جولانگاه اساطیر

در این مقاله بر آنیم تا کلیت وجودی زمین را به عنوان یکی از مهم ترین پدیده های طبیعی مطرح شده در اوستا و متون و پهلوی، مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم؛ زمین به عنوان ملموس ترین پدیده های طبیعی، از دیدگاه بشر نخستین
سه‌شنبه، 20 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جولانگاه اساطیر
 جولانگاه اساطیر

نویسنده: فائقه سرخوش




 

معرفی زمین مزدایی

در این مقاله بر آنیم تا کلیت وجودی زمین را به عنوان یکی از مهم ترین پدیده های طبیعی مطرح شده در اوستا و متون و پهلوی، مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم؛ زمین به عنوان ملموس ترین پدیده های طبیعی، از دیدگاه بشر نخستین جولانگاه مناسبی برای ساخت و پرداخت اساطیر محسوب می شد، به همین سبب، اساطیر و افسانه هایی که با محوریت موضوع زمین شکل پذیرفته است به مراتب، دقیق تر و جزئی تر از سایر اسطوره هاست.
در این مقاله، سعی بر آن بوده است تا پیرو این اعتقادات، اساطیر و افسانه های مربوط به زمین نیز به شکلی جزئی تر و دقیق تر مورد نقد و تحلیل قرار گیرد. به همین سبب، این مقاله را به سه بخش تن زمین، روان زمین و روان کاوی زمین اختصاص داده ایم؛ در بخش موسوم به «تن زمین» ابتدا به بررسی جغرافیایی اساطیری زمین و چگونگی ایجاد این جغرافیا از دیدگاه اساطیر مزدایی پرداخته ایم، سپس در قسمت دوم از این بخش، نقش زمین، در تن انسان غول اساطیری را با استناد به متون پهلوی مشخص کرده و به بررسی علل و عوامل قرار گرفتن زمین دراین جایگاه، پرداخته ایم، در انتها نیز علل موسوم شدن زمین به مکان وعلت گرایش مردم باستان از پرستش زمان به پرستش مکان را مورد بررسی قرار داده ایم. یکی از عمده ترین اعتقادات باز مانده از آموزه های اوستایی پیرامون پدیدههای طبیعی که زمین نیز در زمره آنهاست، جاندار پنداری (آنیمیسم) این پدیده هاست، زمین، بدین لحاظ نیز بسیار موشکافانه تر از سایر پدیده ها مورد ارزیابی قرار گفته است، بخش دوم با عنوان «روان زمین» به بررسی این ویژگی (آنیمیسم) اختصاص یافته؛ در این بخش- که مبتنی بر باور وجود فرشته ی زمین و امکان شهود این فرشته در دنیای مادی (پیش از فرا رسیدن فرشکرد)است- ابتدا به معرفی سپندار مذ (امشاسپند موکل بر زمین) و دئنا (وجدان انسان که در سه شبه ی پس از مرگ بر او ظاهر می گردد) پرداخته و سپس رابطه ی میان این دو را مورد بررسی قرار می دهیم و در ضمن این بررسی معلوم می داریم که چگونه مشاهده ی «دئنا» منجر به مشاهده ی «سپندارمذ» و به تبع آن «ارض ملکوت» می گردد و اصولاً مؤمن مزدایی در چه شرایطی قادر به مشاهده فرشته ی زمین و صورت عینی آن، ارض ملکوت، است. در قسمت دوم این بخش، ویژگیهای جغرافیایی «زمین ملکوت» را که ساخته و پرداخته «خیال فعال» است و در متون پهلوی مطرح شده، بازگو کرده و نام و مختصات تقریبی جغرافیایی این سرزمین را معلوم می داریم. بخش نهایی این مقاله که آن را «روانکاوی زمین» نام نهاده ایم به نقد و تحلیل خصوصیات روانی زمین اختصاص یافته؛ این خصوصیات گاهی صریحاً و گاهی در قالب اساطیر و افسانه ها در متون اوستایی و پهلوی وارد شده است، در این قسمت این ویژگی ها به شکلی مدوّن و منسجم مطرح گردیده و بازتاب آن در حماسه های فارسی که در قالب افسانه ها و داستان هایی نمادین ذکر شده مورد نقد و تحلیل قرارگرفته است.

