اگر بخواهیم بسیاری از شواهد تاریخی، اظهارات، بیانیه ها و مطالعات تفصیلی همه نویسندگان، پژوهشگران، اندیشمندان، روحانیون کلیسا، روزنامه نگاران، دولتمردان و تصمیم گیران سیاسی که بر مشروعیت اسکان و «توطین» یهودیان در فلسطین تأکید و پافشاری دارند، مورد بررسی قرار دهیم، یقیناً شواهد زیاد و دلایل تاریخی متعدد خواهد بود، خاصه این که این نوع فعالیت دینی و سیاسی انگلیسی در جهت حمایت از جنبش صهیونیسم و طرح بازگشت یهود به فلسطین و ریشه تاریخی توراتی دادن به آن، منحصر به تلاشهای انگلیس و دیگر کشورهای اروپایی نبود، بلکه ایالات متحده آمریکا نیز مواضع سیاسی و ابعاد دینی، در برابر ایده این طرح و به اجرا درآوردن آن و نیز تشدید درگیری و تقویت جبهه صهیونیستها بر ضد اعراب دارد، تا آن جا که امریکا، در سطح رسمی و حکومتی، و شبه رسمی و مدنی و مردمی، اصرار فراوان داشته تا جوّ مناسب و فضای مطلوبی برای بالابردن میزان نفوذ صهیونیسم در عمق شعور افکار عمومی و فرهنگ امریکاییها و جا انداختن مجموعه ای از آرا و عقاید بر ضد اعراب و مسلمین را به وجود آورد؛ آن چنان که نتیجه مستقیم یا غیرمستقیم این موضعگیری باعث شد تا همه حمایتها و جانبداریها به اسرائیل و جنبش صهیونیستی آن اختصاص یابد.
چه بسا «ویلیام بلاکستون» (1841-1936م) را که خود کشیش و روحانی کلیسا، و در عین حال مردی است ثروتمند، نویسنده، جهانگرد و سفرنامه نویس، بتوان از نمونه های بارز و شاخص افراد حمایت کننده و مدافع ایده صهیونیستها-از نظر دینی، سیاسی و تبلیغاتی-در ارتباط با طرح بازگشت یهودیان به فلسطین تلقی کرد؛ چرا که او (بلاکستون) جزء اولین کسانی است که توانست به طور حساب شده و منظم، فشار تشکیلاتی و سازمان یافته بر دولتمردان و تصمیم گیرندگان امریکا، به نفع اهداف صهیونیستی-یهودی داشته باشد.
همین «بلاکستون»، در سال 1787م. برای اولین بار، کتابی را به رشته تحریر درآورد و منتشر کرد به نام «عیسی (یسوع) می آید-Jesus is coming» که به بیش از 48 زبان و از آن جمله به زبان عبری ترجمه کرد و برای چندین بار تجدید چاپ شد، و بیش از یک میلیون نسخه از آن به فروش رسید، تا آن جا که به عنوان پرتیراژترین و پرخواننده ترین کتابهای قرن 16م. شمرده شد، و در عین حال می توان گفت که این کتاب به مثابه خطرناک ترین منشور در جهت تأیید و دفاع از طرح «بازپس گیری ابدی سرزمین کنعان از طرف ملت یهود» بود. ایشان (بلاکستون) ضمن انتشار کتاب خود پیرامون یهودیت در سال 1908م. این مطلب را نیز تصریح کرد که بازگشت یهودیان به فلسطین به مثابه پایان تاریخ و «آخرالزمان» مطرح می شود، لذا جنبش معاصر صهیونیسم شخصیت «ویلیام بلاکستون» را به عنوان شاخص ترین قهرمان آرمانهای صهیونیسم معرفی کرد.
«بلاکستون» در سال 1877م.سازمان و مؤسسه ای را در شیکاگو به نام «هیئت عبریان به نمایندگی از اسرائیل» تأسیس کرد که تلاش پی گیری برای دعوت از یهودیان برای بازگشت به سرزمین مقدس (فلسطین)داشت، و این مأموریت همچنان ادامه یافت تا به امروز که همان مؤسسه (هیئت عبریان ...) به انجمن دوستی مسیحیان امریکایی» تغییر نام پیدا کرد. و در اوایل سال 1891م، «بلاکستون» طرحی را، در سطح ایالات متحده امریکا، برای جمع آوری طومار امضا، برای تأیید تشکیل یک دولت یهودی در فلسطین رهبری، آن گاه این طومار را به رئیس جمهور وقت امریکا «بنیامین هایسون»، در تاریخ 5/مارس/1891م. تسلیم کرد، و لازم است ذکر شود که در آن زمان 413 شخصیت برجسته امریکایی هم آن را امضا کردند، تا آن جا که مطبوعات امریکا این رویداد را به طور گسترده پخش و منتشر کردند، و ایشان (بلاکستون) این رسالت و مسئولیت صهیونیستی-مسیحی را تا زمان مرگ، در سال 1935م. تعقیب می کرد. (1)
گرایشها و تمایلات صهیونیستی، عنصر بارز و مشخصی را در روند حیات فرهنگی و سیاسی آمریکایی به وجود آورد. همچنان که مبلّغان و مسیونرهای «تبشیری»(2) مسیحیت، باستان شناسان، جهانگردان و سفرنامه نویسان، و زائران آمریکایی که در مطلع قرن 19م. به زیارت سرزمین مقدس (فلسطین) می رفتند و همه یکجا در ترویج و تبلیغ جنبش صهیونیسم و در ذهن و اندیشه امریکایی سهیم بودند و دائم در مخیله آنان ظلم و ستم هایی را که به اصطلاح متوجه یهودیان بود، ترسیم می کردند، از طریق داستانها، افسانه ها و برنامه های تبلیغی مرتبط با کتاب «عهد عتیق» هم، همین هدف و مأموریت دنبال شد. از این گذشته، بسیاری از دیپلماتها و رجال سیاسی امریکا مقیم منطقه خاورمیانه، تلاش فوق العاده ای را مبذول داشتند تا دولت عثمانی را تشویق کنند که با اسکان و «توطین» یهودیان در فلسطین موافقت کنند. به عنوان مثال سفیر آمریکا در آستانه، به نام «لیووالاس»، در فاصله بین سالهای 1881-1885م چندین پیشنهاد به وزارت خارجه آمریکا ارسال کرد که مضمون همه آنها این بود: «فلسطین را باید به عنوان وطن یهودیان در نظر گرفت.»(3)
ریئس جمهور آمریکا «ویلسون» را باید یکی از رؤسای ایالات متحده امریکا به شمار آورد که از همان دوران کودکی، سخت تحت تأثیر صهیونیسم بوده است، به خصوص این که او در یک محیط دینی و فرهنگ توراتی پرورش یافته است. او در ماه اُوت 1918م. گفته بود که: «من معتقدم که ملتهای هم پیمان و متّحد، تصمیم گرفته اند سنگ بنای تأسیس دولت یهود را در فلسطین، با تأیید و حمایت دولت و ملتمان، آغاز کنند.»(4) در ضمن همین رئیس جمهور (ویلسون) در مورد خودش این گونه می گوید که پسر چوپان کلیسا (منظور خودش) باید بتواند کمک کند تا سرزمین مقدس [فلسطین] به ملّت یهود برگردد، و یکی از نویسندگان یهود در مورد او می گوید: پایبندی و تعهد رئیس جمهور «ویلسون» نسبت به صهیونیسم بسیار عمیق و جدّی بود، و او توجّه خاصی به اندیشه صهیونیستی-مسیحی داشت، تا آن جا که نتایج اخلاقی، سیاسی و دینی را در طرحها و برنامه های صهیونیستی می دید.(5)
البته آنچه را که تا به حال از شواهد و دلالتهای تاریخی ذکر کردیم نشانگر حمایت و کمکهای انگلیس و امریکا به طرح صهیونیستی است، صرفاً کاهی است از یک کوه، نه بیش تر؛ چرا که امکان شرح و بسط بیش تر مواضعی که امریکا و انگلستان، در ابعاد سیاسی، اقتصادی و تبلیغی به نفع جنبش صهیونیسم داشتند، فعلاً میسر نیست. البته نقش کشورهای دیگر اروپایی همچون فرانسه و اسپانیا را نیز در رابطه با حمایت از این طرح، نباید از یاد برد، گرچه نقش این دو کشور قابل قیاس با دو کشور بریتانیا و امریکا، در سطح رسمی و مردمی نبود.
