ترجمه و تحقیق: منیژه عبداللهی و حسین کیانی
و ادرکن اَعجازاً من اللیلِ بعد ما
أقام الصلاهَ العابدُ المتحنفُ (1)
(به دنباله ها [و کرانه های] شب رسیدند، وقتی که عابد حنیف نماز برپا می دارد).
و نباید آن چه را که از تعالیم یهودی و مسیحی منتشر شده بود، فراموش کنیم؛ دو دیانتی که در سرزمین های عرب قبل از اسلام در میان برخی گروه ها برای خود موقعیت و مکانی یافته بودند. هم چنین افرادی نیز بودند که اگرچه ثابت نشده است که به ادیان الهی نزدیک بوده اند، با این حال عبادت سنگ ها را ابلهانه می دانسته اند و از شعایر و مناسکی که برای بت ها برپا می شد، اکراه داشتند.
حنیفان
دین حنیف، همان دین ابراهیم (ع) است. از این پیامبر اطلاعات اندکی در دست است. بعضی از محققان و مورخان مادی گرا بر این گمان هستند که شرح حال ذکر شده از او در سِفر پیدایش، در حکم اسطوره است و به نظر آن ها خویشان ابراهیم، و قسمت مربوط به اسامی قبایل و نام های پسران ابراهیم و پدران او از یعقوب تا نوح، نام هایی داستانی هستند.در مورد اصل ابراهیم گفته می شود که از «رافدین» بوده است که از «اور» به بلاد کنعان رفته است (2) و به شهر «حران» آمده و در آن جا ساکن شده است و با «ساره» دختر پادشاه ازدواج نموده و سپس در سرزمین اردن ساکن شده است و در آن جا ساره، هاجر، کنیز خود را به او تقدیم می کند تا شاید پسری برای ابراهیم بیاورد، زیرا خود او پیر شده بود و پسری نصیبش نشده بود و وقتی هاجر بار گرفت و اسماعیل را بر زمین نهاد، ساره غمگین شد و بر او رشک برد و از ابراهیم خاست که هاجر را به هر جای دیگری که می خواهد، انتقال دهد. پس به ابراهیم وحی شد که هاجر و اسماعیل را به سرزمین مکه ببرد. ابراهیم، آن دو را به حجاز (3) برد و در جایی نزدیک خانه کعبه منزل کرد که در اثر توفان به صورت تل درآمده بود (4) و به هاجر فرمان داد آن جا خیمه بزند و گفت: ربنا إنی أسکنت من ذُرِّیتی بوادٍ غیر ذی زرع... (پروردگارا، من [یکی از] فرزندانم را در دره ای بی کشت سکونت دادم...(5)).
سپس به شام بازگشت (6). از این داستان می توان این نکته را دریافت که در آن زمان در مکّه ای خانه ای برافراشته برپا نبود و ابراهیم به کمک فرزندش پایه های خانه را در سفر سوم خود به آن جا، بنا نهاد (7) و آن موقعی بود که بعد از بیست و سه سال جدایی از اسماعیل، مشتاق دیدار او شد و چون به دیدارش می آمد خداوند به او وحی کرد که خانه را بساز (8) و او و فرزندش اسماعیل را از این موضوع آگاه کرد و هر دو شروع کردند که شالوده ی خانه را حفر کنند و پایه های آن را بنا نهند، در حالی که این آیه را بر زبان می راندند: «ربَّنا تَقَبَّل مِنا إنّک أنت السمیع العلیم (9)» (ای پروردگار ما، از ما بپذیر که در حقیقت تو شنوای دانایی) و اسماعیل سنگ می آورد و ابراهیم سالمند بر هم می نها تا بنا بالا آمده(10).
