کلیسای کاتولیک رمی با وجود بحرانهای قرن نوزدهم و بیستم که مردم تشنه ی معنویت را متوجه بازگشت به اصول و حقایق قدیم دین کرده بود نتوانست پاسخگوی انتظارات باشد. فعالیت های کلیسا چه در محدوده ی منافع ملی و چه در بلوک بندی سیاسی غرب در حوزه ی بین الملل و در حقیقت در جهت منافع صاحبان قدرت و سرمایه سمتگیری شده بود. کلیسا در این دوران در حقیقت به صورت رکنی از سرمایه داری جهانی حافظ منافع شرکت های چند ملیتی درآمده بود و مردم فقیر جهان سوم را که در زیر چکمه های ظلم و جور استکبار گرفتار آمده بودند، به حفظ وضع موجود و صلح و عدم خشونت و جنگ و مبازره موعظه می کردند. تعالیم کلیسای کاتولیک طبق سنت چند هزار ساله با تبعیت از صورت نوعیه ی جدید مبتنی بر جدایی سیاست از دیانت و منع جهاد و مبارزه ی مسلحانه بزرگترین مانع برای مسیحیان مؤمنی بود که طالب تحول اساسی در کلیسا در جهت منافع محرومان و فقیران بودند. در چنین شرایطی هنوز کلیسا حاضر نشده بود مردم را به مسیحیت اولیه و کلیسای فقر و فقیران دعوت نماید و حتی به مبارزه ای منفی به شیوه ی مبارزان صدر مسیحیت دست یازد و این خود در کنار دو مسأله ی مطروحه ی قبلی مشکلی بر مشکلات متدینان گرفتار مسیحی می افزود.
در این عصر مارکسیسم به عنوان نظریه ای انقلابی که مسأله ی انقلاب را با وجود ضعف معنوی و تکیه بر مادیت محض حل می کرد بر اثر سابقه ی بد ایدئولوژی های ناسیونالیستی در کشورهای فقیر، موفقیت روزافزونی را به دست می آورد، در مقابل این مسیحیت بیشتر تبدیل به یک نهاد ارتجاعی حافظ وضع موجود، پایگاه های مردمی خویش را از دست می داد.
بدین ترتیب مردم ستم کشیده و گرفتار در نظام دنیوی، غیر معنوی و خفقان آور نمی توانستند هیچ تحولی در مسیحیتی که به آن پایبند بودند ایجاد نمایند. به این معنی که برای مبارزه با نظام جور حاکم وابسته به کلیسای کاتولیک یا باید از کلیسا و دیانت رسمی عیسوی جدا می شدند و به سایر ایدئولوژیها که تا حدودی فاقد سه ضعف کلی مسیحیت رسمی وابسته به واتیکان بودند بپیوندند و یا در تدین مسیحی خویش به مانند و به تغییراتی اساسی مبتنی بر تفسیر جدیدی از اناجیل دست بزنند و یا اینکه با نفی انقلاب به رفرمیسم و اصلاح طلبی غیر مؤثر که عملاً حافظ وضع موجود بود بپیوندند. در این میان هیچ نقطه از مناطق جهان چون آمریکای لاتین به جهت علائق ریشه ای و نفوذ مسیحیت محل برخورد آرای جدید فوق الذکر نبود. مردم آمریکای لاتین در دهه های میانی قرن اخیر شاهد بودند که در بحبوحه ی مبارزات و مقاومت های مردم علیه غارتگران بین المللی پس از جنگ دوم و قبل از آن، کلیسا با منع جهاد و دعوت به عدم خشونت و سکوت و آرامش در برابر غارتگران به اشکال مختلف از منافع کارتل ها و تراست های بین المللی که وحشیانه ترین شیوه های استثمار یعنی شیوه ی ترکیبی مدیریت سیستم فئودال سرمایه داری را در این نقطه از جهان به کار گرفته بودند، دفاع می کردند.
این وضع بروز انتفاداتی از نقش کلیسا به عنوان نهادی اجتماعی را باعث گردید، که خود به خود باعث تحریک روحانیان و کلیسا شد. نخستین آثار دگرگونی در کلیسای کاتولیک در دهه ی 1960 پس از تشکیل شورای واتیکان دوم نمودار شد. پس از این شورا بود که نیاز به تغییرات اجتماعی، اقتصادی و تحولات عقیدتی احساس گردید. از این رو باید اجلاس شورای دوم واتیکان را نقطه ی عطفی درتاریخ کلیسای کاتولیک باور داشت و اعتراف می کرد که بدون تجدید نظر در اصول حاکم بر کلیسا قادر نیست پیوند میان طبقات مردم و کلیسا را حفظ کند. حوادثی که در حین تشکیل اجلاس واتیکان دوم رخ داد، حساسیت مسأله را بیشتر نشان داد. این آثار مربوط به تحریک و بیداری عده ای از کشیشان انقلابی می شد.
