد، در صحنه زندگی درخشش یافت. ظهور مجدد اسلام در صحنه اجتماع با قدرت و صلابت و پویایی و غنامندی کامل، با هدف تمدن سازی، نوعی بیم و امید را با خود همراه دارد، دشمنان مأیوس و دوستان به آینده روشن امیدوار شده اند. دیدگاه ها و نظریاتی چون «دین، افیون توده هاست»، یا دین یک امر شخصی است و به اداره اجتماع و سیاست کار ندارد، کم کم رنگ باخته و در مزبله دان تاریخ دفن می گردد. تحول فکری عظیمی که در جهان اسلام به وجود آمده، مسلمانان را از حالت انزوا و گوشه گیری وارد میدان ساخته است. امروز اسلام در خط مقدم مبارزه و مقابله با جبهه امپریالیزم قرار دارد و در صدد احیای عظمت تاریخی از دست رفته خود می باشد.عصر حاضر، مقطع رویارویی مکتب اسلام با مکتب لیبرال سرمایه داری است. تنها مکتب فکری که مبانی فکری و فلسفی نظام لیبرال سرمایه داری را زیر سؤال برده، اسلام است. سردمداران استکبار و نظام لیبرال سرمایه داری، که منافع نامشروع شان را در جهان اسلام، در معرض خطر جدی می بینند، سراسیمه و وحشت زده دست به هر کاری می زنند تا اسلام را از صحنه زندگی عقب رانده و جلوی بیداری امت اسلامی را بگیرند. امکانات وسیع مادی و معنوی و تبلیغاتی را در این جهت به کار انداخته اند تا به زعم خودشان جلوی گسترش و نفوذ روز افزون اسلام سیاسی و موج اسلام خواهی را در جهان بگیرند که الان به صورت عملی با نقاب مبارزه با تروریزم، جبهه باز کرده است. گزینه های مورد توجه دشمن در این مقطع دو چیز است: 1- مخدوش ساختن چهره اسلام و ترسیم چهره خشن و غیر قابل انعطاف از اسلام 2- ایجاد نزاع های فرقه ای و مذهبی. تبلیغات شان به حدی فراگیر است که فضای جامعه جهانی بشدت آلوده شده و اسم اسلام و مسلمانان توأم با خشونت یاد می شود. اظهارات «پاپ بندیکت شانزدهم» رهبر کاتولیک های جهان در دانشگاه «ریگنزبورک» آلمان، در راستای همین سیاست از پیش طراحی شده و هماهنگ دشمنان، علیه السلام می باشد. وی، در سخنرانی خود از یک امپراتور مسیحی قرن چهاردهم (مانوئل دوم قسطنطنیه) نقل کرده که به یک مسافر ایرانی گفته است که پیامبر اسلام برای جهان ارمغانی جز خشونت نداشته است. اظهارات بالاترین مقام مذهبی مسیحیان علیه السلام و شخص نبی مکرم اسلام (ص) و همچنین چاپ کاریکاتورهای توهین آمیز نسبت به ساحت مقدس پیامبر اسلام (ص) در روزنامه های غربی و... حکایت از تلاش هماهنگ تمام دستگاه های مذهبی، سیاسی و رسانه ای استکبار، علیه السلام دارد.
جنگ افروزان غرب که جنگ های خونین (جنگ جهانی اول و دوم) و کشتار انسان های بی گناه با سلاح های کشتار جمعی (حمله اتمی امریکا به دو شهر ژاپن) و خشونت های مذهبی قرون وسطی و تفتیش عقاید (انگزیسیون) و سوزاندن هزاران انسان در «کوره های» آدم سوزی به نام دین و همچنین استعمار و تجاوز و جنگ افروزی در سراسر دنیا و قتل عام ملیون ها انسان بی گناه را در کارنامه سیاه شان دارند، صلح طلب و مسلمانان و به ویژه پیامبر اعظم (ص) که مظهر رحمت و شفقت بود، خشونت طلب معرفی می شوند. در چنین فضایی مسموم، بازخوانی سیره پیامبر اعظم در مورد مسایل مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و معرفی اسلام ناب و آموزه های اصیل آن به دنیا، امری لازم و ضروری است. باید همان نقطه که دشمنان انگشت اتهام گذاشته، مورد بررسی قرار گیرد [تا مشخص شود که] رفتار حضرت با مخالفینش چگونه بوده است.
برای خثنی سازی توطئه های دشمنان، و راهبردهای آنان باید چاره جویی کرد و همان نقطه هایی که مورد هجوم قرار می گیرد، از آن صیانت و پاسداری نمود. راه مقابله با نفاق، تقویت وحدت بین مسلمانان است باید، واگرایی ها و «خطوط گسل» ایجاد شده میان ملل مسلمان و مذاهب اسلامی، که به عنوان نقاط حساس و عامل بروز درگیری ها به حساب می آید، آن را به همگرایی ها و «نقاط پیوند» میان مذاهب اسلامی و پیوستگی های دینی و فرهنگی دیرپایی که خاور و باختر و شمال و جنوب جهان اسلام را به هم متصل می کند، تبدیل نمود.
در مورد اتهام خشونت نیز، بررسی سیره رسول الله و شناخت زندگی آن حضرت وارایه آن به زبان روز به دنیا وظیفه مهم مسلمانان است، تا جهانیان بدانند که هدف پیامبر اعظم، دعوت انسان ها به سوی توحید و یکتاپرستی و نجاتشان از شرک و بت پرستی بوده است و دعوتش با موعظه حسنه، حکمت و جدال احسن همراه با ملاطفت و رحمت و مدارا بوده است، نه به ضرب شمشیر.
این نوشته به بررسی رابطه پیامبر اسلام با دیگران می پردازد که اصل اولی در روابط پیامبر اسلام با پیروان سایر ادیان و به طور کلی مخالفین چیست، صلح یا جنگ؟ اگر اصل اولی در روابط پیامبر، صلح است پس تشریع جهاد ابتدایی چگونه توجیه می شود؟ آیا رفتار مسالمت آمیز با دمشنان با امر به معروف و نهی از منکر تضاد ندارد؟ اگر اصل اولی مدارا و رفتار مسالمت آمیز با دشمنان است پس تولا و تبرا چگونه رعایت می شود؟
کلیات
1- مفهوم رفق و مدارا
الف- در لغت
رفق در لغت به معنای مهربانی، نرمی و ملایمت می باشد. (1) چنانچه در کتب لغت، رفق ضد خُرق نیز معرفی شده؛ خرق یعنی خشونت. (2) رفق یعنی نرمی نمودن با کسی، نرمی کردن با کسی در مقابل عنف و درشتی. (3) همچنین آمده است: رفق یعنی نرمی کردن، مدارا کردن، لطف کردن، آزرم داشتن، نرمی و مدارا (4). در برخی کتب لغت آمده است: «الرفق ضد العنف». بنابراین رفق یعنی رفتار ملایم و نرم. (5) همچنین در کتاب دیگر: «هو السیر فی الامور و السهوله فی التوصل الیها و خلافه العنف و هو التشدید فی التوصل الی المطلوب (6)»؛ رفق ضد خشونت و آن عبارت است از رسیدن به مطلوب از راه آسان و سهل. همچنین «مدارا» نیز بمعنای رفتار ملایم آمده است: داریته مداراه؛ یعنی با او با ملاطفت و ملایمت رفتار کردن. (7) با توجه به تعریف بالا، مدارا یعنی تحمل مخالفت ها و برخورد نرم با کسانی که از لحاظ عقیده، مخالف است و با مدارا سعی و کوشش در جذب شان و باز داشتن آنان از اقدام خصمانه، بدون اینکه به قهر و سرکوب آنان متوسل شود.ب- در اصطلاح
از رفق و مدارا در اصطلاح هم همان معنوی لغوی منظور است. رفق و مدارا یعنی پرداخت کمترین هزینه برای دفع دشمن و تبدیل معاند به مخالف و مخالف به موافق. مدارا یعنی تحمل جور و ستم مخالف، مادامی که امید به هدایت او هست و امید به اصلاح و دست برداشتن او از مخالفت وجود داشته باشد. مسلم است که مدارا در جایی صدق می کند که شخص قادر به رفتار خشونت آمیز است ولی گزینه مدارا و ملایمت را انتخاب می کند. پس، مدارا آنست که شخص در عین توانایی و قدرت برخورد قهرآمیز، با مخالفین از در مسالمت و مهر وارد شده و با مدارا با آنان برخورد می کند. در مدارا سخن از دست کشیدن از اصول و بی توجهی به مقدسات و ارزش ها و به رسمیت شناختن عقاید مخالف نیست؛ بلکه صرفاً تحمل عقاید و رفتار مخالف تا حدی است که به اصول و ارزش ها آسیبی وارد نشود. در دنیای سیاست، مدارا با مخالفین سیاسی به معنای تحمل سیاست مخالفین نظام حاکم می باشد.2- رفق و مدارا در آیات و روایات
در آیات و روایات نحوه رفتار با مخالفین و طرز سلوک با آنان با توجه به اوضاع و احوال بیان شده است:الف- آیات:
در آیات فراوانی نحوه رفتار و سلوک با دشمنان و مخالفان بیان شده است از جمله:1- «و جادلهم بالتی هی احسن (8)» خداوند تبارک و تعالی به پیامبر سفارش می کند که با موعظه حسنه و حکمت و مجادله احسن، کافران را دعوت به حق نماید.
