نویسنده: دکتر محمد حسین پوریانی
اهمیت بومی سازی علوم انسانی معضل کاربردی کردن و انطباق دادن علوم انسانی با نیازهای کشور از جمله مهم ترین مشکلات جامعه علمی به شمار می رود. علوم انسانی جهت دهنده و گشاینده مسیرهای جدیدی برای جامعه است. با لحاظ این واقعیت باید گفت که اگر علوم انسانی اسلامی گردد و با ما علوم انسانی اسلامی روبرو شویم زمینه تحولات مثبت گسترده ای فراهم می آید. واقعیت آن است که علوم انسانی اسلامی، با ایجاد تغییر در نگرش ها و باورها، جامعه را به سوی توسعه و تعالی پیش می راند.
در جهان امروز علوم انسانی به عنوان علوم اصلی شناخته می شود. مطابق این نگرش علوم انسانی، به عنوان علومی دارای مبانی مشخص و جهت دهنده به جامعه، نگریسته می شود. به همین دلیل در جوامع غربی در زمینه علوم انسانی سرمایه گذاری های زیادی صورت می گیرد و تلاش می شود تا پویایی در دوران میانه اسلامی در میان اصلی ترین تولید کنندگان دانش و علوم قرار داشتند. اما اکنون تولید علم در علوم مختلف، به ویژه در علوم انسانی، در جوامع علمی غرب اتفاق می افتد. این مسأله نیاز به بررسی، آسیب شناسی دقیق و مناسب دارد.
در توضیح دیگر قابلیت های علوم انسانی باید گفت که این علوم منابع فرهنگی مناسبی را جهت خلق رویکردهای تازه به انسان و اجتماع ایجاد می کنند و ظرفیت های بالقوه عظیمی را فراهم می آورند. بنابراین لازم است که این ظرفیت ها در جامعه احیاء شود و به آن شکل مناسب داده شود.
مسائل برآمده از علوم انسانی، در بسیاری از موارد، گویای مسائلی بنیادی هستند و می توان آنها را ریشه علوم و دانش های مختلف دانست. با لحاظ این واقعیت باید گفت هم چنان که استحکام ریشه باعث رشد شاخ و برگ ها خواهد شد، پرداختن به علوم انسانی نیز استحکام دیگر دانش های بشری را در پی خواهد داشت. به زبان دیگر رشد علوم انسانی مسیر پیشرفت و ترقی جامعه، و دیگر علوم را، هموار خواهد نمود.
برای بازنگری و ایجاد تحول در علوم انسانی در گام نخست باید اقدام به نقد وضعیت علوم انسانی موجود نماییم. البته این مسأله به معنای آن نیست که علوم انسانی فعلی، به طور کامل، کنار گذاشته شود. در راستای اصلاح علوم انسانی موجود باید خلاهای تئوریک، به لحاظ مبنایی، در علوم انسانی روشن شود. هم چنین لازم است نسبت به آسیب های علوم انسانی آگاهی و شناخت لازم به دست آید. طبعاً رخداد این مسأله احتیاج به مفاهمه ای جدی دارد و باید در این راستا، اقدام به برپایی جلسات مختلف علمی نمود. برگزاری نشست های علمی در ارتباط با جایگاه علوم انسانی و مبانی و بنیان های آن سبب خواهد شد تا مشکلات موجود در شناخت این سنخ از علوم مرتفع شود.
باید توجه داشت که علوم انسانی غرب برای حل مسائل و مشکلات جوامع غربی پدید آمد. طبعاً این علوم با جامعه، عقاید، باورها، فرهنگ و سیاست جوامع غربی تناسب دارد. طی دوره های مختلف عالمان غربی با نظریه پردازی های مناسب سعی در گره گشایی از مسائل مبتلا به جامعه خود نمودند. بنابراین باید با اتخاذ رویکرد مناسب و توجه به ارزش ها، نگرش ها و فرهنگ حاکم بر جامعه اسلامی، علوم انسانی را سامان دهی نمود. به عبارت دیگر، از آنجا که علوم انسانی تعیین کننده حرکت جامعه است باید متناسب با فرهنگ و ارزش های جامعه شکل بگیرد.
با لحاظ این واقعیت است که می توان فهمید چرا مسأله تحول و بومی سازی علوم انسانی از چنین اهمیتی برخوردار است و باید مورد توجه عالمان و اندیشمندان قرار گیرد. تنها ذیل توجهی از این دست است که جامعه در مسیر تعالی و پیشرفت قرار خواهد گرفت. یکی از اصلی ترین ملزومات رخداد چنین اتفاقی، اهمیت دادن به علوم انسانی در سطح ملی است. از این رو، باید علوم انسانی را برتر از علوم ریاضی و تجربی دانست و این نگاه را به بدنه علمی کشور منتقل کرد. به عنوان نمونه، امروز در کنکور و نظام دانشگاهی ما، علوم انسانی در مراتب پایین تر از ریاضی و تجربی قلمداد می شود. این مسأله نیاز به اصلاح جدی دارد. خوشبختانه در دهه گذشته، و پس از گسترش نظام آموزش عالی در کشور، این رویکرد نیز کاهش یافته است و نگاه های قدیمی تر مبنی بر تقدم علوم تجربی بر علوم انسانی تعدیل شده و یا رنگ باخته است.
بومی سازی علوم انسانی، بیش از هر چیز، به معنی شناخت مشکلات کشور از منظر دانشی و کوشش جهت مرتفع کردن آنها از طریق بازسازی این علوم به شیوه ای متناسب با فرهنگ و ارزش های حاکم بر جامعه اسلامی است. البته یادآوری این نکته نیز حائز اهمیت است که در خصوص بومی سازی، برداشت های مختلفی وجود دارد و در ارتباط با آن اتفاق نظر به چشم نمی آید.
علم: تلقی های مختلفی از علم وجود دارد. نکته آنجا است که با وجود نگرش های متعدد و متنوع علم تنها به منزله تجربه دانسته نمی شود. علم را می توان، و باید، آشنایی با حقایق و کشف آنها در نظر گرفت. ذیل اتخاذ این تلقی از علم، دامنه علم بسیار گسترده خواهد شد. چنین تعریفی از علم با مبانی معرفتی و هستی شناختی ما نیز سازگاری بیش تری دارد.