به عنوان مثال، می توان به این مورد اشاره کرد که، وقتی «ناپلئون» در سال 1798م. به مصر حمله کرد تا به منافع و مصالح بریتانیا ضربه وارد کند، و پس از این که دولت «ممالیک» را شکست داد، به سوی فلسطین حرکت کرد و برای یهودیان پیامی صادر کرد، و از آنها خواست تا برای بازپس گیری فلسطین، زیر پرچم او گرد آیند. شایان ذکر است که «ناپلئون» اولین کسی است که اجازه داد در اروپا مجلس شورای یهود تأسیس شود، اما پس از آن که ارتش او در برابر دیوار و حصار شهر «عکّا» زمین گیر و متوقف شد و ناوگان دریایی فرانسه هم از طرف نیروی دریایی بریتانیا در هم کوبیده شد، پیام «ناپلئون» برای بسیج یهودیان تحت آمریّت خود با شکست مواجه شد، و امکان ظهور و بروز پیدا نکرد، مگر در سال 1860م، پس از این که کتابی تحت عنوان «مشکل جدید خاورمیانه و موضوع تأسیس ملیت یهود»(6)، نوشته «ارنست لاهاران»؛ منشی مخصوص ناپلئون منتشر شد، نویسنده در آن به تشکیل دوباره ساختار دولت یهودیت در فلسطین تحت وصایت و قیمومیت فرانسه دعوت می کند، از این رو پیشنهاد کرد تا یهودیان ثروتمند زمینهای فلسطینی را از سلطان عثمانی خریداری کنند.(7)
دکتر «احمد سوسه» در همین رابطه می گوید: ناپلئون تلاش می کرد از ایده مستعمره کردن فلسطین به نفع خود استفاده کند؛ چرا که او طرحی برای به اجرا درآوردن نقشه امپراتوری خود در خاورمیانه داشت، لذا پس از حمله به فلسطین در سال 1799م.، به همه یهودیان عالم پیام داد و آنها را تشویق کرد تا هرچه زودتر به او بپیوندند و تحت پرچم و فرماندهی او درآیند تا از این طریق-به قول او-«عظمت از دست رفته اسرائیل در قدس» را دوباره سامان مجدد دهند، در حالی که منظور و غرض «ناپلئون» از این پیام، سوء استفاده از نفوذ و گسترش یهودیان در اطراف و اکناف امپراطوری عثمانی در جهت تحقق اهداف و خواسته های خود بود. اما به هر ترتیب نقشه او نقش بر آب شد و چیزی جز شکست و هزیمت نصیبش نشد، لذا متعاقب این ناکارآمدی در فلسطین، کشور مصر را نیز ترک کرد و به سرعت به فرانسه بازگشت.(8) آن گاه این دعوت به کلی محو شد، تا این که بیانیه شوم «بالفور» از طرف وزیرخارجه انگلستان صادر شد که فرانسه اولین کشوری بود که این بیانیه منحوس را تأیید و حمایت کرد.
اما در آلمان، اهتمام به مسئله یهودیت، به طور مشخص و متمایز با اندکی تأخیر و ناپیوسته، و بدون این که همراه با عواطف و احساسات باشد، در اواخر قرن 19م. شکل گرفت، لذا چند تن از نویسندگان یهودی، خود این دعوت را شروع کردند. از این رو در سال 1891م. جزوه ای به قلم یک نویسنده یهودی به نام «برد فهایمر»، تحت عنوان «یهودیان روسیه را به کجا ببریم؟»(9) منتشر شد که خود نویسنده به این پرسش این گونه پاسخ می دهد که: «باید آنان را به سوریه و فلسطین برد.» بر همین اساس، شعار معروف خود را سر داد که: «ای یهودیان و صهیونیستهای دنیا، متحد شوید!» در ضمن این جزوه دربرگیرنده طرحی برای اسکان و «توطین» یهودیان در فلسطین، از طریق خرید زمینهای فلسطینی و کشیدن راه آهن بود، و نظیر این گونه طرحها زیر نظر و اشراف آلمان بود. نویسنده یهودی دیگری به نام «ناتان بیرونیارم» کتابی را در سال 1893م. به نام «رستاخیز فرهنگی ملت یهود، در سرزمین خود» منتشر کرد، که در آن برای حل مسئله یهودیت، دعوت می کند که باید فلسطین مستعمره شود.(10)