شاهد فوق العاده ی بیداری کشیش های انقلابی، ماجرای کشیش «کامیلو تورس» بود که ترجیح داد مثل یک چریک در تیغ زارهای جانکاه زندگی کند، چون معتقد بود که چاره ی دیگری نیست و در همانجا جان سپرد. در کنار کامیلو تورس عده ای از کشیشان آمریکایی لاتین، ردای کشیشی را از تن بدر آورده و در جهت رهایی مردم آمریکایی لاتین راهی جدا از کلیسای رسمی واتیکان گزیدند. مرگ کامیلو تورس (کشیشی از کلیسای کلمبیا که کاتولیک ترین کشور آمریکایی لاتین است) در بوته زارهای سانتاندر در فوریه ی 1966 موضوع تازه ای برای تفکر به متفکران مسیحی آمریکای لاتین عرضه کرد.
این مرگِ نمونه و عبرت انگیز، نقطه ی شروعی بود برای نهضتی جدید در سرتاسر قاره ی آمریکای لاتین، هزاران کشیش جوان درباره ی سخنان و زندگی پُر جوش و خروش کامیلو تورس می اندیشیدند، آخرین پیام تورس این بود: « ملت می داند که راه های قانونی، دیگر به پایان رسیده است ملت به ستوه آمده است و تصمیم دارد جان خود را به خطر اندازد تا نسل آینده ی کلمبیا نسلی برده و بنده نباشد. هر انقلابی صادقی باید بپذیرد که نبرد مسلحانه تنها راه نجاتی است که باقیمانده است.»
این حوادث مقدمات رویداد مهمی را که نقطه ی عطف آن اجلاس شورای واتیکان دوم بود، فراهم ساخت. به دنبال اجلاس این شورا که در اوایل سال 1960 به قصد ایجاد تحول عمیق در درون کلیسای کاتویک جهان برپا شده بود گرایش نوظهوری در بطن کلیسا شکل گرفت که عبارت بود از مبارزه با وضع موجود از مجرای کلیسا.
در ماه اوت 1968 هنگام بازدید پاپ از آمریکای لاتین روحانیان و مردم ساده ی مسیحی در مدلین یکی از شهرهای صنعتی کلمبیا کنفرانسی تشکیل دادند که جنبه ی تاریخی پیدا کرد. در این کنفرانس تحت فشار اُسقف های متعهد و آزادیخواه پس از بحث های طولانی در باب قطعنامه ی شرکت کنندگان، عدم مسئولیت و عدم احساس بشر دوستی ثروتمندان را در قبال نکبتی که این قاره را فراگرفته و همچنین استعمار جدید را محکوم کردند. و حتی برخلاف تهدید علنی پاپ، بر اعمال زور به عنوان آخرین وسیله ی ممکن، صحه گذاشتند.
قطعنامه ی کنفرانس کلیسایی مدلین روشنگر موضعگیریهای بی سابقه از جانب بخشی از کلیسای واتیکان در مقابل فقر و گرسنگی و ظلم و جور حاکم بر کشورهای آمریکای لاتین بود. مواضع اعلام شده از سوی این شورا نمایانگر تمایل کلیسا به دور شدن از اعمال گذشته و رفتن به سوی سرچشمه ی اولیه، یعنی کلیسای فقرا و محرومان بود.
اگرچه در خیلی از موارد این مصوبات بر روی کاغذ باقی ماند و واتیکان عملاً راه قبلی خویش را ادامه داد. اما به هر تقدیر این جریان تضادی را در کلیسای کاتولیک آشکار کرد و در درون کلیسا جریانی انقلابی را شکل داد. این جریان به جهت حضور و گاه غلبه ی فرهنگ دینی(1) در اذهان و عقول و قلوب مردم آمریکای لاتین و پایبندی بعضی از اولیای کلیسای کاتولیک به آن به زودی اثرات چشمگیر خود را در کلیساها گذاشت. و همین تعداد معدود افرادی که واقعاً این مصوبات را باور کردند، پایه گذاران حرکت ضد سوداگرانه کلیسای کاتولیک بودند.
این جریان که الهیات رهایی بخش نام گرفت، از ابتدای دهه ی هفتاد رفته رفته در اوضاع و احوال آمریکای لاتین گسترش یافت و با برداشت های تازه از مسیحیت با دوری از جریان رسمی واتیکان قدرت بیشتری یافته و در سطح بین الملل به فعالیت پرداخت.(2)
به هر تقدیر الهیات رهایی بخش جهاد مسلحانه را علیه دیکتاتورها و سرمایه داران و سلطه گران خارجی با تکیه بر نجات محرومان و فقرا بسط و عدالت اجتماعی پذیرفت و رابطه ای تنگاتنگ میان سیاست و دیانت قائل شد و گرایش به کلیسای فقر و فقرا را علمی ساخت و علاوه بر این با نقش منفی و تخدیرکننده ی دین به مبارزه برخاست.
واتیکان در کنار بخش محافظه کار کلیسای کاتولیک آمریکای لاتین چه به جهت ضعف برداشت ها و عدم قبول تجدید نظر در اصول سنتی مسیحیت (جدایی دین و سیاست عدم مقاومت و نفی جهاد مسلحانه و غیره) و چه به جهات منفی مادی به عنوان ابزار تدافعی، در مقابل نهضت انقلابی مسیحی در خدمت هیأت حاکمه ی جور و اربابان سرمایه و سیاست بود. کلیسای رُم در اولین برخورد، الهیات رهایی بخش را برداشتی مارکسیستی برای حل معضلات اجتماعی دانست. (3) در حالی که کشیشان و اُسقفان معتقد به این نظریه، مدعی اند که به احکام مسیحیت راستین عمل می کنند. اما عملاً امروز با فراگیر شدن مبارزات انقلابی در سرتاسر جهان و نیاز جهان به معنویت انقلابی و انقلاب معنوی توفیق بیشتری از جهت دینی نصیب الهیات رهایی بخش شده است. شاید با گره خوردن انقلاب اسلامی و انقلاب رهایی بخش در آینده، به نحوی نویدی از ظهور مسیح (ع) در کنار مهدی (عج) منجی اُمت اسلام باشد. (4)
پی نوشت ها :
1- منظور از حضور وگاه غلبه، به معنی زندگی بر اساس فرهنگ مسیحی نیست، اساساً با غلبه ی فرهنگ غیر دینی جدید درتمام شئون زندگی و فرهنگ مسیحی تنها به عادات شخصی دینی و وجدانهای افراد محدود شده ولی به هر حال همین حضور جدید در وجدانهای افراد در آمریکای لاتین تأثیر عمده ای در صبغه ی مسیحی جریان انقلابی دراین منطقه داشته است که تمایل به مبارزه از مجرای کلیسا از اهم آثار است.
2- گزارش تحلیلی برد و جریان متضاد در مسیحیت، دفتر برنامه ریزی وهماهنگی تبلیغات خارجی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با تلخیص از یکی از مقالات مندرج در روزنامه ی اطلاعات.
3- در سیر تحولات فکری کلیسا برداشت و تفسیر کاپیتالیستی و لیبرالیستی و سپس سوسیالیستی و مارکسیستی از ادیان به دوره ی جدید باز می گردد. وقتی دین باطنش را از دست داده و به تعبیری باطنش مورد غفلت قرار می گیرد، تبدیل به مجموعه ای از آداب و رسوم ظاهر و مأثورات و منقولات بیجان می شود. طبیعتاً هر برداشتی از ظاهر مأثورات و آداب در ذیل باطن غالب و حکم جدید صورت خواهد گرفت. و از اینجا در دوره ی جدید اکثر برداشت ها با تأویل ظاهر دین با باطن اومانیسم ربط پیدا می کند. از آنجا که فرهنگ جدید اومانیسم خود ابتدا در صورت اندیویدوالیستی و لیبرالیستی و اصالت فرد آغاز شده ودر صورت کلکتیویسم و سوسیالیسم و اصالت جمع به پایان رسیده، بالطبع در هر مرحله برداشت های خاص خود را همراه داشته است. بنابراین کالونیسم و لوتریسم وکلاً پروتستانتیسم که درحقیقت برداشتی لیبرالیستی و سرمایه دارانه ی اومانیستی از مسیحیت است. در عصر بحران مدنیت غربی جای خود را به صورت جدیدی از تفسیر اومانیستی از دین می دهد، که عبارت است از سوسیالیسم دینی (در ایران می توان سوسیالیست های خداپرست و مجاهدین خلق را در مقایسه با نهضت آزادی مطرح ساخت). علی الخصوص که تعالیم دو جانبه ی اناجیل و وجود کلیسای فقیران و اغنیاء که مختصراً به بررسی آن پرداختیم امکان برداشت کاپیتالیستی و سوسیالیستی را در دوره جدید به صاحب نظران می داده است. قبلاً اجمالاً به برداشت کاپیتالیستی و سوسیالیستی را در دوره ی جدید به صاحب نظران می داده است. قبلاً اجمالاً به برداشت کاپیتالیستی پروتستانتیسم از مسیحیت اشاره داشتیم و حال به برداشت سوسیالیستی می پردازیم. لامنه (Lamenais) تئولوگ (از علمای الهیات) قرون نوزده فرانسوی، اولین کسی بود که به تفسیر سوسیالیستی انجیل پرداخت. وی تئوری خاصی وضع کرد که به موجب آن تعالیم انجیل یک برنامه ی سوسیالیستی شمرده شد. او می گفت: اگر طبقه ی کارگر بخواهد پیروز شود، ناگزیر است آن تعالیم را بپذیرد. لامنه شاگردان و هوادارانی نیز یافت. ایده ی او هر چند اثر مهمی، نظیر پروتستانتیسم که تنها برای حفظ وضع موجود و محدود کردن دین به زمان و تابع زمان شدن به وجود آمده بود، در زندگی سیاسی بشر نداشت، معهذا مانند پروتستانتیسم در تمام اروپا رواج یافت. و وسیله ای شد برای توجیه سوسیالیسم دوران بحران تمدن غربی.
پس از انقلاب اکتبر روسیه بخشی از روحانیان ارتدکسی که نام کلیسای زنده بر خود نهاده بودند، دست به تبلیغ سوسیالیسم مسیحی زدند و «ودنسکی» دانشمند و تئولوگ، رهبر سوسیالیسم مسیحی و از متفکران این مذهب ادعا می کرد که انجیل ها کتابهای سوسیالیستی هستند و عیسی خود اول سوسیالیست بود. او می گفت: کتب مارکسیستی همان انجیل ها هستند که با کلمات بی دینان نوشته شده اند. «ودنسکی» با نقل اختیاری فقراتی از انجیل، می کوشید تا نظریه ی خود را اثبات کند، او می گفت: انجیل اعلام کرده است که تمام آدمیان با هم برابرند و بنابراین اگر همه ی آدمیان با هم برابرند، پس نباید به غنی و فقیر قسمت شده باشند؛ و نتیجه می گرفت که انجیل برای یک جامعه ی بدون طبقات نوشته شده است ضمناً به گفته ی خویش می افزود که مسیح به هیچ وجه طرفدار عدم مقاومت وخشونت در برابر بدی نبوده است. به عکس مگر او به دست خود سوداگران را از معبد بیرون نرانده؟ ودنسکی معتقد بود، تفسیر انجیل به نحوی که طرفداری از عدم مقاومت از آن برداشت شود غلط است (نقل از انجیل ها اثر کاری ولف، ترجمه محمد قاضی).
قدر مسلم این است که برداشت های شبه دینی سوسیالیستی از مسیحیت نظیر برداشت های شبه دینی سرمایه داری از آن همواره در حاشیه ی جامعه ی جدید و تحت الشعاع نظریه های غیر دینی مبتنی بر سوسیالیسم و لیبرالیسم قرار داشته، اما امروز برداشت های جدید و در پایان تمدن و فرهنگ غرب خاستگاه دیگری غیر از خاستگاه پروتستانتیسم یا سوسیالیسم مذهبی دارد و بدین لحاظ مطالب فوق به معنی تأیید تام و تمام ادعاهای کلیسای دنیوی اندیویدوالیستی واتیکان نیست.
همان طوری که در متن آمده، در دوران بعد از جنگ تمایل به بازگشت به معنویت گذشته از مجرای دیانت به پیدایی آمده است. نشانه های بارز این پیدایی و تمایل در مسیحیت سعی در بازگشت به کلیسای معنوی فقر و فقیران صدر مسیحیت و جامعه معنوی مؤمنان نخستین کلیساهای مسیحی است اما به هر تقدیر به جهت منسوخیت این دین و تعالیم انجیل در آخرالزمان و طامه الکبرای تاریخ آن نحوی از اومانیسم کلکتیویستی در تفسیر جدید الهیات رهایی بخش به کار گرفته شده است.
4- نزول عیسی (ع) همراه ظهور قیام مهدی (عج) را شیعه و سنی روایت کرده اند. رجوع شود به النجم الثاقب، ص 96.
الهیات رهایی بخش
کلید واژها:
مسیحیت، کلیسا، پاپکلیسای کاتولیک رمی با وجود بحرانهای قرن نوزدهم و بیستم که مردم تشنه ی معنویت را متوجه بازگشت به اصول و حقایق قدیم دین کرده بود نتوانست پاسخگوی انتظارات باشد. فعالیت های کلیسا چه در محدوده ی منافع ملی و چه در بلوک بندی سیاسی غرب در حوزه ی بین الملل و در حقیقت در جهت منافع صاحبان قدرت و سرمایه سمتگیری شده بود. کلیسا در این دوران در حقیقت به صورت رکنی از سرمایه داری جهانی حافظ منافع شرکت های چند ملیتی درآمده بود و مردم فقیر جهان سوم را که در زیر چکمه های ظلم و جور استکبار گرفتار آمده بودند، به حفظ وضع موجود و صلح و عدم خشونت و جنگ و مبازره موعظه می کردند. تعالیم کلیسای کاتولیک طبق سنت چند هزار ساله با تبعیت از صورت نوعیه ی جدید مبتنی بر جدایی سیاست از دیانت و منع جهاد و مبارزه ی مسلحانه بزرگترین مانع برای مسیحیان مؤمنی بود که طالب تحول اساسی در کلیسا در جهت منافع محرومان و فقیران بودند. در چنین شرایطی هنوز کلیسا حاضر نشده بود مردم را به مسیحیت اولیه و کلیسای فقر و فقیران دعوت نماید و حتی به مبارزه ای منفی به شیوه ی مبارزان صدر مسیحیت دست یازد و این خود در کنار دو مسأله ی مطروحه ی قبلی مشکلی بر مشکلات متدینان گرفتار مسیحی می افزود.
در این عصر مارکسیسم به عنوان نظریه ای انقلابی که مسأله ی انقلاب را با وجود ضعف معنوی و تکیه بر مادیت محض حل می کرد بر اثر سابقه ی بد ایدئولوژی های ناسیونالیستی در کشورهای فقیر، موفقیت روزافزونی را به دست می آورد، در مقابل این مسیحیت بیشتر تبدیل به یک نهاد ارتجاعی حافظ وضع موجود، پایگاه های مردمی خویش را از دست می داد.
بدین ترتیب مردم ستم کشیده و گرفتار در نظام دنیوی، غیر معنوی و خفقان آور نمی توانستند هیچ تحولی در مسیحیتی که به آن پایبند بودند ایجاد نمایند. به این معنی که برای مبارزه با نظام جور حاکم وابسته به کلیسای کاتولیک یا باید از کلیسا و دیانت رسمی عیسوی جدا می شدند و به سایر ایدئولوژیها که تا حدودی فاقد سه ضعف کلی مسیحیت رسمی وابسته به واتیکان بودند بپیوندند و یا در تدین مسیحی خویش به مانند و به تغییراتی اساسی مبتنی بر تفسیر جدیدی از اناجیل دست بزنند و یا اینکه با نفی انقلاب به رفرمیسم و اصلاح طلبی غیر مؤثر که عملاً حافظ وضع موجود بود بپیوندند. در این میان هیچ نقطه از مناطق جهان چون آمریکای لاتین به جهت علائق ریشه ای و نفوذ مسیحیت محل برخورد آرای جدید فوق الذکر نبود. مردم آمریکای لاتین در دهه های میانی قرن اخیر شاهد بودند که در بحبوحه ی مبارزات و مقاومت های مردم علیه غارتگران بین المللی پس از جنگ دوم و قبل از آن، کلیسا با منع جهاد و دعوت به عدم خشونت و سکوت و آرامش در برابر غارتگران به اشکال مختلف از منافع کارتل ها و تراست های بین المللی که وحشیانه ترین شیوه های استثمار یعنی شیوه ی ترکیبی مدیریت سیستم فئودال سرمایه داری را در این نقطه از جهان به کار گرفته بودند، دفاع می کردند.
این وضع بروز انتفاداتی از نقش کلیسا به عنوان نهادی اجتماعی را باعث گردید، که خود به خود باعث تحریک روحانیان و کلیسا شد. نخستین آثار دگرگونی در کلیسای کاتولیک در دهه ی 1960 پس از تشکیل شورای واتیکان دوم نمودار شد. پس از این شورا بود که نیاز به تغییرات اجتماعی، اقتصادی و تحولات عقیدتی احساس گردید. از این رو باید اجلاس شورای دوم واتیکان را نقطه ی عطفی درتاریخ کلیسای کاتولیک باور داشت و اعتراف می کرد که بدون تجدید نظر در اصول حاکم بر کلیسا قادر نیست پیوند میان طبقات مردم و کلیسا را حفظ کند. حوادثی که در حین تشکیل اجلاس واتیکان دوم رخ داد، حساسیت مسأله را بیشتر نشان داد. این آثار مربوط به تحریک و بیداری عده ای از کشیشان انقلابی می شد.
