نویسنده : محمد علی لک آبادی
سال 1292 ه. ق در خانه آیت الله میرزا محمد جواد اصفهانی حسین آبادی (بید آبادی) کودکی چشم به جهان گشود که او را «محمد علی» نامیدند.
«میرزا محمدعلی» مقدمات علوم حوزوی را نزد پدر بزرگوار خود در اصفهان می آموزد و سپس به تهران آمده و فقه و اصول را نزد آیت الله میرزا محمد حسن آشتیانی رحمه اله و عرفان را نزد میرزا هاشم گیلانی اشکوی رحمه الله و حکمت را در محضر سید العلماء میرزا ابوالحسن جلوه رحمه الله فرا می گیرد و در سن هجده سالگی به درجه اجتهاد نائل می شود.
وی پس از فوت پدر به اصفهان باز می گردد و از محضر علامه میرزا محمد هاشم خوانساری رحمه الله استفاده ها می برد و همان جا ریاضیات و زبان فرانسه را نزد سرتیپ عبدالرزاق بغایری می آموزد.
انتشار کتاب کفایه الاصول آیت الله محمد کاظم خراسانی رحمه الله او را به نجف اشرف می کشاند. وی در آنجا از محضر مرحوم آخوند و بزرگانی چون آیت الله شیخ فتح الله شریعت اصفهانی رحمه الله معروف به شیخ الشریعه و آیت الله میرزا حسین خلیلی رحمه الله بهره ها می برد و سرانجام آستان بوسی درگاه امیرالمؤمنین و مولی العارفین علیه السلام ابواب حقیقی علم را به روی او باز می کند و او به سر چشمه علم و معدن غیب متصل می گردد. خود ایشان را در این مورد می گوید:
«در دیار سلام «نجف اشرف» عزم چله نشینی در محضر مولی الموالی را داشتم و به این عزم جامه عمل پوشاندم. پس از گذشت چهل روز دیدم که باب علم به رویم گشوده شد و همه چیز برایم واضح و مبرهن گردید.»
وی پس از فوت مرحوم آخوند به سامرا رفته، در درس آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی رحمه الله شرکت می جوید و در همان جا به تدریس فقه و اصول و فلسفه می پردازد و حوزه درسی اش از قوی ترین حوزه ها می گردد.
حضرت امام خمینی رحمه الله در مورد چگونگی آشنا شدن با مرحوم آیت الله شاه آبادی استاد عرفان و اخلاق شان می فرماید:
«در حوزه که بودم احساس می نمودم گمشه ای دارم که برای یافتن آن تلاش می کردم. از جمله کسانی که از این وضع من آگاهی داشت مرحوم حاج آقا محمد صادق شاه آبادی بود. روزی در مدرسه فیضیه به من برخورد و گفت: اگر گمشده ات را می خواهی در فلان حجره نشسته است. گفتم چه کسی را میگویی؟ گفت: حاج آقا شاه آبادی. چون متوجه حجره مورد نظر شدم، دیدم مرحوم حاج آقا شاه آبادی با مرحوم آیت الله حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، نشسته و بحث می کنند. در کنار ایشان عده ای دیگر نیز حضور داشتند و به بحث آن دو نفر گوش می کردند و احیاناً در بحث ها شرکت می کردند. من هم در گوشه ای به انتظار ایستادم، پس از تمام شدن بحث، مرحوم شاه آبادی به سوی منزل حرکت کردند، من هم دنبال شان رفتم، در بین راه تقاض کردم که با ایشان یک درس فلسفه داشته باشم. اما زیر بار نرفتند... سرانجام تا قبل از رسیدن به منزل، ایشان را راضی نمودم که درس فلسفه را شروع کنند، وقتی پذیرفتند، گفتم: آقا من فلسفه نمی خواهم، گمشده من چیز دیگری است، برای همین از شما بحث عرفان می خواهم. اما قبول نمی کردند تا این که به منزلشان رسیدم. در این هنگام تعارف کردند تا وارد شوم، برای این که به نتیجه برسم پذیرفتم. در خانه او حالتی یافتم که گویی هرگز نمی توانم از ایشان دست بردارم، آن قدر اصرار نمودم تا آن که عصر روزی را معین کردند. از آن زمان، تحصیل من در خدمت ایشان آغاز شد. پس از دو، سه جلسه به جایی رسیدم که دیدم نمی توانم از استادم جدا شوم. ابتدا تنها در درس عرفان حاج آقا شاه آبادی حضور می یافتم اما بعد به جلسه های اخلاقشان هم رفتم.»