2- «ود کثیر من اهل الکتاب لو یردّونکم من بعد ایمانکم کفاراً حسداً من عند انفسهم من بعد ما تبین لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتی یاتی الله بامره انّ الله علی کل شی قدیر (9)»؛ بسیاری از اهل کتاب از روی حسدی که در وجود آنها ریشه دوانده، دوست می داشتند شما را بعد از اسلام و ایمان به حال کفر باز گردانند، با اینکه حق برای آنها کاملاً واضح و روشن شده است، شما آنها را عفو کنید و گذشت نمایید؛ تا خداوند فرمان خودش (فرمان جهاد) را بفرستد، خداوند بر هر چیزی تواناست.
3- «و لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن الا الذین ظلموا منهم و قولوا آمنا بالذی انزل الینا و انزل الیکم و الهنا و الهکم واحد و نحن له مسلمون» (10)؛ با اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است مجادله نکنید، مگر کسانی که از آنها مرتکب ظلم و ستم شدند، به آنها بگوئید ما به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده، ایمان داریم. معبود ما و شما یکی است و در برابر او تسلیم هستیم. خداوند به مسمانان دستور داده که از طریق گفت و گو و مجادله علمی، منکران را به حق دعوت کنید.
ب- روایات
اصل مدارا و رأفت در روایات اسلامی نیز بسیار مورد توجه قرار گرفته است و شامل ابوابی چون باب مدارا، باب رفق، باب تراحم و تعاطف، باب معاشرت و ابواب دیگری که در کتب روایی آمده است و معصومین (ع)، مسلمانان را به دوستی و محبت بین خودشان و به مدارا با دشمنان توصیه فرموده اند. به چند نمونه اشاره می شود:1- پیامبر (ص) می فرماید: «ان الله تعالی رفیق یحب الرفق و یعطی علیه ما لا یعطی علی العنف (11)»؛ خداوند متعال، نرم و مهربان است و نرمی و مهربانی را دوست دارد و به واسطه نرمی، چیزهایی می دهد که به درشتی و نامهربانی نمی دهد.
2- در جای دیگر می فرماید: «مداراه الناس نصف الایمان و الرفق بهم نصفُ العیش» (12)؛ مدارای با مردم، نیمی از ایمان و نرمی و مهربانی با آنان نیمی از زندگی است.
3- قال النبی (ص): «انّ فی الرفق الزیاده و البرکه و مَن یحرم الرفق یحرم الخیر» (13)؛ در مراعات رفق و مدارا زیادتی نعمت و برکت است. کسی که از رفق محروم باشد، از خیر محروم است.
4- عن ابی جعفر قال: «انّ لکل شییء قُفلا و قُفل الایمان الرفق» (14)؛ امام محمد باقر (ع) می فرماید: هر چیزی قفلی دارد و قفل ایمان، رفق و مدارا است. در ذیل این روایت آمده است که شیطان، دزد ایمان مؤمنین است. شیطان وقتی می تواند ایمان را برباید که این قفل را باز کند و انسان را به اموری چون خشونت، قهر، فحش، ناسزا گویی و امور دیگری که موجب نقص ایمان می شود، سوق دهد.
5- الامام علی (ع): «سلامه الدین و الدنیا فی مداراه النّاس (15)»؛ سلامتی دین و دنیا در مدارای با مردم است.
6- رسول خدا (ص): «اَمرنی ربی بمداراه الناس کما امرنی بأداء الفرائض» (16)؛ همان گونه که پروردگارم مرا به انجام واجبات فرمان داده است، به مدارای با مردم نیز دستور داده است. طبق این فرموده رسول اعظم، «مدارا» یک تکلیف اخلاقی در اسلام است.
7- در حدیث دیگری چنین آمده است که جبرئیل، به محضر رسول خدا (ص) آمد و از سوی خدا چنین پیام آورد که: «ای محمد! پروردگارت سلام می رساند و به تو می گوید: با بندگان من مدارا کن. (17)»
8- علی (ع) می فرماید: «خالطوا النّاس مخالطهّ، إن مُتّم معها بکوا علیکم و إن عشتم حَنوا الیکم (18)».
با مردم آن گونه مخالطت و معاشرت داشته باشید که اگر مردید، با رفتاری که داشته اید، بر شما گریه کنند و اگر زیستید، بر شما دلسوزی و شفقت کنند.
این همان مفهومی است که در شعر «عرفی» آمده است:
چنان با نیک و بد خو کن، که بعد از مردنت «عرفی» مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند.
9- امام علی (ع) می فرماید: «لیس الحکیم من لم یدار من لا یجد بدا من مداراته (19)»؛ کسی که مدارا نکند، با شخصی که چاره و گریزی از مدارا کردن با او ندارد، حکیم و فرزانه نیست. واقعیت این است در بعضی مواقع با برخی افراد جز ساختن و مدارا و تحمل و نشان دادن صبوری و سازگاری هیچ راهی نیست.
10- در «عیون الحکمه و المواعظ» عناوین بسیار زیبا و دارای مفاهیم عالی برای رفق از حضرت علی (ع) نقل شده است که چند جمله به عنوان تبرک ذکر می شود: الرفق یؤدی الی السلم - الرفق مفتاح الصواب - ثمره العقل الرفق - ثمره الحلم الرفق - رأس العلم الرفق (20)»
11- پیامبر اعظم می فرماید: «الرّفق رأس الحکمه (21)» رفق و مدارا با مردم رأس حکمت و دانایی است؛ زیرا نشان دادن سازگاری و خوشرفتاری، خیر و برکت و امنیت می آورد، حتی کینه ها را هم می زداید و به جای آن دوستی و علاقه می آورد.
12- حضرت امیر (ع) می فرماید: «دارالناس تستمتع بأخائهم و ألقهم بالبشر تمت اضغانهم (22)».
با مردم مدارا کن، تا از برادری آنان بهره مند شوی و با آنان با روی گشاده ملاقات کن، تا کینه های شان بمیرد. مدارا و نشان دادن ملاطفت و روحیه سازگاری، کار انسان را هم بیشتر پیش می برد و دل ها را هم بیشتر جلب و جذب می کند. بویژه در مواجهه با کسانی که به هر حال، مثل استخوان لای زخم و مانند یک جراحت اند که ناچار باید به نحوی آنان را تحمل کرد.
13- قال الصادق (ع): «یا هشام علیک بالرفق، فان الرفق یمن و الخرق شوم ان الرفق و البر و حسن الخلق یعمر الدیار و یزید فی الرزق (23)»؛ یا هشام! بر تو باد به رعایت رفق و مدارا، چون رفق، مبارک و خشونت، شوم و نامیمون است. مدارا و نیکی و خلق نیکو، دیار را آباد و روزی را زیاد می کند.
از امام صادق (ع) در تفسیر آیه و «و قولوا للناس حسنا» (با مردم نیکو سخن بگویید)، نقل شده که فرمود: «یعنی با همه مردم نیکو سخن گویید، چه مؤمن، چه مخالف (خودی و بیگانه). اما رفتار با مؤمنان، همراه با چهره گشاده باشد و با مخالفان، گفتاری مداراتی باشد تا آنان را هم به ایمان (و خط فکری) خویش جذب کنید، چرا که خیلی با کمترین از اینها می توان شر آنان را از خود و از برادران ایمانی بازداشت. (24)»
از مجموع روایات بر می آید که مدارا و خوش رفتاری با دیگران در اسلام، یک فرهنگ است و ائمه معصومین تأکید فراوان بر آن نموده اند.