شاهد فوق العاده ی بیداری کشیش های انقلابی، ماجرای کشیش «کامیلو تورس» بود که ترجیح داد مثل یک چریک در تیغ زارهای جانکاه زندگی کند، چون معتقد بود که چاره ی دیگری نیست و در همانجا جان سپرد. در کنار کامیلو تورس عده ای از کشیشان آمریکایی لاتین، ردای کشیشی را از تن بدر آورده و در جهت رهایی مردم آمریکایی لاتین راهی جدا از کلیسای رسمی واتیکان گزیدند. مرگ کامیلو تورس (کشیشی از کلیسای کلمبیا که کاتولیک ترین کشور آمریکایی لاتین است) در بوته زارهای سانتاندر در فوریه ی 1966 موضوع تازه ای برای تفکر به متفکران مسیحی آمریکای لاتین عرضه کرد.
این مرگِ نمونه و عبرت انگیز، نقطه ی شروعی بود برای نهضتی جدید در سرتاسر قاره ی آمریکای لاتین، هزاران کشیش جوان درباره ی سخنان و زندگی پُر جوش و خروش کامیلو تورس می اندیشیدند، آخرین پیام تورس این بود: « ملت می داند که راه های قانونی، دیگر به پایان رسیده است ملت به ستوه آمده است و تصمیم دارد جان خود را به خطر اندازد تا نسل آینده ی کلمبیا نسلی برده و بنده نباشد. هر انقلابی صادقی باید بپذیرد که نبرد مسلحانه تنها راه نجاتی است که باقیمانده است.»
این حوادث مقدمات رویداد مهمی را که نقطه ی عطف آن اجلاس شورای واتیکان دوم بود، فراهم ساخت. به دنبال اجلاس این شورا که در اوایل سال 1960 به قصد ایجاد تحول عمیق در درون کلیسای کاتویک جهان برپا شده بود گرایش نوظهوری در بطن کلیسا شکل گرفت که عبارت بود از مبارزه با وضع موجود از مجرای کلیسا.
در ماه اوت 1968 هنگام بازدید پاپ از آمریکای لاتین روحانیان و مردم ساده ی مسیحی در مدلین یکی از شهرهای صنعتی کلمبیا کنفرانسی تشکیل دادند که جنبه ی تاریخی پیدا کرد. در این کنفرانس تحت فشار اُسقف های متعهد و آزادیخواه پس از بحث های طولانی در باب قطعنامه ی شرکت کنندگان، عدم مسئولیت و عدم احساس بشر دوستی ثروتمندان را در قبال نکبتی که این قاره را فراگرفته و همچنین استعمار جدید را محکوم کردند. و حتی برخلاف تهدید علنی پاپ، بر اعمال زور به عنوان آخرین وسیله ی ممکن، صحه گذاشتند.
قطعنامه ی کنفرانس کلیسایی مدلین روشنگر موضعگیریهای بی سابقه از جانب بخشی از کلیسای واتیکان در مقابل فقر و گرسنگی و ظلم و جور حاکم بر کشورهای آمریکای لاتین بود. مواضع اعلام شده از سوی این شورا نمایانگر تمایل کلیسا به دور شدن از اعمال گذشته و رفتن به سوی سرچشمه ی اولیه، یعنی کلیسای فقرا و محرومان بود.
اگرچه در خیلی از موارد این مصوبات بر روی کاغذ باقی ماند و واتیکان عملاً راه قبلی خویش را ادامه داد. اما به هر تقدیر این جریان تضادی را در کلیسای کاتولیک آشکار کرد و در درون کلیسا جریانی انقلابی را شکل داد. این جریان به جهت حضور و گاه غلبه ی فرهنگ دینی(1) در اذهان و عقول و قلوب مردم آمریکای لاتین و پایبندی بعضی از اولیای کلیسای کاتولیک به آن به زودی اثرات چشمگیر خود را در کلیساها گذاشت. و همین تعداد معدود افرادی که واقعاً این مصوبات را باور کردند، پایه گذاران حرکت ضد سوداگرانه کلیسای کاتولیک بودند.