* دین:
دین در لغت به معنی تعبد، انقیاد، فروتنی، تسلیم پذیری و فرمان برداری است. تعاریف زیادی از دین ارایه شده است؛ در یک تعریف، دین به معنی برنامه جامع فردی و اجتماعی دانسته شده است که دارای رویکردهای دنیوی و اخروی است. مطابق این نگرش دین حائز ابعاد ظاهری و باطنی و نیز ابعاد مادی و معنوی است.
به رغم وجود تعاریف مختلف می توان گفت که دین از عناصر اعتقادی و اخلاقی و نیز ایمانیات و احکام شکل می گیرد و رویکردی جامع به همه اجزای زندگی بشر دارد. چنین تلقی ای از دین متناسب با مفهوم علم دینی است.
رویکردهای مختلفی در مطالعه دین مطرح است که عمده ترین آنها، دو رویکرد درون دینی و برون دینی است. رویکرد درون دینی به قضایا یا مفاهیمی که برای تبیین، فهم و شناخت حقیقت دین استفاده می شود، از راه منابعی که حجت آنها برای دین داران تمام شده است می نگرد. بر این اساس، دین یعنی مجموعه ای از قواعد و مقررات نظری و عملی هماهنگ با فطرت انسان که حیات فردی و اجتماعی او را هدایت و سرپرستی می کند و، در واقع، ابزار رشد و تکامل فرد و جامعه را در ساحت های مختلف روحی و روانی فراهم می آورد. رویکرد برون دینی، در مقابل، به دنبال ارائه تعریف دین و گزاره های دینی از متون و منابع دینی نیست؛ بلکه در پی به کارگیری روش های عقلی و تجربی برای بیان چیستی دین است و از منظرهای مختلف، مانند نگاه های جامعه شناختی، روان شناختی، فلسفی و کلامی، به دین می نگرد.
با توجه به دو رویکرد فوق باید بر این رأی تأکید ورزید که وقتی سخن از بومی سازی علوم انسانی به میان می آید، رویکرد درون دینی باید بیشتر مدنظر باشد؛ البته نمی توان به رویکرد برون دینی نیز بی توجه بود. بهترین راه کار، در این میان، اتخاذ رویکردی تلفیقی است.
علم به دنبال کشف حقایق است و کشف حقایق بر اساس مبانی انسان شناختی، هستی شناختی، معرفت شناختی و روش شناختی مشخصی انجام می شود. در نگاه اسلام توجه به دنیا و آخرت، به طور توأمان و در سطوح مختلف، حضور دارد. اما در جهان نوین، و بر اساس ادبیات ناشی از جریان مدرنیته، تنها نگاه عرفی حاکم است؛ یعنی دیدگاه مبتنی بر قدسی گرایی، در این فضا، مجالی برای عرض اندام نمی یابد. پر واضح است که در چنین فضایی جریان علم و فرایند تولید دانش بدون توجه به آخرت به پیش می رود و، در واقع، در مباحث علمی به دنیا بسنده می شود. از این روی، از الزامات بومی سازی علم توجه افزون تر به هویت فردی و اجتماعی افراد است. ذیل چنین توجهی است که می توان فرهنگ و ارزش های دینی را در جامعه حاکم نمود و، با این عمل، گامی در مسیر بومی سازی علوم انسانی برداشت. برخلاف نگرش غرب مدرن، نگاه اسلامی به علم آن را به تجربه و برخورد صرف با واقعیت محدود نمی کند.
بومی سازی علم فرایند و سامانه ای است که هر کدام از اجزاء آن باید به طور مستقل با دیگر اجزاء و کل سامانه سنخیت داشته باشد. به زبان دیگر لازم است تا میان اجزای این سامانه ارتباطی منطقی برقرار باشد؛ در حالی که رویکرد فعلی ما به علم، بیانگر نگاهی جزئی نگر و فاقد درکی سیستمی است.
هم چنین در بومی سازی علم باید از تقلیدهای کورکورانه بر حذر بود و عالمانه، شفاف و آگاهانه با مسائل برخورد نمود. بیان این نکته به منزله، نفی علوم مطرح در اقصی نقاط جهان نیست؛ بلکه به معنای آن است که علم باید با عناصر دیگر جامعه، نظیر فرهنگ و دین، هماهنگ و منطبق باشد. طبعاً علم نمی تواند در گسست از جامعه شکل بگیرد.
بنابراین بومی سازی علم را در ایران می توان نوعی پایش سرزمینی، جغرافیایی و فرهنگی خاص ایران دانست. در پایان این فراز یادآوری این نکته سودمند می نماید که فرایند بومی سازی علوم نباید با ماهیت علم در تعارض و چالش باشد و دچار روندی واژگونه و تصنعی گردد.
فقه اجتماعی از فلسفه مشخصی برخوردار است. طی سالیان بسیار اندیشمندان بزرگی آرای اجتماعی خود را ذیل نگرش فقه اجتماعی طرح نموده اند. در این میان می توان از اندیشمندان نام آوری هم چون فارابی، ابن خلدون و علامه طباطبایی نام برد. آرای این اندیشمندان را، در عین حال که می توان الگویی مناسب در راستای اصلاح علوم انسانی قلمداد نمود، می توان با توجه به نیازهای زمانه موضوع کاوش های تازه قرار داد.
در علوم دینی ما، در تاریخ اسلام، نوعی انسجام دیده می شود. به طور ویژه این انسجام را می توان در میان علومی مانند فلسفه و کلام مشاهده نمود.
در واقع علوم اسلامی را، با توجه به ظرفیت هایی از این دست، می توان به مثابه یک منظومه بزرگ در نظر گرفت. این منظومه می تواند در ایجاد رشته ها و مطالعات جدید مؤثر واقع شود. بحث مطالعات میان رشته ای امروزه در محافل علمی جهان، به طور جدی، مطرح است.
