چکیده:
تعلیم و تربیت امری پیچیده؛ پردامنه و وقتگیر است. برای اقدام به این کار خطیر اولین گام تعیین اهدافی است که قصد داریم به آنها برسیم و رسیدن به این اهداف مستلزم استفاده از روشهاست. آگاهی از روشها و اهداف تعلیم و تربیت بویژه تربیت اخلاقی مستلزم شناخت آراء مربیان و فیلسوفان بزرگ است. از اینرو هدف پژوهش حاضر بررسی تطبیقی تربیت اخلاقی از دیدگاه ارسطو و ابن سینا می باشد. روش مورد استفاده در این تحقیق کیفی و از نوع بررسی تطبیقی است. جامعه تحقیق شامل کلیه کتابها، پایان نامه ها، مجلات، سایت های اینترنتی و پژوهش ها و تحقیقات مرتبط با موضوع تحقیق می باشد. نمونه گیری به شیوه هدفمند انجام شده و بر این اساس از منابع مرتبط با موضوع تحقیق استفاده شده است. ابزار پژوهش نیز فیش برداری بوده است. در این تحقیق ابتدا اهمیت اخلاق و تربیت اخلاقی از نظر ارسطو و ابن سینا بیان گردیده و سپس اهداف و روشهای تربیت اخلاقی این دو فیلسوف مورد بررسی قرار گرفته است. اهداف تربیت اخلاقی ارسطو ابن سینا از منظر فردی و اجتماعی بررسی شده اند. در ادامه شباهت ها و تفاوت های اهداف و روشهای تربیت اخلاقی ارسطو و ابن سینا تحلیل و بررسی شده است.نتیجه تحقیق نشان می دهد که هر دو فیلسوف مهمترین و اصلی ترین هدف تعلیم و تربیت را رسیدن فرد و جامعه به سعادت و کمال می داند، کسب اعتدال و میانه روی و کسب فضائل اخلاقی نیز از مهمترین اهداف تربیت اخلاقی این دو فیلسوف است که در این مورد با هم اشتراک دارند. روش عفت کلام و روش تشویق و ترغیب و استفاده از تهدید از مهمترین روشهای مشترک در تربیت اخلاقی ارسطو و ابن سینا می باشد. از مهمترین تفاوت های تربیت اخلاقی ارسطو و ابن سینا این است که هدف ارسطو از تربیت فقط سعادت دنیوی است اما ابن سینا به سعادت انسان پس از مرگ نیز معتقد است. همچنین ارسطو برای دستیابی به سعادت جامعه به اهداف فردی تربیت توجه داشته است اما ابن سینا بیشتر به سعادت خود و اجتماع نظر دارد.
تفاوت ارسطو و ابن سینا در روشهای تربیت اخلاقی نیز این است که ارسطو نسبت به ابن سینا تأکید بیشتر بر استفاده از روش آموزش موسیقی و نقاشی برای تربیت احساسات و عواطف دارد. به علاوه ابن سینا در آثار عرفانی خود یکی از روش های تربیت را تربیت عارفانه می داند. در صورتی که به نظر می رسد ارسطو چندان توجهی به این روش نداشته است.
کلید واژه ها:
مقدمه
در تمدن بشری اهداف تربیتی جایگاه و اهمیت خاصی داشته اند مثلاً تمدن عبری بر مفهوم مذهبی تربیت تکیه می کرد و ضمن تربیت بایستی خداشناسی صحیح حاصل می شد. در آتن منظور از تربیت هم روشنگری عقلی بود و هم آمادگی برای شهروندی، در اسپارت سپاهیگری را هدف تربیت می دانستند. آرمان تربیت رومی این بود که فرد را برای فداکاری در راه سرزمین نیاکان آماده سازد، او را در عادتهای خود معتدل و میانه رو بارآورد و کاری کند هیچگاه از شکستها مأیوس نشود. در قرون میانه کیفیات روحانی تربیت اولویت داشت.در دوره رنسانس آرمان دیگری پیدا کرد، استعدادهای ذاتی بشر مورد تجلیل قرار گرفت و بر تربیت فرد گرایی به جای جمع گرایی روحانی، تأکید شد. در عصر جدید شدیداً بر هدفهای علمی تربیت تکیه می شود. (مایر، 1374، صص 18 و 19) در ایران باستان هدف عمده تربیت این بود که کودک را عضو مفید جامعه بارآورند. (صدیق، 1347، ص 57)
مکاتب تربیتی، فیلسوفان و صاحبنظران علوم تربیتی نیز اهداف و روش های تربیتی را این گونه بیان کرده اند: خواجه نصیرالدین طوسی هدف اصلی تعلیم و تربیت را رسیدن به کمال دانسته است. (شکوهی، 1363، ص 38) فردریک مایر هدف تربیت را روشن نمودن افکار نوع بشر دانسته است. (فرمهینی فرهانی، 1378، ص 179)
افلاطون عقیده داشت که هدف تربیت خوب آن است که روح و بدن را از همه زیبایی ها و کمالاتی که قابلیت پذیریش آن ها را دارند برخوردار سازد. (مایر، 1374، ص 12) در تعلیم و تربیت اسلامی مهم ترین اهداف آموزش و پرورش عبارتند از: پرستش خدا، تقوا، تعلیم حکمت، عدالت خواهی، تکامل انسان، برادری، همکاری، دوستی با ملل دیگر، پرورش نیروی تفکر، پروش روح اجتماعی و پرورش شخصیت اخلاقی. (شریعتمداری، 1379، ص 239)
جان لاک هدف تعلیم و تربیت را تشکیل قوای ذهنی از راه تمرین می داند. (شریعتمداری، 1379، ص 83)
به عقیده افلاطون مهمترین روش آموزش، روش دیالکتیک (گفت و شنود) است و آن روشی است که به یاری آن انسان می آموزد چگونه از آنچه به حس در می آید آغاز کند و به سوی جهان معنوی بالا رود. (کاردان، 1381، ص 29) روش تعلیم در مدارس یهودی بیشتر کتابی بود و بر تقویت حافظه تأکید بسیار می شد. (کاردان، 1381، ص 55)
روش آموزش جان لاک مانند کمنیوس است یعنی باید از محسوس به معقول و از ساده به پیچیده پیش رفت و بیش از آموزش شیوه استدلال، کودک را به مشاهده و تجربه برانگیخت. (کاردان، 1381، ص 122)
عرفا بهترین روش تربیت و رسیدن به کمال و سعادت را توجه به گوهر خویش و یا به تعبیر دیگر دل آدمی که آیئنه معرفت است، می دانند. (تعقیب زاده، 1376، ص 83)
اکنون که اهمیت و جایگاه اهداف و روش های تعلیم و تربیت در بین فلاسفه و اندیشمندان علوم تربیتی مشخص شد، با توجه به عنوان پژوهش لازم است این موضوع را از دیدگاه دو فیلسوف و متفکر برجسته مشائی یعنی ارسطو و ابن سینا، که به ترتیب نماینده فلسفه یونانی و ایرانی اسلامی، هستند بررسی نماییم تا پاسخی هرچند مختصر برای سؤالات پژوهش فراهم نماییم.
ارسطو نخستین حکیمی است که علم و دانش را تنظیم و طبقه بندی کرده و منطق و تاریخ و فلسفه و تاریخ طبیعی را وضع و تدوین نموده و از این رو در تاریخ تعلیم و تربیت به معلم اول مشهور شده است. عامل دیگری که باعث شهرت او شد نوشتن کتب متعدد است در علوم مختلف. تنها راه اصلاح مفاسد یونان از نظر معلم اول آموزش و پرورش است که اجرای آن برعهده دولت است. (لطفی، 1378).
حکیمی که در قرن چهارم هجری سرآمد روزگار خویش بود و در علوم مختلف همچون منطقه و فلسفه و طب تبحر داشت ابوعلی حسین ابن عبدالله بن سینا معروف به شیخ الرئیس بزرگ ترین فیلسوف مشایی و پزشک نامدار ایران و جهان اسلام است که مهم ترین آثار فلسفی او عبارتند از: شفا، نجات، اشارات و تنبیهات، تدابیر المنازل، الحکمه المشرقیه. مهمترین نقش ابن سینا بیان فلسفه بدیع خویش است که فلسفه ای است ارسطویی با مایه هایی افلاطونی که عمدتاً از فلوطین و پروکلوس متأثر است. علاوه بر این تأثیر نقش دیگر وی تلاش برای نظام دهی سه جریان فکری نیرومند یعنی فلسفه مشایی ارسطویی و جهان بینی اسلام و جهان بینی نوافلاطونی است. در این تلاش او با پیروی از معلم ثانی (فارابی) کوشید فلسفه و دین را وحدت بخشد. (اعرافی و دیگران، 1377، ص 263)
بیان مساله
برای اقدام به امر خطیر آموزش و پروش، آگاهی از مبانی، اصول، روش ها و اهداف آن ضروری است و آگاهی از این موارد میسر نمی شود مگر با بررسی آراء و افکار فیلسوفان و مربیان بزرگ تعلیم و تربیت. همچنین در حوزه تعلیم و تربیت به نظر می رسد که تعیین یک فلسفه آموزشی که در راستای آن باید از عقاید همه مربیان تربیتی بهره مند شد بسیار پراهمیت است که برای حل مشکلات حاکم بر جامعه و نظام تربیتی ناگزیر به استفاده از آن ها هستیم. برای آشنایی اجمالی با اندیشه های ارسطو و ابن سینا در مورد تربیت اخلاقی به ویژه اهداف و روش های آن، به مواردی اشاره می کنیم تا پاسخی هرچند مختصر برای یکی از اساسی ترین مشکلات آموزش و پرورش، یعنی فقر نظریه پردازی، فراهم کنیم. توجه به پرورش روحیه حقیقت جویی و دست یابی انسان به فضیلت که در آراء این دو فیلسوف مشایی، ارسطو و ابن سینا، از آن بحث شده، شاید یکی از اصلی ترین روش ها برای حل این مشکل باشد.مسأله اصلی که در این تحقیق مد نظر است مقایسه نظریات فلسفی و تربیتی ارسطو و ابن سینا و بویژه بررسی نکات خاص و برجسته ای که هر یک از این دو فیلسوف در مورد اهداف و روش های تربیتی بویژه تربیت اخلاقی به آن توجه نموده اند.
اهمیت و ضرورت تحقیق
آگاهی از روش ها و اهداف تعلیم و تربیت بویژه اخلاقی مستلزم شناخت آراء مربیان و فیلسوفان بزرگ تعلیم و تربیت است و هرگاه بخواهیم به بررسی و تجزیه و تحلیل نظرات این فیلسوفان در عرصه تعلیم و تربیت بپردازیم کاری چنان وسیع باید کرد که ممکن است با خطر کاستن از عمق تحقیق روبرو شویم. پس در این مجموعه به دلایلی که در ادامه آن ها را بیان خواهیم کرد موضوع را به بررسی روش ها و اهداف آموزش و پرورش از نظر این دو فیلسوف برجسته ارسطو و ابن سینا محدود می کنیم تا امکان بررسی تحلیل عمیق تری فراهم آید.دلایل:
1- آموزش و پرورش همواره و همچنان با یکی از مسائل اساسی خود یعنی فقر نظریه پردازی مواجه بوده است. (تقی پور، 1369، ص 88) پس شاید به این طریق بتوانیم به نظریه پردازی جدید دست یابیم.2- توجه به این نکته که نظریه پردازی می تواند الهام بخش و راهگشایی برای یافتن پاسخ هایی برای مسائل تعلیم و تربیت باشد دلیلی دیگر است.