هم چنین هر داستان دیگری که از ابراهیم حکایت دارد، از مهم ترین نکات آن مبارزه کردن او با بت هاست. چنان که آمده است ابراهیم در چهارده سالگی پدرش را رها کرد و کوشید او را به ترک بت پرستی وادار کند. هم چنین روایت می شود که شبی ابراهیم برخاست و آتش در خانه ی بت ها درافکند و برادرش در تلاش برای نجات بت ها و خاموش کردن آتش کشته شد. (11)
قرآن کریم در ضمن آیات متعددی به داستان حمله ی خانمان سوزی که ابراهیم علیه بت ها انجام داد، پرداخته است و ابراهیم (ع) با وجود خشم مردمش و نیز خشم نمرود که فرمان داد او را به آتش بیفکند، ترسی به خود راه نداد. و آن آتش که جز سردی و سلامت، آسیبی به او نرساند. در سوره ی انعام، اخباری از مجادله ی ابراهیم با پدرش در مورد بت ها و خدایان او آمده است. هم چنین حیرت ابراهیم در آغاز کار به هنگام جست و جو برای شناخت حق تعالی توصیف شده است، سپس به هنگامی که نه ستارگان و نه خورشید و نه ماه، هیچ کدام نتوانستند او را قانع کنند، به سمت خداوند بزرگ که آسمان و زمین را آفرید متوجه شد و به قوم خود درباره ی خداوند دلیل آوری کرده بودند، گفت: چگونه از آن چه شما شریک [خدا] قرار داده اید، بترسم؟ و شما از این که به خداوند شرک بورزید، ترسی ندارید. (12) در سوره ی حج آمده است: «و اذ بوأنا لابراهیم مکان البیت ان لا تشرک بی شیئاً... و طَهِّر بیتی للطائفتین و القائمین و الرُّکَّعِ السّجود... ثمَّ لیَقضو ثَفَثَهم و لیوفوا نذورهم... و من یعظم حُرُمات الله فهو خیرٌ له عند رَبّه... فاجتنبوا الرّجسَ مِنَ الاوثان و اجتنبوا قول الزور و اذِّن...(13)» (و چون برای ابراهیم خانه ای را معین کردیم [بدو گفتیم:] چیزی را با من شریک مگردان و خانه ام را برای طواف کنندگان و قیام کنندگان و رکوع کنندگان [و] سجده کنندگان پاکیزه دار... سپس باید آلودگی خود را بزدایند و به نذرهای خود وفا کنند... و هر کس مقررات خدا را بزرگ دارد، آن برای او نزد پروردگارش بهتر است... سپس از پلیدی بت ها دوری کنید، و از گفتار باطل اجتناب ورزید)، در این آیات، وفاکنندگان به نذر و اجتناب کنندگان از پلیدی بت ها، حنیف بودن و مشرک نبودن [از صفات حج گزاران برشمرده شده است].
قبیله ی جُرهُم در آن روزگار در درّه ای نزدیک مکّه ساکن بودند و چون کودک، یعنی اسماعیل، چشمه ی زمزم را حفر کرد و پرندگان را در آن جا منزل کردند، این قبیله به نزد هاجر آمدند و از او خواستند به آنان اجازه دهد در جوارش اقامت کنند تا این که اسماعیل بالغ شد و با زنی از طایفه ی جرهم ازدواج کرد. گفته شده است که اسماعیل آن زن را به دلیل بدخویی و خشونت او و بر حسب سفارش ابراهیم، طلاق داد و با زنی دیگر ازدواج کرد و ازدواجش با او پایدار ماند (14) سپس فرزندان اسماعیل زیاد شدند و در جزیره العرب پراکنده گشتند، و به این ترتیب دین ابراهیم، در حجاز و سایر قسمت های جزیره پراکنده گشت، چنان که از داستان ازرقی که به محمّد بن اسحاق برمی گردد، برمی آید که گفت:
وقتی ابراهیم خلیل از ساختن بیت الحرام فارغ گشت، جبرئیل به نزد او آمد و گفت: هفت بار بر گرد خانه طواف کن و او و اسماعیل هفت بار طواف کردند و ارکان خانه را در هر طوافی استلام می کردند و چون هفت دور را به پایان رساندند، ابراهیم و اسماعیل در محل مقام ابراهیم دو رکعت نماز گزاردند، سپس جبرئیل با آن ها همراه شد و تمام مناسک را به او نشان داد، از جمله صفا و مروه و منا و مزدلفه و عرفه، و سپس ریگ زدن به شیطان را. همین که ابراهیم همه ی مناسک حج را دریافت، مردم را به حج فراخواند و گفت:
«پروردگارا، صدای من رسا نیست و خداوند به او گفت: «تو فرا بخوان، رساندن پیام برعهده ی من است...» پس ابراهیم به مقام برآمد و خداوند آن را بالا کشاند و آن مکان چنان مرتفع گشت که بلندترین و طولانی ترین کوه ها شد، پس زمین با تمام صحراها و کوه ها و خشکی ها و دریاها و نیز جن و انس، همگی جمع شدند تا خبر را به همگان برساند و او انگشتان خود را بر دو گوش خود نهاده بود و روی خود را به سمت یمن و شام و شرق و غرب برمی گرداند و نخست از سمت یمن شروع کرد و گفت: ای مردم بر شما حج بیت عتیق واجب شده است، پس به پروردگار خود پاسخ دهید و آنان از هفت اقلیم ندای او را پاسخ دادند و نیز از سمت مشرق و مغرب تا انتهای خاک و تا آخرین مرزهای زمین همگی به او پاسخ دادند: لبیک اللهم لبیک....(15)
این حدیث، بر انتشار دین حنیف دلالت می کند که همان دین ابراهیم خلیل است- همان طور که در قرآن به آن اطلاق می کند-و به نظر می رسد که این دین در مناطقی از جزیره العرب منتشر شده بود، به ویژه بعد از پیوند اسماعیل- چنان که گفته می شود- با قبیله ی جرهم، که این قبیله بعد از اسماعیل بر سرزمین بیت الله مسلط شدند، اما در آن جا طغیان کرد و ستم ورزید تا آن که خداوند «الرُّعاف» را بر آنان نازل کرد و آن بارانی سیل آسا است. سپس خُزاعه که قبل از آن در تهامه می زیستند بر آن شدند که باقی مانده ی جرهم را از آن جا برانند. رییس و رهبر قبیله ی جُرهُم از کعبه تقاضای توبه کرد، اما توبه ی او پذیرفته نشد این داستان تا پایان کار قبیله ی جرهم ادامه می یابد. صاحب الکامل می گوید:
توبه ی او پذیرفته نشد... و با باقی مانده ی افراد قبیله ی جرهم به سمت سرزمین جهینه رفت و سیل آنان را فرا گرفت و همگی را نابود کرد. (16)
پیشوای قبیله جرهم، همان کسی است که این قصیده به او نسبت داده شده است:
کان لم یکن بین الحجونِ الی الصفا
انیسٌ و لم یسمر بمکه سامرُ
(گویی در فاصله ی میان حجون و صفا هم دلی نیست و هیچ قصه گویی در مکّه داستان سر نمی دهد).