در صورت ایجاد مطالعات میان رشته ای با توجه به نیازهای جامعه، علوم انسانی کارآیی و بهره وری بیش تری خواهد یافت. ایجاد چنین حوزه های مطالعاتی ای می تواند راه حل بسیاری از مسائل علوم انسانی و نیز پاسخ دهنده به مجموعه ای از مشکلات موجود باشد.
اسلامی سازی علوم انسانی، بیش از هر چیز، منوط به استفاده از آموزه های معارف دینی است.
به عبارت دیگر در فرایند اسلامی سازی علوم انسانی، باید معارف اسلامی محور و ملاک قرار گیرد. هر چند معنای این سخن آن نیست که اهل علم و نظر تنها و تنها به منابع دست اول اسلامی محدود شوند و از دیگر منابع بهره برنگیرند؛ بلکه معنای این سخن آن است که باید مبانی و اصول علوم انسانی را از آبشخور معارف اسلامی سیراب نمود و سپس اقدام به پایه ریزی علوم انسانی اسلامی کرد.
بر اساس این شیوه، می توان امیدوار بود که معارف دینی در رفتار انسان ها، در حیطه های عاطفی و شناختی، بروز و ظهور یابد.
بهترین روش در فرایند بومی سازی و اسلامی سازی علوم انسانی این است که اندیشمندان و نخبگان جامعه مدل و الگویی طراحی کنند و این مدل، در نظام آموزشی، چه در عرصه آموزش و پرورش و چه آموزش عالی، مبنای رفتار و کردار همگان قرار گیرد.
ژاک دریدا در خصوص علوم انسانی معتقد است که ما باید در علوم انسانی همواره در راه باشیم، یعنی باید به طور دائمی مسیر علوم انسانی را رصد نمود و وضعیت موجود را مورد بررسی قرار داد.
علوم انسانی علومی همواره زنده و پویا هستند که باید ارتباط این علوم به طور پیوسته با بستر جامعه برقرار باشد و در فضاهای علمی بررسی شود که در چه زمینه هایی مشکل وجود دارد و چه مسائلی در علوم انسانی نیازمند نقد و بازنگری است.
تجربه نشان داده است که در خصوص اسلامی کردن دانشگاه ها روند همراه با موفقیت نهایی و قطعی نبوده است. عدم دستیابی به مطلوب در این عرصه نیازمند نقادی و بررسی موشکافانه است تا مشخص شود که چه مشکلاتی باعث رخداد این مسأله شده است.
با اتخاذ رویکرد رئالیستی انتقادی می توان اقدام به بررسی این وضعیت نمود. این در حالی است که رویکردهای عینیت گرا و نسبیت رادیکال نمی تواند تشریح کننده این موقعیت باشد، زیرا رویکردهای اخیر نقش اراده انسان ها را زیر سؤال می برند.
اسلامی سازی علوم اتخاذ نوعی رویکرد فرازمانی و فرامکانی است. اما بومی سازی در نقطه مقابل آن قرار دارد و به معنی مکانی و زمانی کردن یا به وضعیت فعلی در آوردن علوم است. اسلامی سازی با بعد معرفت شناسیی مشخص معنا و مفهوم محصلی دارد.
از این لحاظ، اسلامی شدن به این معنی است که باید در این منظومه معرفتی برخورد صحیح، تهذیبی و توجیهی مناسبی داشت. از آن جا که مانیفست معرفتی هر مسلمان آگاه معطوف به کلام خداوند است، در این منظومه هم وحی حضوری انکارناپذیر دارد. بنابراین نظام ارزشی و معرفتی انسان ایرانی با دریافت آگاهی و معرفت از قرآن و متون دینی طراحی و تنظیم می شود. مطابق مطالب مطرح شده علم به معنی کشف حقایق است.
در توضیح این عبارت باید گفت در چارچوب معرفتی و ارزشی کلام الهی، با استفاده از دستاوردهای علمی بشری و مطابق ظرفیت ها و نیازهای جامعه می توان اقدام به تولید علم نمود.
با این رویکرد مشخص می شود که دامنه شمول اسلامی سازی علوم انسانی تا چه اندازه گسترده و متنوع است.
امتیاز دوم هم از این قرار است که علوم انسانی بومی با توجه به واقعیت های عینی جامعه، یعنی توجه به آداب و رسوم، فرهنگ ها، ارزش ها و باورهای خاص جامعه، شکل می گیرد.
امتیاز سوم علوم انسانی بومی ارتباط آن با انقلاب اسلامی است. به عبارت دیگر، این علوم ناظر به هنجارها و ارزش های انقلاب اسلامی هستند و سعی در تبلور بخشی به این ارزش ها دارند.
نخستین مانع در این راستا، غلبه تقلید گرایی است. این نگاه باعث شده است که برخی بدون توجه به اقتضائات فرهنگی علوم انسانی غربی اقدام به رواج آن در کشور نمایند. افراد موافق با این نگرش بدون پرسش از مبانی و عناصر علوم انسانی به اشاعه علوم انسانی غربی می پردازد. علیرغم وجود این دیدگاه باید در نظر داشت که بسیاری از روش ها و مکاتبی که در دنیای غرب حاکم شده است، مانند پوزییتویسم، کارکردگرایی و نئومارکسیسم، از درون نقد اندیشه های حاکم با توجه به شرایط جامعه استخراج شده اند. بنابراین در جهت دستیابی به علوم انسانی بومی باید با دوری از تقلید، اقدام به نقد نظریه ها و روش های علوم انسانی موجود نمود.
نکته دیگری که در این راستا قابل طرح است، تمایل زیاد به آثار ترجمه ای در محیط های دانشگاهی است. تمایل به مطالعه آثار ترجمه شده غربی موجب دوری محققان و پژوهشگران از تحقیقات اصولی و بومی شده است. عدم اعتقاد برخی از اساتید دانشگاهی به بحث بومی سازی تا حد زیادی در ایجاد نگرش ترجمه ای تأثیر داشته است.
بنابراین لازم است که این تفکر از نظام آموزشی کشور خارج شود. زیرا علوم انسانی غربی بر مبنای اندیشه های اومانیستی و سکولار استوار شده است که تفکراتی بر مبنای نسبیت هستند. طبعاً این فلسفه های نسبی و مادی با مبانی اسلام ناسازگار هستند. بنابراین ترویج و ترجمه آثار علوم انسانی غربی بدون نقد دقیق آنها می تواند به مانعی مهم در راستای بومی سازی علوم انسانی بدل شود.
یکی دیگر از موانع موجود در مسیر بومی سازی علوم انسانی، کمبود پژوهشگران و محققان آشنا به معرفت دینی است. اگر چه چندی است در حوزه های علمیه، زمینه ها و پتانسیل هایی برای عبور از این مشکل ایجاد شده است. اما تا رسیدن به حد مطلوب، فاصله زیادی وجود دارد. بنابراین لازم است با افزایش تعداد محققان آشنا به معارف دینی، این افراد بتوانند در عرصه های گوناگون با طرح مباحث جدید علمی مشکلات جامعه را بر اساس تئوری هایی که از متون دینی استخراج می شوند حل کنند.
کمبود نهادهای پژوهشی و آموزشی میان رشته ای از دیگر موانع گسترش بومی سازی علوم انسانی است. اکنون مراکز و مؤسسات آموزشی و پژوهشی به صورت جزیره های پراکنده عمل می کنند و میان رشته های عملی آنها پیوستگی مناسبی وجود ندارد. این در حالی است که رشته های علوم انسانی باید به صورت منظومه و سیستمی یکپارچه در نظر گرفته شوند تا بتوانند مشکلات و آسیب های اجتماع را حل و فصل نمایند.
یکی دیگر از موانع و مشکلات، عدم وجود روحیه انتقادی و یا اندیشه رئالیسم انتقادی است. بنابراین باید هم ظرفیت نقد و نقادی در جامعه ایجاد شود و هم افراد بتوانند در فضای عمومی دیدگاه های خود را مطرح نمایند. نظریه های گوناگون علمی در عرصه علوم انسانی در جوامع علمی و فضای عمومی و رسانه ای مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
افراط و تفریط در سنت گرایی و تجدد گرایی را نیز می توان از جمله مشکلات فراروی بومی سازی علوم انسانی برشمرد. وجود این حالت موجب می شود نخبگان جامعه احساس مسئولیت در قبال تولید علم نداشته باشند.
فقدان تجمیع مرکزی خاص، جهت هماهنگی پیشنهادات، و عدم وجود نظارت بر یافته های علمی هم از دیگر مشکلات پیش روی پروسه بومی سازی علوم انسانی است. چنین سامان های می تواند در نظام آموزشی و پژوهشی کشور اصلاحات ساختاری ایجاد نماید و همواره در حال بازسازی نظام آموزشی و دانشی کشور باشد. مسأله ارتباط و وحدت حوزه و دانشگاه در این راستا قابل طرح است. فاصله فعلی بین حوزه و دانشگاه باعث شده است که این دو نهاد مهم در دو مسیر متفاوت پیش روند و به تعبیر جرج زیمل، نوعی فاصله علمی میان آنها پدید آید. این در حالی است که تبادل و تعامل علمی بین حوزه و دانشگاه سبب خواهد شد تولید علم و بومی سازی علوم انسانی در مسیری صحیح و اصولی، با الگوهایی مناسب و با شتابی مضاعف پیش رود.
علوم انسانی نیاز به کاربردی نمودن نظریه ها و تخصصی کردن دانش ها دارد. از این رو بر ما است که در این مسیر گام برداریم و همت خود را مصروف آن گردانیم. باید کوششی را در ارائه نظریه هایی منطبق با ارزش های جامعه در دست گرفت و به انجام رساند که گره از مشکلات جامعه اسلامی برگشاید و راه به سمت تعالی بگشاید.
گسترش روحیه نوگرایی در جامعه نیز می تواند عاملی مؤثر در راستای رفع موانع بومی سازی باشد. آزاداندیشی و شجاعت علمی، در کنار تعهد به ارزش های اسلامی و آرمانی، و اقدام به برنامه ریزی در سطح کلان در آموزش و پرورش از جمله لوازم تحقق بخشیدن به هدف پیش گفته است.
هم چنین باید به اهمیت مقوله سرنوشت ساز برنامه ریزی در حوزه متون درسی و نقش آن در گسترش پویایی های مورد انتظار از علوم انسانی اسلامی اشاره نمود.
کوتاه سخن آنکه حل موانع و مشکلات فراروی بومی سازی علوم انسانی نیازمند عزمی ملی و فراگیر است. دستیابی به این مهم به حضور جدی و همه جانبه حوزه و دانشگاه در این عرصه بستگی تام دارد. در راستای تحقق بومی سازی علوم انسانی لازم است این مسأله جزو اصلی ترین برنامه های نهادهای آموزشی و پژوهشی قرار گیرد تا بدین ترتیب به دغدغه های حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری پاسخی در خور و شایسته داده شود.
منبع: نشریه خردنامه همشهری، شماره 94.
در جهان امروز علوم انسانی به عنوان علوم اصلی شناخته می شود. مطابق این نگرش علوم انسانی، به عنوان علومی دارای مبانی مشخص و جهت دهنده به جامعه، نگریسته می شود. به همین دلیل در جوامع غربی در زمینه علوم انسانی سرمایه گذاری های زیادی صورت می گیرد و تلاش می شود تا پویایی در دوران میانه اسلامی در میان اصلی ترین تولید کنندگان دانش و علوم قرار داشتند. اما اکنون تولید علم در علوم مختلف، به ویژه در علوم انسانی، در جوامع علمی غرب اتفاق می افتد. این مسأله نیاز به بررسی، آسیب شناسی دقیق و مناسب دارد.
در توضیح دیگر قابلیت های علوم انسانی باید گفت که این علوم منابع فرهنگی مناسبی را جهت خلق رویکردهای تازه به انسان و اجتماع ایجاد می کنند و ظرفیت های بالقوه عظیمی را فراهم می آورند. بنابراین لازم است که این ظرفیت ها در جامعه احیاء شود و به آن شکل مناسب داده شود.
مسائل برآمده از علوم انسانی، در بسیاری از موارد، گویای مسائلی بنیادی هستند و می توان آنها را ریشه علوم و دانش های مختلف دانست. با لحاظ این واقعیت باید گفت هم چنان که استحکام ریشه باعث رشد شاخ و برگ ها خواهد شد، پرداختن به علوم انسانی نیز استحکام دیگر دانش های بشری را در پی خواهد داشت. به زبان دیگر رشد علوم انسانی مسیر پیشرفت و ترقی جامعه، و دیگر علوم را، هموار خواهد نمود.
برای بازنگری و ایجاد تحول در علوم انسانی در گام نخست باید اقدام به نقد وضعیت علوم انسانی موجود نماییم. البته این مسأله به معنای آن نیست که علوم انسانی فعلی، به طور کامل، کنار گذاشته شود. در راستای اصلاح علوم انسانی موجود باید خلاهای تئوریک، به لحاظ مبنایی، در علوم انسانی روشن شود. هم چنین لازم است نسبت به آسیب های علوم انسانی آگاهی و شناخت لازم به دست آید. طبعاً رخداد این مسأله احتیاج به مفاهمه ای جدی دارد و باید در این راستا، اقدام به برپایی جلسات مختلف علمی نمود. برگزاری نشست های علمی در ارتباط با جایگاه علوم انسانی و مبانی و بنیان های آن سبب خواهد شد تا مشکلات موجود در شناخت این سنخ از علوم مرتفع شود.
باید توجه داشت که علوم انسانی غرب برای حل مسائل و مشکلات جوامع غربی پدید آمد. طبعاً این علوم با جامعه، عقاید، باورها، فرهنگ و سیاست جوامع غربی تناسب دارد. طی دوره های مختلف عالمان غربی با نظریه پردازی های مناسب سعی در گره گشایی از مسائل مبتلا به جامعه خود نمودند. بنابراین باید با اتخاذ رویکرد مناسب و توجه به ارزش ها، نگرش ها و فرهنگ حاکم بر جامعه اسلامی، علوم انسانی را سامان دهی نمود. به عبارت دیگر، از آنجا که علوم انسانی تعیین کننده حرکت جامعه است باید متناسب با فرهنگ و ارزش های جامعه شکل بگیرد.
با لحاظ این واقعیت است که می توان فهمید چرا مسأله تحول و بومی سازی علوم انسانی از چنین اهمیتی برخوردار است و باید مورد توجه عالمان و اندیشمندان قرار گیرد. تنها ذیل توجهی از این دست است که جامعه در مسیر تعالی و پیشرفت قرار خواهد گرفت. یکی از اصلی ترین ملزومات رخداد چنین اتفاقی، اهمیت دادن به علوم انسانی در سطح ملی است. از این رو، باید علوم انسانی را برتر از علوم ریاضی و تجربی دانست و این نگاه را به بدنه علمی کشور منتقل کرد. به عنوان نمونه، امروز در کنکور و نظام دانشگاهی ما، علوم انسانی در مراتب پایین تر از ریاضی و تجربی قلمداد می شود. این مسأله نیاز به اصلاح جدی دارد. خوشبختانه در دهه گذشته، و پس از گسترش نظام آموزش عالی در کشور، این رویکرد نیز کاهش یافته است و نگاه های قدیمی تر مبنی بر تقدم علوم تجربی بر علوم انسانی تعدیل شده و یا رنگ باخته است.
بومی سازی علوم انسانی، بیش از هر چیز، به معنی شناخت مشکلات کشور از منظر دانشی و کوشش جهت مرتفع کردن آنها از طریق بازسازی این علوم به شیوه ای متناسب با فرهنگ و ارزش های حاکم بر جامعه اسلامی است. البته یادآوری این نکته نیز حائز اهمیت است که در خصوص بومی سازی، برداشت های مختلفی وجود دارد و در ارتباط با آن اتفاق نظر به چشم نمی آید.
علم دینی
کاوش در مفاهیم علم دینی می تواند به ارتقاء سطح بحث و مطالعه در مقوله بومی سازی علوم انسانی مدد رساند. نخستین گام در اجرای این روند، ارائه مفهومی مشخص از دو اصطلاح علم دین است:علم: تلقی های مختلفی از علم وجود دارد. نکته آنجا است که با وجود نگرش های متعدد و متنوع علم تنها به منزله تجربه دانسته نمی شود. علم را می توان، و باید، آشنایی با حقایق و کشف آنها در نظر گرفت. ذیل اتخاذ این تلقی از علم، دامنه علم بسیار گسترده خواهد شد. چنین تعریفی از علم با مبانی معرفتی و هستی شناختی ما نیز سازگاری بیش تری دارد.
* دین:
دین در لغت به معنی تعبد، انقیاد، فروتنی، تسلیم پذیری و فرمان برداری است. تعاریف زیادی از دین ارایه شده است؛ در یک تعریف، دین به معنی برنامه جامع فردی و اجتماعی دانسته شده است که دارای رویکردهای دنیوی و اخروی است. مطابق این نگرش دین حائز ابعاد ظاهری و باطنی و نیز ابعاد مادی و معنوی است.
به رغم وجود تعاریف مختلف می توان گفت که دین از عناصر اعتقادی و اخلاقی و نیز ایمانیات و احکام شکل می گیرد و رویکردی جامع به همه اجزای زندگی بشر دارد. چنین تلقی ای از دین متناسب با مفهوم علم دینی است.
رویکردهای مختلفی در مطالعه دین مطرح است که عمده ترین آنها، دو رویکرد درون دینی و برون دینی است. رویکرد درون دینی به قضایا یا مفاهیمی که برای تبیین، فهم و شناخت حقیقت دین استفاده می شود، از راه منابعی که حجت آنها برای دین داران تمام شده است می نگرد. بر این اساس، دین یعنی مجموعه ای از قواعد و مقررات نظری و عملی هماهنگ با فطرت انسان که حیات فردی و اجتماعی او را هدایت و سرپرستی می کند و، در واقع، ابزار رشد و تکامل فرد و جامعه را در ساحت های مختلف روحی و روانی فراهم می آورد. رویکرد برون دینی، در مقابل، به دنبال ارائه تعریف دین و گزاره های دینی از متون و منابع دینی نیست؛ بلکه در پی به کارگیری روش های عقلی و تجربی برای بیان چیستی دین است و از منظرهای مختلف، مانند نگاه های جامعه شناختی، روان شناختی، فلسفی و کلامی، به دین می نگرد.
با توجه به دو رویکرد فوق باید بر این رأی تأکید ورزید که وقتی سخن از بومی سازی علوم انسانی به میان می آید، رویکرد درون دینی باید بیشتر مدنظر باشد؛ البته نمی توان به رویکرد برون دینی نیز بی توجه بود. بهترین راه کار، در این میان، اتخاذ رویکردی تلفیقی است.
علم به دنبال کشف حقایق است و کشف حقایق بر اساس مبانی انسان شناختی، هستی شناختی، معرفت شناختی و روش شناختی مشخصی انجام می شود. در نگاه اسلام توجه به دنیا و آخرت، به طور توأمان و در سطوح مختلف، حضور دارد. اما در جهان نوین، و بر اساس ادبیات ناشی از جریان مدرنیته، تنها نگاه عرفی حاکم است؛ یعنی دیدگاه مبتنی بر قدسی گرایی، در این فضا، مجالی برای عرض اندام نمی یابد. پر واضح است که در چنین فضایی جریان علم و فرایند تولید دانش بدون توجه به آخرت به پیش می رود و، در واقع، در مباحث علمی به دنیا بسنده می شود. از این روی، از الزامات بومی سازی علم توجه افزون تر به هویت فردی و اجتماعی افراد است. ذیل چنین توجهی است که می توان فرهنگ و ارزش های دینی را در جامعه حاکم نمود و، با این عمل، گامی در مسیر بومی سازی علوم انسانی برداشت. برخلاف نگرش غرب مدرن، نگاه اسلامی به علم آن را به تجربه و برخورد صرف با واقعیت محدود نمی کند.
بومی سازی علم فرایند و سامانه ای است که هر کدام از اجزاء آن باید به طور مستقل با دیگر اجزاء و کل سامانه سنخیت داشته باشد. به زبان دیگر لازم است تا میان اجزای این سامانه ارتباطی منطقی برقرار باشد؛ در حالی که رویکرد فعلی ما به علم، بیانگر نگاهی جزئی نگر و فاقد درکی سیستمی است.
هم چنین در بومی سازی علم باید از تقلیدهای کورکورانه بر حذر بود و عالمانه، شفاف و آگاهانه با مسائل برخورد نمود. بیان این نکته به منزله، نفی علوم مطرح در اقصی نقاط جهان نیست؛ بلکه به معنای آن است که علم باید با عناصر دیگر جامعه، نظیر فرهنگ و دین، هماهنگ و منطبق باشد. طبعاً علم نمی تواند در گسست از جامعه شکل بگیرد.
بنابراین بومی سازی علم را در ایران می توان نوعی پایش سرزمینی، جغرافیایی و فرهنگی خاص ایران دانست. در پایان این فراز یادآوری این نکته سودمند می نماید که فرایند بومی سازی علوم نباید با ماهیت علم در تعارض و چالش باشد و دچار روندی واژگونه و تصنعی گردد.
مثال جامعه شناسی بومی
حوزه علوم اجتماعی یکی از نمونه های بومی سازی علوم انسانی است. بدین منظور، باید در گام نخست، این دانش را آسیب شناسی نمود. در ادامه باید هویت مدرن علوم اجتماعی، ارتباط این علم با محیط خود و در نهایت متافیزیکی که ورای جامعه شناسی حضور دارد، را بررسی نمود. پس از طی این مراحل، می توان اقدام به بومی سازی علوم اجتماعی، با توجه به هویت دینی و ارزشی، نمود. بدین منظور می توان از فقه، به عنوان دانشی بومی، بهره گرفت.فقه اجتماعی از فلسفه مشخصی برخوردار است. طی سالیان بسیار اندیشمندان بزرگی آرای اجتماعی خود را ذیل نگرش فقه اجتماعی طرح نموده اند. در این میان می توان از اندیشمندان نام آوری هم چون فارابی، ابن خلدون و علامه طباطبایی نام برد. آرای این اندیشمندان را، در عین حال که می توان الگویی مناسب در راستای اصلاح علوم انسانی قلمداد نمود، می توان با توجه به نیازهای زمانه موضوع کاوش های تازه قرار داد.
در علوم دینی ما، در تاریخ اسلام، نوعی انسجام دیده می شود. به طور ویژه این انسجام را می توان در میان علومی مانند فلسفه و کلام مشاهده نمود.
در واقع علوم اسلامی را، با توجه به ظرفیت هایی از این دست، می توان به مثابه یک منظومه بزرگ در نظر گرفت. این منظومه می تواند در ایجاد رشته ها و مطالعات جدید مؤثر واقع شود. بحث مطالعات میان رشته ای امروزه در محافل علمی جهان، به طور جدی، مطرح است.
در صورت ایجاد مطالعات میان رشته ای با توجه به نیازهای جامعه، علوم انسانی کارآیی و بهره وری بیش تری خواهد یافت. ایجاد چنین حوزه های مطالعاتی ای می تواند راه حل بسیاری از مسائل علوم انسانی و نیز پاسخ دهنده به مجموعه ای از مشکلات موجود باشد.
اسلامی سازی علوم انسانی
اسلامی سازی علوم انسانی به معنی بازنگری در مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی و انسان شناختی علوم انسانی جدید است. به عقیده مکتب تشیع، علوم انسانی جدید است. به عقیده مکتب تشیع، علوم انسانی باید با فرهنگ غنی اسلامی که برخاسته از وحی الهی است هماهنگ و همسو باشد. این در حالی است که در شرایط فعلی چنین وضعیتی، به صورت کامل، مشاهده نمی شود و فلسفه های غیردینی بر علوم انسانی، تا حد قابل توجهی، تسلط دارند.اسلامی سازی علوم انسانی، بیش از هر چیز، منوط به استفاده از آموزه های معارف دینی است.
