نویسنده: سید احمد وکیلیان
غذای مخصوص سحر را «سحری» گویند و بیشتر مردم، سحری غذاهای پختنی و گرم می خوردند. بعضی از افطار مشغول پختن سحری می شوند و برخی دو سه ساعت مانده به سحر از خواب بر می خیزند و سحری می پزند. گاهی برخی از غذاها مثل پلو را پس از پختن دم می کنند تا برای سحر گرم بماند. در یزد به این کار «بوچون» کردن گویند. پیشترها برای «بوچون» کردن غذا، مقداری از آتش اجاق را بیرون می آورند و روی سر دیگر می گذاشتند و دور و بر اجاق را با آجر یا خشت یا قلوه سنگ می بستند تا آتش خفه نشود. بدین ترتیب برای سحر غذا مغز پخته و گرم باقی می ماند. اگر دیگ سنگی بود، روی سر آن آتش نمی گذاشتند، بلکه با پارچه کلفتی دهانه دیگ را می پوشاندند. با این کار تا چند ساعت غذا گرم می ماند و سحر احتیاج به گرم کردن نداشت.
بعد از خوردن سحری، خوردن میوه فصل و چای غلیظ و پررنگ و گاهی دم کرده سنبل الطیب برای جلوگیری از عطش ضروری است. در قدیم که سماور و قوری نبود، در فرنق خمین چای را در نوعی کتری از آهن سفید یا سیاه و یا حلب به نام «شامورتی» دم می کردند. آب را هم در کوزه ای سفالی به نام «سبو» جوش می آوردند. به این ترتیب که آب را در سبو می ریختند و سبو را در تنور می گذاشتند تا جوش بیاید. برای دم کردن چای، سبو را از تنور بیرون می آوردند و آب جوش را در «شامورتی» می ریختند و به آن چای اضافه می کردند. بعد شامورتی را کنار منقل آتش می گذاشتند تا چای دم بکشد.
آنهایی که به سیگار یا قلیان یا چپق و تریاک معتاد هستند، بعد از خوردن سحری در آخرین لحظات به استفاده از این مواد مشغول می شوند و دودی می کشند. اصطلاح «آب است و تریاک» که در گذشته مؤذنان و مناجات خوانان یا شبگردان لحظاتی قبل از اذان صبح با صدای بلند می گفتند، کنایه از آن بود که تنها به اندازه خوردن جرعه ای آب و کشیدن دود فرصت باقی است.
در اصطهبانات این اصطلاح گفته می شد: «آب است و تریاک/ نان است و خشخاش/ مؤذن دهن پاک آب است و تریاک» در روستای سرایان فردوس می گفتند: «وقت قلیان است و آب شیعیان بو تراب/ سوی مسجد کن شتاب/ تا تو را باشد ثواب». در بجنورد می گویند:«آب است و قلیان» در محمد آباد شوقان جاجرم بجنورد با طلوع سفیده صبح دست از غذا می کشیدند؛ اما تا چند لحظه استفاده از آب آشامدینی و دود را جایز می دانستند؛ مثلاً اگر کسی لحظه ای پس از سپیده صبح بپرسد :«آیا می شد غذا خورد؟» هوا را نگاه میکنند می گویند: «او خورده مره» یعنی می توان آب خورد؛ زیرا عقیده دارند آب لطیف تر از غذاست و تا چند لحظه بعد از سحر، خوردن آب جایز است! چون دود را لطیف تر از آب می دانند. با بلند شدن صدای اذان یا بانگ خروس یا از روی ستاره صبح و محل و موقعیت ماه در آسمان یا تشخیص کاه از گل، متوجه تمام شدن شب و آغاز صبح می شوند. تشخیص کاهاز گل هل این صورت است: هر زمانی که از فاصله یکی دو متری دیوارهای کاهگلی بتوان رنگ گاه را از گل تشخیص داد، گویند صبح شده است.
منبع مقاله: محمد حمید، یزدان پرست لاریجانی؛ (1385)، نامه ایران (مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی) جلد سوم، تهران: اطلاعات، چاپ اول.