امام در اولین جلسه ای که با آیت الله شاه آبادی برخورد می کند، از کیفیت وحی می پرسد، ایشان در پاسخ می فرماید:
«"ه" در انّا انزلناه فی لیله القدر اشاره به حقیقت غیبیه نازله در بنیه محمدی است که حقیقت شب قدر می باشد.»
و همین اشارت لطیف بود که روح شیفته «روح الله» را به گمشده خویش می رساند. در نیمه دوم کتاب شرح دعای سحر استنادها به کلمات گران قدر شیخ کبیر، آیت الله شاه آبادی است و نیز حاشیه های نیمه اول این کتاب حاصل این دیدار شیرین است.
امام خمینی رحمه الله در مورد جلسات درس می گوید: «گاهی که زیاد می شدیم سه نفر بودیم، ولی بیشتر اوقات من تنها بودم و عرفان را نزد ایشان می خواندم.
از آقای شاه آبادی پرسیدم: مطالبی که شما می گویید در کتاب نیست از کجا می آورید؟ گفتند: گفته می شود.
من در طول عمرم روحی به لطافت و ظرافت آیت الله شاه آبادی ندیدم. مرحوم شاه آبادی لطیفه ای ربانی بود. اگر آیت الله شاه آبادی هفتاد سال تدریس می کرد، من در محضرش حاضر می شدم چون هرروز حرف تازه ای داشت.»
مرحوم امام خمینی رحمه الله از قول آیت الله شاه آبادی در خصوص عبادات مختلف می فرماید:
« جمیع عبادات، سرایت دادن ثنای حق جلت عظمته است تا نشئه ملکیه بدن و چنان چه از برای عقل حظی از معارف و ثنای مقام ربوبیت است و از برای قلب حظی است، و از برای صدر حظی است، از برای ملک بدن نیز حظی است که عبارت است از همین مناسک. پس روزه ثنای حق به صمدیت و ظهور و ثنای او به قدوسیت و سبوحیت است، چنانچه نماز که احدیت جمعیه و جمعیت احدیه دارد، ثنای ذات مقدس است به جمیع اسماء و صفات.»(1)
همچنین آن استاد بی بدلیل عرفان می فرماید: «همه ارباب صنایع و حرف و اهل لذات و معاملات و عادات، اعمال خود را به «حضور قلب» انجام می دهند به جهت آن که قلب دارای محبوب است و لذا متوجه به محبوب خواهد بود و فقط اهل عبادت محروم از قلبند! با آن که اُسِّ اساس پرستش و ستایش بر حضور است؛ و حقیقتاً تمام عاملین به اعمال خود اخطار می کنند به اهل عبادت که ما عملی نکرده ایم مگر به حضور قلب، آیا شما در تمام عمر عبادت کرده اید به حضور قلب یا نه؟»(2)
جناب آقای خوشدل، خادم مسجد آیت الله شاه آبادی در مورد حضور قلب ایشان در نماز نقل می کند: مشغول اقامه نماز در شبستان بودیم، از بالای محراب از یک پنجره باز، ماری جلوی سجاده آقای شاه آبادی افتاد، جماعت پراکنده شد اما ایشان نماز را ادامه دادند و مار بعد از نماز از آن جا دور شد و ایشان متوجه مار نشدند، از شدت حضور قلب.
یک روز بعد از نماز جماعت یک مرد روستایی خدمت آیت الله شاه آبادی رسید و گفت: هر وقت من نمازم را به شما اقتدا می کنم، سیدی را می بینم که جلوتر از شما به نماز می ایستند. آقا از او می پرسند: شغل شما چیست؟ او می گوید: مرد کشاورزی هستم که از یکی از روستاهای ورامین محصولات خود را به شهر می آورم و می فروشم. آقا پرسیدند: غذا چه می خوری؟ روستایی پاسخ داد: از محصولات خودم. روز بعد همان مرد خدمت آقای شاه آبادی رسید و عرض کرد که من امروز آن سید را ندیدم. آقای شاه آبادی می پرسند: امروز غذا چه خورده ای؟ مرد روستایی پاسخ داد که از بازار تهیه کردم. آقای شاه آبادی فرمودند: به همین دلیل است که آن سید را ندیده ای!
آیت الله نور الله شاه آبادی تعریف می کنند:
روزی من به همراه دو نفر دیگر از شاگردان آقا در محضر ایشان بودیم که ایشان فرمودند: «سالک اگر بر روی افکار و خطورات خود تمرکز کند(یعنی کنترل کند) در همان اوایل، طی الارض نصیبش می شود.» پس از این حرف ما چند نفر در گوشی از هم پرسیدیم که: آیا تو طی الارض داری؟ پاسخ همه ما منفی بود، نتیجه گرفتیم که خود آقا چنین قدرتی را دارد. به ایشان عرض کردیم: ما چنین ویژگی نداریم،پس شما در صحبت خودتان، که را می فرمودید؟ ایشان فقط یک جمله پاسخ داد:
هر که را سرار حق آموختند
مهر کردند و دهانش دوختند
در زمان مرجعیت تامه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی رحمه الله مرحوم حاج محمد حسن اخوان نقل می کند: خدمت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی عرض کردم ما تاکنون وجوهات خود را در تهران به آیت الله شاه آبادی می دادیم، آیا باز هم می توانیم به ایشان بدهیم؟ سید ابوالحسن فرمودند: «شما نباید بگذارید که ایشان لنگ شوند و کارهای ایشان معطل بماند، ایشان خیلی عظمت دارند و ما در مقابل آقای شاه آبادی مثل یک قطره ایم در مقابل دریا.»
از مرحوم حاج اسماعیل دولابی رحمه الله نقل شده است که: مرحوم شاه آبادی حیای زیادی داشت. من عالم خیلی دیده ام. با مرحوم شاه آبادی هم زیاد محشور بودم. بارها به منزل ما می آمدند. هیچ کس از علما را مثل او ندیدم که با آن همه علم، حیائش به این زیادی باشد. اگر در بین راه یک بچه جلوی ایشان را می گرفت و یک ساعت از ایشان سوال می کرد، می ایستاد و به سؤالاتش پاسخ می داد و حیا مانع می شد که صحبت او را قطع کند و به راهش ادامه دهد.
امام خمینی در توضیح حدیث بیست و هشتم کتاب چهل حدیث می فرمایند:
شیخ عارف ما روحی فداه می فرمود: هیچ وقت لعن شخصی نکنید گر چه به کافری که ندانید از این عالم چگونه منتقل شده باشد، مگر آن که ولی معصومی از حال بعد از مردن او اطلاع دهد، زیرا ممکن است در وقت مردن، مؤمن شده باشد پس لعن به عنوان کلی کنید. ایشان هم چنین همین قول را در حدیث سوم، می آورند و می گویند: شیخ جلیل ما عارف کامل، شاه آبادی روحی فداه می فرمودند: «تعییر (سرزنش) به کافر نیز نکنید در قلب، شاید نور فطرتش او را هدایت کند و این تعییر و سرزنش کار شما را منجر به سوء عاقبت کند. بلکه می فرمودند: کفاری که معلوم نیست با حال کفر از این عالم منتقل شده اند، لعن نکنید شاید در حال رفتن هدایت شده باشند و روحانیت آن ها مانع ترقی شما شود.»
سرانجام آیت الله میرزا محمد علی شاه آبادی رحمه الله پس از هفتاد و هفت سال حیات پر برکت در روز پنج شنبه سوم صفر سال 1369 ه. ق ساعت دو بعدازظهر به دیدار دلدار می شتابد. رحمه الله علیه الواسعه.
ایشان از ائمه علیهم السلام روایت می کردند که: شما هر وقت محتاج می شوید دست به دامن ما می شوید و ما هر وقت گرفتار می شویم دست به دامن مادرمان می شویم.
گرفتاری و احتیاج ائمه علیهم السلام همان مقامات قرب الهی است که حد یقف ندارد و لذا ایشان می فرمود: محال است سالک، سیر و سلوک کند و به جایی برسد. مگر از طریق خانم حضرت زهرا علیها السلام و البته منظور از این که به جایی برسد، نه این اموری که مثلاً افکار را بخواند یا هر چیز می خواهد برای او مهیا باشد، نه ! آنها اصلاً ارزش ندارد.
آن چیزی که ارزش دارد مقام قرب پروردگار است و این مقام قرب محقق نمی شود مگر از طریق خانم حضرت زهرا علیهاالسلام.(3)
آن مرحوم به مقام فنای در اهل بیت علیهم السلام رسیده بود، فانی در حضرت صدیقه علیها السلام شده بود، در سفارشی به فرزندانش توصیه می فرماید:
شما هم اگر شب ها توفیق پیدا کردید و بیدار شدید صلوات حضرت صدیقه علیها السلام را بفرستید و با ایشان مأنوس شوید. در نوافل شب به مقام شامخ حضرت زهرا علیها السلام توجه کنید و بدانید که استمداد گرفتن از ایشان موجب قرب و ترقی معنوی می شود و خداشناسی انسان را زیاد می کند.
«میرزا محمدعلی» مقدمات علوم حوزوی را نزد پدر بزرگوار خود در اصفهان می آموزد و سپس به تهران آمده و فقه و اصول را نزد آیت الله میرزا محمد حسن آشتیانی رحمه اله و عرفان را نزد میرزا هاشم گیلانی اشکوی رحمه الله و حکمت را در محضر سید العلماء میرزا ابوالحسن جلوه رحمه الله فرا می گیرد و در سن هجده سالگی به درجه اجتهاد نائل می شود.
وی پس از فوت پدر به اصفهان باز می گردد و از محضر علامه میرزا محمد هاشم خوانساری رحمه الله استفاده ها می برد و همان جا ریاضیات و زبان فرانسه را نزد سرتیپ عبدالرزاق بغایری می آموزد.
انتشار کتاب کفایه الاصول آیت الله محمد کاظم خراسانی رحمه الله او را به نجف اشرف می کشاند. وی در آنجا از محضر مرحوم آخوند و بزرگانی چون آیت الله شیخ فتح الله شریعت اصفهانی رحمه الله معروف به شیخ الشریعه و آیت الله میرزا حسین خلیلی رحمه الله بهره ها می برد و سرانجام آستان بوسی درگاه امیرالمؤمنین و مولی العارفین علیه السلام ابواب حقیقی علم را به روی او باز می کند و او به سر چشمه علم و معدن غیب متصل می گردد. خود ایشان را در این مورد می گوید:
«در دیار سلام «نجف اشرف» عزم چله نشینی در محضر مولی الموالی را داشتم و به این عزم جامه عمل پوشاندم. پس از گذشت چهل روز دیدم که باب علم به رویم گشوده شد و همه چیز برایم واضح و مبرهن گردید.»
وی پس از فوت مرحوم آخوند به سامرا رفته، در درس آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی رحمه الله شرکت می جوید و در همان جا به تدریس فقه و اصول و فلسفه می پردازد و حوزه درسی اش از قوی ترین حوزه ها می گردد.