3- توجه به اهمیت مطالعات تطبیقی نیز روشنگر انتخاب این موضوع است. فواید مطالعات تطبیقی عبارتند از:
الف- کسب مهارت و انتقال سریع و دقیق آن و حصول نگرش سیستمی و بصیرت نافذ و همه جانبه نگر. ب- مطالعات تطبیقی محقق را از حصرگرایی فراتر می برد و امکان وقوف بر ابعاد ناپیدای موضوع تحقیق را فراهم می سازد و چشم را بیشتر بر خلل ها و مسایل می گشاید. اهمیت و نقش روشنگرانه مطالعه تطبیقی را از مطالعه قرآن نیز می توان بدست آورد. یکی از روش های قرآن در ایجاد تحول بینشی و اعطای بصیرت نافذ قرار دادن افراد در معرض مقایسه است. استفهام معرفت زای «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»(سوره زمر، آیه 9) چنین نقشی را دارد. (قرا ملکی، 1385، ص 136)
4- تفکر ارسطو زیر ساخت تفکر سینوی به شمار می آید و ارسطو در اخلاق نیکو ماخی و در صدد طرح زندگی سعادتمندانه انسان است. وی برای طرح این تئوری با پرسش از چیستی، خوشبختی موضوع سعادت انسان را در پی می گیرد. (ادیانی، 1384، ص 91)
5- ابن سینا برجسته ترین نماینده فلسفه مشایی است. دامنه فعالیت او بس گسترده و تأثیرش از همه فیلسوفان مسلمان بیشتر است. (نقیب زاده، 1383)
6- آراء ابن سینا در باره تعلیم و تربیت در حوزه اندیشه اسلامی جایگاه بس والایی دارد تا جایی که برخی ادعا کرده اند که او اولین دانشمند مسلمان است که درباره تعلیم و تربیت اظهار نظر کرده است. همچنین وی نسبت به تعلیم و تربیت نگرشی جامع داشته و درباره تعلیم و تربیت و اصول آن کتابی مخصوص به نام تدابیرالمنازل تالیف نموده است. این فیلسوف مسلمان تعلیم و تربیت را صرفاً از بعد فردی بررسی نکرده بلکه از بعد اجتماعی نیز به آن نگریسته است. (اعرافی و دیگران، 1377، 275)
7- ارسطو در سه کتاب اخلاقی و تربیتی خود یعنی اخلاق نیکوماخوس، اخلاق اودموس و اخلاق کبیر و نیز در کتاب سیاست خویش توجه خاصی به این دو واژه نموده است. او در کتاب اخلاق نیکوماخوس مجموعه ای از خلاصه نظریات اخلاقی خود را مفصل و منظم بیان کرده و بدین جهت است که کتاب مذکور از مراجع درجه اول در فلسفه اخلاق و تربیت به شمار می رود. (لطفی، 1378)
روش تحقیق
روش مورد استفاده در این تحقیق کیفی و از نوع بررسی تطبیقی است. تحقیق کیفی تحقیقی است که «بر اطلاعات کیفی و کل گرایانه و استفاده از رهیافت های تفسیری تأکید می کند. روش های سنجش آن بیشتر به تفسیر و توصیف ختم می شود تا به تحلیل آماری. هدف تحقیق کیفی فهم فرد یا حادثه ای در شرایط طبیعی آن و با توجه به زمینه مربوطه است. نیز تحقیق کیفی تقریباً به طور تمام و کمال در مورد ارزش هاست»(شارع پور، 1385، ص 127)از بین روش های مختلف تحقیق کیفی که عبارتند از: زمینه یابی، آزمایشی، تاریخی، توصیفی و تطبیقی و ... از «روش بررسی تطبیقی» برای تطبیق و مقایسه اهداف و روش های تربیت اخلاقی از دیدگاه ارسطو و ابن سینا استفاده می کنیم.
روش تطبیقی یعنی «شناخت یک پدیدار یا دیدگاه در پرتو مقایسه به عبارت دیگر توصیف و تبیین مواضع خلاف و وفاق»(قراملکی، ص 320)
* دامنه تطبیق:
اهداف و روشهای تربیت از دیدگاه ارسطو و ابن سینا است تا با استفاده از این مقایسه ویژگی های خاص نظرات تربیتی هر یک از این دو فیلسوف ابن سینا و ارسطو، در مورد اهداف و روش تربیت اخلاقی مشخص شود.
* جامعه آماری:
در این تحقیق به دلیل اینکه میدانی نیست و از ارقام و آمار استفاده نمی شود با جامعه آماری روبه رو نیستیم اما جامعه ی متنی داریم که شامل آثار چاپ شده پیرامون نظریات تربیتی ارسطو و ابن سینا می باشد.
* ابزارهای تحقیق:
در این تحقیق به دلیل این که میدانی نیست از پرسشنامه و مصاحبه استفاده نمی شود ولی از روش فیش برداری کتابخانه ای به سبک سنتی و دیجیتالی استفاده می شود.
* شیوه انجام تحقیق:
شیوه انجام این تحقیق تطبیقی است که بر اساس آن ابتدا مفاهیم و اصول کلی و اهداف و روشهای تربیت اخلاقی از نظر ارسطو و ابن سینا به صورت مجزا بررسی می شود و سپس با اهداف و روشهای تربیت اخلاقی از نظر ارسطو و ابن سینا به صورت مجزا بررسی می شود و سپس با یکدیگر تطبیق می شود تا پاسخی برای سؤالات تحقیق فراهم کنیم.
* شیوه تحلیل داده ها:
با توجه به این که تحلیل داده ها به دو روش کمی و کیفی است اما چون روش کمی برای تحلیل داده های این تحقیق کاربرد ندارد، پس از روش کیفی که شامل تحلیل عقلانی و تفهیمی و استنباطی است استفاده می کنیم.
پیشینه تحقیق
الف- مطالعات و تحقیقات داخلی
1- آریا(1348) در تحقیق به این نتیجه رسید که تأثیر ابن سینا و نقشی که در تعلیم و تربیت داشته بررسی شده است و این نتیجه حاصل شده که: «به جرأت می توان گفت نخستین دانشمند بزرگی که در ایران پس از اسلام راجع به تعلیم و تربیت اظهار نظر کرده ابن سینا است. در مشرق زمین او را بعد از ارسطو و جالینوس، خاتم دانشمندان و معلمین شمرده اند. به عقیده ابن سینا منظور از آموزش کودک آموزش پنج چیز است: ایمان، اخلاق نیکو، تندرستی، سواد، هنر و پیشه. در روش آموزش و پرورش ابن سینا معتقد است که معلم به هنگام آموزش رویه معتدل داشته باشد. طفل را بشناسد و طبع و قریحه او را بسنجد و هوش او را بیازماید تا بتواند به موقع خود هنر و پیشه که متناسب با استعداد و ذکاوت اوست برایش انتخاب کند. همچنین ابن سینا برحسب اقتضاء یکی از انواع تعلیم یعنی تعلیم ذهنی، صناعی، تلقینی، تأدیبی، تقلیدی و تنبیهی را تجویز نموده است.افلاطون و ارسطو تربیت طفل را برای عضویت در جامعه در نظر داشته اند و آن را از وظایف دولت شمرده اند.، در صورتی که ابن سینا فقط از لحاظ وظیفه پدر نسبت به فرزند عقیده خود را بیان داشته و نظری به جامعه نداشته است. افلاطون و ارسطو تربیت را فقط برای اشراف قائل بودند ولی ابن سینا آن را برای هر فردی ضروری دانسته است. ارسطو آموختن هنر و صنعت را به اشراف جایز نشمرده ولی ابن سینا آن را برای هر کس لازم تشخیص داده است. (آریا، 1348)
2- جوادی (1378) در تحقیق خود به این نتیجه رسید که نظریه اخلاقی ارسطو تأثیر چشمگیری بر اندیشه اخلاقی در طول قرن های متوالی داشته و هنوز دارد. آخرین نمود این تأثیر را می توان در نظریه اخلاقی موسوم به اخلاق فضیلت مدار که در فلسفه اخلاق جدید رواج دارد یافت. فیلسوفان مسلمان و مسیحی در قرون وسطی به نظریه سعادت ارسطو علاقمند شدند زیرا فکر می کردند مفهوم تأمل که ارسطو بر آن تأکید دارد محتوای دینی دارد و نیز نظام اخلاقی ارسطو، با مبانی دینی سازگار است. نکته دیگر این که به آن اشاره شده تأثیر ارسطو بر فیلسوفان مسلمان بویژه فارابی است: «بسیاری از نکات فارابی در آثار اخلاقی خود برگرفته از اخلاق نیکوماخوس است». (جوادی، 1378)
ب- مطالعات و تحقیقات خارجی
1- «ارسطو یکی از نخستین فلاسفه بزرگی است که در بررسی مسائل اخلاقی به ذوق سلیم و عرف عام توجه داشته است. راه درست و شایسته رفتار برای انسان در قلمرو اخلاق رعایت اعتدال و حد وسط است و برای این که افراد انسان به سعادت نایل شوند باید معتدلانه عمل کنند. در اخلاق نیکوماخوس، ارسطو تعریفی از سعادت ارائه می دهد که از آن زمان به بعد مشهور شده است. وی می گوید: «سعادت فعالیت نفس در انطباق با فضیلت کامل است». (پاپکین و استرول، 1367)2- «ابن سینا خواهان ضرورت درک و شناخت متعلم و بکارگیری این شناخت برای یاری او در پیشرفت و شکوفایی وی سازگار با نیروهای سرشتی او شده است و می گوید باید بسیار مراقب اخلاق کودک بود تا معتدل بار آید. برای این کار نباید گذاشت خشم شدید یا بیم و اندوه یا شب بیداری به او دست دهد. به این ترتیب باید همواره توجه داشت که آنچه را می خواهد برایش فراهم کرد و آنچه را از آن بیزار است از وی دور داشت. همچنین ابن سینا مایل است تربیت ابزاری باشد برای آسانی وارد شدن فرد در فرایند تولید و مشارکت در فعالیت های اقتصادی جامعه. (اسماعیلی علی و جواد رضا، 1384)
3- ارسطو همچنین افلاطون تعلیم و تربیت انسان آزاد را به دو عامل کم و بیش بدنی مشروط می سازد. اولین عامل جسم سالم با غرایز سالم است. او می گوید طبیعت، استعداد پذیرش فضیلت را به ما می دهد. در کتاب سیاست نیز ارسطو می گوید آشکار است که تعلیم و تربیت به وسیله عادت باید پیش از تعلیم و تربیت به وسیله عقل صورت گیرد.