تن زمین در اساطیر باستان

طبقات زمین از دیدگاه اساطیر باستان- بر اساس متون پهلوی، سومین آفرینش هرمزد از آن زمین است، هرمزد زمین را از پای خویش آفریده است. و در اساطیر ایران باستان، عمق آن را سه طبقه دانسته اند:
«از فروغ و فر آنان است ای زردتشت، که من آسمان را در بالا نگاه می دارم... آن آسمانی که از مینوان بر افراشته، استوار و بعید الحدود بر پاست، چنان بنظر می رسد که فلز گداخته ای بر فراز طبقه ی سومی «زمین»، درخشان باشد» (1)
علم زمین شناسی نوین نیز، برای جرم کره ی زمین، تقسیم بندی مشابهی را قائل است؛ به غیر از کره ی هوا یا اتمسفر و کره ی آب که بر پوسته ی زمین جاریست و سطوح خارجی این کره را تشکیل می دهند، خود کره ی زمین به سه طبقه تقسیم می شود: 1- پوسته ی جامد که محل نشو و نماد و زندگی گیاهان گوناگون و جانوران مختلف و آدمیان می باشد 2- قسمت مذاب زمین که در اعماق بالغ بر 60 کیلومتری پوسته ی جامد زمین قرار دارد؛ مذاب بودن این طبقه به علت حرارت زیاد آن است. 3- هسته ی مرکزی که جامد است.(2)
در این طبقه بندی از زمین، طبقه ی دوم که در اعمال 60 کیلومتری قرار داشته و مذاب است، اسطوره ی دوزخ را که در اساطیر ایران باستان، جایگاه آن در دل زمین دانسته شده به ذهن متبادر می کند.
طبقه بندی اساطیری زمین در بندهش اینگونه بیان شده:
«چنین گوید او، که: نخست، یک سوم زمین را فراز آفرید سخت چون سنگزار؛ یک سوم این زمین را فراز آفرید گرد آکنده؛ سه دیگر یک سوم این زمین را فراز آفرید از گل نرم» (3)
در روایت پهلوی همچنین در توصیف موقعیت زمین در فضا آمده است:
«زمین را همچون زرده تخم مرغ در میان آسمان آفریده که خود چون تخم مرغ است»(4)
این مطلب در آثر حماسی زبان فارسی منعکس شده:

«چو دریاست این گنبد نیلگون
زمین چون جزیره میان اندرون»(5)

مطابق آنچه از مطالب فوق استنباط می شود، نمای کلی زمین در میان آسمان و تقسیم بندی طبقات آن به شکل زیر است:

 جولانگاه اساطیر

 

1- 3- نمای طبقات داخلی زمین

جغرافیای زمین در اساطیر ایران- در میان متون کهن پهلوی، کاملترین متنی که مطابق آن می توان نقشه ای فرضی از جغرافیای اساطیری زمین ترسیم کرد. «بندهش»است. به غیر از بندهش، فصول از روایات پهلوی، گزیده های زادسپرم، مینوی خیرد و برخی دیگر از متنهای پهلوی نیز به این موضوع اختصاص یافته؛ مطابق آنچه در این متون بیان شده، کره ی زمین، به دو نیمکره ی زیرین و زبرین تقسیم می شود که تنها نیمکره ی زبرین آن قابل زیست برای انواع حیوان و انسان است. زیرا نیمکره ی زیرین آن را آب در برگرفته:
 جولانگاه اساطیر

2- 3- نمای آسمان و دو نیمکره ی زیرین و زبرین زمین

درباره ی چگونگی زمینها- «گوید در دین که: زمین سی و سه نوع است».(6) در آغاز هزاره ی هفتم، پس از تازش اهریمن بر زمین، «هنگامی که تیشتر آن باران را ساخت که دریاها از او پدید آمدند، زمین را همه جای نم بگرفت، به هفت پاره بگسست، دارای زیر و زبر و بلندی و نشیب بشد. پاره ای به اندازه ی نیمه ی در میان و شش پاره ی (دیگر) پیرامون (آن قرار گرفت).(7) هر پاره را اقلیمی گفتند که در پهلوی «کشور» گفته می شود. چون دارای مرز هستند.«پاره ای راکه به خراسان است، کشور ارزه؛ پاره ای را (که) به ناحیه ی خاوران است، کشور سَوَه؛ دو پاره را (که) به ناحیه ی نیمروز است، کشور فردَ دَفش و یدَ دَفَش؛ دو پاره را که به ناحیه ی اباختر است، کشور و روبَریشن و وُروجَریشن خوانند. آن را که میان ایشان و به اندازه ی ایشان است. خونیرث خوانند.»
 جولانگاه اساطیر