این جریان که الهیات رهایی بخش نام گرفت، از ابتدای دهه ی هفتاد رفته رفته در اوضاع و احوال آمریکای لاتین گسترش یافت و با برداشت های تازه از مسیحیت با دوری از جریان رسمی واتیکان قدرت بیشتری یافته و در سطح بین الملل به فعالیت پرداخت.(2)
به هر تقدیر الهیات رهایی بخش جهاد مسلحانه را علیه دیکتاتورها و سرمایه داران و سلطه گران خارجی با تکیه بر نجات محرومان و فقرا بسط و عدالت اجتماعی پذیرفت و رابطه ای تنگاتنگ میان سیاست و دیانت قائل شد و گرایش به کلیسای فقر و فقرا را علمی ساخت و علاوه بر این با نقش منفی و تخدیرکننده ی دین به مبارزه برخاست.
واتیکان در کنار بخش محافظه کار کلیسای کاتولیک آمریکای لاتین چه به جهت ضعف برداشت ها و عدم قبول تجدید نظر در اصول سنتی مسیحیت (جدایی دین و سیاست عدم مقاومت و نفی جهاد مسلحانه و غیره) و چه به جهات منفی مادی به عنوان ابزار تدافعی، در مقابل نهضت انقلابی مسیحی در خدمت هیأت حاکمه ی جور و اربابان سرمایه و سیاست بود. کلیسای رُم در اولین برخورد، الهیات رهایی بخش را برداشتی مارکسیستی برای حل معضلات اجتماعی دانست. (3) در حالی که کشیشان و اُسقفان معتقد به این نظریه، مدعی اند که به احکام مسیحیت راستین عمل می کنند. اما عملاً امروز با فراگیر شدن مبارزات انقلابی در سرتاسر جهان و نیاز جهان به معنویت انقلابی و انقلاب معنوی توفیق بیشتری از جهت دینی نصیب الهیات رهایی بخش شده است. شاید با گره خوردن انقلاب اسلامی و انقلاب رهایی بخش در آینده، به نحوی نویدی از ظهور مسیح (ع) در کنار مهدی (عج) منجی اُمت اسلام باشد. (4)
پی نوشت ها :
1- منظور از حضور وگاه غلبه، به معنی زندگی بر اساس فرهنگ مسیحی نیست، اساساً با غلبه ی فرهنگ غیر دینی جدید درتمام شئون زندگی و فرهنگ مسیحی تنها به عادات شخصی دینی و وجدانهای افراد محدود شده ولی به هر حال همین حضور جدید در وجدانهای افراد در آمریکای لاتین تأثیر عمده ای در صبغه ی مسیحی جریان انقلابی دراین منطقه داشته است که تمایل به مبارزه از مجرای کلیسا از اهم آثار است.
2- گزارش تحلیلی برد و جریان متضاد در مسیحیت، دفتر برنامه ریزی وهماهنگی تبلیغات خارجی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با تلخیص از یکی از مقالات مندرج در روزنامه ی اطلاعات.
3- در سیر تحولات فکری کلیسا برداشت و تفسیر کاپیتالیستی و لیبرالیستی و سپس سوسیالیستی و مارکسیستی از ادیان به دوره ی جدید باز می گردد. وقتی دین باطنش را از دست داده و به تعبیری باطنش مورد غفلت قرار می گیرد، تبدیل به مجموعه ای از آداب و رسوم ظاهر و مأثورات و منقولات بیجان می شود. طبیعتاً هر برداشتی از ظاهر مأثورات و آداب در ذیل باطن غالب و حکم جدید صورت خواهد گرفت. و از اینجا در دوره ی جدید اکثر برداشت ها با تأویل ظاهر دین با باطن اومانیسم ربط پیدا می کند. از آنجا که فرهنگ جدید اومانیسم خود ابتدا در صورت اندیویدوالیستی و لیبرالیستی و اصالت فرد آغاز شده ودر صورت کلکتیویسم و سوسیالیسم و اصالت جمع به پایان رسیده، بالطبع در هر مرحله برداشت های خاص خود را همراه داشته است. بنابراین کالونیسم و لوتریسم وکلاً پروتستانتیسم که درحقیقت برداشتی لیبرالیستی و سرمایه دارانه ی اومانیستی از مسیحیت است. در عصر بحران مدنیت غربی جای خود را به صورت جدیدی از تفسیر اومانیستی از دین می دهد، که عبارت است از سوسیالیسم دینی (در ایران می توان سوسیالیست های خداپرست و مجاهدین خلق را در مقایسه