از نظر ارسطو هر فردی عادی می خواهد خوشبخت باشد یا به تعبیر یونانی با روح خوب زندگی کند. ویژگی فضیلت متعادل بودن است. من به فضایل اخلاقی اشاره می کنم زیرا این فضایل با عواطف و عمل ارتباط دارند که در آن ها فردی می تواند در حد افراط یا تفریط یا حد وسط قرار گیرد. (اولیج، 1938)
اصطلاح شناسی
1- بررسی مقایسه ای (تطبیقی)(comparative investigation):شناخت یک پدیدار یا دیدگاه در پرتو مقایسه به عبارت دیگر توصیف و تبیین مواضع وفاق و خلاف. (قراملکی، 1385، ص 318)
2- تربیت:
به مفهوم عام آن، شامل جنبه های گوناگون جسمانی، روانی، عاطفی، عقلانی، اجتماعی، اخلاقی و دینی است و هر یک از این ابعاد به لحاظ روان شناختی و تربیتی در زندگی انسان اهمیت فراوان دارد. آنچه در دوره نخست زندگی توجه بدان لازم است پرورش و رشد هماهنگ و منظم ابعاد وجودی کودک است؛ به گونه ای که اگر در بعضی آن ها، دچار نارسایی گردد و یا احیاناً رشد مطلوب نیابد در آینده دچار مشکل خواهد شد. تحقق این امر، مسئولیت بزرگی است که بر دوش مربیان کودک و نوجوان، اعم از والدین، آموزگاران و دست اندرکاران امور تربیتی مدارس، گذاشته شده است (شریعتمداری، 1374، ص 191، 192)
3- اخلاق:
کلمه اخلاق (ethics) از کلمه یونانی (ethos) که معنی اولیه آن عادت و (معانی دیگر آن) شخصیت و حالات است می آید. ارسطو عمدتاً این کلمه را به معنی دوم آن یعنی شخصیت بکار می گیرد. (و شخصیت) یعنی آنچه که نشان می دهد یک نفر واقعاً کیست. او (ارسطو) معتقد است که انسان چیزی است که از طریق عمل نشان می دهد و اینکه چگونه عملکردهای انسان، بودنش را نشان می دهد. (جانکار، 1385، ص 209)
4- تربیت اخلاقی:
بعدی از تربیت است که هر فرد برای خود و شاید بیش از آن برای فرزندان خود می طلبد و هر کس جویای طریق و روشی است که این مهم را میسر می سازد، ولی انجام آن با مشکلات زیادی همراه است و آن کس که در این راه قدم نهاده باشد، به یقین پی برده که راهی دشوار و پرپیچ و خم در پیش دارد و این نوع تربیت خواسته و یا ناخواسته جریان دارد و نمی توان آن را به مکان خاص محدود کرد. فضایل اخلاقی عبارت است از: رسیدن خیر به شخص و این ممکن نیست مگر آنکه انسان ابتدا خیر را برای دیگران بخواهد. (میرزا محمدی، 1384، ص 47)
5- روش (method):
به مجموعه شیوه ها و تدابیری گفته می شود که برای شناخت حقیقت و برکناری از لغزش به کار برده می شود. (فرمهینی فراهانی، 1378، ص 214) و روش تربیت: راه بکارگیری قواعد شیوه ها و فنون آموزشی که آموزگار برای رسیدن به اهداف آموزشی خود از آن ها بهره می گیرد. (حسینی زاده، 1384، ص 87)
6- هدف (goal):
نقطه ای که قصد رسیدن به آن را داریم و منظور از اهداف تربیتی مجموعه ای از اعمال آموزشی است که ما را قادر می سازد به آن نقطه برسیم. (فرمهینی فراهانی، 1378، ص 387) و هدف آموزش و پرورش عبارت است از: تزکیه اخلاقی، تعلیم ذهن و روان و کشف و اشاعه حقیقت. (زیباکلام مفرد، 1384، ص 112)
7- ارسطو (Aristote):
فیلسوف یونانی که در سال 384 ق.م در شهر استاگیرا متولد شد و در سن هفده سالگی به آکادمی افلاطون فرستاده شد و تا بیست سال شاگرد افلاطون بود. رفته رفته برخی از اندیشه ها و آموزه های استاد خود از جمله آموزه «مثل» را رد کرد و نظریات و فلسفه جدیدی را مطرح نمود. (زیباکلام، مفرد، 1384، ص 104)
8- ابن سینا (Avicena):
حسین ابن عبدالله ابن سینا که در سال 370 هجری در نزدیکی بخارا به دنیا آمد و در علوم مختلف همچون منطق، هندسه و ستاره شناسی، فلسفه، ریاضی، پزشکی و ... یگانه روزگار خود شد و از فیلسوفان بزرگ ترین نماینده حکمت مشایی است. (نقیب زاده، 1383)
1- اهمیت تربیت، اخلاق و تربیت اخلاقی از نظر ارسطو چیست؟
ارسطو به تعلیم و تربیت اخلاقی بیشترین توجه را دارد و تأکید او بر تعلیم و تربیت، در نظریاتش که راجع به مواظبت و مراقبت پیش از تولد و بازیهای کودکان است کاملاً مشهود است. (کاپلستون، 1369، ص 408) ارسطو با هر تعلیم و تربیتی که تأکید بر تربیت فنی و عملی دارد کمترین موافقت را داشت، به این دلیل که چنین طرحی استعدادهای عالیتر نفس را به کار نمی گیرد و بدین ترتیب انسان را برای نیل به غایت خاص خود، که مقصود تعلیم و تربیت است، آماده نمی سازد. (کاپلستون، 1369، ص 408)به عقیده ارسطو تنها یک نظام تربیتی که معطوف به سعادت افراد جامعه باشد می تواند از طبیعت وحشی انسان جامعه ای متحد به وجود آورد که به سوی بهترین و بالاترین خوشبختی مورد نظر همگان گام بردارد. آن گاه آزادی همراه با قانون، تکامل با انضباط، فردگرایی با استدلال، کنترل اجتماعی فارغ از بی عدالتی نسبت به شهروندان، رشد عاری از تباهی و همراه با موفقیت، بدون جانب گیری بوجود خواهد آمد. تنها از این طریق است که انسان ها با فضیلت می شوند و در چنین شرایطی است که می توانند به معیارهای کمال و درستی که برای آن به دنیا آمده اند دست یابند. (نخستین، 1379، ص 176)
ارسطو بر آن است که تربیت شرط لازم واقعیت یافتن کمال انسانی است. از نگاه او انسان نیک و نیک بخت انسان تربیت یافته است نه انسان بدوی و شریف یا انسان عادی. انسان سعادتمند کسی است که از هنرهای اخلاقی بهره مند باشد که آن نیز حاصل و ثمره تربیت است. در واقع او قصد دارد هنر زندگی را به مردم بیاموزد. تا از این راه جامعه ای سعادتمند و کشوری برتر و بهتر از دیگر کشورها خلق کند چنانچه می گوید: سعادت هر کشور نیز پیرو اصول سعادت هر فرد است و بدین سبب فقط کشوری می تواند بهتر و برتر از کشورهای دیگر به شمار آید که شاد باشد و درست زیست کند، ولی درست نمی توان زیست مگر آنکه کارهای نیک انجام داد و فرد یا کشور نمی توانند کار نیک اندام دهند مگر آنکه از فضیلت و خرد بهره مند باشند. البته فضیلت و خرد تنها از راه تربیت صحیح حاصل می شود. در اصل باید گفت: محتوای اصلی نوشته های اخلاقی ارسطو آموزش دهنده چگونه زیستن و هنر زندگانی می باشد. (اسکندری، 1383، ص 64) ارسطو به صورتی تقریباً تناقض آمیز دو نوع انسان را بیش از همه تجسم کامل غایت های زندگی می دانست. یکی مرد محتشم یا والامنش که جایگاهی شکوهمند در زندگی دارد و خود را وقف کسب افتخاری شرافتمندانه می سازد و دیگری فیلسوف است که زندگیش به تفکر می گذرد همچنین ارسطو چنین بیان می کند که: «نباید از کسانی تبعیت کنیم که پندمان می دهند چون که انسانیم باید به انسان ها بیندیشیم و چون رفتنی هستیم باید به فکر چیزهای فانی باشیم، بلکه باید به عکس باید تا آنجا که می توانیم بکوشیم تا خود را جاودانه سازیم و نهایت سعی خود را به خرج دهیم تا مطابق با بهترین عنصری که در وجودمان است زندگی کنیم». ارسطوی فیلسوف اشاره می کند: «از آنجا که وجود دولت برای اهداف اخلاقی است کسانی باید مسئولیت آن را برعهده گیرند که دارای عالیترین «ارتی» باشند و عالیترین انواع ارتی یعنی زندگی باشکوه و اندیشمندانه». (فیبل من، 1383، ص 76)
نظریات تربیتی ارسطو در کتاب سیاست و اخلاق نیکوماخوس بیان شده است. وی در کتاب اخلاق نیکوماخوس که برای راهنمایی اخلاقی فرزندش نوشته می گوید: «سعادت زمانی برای فرد حاصل می شود که استعدادهایش شکوفا شود و در واقع وجود خود را مشخص سازد». (لطفی، 1378)
2- اهمیت تربیت و اخلاق و تربیت اخلاقی از منظر ابن سینا چیست؟
شاخص ممیز تئوری بوعلی سینا در تعلیم و تربیت ورود مستقل و مستقیم وی در مباحث تعلیم و تربیت است بدون این که تعلیم و تربیت را به صورت هضم شده در اخلاق و سیاست بنگرد. با تدوین رساله تدابیر المنازل، علاوه بر آنچه در کتاب های شفا، قانون و اشارات در این باره بیان کرده است، وارد جزئیات مسایل تربیتی شده و به بحث درباره مراحل رشد کودک و اصول و روش های تربیتی پرداخته است. (کاردان و دیگران، 1372)ماهیت تعلیم و تربیت از نظر ابن سینا عبارت است از: «برنامه ریزی و فعالیت محاسبه شده در جهت رشد کودک، سلامت خانواده و تدبیر شئون اجتماعی برای وصول انسان به کمال دنیوی و سعادت جاویدان الهی» (کاردان و دیگران، 1374، ص 284)
ابن سینا نیز بر امتیاز انسان بر سایر موجودات از جهت های مختلف، که یکی از آنها قابلیت پذیرش تعلیم و تربیت است، اینچنین تأکید نموده است: «خداوند قادر متعال خصایصی از نعمت های خود را به نوع انسان اختصاص داده و نسبت به آن ها مقام آدمی را در میان کائنات از بسیاری از مخلوقاتش برتر و بالاتر نموده است. در اثر این امتیاز و برتری، وجود بشر زیباترین مخلوق شده و طبیعتش کامل ترین طبایع گشته و ترکیبش معتدل ترین ترکیب گشته است. خدا به انسان قوه تمیز داده و به سبب آن فرق بین خیر و شر و تفاوت بین رشد و گمراهی را برای او معلوم و روشن نموده است. و نیز به سبب همین قوه فضل، صانع را بر مصنوع و مالک را بر مملوک و زمامدار سیاست را بر کسانی که در تحت سیاست و تدبیر واقعند فهمانده است»(نجمی، 1319، ص 18)
راجرزبیکن، ابن سینا را بزرگترین استاد فلسفه بعد از ارسطو لقب می دهد و توماس اکویناس با احترامی همچون افلاطون از وی سخن می گوید. متفکران مسلمان در مشابه انگاری تربیت با عادت، از ارسطو متاثرند و در واقع ارسطو را باید اولین کسی دانست که روان شناسی عادت را توجیه کرده است. (عطاران، 1371)
ابن سینا اولین فیلسوف مسلمانی بود که از تعلیم و تربیت به عنوان یک موضوع مستقل یاد کرد. او انواع مختلف تعلیم و تربیت را توصیف می کند اما مهم ترین آن ها را تربیت عقلی می داند که عبارت است از پرورش ذهن. (زیباکلام مفرد، 1384، ص 28)
3- اهداف تربیت اخلاقی از منظر ارسطو کدامند؟
ارسطو در مورد این مقررات آموزش و پرورش چگونه باید باشد نخست به بحث درباره اهداف آن می پردازد و می گوید که نادرستی و ناهماهنگی شیوه کنونی تربیت ناشی از روشن نبودن هدف آن و اختلاف نظر درباره آن است، یعنی افراد نمی دانند که آیا باید به کودکان چیزهایی را آموخت که سودمند باشد یا باید نهاد کودک را نیک بار آورد یا باید بر دانش آنها افزود. در گزینش موضوعات درسی نیز نظر ارسطو این است که هدف باید تربیت منش متعلم باشد، نه سودمندی درس و شاگرد باید دانش و هنر معینی را برای خود آن دانش یا هنر بیاموزد نه سودی که برای او خواهد داشت. هدف غایی تربیت از نظر ارسطو پرورش خرد و خردورزی است. همچنین پرورش تن و روان و نیز تربیت عقلی و اخلاقی که جدایی ناپذیرند و در عین حال ارسطو پرورش روحی را برتر از تربیت بدنی می داند. (کاردان، 1381، ص 21)هدف از تعلیم و تربیت از نظر ارسطو آموختن مهارت های عملی (تجربی) و زندگی خوب همراه با خوشبختی و دستیابی به فضیلت اخلای است. (ایوانز، 1987)
ارسطو تعلیم و تربیت را دارای دو هدف مهم می داند. یکی هدف فردی و طبیعی و دیگری هدف سیاسی و اجتماعی که ایندو در نهایت به نیک بختی منتهی می شوند. به نظر ارسطو هدف از تعلیم و تربیت ایجاد فضیلت در انسان است و مقصود از فضیلت در انسان، کمال فعالیت عقلی او یا علو مرتبه این فعالیت است. این فضیلت اکتسابی و اختیاری می باشد و وقتی وجود پیدا می کند که به شکل عادت درآید.
ارسطو درباره ی هدف فردی یا طبیعی می گوید: این هدف از جسم شروع می شود و به پرورش عقل یا نفس ناطقه ختم می شود. به نظر او باید تمرینات و تحصیلات را بر حسب سه مرحله نفس یعنی نفس نباتی، نفس حیوانی و انسانی درجه بندی کرد و به تربیت جسمانی قبل از تربیت روح و به ترتیب غریزه و حساسیت قبل از تربیت فرد توجه کرد.
اما هدف اجتماعی یا سیاسی عبارت از ایجاد فضیلت مدنی در انسان است. در حقیقت ارسطو تعلیم و تربیت را فنی می داند که باید فضیلت مدنی را به طفل یادآوری کند. وجود این فضیلت در شهروندان بقای حکومت را تضمین می کند و بقای حکومت ها در سازگاری روش تربیت با روح قانون اساسی هر کشور است. (اسکندری، 1383، صص 66 و 67)
ارسطو در تربیت مدنی یا ایجاد فضیلت مدنی تعلیم هنرهای سودمند را ضروری می داند. (کاردان و دیگران، 1372، ص 176)
ارسطو روان آدمی را دارای دو بخش می داند که یکی به خودی خود دارای خرد است، و دیگری از خرد بهره ای ندارد، اما می تواند از آن پیروی کند. وی همچنین انسانی را خوب می نامد که فضایل این هر دو بخش را دارا باشند.
ارسطو پس از بیان دو بُعدی روان انسان این سؤال را مطرح می کند که «هدف آدمی باید به کدام یک از این دو بخش ربط پیدا کند؟» و خود به این سؤال این گونه پاسخ می دهد که:«بخش خردمند روان از بخش بی خرد آن بهتر و برتر است» (عنایت، 1384، ص 413) پس هدف تربیت باید پرورش بعد خردمند روان باشد تا انسان به سعادت دست یابد.
یک اصل اساسی که ارسطو در تربیت بر آن تأکید فراوان دارد این است که «کشور باید در نهادن قانون به همه این نکات (توجه به کارهای لازم، سودمند، و پر ارزش) اعتنا کنند و بر چگونگی بخشهای روان و فرق کوشش های آن از یکدیگر آگاه باشند و به ویژه بهترین چیزها را بجویند و هدف را از دیده دور ندارند.» همچنین باید «باید کارهای لازم و سودمند را انجام دهند ولی بیشتر از این ها در انجام دادن کارهای پرارج بکوشند. پس تربیت شهروندان، چه در زمان کودکی و چه در مراحل بعدی که باز نیاز به تربیت باقی است باید بر پایه همین اصول انجام گیرد.» (عنایت، 1384، ص 414)
ارسطو در انتقاد از شیوه تربیت اسپارتی مهم ترین هدف آموزش و پرورش را تعمیم فضایل می داند که اسپارتیان به آن توجهی نداشته اند.
«اینان (اسپارتیان) به جای آن که تعمیم فضایل را هدف آموزش و پرورش بدانند به کارهای خوار مایه گراییده اند و فقط به آن گونه فضایل رو آورده اند که به گمان ایشان سودمند بوده است، و به ویژه سود مادی بیشتر بخشیده است.»(عنایت، 1384، ص 415) ارسطو در جایی دیگر ابراز می دارد که:«هدف هر کس باید چیزهای شایسته باشد»(عنایت، 1384، ص 452) هدف تربیت، مانند هدف هنر، تقلید از طبیعت و در عین حال ترمیم نقایص است. (عنایت، 1384، ص 429).
«به گمان من، پرورش خرد و هوش غایت رشد طبیعی آدمی است؛ از این رو تربیت عادت در منش مردمان باید از نخستین لحظه تولد آنان با توجه به این عنایت نظام پذیرد.»(عنایت، 1384، ص 420)
در اینجا به چند هدف که مهمترین اهداف تربیت اخلاقی از منظر ارسطو است، اشاره می کنیم:
آموزش آزادگی
ارسطو آموزش بعضی از دروس را به عنوان نشانه آزادگی قلمداد می کند وی در کتاب سیاست به این موضوع اشاره دارد: «از آن چه گفتیم چنین بر می آید که بخشی از تربیت هست که پدران و مادران باید آن را نه به عنوان پیشه لازم یا سودمند، بلکه به عنوان نشانه ای از آزادگی و بر منشی به کودکان خود بیاموزند. در همه کارها سودجستن شایسته شایستگان و برمنشان نیست.»(عنایت، 1384، ص 437)پاک سرشتی و خوشرفتاری
ارسطو پس از بیان این مطلب در کتاب سیاست چنین می گوید: «خطرکردن در راه بزرگی و سالاری، کار مردم با فضیلت است نه گرگان و درندگان.»(عنایت، 1384، ص 439)وی همچنین می گوید: باید جسم را بر نفس و جزء اخس نفس یعنی شهوات را برای جزء اشرف آن یعنی اراده و جزء اشرف آن را برای نفس ناطقه تربیت کرد. (کاردان و دیگران، 1372، ص 175).
رسیدن به کمال
ارسطو عقیده دارد که همانطور که طبیعت بطور کلی متوجه به غایات یا کمال مطلوب است افراد انسان نیز شایقند که در انسانیت هم به غایت برسند. این صفت یعنی کمال جویی در انسان دو جنبه شخصی (فردی) و اجتماعی دارد، انچه آدمی زاده در این دو جنبه بدان سوق داده می شود هر دو موجب بهبود اوست یا کمال طبیعت و تحقیق یافتن استعدادها یا سعادت یک چنین ذاتی به خیر اعلی که مقصود از آن زندگانی با فضیلت است دست یافته است. هر یک از فضایل مخصوص، حد وسط افراط یا تفریط است. (آموزگار، 1379، ص 233)برخی دیگر از اهداف تربیت اخلاقی از نظر ارسطو عبارتند از:
1- کسب معرفت و فضایل و زندگی توأم با تعمق. (زیباکلام مفرد، 1384، ص 50)
2- رسیدن به سعادت، ارسطو تأکید می کند که با کسب عادات نیک و تعلیم جنبه ی احساسی می توان به سعادت رسید. (زیباکلام مفرد، 1384، ص 56)
3- انسان کامل ارسطویی یعنی انسانی که به زندگی متفکرانه ی خداگونه یا پرورش عقل نظری دست یافته باشد. (زیباکلام مفرد، 1384، ص 56)
4- تربیت احساسات و عواطف: به نظر ارسطو در مرحله ی کودکی با ایجاد عادت و در مراحل بعدی از طریق ادبیات، نمایش و موسیقی می توان احساس را تربیت کرد. (زیباکلام مفرد، 1384، ص 60)
5- هدف آموزش و پرورش فردی آسایش است و هدف آموزش و پرورش اجتماعی صلح است. (اسکندری، 1383، ص 66)
6- هدف نهایی آموزش و پرورش و دولت باید شادی باشد. (نخستین، 1379، ص 176)
7- هدف نهایی تربیت، پاک سرشتی و خوش رفتاری است. (عنایت، 1384، ص 439)
8- هدف از آموزش برخی دروس آموزش آزادگی است. (عنایت، 1384، ص 437)
9- هدف دیگر تعلیم و تربیت دست یابی به کمال است که دو جنبه ی فردی و اجتماعی دارد. (آموزگار، 1379، ص 233)
اهداف تربیت اخلاقی از منظر ارسطو به طور خلاصه در جدول ذیل آمده است.