***
اسماعیل از دنیا می رود، در حالی که حجّ در مکه، طواف خانه ی کعبه و بزرگ داشت مکّه، بر جای می ماند. روزگار می گذرد و زمان اندک اندک از این دین چیزهایی می کاهد و بذرهای بت پرستی در میان پیروان آن می روید تا آن گاه که عمرو بن لُحَیّ، بت هایش را عرضه کرد، آن ها آماده ی قبول آن بودند.
ابن اسحاق می گوید:
آورده اند که اولین بارهایی که عبادت سنگ ها در میان بنی اسماعیل آغاز گشت، مربوط به زمانی بوده است که هر گروهی که از مکّه به تنگ آمده بود و رحلت می کرد، به سبب بزرگداشت حرم، همواره با خود سنگی از سنگ های آن جا را حمل می کرد. و هر جا فرود می آمدند، آن سنگ را می نهادند و در اطرافش طواف می کردند، به همان گونه که در اطراف کعبه می کردند. تا آن که زمانی گذشت و به پرستش سنگ هایی پرداختند که در نظرشان نیک می آمد جذاب و خوشایند جلوه می نمود. تا این که نسل ها گذشت و آن دینی را که به آن اعتقاد داشتند، فراموش کردند و به جای دین اسماعیل و ابراهیم و دین دیگری برگزیدند، پس بت ها را عبادت کردند و به همان گمراهی امت های پیشین بازگشتند و تنها بقایایی از دین ابراهیم در میان آن ها ماند از جمله بزرگ داشت خانه ی کعبه و طواف آن و مراسم حج و عمره و وقوف در عرفه و مزدلفه و ذبح شتران و تهلیل گفتن در حج که با چیزهای دیگری هم همراه شد که در اصل آن نبود. (17)
پی نوشت ها :
1. ابوسعد السکری، دیوان جران العود، ص 22.
2. The Jewish Encylopedia، ج1، ص 90.
3. گروهی از محققان از جمله سرویلیام مویر رفتن ابراهیم و اسماعیل را به حجاز و مکه نمی پذیرند و باور دارند که این داستان ساخته و پرداخته ی یهودیان در چند قرن پیش از اسلام است تا خود را با اعراب خویشاوند نشان دهند. به این ترتیب که چون یهود از نسل اسحاق استن اگر نیای اعراب اسماعیل برادر اسحاق باشند میان یهود و اعراب خویشاوندی برقرار می شود و با این تمهید عرب ها موظف می شدند نسبت به یهودیان نرمی نشان دهند و در نتیجه رفت و آمد و تجارت یهود در شبه جزیره آسان می شد. این نظریه با تکیه بر عبارت صریح قرآن و سایر شواهد تاریخی پذیرفتنی نمی نماید. (رجوع شود به زندگانی محمد(ص)، ص 136).
4. علی بن حمزه الکسائی، قصص الانبیا، ج1، ص 141-143.
5. سوره ی 14، آیه ی 37.
6. اخبار مکّه، ص 22.
7. تاریخ الطبری، ج1، ص 282 و 287.
8. قصص الانبیا، ج1، ص 144-145.
9. سوره ی 2، آیه ی127.
10. اخبار مکّه، ص 26.
11. The Jewish Encyclopaedia، ج1، ص 85.
12. مراجعه شود به سوره ی 6، آیات 74-84.
13. سوره ی 22، آیات 26-30.
14. تاریخ الطبری، ج1، ص 283-284.
15. اخبار مکّه، ص 33-34.
16. ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص 30.
17. محمدّ بن اسحاق، السیره روایه ابن هشام، ص 52-51.