به عبارت دیگر در فرایند اسلامی سازی علوم انسانی، باید معارف اسلامی محور و ملاک قرار گیرد. هر چند معنای این سخن آن نیست که اهل علم و نظر تنها و تنها به منابع دست اول اسلامی محدود شوند و از دیگر منابع بهره برنگیرند؛ بلکه معنای این سخن آن است که باید مبانی و اصول علوم انسانی را از آبشخور معارف اسلامی سیراب نمود و سپس اقدام به پایه ریزی علوم انسانی اسلامی کرد.
بر اساس این شیوه، می توان امیدوار بود که معارف دینی در رفتار انسان ها، در حیطه های عاطفی و شناختی، بروز و ظهور یابد.
بهترین روش در فرایند بومی سازی و اسلامی سازی علوم انسانی این است که اندیشمندان و نخبگان جامعه مدل و الگویی طراحی کنند و این مدل، در نظام آموزشی، چه در عرصه آموزش و پرورش و چه آموزش عالی، مبنای رفتار و کردار همگان قرار گیرد.
ژاک دریدا در خصوص علوم انسانی معتقد است که ما باید در علوم انسانی همواره در راه باشیم، یعنی باید به طور دائمی مسیر علوم انسانی را رصد نمود و وضعیت موجود را مورد بررسی قرار داد.
علوم انسانی علومی همواره زنده و پویا هستند که باید ارتباط این علوم به طور پیوسته با بستر جامعه برقرار باشد و در فضاهای علمی بررسی شود که در چه زمینه هایی مشکل وجود دارد و چه مسائلی در علوم انسانی نیازمند نقد و بازنگری است.
تجربه نشان داده است که در خصوص اسلامی کردن دانشگاه ها روند همراه با موفقیت نهایی و قطعی نبوده است. عدم دستیابی به مطلوب در این عرصه نیازمند نقادی و بررسی موشکافانه است تا مشخص شود که چه مشکلاتی باعث رخداد این مسأله شده است.
با اتخاذ رویکرد رئالیستی انتقادی می توان اقدام به بررسی این وضعیت نمود. این در حالی است که رویکردهای عینیت گرا و نسبیت رادیکال نمی تواند تشریح کننده این موقعیت باشد، زیرا رویکردهای اخیر نقش اراده انسان ها را زیر سؤال می برند.
اسلامی سازی علوم اتخاذ نوعی رویکرد فرازمانی و فرامکانی است. اما بومی سازی در نقطه مقابل آن قرار دارد و به معنی مکانی و زمانی کردن یا به وضعیت فعلی در آوردن علوم است. اسلامی سازی با بعد معرفت شناسیی مشخص معنا و مفهوم محصلی دارد.
از این لحاظ، اسلامی شدن به این معنی است که باید در این منظومه معرفتی برخورد صحیح، تهذیبی و توجیهی مناسبی داشت. از آن جا که مانیفست معرفتی هر مسلمان آگاه معطوف به کلام خداوند است، در این منظومه هم وحی حضوری انکارناپذیر دارد. بنابراین نظام ارزشی و معرفتی انسان ایرانی با دریافت آگاهی و معرفت از قرآن و متون دینی طراحی و تنظیم می شود. مطابق مطالب مطرح شده علم به معنی کشف حقایق است.
در توضیح این عبارت باید گفت در چارچوب معرفتی و ارزشی کلام الهی، با استفاده از دستاوردهای علمی بشری و مطابق ظرفیت ها و نیازهای جامعه می توان اقدام به تولید علم نمود.
با این رویکرد مشخص می شود که دامنه شمول اسلامی سازی علوم انسانی تا چه اندازه گسترده و متنوع است.
شاخصه ها و امتیازات علوم انسانی بومی
علوم انسانی بومی امتیازات و شاخصه های خاصی دارد که آن را از الگوهای دیگر متمایز می کند. نخستین امتیاز علوم انسانی بومی این است که به نظریات و تئوری های جهانی توجه دارد. بنابراین نگرش تولید علم باید در سطح جهانی و در رقابت با سایر علوم انجام پذیرد.امتیاز دوم هم از این قرار است که علوم انسانی بومی با توجه به واقعیت های عینی جامعه، یعنی توجه به آداب و رسوم، فرهنگ ها، ارزش ها و باورهای خاص جامعه، شکل می گیرد.
امتیاز سوم علوم انسانی بومی ارتباط آن با انقلاب اسلامی است. به عبارت دیگر، این علوم ناظر به هنجارها و ارزش های انقلاب اسلامی هستند و سعی در تبلور بخشی به این ارزش ها دارند.
موانع بومی سازی علوم انسانی
بومی سازی علوم انسانی با موانع و مشکلاتی مواجه است که می توان به برخی از آنها اشاره نمود:نخستین مانع در این راستا، غلبه تقلید گرایی است. این نگاه باعث شده است که برخی بدون توجه به اقتضائات فرهنگی علوم انسانی غربی اقدام به رواج آن در کشور نمایند. افراد موافق با این نگرش بدون پرسش از مبانی و عناصر علوم انسانی به اشاعه علوم انسانی غربی می پردازد. علیرغم وجود این دیدگاه باید در نظر داشت که بسیاری از روش ها و مکاتبی که در دنیای غرب حاکم شده است، مانند پوزییتویسم، کارکردگرایی و نئومارکسیسم، از درون نقد اندیشه های حاکم با توجه به شرایط جامعه استخراج شده اند. بنابراین در جهت دستیابی به علوم انسانی بومی باید با دوری از تقلید، اقدام به نقد نظریه ها و روش های علوم انسانی موجود نمود.
نکته دیگری که در این راستا قابل طرح است، تمایل زیاد به آثار ترجمه ای در محیط های دانشگاهی است. تمایل به مطالعه آثار ترجمه شده غربی موجب دوری محققان و پژوهشگران از تحقیقات اصولی و بومی شده است. عدم اعتقاد برخی از اساتید دانشگاهی به بحث بومی سازی تا حد زیادی در ایجاد نگرش ترجمه ای تأثیر داشته است.