حضرت امام خمینی رحمه الله در مورد چگونگی آشنا شدن با مرحوم آیت الله شاه آبادی استاد عرفان و اخلاق شان می فرماید:
«در حوزه که بودم احساس می نمودم گمشه ای دارم که برای یافتن آن تلاش می کردم. از جمله کسانی که از این وضع من آگاهی داشت مرحوم حاج آقا محمد صادق شاه آبادی بود. روزی در مدرسه فیضیه به من برخورد و گفت: اگر گمشده ات را می خواهی در فلان حجره نشسته است. گفتم چه کسی را میگویی؟ گفت: حاج آقا شاه آبادی. چون متوجه حجره مورد نظر شدم، دیدم مرحوم حاج آقا شاه آبادی با مرحوم آیت الله حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، نشسته و بحث می کنند. در کنار ایشان عده ای دیگر نیز حضور داشتند و به بحث آن دو نفر گوش می کردند و احیاناً در بحث ها شرکت می کردند. من هم در گوشه ای به انتظار ایستادم، پس از تمام شدن بحث، مرحوم شاه آبادی به سوی منزل حرکت کردند، من هم دنبال شان رفتم، در بین راه تقاض کردم که با ایشان یک درس فلسفه داشته باشم. اما زیر بار نرفتند... سرانجام تا قبل از رسیدن به منزل، ایشان را راضی نمودم که درس فلسفه را شروع کنند، وقتی پذیرفتند، گفتم: آقا من فلسفه نمی خواهم، گمشده من چیز دیگری است، برای همین از شما بحث عرفان می خواهم. اما قبول نمی کردند تا این که به منزلشان رسیدم. در این هنگام تعارف کردند تا وارد شوم، برای این که به نتیجه برسم پذیرفتم. در خانه او حالتی یافتم که گویی هرگز نمی توانم از ایشان دست بردارم، آن قدر اصرار نمودم تا آن که عصر روزی را معین کردند. از آن زمان، تحصیل من در خدمت ایشان آغاز شد. پس از دو، سه جلسه به جایی رسیدم که دیدم نمی توانم از استادم جدا شوم. ابتدا تنها در درس عرفان حاج آقا شاه آبادی حضور می یافتم اما بعد به جلسه های اخلاقشان هم رفتم.»
امام در اولین جلسه ای که با آیت الله شاه آبادی برخورد می کند، از کیفیت وحی می پرسد، ایشان در پاسخ می فرماید:
«"ه" در انّا انزلناه فی لیله القدر اشاره به حقیقت غیبیه نازله در بنیه محمدی است که حقیقت شب قدر می باشد.»
و همین اشارت لطیف بود که روح شیفته «روح الله» را به گمشده خویش می رساند. در نیمه دوم کتاب شرح دعای سحر استنادها به کلمات گران قدر شیخ کبیر، آیت الله شاه آبادی است و نیز حاشیه های نیمه اول این کتاب حاصل این دیدار شیرین است.
امام خمینی رحمه الله در مورد جلسات درس می گوید: «گاهی که زیاد می شدیم سه نفر بودیم، ولی بیشتر اوقات من تنها بودم و عرفان را نزد ایشان می خواندم.
از آقای شاه آبادی پرسیدم: مطالبی که شما می گویید در کتاب نیست از کجا می آورید؟ گفتند: گفته می شود.
من در طول عمرم روحی به لطافت و ظرافت آیت الله شاه آبادی ندیدم. مرحوم شاه آبادی لطیفه ای ربانی بود. اگر آیت الله شاه آبادی هفتاد سال تدریس می کرد، من در محضرش حاضر می شدم چون هرروز حرف تازه ای داشت.»
مرحوم امام خمینی رحمه الله از قول آیت الله شاه آبادی در خصوص عبادات مختلف می فرماید:
« جمیع عبادات، سرایت دادن ثنای حق جلت عظمته است تا نشئه ملکیه بدن و چنان چه از برای عقل حظی از معارف و ثنای مقام ربوبیت است و از برای قلب حظی است، و از برای صدر حظی است، از برای ملک بدن نیز حظی است که عبارت است از همین مناسک. پس روزه ثنای حق به صمدیت و ظهور و ثنای او به قدوسیت و سبوحیت است، چنانچه نماز که احدیت جمعیه و جمعیت احدیه دارد، ثنای ذات مقدس است به جمیع اسماء و صفات.»(1)
همچنین آن استاد بی بدلیل عرفان می فرماید: «همه ارباب صنایع و حرف و اهل لذات و معاملات و عادات، اعمال خود را به «حضور قلب» انجام می دهند به جهت آن که قلب دارای محبوب است و لذا متوجه به محبوب خواهد بود و فقط اهل عبادت محروم از قلبند! با آن که اُسِّ اساس پرستش و ستایش بر حضور است؛ و حقیقتاً تمام عاملین به اعمال خود اخطار می کنند به اهل عبادت که ما عملی نکرده ایم مگر به حضور قلب، آیا شما در تمام عمر عبادت کرده اید به حضور قلب یا نه؟»(2)
جناب آقای خوشدل، خادم مسجد آیت الله شاه آبادی در مورد حضور قلب ایشان در نماز نقل می کند: مشغول اقامه نماز در شبستان بودیم، از بالای محراب از یک پنجره باز، ماری جلوی سجاده آقای شاه آبادی افتاد، جماعت پراکنده شد اما ایشان نماز را ادامه دادند و مار بعد از نماز از آن جا دور شد و ایشان متوجه مار نشدند، از شدت حضور قلب.
یک روز بعد از نماز جماعت یک مرد روستایی خدمت آیت الله شاه آبادی رسید و گفت: هر وقت من نمازم را به شما اقتدا می کنم، سیدی را می بینم که جلوتر از شما به نماز می ایستند. آقا از او می پرسند: شغل شما چیست؟ او می گوید: مرد کشاورزی هستم که از یکی از روستاهای ورامین محصولات خود را به شهر می آورم و می فروشم. آقا پرسیدند: غذا چه می خوری؟ روستایی پاسخ داد: از محصولات خودم. روز بعد همان مرد خدمت آقای شاه آبادی رسید و عرض کرد که من امروز آن سید را ندیدم. آقای شاه آبادی می پرسند: امروز غذا چه خورده ای؟ مرد روستایی پاسخ داد که از بازار تهیه کردم. آقای شاه آبادی فرمودند: به همین دلیل است که آن سید را ندیده ای!
آیت الله نور الله شاه آبادی تعریف می کنند:
روزی من به همراه دو نفر دیگر از شاگردان آقا در محضر ایشان بودیم که ایشان فرمودند: «سالک اگر بر روی افکار و خطورات خود تمرکز کند(یعنی کنترل کند) در همان اوایل، طی الارض نصیبش می شود.» پس از این حرف ما چند نفر در گوشی از هم پرسیدیم که: آیا تو طی الارض داری؟ پاسخ همه ما منفی بود، نتیجه گرفتیم که خود آقا چنین قدرتی را دارد. به ایشان عرض کردیم: ما چنین ویژگی نداریم،پس شما در صحبت خودتان، که را می فرمودید؟ ایشان فقط یک جمله پاسخ داد:
هر که را سرار حق آموختند
مهر کردند و دهانش دوختند
در زمان مرجعیت تامه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی رحمه الله مرحوم حاج محمد حسن اخوان نقل می کند: خدمت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی عرض کردم ما تاکنون وجوهات خود را در تهران به آیت الله شاه آبادی می دادیم، آیا باز هم می توانیم به ایشان بدهیم؟ سید ابوالحسن فرمودند: «شما نباید بگذارید که ایشان لنگ شوند و کارهای ایشان معطل بماند، ایشان خیلی عظمت دارند و ما در مقابل آقای شاه آبادی مثل یک قطره ایم در مقابل دریا.»