3-3- نمای نیمکرده ی شایسته زیست زمین که هفت کشور «اقلیم» بر آن قرار دارد برگرفته ای کتاب «از اسطوره تا تاریخ» مهرداد بهار

در باره ی چگونگی کوهها بر زمین- تازش اهریمن، لرزه ای سخت بر تن زمین انداخت. در اثر این لرزش کوهها رستند. نخست دو رشته کوه اصلی رست. یکی البرز، که پیرامون زمین است و به آسمان پیوسته.(8) (باید دانست که پیرامون البرز، یعنی مرز دو نیمکره ی زیرین و زبرین زمین) دوم کوه تیرگ یا تیرگ البرز که سطح نیمکره ی زیرین رابه دو نیم می کند. این نکته، چنین روشن در متون پهلوی نیامده است و تنها نتیجه گیری از مطالب بندهش است که چنین نظری را تأیید می کند. در بندهش آمده است:
«هنگامی که خورشید براید، بر کشور ارزَه، فردَدفش و یددفش و نیمی از خونیرث تابد؛ و هنگامی که به دیگر سوی تیرگ اندر شود، بر کشور سَوَه، و وروجرشن، و روبرشن و نیمی (دیگر) از خونیرث تابد. هنگامی که اینجا روز است آنجا شب است. زیرا کوه تیرگ را است (که) شب پیدا شود.»(9)
از این گفتار بر می آید که کوه «تیرگ» نیمکره زبرین زمین را به دو نیم می کند. و هنگامی که شرق، جنوب و نیمی شرقی- جنوب خونیرث روز است، به علت وجود تیرگ البرز، شمال و غرب ونیمی غربی- شمالی خونیرث شب است. بنابراین، در واقع، «تیرگ البرز، در خط «شمالی شرقی- جنوب غربی»، نیمکره ی شایسته ی زیست زمین را به دو نیمه می کند و باعث پیدایی شب و روز می شود.(10)
 جولانگاه اساطیر

3- 4- نمای نیمکره ی زبرین زمین، هفت کشور و رشته کوهای اصلی زمین برگرفته از کتاب «از اسطوره تا تاریخ» مهرداد بهار

در باره ی چگونگی دریاها بر زمین- چون ایزدتشتر بر زمین باران آورد، باد آن را تا سه روز به جای جای زمین راند.(11) از آن باران، دریای فَراخکرد که یک سوم زمین را در بر دارد به ناحیت نیمروز، کناره ی البرز پدید آمد. (12) از آنجا که دو اقلیم جنوبی، تنها یک ششم نیمکره ی زبرین را- بنا به اساطیر پهلوی- در برمی گیرند، منطقا باید انگاشت که بخشی از خونیرث را نیز دریای فراخکرد در برگرفته.(13)
شش دریای دیگر نیز در زمین پیدا آمد که در بندهش از آنها نام برده شده: سه دریای شور مایه ور هست که یکی (پودیگ و یکی کمرود و یکی سیاه بُن) است. پودیگ، هم ناحیت دریای فراخکرد و به فراخکرد پیوسته است. میان این دریای فراخکرد و پهلوی آن، پودیگ، را دریایی گرفته است که دریای سدویس خوانند. (14) میان ارزه و سَوه وخونیرث نیز دریاست، چونان که بهری از دریای فراخکرد پیرامون (آن ها) را بداشت.(15)
موقعیت جغرافیایی دریاها- دریای فراخکرد همانگونه که ذکر شد در کنار البرز قرار دارد. در جنوب، دریای پودیگ قرار گرفته. میان این دریا و دریای فراخکرد، دریای سدویس قرار دارد، پودیگ از راه این دریا به فراخکرد راه دارد. این دو دریا باید منطقاً در جنوب خونیرث قرار گرفته باشند، زیرا همه ی اطلاعات دقیق جغرافیایی در نامه های پهلوی مربوط به خونیرث و پیرامون آن است. دریای دیگر، کمرود خوانده می شود که در شمال (شمال خونیرث) است و از ترکستان می گذارد. دریای دیگر، دریای سیاوُبُن است در سوی روم. روم نیز چنان که پس از این خواهد آمد، د رخونیرث بوده است. دو بحر متصل به دریای فراخکرد نیز چنانکه پیش از این یاد آوری شد یکی در شرق، میان کشورارزه و خونیرث و دیگری در غرب میان سَوه و خونیرث قرار دارد. (16) با این توضیحات می توان نمای نیمکره ی زیرین زمین را رسم کرد.
 جولانگاه اساطیر