ج- رفتار پیامبر با دشمنان و پیروان ادیان دیگر
رفق و مدارا از اموری است که در سیره سیاسی و اجتماعی پیامبر اسلام، چه در بعد داخلی و چه در بعد بین المللی اهمیت بسیاری داشته و دارد. همین اخلاق پسندیده و رفتار سازنده اش سبب جذب انسان ها به اسلام شد. قرآن کریم مدارای پیامبر را این گونه می ستاید: «فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظاً غلیظ القلب لا نفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله ان الله یحبّ المتوکلین (25)»؛ به برکت رحمت الهی در برابر آنان نرم شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند. پس، آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب و در کارها با آنان مشورت کن؛ اما هنگامی که تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن؛ زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.از آیه شریفه استفاده می شود که سرچشمه خُلق و خوی پسندیده، رحمت الهی بود که خداوند در دل پیامبر (ص) نهاده بود. این اخلاق نیکو از عوامل گرایش مردم به اسلام شمرده شده است.
قرآن کریم در آیه دیگر، پیامبر (ص) را به «خلق عظیم» می ستاید: «و انّک لعلی خُلق عظیم (26)» و تو صاحب اخلاق عظیم و برجسته ای هستی. سیاق آیات گویای آن است که از مصادیق بارز این «خلق عظیم» اینست که پیامبر (ص) در برابر تهمت ها و افتراهای مخالفان و اذیت و آزارهایی که حضرت در طول دوران رسالت از مشرکین و مخالفین دید، صبر و بردباری را پیشه و با رفق و مدارا و بزرگواری از خود واکنش نشان می داد و از خداوند برای کسانی که او را با سنگ بشدت مجروح ساخته اند، طلب آمرزش می کرد.
پیامبر رحمت مانند طبیب دلسوز برای طبابت روحی افراد، خود به سراغ آنها می رفت. علی (ع)، در این باره می فرماید: «طَبیبٌ دَوارٌ بِطِبّه قَد اَحکَمَ مَراهِمَهُ وَ اَحمی (اَمضی) مَواسِمَهُ یضَعُ ذلکَ حَیث الحاجَه الَیه، مِن قُلُوبٍ عُمی، وَ آذانٍ صُمٍّ وَ السَنَهٍ بکُم مُتَتَبِّعٍ بِداوئه مَواضعَ الغفله و مَواطن الحَیره (27)» پیامبر طبیبی است که برای درمان بیماران سیار است (و خود نزد پیامبران می رود)، مرهم های شفابخش او آماده، ابزار داغ کردن زخم ها را گداخته برای شفای قلب های کور و گوش های ناشنوا و زبان های لال آماده و با داروی خود در پی یافتن بیماران فراموش و سرگردان است.» (28)
این همان طبیب سیار است که به دنبال بیمار دلان مکه می رفت و برخی از آنها، آن حضرت را سنگباران می نمودند و گاه حضرت مجبور می شد که مکه را ترک نموده به کوه ها پناه برد، خدیجه کبری و امیرمؤمنان به دنبال آن حضرت وقتی او را می یافتند، زخم های پای او را (که بر اثر سنگ های بیماران غافل و ناآگاه زخمی شده بود) پانسمان می کردند، اما در همان حال آن دل رئوف و مهربان می گفت: «اللهُم اِغفر قَومی فانَّهُم لا یعلَمون» (29)؛ خدایا قوم مرا (هدایت کن و آنها را) ببخش چرا که آنها ناآگاهند. (30) این گونه برخورد با دشمن، گویای اخلاق بلند اوست. آری! پیامبر اکرم (ص) به حق معجزه اخلاق بود و علاوه بر عنایت خداوند، همین ویژگی، برترین راز محبوبیت پیامبر (ص) و نفوذ حضرت در عمق دل ها بود. حقیقتاً باید همین طور باشد؛ زیرا پیامبری که رسالتش تکمیل فضایل اخلاقی است، (31) خود باید «خلق عظیم» داشته باشد.
اصل اولی در روابط پیامبر اسلام با غیر مسلمانان
فقیهان در مورد هر موضوعی که بخواهند حکم آن را بیان سازند، نخست به اصل توجه می کنند که قاعده مستفاد از قانون شرع یا عقل و یا عرف و عادت چیست؟در ارتباط با موضوع رفق و مدارا هم می توانیم این سؤال اساسی را مطرح کنیم که قاعده و اصل اولی در روابط پیامبر با غیر مسلمانان چیست؛ صلح یا جنگ؟
به طور کلی دو نظریه مطرح است:
1- نظریه اصالت جنگ
این نظریه متعلق به برخی از مستشرقان و تعدادی از فقیهان شیعه و سنی است. از نظر این عده، حقوق بین الملل اسلام بر جنگ و جهاد استوار است و مسلمانان موظف هستند از هر فرصتی برای سرکوبی دشمنان اسلام و وا داشتن آنان به پذیرش اسلام استفاده کنند.برنارد لوئیس، مستشرق انگلیسی، می گوید: سیاست خارجی و روابط بین الملل چون سایر نهادها و پدیده های سیاسی متداول در جهان امروز، امری کاملاً بیگانه در جهان اسلام بوده است و بر مسلمانان وظیفه و واجب کفایی بوده است که از طریق جهاد، کفار را مسلمان کرده و یا تخت نفوذ و کنترل خلیفه درآورند. این حالت جنگ و منازعه طبیعی و همیشگی هیچ گاه قطع نمی شده است مگر به طور موقت و از طریق آتش بس به طوری که امروز معمول است. (32)
از علمای اهل سنت «موفق الدین ابن قدامه صاحب المغنی و شمس الدین ابن قدامه صاحب الشرح الکبیر» هر دو قائل به اصالت جنگ هستند و می گویند: «باید دست کم سالی یک بار با کافران جنگید، مگر اینکه در مسمانان از نظر عده و ابزار جنگی، ضعف وجود داشته باشد.» (33)
از فقهای شیعه نیز تعدادی به اصالت جنگ قائل هستند؛ از جمله علامه حلی، شهید ثانی و محمد جواد حسینی عاملی. محمد جواد حسینی صاحب مفتاح الکرامه می نویسد: الاصل عدم الصلح و القتال و الاخذ بالسیف. (34) اصل و قاعده، عدم صلح و لزوم جنگ و مبارزه است.
ادله پیروان نظریه اصالت جنگ
1- آیات
اولین دلیل بر اصالت جنگ، آیات قران کریم است. آیات بر چند دسته تقسیم می شود:الف- آیات جهاد
دلیل اول کسانی که قائل به اصالت جنگ هستند، وجوب جهاد است که در آیات زیادی، مسلمانان را به جهاد و مبارزه با کفار ترغیب و تشویق می نماید. از جمله در سوره توبه آیه 5، در سوره بقره آیات 190 و 193 و آیات دیگری که امر جنگ با کفار و مشرکین ستمگر را می دهد. (35) همچنین آیاتی که دستور جهاد با متجاوزین را می دهد (36) و آیاتی که دستور جهاد با اهل کتاب را صادر کرده است. (37) از مجموع آیات به دست می آید که اصل در جامعه اسلامی جهاد با کفار است؛ یعنی کافران باید یا اسلام را بپذیرند و یا کشته شوند. مفاد این نظریه این است که جهاد و روحیه جهادگری و مبارزه با دشمنان اسلام باید همیشه در جامعه اسلامی زنده بماند.در پاسخ به استدلال طرفداران اصالت جنگ می توان گفت: اینکه مسلمانان روحیه جهاد و از خود گذشتگی در راه دفاع از اسلام و ارزش های اسلامی را داشته باشند، چیز خوب و قابل قبولی است، اما اینکه اصل اولی در دعوت پیروان ادیان دیگر و مشرکین به اسلام، به زور شمشیر و سرنیزه بوده، قابل قبول نیست؛ زیرا سیزده سال دعوت پیامبر اسلام در مکه فقط از طریق مسالمت آمیز و به دور از خشونت بوده است و پس از آن در مدینه نیز همین سیاست ادامه داشته است. تشریع جهاد هم دارای شرایط می باشد. هیچ گاه آیه های قرآن بدون ملاحظه آیات دیگر، نمی تواند مستند حکم قرار گیرد. آیات دارای عام و خاص و مطلق و مقید هستند. بیشتر آیات جهاد، مقید می باشند و همراه با دلیل و علت بوده و بدون دلیل نیامده اند. در آیات دلایلی چون فتنه انگیزی، تجاوز، ظلم مشرکان به مسلمانان و تاراج اموال و خانه هایشان، باعث اذن جهاد به آنان شده است.
ب- آیات نهی کننده از دوستی با کافران
1- قرآن کریم می فرماید: «لا یتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذالک فلیس من الله من شیء...» (38)؛ افراد با ایمان نباید غیر از مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند.این آیه درس مهم سیاسی و اجتماعی به مسلمانان می دهد که بیگانگان را نه به عنوان دوست و نه به عنوان حامی و یار و یاور، در هیچ کار خود نپذیرند و فریب سخنان جذاب و طرح های جالب و اظهار محبت های به ظاهر عمیق و صمیمانه آنها را نخورند؛ زیرا تاریخ نشان می دهد، ضربه های سنگینی مردم با ایمان از این رهگذر خورده اند. (39)
2- «یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوّی و عدوکم اولیاء تُلقون الیهم بالموده و قد کفروا بما جاءکم من الحق یخرجون الرسول (40)»؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید. شما نسبت به آنان اظهار محبت می کنید، در حالی که آنها به آنچه از حق برای شما آمده، کافر شده اند و رسول شما را از شهر و دیارش بیرون کرده اند.
پس هرگونه مدارا و رفق و دوست شدن با بیگانگان از نظر قرآن ممنوع است. مفاد این آیات اینست که مسلمانان با کافران حالت جنگی داشته باشد.
در رد این دلیل می توان گفت: رفتار مسالمت آمیز که به نفع جهان اسلام باشد و موجب رشد و شکوفایی و تقویت اسلام شود نه تنها ممنوع نیست که امر پسندیده و معقول می باشد؛ از طرفی هم مدارا و رفتار مسالمت آمیز با کفار به معنای دوستی با آنان نیست؛ بلکه روش ملایمی است جهت دعوت آنان به حق. رفتار مسالمت آمیز با انسان ها به معنای صحیح و درست بودن عقاید آنها نیست.
2- نظریه اصالت صلح و هم زیستی مسالمت آمیز
مفاد این نظریه اینست که اصل در روابط مسلمین با دیگران صلح و هم زیستی مسالمت آمیز است؛ زیرا با مدارا و در شرایط صلح، رشد و تعالی انسان ها و رسیدن به تفاهم آسان تر، در نتیجه گرایش به اسلام بیشتر می شود. از این رو گفته اند: «شمار کسانی که پس از صلح حدیبیه به اسلام گرویده اند، بیش از همه کسانی است که ظرف بیست سال پیش از آن مسلمان شده بودند. (41)براساس این نظریه، جنگ یک حالت استثنایی بوده و قاعده عام در روابط مسلمانان با دیگران، صلح و هم زیستی مسالمت آمیز است. اسلام هیچ گاه به پیروان خود اجازه قتل و کشتار پیروان مذاهب دیگر را نداده است. وجود عقاید مخالف، مجوزی برای رفتار خصمانه نیست؛ بلکه بر عکس اسلام به پیروان خود دستور می دهد با مخالفان، رفتار مبتنی بر عدالت و قسط داشته باشند. (42)
بزرگان و اندیشمندان زیادی طرفدار این نظریه می باشند که به چند نمونه از گفتار آنها اشاره می شود:
1- حضرت امام خمینی: «ما به تبع اسلام، همیشه با جنگ مخالفیم و میل داریم که بین همه کشورها آرامش و صلح باشد، لکن اگر جنگ را بر ما تحمیل کنند، همه ملت مان جنگجوست و با تمام قوا مقابله می کنیم ولو اینکه همه ابرقدرت ها هم دنبال او باشد. (43)
2- شیخ جواد بلاغی می گوید: قاعده اولیه نزد رسول خدا صلح بوده است، هرگاه که کفار متمایل به صلح و مسالمت در زندگی بودند، با وجود آگاهی آن حضرت به اینکه پیروز و غالب است، با آنان صلح می کرد. (44)»
3- شیخ صبحی محمصانی می گوید: در مبانی نظری اسلام، صلح راه قاعده اساسی می داند و جنگ جز در یک حالت نادر و استثنایی روا نیست، چنانکه «استاد فلیپ حتی» که در تخصص در تاریخ عربی مشهور است گفته است: حتی یک شهر را به یاد ندارم و نمی شناسم که عرب با قدرت شمشیر فتح کرده باشد و احیاناً اگر در دوره های بعد، از ناحیه مسلمین جنگ های تهاجمی صورت گرفته باشد نه به عنوان دستور دینی بلکه مخالف تعالیم دینی بوده است. (45)
ادله نظریه اصالت صلح و رفتار مسالمت آمیز
1- آیات
آیات زیادی در قرآن کریم وجود دارد که مسلمانان را به صلح و رفتار مسالمت آمیز دعوت می کند. (46) همچنین روح کلی آیات جهاد نیز همین نظریه را تقویت می کند؛ زیرا بررسی آیات جهاد نشان می دهد که جهاد وقتی تجویز شده که رفتار مسالمت آمیز ممکن نبوده و دلیل و علتی برای جهاد وجود داشته باشد. این بیان در قرآن در آیات متعدد ذکر شده است: جنگ وقتی ضرورت دارد و خداوند دستور به آن داده است که تجاوزی صورت گیرد و به خاطر دفع تجاوز، (47) به خاطر دفع فتنه، (48) به خاطر تنبیه نقض کنندگان تعهد و پیمان، توطئه گران و آغازگران جنگ، (49) بخاطر رفع استضعاف از ستمدیدگان (50) و به منظور دفاع از سرزمین. (51) بنابراین، مادامی که انگیزه و عوامل جنگ عارض نشود، مجوزی برای آغاز جنگ وجود ندارد.2- سنت
سنت قولی و عملی پیامبر اکرم (ص) نیز گواه بر این است که صلح و رفتار مسالمت آمیز قاعده اولیه است. هیچ گاه پیامبر اسلام آغازگر جنگ نبوده است. حضرت رسول اکرم و پیروان آن حضرت، حتی یک جنگ تجاوزکارانه نداشته اند. تمام جنگ های پیامبر (ص) دفاع محض و در پاسخ به تجاوزات و نقض پیمان های دشمنان دین بوده است. (52)3- عقل
جنگ به دلیل اینکه تلفات انسانی و ضایعات و خسارات مالی و پی آمدهای ناگوار سیاسی و اجتماعی را در پی دارد، همچنین عقده و لجاجت را به دنبال دارد و راه را برای هدایت سد می کند، امر پسندیده ای نیست. عقل هیچ انسان عاقلی جنگ را جز در مواقع ضروری که راهی غیر از جنگ وجود نداشته باشد، تجویز نمی کند؛ زیرا جنگ و خصومت به طور کلی برخلاف مصالح بشر است. پس اصل اولی در روابط با دیگران، صلح است و جنگ و ستیز جز در موارد استثنایی که چاره ای جز جنگ نباشد مشروعیت نخواهد یافت.دعوت بیگانگان به اسلام و برخورد با اقلیت های ساکن در کشورهای اسلامی، با رفتار مسالمت آمیز و توأم با رأفت اسلامی، صورت می گرفت. استاد مطهری درباره اینکه آیا اسلام، دین جنگ است یا صلح می نویسد: اسلام هم دین صلح است و هم دین جنگ؛ در یک شرایطی نباید جنگید و در یک شرایطی باید جنگید. رسول خدا را می بینیم در همان دوره مدینه در یک مواقعی می جنگید و در مواقع دیگری قرارداد صلح می بندد. (53)
نمونه هایی از مدارای پیامبر اعظم (ص)
رفق و مدارایی که در آیات و روایات و سیره معصومین (ع) بر آن تأکید شده است و مسلمانان بر رعایت آن توصیه شده اند، در سیره رسول اعظم به صورت بسیار برجسته تبلور یافته است. منتهی طرف مورد مدارای پیامبر باید مشخص شود که حضرت با چه کسانی مدارا نموده است؟ اشخاصی که مورد رفق و مدارا قرار گرفته اند دارای چه خصوصیات و ویژگی بودند؟ آیا طرف مدارای حضرت، مسلمان ها بودند یا اینکه بیگانگان (غیر مسلمان ها) نیز مورد رفق و مدارای ایشان قرار می گرفتند؟ سیره رسول الله در این باره چیست؟آیات و روایاتی که توصیه به رفق و مدارا می نماید تفکیکی بین انسان ها قایل نشده، بلکه رفتار مسالمت آمیز را در قبال همه انسان ها چه مسلمان و چه غیر مسلمان لازم می داند. در سیره پیامبر اعظم و بقیه معصومین (ع) نیز این عمومیت به وضوح دیده می شود. حال به طرف مورد مدارا و نمونه هایی از رفتار پیامبر اکرم (ص) با گروه های مختلف اشاره می شود:
1- مسلمانان
در ضرورت خوش خلقی و خوش رفتاری با مسلمان و برادر مؤمن جای شک و شبهه ای وجود ندارد و مسلم است که مدارا و رفتار محبت آمیز با مسلمان و برادران دینی از وظایف دینی و ایمانی یک مسلمان است. قرآن کریم وقتی پیامبر و یارانش را وصف می کند می فرماید: «محمد رسول الله و الذین معه اشدّاء علی الکفار رحماء بینهم (54)»؛ یکی از اوصاف بارز و قابل توجه رسول الله و یارانش اینست که در قبال دشمن سخت و شدید و در مقابل یکدیگر مهربان و رئوف هستند. در این زمینه بحث و نزاعی وجود ندارد، آنچه مورد مناقشه است و آثاری در روابط بین الملل دارد، رفتار با بیگانگان و اقلیت های دینی و مذهبی است، که امروزه تحت عنوان «حقوق اقلیت ها» مطرح است. اینک به نمونه ها و مواردی از مدارای پیامبر اسلام با پیروان ادیان دیگر و به طور کلی مخالفین اسلام، اشاره می کنیم:2- مخالفان اعتقادی
الف- یهودیان
اولین گروه از مخالفین اعتقادی که پیامبر اسلام با آنها رفتار مسالمت آمیز داشت، یهودیان می باشد که در شهر مدینه و اطراف آن زندگی می کردند. وقتی پیامبر اسلام (ص) به این شهر آمد، یکی از اقداماتش در آغاز هجرت، انعقاد قراردادهایی با یهودیان می باشد که در تاریخ دو معاهده ثبت شده است:1- معاهده عام؛ که میان مهاجرین و انصار از یک سو و یهودیان از سوی دیگر منعقد شد.