از مرحوم حاج اسماعیل دولابی رحمه الله نقل شده است که: مرحوم شاه آبادی حیای زیادی داشت. من عالم خیلی دیده ام. با مرحوم شاه آبادی هم زیاد محشور بودم. بارها به منزل ما می آمدند. هیچ کس از علما را مثل او ندیدم که با آن همه علم، حیائش به این زیادی باشد. اگر در بین راه یک بچه جلوی ایشان را می گرفت و یک ساعت از ایشان سوال می کرد، می ایستاد و به سؤالاتش پاسخ می داد و حیا مانع می شد که صحبت او را قطع کند و به راهش ادامه دهد.
امام خمینی در توضیح حدیث بیست و هشتم کتاب چهل حدیث می فرمایند:
شیخ عارف ما روحی فداه می فرمود: هیچ وقت لعن شخصی نکنید گر چه به کافری که ندانید از این عالم چگونه منتقل شده باشد، مگر آن که ولی معصومی از حال بعد از مردن او اطلاع دهد، زیرا ممکن است در وقت مردن، مؤمن شده باشد پس لعن به عنوان کلی کنید. ایشان هم چنین همین قول را در حدیث سوم، می آورند و می گویند: شیخ جلیل ما عارف کامل، شاه آبادی روحی فداه می فرمودند: «تعییر (سرزنش) به کافر نیز نکنید در قلب، شاید نور فطرتش او را هدایت کند و این تعییر و سرزنش کار شما را منجر به سوء عاقبت کند. بلکه می فرمودند: کفاری که معلوم نیست با حال کفر از این عالم منتقل شده اند، لعن نکنید شاید در حال رفتن هدایت شده باشند و روحانیت آن ها مانع ترقی شما شود.»
سرانجام آیت الله میرزا محمد علی شاه آبادی رحمه الله پس از هفتاد و هفت سال حیات پر برکت در روز پنج شنبه سوم صفر سال 1369 ه. ق ساعت دو بعدازظهر به دیدار دلدار می شتابد. رحمه الله علیه الواسعه.
عظمت و جایگاه رفیع حضرت زهرا علیها السلام در کلام آیت الله شاه آبادی رحمه الله
در نظر آیت الله شاه آبادی؛ آن عارف کامل می فرماید: سالک الی الله در صورتی می تواند به جایی برسد که در ضمن سیر، اول مرتبه اتکاء به خانم حضرت صدیقه علیها السلام داشته باشد و این محبت خانم حضرت صدیقه علیها السلام است که انسان را به راهی که باید برود هدایت می کند و اگر نباشد اصلاً سیری وجود نخواهد داشت.ایشان از ائمه علیهم السلام روایت می کردند که: شما هر وقت محتاج می شوید دست به دامن ما می شوید و ما هر وقت گرفتار می شویم دست به دامن مادرمان می شویم.
گرفتاری و احتیاج ائمه علیهم السلام همان مقامات قرب الهی است که حد یقف ندارد و لذا ایشان می فرمود: محال است سالک، سیر و سلوک کند و به جایی برسد. مگر از طریق خانم حضرت زهرا علیها السلام و البته منظور از این که به جایی برسد، نه این اموری که مثلاً افکار را بخواند یا هر چیز می خواهد برای او مهیا باشد، نه ! آنها اصلاً ارزش ندارد.
آن چیزی که ارزش دارد مقام قرب پروردگار است و این مقام قرب محقق نمی شود مگر از طریق خانم حضرت زهرا علیهاالسلام.(3)
آن مرحوم به مقام فنای در اهل بیت علیهم السلام رسیده بود، فانی در حضرت صدیقه علیها السلام شده بود، در سفارشی به فرزندانش توصیه می فرماید:
شما هم اگر شب ها توفیق پیدا کردید و بیدار شدید صلوات حضرت صدیقه علیها السلام را بفرستید و با ایشان مأنوس شوید. در نوافل شب به مقام شامخ حضرت زهرا علیها السلام توجه کنید و بدانید که استمداد گرفتن از ایشان موجب قرب و ترقی معنوی می شود و خداشناسی انسان را زیاد می کند.
پی نوشت ها :
1- اسرارالصلوه ، ص 13-12
2- شذرات المعارف، شذره چهارم، معرفه 146.
3- به نقل از آیت الله نصر الله شاه آبادی