با نهضت آزادی مطرح ساخت). علی الخصوص که تعالیم دو جانبه ی اناجیل و وجود کلیسای فقیران و اغنیاء که مختصراً به بررسی آن پرداختیم امکان برداشت کاپیتالیستی و سوسیالیستی را در دوره جدید به صاحب نظران می داده است. قبلاً اجمالاً به برداشت کاپیتالیستی و سوسیالیستی را در دوره ی جدید به صاحب نظران می داده است. قبلاً اجمالاً به برداشت کاپیتالیستی پروتستانتیسم از مسیحیت اشاره داشتیم و حال به برداشت سوسیالیستی می پردازیم. لامنه (Lamenais) تئولوگ (از علمای الهیات) قرون نوزده فرانسوی، اولین کسی بود که به تفسیر سوسیالیستی انجیل پرداخت. وی تئوری خاصی وضع کرد که به موجب آن تعالیم انجیل یک برنامه ی سوسیالیستی شمرده شد. او می گفت: اگر طبقه ی کارگر بخواهد پیروز شود، ناگزیر است آن تعالیم را بپذیرد. لامنه شاگردان و هوادارانی نیز یافت. ایده ی او هر چند اثر مهمی، نظیر پروتستانتیسم که تنها برای حفظ وضع موجود و محدود کردن دین به زمان و تابع زمان شدن به وجود آمده بود، در زندگی سیاسی بشر نداشت، معهذا مانند پروتستانتیسم در تمام اروپا رواج یافت. و وسیله ای شد برای توجیه سوسیالیسم دوران بحران تمدن غربی.
پس از انقلاب اکتبر روسیه بخشی از روحانیان ارتدکسی که نام کلیسای زنده بر خود نهاده بودند، دست به تبلیغ سوسیالیسم مسیحی زدند و «ودنسکی» دانشمند و تئولوگ، رهبر سوسیالیسم مسیحی و از متفکران این مذهب ادعا می کرد که انجیل ها کتابهای سوسیالیستی هستند و عیسی خود اول سوسیالیست بود. او می گفت: کتب مارکسیستی همان انجیل ها هستند که با کلمات بی دینان نوشته شده اند. «ودنسکی» با نقل اختیاری فقراتی از انجیل، می کوشید تا نظریه ی خود را اثبات کند، او می گفت: انجیل اعلام کرده است که تمام آدمیان با هم برابرند و بنابراین اگر همه ی آدمیان با هم برابرند، پس نباید به غنی و فقیر قسمت شده باشند؛ و نتیجه می گرفت که انجیل برای یک جامعه ی بدون طبقات نوشته شده است ضمناً به گفته ی خویش می افزود که مسیح به هیچ وجه طرفدار عدم مقاومت وخشونت در برابر بدی نبوده است. به عکس مگر او به دست خود سوداگران را از معبد بیرون نرانده؟ ودنسکی معتقد بود، تفسیر انجیل به نحوی که طرفداری از عدم مقاومت از آن برداشت شود غلط است (نقل از انجیل ها اثر کاری ولف، ترجمه محمد قاضی).
قدر مسلم این است که برداشت های شبه دینی سوسیالیستی از مسیحیت نظیر برداشت های شبه دینی سرمایه داری از آن همواره در حاشیه ی جامعه ی جدید و تحت الشعاع نظریه های غیر دینی مبتنی بر سوسیالیسم و لیبرالیسم قرار داشته، اما امروز برداشت های جدید و در پایان تمدن و فرهنگ غرب خاستگاه دیگری غیر از خاستگاه پروتستانتیسم یا سوسیالیسم مذهبی دارد و بدین لحاظ مطالب فوق به معنی تأیید تام و تمام ادعاهای کلیسای دنیوی اندیویدوالیستی واتیکان نیست.
همان طوری که در متن آمده، در دوران بعد از جنگ تمایل به بازگشت به معنویت گذشته از مجرای دیانت به پیدایی آمده است. نشانه های بارز این پیدایی و تمایل در مسیحیت سعی در بازگشت به کلیسای معنوی فقر و فقیران صدر مسیحیت و جامعه معنوی مؤمنان نخستین کلیساهای مسیحی است اما به هر تقدیر به جهت منسوخیت این دین و تعالیم انجیل در آخرالزمان و طامه الکبرای تاریخ آن نحوی از اومانیسم کلکتیویستی در تفسیر جدید الهیات رهایی بخش به کار گرفته شده است.
4- نزول عیسی (ع) همراه ظهور قیام مهدی (عج) را شیعه و سنی روایت کرده اند. رجوع شود به النجم الثاقب، ص 96.