2- معاهده خاص؛ پیمانی است که رسول خدا (ص) با سه طایفه بنی نضیر، بنی قریظه و بنی قینقاع امضاء کرده که مرحوم طبرسی در اعلام الوری از علی بن ابراهیم نقل کرده است.
مفاد این پیمان ها بسیار گویا و روشن است که سیاست اصلی پیامبر صلح و زندگی مسالمت آمیز بوده که در پرتو همین پیمان نامه ها. یهودیان پیرامون مدینه سال ها در کنار مسلمانان با کمال آرامش زندگی کردند و از رفتار مهرورزانه و رفق و مدارای مسلمانان برخوردار بودند و مسلمانان، امنیت جان و مال آنان را طبق معاهده تضمین نموده بودند. تا هنگامی که یهودیان با دشمنان اسلام (مشرکین مکه) ارتباط برقرار نکرده و پیمان و معاهده را زیر پا نگذاشته و آشکارا به دسیسه و نیرنگ و خیانت نپرداخته بودند، از عدالت و مهرورزی اسلامی بهره مند بودند و هیچ مسلمانی اجازه نداشت با آنان برخورد ناشایست داشته باشد و یا آنان را از حقوق اجتماعی خود محروم کند.
ب- مسیحیان
دومین گروه از پیروان ادیان الهی که پیامبر اعظم با آنان رفتار مسالمت آمیز داشت، مسیحیان ساکن جزیره العرب و کشورهای اطراف بودند. مسیحیان نظرشان نسبت به دین جدید خصمانه نبود و با دید مثبت می نگریستند. مسیحیان جزیره العرب و مناطق دیگر مثل شام، شیفته اسلام شدند و آن را از صمیم دل پذیرفتند و آنهایی که همچنان مسیحی باقی ماندند، هیچ گاه از سوی پیامبر اسلام و مسلمانان به تغییر عقیده و پذیرش اسلام وادار نشدند. هم زیستی مسالمت آمیز مسلمانان و مسیحیان بسیار بارز و آشکار است و لحن خطابات قرآن و نامه های پیامبر اسلام با مخاطبان مسیحی همراه با عطوفت و ملایمت بوده است.بیشتر دولت هایی که پیامبر اسلام (ص) به آن ها نامه فرستاده بود، مسیحی بودند. برخی از دعوت پیامبر استقبال کردند مانند نجاشی و برخی هم بی اعتنایی کردند؛ ولی در مجموع مسیحیان وقتی نامه پیامبر به آنها می رسید، براساس گفته های کتاب آسمانی که بشارت پیامبر آخرالزمان را به آنها داده بود، برای کشف حقیقت، نمایندگانی به مدینه و خدمت رسول اکرم (ص) می فرستادند تا حقیقت برایشان محرز شود که آیا پیامبر جدید همان علایم و نشانه هایی که در کتاب مقدس آمده دارد یا نه؟ برخی از هیئت هایشان که خدمت پیامبر اکرم رسیده بودند، آثار نبوت و رسالت را در سیما و گفتارش مشاهده کردند، به دین اسلام مشرف شدند و مورد احترام پیامبر اسلام قرار گرفتند.
اما هیئت هایی که بر اثر لجاجت اسلام نیاوردند،رفتار پیامبر اسلام (ص) با آنان نیز مهربانانه و از روی مدارا بود؛ به عنوان مثال، وقتی نمایندگان نصارای نجران در سال دهم هجرت بر اثر نامه پیامبر اسلام به آنان در مدینه به حضور پیامبر اسلام (ص) رسیدند، پیامبر اکرم (ص) به آنان اجازه داد در مسجد مدینه مراسم عبادی خود را، که وقت آن فرا رسیده بود، آزادانه بگذارند. آنان در حضور پیامبر اسلام (ص) و در حالی که رو به مشرق، جانب بیت المقدس و درست در جهت خلافت قبله مسلمانان ایستاده بودند، بدون هیچ مزاحمتی مراسم عبادی خویش را به جا آوردند. (55)
رفتار کریمانه پیامبر اکرم (ص)، با نصارای نجران و رعایت حقوق و احترام آنان در زمانی صورت می گرفت که حکومت اسلامی در مدینه پایه های اقتدار خویش را استوار ساخته بود و به راحتی می توانست با قدرت شمشیر همه آنان را از بین ببرد، یا با استفاده از ضعف و درماندگی نجرانیان، عرصه را بر آنان تنگ و مالیات های سنگینی از آنان بگیرد و از مراسم عبادی ویژه آنان جلوگیری کند و جلوی رفت و آمد و کسب و کار آنان را در مدینه بگیرد.
ج- مشرکان
اگرچه برخی از آیات قرآن صف مشرکین را از اهل کتاب جدا کرده و برای اهل کتاب امتیاز قایل شده ولی برخورد مهربانانه و انسان دوستانه اسلام که از مدارا و رأفت اسلامی سرچشمه گرفته بود، تنها درباره پیراوان ادیان الهی و اهل کتاب نبود بلکه کافران و مشرکان نیز تا هنگامی که دست به اسلحه نبرده و علیه مسلمانان قیام مسلحانه نکرده و توطئه چینی نکرده بودند، از هر آسیب و گزندی در امان بودند.نمونه بارز برخورد مسالمت آمیز پیامبر اسلام با مشرکان، گذشت تاریخی و مدارای پیامبر اسلام با مشرکین در جریان فتح مکه می باشد. در سال هشتم هجرت، هنگامی که سپاه اسلام به فرماندهی پیامبر اسلام (ص) مکه را فتح نمودند و مسلمین بر همه اوضاع آن سامان مسلط شدند، پیامبر (ص)، خطاب به مردم مکه که مشرک بودند فرمود: «ای قریشیان به گمان شما من درباره شما چه فرمانی می دهم؟» آنها در پاسخ گفتند: «خیراً، اخٌ کریمٌ و ابن اخٍ کریمٍ»؛ ما جز خیر و نیکی از تو انتظار نداریم، تو برادر بزرگوار و بخشنده و فرزند برادر بزرگوار ما هستی و اکنون قدرت در دست توست (56).»
پیامبر (ص) با کمال بزرگواری به آنان فرمود: «من در مورد شما همان را گویم که برادرم یوسف به هنگامی پیروزی بر برادرانش گفت: «لا تثریب علیکم الیوم»؛ امروز سرزنشی بر شما نیست.»
آنگاه حضرت چنین اعلام کرد: «الیوم یوم المرحمه لا الملحمه»؛ امروز، روز مهربانی است نه روز انتقام و خون ریزی.»