اهداف فردی |
اهداف اجتماعی |
1-سعادت و کمال انسان |
1- سعادت و کمال جامعه |
2-آزادگی |
2- آمادگی برای زندگی در جامعه |
3- بهره گیری درست از اوقات آسایش |
3- پاک سرشتی و خوشرفتاری در جامعه |
4- زیباگویی |
4- برخورداری جامعه از شادی |
5- تسهیل رشد (که هدف ورزش است) |
5- دستیابی به صلح |
6- پرورش خرد، هوش، عقل و تفکر |
6- توجه به اهداف پیشگیرانه تربیتی برای سعادت جامعه |
7- کسب اصول فضایل اخلاقی (دادگری دلیری، خویشتن داری و میانه روی) |
|
8- برخورداری از عادات خوب |
|
9- مقدم بودن اهداف سعادت فردی بر اجتماعی |
|
4- اهداف تربیت اخلاقی از دیدگاه ابن سینا کدامند؟
ابن سینا کتاب تدابیرالمنازل خود را با بیان امتیاز انسان نسبت به دیگر موجودات و بهره مندی انسان از قوه تمیز و خرد، آغاز می کند:«خدا به انسان قوه تمیز داده و به سبب آن فرق بین خیر و شر و تفاوت بین رشد و گمراهی را برای او معلوم و روشن نموده است و نیز به سبب همین قوه فضل، صانع را بر مصنوع و مالک بر مملوک و زمامدار سیاست را بر کسانی که در تخت سیاست و تدبیر وی واقع اند فهمانده است.
انسان به وسیله این قوه مجهز و متمکن شده است به این که آنچه را که بین خالق و مخلوق می باشد بشناسد و آفریدگار و صانع قدیم را برای عالم اثبات کند.»(نجمی زنجانی، 1319، ص 4)
اصلاح نفس
وی اولین هدف تربیتی را اصلاح نفس می داند و بر اهمیت آن تأکید دارد: «نخستین سیاستی که سزاوار است انسان را به آن آغاز کند سیاست نفس خود اوست یعنی اول باید در اصلاح نفس خود بکوشد، سیاست و تدبیرش را در آن کار و کوشش به کار برده، خویشتن را صالح و نیکو بنماید چه نفس آدمی نزدیکترین و محترم ترین چیزهاست نسبت به او و در میان آنها به عنایت و توجه سزاوارتر و شایسته تر است (نجمی زنجانی، 1319، ص 17)رسیدن به کمال و سعادت
«به نظر ابن سینا اساساً هدف فلسفه استکمال نفس است. البته استکمال هر دو قوه نفس و هدف استکمال نفس رسیدن به سعادت.نفس به نظر حکما و از جمله ابن سینا دارای دو قوه است. یکی قوه عالمه یا قوه نظری و دیگری قوه عامله یا قوه عملی. یعنی دانستن و به کار بستن هر دو به اشتراک اسم عقل نامیده می شوند:
عقل نظری و عقل عملی، و هر یک از اینها دارای کمال مخصوص است.
از اینکه گفتیم نفس دارای دو قوه است، تصور نشود که نفس تجربه پذیر است. هرگز چنین نیست و کثرت را در ساحت والای نفس راه نیست. نفس. جوهری است واحد «ان النفس ذات و حده و لها قوی کثیره.» (خوانساری، 1359، ص 69)
«کمال خاص نفس ناطقه به این است که عالمی معقول بشود که صورت کل عالم و نظام معقول کل عالم در آن مرتسم شود و به نحوی که خود هیات کل وجود را استیفا می کند و به صورت عالمی معقول که موازی عالم موجود خارجی است درآید عین عبارت (ابن سینا) این است که:«حتی تستوفی فی نفسها هیئته الوجود کله فتنقلب عالماً معقولاً موازیاً للعالم الموجود کله.»(بن سینا، 1370، ص 293)
پس باید شخص کل عالم هستی و مراتب وجود، چه مراتب نزولی و چه مراتب صعودی، همه را به خوبی همچنانکه هست بشناسد و هیئت کل وجود، و نسبت اجزاء آن به یکدیگر، در نزد او تقرر یابد. و نظامی را که از مبدأ اول که حق اول و جمال مطلق است. تا دورترین مراتب موجودات وجود دارد، بشناسد و به آن خیری که در کل هستی فیضان دارد پی ببرد. و به عنایت و کیفیت آن واقف شود و دریابد که ذاتی که متقدم بر کل موجودات است چه نحوه وجودی دارد و چگونه وحدتی، و چگونه باید او را شناخت و به نحوی که به هیچ وجه من الوجوه، کثرتی و تغییری عارض آن نشود. بعد ببینید که نسبت و مرتبت موجودات نسبت به آن چگونه است و همچنین به وجود علل غایی که در حرکات کلی وجود دارد، پی ببرد. و البته هر قدر که روشن بینی آدمی در این مورد بیشتر شود، به همان نسبت استعداد وی برای نیل به سعادت بیشتر شود. (ابن سینا، 1370، ص 296) به این ترتیب کل هستی چنانکه هست در آینه ضمیر انسان منعکس می شود و (ذهن آینه تمام نمای عالم خارج می شود و به تعبیر عرفا جام جهان نما) و این امر از راه کسب مجهولات به وسیله معلومات برای انسان میسر است. و از این رهگذر عقل هیولانی به مرحله عقل بالفعل و عقل مستفاد می رسد. (ابن سینا، 1370، صص 70 و 71)
ابن سینا در رساله السعاده و ذکر الحجج علی جوهریه النفس» می گوید: برخی گمان می کنند که سعادت عبارت از رسیدن به لذات حسی و ریاستهای دنیوی است، ولی کسی که اهل تحقیق باشد، می داند که هیچ کدام از لذتهای حسی سعادت نیست، زیرا همگی با نواقص و ناملایمات همراه است.
به عقیده شیخ الرئیس، سعادت حقیقی عبارت از امری است که ذاتاً مطلوب است و به دلیل خودش گزینش می شود و مسلم است آنچه مطلوب با لذات است و امور دیگر هم به سبب آن مطلوب واقع می شود، برتر از امری است که به دلیل چیزهای دیگر طلب می شود.
سعادت بالاترین چیزی است که انسان به دنبال کسب آن است و هدایت به راه سعادت نیز بالاترین هدایتهاست، چرا که شرافت هدایتها به غایاتی است که به آن رهنمون می گردند. سعادت بزرگ، «نزدیکی به حق اول است» که مطلوبهای دیگر در برابر آن ناچیز است و حکمای الهی میل و رغبتشان برای نیل به این سعادت، بیش از رسیدن به سعادت جسم است. (اعرافی و دیگران، 1377، ص 276)
وی راه کسب سعادت را «نیل به کمال در دو قوه علمی و عملی می داند» و توصیه می کند که همه برای تحصیل سعادت حقیقی بکوشند. وی می گوید:
ای برادر شفیق، این سیره نیکو را به کارگیر و از ضد آن بپرهیز. سعادت حقیقی را به دست آور و از شقاوت حقیقی برحذر باش. پس شایسته است که از الم ابدی بترسی و به سعادت و مصلحت جاودانی راغب باشی. (اعرافی و دیگران، 1377، ص 277)
ابن سینا مراتب اهل سعادت و شقاوت را به این صورت شرح می دهد که: سعادتمندان در سه رتبه عرفا، نفوس سلیمه و بله قرارز می گیرند.
وی برای عرفای متنزه بالاترین لذات و بالاترین مراتب سعادت را قائل است و می گوید: «عارفان پاک هنگامی که (با مرگ) چرک بدن از ایشان فرو می افتد و از شواغل جدا می شود و به طور کامل به سوی عالم قدس و سعادت پرکشیده، به بالاترین کمال متخلق می گردند و بالاترین لذات (که لذت عقلی است) برای ایشان حاصل می شود.
البته بوعلی تصریح می کند که لذات این عارفان پاک، به هنگام انتقال از این جهان اختصاص ندارد بلکه اینان که متوغل در تأمل جبروت و معرض از شواغل هستند، در همین عالم نیز در حد تمکن خویش حظ وافری از لذت خواهند داشت. گروه دومی که ابن سینا آنها را اهل سعادت می داند نفوس سلیمه اند که وی آنها را اینگونه توصیف می کند: «آنانی که بر فطرت خویش باقی اند و نه در نفوسشان حق (معارف و علوم) نقش بسته و نه به عقاید مخالف حق آلوده گردیده اند. هم اینان که با شنیدن ذکری روانی که به احوال مفارقات اشاره می کند به علت مناسبتی که نفوسشان با عالم مجردات دارد، به شوق می آیند و فرح و لذت و حیرت در ایشان پدید می آید»
گروه سوم «بُله»: نفوسی هستند که از کمال و ضد کمال، هر دو خالی هستند، که پس از انتقال به عالم دیگر، به کمک تعلق به جسمی، چون هوا و بخار که موضوع تخیلات آنها باشد استکمال می یابند بوعلی تصریح می کند این نفوس می توانند در انتها به سعادتی که برای عارفان نائل گردند.
نکته ای که در اینجا لازم است به آن توجه شود این است که عدم نیل نفس به کمال خویش از دو امر ناشی می شود نقصان عقل و وجود امور مضاد با کمال نفس، شیخ نفوسی را به کمال نرسیدن آنها ناشی از نقصان استعداد باشد «بُله» می نامد و برای آنان عذابی قائل نمی شود، زیرا عذاب برای نفسی حاصل می شود که مشتاق به نیل به کمال باشد و اشتیاق زمانی تحقق می یابد که فرد نسبت به کمالات خویش آگاهی یابد. چون علم به اینکه نفوس دارای کمالات حقیقی هستند، امری بدیهی نیست و نیازمند اکتساب نظری است. افراد «بله» از اکتساب آگاهی نسبت به این کمالات عاجز هستند. (اعرافی و دیگران، 1377، ص 278)
از نظر ابوعلی سه گروهی که اهل شقاوت اند و در عذاب خواهند بود عبارتند از: جاحدن، معرضان و مهملان
1- جاحدان: کسانی که ضد کمال را تحصیل کرده اند، که در حقیقت از نظر ماهیت منکر کمال نفوس هستند.
2- معرضان: آنان که به امری اشتغال یافته اند که آنها را از اکتساب کمال دورساخته، ولی آن امر ضد کمال نبوده است.
3- مهملان: نفوسی که به کسب هیچیک از علوم اشتغال نورزیده اند و در کسب کمال سستی و تنبلی می کنند. (اعرافی و دیگران: 1377، ص 279)
ابن سینا تعلیم و تربیت را دارای دو بعد فردی و اجتماعی می داند پس اهداف آن نیز به دو دسته اهداف فردی و اجتماعی تقسیم می شود و در اینجا به بررسی اهداف می پردازیم.