و این گونه بود که فضای مناسبی برای رشد و نمو جنبش صهیونیسم جهانی فراهم شد و رفته رفته اندیشمندان آن مشخص تر شد، و راه خود را به سوی ظهور و بروز و قدرت یافتن در میانه این همه شرایط مساعد، در پیش گرفت. در همین ارتباط نظر«مستر جفریز» نویسنده کتاب «حقیقت فلسطین در برابر شما»(11) این است که ایده و اندیشه اشغال فلسطین و مستعمره کردن آن به دست صهیونیستها به اوایل قرن 12 میلادی برمی گردد. او در این رابطه می گوید: «وقتی صلاح الدین أیوبی مملکت اسلام [فلسطین] را بازپس گرفت، یهودیان در سرزمین فلسطین بسیار اندک بودند، لذا به عنوان اقلیّت مورد عطوفت و محبت ایشان [صلاح الدین ایوبی] واقع شدند. در ضمن یک اتفاق تاریخی عجیب و مهمی در آن موقع رخ داد که کم تر کسی از آن اطلاع دارد، و آن این است که، «صلاح الدین» در سال 1211م. سیصد تن از احبار (روحانیون بزرگ) یهود را به حضور پذیرفت، اینان از انگلستان و فرانسه آمده بودند و هدف از آمدنشان، پیداکردن راهی برای امکان مهاجرت یهودیان به فلسطین بود، اما این مأموریت نتیجه مطلوب را به بار نیاورد.»(12)
البته از این همه کمک و حمایت از طرف کشورهای اروپایی و امریکا، چه در سطح رسمی و دولتی و چه در سطح مدنی و مردمی، نسبت به جنبش صهیونیسم و یهودیت در جهان غرب، در جهت تشویق و ترغیب به مهاجرت یهودیان به فلسطین و تجمع در آن جا، نتایج زیر به دست می آید:
1) نجات دادن جامعه غرب، با دو بخش اروپایی و امریکایی آن، از طرح و نقشه های فریبکارانه یهودیان و سیاستهای خبیثانه آنان در جهت نابود کردن جامعه غربی از نظر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی؛ چرا که یهودیان با نظام رباخواری خود، جامعه مسیحیت را از پای درآورد.
2) جمع آوری یهودیان در منطقه مهم و استراتژیک چون فلسطین، و به وجود آوردن پایگاهی قوی و مرکزی نیرومند و دوست کشورهای استعمارگر در منطقه عربی و خاورمیانه برای تضمین و حمایت از منافع خود، به اجرا درآوردن اهداف مورد نظر آنان در منطقه.
3) گردهم آوردن اجزای یک جسم غریب و بیگانه در قلب جهان عرب و اسلام برای ایجاد نگرانی و ناپایداری دائم نظامی و سیاسی در منطقه تا با هرگونه فرصت سازندگی و بازسازی تمدن اعراب و مسلمانان مقابله شود.
4) صِرف وجود رژیم اسرائیل در میانه جهان عرب و اسلام، جریانی را به وجود می آورد که خود مخالف هرگونه قیام اصلاح گرایانه برای شکل گیری یک نظام مشروع و مردمی است که امت را از خواب بیدار و رهبری می کند.
پینوشتها:
1- به کتاب «البعد الدینی فی السیاسه الأمریکیه»، دکتر یوسف الحسن(مأخذ سابق)، ص 42 و 43 و نیز به کتاب «الوعد الحق»، سفر الحوالی (مأخذ سابق)، ص 26 مراجعه کنید، ضمناً بعدها، در اسرائیل جنگل.
2- عده ای از کشیشهای مسیحی که در افریقا و کشورهای فقیر به تبلیغ مسیحیت می پردازند و مردم به بهشت بشارت می دهند (تبشیری!)
3- به کتاب «البعد الدینی...»، دکتر یوسف الحسن، مأخذ سابق، ص 44 مراجعه کنید.
4- همان، ص 45.
5- به کتاب «إحذروا الصهیونیه»، یوری ایفانوف،(مأخذ سابق)، ص 31.
6- نام عربی کتاب «المسأله الشرقیه الجدیده و تأسیس القومیه الیهودیه»، أرنست لاهاران.
7- به کتاب «الایدلوجیه الصهیونیه و اسرئیل»، محمد وجدی بکرالدبّاع (مأخذ سابق)، ص 85 مراجعه کنید.
8- به کتاب «العرب و الیهود فی التاریخ» احمد سوسه (مأخذ سابق)، ص 655 مراجعه کنید.
9- نام عربی جزوه «کرّاس: أین نذهب بالیهود الروس»، برد فهایمر.
10- به کتاب «الایدلوجیه الصهیونیه و اسرائیل»، محمد وجدی بکر الدّباع (مأخذ سابق) ص 86 مراجعه کنید.
11- نام عربی کتاب «فلسطین الیکم الحقیقه».
12- به کتاب «فلسطین إلیکم الحقیقه»، ج.م.ب جفریز، ترجمه احمد خلیل الحاج، الجزء الاول، الهیئه المصریه العامه للتألیف و النشر، 1971، ص 74 مراجعه کنید.
/ج