سعد بن عباده که از مسلمانان شجاع انصار بود، هنگام ورود به مکه در حالی که پرچم سپاه در دستش بود، صدا زد: «امروز، روز انتقام و روز خون ریزی است» یکی از مهاجران سخن او را شنید و به پیامبر (ص) خبر داد، رسول خدا (ص) بی درنگ علی (ع) را به سوی او فرستاد تا پرچم را از او بگیرد و خودش پرچمدار شود، علی (ع) این دستور را اجرا نمود. (57)
به این ترتیب پیامبر (ص) اعلام عفو عمومی کرد و از تندروی ها جلوگیری نمود. پیامبر اسلام مردمی را مورد عفو قرار داد که شدیدترین شکنجه ها و آزار و اذیت را، پیامبر و یارانش از آنها دیده بودند و از مکه نیز به واسطه فشار مشرکین هجرت کردند. همچنین جنگ های خونین بدر، احد و احزاب و امثال آنها را قریش علیه مسلمین بر پا نمودند و چقدر به اسلام ضربه های جانی و اقتصادی زدند، پیامبر (ص) حتی ابوسفیان، هند و قاتل حمزه را بخشیدند. خانه ابوسفیان که سر دسته مشرکین مکه بود، را امن قرار داد و فرمودند: هر کس داخل خانه ابوسفیان شود، در امان است. (58)
3- مخالفان غیر اعتقادی (منافقان)
مخالفان غیر اعتقادی را می توان به دو گروه تقسیم نمود:الف- مخالفان غیر برانداز
مخالفانی که قصد توطئه و براندازی نظام را ندارند. این دسته از منافقین کسانی هستند که با نظام مخالف بودند ولی قصد براندازی نداشتند. نظام اسلامی با سعه صدر و رأفت اسلامی آنها را تحمل می کند و جان و مالشان در امن است.پیامبر (ص) در برخورد با مخالفان، نهایت رحمت و عطوفت را بکار گرفتند که مبادا بر اثر برخورد خشن، آتش عناد و لجاجت در وجودشان شعله ور شود. برهمین اساس است که خداوند خطاب به پیامبرش فرمود: «خذ العفو و أمر بالعرف و اعرض عن الجاهلین». (59)
ب- مخالفان برانداز
مخالفانی که در صدد براندازی نظام هستند. اسلام در ابتدای امر با هر دو گروه از سیاست مدارا بهره گرفته و درصدد انتقام نیست ولی به مخالفانی که قصد براندازی نظام اسلامی را دارند به آنها فرصت داده می شود تا خود را اصلاح کنند و دست از مخالفت بردارند. در صورتی دست از توطئه و نفاق افکنی بر ندارند و به تخریب ادامه دهند، به آنان هشدار داده می شود که خود را اصلاح کنند.شرایط و حدود رفق و مدارا
موضوع مورد رفق و مدارا چیست؟ حوزه رفق و مدارا تا کجاست؟ آیا فراگیر و گسترده است یا مرز ویژه ای دارد؟ آیا در دایره اصول اعتقادی، تساهل و مدارا امکان دارد یا نه؟ اگر در یک جامعه اسلامی با کسانی که دارای عقیده ضد اسلامی هستند با تساهل و تسامح رفتار شود و به آنها فرصت داده شود که آزادانه عقاید باطلشان را ترویج کنند و هیچ عکس العمل و واکنشی در مقابلشان نشان داده نشود، آیا این به معنای کنار گذاشتن امر به معروف و نهی از منکر نیست؟ شرایط مدارا و رفق با دشمنان چیست؟ گذشته از این، مدارا با دشمنان اسلام با اصل تولا و تبرا چگونه توجیه می شود؟ مدارا با مداهنه ای که درقرآن مذمت شده است، چه تفاوتی با هم دارند؟1- معیار مدارا و غلظت در سیره پیامبر اعظم (ص)
در سیره عملی پیامبر اعظم (ص)، هم مدارا وجود دارد و هم شدت و غلظت مشاهده می شود. این گونه نیست که رفتار حضرت همواره با دشمنان و مخالفین با مدارا و مهربانی باشد و جدیت و صلابت در رفتارش مشاهده نشود؛ بلکه ایشان به عنوان الگو و اسوه کامل انسان ها اعتدال را در زندگی رعایت نموده و رفتارش بر مبنا و ملاک استوار است و این گونه نبوده که سلیقه ای عمل کند و هر کس را که خوشش می آمد، با او با مدارا برخورد کند و هر کس را دوست نداشته باشد، با بی مهربی با او رفتار داشته باشد. سیره حضرت براساس مصالح و مفاسد استوار بود.پیغمبر اکرم (ص) در مسایل فردی و شخصی و آنچه مربوط به شخص خودش بود، همچنین موضوعاتی که به مسایل اصولی و اساسی اسلام ضرری وارد نمی ساخت، نرم و ملایم و با گذشت بود؛ اما در مسایل اصولی و حفظ اصول اعتقادی و مصالح اسلام و نظام اسلامی و احکام مسلم و ضروری دین و اجرای مقررات شرع و حدود الهی، سختی و صلابت نشان می داد و دیگر جای گذشت نمی دانست و حاضر نبود ذره ای از احکام و حدود الهی، به خاطر مصلحت اندیشی تعطیل شود.
پس از فتح مکه و پیروزی بر قریش، تمام بدی هایی که قریش در طول بیست سال نسبت به خود او مرتکب شده بودند، نادیده گرفت و همه را یک جا بخشید و توبه قاتل عموی محبوبش حمزه را پذیرفت. ولی در همان فتح مکه، حکم قتل تعدادی را که مرتد شده بودند، صادر کرد. (60) همچنین زنی از بنی مخزوم مرکتب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید، حکم سرقت را صادر نمود. (61) گرچه بستگان زن سارق زیاد تلاش کردند که پیامبر اسلام (ص) را از اجرای حکم منصرف سازند ولی پیامبر با قاطعیت تمام با خواست آنان مخالفت کرد.
بنابراین، مدارا با دشمنان روی مبنا و ملاک باید باشد و همچنین شرایط و حدودی دارد که این شرایط از آیات و سیره عملی پیامبر به دست می آید:
2- حدود و شرایط مدارا با دشمنان و مخالفان
الف- وجود مصلحت
جعل احکام شرعی، براساس مصلحت ها و مفسده هایی است که در موضوع آنها وجود دارد. پیروی احکام الهی از مصالح و مفاسد قطعی است و احکام دایر مدار مصالح و مفاسد است. بنابراین هیچ حکمی را نمی توان یافت که در تشریع آن، به مصلحت یا مفسده ای توجه نشده باشد. مصلحت یعنی هر کاری که به سود و صلاح مادی و معنوی جامعه باشد. عالمان شیعه در فقه، از دو گونه مصلحت سخن گفته اند: مصلحت پایدار و مصلحت ناپایدار. دستورهای که از سوی پیامبر اسلام به عنوان وحی به مردم ابلاغ شده است، همه مصلحت پایدار دارند و همیشه ثابت می باشند، اما پاره ای از دستورها را با توجه به پیش آمدها و رویدادها داده اند مصلحت ناپایدار و برهه ای دارند؛ تا زمانی این دستورها واجب است که مصلحت باقی باشد.در اندیشه دینی، تا زمانی که بتوان از راه کار مدارا بهره گرفت، نباید از عنصر قهر بهره گرفت؛ زیرا در ارزش گذاری و اولویت بندی، انتخاب گزینه مدارا اولویت دارد. اسلام قبل از آنکه به طرد مخالفان پرداخته و از خشونت بهره گیرد، به جذب و هدایت مخالفان پرداخته، فرهنگ سازی و فرهنگ پروری می کند، تا زمینه های خشونت و خشونت گرایی از بین برود. اسلام با خشونت های دینی و مذهبی موافق نبوده، همه پیروان ادیان الهی را به زندگی مسالمت آمیز و تبادل اندیشه ها و فرهنگ ها فراخوانده است. (62)
ب- ترک نشدن امر به معروف و نهی از منکر
مدارا با دشمنان اسلام و مخالفین وقتی نیکو و پسندیده است که منجر به ترک معروف و احیای منکر نشود. اشکالی که بعضی از مذهبی ها که می کنند که مدارای با اهل کتاب و مخالفین اسلام، به معنای ترک امر به معروف می باشد، وارد نیست؛ زیرا مدارا در اسلام و سیره پیامبر اعظم تا زمانی جایز است که به مبانی ارزش ها و اصول اعتقادی صدمه ای وارد نشود و مصلحتی هم برای جامعه اسلامی داشته باشد. چنان چه در سایه مدارا با دشمنان معروفی ترک شود و یا منکری زنده شود، این نوع مدارا و تساهل، ممنوع است.ج- ترک نشدن تولا و تبرا
د- منتهی نشدن مدارا به سازش در دین
قرآن کریم رسول اکرم (ص) را از مداهنه و مصانعه؛ یعنی سازش کاری با کفار نهی می کند و سازش با کفار و اهل کتاب را به منزله اطاعت از آنان می داند. مدارا با مداهنه که مورد مذمت قرآن کریم است از لحاظ ماهیت و محتوا با هم فرق دارند؛ چون مداهنه اصلش از دهن است از ریشه داهنیه به معنای ماست مالی کردن. قرآن می فرماید: «ودّوا لو تُدهن فیدهنون (63)».استاد مطهری تساهل دینی را به معنای ادهان گرفته و بر این عقیده است که قرآن با تساهل دینی، یعنی سازش با غیر مسلمانان بر سر دین مخالف است (64)»
3- موارد برخورد قهر آمیز
رفق و مدارا، اصل اولی در رفتار پیامبر اسلام با مخالفین و دشمنان بود؛ ولی این به معنای آن نیست که مدارا محدودیت نداشته باشد، بلکه تابع شرایط و اوضاع و احوال می باشد، به این معنا که همان اسلامی که به رأفت و مهربانی و مدارا سفارش می کند، در مواردی هم به برخورد قاطع و جدی دستور داده است. در مقابل متجاوزان، قانون شکنان، توطئه گران، و آنانی که اعتقادات، امنیت جان، مال و ناموس مردم را تهدید می نمایند، مدارا و تساهل گناه است. خشونت امر اعتباری است که حسن و قبح آن را شرایط زمان تعیین می کند.مواردی که اسلام برخورد قهرآمیز را واجب می داند و پیامبر اسلام هم با صلابت و قدرت برخورد کرده و کوچکترین مدارایی در آن جایز نیست، زیاد است که به اهم موارد اشاره می شود:
الف- جهاد با متجاوزین
نخستین مورد از مواردی که برخورد قهرآمیز و مبارزه مسلحانه واجب می شود، جایی است که به کیان اسلام یا سرزمین اسلامی تجاوز صورت گیرد. اسلام به مسلمانان دستور داده که با متجاوزین و کسانی که شروع به نبرد کرده بودند و جنگ را بر مسلمانان تحمیل کرده اند، با قاطعیت بجنگند. (65) در مقابل این دسته اشخاص باید با شدت و صلابت ایستاد و کوتاه آمدن و تسامح در مقابل آنان حرام و گناه می باشد و هیچ گونه رفق و مدارایی جواز ندارد.ب- جهاد با فتنه انگیزان
در جایی که فتنه گران در جامعه اسلامی، فتنه ایجاد کنند و دست به آشوب بزنند، در این صورت نیز با آنان برخورد جدی و قاطع باید صورت گیرد. در مقام دفع ظلم، جنگ و رفع فتنه (66) نیز مدارا و رفتار مسالمت آمیز معنا و مفهوم ندارد و باید با قهر و شدت با فتنه گران برخورد کرد.ج- مبارزه با قانون شکنان
خداوند متعال دستور داده، با کسانی که حریم الهی و حریم قانونی را پاس نمی دارند، برخورد قاطع صورت گیرد: «و قاتلوا الذین لا یومنون بالله و لا بالیوم الاخر و لا یحرمون ما حرم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق من الذین اوتوالکتاب حتی یعطوا الجزیه عن ید وهم صاغرون (67)»: بجنگید با افرادی از اهل کتاب که به خدا و آخرت ایمان نمی آورند و پای بند به آنچه خدا و رسولش تحریم نموده اند، نمی باشند، مگر آنکه خراج دهند در حالی که دچار حقارت شده اند.در این آیه مسلمانان، مأمور جهاد با افرادی از پیروان ادیان دیگر شده اند که به خدا و آخرت ایمان نمی آورند و حریم الهی و مقرراتی که در دین خودشان است، رعایت نمی کنند.
د- برخورد با توطئه منافقان
مورد دیگری که پیامبر اسلام (ص) برخورد شدید و غیر قابل انعطاف از خود نشان داد، موضع او در قبال منافقین و توطئه گران و کسانی که در صدد بر هم زدن امنیت و ضربه زدن به اسلام و حکومت اسلامی بودند، می باشد. منافقین مدینه می خواستند با تأسیس مسجد، پایگاهی برای نفاق افکنی و توطئه علیه اسلام بسازند؛ اما پیامبر اسلام از طریق وحی الهی وقتی از نیات شوم منافقین آگاه شد، دستور تخریب مسجد ضرار را صادر کرد. (68)هـ- اجرای حدود الهی
در اجرای حدود و قوانین جزای اسلام نیز اسلام، رأفت و رحمت را منع نموده است و پیامبر اسلام کوچکترین ملاحظه و مسامحه را در اجرای آن جایز نمی دانستند.آثار تربیتی رفق و مدارا در سیره پیامبر اعظم
در سیره عملی پیامبر (ص) صدها نمونه از اخلاق نیک و زیبا وجود دارد که هر کدام نشان دهنده قطره ای از اقیانوس عظیم حسن خلق آن حضرت است و آثار فراوانی بر آن مترتب شده است که در سایه برکات و آثار آن امروز مسلمانان زندگی می کنند. پیامبر اعظم نمونه کامل اخلاق و سیرت نیکو بود، همان گونه که خداوند با تعبیر «و انک لعلی خلق عظیم؛ و همانا تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری»، به این مطلب اشاره فرموده است. این خلق نیکو و پسندیده آثار مهم تربیتی و سیاسی را در پی داشته است که نمونه های زیادی در کتب سیره موجود است.1- موجب وحدت و انسجام امت
قرآن کریم رأفت و رحمت پیامبر اکرم را این گونه می ستاید: «فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظاً غلیظ القلب لا نفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر، فاذا عزمت فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین (69)». به برکت رحمت الهی در برابر آنان نرم شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می شدند. پس، آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب و در کارها با آنان مشورت کن؛ اما هنگامی که تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن؛ زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد. همین اخلاق پسندیده و رفتار سازنده پیامبر، سبب جذب انسان ها به اسلام شد.2- سبب گرایش و جذب مردم به اسلام
اولین مورد از آثار رفق و مدارای پیامبر در صلح حدیبیه و به تعقیب آن فتح مکه، ظاهر گردید که گروه های زیادی از مشرکین مکه بعد از مشاهده رفتار کریمانه و عفو عمومی پیامبر اهل مکه به تعبیر قرآن فوج فوج به اسلام گرویدند و دین اسلام را پذیرفتند. (70)نتیجه گیری
با توجه به آیات و روایات و سیره پیامبر اعظم روشن شد که رفق و مدارا در اسلام اصل اولی در برخورد با پیروان ادیان آسمانی و همه مخالفین می باشد. البته این اصل مطلق نیست، اصل اولی تا زمانی قابلیت اجرا دارد که با موانع برخورد نکند، مهمترین مانع در راه مدارا، اصول اعتقادی و مسایل دینی است که در اصول اعتقادی و بر سر مسایل دین مدارا وجود ندارد، همچنین در جایی که سرزمین اسلامی یا مسلمین مورد تجاوز قرار گیرند، یا حریم قانون الهی شکسته شود، یا حدود الهی نیاز به اجرا داشته باشد، در این موارد با متجاوزین و قانون شکنان، مدارا گناه است. هر یک از مدارا و خشونت که مصادیقش صلح و جنگ است، در شرایطی جواز دارد که مصلحت ایجاب کند، بدون مصلحت و منفعت در جامعه اسلامی هیچیک از دو عنوان جنگ و صلح جواز ندارد.پی نوشت ها :
1. الیاس انطون، فرهنگ نوین، مترجم مصطفی طباطبایی، ص 275
2. فخرالدین، طریحی، مجمع البحرین، ج 2، ص 206.
3. علی اکبر دهخدا، فرهنگ دهخدا، ج 26، ص 559.
4. محمد معین، فرهنگ معین، ج 2، ص 1665.
5. حمد بن عبدالقادر، مختار الصحاح، ص 137 - الجوهری، الصحاح، ج 4، ص 1482.
6. ابوهلال العسکری، الفروق اللغویه، ص 259.
7. فخرالدین، طریحی، مجمع البحرین، ج 2، ص 29.
8. نحل، آیه 125.
9. بقره، آیه 109.
10. عنکبوت، آیه 46.
11. نهج الفصاحه، ص 439، حدیث 4286.
12. همان، حدیث 4295 - حر عاملی، وسائل الشیعه (الاسلامیه)، ج 8، ص 540، - کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 117.
13. کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 119.
14. همان، ج 2، ص 118.
15. آقا جمال، خوانساری، شرح غررالحکم، به تصحیح جلال الدین محدث ارموی، ج 4، ص 140.
16. وسائل الشیعه، ج 8، ص 540 - اصول کافی، ج 2، ص 117.
17. همان - همان.
18. نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت 10.
19. آقا جمال، خوانساری، شرح غرر الحکم، به تصحیح جلال الدین محدوث ارموی، ج 4، ص 52.
20. علی بن محمد، اللیثی الوسطی، عیون الحکمه و الموعظه، ص 62، 31، 39، 207، 209، 264.
21. ابن ابی جمهور، الاحسایی، غوالی اللئالی ج 1، ص 371.
22. آقا جمال، خوانساری، شرح غررالحکم، به تصحیح جلال الدین محدث ارموی، ج 4، ص 16.
23. ابن شعبه، الحرانی، تحف العقول، ص 395.
24. مجلسی، بحارالانوار، ج 72، ص 401.
25. آل عمران، آیه 159.
26. سوره قلم، آیه 4.
27. نهج البلاغه، خطبه 72، ص 120.
28. همان، خطبه 108.
29. محمد باقر، مجلسی، بحارالانوار، ج 95، ص 167.
30. کنز العمال، حدیث 5818.
31. همان، ج 66، ص 405.
32. حمید، بهزادی، نشریه دانشکده حقوق و علوم سیاسی، اصول و روابط بین الملل و تحولات آن در اسلام، ش 12، ص 129، 130، سال 1351.
33. موفق الدین عبدالله بن احمد، ابن قدامه، و شمس الدین ابن قدامه المقدسی، المغنی و الشرح الکبیر ج 1، ص 367 و 368.
34. محمد جواد، الحسینی العاملی، مفتاح الکرامه فی شرح القواعد، ج 7، ص 7.
35. حج، 39.
36. بقره، 190.
37. توبه، 29.
38. سوره آل عمران، 28.
39. تفسیر نمونه، ج دوم، ص 372.
40. ممتحنه، آیه 1.
41. محمد حسن، نجفی، نکته هایی در فقه روابط بین الملل، مجله فقه، ش 10، سال 3، زمستان 1385.
42. ممتحنه، آیه 24.
43. در جستجوی راه از کلام امام، جنگ و جهاد، دفتر 2.
44. الرکابی، الجهاد فی الاسلام، ص 43 و 44.
45. صبحی، محمصانی، القانون و العلاقات الدولیه فی الاسلام، ص 61 - 55.
46. بقره، 208 - انفال، 61، نساء، 9 و 94.
47. بقره، 190.
48. بقره، 193.
49. توبه، 13.
50. نساء، آیه 75.
51. حج، 39 و 40.
52. الرکابی، الجهاد فی الاسلام، ص 36 و 37.
53. مرتضی، مطهری، سیری در سیره ائمه، انتشارات صدرا، قم ص 59.
54. فتح، آیه 15.
55. سیره ابن هشام، ج 4، و محمد باقر، مجلسی، بحارالانوار، ج 21، ص 319.
56. احمد بن ابی یعقوب، یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 60.
57. سیره ابن هشام،ج 4، ص 49، و ناصر مکارم و دیگران، تفسیر نمونه، ج 10، ص 66، ج 20، ص 228 به نقل از تفسیر قرطبی، ج 5، ص 3478.
58. سیره ابن هشام، ج 4، ص 49.
59. اعراف، آیه 199.
60. ابن هشام، السیره النبویه، ج 3، ص 564 - 563.
61. مرتضی، مطهری، وحی و نبوت،ص 239.
62. آل عمران، آیه 64.
63. قلم، آیه 9.
64. فصلنامه نقد، ش 14 و 15، ص 354.
65. حج، آیه 39 - انفال، 61 - محمد، 35 - بقره، 190، 192، 193 و 208، نساء، 90 و 91 و 94 - ممتحنه، 8 و 9 .
66. حج، 40 - بقره، 191.
67. توبه، آیه 29.
68. توبه، آیه 107، و محمد باقر، مجلسی، بحارالانوار، ج 21، ص 253 و 254.
69. آل عمران / 159.
70. فتح، آیه 2.
قرآن کریم
1. نهج البلاغه
2. ابن قدامه، موفق الدین عبدالله ابن احمد، المغنی، ج 1، دارالکتاب العربی، بیروت
3. ابن هشام، السیره النبویه، ج 3 و 4، دارالمعرفه - بیروت
4. الجوهری، الصحاح، ج 4، دارالعلم، بیروت، 1407 ق
5. الحرانی، ابن شعبه، تحف العقول، انتشارات اسلامی، قم
6. الحسینی العاملی، محمد جواد، مفتاح الکرامه فی شرح القواعد، ج 7، چاپ اول، 1419، مؤسسه نشر اسلامی جامعه مدرسین، قم
7. الاحسایی، ابن ابی جمهور، غوالی اللئالی ج 1، مطبعه شهدا، قم، 1403
8. الرکابی، الجهاد فی الاسلام، دمشق، دارالفکر، 1418 ق
9. الطبری، امین الاسلام ابن علی الفضل بن حسن، مجمع البیان، ج 2، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت - یوسفی
10. العسکری، ابوهلال، الفروق اللغویه، مؤسسه نشر الاسلامی (جامعه مدرسین)، چاپ اول، 1412.
11. اللیثی الوسطی، علی بن محمد. عیون الحکمه و المواعظ چاپ اول، 1376، ناشر دارالحدیث، قم
12. المقدسی، شمس الدین ابن قدامه، الشرح الکبیر ج 1، دارالکتاب العربی، بیروت
13. الیاس، انطون، مترجم مصطفی طباطبایی، فرهنگ نوین، کتاب فروشی اسلامیه، 1370، تهران
14. بغدادی، محمد ابن حبیب، المحبر
15. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، فتوح البدان، دارالفکر، بیروت، 1412 ق
16. بهزادی، حمید، نشریه دانشکده حقوق و علوم سیاسی، اصول و روابط بین الملل و تحولات آن در اسلام، ش 12، سال 1351
17. خوانساری، آقا جمال، شرح غررالحکم، به تصحیح جلال الدین محدث ارموی، ج 4
18. در جستجوی راه از کلام امام، جنگ و جهاد، دفتر 2: تهران: امیر کبیر، 1361
19. دهخدا، علی اکبر، فرهنگ دهخدا، ج 26، تهران، 1346
20. سیره ابن هشام، ج 2، 3، 4، چاپ 1383، ناشر مکتبه محمد علی صبیح و اولاده، بیروت
21. طبرسی، علی بن فضل، اعلام الوری باعلام الهدی، ج 1، مؤسسه آل البیت، قم، 1417 ق
22. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج 2، چاپ اول، 1408، مکتب نشر الثقافه الاسلامیه
23. عاملی، حر، محمد بن حسن، وسایل الشیعه (السلامیه)، ج 8، ناشر دارالاحیاء التراث العربی، بیروت
24. فصلنامه نقد، ش 14 و 15، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، تهران، 1379
25. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 2، چاپ چهارم، 1365، ناشر دارالکتب الاسلامیه، تهران
26. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 95، 72، 66، 21، چاپ دوم، 1403، مؤسسه وفا، بیروت
27. محمد خاتم پیامبران، ج 1
28. محمد بن عبدالقادر، مختار الصحاح، دار الکتب السلامیه، بیروت، 1415 ق
29. محمصانی، صبحی، القانون و العلاقات الدولیه فی الاسلام، دارالملایین، بیروت، 1392
30. مطهری، مرتضی، وحی و نوبت، انتشارات صدرا، 1368، قم
31. مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه، انتشارات صدرا، 1368، قم
32. معین، محمد، فرهنگ معین، ج 2، مؤسسه امیر کبیر، تهران، 1383
33. مکارم و دیگران، تفسیر نمونه، ج 2، 10، 14، 20، دارالکتب الاسلامیه، 1370، تهران
34. نجفی، محمد حسن، نکته های در فقه روابط بین الملل، مجله فقه، ش 10، سال 3، زمستان 1385
35. نهج الفصاحه، حدیث 4286، ترجمه ابراهیم احمدیان، چاپ دفتر تبلیغات، 1385
36. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، مطبعه دار صادر، بیروت
منبع: جمعی از اندیشمندان؛ (1386)، ویژگی های سیره ی پیامبر اعظم «ص»: مجموعه مقالات بیستمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی- معاونت فرهنگی