الف- اهداف فردی
1- وصول انسان به سعادت در دنیا و پس از مرگ2- خودشناسی و تربیت و اصلاح نفس
3- شکوفایی عقل و ادراکات
4- ارضای نیازهای روحی فرد
5- اشتغال و درآمد از راه حلال
6- آمادگی برای ازدواج و تشکیل خانواده پس از اشتغال
7- احساس کرامت و عزت نفس (تدبیر منزل)
8- مهم ترین هدف (فردی تربیت) ایجاد عادت به تفکر در انسان هاست. (زیباکلام مفرد، 1384، ص 73)
ب- اهداف اجتماعی
1- سعادت جامعه2- پایداری و تقویت بنیان خانواده
3- معاشرت صحیح و عقلانی در جامعه (تدبیر منزل)
بطور خلاصه اهداف تربیت اخلاقی از نظر ابن سینا به دو گروه فردی اجتماعی تقسیم می شوند که در جدول ذیل به آن اشاره شده است:
اهداف فردی |
اهداف اجتماعی |
1- سعادت انسان در دنیا و پس از مرگ |
1- سعادت جامعه |
2-خودشناسی |
2- معاشرت صحیح اجتماع |
3-تربیت و اصلاح نفس |
3- کرامت و عزت نفس اجتماعی |
4-اهداف پیشگیرانه (مانند تنبیه که هدف آن پیشگیری از اعمال ناشایست است) |
4- پایداری بنیان خانواده که اولین نهاد اجتماعی است |
5- میانه روی در زندگی |
5- تدبیر امور منزل و جامعه |
6- دستیابی فرد به اصول فضایل اخلاقی (عفت، حکمت، شجاعت و عدالت) |
|
5- روش های تربیت اخلاقی از نظر ارسطو کدامند؟
هدف فضایل اخلاقی کسب عادات صحیح در رفتار فرد می باشد به طوری که جزء طبیعت ثانوی فرد و منش او درآید و این صورت نمی پذیرد مگر این که فضیلت مستلزم ممارست قبلی است و تمرین و ممارست موجب اکتساب و تحصیل همه فنون است. در واقع اموری که هدف از آموختن آنها عمل است، با عمل کردن به آنها حاصل می شود. مثلاً معمار شدن مستلزم ساختمان کردن و تارزنی مرهون نواختن تار است و همچنین به علت اجرای اعمال عدالت آمیز است که کسی عادل می شود و یا به سبب اعمال ملایم یا شجاعانه است که کسی ملایم طبع و معتدل یا شجاع می شود. (پورحسینی، 1381، صص 87 و 88).«آموزش و پرورش شهروندان هر حکومت باید به شیوه ای متناسب با مبانی و اصول آن حکومت انجام گیرد.»(عنایت، 1384، 1384، ص 341).
ارسطو در پاسخ به این سؤال که مردم معمولاً چه چیزی را به عنوان غایت زندگی در نظر دارند؟ می گوید: نیکبختی (کاپلستون، 1369، ص 381)
منظور ارسطو از نیک بختی فعالیت است، اما فعالیتی که مختص به انسان است یعنی فعالیت عقل یا فعالیت بر طبق عقل. (کاپلستون، 1369، ص 382)
دو نوع فضیلت از نظر ارسطو: 1- فضیلت اخلاقی 2- فضیلت عقلانی
ارسطو فضیلت اخلاقی را از استعداد و قابلیتی برای انتخاب می داند، که عبارت است از انتخاب حد وسط، حد وسطی که یک انسان عاقل آن را معین می کند. (کاپلستون، 1369، ص 384)
هدف آموزش، رشد و پرورش رستگاری در حکومت است. ارسطو در کتاب هفتم سیاست خود، در ابتدای بحث درباره آموزش و پرورش شهروندان، اهمیت هدف و تعیین آن را این گونه بیان می کند:
«دو چیز است که مایه بهروزی همه مردمان است: یکی تعیین درست هدف و غایت کارهای ایشان و دیگر بازشناختن کارهایی است که آن هدف و غایت را بهتر تأمین کند.»(عنایت، 1384، ص 407).
سعادت عبارتست از به کار انداختن و به کار بردن فضیلت به طور کامل و نیز به نحو مطلق نه نسبی. غرض از نسبی اشاره به کارهایی است که حاصل زور و الزام اند، و مراد از مطلق وصف کارهای ارجمند و بلندپایه است. (عنایت، 1384، ص 408)
ارسطو پس از تعریف سعادت به راه و روش تأمین فضیلت اشاره می کند و می گوید «تأمین فضیلت هر کشور، نه کار بخت، بلکه حاصل دانش و مملکت داری است. فضیلت هر کشور وابسته به آن است که افرادی که در حکومت شرکت دارند دارای فضیلت باشند.»(عنایت، 1384، ص 409).
«روشن است که فضیلت و نیکی از سه چیز پدید می آید: منش و عادت و خرد. زیرا نخست آدمی باید با سرشتی زاده شود که سزاوار آدمی باشد و نه دام، و دوم باید تن و روانش دارای آن چنان ویژگی هایی باشد که او را به کسب فضیلت و نیکی توانا کند. ولی پاره ای از ویژگیها هست که داشتن آن به هنگام زادن به کار نمی آید، زیرا عادت بعدها آن ها را دگرگون می کند. در واقع، طبیعت برخی از ویژگی های تن و روان آدمی را چنان می سازد که بر اثر عادت پذیرای دگرگونی بهتری یا بدتری می شود. جانداران دیگر بیشتر در پی سرشت و غریزه خویش می روند، اگرچه برخی پیرو عادت نیز هستند ولی انسان گذشته از سرشت و عادت با خرد زیست می کند. چون تنها جانداری است که از خرد بهره دارد؛ از این رو در او هر سه گوهر(سرشت، عادت و خرد) باید با یکدیگر هماهنگ باشند زیراآدمیان اغلب به حکم خرد برخلاف سرشت و عادت خویش عمل می کنند، به شرط آنکه یقین یابند که خلاف ورزیدن (با سرشت و عادت) به سود آنهاست. (عنایت، 1384، ص 50).
آموزش دارای دو روش است. یکی استقراء و دیگری قیاس. استقراء یعنی از تجربه به سمت دانش کلی رفتن. آموزش و پرورش استقرایی ارسطو آنگونه آموزش است که از نمونه ها آغاز می شود و به سوی فهم علتها می رود به همان سان که در علم همواره به سوی شناخت کلی می رویم و در روش قیاسی از اصطلاحهای کلی به سمت نمونه ها حرکت می کنیم آموزش دانش های نظری، ریاضی، فیزیک و خداشناسی، بیش از هر چیز بر اساس برهان است که به وسیله ی قیاس به پیش می رود. از این روآموزش و پرورش بر بنیاد خرد تا حد زیادی بر رهیافت علمی یا فلسفه ی نظری منطبق است. (اسکندری، 1383، ص 71)
ارسطو که علاقه دارد دانش را به طور منظم عرضه بدارد ثابت می کند که ذهن از اخص به اعم و از جزئی به کلی می رود. تجربه باید راهنمای ما باشد و استقرا هادی استنتاج گردد. ارسطو تأکید می کند که تربیت و فلسفه بدون روش صحیح پیشرفت نمی کنند. (مایر، 1374، ص 151)
در ادامه به چند روش تربت اخلاقی از دیدگاه ارسطو اشاره می کنیم:
منع زشتگویی کودکان (روش تربیتی عفت کلام)
ارسطو زشتگویی را خویشاوند زشتکاری می داند و به همین علت به مربیان توصیه می کند که همواره دقت کنند تا جوانان سخنان هرزه نشوند و نگویند همچنین به مربی اجازه می دهد اگر جوانی سخنی زشتی گفت او را مجازات کند. (عنایت، 1384، ص 427).پرهیز از کینه و بد سرشتی
ارسطو در مورد روابط بین مربی و کودک به این موضوع مهم ارتباطی اشاره می کند که چون اولین برخورد تأثیر مهمی در کودک برجای می گذارد و پس مربی باید به دو اصل مهم در این باره توجه داشته باشد 1- برخورد اولیه وی با کودک دقیق و حساب شده باشد. 2- چون اولین مراحل زندگی کودک نقش ویژه ای در مراحل بعدی دارد پس باید مربی در این دوره ظرافت خاصی در کار خود داشته باشد و سعی کند تا کودک تا این مرحله را که پایه و اساس مراحل دیگر است با موفقیت پشت سر بگذارد. همچنین می افزاید:«ما همیشه چیزهایی را که نخستین بار می بینیم بر چیزهایی دیگر رجحان می نهیم. از این رو کودکان را باید خاصه در مراحل نخستین زندگی از بدی ها، به ویژه از هر آنچه به کینه و بد سرشتی آمیخته باشد، بی خبر نگاه داشت.» (عنایت، 1384، ص 429).
نیکی کردن
به گفته ارسطو «نیکی» را باید با اصل«فرجام گرایی» تعریف کرد، یعنی با ارجاع به کاربرد چیزی که نیک شمرده می شود. مثلاً شمشیری خوب است که وظیفه های خاص شمشیر یعنی به اندازه کافی تیز بودن، سخت بودن و راست بودن را انجام دهد. و این نکته درباره هر آفریده ای راست است. انسان نیک، انسانی است که وظیفه خاص انسان را به نیکوترین صورت انجام دهد. وظیفه خاص انسان، که تنها او از عهده انجام دادنش برمی آید، همان وظیفه ای است که انسان را از سایر آفریده ها متمایز می سازد، (وظیفه) اندیشیدن است. بنابراین فضیلت اخلاقی سپردن لگام شور و احساس به دست فرد است و (تنها) آدمی توانایی آموختن این کار را دارد. (هالینگ دیل، 1381، ص 121)مهرورزی و دوستی
ارسطو یک پنجم اخلاق نیکوماخوس را مصروف بحث درباره مهر و دوستی می کند و نشان می دهد که اقسام مختلف دلبستگی، بویژه دلبستگی های استوار بر احترام متقابل و آرزوهای مشترک چه ارزشی به زندگی ما می بخشد. او بحث می کند که مهر گرم و پایدار میان افراد، گذشته از اینکه در نفس خویش خوب است، به پرورش اخلاقی و فکری شخص نیز یاری گرانبها می رساند. دیدن زندگی خوب کسی که به او مهر می ورزیم و احترام می گذاریم سبب می شود که آرزوهای خویش را بهتر بفهمیم و وقتی از پشتیبانی کسی بهره می بریم که در هدفهای ما شریک است و از او الهام می گیریم، در کوششهای عقلی و فکری خود استوارتر می شویم. (نوسباوم، 1374، صص 94 و 95)6- روشهای تربیت اخلاقی از دیدگاه ابن سینا کدامند؟
شناخت کامل فرد برای اصلاح او
بوعلی بر شناخت کامل خصوصیات نفس برای اصلاح آن تأکید دارد: «همچنین کسی که می خواهد بر نفس خود سیاست بکند و فاسد را اصلاح نماید، جایز نیست بر این کار شروع نماید مگر پس از آن که همه عیوب و صفات بد نفس را کاملاً بشناسد و الا اگر از بعضی از آنها غفلت کند مانند زخمی می باشد که ظاهراً آن را اصلاح و ملتئم بنماید ولی در باطن چرک باقی بماند، این چرک پس از مدتی قوت یافته دوباره زخم را تجدید می کند، چرکی که در زیر پوست پوشیده بوده نیروگرفته، پوست را پاره کرده، در جلو چشم نمایان می گردد. همچنین اگر از عیبی از معایب نفس غفلت شده در مقام اصلاح و تزکیه نفس، ازاله آن حاصل نگردد وقتی که موقع مناسبی به دست آورد مانند آن چرک سر در می آورد». (نجمی زنجانی، 1319، ص 19).استفاده از دوست خردمند برای اصلاح نفس
دومین روشی را که بوعلی سینا برای اصلاح نفس پیشنهاد می کند، استفاده از کمک دوست (دوستان) خردمند است: «معرفت و شناخت انسان درباره نفس خود مورد اطمینان نیست زیرا که آدمی در باب معرفت عیب های خود زیرک و تیزهوش نیست بلکه کندی و غباوت به خرج می دهد. به علاوه در مقام محاسبه نفس در حساب نیک و بد صفات و اخلاق خود درست دقت نمی کند بلکه زیاد مسامحه و سهل انگاری می نماید و زیاده بر این دو علت، جهت دیگری هم هست که آن هم در این سلب اطمینان کمک می کند و آن این است که عقل انسان در مقام نظر به احوال خود از مداخله و آمیزش هوای نفس سالم و ایمن نمی باشد. پس نظر به علل و جهات مذکور هر که می خواهد نیک و بد صفات و احوال خود را بشناسد، در بحث از احوال و جستجو از معایب خود به کمک برادر و دوست خردمندی که چون آئینه خوبیش را خوب و بدی و زشتیش را بد و زشت نشان بدهد محتاج و نیازمند است. (نجمی زنجانی، 1319، ص 20)نصیحت و ارشاد
ابن سینا از نصیحت به عنوان یک روش تربیتی نام می برد و راه نصیحت و اصولی را که در انجام آن باید رعایت کرد که این گونه شرح می دهد:- آهسته و ملایم سخن گفتن:
«طریق ارشاد و راه نصیحت اگرچه طرف، شخص خردمند باشد آن نیست که دیوانه وار و بدون مراعات و ملاحظه راه و روش شروع به نصیحت و ارشاد بنمایی بلکه سزوار است که با آن شخص که خردمند است از راه مشورت بیایی، با او چنان با رفق و ملایمت مشی کرده سخن بگویی که آدمی با زخم خون دار بدن خودش با رفق و ملایمت رفتار می کند، با نرمی و آرامی خون آن راز می شوید.»
- مکان نصیحت:
«در خلوت ترین جاها و مستورترین احوال نصیحت آغاز کنی.»
- اشاره تلویحی در حین نصیحت:
«و در متنبه ساختن وی به عیوبش تعریض و تلویح و اشاره بهتر و مؤثرتر از تصریح می باشد و سخن را در ضمن امثال گفتن زیباتر از کشف و آشکار گفتن است.» (نجمی زنجانی، 1319، ص 25)
توجه به طرف مقابل در هنگام نصیحت
در گفتن نصیحت باید از یک وجه استفاده کرد و به شنونده فرصت داد تا پیرامون آن تفکر کند.- در گفتن رأی و در نظر خودت زیاده از یک وجه نگو و بگذار رأی تو در قلبش مخمر گردد و در اطراف آن فکر و اندیشه بنماید تا عاقبت کار را بداند.» (نجمی زنجانی، 1319، ص 25)
- زمان نصیحت باید مناسب باشد:
«اگر دیدی رفیق و همنشینت به سخن و نصیحت تو اعتنا نمی کند سخن خود را قطع کرده معنی و مقصود آن را به غیر آنچه مقصودت بوده حمل نموده و روی سخن را برگردانیده، نصیحت و ارشاد را به وقت دیگر که نشاط و فراغت و صفاء قلب داشته باشد می گذاری. (نجمی زنجانی، 1319، ص 26)
مقایسه اخلاق خود با دیگران
ابن سینا بهترین روش اصلاح اخلاق را مقایسه اخلاق خود با دیگران می داند «کسی که می خواهد در اخلاق و عادات خود تصرف و اصلاح کند باید از اخلاق و صفات و عادات مردم آگاه شده و آنها را با اخلاق خود مقایسه بنماید و بداند که او هم مانند دیگران است، افراد بشر مثل و شبیه همدیگرند.»اگر دید اخلاق و صفات خوبی در آنها هست باید بداند که در او هم مانند آنها هست، آشکار است و یا پنهان، اگر ظاهر است باید مراقب و مواظب آن ها باشد تا محو و نابود گردد و اگر پنهان است باید آن ها را به هیجان درآورده و زنده کند و در این کار مسامحه و سهل انگاری را به خود راه ندهد در این صورت این اخلاق و صفات در اسرع وقت و به آسانترین وسیله دعوت صاحبش را اجابت می نمایند.» (نجمی زنجانی، 1319، ص 27)
به کار بردن فضیلت
سعادت عبارتست از به کار انداختن و به کار بردن فضیلت به طور کامل و نیز به نحو مطلق نه نسبی. غرض از نسبی اشاره به کارهایی است که حاصل زور و الزام اند، و مراد از مطلق وصف کارهای ارجمند و بلندپایه است. (عنایت، 1384، ص 408)ارسطو پس از تعریف سعادت به راه و روش تأمین فضیلت اشاره می کند و می گوید «تأمین فضیلت هر کشور، نه کار بخت، بلکه حاصل دانش و مملکت داری است. فضیلت هر کشور وابسته به آن است که افرادی که در حکومت شرکت دارند دارای فضیلت باشند.» (عنایت، 1384، ص 309).
«روشن است که فضیلت و نیکی از سه چیز پدید می آید: منش و عادت و خرد. زیرا نخست آدمی باید با سرشتی زاده شود که سزاوار آدمی باشد و نه دام، و دوم باید تن و روانش دارای آن چنان ویژگی هایی باشد که او را به کسب فضیلت و نیکی توانا کند. ولی پاره ای از ویژگیها است که داشتن آن به هنگام زادن به کار نمی آید، زیرا عادت بعدها آن ها را دگرگون می کند. در واقع، طبیعت برخی از ویژگی های تن و روان آدمی را چنان می سازد که بر اثر عادت پذیرای دگرگونی به بهتری یا بدتری می شود. ولی انسان گذشته از سرشت و عادت با خرد نیز زیست می کند. چون تنها جانداری است که از خرد بهره دارد؛ از این رو در او هر سه گوهر (سرشت، عادت و خرد) باید با یکدیگر هماهنگ باشند زیرا آدمیان اغلب به حکم خرد برخلاف سرشت و عادت خویش عمل می کنند، به شرط آن که یقین یابند که خلاف ورزیدن (با سرشت و عادت) به سود آنهاست. (عنایت، 1384، ص 50)
کسب روزی حلال
ابن سینا پس از بیان راه های امرار معاش (که یکی از راه ارث و دیگری از راه کسب می باشد) بر لزوم آموختن صنعت یا صنایعی برای هر فرد تأکید داشته و انواع صنعت ها را این گونه تقسیم بندی نموده است: «صناعات ارباب مروت سه گونه است: 1- از ناحیه عقل و آن عبارتست از رأی صحیح و نظر صائب در مشورت و حسن تدبیر. این صناعت ارباب سیاست و تدبیر و صاحبان مقام وزارت می باشد.2- از ناحیه ادب و آن عبارتست از نویسندگی و منشی گری و نجوم و پزشکی و غیره. این صناعت ادباء است.
3- از ناحیه دست ها مانند شجاعت و این صناعات سوارکاران و تیراندازان است. کسی که می خواهد یکی از این صناعات را برای خود وسیله زندگانی اتخاذ کند باید بکوشد که بنیان آن راز بر پایه محکم و استواری قرار بدهد و در آن پیشرفت و ترقی شایان نموده و بر همگنان خود تقدم و پیشی گیرد تا در میان صاحبان آن کار پست و ناقص به شمار نیاید و عقب مانده هم محسوب نگردد.» (نجمی، 1319، ص 31).
محبت و تواضع
با توجه به این که دختران، مادران و زنان آینده هستند و نقش مهمی در تربیت فرزندان خود دارند ابن سینا توجه خود را به برترین صفاتی که زنان باید دارا باشند، معطوف داشته است و این صفات برای آنها برمی شمارد:» خردمند، دیندار، با شرم، زیرک و با فطنت باشد، دوستدار و با محبت و ولود (=زاینده) باشد، زبان دراز نباشد، مطیع شوهر باشد، پاکدل و بی غش باشد، در پشت سر مرد و حال غیبت او امین باشد، وزین و سنگین و با وقار و با هیبت باشد. در مقام خدمت به شوهرش تکبر نورزد بلکه فروتن باشد. تدبیر کار و کردارش را خوب و نیکو بنماید. اندک شوهرش را به صرفه جویی زیاد کند. گرد و غبار حزن و اندوه را از دل شوهرش به وسیله اخلاق نیکو و زبانش پاک کند و هُموم شوهرش را با لطف مداری خود تسلیت دهد.» (نجمی زنجانی، 1319، ص 38).به طور خلاصه روشهای تربیت اخلاقی از منظر ابن سینا عبارتند از:
1- زیباگویی و عفت کلام
2- روش اعتدال (پرهیز از افراط و تفریط)
3- روش دوستیابی خردمندانه
4- شناخت کامل نفس و خصوصیات آن
5- روش محبت
6- روش الگو برداری از الگوهای خوب
7- آموزش روش های پیشگیرانه مانند دقت در انتخاب های مهم زندگی
8- تشویق، ترغیب و تنبیه
9- نصیحت
10- رقابت در کارهای نیک
11- روش تدبیر در امور مختلف(که ابن سینا بیشتر به تدبیر منزل اشاره داشته است)
12- آموزش انفاق برای حل مشکلات مالی و اقتصادی افراد جامعه
13- آموزش حرفه و صنعت برای کسب درآمد از راه حلال
14- آموزش روش ازدواج صحیح و مناسب برای داشتن زندگی سالم
15- روش عرفانی و عارفانه یکی از روشهای تربیتی خاص است که ابن سینا آن را در آثار عرفانی خود بیان کرده است.
7- چه شباهتهایی بین اهداف و روشهای تربیت اخلاقی در آرای این دو فیلسوف وجود دارد؟
الف) شباهت در اهداف:
1. هر دو فیلسوف مهمترین و اصلی ترین هدف تعلیم و تربیت را رسیدن فرد و جامعه به سعادت و کمال می دانند.2. تأکید بر پرورش عقلانی هدف دیگری است که در آرای این دو متفکر، مشترک است. ضمناً این دو فیلسوف به پرورش جسم برای رسیدن به پرورش عقلانی تأکید دارند.
3. توجه ویژه هر دو به ازدواج و تشکیل خانواده و شرایط آن نیز از اهدافی است که شباهتهای زیادی با یکدیگر دارند.
4. یکی از اهداف مهم تربیتی معلم اول و شیخ الرئیس کسب اعتدال و میانه روی است.
5. کسب فضائل اخلاقی به عنوان یک هدف تربیتی نقطه مشترک دیگری است که در آرای این دو فیلسوف وجود دارد.
6. هدف هر دو از تعلیم و تربیت پروش تفکر بویژه تفکر انتقادی است.
ب: شباهت در روش ها:
روش های مشترک در آرای هر دو فیلسوف عبارتند از:1- روش عادت در تربیت
2- روش تربیت عقلانی
3- روش بازی
4- روش تربیتی عفت کلام
5- روش تشویق و ترغیب و استفاده از تهدید
8- چه تفاوت هایی بین اهداف و روش های تربیت اخلاقی این دو فیلسوف وجود دارد؟
الف) تفاوت در اهداف
1- ابن سینا بر اهداف آموزش شغلی و حرفه ای بیش از ارسطو تأکید دارد.2- گرچه هر دو به سعادت انسان معتقدند اما هدف ارسطو از تربیت فقط سعادت دنیوی است اما ابن سینا به سعادت انسان پس از مرگ نیز معتقد است.
3- ارسطو برای دستیابی به سعادت جامعه به اهداف فردی تربیت توجه داشته است اما ابن سینا بیشتر به سعادت خود و اجتماع نظر دارد.
ب) تفاوت در روش ها
1- ارسطو نسبت به ابن سینا تأکید بیشتری بر استفاده از روش آموزش موسیقی و نقاشی برای تربیت احساسات و عواطف دارد.2- ابن سینا به رقابت در کارها بیش از ارسطو تأکید دارد(وی این موضوع را در آموزش گروهی یادآوری می کند).
3- ابن سینا در آثار عرفانی خود یکی از روش های تربیت را تربیت عارفانه می داند. در صورتی که به نظرمی رسد ارسطو چندان توجهی به این روش نداشته باشد.
نتیجه گیری
اهداف تربیت اخلاقی با توجه به متافیزیک ارسطو (بر اساس استعداد-فعلیت محوری)، با توجه به غایت نگری وی که غایت انسان را در حیات تأملی و تأمین سعادت انسان می داند، استوار است. در اهداف تربیت اخلاقی از دیدگاه ارسطو محتوا کلیه فعالیت هایی که فرد دارای منش پسندیده گردد را شامل می شود.به اعتقاد ارسطو تنها یک نظام تعلیم و تربیتی که معطوف به سعادت افراد جامعه باشد می تواند از طبیعت وحشی انسان جامعه ای متحد به وجود آورد که به سوی بهترین و بالاترین خوشبختی مورد نظر همگان گام بردارد.
ارسطو بر آن است که تربیت شرط لازم واقعیت یافتن کمال انسانی است. از نگاه او انسان نیک و نیک بخت انسان تربیت یافته است نه انسان بدوی و شریف یا انسان عادی. انسان سعادتمند کسی است که از هنرهای اخلاقی بهره مند باشد که آن نیز حاصل و ثمره تربیت است. محتوای اصلی نوشته های اخلاقی ارسطو آموزش دهنده چگونه زیستن و هنر زندگانی می باشد.
ابن سینا معتقد است که اخلاق، خیر و فضیلتی است که در همه امور باید مد نظر باشد و تربیت اخلاقی فرد در جامعه، را تضمین کننده کمال و سعادت او را در دنیا و آخرت می داند. سعادت بالاترین چیزی است که انسان به دنبال کسب آن است و هدایت به راه سعادت نیز بالاترین هدایتهاست، چرا که شرافت هدایتها به غایاتی است که به آن رهنمون می گردند.
ارسطو و ابن سینا مهمترین و اصلی ترین هدف تعلیم و تربیت را رسیدن فرد و جامعه به سعادت و کمال می دانند. از دیگر شباهت ها در اهداف تربیت اخلاقی این دو فیلسوف کسب اعتدال و میانه روی و کسب فضائل اخلاقی است. از شباهت هایی که می توان در روش تربیت اخلاقی ارسطو و ابن سینا می توان به آن اشاره کرد روش عفت کلام و روش تشویق و ترغیب و استفاده از تهدید می باشد.
تفاوت هایی که در اهداف تربیت اخلاقی ارسطو و ابن سینا وجود دارد این است که هدف ارسطو از تربیت فقط سعادت دنیوی است اما ابن سینا به سعادت انسان پس از مرگ نیز معتقد است. همچنین ارسطو برای دستیابی به سعادت جامعه به اهداف فردی تربیت توجه داشته است اما ابن سینا بیشتر به سعادت خود اجتماع نظر دارد.
تفاوت روشهای تربیت اخلاقی این دو فیلسوف این است که ارسطو نسبت به ابن سینا تأکید بیشتری بر استفاده از روش آموزش موسیقی و نقاشی برای تربیت احساسات و عواطف دارد. همچنین ابن سینا در آثار عرفانی خود یکی از روش های تربیت را تربیت عارفانه می داند. در حالی که ارسطو چندان توجهی به تربیت عارفانه ندارد.
پینوشتها:
1. پژوهشگر و کارشناس ارشد تاریخ و فلسفه تعلیم و تربیت (تعلیم و تربیت اسلامی).
2. کارشناس ارشد مدیریت فرهنگی.
3. کارشناس ارشد برنامه ریزی آموزشی.
1- قرآن کریم
2- آریا، امیر(1348)، معرفی آراء روان شناسی و تربیتی ابوعلی سینا با مختصر افکارش. پایان نامه ی کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران، دانشکده ی روان شناسی و علوم تربیتی.
3- آموزگار، محمدحسن (1379). فلسفه و مکتبهای تربیتی، تهران. انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی
4- ابن سینا (1370). الهیات نجات. ترجمه ی سید یحیی یثربی. تهران، انتشارات فکر روز.
5- ادیانی، سیدیونس (1384). بازشناسی فلسفه ابن سینا. تهران. انتشارت نقش جهان.
6- ارسطو (1381). اخلاق نیکوماخوس. ج1، ترجمه ی سیدابوالقاسم پور حسینی. تهران. انتشارات دانشگاه تهران
7- ارسطو(1378). اخلاق نیکوماخوس، ترجمه ی محمدحسن لطفی. تهران. انتشارات طرح نو.
8- ارسطو(1384). سیاست. ترجمه ی حمید عنایت. تهران. انتشارات علمی و فرهنگی.
9- اسکندری، محمد (1383). مقایسه ی اندیشه های اخلاقی و تربیتی ارسطو و خواجه نصیرالدین طوسی و چگونگی تحلیل مسائل جاری تعلیم و تربیت بر اساس یافته ها و کاربرد آن در آموزش و پرورش. پایان نامه ی کارشناسی ارشد. تهران. دانشگاه تربیت معلم (دانشکده ی علوم تربیتی). به راهنمایی دکتر میرعبدالحسین نقیب زاده.
10- اسماعیل علی، سعید و جواد رضا، محمد(1384). مکتبها و گرایشهای تربیتی در تمدن اسلامی. تهران. انتشارات سمت و پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
11- اعرافی، علیرضا و دیگران (1377). آراء دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن- تهران. انتشارت سمت.
12- پاپکین. ریچارد و استرول، آوروم (1367). کلیات فلسفه. ترجمه سید جلال الدین مجتبوی. تهران. انتشارات حکمت.
13- تقی پور ظهر، علی (1369). اصول و مبانی آموزش و پرورش. تهران، انتشارات دانشگاه پیام نور.
14- جانکار، باربارا (1385). فلسفه ارسطو. ترجمه ی مهرداد ایرانی طلب. تهران. انتشارات اطلاعات.
15- جوادی، محسن (1378). نظریه ی سعادت در فلسفه ی ارسطو. پایان نامه ی دکتری. دانشگاه تربیت مدرس تهران.
16- حسین زاده، سیدعلی (1384). سیره ی تربیتی پیامبر و اهل بیت(ع). قم. انتشارات حوزه و دانشگاه.
17- خوانساری، محمد(1359). مجموعه مقالات و سخنرانی های هزاره ی ابن سینا در ایران. تهران. انتشارات کمیسیون ملی یونسکو.
18- زیباکلام مفرد، فاطمه (1384). مکتب فلسفی لیبرالیسم آموزشی و اسلام. تفرش، انتشارات دانشگاه تفرش.
19- شارع پور، محمود(1385)، جامعه شناسی آموزش و پرورش. تهران. انتشارات سمت.
20- شریعتمداری، علی(1374)، روان شناسی تربیتی. تهران. امیرکبیر.
21- شریعتمداری، علی(1379). اصول و فلسفه ی تعلیم و تربیت. تهران. انتشارات امیرکبیر.
22- شکوهی، غلامحسین (1363). تعلیم و تربیت و مراحل آن. مشهد. انتشارات آستان قدس رضوی.
23- صدیق، عیسی(1347). تاریخ فرهنگ اروپا. تهران. انتشارات دانشگاه تهران.
24- عطاران، محمد(1371)، آراء مربیان بزرگ مسلمان درباره ی تربیت کودک. تهران. انتشارات مدرسه.
25- فرامرز قراملکی، احد (1385). روش شناسی مطالعات دینی. مشهد. انتشارات دانشگاه علوم اسلامی رضوی.
26- فرمهینی فراهانی، محسن (1378)، فرهنگ توصیفی علوم تربیتی. تهران. انتشارات اسرار دانش.
27- فیبل من، جیمز کرن (1383). افلاطون و ارسطو از منظری دیگر. ترجمه ی محمد بقایی ماکان. تهران. انتشارات اقبال.
28- کاپلستون، فردریک (1369). تاریخ فلسفه. ترجمه ی جلال الدین مجتبوی. تهران انتشارات سروش.
29- کاردان، علیمحمد(1381). سیرآراء تربیتی در غرب. تهران. انتشارات سمت.
30- مایر، فردریک (1374). تاریخ اندیشه های تربیتی. ج اول. ترجمه ی علی اصغر فیاض. تهران. انتشارات سمت.
31- میرزامحمدی، محمدحسن (1384)، فارابی و تعلیم و تربیت. تهران. انتشارات یسطرون.
32- نجمی زنجانی، محمد(1319). ابن سینا و تدبیر منزل. تهران. انتشارات مجمع نشریات ناشر.
33- نخستین، مهدی (1379). تاریخ و فلسفه تعلیم و تربیت. ج اول. ترجمه ی سیداکبر میر حسینی. تهران. نشرآتیه.
34- نقیب زاده، میرعبدالحسین(1383). درآمدی به فلسفه. تهران. انتشارات طهوری.
35- نقیب زاده، میرعبدالحسین (1367)، نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش. تهران. انتشارات طهوری.
36- هالینگ دیل، رجینالدجان (1381). تاریخ فلسفه ی غرب. ترجمه ی عبدالحسین آذرنگ. تهران. انتشارات ققنوس.
37- ulich,Robert(1968).History of Educational thought newyourk.American Book company
منبع مقاله :عرضه شده به همایش اخلاق سهروردی، زنجان، 1391
/ج