بنابراین لازم است که این تفکر از نظام آموزشی کشور خارج شود. زیرا علوم انسانی غربی بر مبنای اندیشه های اومانیستی و سکولار استوار شده است که تفکراتی بر مبنای نسبیت هستند. طبعاً این فلسفه های نسبی و مادی با مبانی اسلام ناسازگار هستند. بنابراین ترویج و ترجمه آثار علوم انسانی غربی بدون نقد دقیق آنها می تواند به مانعی مهم در راستای بومی سازی علوم انسانی بدل شود.
یکی دیگر از موانع موجود در مسیر بومی سازی علوم انسانی، کمبود پژوهشگران و محققان آشنا به معرفت دینی است. اگر چه چندی است در حوزه های علمیه، زمینه ها و پتانسیل هایی برای عبور از این مشکل ایجاد شده است. اما تا رسیدن به حد مطلوب، فاصله زیادی وجود دارد. بنابراین لازم است با افزایش تعداد محققان آشنا به معارف دینی، این افراد بتوانند در عرصه های گوناگون با طرح مباحث جدید علمی مشکلات جامعه را بر اساس تئوری هایی که از متون دینی استخراج می شوند حل کنند.
کمبود نهادهای پژوهشی و آموزشی میان رشته ای از دیگر موانع گسترش بومی سازی علوم انسانی است. اکنون مراکز و مؤسسات آموزشی و پژوهشی به صورت جزیره های پراکنده عمل می کنند و میان رشته های عملی آنها پیوستگی مناسبی وجود ندارد. این در حالی است که رشته های علوم انسانی باید به صورت منظومه و سیستمی یکپارچه در نظر گرفته شوند تا بتوانند مشکلات و آسیب های اجتماع را حل و فصل نمایند.
یکی دیگر از موانع و مشکلات، عدم وجود روحیه انتقادی و یا اندیشه رئالیسم انتقادی است. بنابراین باید هم ظرفیت نقد و نقادی در جامعه ایجاد شود و هم افراد بتوانند در فضای عمومی دیدگاه های خود را مطرح نمایند. نظریه های گوناگون علمی در عرصه علوم انسانی در جوامع علمی و فضای عمومی و رسانه ای مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
افراط و تفریط در سنت گرایی و تجدد گرایی را نیز می توان از جمله مشکلات فراروی بومی سازی علوم انسانی برشمرد. وجود این حالت موجب می شود نخبگان جامعه احساس مسئولیت در قبال تولید علم نداشته باشند.
فقدان تجمیع مرکزی خاص، جهت هماهنگی پیشنهادات، و عدم وجود نظارت بر یافته های علمی هم از دیگر مشکلات پیش روی پروسه بومی سازی علوم انسانی است. چنین سامان های می تواند در نظام آموزشی و پژوهشی کشور اصلاحات ساختاری ایجاد نماید و همواره در حال بازسازی نظام آموزشی و دانشی کشور باشد. مسأله ارتباط و وحدت حوزه و دانشگاه در این راستا قابل طرح است. فاصله فعلی بین حوزه و دانشگاه باعث شده است که این دو نهاد مهم در دو مسیر متفاوت پیش روند و به تعبیر جرج زیمل، نوعی فاصله علمی میان آنها پدید آید. این در حالی است که تبادل و تعامل علمی بین حوزه و دانشگاه سبب خواهد شد تولید علم و بومی سازی علوم انسانی در مسیری صحیح و اصولی، با الگوهایی مناسب و با شتابی مضاعف پیش رود.
راهکارهای رفع موانع بومی سازی علوم انسانی
شناخت آسیب ها و مشکلات فراروی بومی سازی علوم انسانی می تواند نخستین گام در مسیر بومی سازی باشد. بنابراین نقد وضعیت موجود از این منظر می توانند ترسیم کننده وضعیت مطلوب باشد. در این مسیر نقش نخبگان حوزه و دانشگاه بسیار مهم و برجسته است. این نخبگان می توانند با بهره گیری از متون دینی و آرای متفکران مسلمان الگوهایی در عرصه های گوناگون علوم انسانی طرح و بیان نمایند. البته بیان این مسأله به معنای طرد کامل به علوم انسانی غربی نیست؛ بلکه راه صحیح آن است که ما به اتخاذ رویکردی اعتدالی اقدام نماییم. رویکردی که به نقد و بررسی دقیق علوم انسانی غربی، ذیل نگاهی انتقادی، با توجه ویژه به مبانی آن اقدام نماید.علوم انسانی نیاز به کاربردی نمودن نظریه ها و تخصصی کردن دانش ها دارد. از این رو بر ما است که در این مسیر گام برداریم و همت خود را مصروف آن گردانیم. باید کوششی را در ارائه نظریه هایی منطبق با ارزش های جامعه در دست گرفت و به انجام رساند که گره از مشکلات جامعه اسلامی برگشاید و راه به سمت تعالی بگشاید.
گسترش روحیه نوگرایی در جامعه نیز می تواند عاملی مؤثر در راستای رفع موانع بومی سازی باشد. آزاداندیشی و شجاعت علمی، در کنار تعهد به ارزش های اسلامی و آرمانی، و اقدام به برنامه ریزی در سطح کلان در آموزش و پرورش از جمله لوازم تحقق بخشیدن به هدف پیش گفته است.
هم چنین باید به اهمیت مقوله سرنوشت ساز برنامه ریزی در حوزه متون درسی و نقش آن در گسترش پویایی های مورد انتظار از علوم انسانی اسلامی اشاره نمود.
کوتاه سخن آنکه حل موانع و مشکلات فراروی بومی سازی علوم انسانی نیازمند عزمی ملی و فراگیر است. دستیابی به این مهم به حضور جدی و همه جانبه حوزه و دانشگاه در این عرصه بستگی تام دارد. در راستای تحقق بومی سازی علوم انسانی لازم است این مسأله جزو اصلی ترین برنامه های نهادهای آموزشی و پژوهشی قرار گیرد تا بدین ترتیب به دغدغه های حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری پاسخی در خور و شایسته داده شود.
منبع: نشریه خردنامه همشهری، شماره 94.