4-3- نمای زمین بر پایه ی نامه های پهلوی برگرفته از کتاب «از اسطوره تا تاریخ» مهرداد بهار

درباره ی چگونگی مردمان، بر زمین- خونیرث، وسیع ترین کشور، در جغرافیای اساطیری زمین محسوب می شود، از نژادهای گوناگون و گروه های مختلف بشر، که توسط زن و مرد نخستین (مشی و مشیانه) به وجود آمدند، شش گونه و نژاد از آن ها که ایرانی و انیرانی اند در خونیرث ساکن شدند.
«از آن شش گونه، جفتی، مرد تاز و زن گوازگ نام بودند. ایشان (راه نشستگاه) به دشت تازیان بود، جفتی، مرد هوشنگ، زن گوزگ نام؛ ایرانیان از او بودند.» (17)

«سپه چون به نزدیک ایران کشید
همانگه خبر با فریدون رسید.»(18)

جفتی به توران و روم رفتند:

«دگر تور را داد، توران زمین
ورا کرد سالار ترکان و چین» (19)

«نخستین به سلم اندرون، بنگرید
همه روم و خاور مر او را سزید»(20)

جفتی به چین و جفتی به سند رفتند:

«یکی روم و خاور دگر ترک و چین
سیم دشت گردان و مهران زمین» (21)

«چون پیران پیامد ز هند ز چین
سخن رفت زان شهر با آفرین» (22)

بدین ترتیب ایران، توران، روم، عربستان، چین و هند با سند جزء خونیرث است.
گمان نمی رود که منظور از چین در این تقسیم بند، سرزمین اصلی چین باشد؛ زیرا در شاهنامه ی فردوسی نیز هنگامی که سخن از چین می رود، سرزمینی در همسایگی شمال شرقی ایران که حد میان آن و ایران را سرزمین توران فرا می گرفته منظور است که بیشتر بر می آید همان ترکستان شرقی یا سین کیانگ، امروزی باشد.(23) ذکر نام چین در کنار ترک در شاهنامه نیز مؤیّد این نظر است:

«بدان ای شهنشاه ترکان و چین
گسسته دل روشن از به گزین»(24)

از پانزده گونه ی اولیه بشر، شش گونه به خونیرث ماندند «نه گونه شان بر پشت گاو سرسوگ، بدان دریای فراخکرد، بدان شش کشور دیگر گذشتند و (در) آنجای (ها) نشستن کردند». (25) به جز شش کشوری که درخونیرث جای دارند، نام سرزمین های اساطیری دیگری چون کشمیر، کابلستان، مازنداران، خراسان، مرو، بلخ، هری، ری و... نیز که خارج از مرز خونیرث اند در شاهنامه ذکر شده.
در باره ی چگونگی رودها- «در دین گویند که: این دو رود را هرمزد از اباختر، نیمه، از البرز، فراز تا زانید، یکی به خاوران (شد) که اَروند ویکی به خراسان شد که وه خوانند.» (26) در تطبیق میان جغرافیای اساطیری و جغرافیای نوین زمین، دجله در جایگاه (اروند رود) و رود سند در جای (وه رود) قرار می گیرد:
«آب ارنگ را بر خوانم،- که رود دجله است- که: «خون آن مردم مرده را برسان!»(27)
درباره ی (وه رود) نیز در بندهش آمده است:
«وه رود به خراسان بگذرد، به سندبوم شود، به هندوگان به دریا ریزد، او را آنجا مهران رود خوانند.» (28)
به این تغییر نام، در شاهنامه نیز می توان باز خورد.:

«اگر پهلوانی ندانی زبان
به تازی، تو اروند را دجله خوان» (29)

«همی رو چنین تا سر مرز هند
وز آنجا گذر به دریای سند» (30)

بر اساس مطالبی که عنوان شد می توان جغرافیای امروز جهان را بر جغرافیای اساطیری آن تطبیق داد:

 جولانگاه اساطیر

 

5-3- نمای جهان، سرزمین ها، رودها و دریاهای آن برگرفته از کتاب «از اسطوره تا تاریخ» مهرداد بهار
اکنون با قرار دادن این نقشه، در کنار نقشه های نوین جغرافیایی به راحتی، می توان تشخیص داد، این نقشه ی جغرافیایی، نمایشگر کدام سرزمینهاست. بنابراین نقشه، دریای کمروت، دریای خزر، و دریای «سیاوبن» همان دریای سیاه و مدیترانه است. دریای فراخکرت، اقیانوس هند، و دریای پودیگ، خلیج فارس است. دریای ستویس هم همان دریای عمان است. بیشه زاری که در فرد دفش قرار دارد همان جزیره ی سیلان فعلی است. دو دریایی که خونیرث را از ارزه و سوه جدا می کند نیز دریای سرخ و خلیج بنگال هستند. بنابراین کشور سَوَه، آفریقا و کشور ارزه شامل هند و چین و چین است. کوه تیرگ البرز نیز شامل رشته کوههایی است که از شمال چین و مغولستان آغاز می شود، به هند و کُش و البرز و کوههای ترکیه و شرق دریای مدیترانه و غرب جزیره ی عربستان می پیوندد و در آن سوی دریا، در حبشه، دوباره ارتفاع می گیرد. در این طرح، تنها کوه البرز اوستایی است که به همان صورت اساطیری، در یپرامون زمین باقی می ماند، وگرنه، چنان که دیده می شود، همه ی نام های دیگر اوستایی به گونه ای با جغرافیای خاورمیانه و نزدیک تطبیق داده شده است وحتی در مورد دریاها، برای تطبیق با جهان تازه، نام چند دریا که در اوستا نیامده است در ادبیات پهلوی به چشم می خورد. (31)

پی نوشت ها :

1- یشتها، فروردین، یشت، کرده ی 1، بند 2.
2- دهخدا، علی اکبر خان، فرهنگ لغت، انتشارات دانشگاه تهران، 1350، ذیل کلمه زمین، 452.
3- بندهش، 40.
4- روایت پهلوی، 129/ 5.
5- گرشاسب نامه/ 6/ 1.
6- بندهش/ 70.
7- همان.
8- همان/ 71.
9- همان.
10- از اسطوره تا تاریخ، 16.
11- شاهنامه، 1/ 149.
12- همان، 2/ 28/ 21.
13- همان، 5/ 235/ 1688.
14- همان، 1/ 77/ 464.
15- بندهش، 73.
16- از اسطوره تا تاریخ، 17.
17- بندهش، 83.
18- شاهنامه، 1/ 118/ 641.
19- همان، 90/ 183.
20- همان، 180.
21- همان، 3/ 112/ 1738.
22- از اسطوره تا تاریخ، 20.
23- شاهنامه، 3/ 114/ 1731.
24- همان، 112/ 1738.
25- از اسطوره تا تاریخ، 20.
26- بندهش، 83.
27- همان، 74.
28- زادسپرم، گزیده های زادسپرم، ترجمه ی دکتر محمد تقی راشد محصل، مؤسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران 1366، 34/ 10.
29- بندهش، 75.
30- شاهنامه، 1، 67/ 276.
31- از اسطوره تا تاریخ، 22.

منبع مقاله: سرخوش، فائقه؛ (1389)، اسطوره‌ی آسمان و زمین زمین و آسمان در باور ایرانیان، تهران: ترفند 1389.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط