چکیده
از مسائل مهمّ مطرح شده در قرآن، استقامت و پایداری است. با بررسی آیات قرآن مشخص می شود که پایداری در قرآن کریم مرتبط با صبر، ثبات قدم و استقامت است و هر یک از واژه های فوق، مرتبه ای از پایداری را به خود اختصاص می دهند به طوری که صبر و حلم، مقدمه ی پایداری، ثبات قدم دومین گام و استقامت سومین و مهم ترین گام در راه رسیدن به پایداری در قرآن است. عوامل رسیدن به ثبات قدم و استقامت در قرآن از این قرار است: مژده پیروزی دادن در جنگ، یاری خواستن از خداوند و یادآوری نعمت های او، داشتن قول ثابت، دوری از وعده و وعیدهای مشرکان و اینکه انسان به راه کج نرود و از مسیرخود منحرف نشود و در عمل خود، پایداری داشته باشد. استقامت و پایداری در قرآن، باعث برخورداری از امداد غیبی و دوری از خوف و حزن می شود. برای استقامت و پایداری مصداق هایی نیز در قرآن ذکر شده است که از جمله آنهاست: داستان ابراهیم و پرتاب او به آتش و تبدیل شدن آن به گلستان و هجرت او به سرزمین دیگر برای حفظ ایمان خود از گزند کافران و قربانی کردن فرزند خود و استقامت و پایداری او و فرزندش در این امر.
واژگان کلیدی
صبر، حلم، ثبات قدم، استقامت، پایداری.
مقدمه
زندگی انبیا و رسولان و صالحان با امر تبلیغ و رسالت و دعوت، پیوند خورده است. بدیهی است که رسالت و تبلیغ، با استقامت و پایداری ارتباط نزدیکی دارد. در قرآن به این مسئله، بسیار اهمیّت داده شده و همواره به امر صبر، حلم، ثبات قدم و استقامت تأکید شده است. بنابراین مسئله مهم این است که بدانیم استقامت و پایداری چیست و چه شرایط و نتایجی دارد و نیز هر یک از واژه های صبر، حلم، ثبات قدم و استقامت، چه ارتباطی با مسئله پایداری دارند. مقاله ی حاضر درصدد پاسخگویی به این پرسش هاست.
در این موضوع، مقالاتی چند نوشته شده است: «استقامت و پایداری»، نوشته ی «ایمان یزدانی نیا» که در آن تنها به عوامل، آثار و انواع استقامت به شکلی مختصر پرداخته شده است؛ «استقامت: پایداری در دین»، نوشته «سیدعباس رضوی» و «غلامرضا قدمی» که در آن، ضمن بیان مفهوم استقامت، موارد، آثار و موانع آن به طور مختصر مورد بحث قرار گرفته است و «ارزش صبر و استقامت از دیدگاه قرآن» که در آن بیشتر به ارزش صبر و ویژگی های آن در قرآن پرداخته شده است. همچنین «سیدرضا صدر» کتابی با عنوان «استقامت» نوشته است که در بخش کوچکی از آن، به صورت کلّی به آیات استقامت اشاره شده است؛ البتّه برخی به صورت مصداقی به بررسی استقامت در قرآن پرداخته اند؛ مانند مقاله ی «نگرشی بر استقامت پیامبر در قرآن»، نوشته «ابوطالب عبداللّهی» که در آن، تنها به بررسی صبر پیامبر(ص) در عرصه های مختلف نبوت ایشان پرداخته شده است. از آنجا که در همه مقالات فوق، کاستی هایی به چشم می خورد و از آنجا که این موضوع، نیازمند بررسی های بیشتر و مفصل تری است تا جایگاه و ارتباط آن با واژه های دیگری در قرآن آشکار گردد، در این نوشتار به موضوع پرداخته شده است.
1-صبر و حلم، مقدمه ی پایداری
در قرآن کریم، صبر و حلم مقدمه ی پایداری است، به طوری که وقتی کسی از این دو صفت عاری باشد، هرگز نمی تواند به استقامت و پایداری نایل شود؛ البتّه می توان حلم را در مرتبه ای بالاتر از صبر قرار داد چون صبر در عمل ناصواب نیز به کار می رود. (ر.ک: بقره، 175، فصلت: 24، فرقان: 42) ولی حلم، تنها در رابطه با کارهای نیک مورد استفاده قرار می گیرد به طوری که یکی از صفات خداوند نیز حلم است:
1-1-صبر
1-1-1-واژه شناسی صبر
راغب اصفهانی در تعریف صبر می گوید: «خودداری در تنگنا و گرفتاری. صبر یعنی نگهداری نفس بنابر آنچه مقتضای شرع و عقل است یا نگهداری نفس از آن چه عقل و شرع، مقتضی حفظ از آن است. اگر نگاهداری نفس برای مصیبتی باشد، آن را تنها صبر می نامند.»(راغب اصفهانی، 1416: 474) و متضادّ آن، بی تابی است. (ابن منظور، 1414: 438/4) طریحی نیز می گوید: «نگاهداشتن نفس از آشکار نمودن بی تابی... و صبر، یک مرتبه، با علی استعمال می شود همان گونه که در معاصی به کار می رود و یک مرتبه، با علی استعمال می شود همان گونه که در طاعات به کار می رود.»(طریحی، 1414: 448/1) مصطفوی نیز در این باره می گوید: «همانا اصل واحد در این مادّه، حفظ نفس از اضطراب و بی تابی با سکون و طمأنینه است...»(مصطفوی، 1416: 182/6- 184 و قمی، 1407: 134) از جمله مشتقّات کلمه ی صبر، «اصطبار» است که قرشی درباره آن می گوید: «خویشتن را وادار کردن به صبر است.»(قرشی، 1384: 3- 106/4)
1-1-2-صبر در قرآن و اقسام و مراتب آن
کلمه ی صبر، حداقل 100 بار در قرآن به کار رفته است. موارد و فواید آن چنین است: صبر باعث پاداش بهشت است. از صفات اهل ایمان، دعوت به صبر است. صبر به همراه تقوی، از امور مهم هستند. صبر منجر به رستگاری می شود. در امور زندگی و زناشویی، صبر بهتر است. صبر انبیا در مقابل آزار و اذیّت. صبر در هنگامه دعوت و رسالت. خدا با صابران است. جنگ جوی صابر بر چند دشمن، توان غلبه می یابد. آیات الهی برای اهل صبر، قابل درک است. صبر باید برای رضای خدا باشد. خداوند بر اهل صبر، سلام می فرستد. صبر همراه توکل است. صبر به کمک خدا انجام می شود. عجله در مقابل صبر است. خیر با صابران است. پیامبران از صابران هستند. صبر بر حوادثی که انسان به آن علم ندارد. صبر، صفت مؤمنان است نه کافران. صبر مقدمه ی توکل است. صبر برای هدایت دیگران لازم است. خدا صابران را دوست دارد.
صبر به اعتبار متعلّقش بر سه قسم است: اول، صبر بر طاعت؛ دوم، صبر از معصیت؛ سوم، صبر در بلا. صبر به لحاظ کیفیّت بر چهار مرتبه است: 1. صبر به نحوی که از او جزع و اضطراب ظاهر نشود و مراد از آن، مطلق صبر است (ر.ک: قمی، 1407: 134)؛ 2. صبر به نحوی که از او جزع در ظاهر و نه در باطن دیده نمی شود؛ 3. صبری که از محبّت و شوق، ناشی شده است و این همان، صبر زیبا است. 4. صبری که برای عبودیّت و بندگی است. (ر.ک: مصطفوی، 1416: 182/6- 184)
مصطفوی، برای هریک از مراتب صبر، به آیاتی از قرآن اشاره می کند که از این قرارند: مرتبه ی اوّل: مانند ابراهیم، 21 و کهف، 69 و 78؛ مرتبه ی دوم: مانند آل عمران، 186 و شوری، 43؛ مرتبه سوم: مانند رعد، 22 و مرتبه چهارم: مانند بقره، 61 و 155، نحل: 42 و 127 و احقاف، 35.
بنابراین همان طور که مشاهده گردید، صبر دارای مراتبی است. صبر مرتبه ی چهارم، یعنی صبر برای عبودیّت بندگی، مقدمه ی پایداری است زیرا عبادات و اعمال عبادی، مستلزم تحمّل مشقّت هایی هستند و کسی که در آن صبر نداشته باشد، به تباهی کشیده می شود.
1-2-حلم
1-2-1-واژه شناسی حلم
راغب اصفهانی در تعریف حلم می گوید: «نگاه داشتن نفس و خوی از هیجان غضب و جمع آن، احلام است.»(راغب اصفهانی، 1416: 253) طریحی آن را مانند راغب اصفهانی، تعریف می کند و می گوید: «حلیم از اسماء خداوند متعال است و او کسی است که غضب، او را تحریک نمی کند.»(طریحی، 1414: 448/1) ابن منظور، آن را به معنای عقل گرفته و می گوید: «جمع آن، احلام و حلوم است.» ابن منظور، 1414: 146/12) مصطفوی نیز می گوید: «همانا اصل واحد در این ماده، همان حلم به معنای نگاه داشتن نفس و خوی از هیجان غضب و از احساسات است و حصول حالت سکون و طمأنینه و صبر در مقابل آنچه موافق طبع نمی باشد، در مقابل عجله و شتابکاری و حماقت و غضب.»(مصطفوی، 1416: 273/2).
1-2-2-حلم در قرآن
این کلمه به شکل «حلیم»، 15 بار در قرآن به کار رفته است که 11 بار آن درباره ی خداوند و 4 بار، درباره ابراهیم(ع)، اسماعیل(ع) و شعیب(ع) است. از مقابله ی حلوم با عقول، معلوم می شود که حلم، غیر از عقل است و حلیم از اسماء حسنی و صیغه مبالغه است؛ یعنی مهلت دهنده است. به گناهکاران مهلت می دهد و در عذاب آنها عجله نمی کند. مهلت دادن، یک نوع بردباری است.(قرشی، 1384: 1-167/2 و 169) از آنجا که این واژه بیشتر درباره ی خداوند به کار رفته است، اهمیّت و ارزش آن آشکار است و مشخّص می شود که حلم مرتبه ای بالاتر از صبر دارد زیرا معنای حلیم، نزدیک به معنای صبور در خداوند است، با این تفاوت که گناهکار در صفت حلیم خداوند، بیشتر از صفت صبور او در عقوبت امان می یابد.(ابن منظور، 1414: 438/4)
2- ثبات قدم و پایداری
2-1-واژه شناسی ثبات
راغب اصفهانی می گوید: «ثبات در مقابل زوال است.» (راغب اصفهانی 1416: 171) طریحی فعل «ثبت» را به معنای «همیشگی نمود و ماندگار شده می داند. (طریحی، 1414: 238/1) مصطفوی نیز می گوید: «همانا اصل واحد در این مادّه، همان استقرار و دوام چیزی می باشد و در مقابل زوال است و این معنی می تواند در موضوع یا در حکم یا در قول یا در رأی یا غیره باشد. پس گفته می شود: حکم او ثابت است یا قول او ثابت است یا رأی او ثابت است و او کسی است که نفسش ثابت است.»(مصطفوی، 1416: 5/2)
2-2-ثبات قدم در قرآن
یکی از کلماتی که در قرآن برای اشاره به استواری و پایداری مؤمنان به کار رفته، واژه «ثبات قدم» است. این واژه، رابطه ی نزدیکی با استقامت دارد. از بررسی آیات قرآن به دست می آید که دومین قدم در راه رسیدن به پایداری، برخورداری از ثبات قدم است.
2-2-1-فواید ثبات قدم در قرآن
از جمله فوایدی که در قرآن برای ثبات قدم ذکر شده است، از این قرارند:
2-2-1-1-پایداری در برابر دشمن
خداوند می فرماید: «وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ و جُنودِهِ قَالُوا رَبَّنَا فرغ عَلَینا صَبراً وَ ثَبِّت اقدامَنا وَ انصُرنا عَلَی القَومِ الکافِرینَ»(بقره: 250) «تثبیت اقدام»، کنایه است از اینکه ایشان را در جهاد، ثابت قدم کند تا فرار نکنند. (طباطبایی، 1417: 293/2) «ثَبَّت اقدامَنا» یعنی به ما نهایت قدرت و استواری هنگام جنگ به خاطر دوری از تزلزل، عطا فرما و منظور تنها تثبیت قدم ها نیست.(آلوسی بغدادی، 1398: 172/1)
عبارت «رَبَّنَا افرِغ عَلَینا صَبراً» تعبیری است که صحنه شکیبایی را به عنوان فیضی از سوی خدا به تصویر می کشد که خداوند، آن را بر بالای سرشان می ریزد و ایشان را در بر می گیرد و همو آرامش و سکون و تاب و تحمّل هول و هراس و مشقّت و سختی را بر پیکرشان، ریزان و باران می سازد. «ثَبِّت اقدامَنا»، یعنی چه گام ها در ید قدرت خدای سبحان است: آنها را به گونه ای ثابت می دارد که از جای تکان نمی خورند و نمی جنبند و نمی لرزند. (ر.ک: قطب، 1417: 263/1) در ادامه ی آیه، مشخص می شود که یکی از نتایج ثبات قدم، پیروزی آنها بر کفار است و این پیروزی، در پرتو حمایت خداوند حاصل می شود؛ پس، ثبات قدم داشتن، باعث پایداری در برابر دشمن می شود.
2-2-1-2-امداد غیبی خداوند
در سوره ی انفال، خداوند به استواری و پایداری در کارزار، حرکت و پیشروی در پیکار، آمادگی پیدا کردن و تهیه تدارکات برای رزم و نبرد و اطمینان داشتن به پشتیبانی یزدان در جنگ، فرمان می دهد. در این راستا یادآور می شود که چگونه مؤمنان را با یاری فرشتگان، پایدار کرد و با بارش باران به کمکشان شتافت؛ بارانی که از آب آن می نوشیدند و با آن، خود را می شستند. آن گروه مسلمان را بس بود که احساس کنند که لشکر یزدان با ایشان است تا دل هایشان آرام گیرد و در کارزار استوار و پایدار بمانند. بعد از آن، پیروزی به کمک خداوند یگانه حاصل می شود. (ر.ک: قطب، 1417: 1472/3-1498 و مدرسی، 1386:52-54.جهت کسب اطّلاعات بیشتر در این سوره، ر.ک: غزالی، 1420: 127-140)
خداوند می فرماید: «اِذ یُغَشِّیکُم النُّعاسَ امَنَهً وَ یُنَزِّلُ عَلَیکُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُم بِهِ وَ یُذهِبَ عَنکُم رِجزَ الشَّیطانِ وَ لَیربِطَ عَلَی قُلُوبِکُم وَ یُثَبِّت بِهِ الاقدامَ»(انفال: 11). «یُثَبِّت به الاقدام» یعنی تا به سبب باران، جای پای شما سفت و محکم گردد و پاها در شن و رمل فرو نرود. (صابونی، 1406: 496/1) از این آیه، روشن می شود که خداوند به کمک مؤمنان می شتابد تا در مقابله با دشمن، ثبات قدم داشته باشند.
خداوند در جای دیگر می فرماید: «اِذ یُوحِی رَبُّکَ اِلَی المَلَئِکَهِ انّی مَعَکُم فَثَبِّتُوا الَّذینَ ءَامَنُوا سَالقِی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعبَ فاضرِبُوا فَوقَ الاعناقِ وَ اضرِبُوا مِنهُم کُلَّ بَنَانٍ»(انفال: 12). جمله «سألقی...» تا «فاضربوا...»، جایز است که تفسیر جمله ی «انّی مَعَکُم فَثَبِّتُوا» باشد زیرا کمکی بزرگ تر از افکندن ترس و وحشت در دل های کافران و تقویتی رساتر از گردن زدن کافران نیست. همچنین جایز است که جمله ی مذکور، غیر تفسیری و مقصود از تقویت مؤمنان، آشکار ساختن چیزی باشد که مؤمنان با آن، یقین پیدا کردند که به وسیله ملائکه، کمک خواهند شد. علاوه بر آن، جایز است که جمله «سألقی...» تا «... کل بنان» که بعد از «فَثَبِّتُوا الَّذینَ آمَنُوا» آمده است، تلقین اموری به ملائکه باشد که مؤمنان را به وسیله ی آن پایدار بدارند؛ یعنی خداوند به ملائکه می گوید: سخن-سألقی...-مرا به مؤمنان بگویید.(طبرسی، 1377: 8/2 و زمخشری، 1407: 204/2 و 205) خداوند در این آیه به فرشتگان دستور داد که مؤمنان را ثابت قدم و پایدار بدارند. (ر.ک: قطب، 1417: 1479/3) بر اساس عبارت «ساُلقِی فِی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعبَ»، از جمله نصرت های الهی و معجزات نبی(ص)، القای رعب و ترس در قلوب است که از خود آن حضرت، مروی است که فرمودند: «نصرت بالرعب». چنان ترسی به آنها وارد شد که فرار کردند... (ر.ک: طیب، 1378: 86/6)
همچنین خداوند در جای دیگر فرموده است: «قُل نَزَّلَهُ رُوحُ القُدُسِ مِن رَبِّکَ بِالحقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هُدی و بُشرَی لِلمُسلِمینَ»(نحل: 102). مقصود از ثابت قدم کردن آنها، این است که آنها را با الطاف و حمایت خویش، دعوت می کند که بر ایمان و اطاعت استوار بمانند. (طبرسی، 1372: 595/6) در جمله «لِیُثَبِّتَ الَّذینَ آمَنُوا»، «تثبیت به معنای تحکیم ثبات و تأکید آن بر این است که ثباتی بعد از ثبات دیگر بر آنان القا کند. گویا ایشان با ایمان به خدا و رسول و روز جزا، بر حق ثابت شده اند و به خاطر تجدّد حکم بر اساس تجدّد مصلحت، خداوند ثبات دیگری به ایشان می دهد و نمی گذارد از این جهت، ثبات اولشان دستخوش ضعف گردد و کارهایی بر طبق حکم سابق انجام دهند که با مصلحت امروز، سازگاری ندارد؛ پس اینکه قرآن کریم مشتمل بر نسخ و تجدید حکم بر حسب تجدّد مصالح می باشد، باعث تثبیت کسانی است که ایمان آورده اند و ثباتی بر ثبات آنان می افزاید. (ر.ک: طباطبایی، 1417: 346/12 و 347) پس بعد از اثبات قدم داشتن، می بایست در جهت تحکیم و تثبیت آن در خود بکوشیم و این امر، مستلزم توکّل داشتن بر خدا و کمک خواستن از اوست.
از مجموع سخنان، چنین به دست می آید که خداوند به یاری کسانی می شتابد که در راه خدا ثابت قدم می مانند. نیز روشن می شود که کسانی که ثبات قدم دارند، به اعتقاد خود ایمان قلبی دارند و در راه آن، حاضرند جان خود را از دست بدهند؛ از این رو، خداوند به یاری آنها می پردازد و در جهت تحکیم این ثبات قدم در آنان می کوشد.
2-2-2-عوامل رسیدن به ثبات قدم در قرآن
2-2-2-1-مژده ی پیروزی دادن در جنگ
خداوند می فرماید: «اِذ یُوحِی رَبُّکَ اِلَی الملائِکَه أنِّی مَعَکُم فَثَبِّتُوا الَّذینَ آمَنُوا سَألقِی فیِ قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعبَ فَاضرِبُوا فَوقَ الأَعناقِ وَ اضرِبُوا مِنهُم کُلَّ بَنان.»(انفال: 12) «فَثَبِّتُوا الَّذینَ آمَنُوا» یعنی مؤمنان را مژده پیروزی دهید تا ثابت قدم بمانند.(طبرسی، 1372: 809/4) پس مژده پیروزی دادن، باعث ثبات قدم می شود.
2-2-2-2-یاری خواستن از خداوند و یادآوری نعمت های او
خداوند می فرماید: «یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذَا لَقیتُم فِئَهً فَاثبتُوا وَ ذکُرُوا اللهَ کَثیراَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ.»(انفال: 45) کلمه «ثبات» بر حسب معنایش، اعم از کلمه صبری است که در جمله «وَ اصبِروُا انَّ اللهَ مَعَ الصَّابرینَ» به آن امر فرموده وچون صبر یک نحوه ثبات خاصی است و آن عبارت است از ثبات در مقابل مکروه هم به قلب، بدین صورت که دچار ضعف نگردد و جزع و فزع نکند و هم به بدن، به اینکه کسالت و سهل انگاری ننماید، و از جا در نرود و در مواردی که عجله پسندیده نیست، شتاب نکند.(طباطبایی، 1417: 94/9) بنابراین در اینجا، می خواهد بگوید که ثبات قدم داشتن، نیازمند کمک خواستن از مواردی است:«وَ اذکُرُوا اللهَ کَثیِراً لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ»، یعنی در موقع جنگ از خداوند یاری بخواهید تا در دنیا، پیروز شوید و در آخرت، رستگار. برخی گویند: یعنی وعده های خدا را که درباره ی پیروزی به شما داده است، به خاطر بیاورید تا پایداری شما زیاد شود. (طبرسی، 1372: 842/4) پس یاری خواستن از خدا و یادآوری نعمت های او، باعث ثبات قدم و پایداری می شود.
خداوند در جای دیگر می فرماید: «وَ کُلّا نَقُصُّ عَلَیکَ مِن انبَاءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَ جاءَکَ فِی هذهِ الحَقُّ وَ مَوعِظَهٌ وَذِکری لِلمُؤمنینَ.»(هود:120) پیامبر(ص)، آن اندازه دشواری ها و کژراهه روی ها و سنگینی ها دیده که به دل داری و غم زدایی پروردگارش نیاز پیدا کرده و لازم آمده است که آفریدگارش او را ثابت قدم و استوار بدارد و در عین حال که او، ثابت قدم و شکیبا بوده و به خداوندگار خود اطمینان وتوکل داشته است. (ر.ک: قطب، 1417: 1934/4) پس طبق این آیه، پی می بریم که رسیدن به ثبات قدم، نیازمند یاری و حمایت خداوند است؛ بنابراین برای رسیدن به پایداری، باید از خدا مدد خواست.
2-2-2-3-داشتن قول ثابت
از جمله عواملی که در آیات قرآن برای ثبات قدم ذکر شده، قول ثابت است. خداوند می فرماید: «یُثَبِّتُ اللهُ الَّذینَ ءَامَنُوا بِالَقَولِ الثَّابِتِ فِی الحَیوهِ الدُّنیا وَ فِی الاخِرَهِ وَ یُضِلُّ اللهُ الظَّلِمینَ وَ یَفعَلُ اللهُ ما یَشاءُ.»(ابراهیم: 27) «قول ثابت»، گفتاری است که با دلیل و برهان در قلب صاحبش جایگزین شود و به آن وسیله، روحش آرامش یابد. (زمخشری، 1407: 554/2) منظور از «قول ثابت»، همان کلمه ی ایمان است که به وسیله ی براهین محکم به اثبات رسیده است. برخی گویند: یعنی خداوند، مؤمنان را به سبب کلمه ی توحید و حرمت آن، در زندگی دنیا استوار و ثابت قدم می سازد تا لغزش پیدا نکنند و از راه حق، گمراه نشوند و همچنین آنها را استوار و ثابت قدم می سازد تا از راه بهشت نیز در آخرت لغزش پیدا نکنند و گمراه نشوند. (طبرسی، 1372: 482/6) مراد از قول ثابت، قول لا إله الا الله است؛ اگر این قول از مؤمنان، درست و بجا صادر شود، خداوند، ایشان را مورد لطف خود قرار می دهد و قدم هایشان را استوار می دارد زیرا خداوند خود را بر این امر مکلّف کرده و آن را بر عهده ی خود گذارده است. (ر.ک: خزاعی نیشابوری، 1366: 274/11) خداوند متعال، نزدیک به این معنا را در آیه دیگری، در چند جای از کلامش، خاطر نشان ساخته است. از جمله فرموده است: «اِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَاللهُ ثُمَّ استَقامُوا فَلا خوفَ عَلَیهِم ولا هُم یَحزَنُونَ»(احقاف: 13) و «اِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ استَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَهُ اَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحزَنُوا»(حم: 30) و نیز «اِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ العَمَلُ الصَّالِحُ یَرفَعُهُ.»(فاطر: 10) و این قول که در دو آیه اول بود و کلمه «طیب» که در آیه سوم قرار دارد، چیزی است که خداوند متعال، ثبات قدم اهل آن را در دنیا و آخرت، مترتّب بر آن قول دانسته و اثر آن می شمرد همچنان که مقابل آن، چیزی است که گمراهی ظالمان و یا شرک مشرکان، اثر آن چیز است و به این بیان، روشن می گردد که مراد از آن قول، همانا کلمه توحید و شهادت از روی حقیقت به یکتایی معبود است.(طباطبایی، 1417: 51/12)
معنای اینکه خداوند، مؤمنان را به «قول ثابت» استوار می دارد، این است که در دنیا هر چه مورد آزمایش قرار گیرند، از دین و آیین خود دست برنمی دارند و در آخرت، وقتی در قبر از عقیده و دین و پیامبرشان سؤال شود، هریک از آنها می گوید: خدا، پروردگار من و اسلام، دین و محمد (صلی اللهُ علیه و آله)، پیامبر من است؛ آن گاه دو فرشته موکّل به هریک از آنان می گویند: با خیال راحت بخواب مانند جوان شاداب و باطراوت. (طبرسی، 1377: 248/2) کسانی که قول ثابت دارند، در زندگی دنیا در مدّت حیاتشان و در آخرت، یعنی بعد از مرگ و در قبر که منزل اوّل از منازل آخرت و توقفگاه های قیامت است، به لکنت نمی افتند. زمانی که از اعتقاد آنها در آنجا سؤال می شود، از امور ترسناک به وحشت نمی افتند.(آلوسی بعدادی، 1389: 217/5)
«ابوسعید خدری» روایت می کند که ما همراه پیغمبر(ص) بر سر جنازه ای بودیم که ایشان فرمودند: ایّها الناس! بدانید که این امّت را در گور ابتلا کنند. چون مردی را در گور بگذارند و قوم او بروند، فرشته ای می آید که به دست او مطراق سرکجی می باشد. پس خداوند، او را زنده می کند و آن فرشته، او را می نشاند و می گوید: چه می گویی؟ آن مرد مؤمن بود، می گوید: «اشهد ان لا إله الا الله، وحده لا شریک له و اشهد أن محمّداً عبده و رسوله». آن فرشته می گوید: راست گفتی. آن گاه دری از دوزخ می گشاید و می گوید: بنگر، اگر کافر بودی، این جایگاه تو بود. اما به کافر و منافق می گوید: چه می گویی؟ او می گوید: نمی دانم. به او می گویند: بنگر، اگر مؤمن بودی، این جایگاه تو بود، اما چون کافر شده، دری از دوزخ بر او می گشاید. آن گاه آن فرشته، با آن مطراق بر سر او می کوبد به طوری که همه خلایق صدای آن را می شنوند، مگر جن و انس. بعضی از اصحاب گفتند: ای رسول خدا! هیچ کس نیست که فرشته ای با مطراق بر سر او بایستد مگر اینکه می ترسد و نمی تواند چیزی بگوید. پیامبر گفت: «یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاه الدنیا و فی الآخره.»(خزاعی نیشابوری، 1366: 276/11) بنابراین، قول ثابت، گفتاری است با دلیل و برهان و استوار بر اساس اعتقاد و عزم راسخ که مراد از آن، توحید و ثبات قدم داشتن در حفظ آن است به طوری که توحید را با زبان، جاری سازد و با عمل به سرانجام برساند.
خداوند در آیات قبل (ر.ک: ابراهیم: 24-26)، درخت را به گونه ای ترسیم می کند که انگار تنه ی آن ثابت و مستقر در زمین است و شاخ و برگ آن که برافراشته است و تا آنجا که چشم کار می کند، در فضا قد و بالا کشیده است و جلو دیدگان استوار ایستاده است و الهام بخش قدرت و شوکت و ثبات و استواری گردیده است؛ در سایه ی همچون درخت ثابت و استواری که به عنوان ضرب المثل برای سخن خوب و پاک زده شده است، فرموده است: «یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت» و در سایه درخت بد و ناپاکی که به عنوان ضرب المثلی برای سخن بد و ناپاک زده شده است، درختی که از زمین کنده شده است و قرار و آرام و ثبات و استقراری برای آن نمانده است، فرموده است: «و یضل الله الظالمین.» خداوند، مؤمنان را به خاطر سخن ایمان مستقر در دل ها، و ثابت و استوار در فطرت ها، و مثمر ثمر با انجام اعمال صالحه ی پیاپی و ماندگار در زندگی، هم در این جهان، در برابر زرق و برق مادیّات و بیم و هراس مشکلات، محفوظ و مصون می نماید و هم در آن جهان، ایشان را در نعمت های فراوان و عطایایی بی پایان، جاویدان می دارد. آنان را با سخنان قرآن و فرموده های پیغمبر و با وعده ای که خدا داده است، مبنی بر پیروز گرداندن حق در دنیا و رستگار گرداندن و به آرزوی دل رساندن ایشان در آخرت، ثابت و استوار می دارد... همه ی اینها، سخنان ثابت و صادق و حق هستند و راه های گوناگون، آنها را پراکنده و نابسامان نمی دارد و پریشانی و سرگردانی و دلهره به صاحبان آن ها دست نمی دهد. (ر.ک: قطب،1417: 2099/4)
2-2-2-4-دوری از وعده و وعیدهای مشرکان
خداوند می فرماید: «وَلَولَا أن ثَبَّتنَاکَ لَقَد کِدتَ تَرکَنُ اِلَیهِم شَیئاً قَلیلاَ.»(اسراء: 74) خداوند در آیه قبل (ر.ک: اسراء: 73) و جاهای دیگر، به تلاش های مشرکان برای جلب و تغییر نظر پیامبر اشاره می کند ولی شرح و بسط نمی دهد تا به این وسیله، لطف و فضل خود را در حق پیامبر بیان دارد و از محفوظ داشتن و مصون نمودن او از برگرداندن از دین صحبت نماید. اگر خدا او را به حال خود وا می گذاشت و استوار و پایدار نمی داشت و محفوظ نمی کرد، به آنها می گرایید. صاحبان سلطه و قدرت و زر و زور از دعوتگر نمی خواهند که یک پارچه و یک باره، جملگی دعوت خود را ترک بگوید بلکه از او درخواست تعدیلات اندک و کم می کنند تا دو طرف معامله به هم برسند. گاهی اهریمن از این راه، رخنه می کند و برای او به تصویر می کشد که خیر و خوبی دعوت، در به دست آوردن یاران سلطه و قدرت و زر و زور و کشاندن آنها به سوی دعوت است هرچند که این کار، با دست کشیدن از گوشه ای و بخشی از دعوت باشد لیکن انحراف ناچیز در اول راه، به انحراف کامل در پایان راه تبدیل می گردد. مسئله ایمان به جملگی دعوت است. در دعوت، گوشه ای نیست که برتر باشد و گوشه ای نیست که کمتر باشد. در دعوت، گوشه ای نیست که برتر باشد و گوشه ای نیست که کمتر باشد. در دعوت ضروری و مستحب وجود ندارد. دعوت اگر جزیی از جزای خود را از دست بدهد، به معجون مرکبّی می ماند که خواصّ خود را از دست می دهد. صاحبان سلطه و قدرت و زر و زور، گام به گام و آهسته و آهسته و آرام، یاران دعوت را به سوی خود می کشند. با تسلیم در بخشی از دعوت، هیبت و وقار و صیانت از دست می رود؛ بدین جهت است که خدا بر پیغمبر خود منت می نهد؛ به سبب اینکه او را ثابت قدم داشته بر چیزهایی که خداوند فرستاده و او را از گرایش -هرچند اندک-به مشرکان مصون نموده است. (ر.ک: قطب، 1417: 245/4 و 2246) پس پایداری در اینجا به این معنی است که از وعده و وعیدهای مشرکان بپرهیزد و رضایت سلطه گران را بر رضایت خداوند ترجیح ندهد، البتّه اینکه در اینجا، خطاب به پیامبر بیان شده است، برای نمونه است و می خواهد راه رسیدن به ثبات قدم را نشان دهد.
3- استقامت و پایداری
3-1-واژه شناسی استقامت
راغب اصفهانی می گوید: «استقامت درباره ی راهی گفته می شود که بر روی خط هموار می باشد و راه حق به آن تشبیه شده است... و استقامت انسان، یعنی متعهّد بودن او در راه مستقیم.» (راغب اصفهانی، 1416: 692) طریحی می گوید: «استقامت یعنی میانه روی در امور.... و استقامت انسان، یعنی ملازم بودن او با راه (حق)؛»(طریحی، 1414: 1528/3 و 1532) البتّه باید گفت که استقامت به معنای میانه روی، چندان قابل قبول نیست. مصطفوی نیز می گوید: «استقامت، بر وزن استفعال، دلالت می کند بر طلب قیام در هر امری، خواه ارادی، خواه طبیعی و خواه عملی باشد... ظاهر باشد که دوام و استمرار از لوازم حقیقی آن است.»(مصطفوی، 1416: 342/9 و 343)
3-2-استقامت در قرآن
سومین و مهم ترین گام برای رسیدن به پایداری در قرآن، استقامت داشتن است. پس کسی که استقامت دارد، از صبر و حلم و ثبات قدم نیز بهره مند شده است. خداوند در قرآن می فرماید: «فَاستَقِم کَمَا اُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَکَ وَ لا تَطغَوا اِنَّهُ بِمَا تَعمَلُونَ بَصیرُ»(هود: 112) مراد از استقامت، همان ادای مأموریّت و رساندن آن و جلوگیری از منهیّات الهی است چنان که در قرآن، مأمور بدان شده بود.(طبرسی، 1372: 304/5) مراد از استقامت آدمی در یک کار، این است که از نفس خود بخواهد که درباره ی آن امر قیام کند و آن را اصلاح کند به طوری که دیگر فساد و نقص به آن راه نیابد و به حدّ کمال و تمامیّت خود برسد.(ر.ک: طباطبایی، 1417: 47/11). جمله «کَما اُمِرتَ» که قید جمله «فاستقم» است، مختص به رسول خدا(ص) است و کس دیگری در آن شرکت ندارد زیرا جمله ی «کَما اُمِرتَ» اشاره دارد به امثال جمله ی «فَاقِم وجهَکَ لِلدِّینِ» که به طور مسلّم، مخصوص به آن جناب است و اگر از همان اوّل می فرمود: «فاستقیموا»، دیگر نمی توانست مقیّدش کند به امر سابق و بفرماید «کما امرتم.»(ر.ک: طباطبایی، 1417: 49/11) معنای جمله، این است که تو استقامت داشته باش و هر کس از کفر، توبه کند و با تو ایمان بیاورد نیز با استقامت باشد. از ابن عباس نقل شده است: آیه ای با مشقّت تر از این آیه، بر رسول خدا نازل نشد. (طبرسی، 1377: 170/2 و زمخشری، 1407: 432/2 و 433) این استقامت هم در فعل باید، هم در خلق. در فعل، آن است که ظاهر بر موافقت داری و باطن در مخالصت و در خلق، آن است که اگر جفا شنوی، عذر دهی و اگر اذی نمایند، شکر کنی. (میبدی، 1376: 461/4) استقامتی که در این آیه خواسته شده است، به معنی اعتدال و عبور در راستای راه، بدون انحراف بدین سو و آن سو است. این چنین چیزی، نیاز به بیداری و هوشیاری همیشگی، تدبّر و تفکّر دائمی، بازبینی و بازنگری پیوسته مرزهای راه و جلوگیری از انفعالات بشری دارد. نهی بعد از امر به استقامت، نهی از قصور و کوتاهی در کار و تقصیر و تفریط نیست بلکه نهی از زیاده روی و افراط و از حد گذشتن و طغیان و سرکشی است... این بدان جهت است که امر به استقامت و بیداری و هوشیاری و پرهیزکاری که به دنبال اجرای این فرمان، در درون پیدا می شود، گاه به غلو و زیاده روی می انجامد و این دین را از سادگی و آسانی خود به سختی و دشواری تبدیل می کند. خدا دین خود را آنچنان می خواهد که آن را بدان گونه نازل کرده است و استقامت را در چیزی که بدان امر کرده است، بدون افراط و غلو می خواهد چه افراط و غلو، این دین را از سرشت خود بیرون می برد، همان گونه که تفریط و تقصیر، آن را از سرشت خود بیرون می برد. (ر.ک: قطب، 1417: 1913/4 و 1932) پس ارزش استقامت تا اندازه ای است که خداوند متعال، پیامبر خود را به آن امر می کند و اگر پیامبر استقامت نداشته باشد، نمی تواند از پس مأموریّت خود برآید.
خداوند در جای دیگری می فرماید: «قُل إنَّما اَنا بَشرٌ مِثلُکُم یُوحَی إلَیَ أنَّمَا إلاهُکُم اِلاهٌ واحِدٌ فَاستَقیمُوا اِلَیهِ وَ استغفِرُوهُ وَ وَیلٌ للمُشرکینَ».(فصلت: 6)«فاستَقیمُوا اِلَیهِ»، یعنی از راهش منحرف نشوید و با عبادت و اطاعت، به سویش روی آورید همان طور که گفته می شود «استقم الی منزلک»، یعنی از راه منزلت به سوی دیگر روی گردان مشو.(طبرسی، 1372: 5/9) «فاستقیموا» به معنی مقابله با نکار اعجاز و نبوّت از سوی مشرکان است. (آلوسی بغدادی، 1389: 98/8) پس راه رسیدن به استقامت، این است که به راه کج نرود و از مسیر خود منحرف نشود و در عمل خود، پایداری داشته باشد.
3-2-1-فواید استقامت در قرآن
3-2-1-1-برخورداری از امداد غیبی
خداوند می فرماید: «اِنَّ الَّذینَ قَالُوا رَبُّنَا اللهُ استَقَمُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَهُ أَلاّ تَخَافُوا وَ لاَ تَحزَنُوا و أبشِرُوا بِالجَنَّهِ الَّتی کُنتُم تُوعَدوُنَ.»(فصلت: 30) اینکه به مؤمنان به دوستی فرشتگان در دنیا و آخرت، مژده داده شده است و اینکه در بهشت، آنچه را بخواهند برای آنها آماده است، دالّ بر این است که استواری و پایداری در ایمان و عمل، از شریف ترین عبادت های خدا و از پرارج ترین مسلک هاست و درجه نهایی کمال در آن است.(طبرسی، 1377: 32/4) به این ترتیب، ارزش استقامت آشکار می شود که خداوند بر این اشخاص، برکات خود را نازل می کند و آنها را یاری می نماید.
«ان الذین قالوا ربنا الله» اشاره دارد به توحید اقرار، «ثم استقاموا» اشاره دارد به توحید معرفت. توحید اقرار، عامه ی مؤمنان و توحید معرفت، عارفان و صدیقان را دربر می گیرد... توحید معرفت که از آن به استقامت تعبیر شد، یعنی در تصدیق به نهایت تحقیق می رسد و در حدائق حقایق ایمان به قدم صدق و یقین بخرامد و بر جامه ی صراط مستقیم قدم ثابت دارد،... پیر طریقت گفت: صحبت با حق، دو حرف است: اجابت و استقامت؛ اجابت، عهد است و استقامت؛ وفا؛ اجابت، شریعت است و استقامت، حقیقت است؛ درک شریعت، هزار سال به ساعتی در توان یافت و درک حقیقتی، ساعتی به هزار سال در نتوان یافت.(ر.ک: میبدی، 1376: 529/8) ماندگاری، صبر و شکیبایی بر تکالیف و وظایف، قطعاً کار دشوار و بزرگی است؛ بدین خاطر است که سزاوار این نعمت بزرگ و لطف سترگ، در پیشگاه خدا است. شایان همنشینی و همدمی با فرشتگان و دوستی و رفاقت و مودّت و محبّت ایشان است. این چیزهایی است که در آن چیزی پدیدار و نمودار است که خدا درباره ی ایشان روایت می فرماید؛ فرشتگان به دوستان مؤمن خود می گویند: نترسید. غمگین نباشید. شما را مژده باد به بهشتی که به شما وعده داده می شد. ما یاران و یاوران شما در زندگی دنیا و آخرت هستیم. (ر.ک: قطب، 1417: 3121/5 و 3122) روایت شده است که پیامبر(ص) بعد از قرائت آیه، بر منبر گفت: یعنی راه مستقیم توحید و طاعت خدا را ادامه دادند و بعد از آن، مانند روباه به حیله و نیرنگ پرداختند. منظور این است که آنها در تمام سلوک و اخلاق و اقوال و اعمالشان، بر شریعت خدا پایدار ماندند و مؤمنان حقیقی و مسلمان صادق بودند. از بعضی از عارفان در مورد تعریف کرامت سؤال شد، گفتند: استقامت و پایداری، عین کرامت است. در موقع مرگ، فرشتگان رحمت بر آنان وارد می شوند و به آنان مژده داده و می گویند: از احوال قیامت که با آن رو به رو می شوید، نترسید و در مورد خانواده و مال دنیا که به جا گذاشته اید، افسرده خاطر نگردید چون در مورد آن، ما جانشین شما می شویم.(صابونی، 1406: 122/3) پس استقامت در درجه ای بالاتر از پذیرش زبانی قرار دارد و بعد از آن، رخ می دهد و کسی که به آن بپردازد، از امداد غیبی خداوند بهره مند می شود.
خداوند در جای دیگر می فرماید: «وَ أن لَوِ استَقامُوا عَلَی الطَّریقَهِ لَأستقَیناهُم مَاءً غَدقاً.»(جن: 16) «و ان لو استقاموا علی الطریقه» اختلفوا فی تأویلها، فقال قوم لو استقاموا علی الطریقه الحق و الایمان و الهدی فکانوا مؤمنین مطیعین لاسقیناهم ماء غدقا کثیراً واسعاً ینبت زروعهم.(میبدی، 1376: 254/10 و 255) اوّلین سبب رفاه و آسایش، نزول آب باران است. زندگی بر چرخه آب می گذرد. این پیوند میان ماندگاری بر راه و میان رفاه و آسایش و استقرار در زمین، حقیقت برپا و برجایی است. عرب ها نیز وقتی در راه بودند، سرزمین ها و ارزاق زیاد بر آنها گشوده شد و وقتی از راستای راه کناره گیری کردند، زمین هم خیرات و برکات خود را از ایشان بازگرفت تا وقتی که به راستای راه برمی گردند و بر آن، استوار و ماندگار می مانند؛ آن وقت است که وعده ی خدا درباره ی ایشان، تحقّق می پذیرد و پیاده می شود. صبر و شکیبایی بر رفاه و آسایش و شکر و سپاس آن را به جای آوردن و در رفاه و آسایش، خوبی و نیکی کردن و خوب و نیک ماندن، سخت تر و کمیاب تر از صبر و شکیبایی بر سختی و دشواری و رنج و گرفتاری است، دشواری ها و سختی ها در دل انسان، مقاومت و هوشیاری و پایداری را برمی انگیزد (ر.ک: قطب، 1417: 3734/6 و 3725) گفته شده که سوره ی جن، بعد از بازگشت پیامبر از سوی ثقیف و آزار و اذیّت آنها نازل شده است (ر.ک: قطب، 1417: 3724/6 و 3725) بنابراین، مقابله با سختی ها و قرارگرفتن در آن، پایداری انسان را برمی انگیزد و درواقع، سختی ها مقدمه ی پایداری هستند. اگر کافران ایمان می آوردند و بر شریعت خدا، پایدار و مستقیم می ماندند، روزی آنها را وسیع می گرداندیم و در دنیا به آنان گشایش می دادیم و علاوه بر نعمت های ابدی آخرت، روزی دنیای آنها را فراوان می دادیم و بدین ترتیب، به عزت و افتخار دنیا و آخرت نائل می آمدند. (صابونی، 1406: 460/3) از این آیه، روشن می شود که استقامت و پایداری در راه حق ارزش دارد و نه پایداری در راه باطل. پس این استقامت است که باعث نزول موهبت الهی می شود.
3-2-1-2-دوری از خوف و حزن
خداوند می فرماید: «اِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ استَقاموا فَلا خوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ.»(احقاف: 13) مراد از اینکه گفتند «رَبُّنَا اللهَ» اقرار و شهادت به انحصار ربوبیّت در خدای سبحان و یکانگی او در آن است. و مراد از استقامتشان در مقابل شهادت خود، این است که از آنچه که شهادت به حقانیّتش می دهند، منحرف نمی شوند و رفتاری برخلاف آن و برخلاف لوازم آن نمی کنند.«فَلا خوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنوُنَ»، یعنی در پیش روی خود، هیچ خطر محتملی ندارند و هیچ عقابی، حتّی احتمالی در انتظارشان نیست و به همین جهت، اندوهی ندارند و نیز هیچ مکروه قطعی و محقّقی ندارند و به همین جهت، اندوهی نخواهند داشت چون همیشه خوف، جایی پیدا می شود که پای احتمال خطری در بین باشد و اندوه، وقتی به دل می آید که خطری واقع شده باشد.»(طباطبایی، 1417: 196/18)«ربنا الله» فقط جمله ای نیست که گفته می شود و تنها عقیده ای نیست که به درون بدود و به دل برود و بس بلکه این سخن، برنامه ی کاملی برای زندگی است و هرگونه تلاش و هرگونه رویکردی و هرگونه حرکتی و هرگونه اندیشه ای را در بر می گیرد و ترازویی را می گذارد و نصب می دارد که برای اندیشه و احساس، مردمان و اشیا، اعمال و افعال، واقعه ها و رخدادها، رابطه ها و تماس ها و خویشاوندی ها و پیوندها در سراسر گستره ی این هستی به کار می رود و بدان سنجیده و ارزیابی می شود. استقامت و ماندگاری و استمرار و دوام و ثبات بر این برنامه، پله ای است که به دنبال پذیرش همین برنامه پیش می آید. استقامت و پابرجایی و آرامش نفس و اطمینان دل و استقامت و ماندگاری احساس ها و اندیشه هایی که بر دل می گذرد، اینها باید سست و لرزان و پریشان نگردند و دچار شک و تردید نشوند: از اینجا و آنجا نداها و فریادهایی برای منحرف کردن و به کژراهه کشاندن بلند می شود و به گوش می رسد. استقامت بر راستای برنامه ی «ربنا الله»، بعد از شناخت آن و برگزیدن آن، قرار دارد و پیش می آید. کسانی که خدا، شناخت و استقامت را بهره ی ایشان می سازد، گروه گزیده ای هستند. چنین کسانی «فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون» هستند.(ر.ک: قطب، 1417: 3258/6 و 3259) پس طبق این آیه، کسانی که استقامت می ورزند، از خوف و حزن به دور می شوند.
4- مصداق های استقامت در قرآن
زندگی پیامبران با استقامت و پایداری در دعوت و رسالت عجین است. مصداق هایی از این استقامت و پایداری، در قرآن ذکر شده است که از این قرارند:
4-1-سرگذشت ابراهیم(ع) و پرتاب او به آتش و تبدیل شدن آن به گلستان و هجرت او به سرزمین دیگر برای حفظ ایمان خود از گزند کافران و قربانی کردن فرزند خود و استقامت و پایداری او و فرزندش در این امر: «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعیَ قالَ یا بُنَیَّ اِنَّی أرَی فِی المَنامِ انِّی اذبَحُکَ فَانظُر مَاذا تَرَی قالَ یَا اَبَتِ افعَل مَا تُؤمَرُ سَتَجِدُنِی اِن شَاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرینَ.»(صافات: 102)
4-2-سرگذشت یعقوب(ع) و استقامت او در حزن و فراق فرزندش یوسف(ع): «وَ جَاءُوا وَ عَلَی قمیِصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قالَ بَل سَوَّلَت لَکُم انفُسُکُم امراً فَصَبرٌ جَمیلٌ وَ اللهُ المُستَعانُ عَلَی ما تَصِفُونَ»(یوسف: 18)؛ «قالَ بَل سَوَّلت لَکُم انفُسُکُم امراً فَصَبرٌ جَمیلٌ عَسَی اللهُ أن یَأتیَنی بِهِم جَمیعاً انَّهُ هُوَ العَلیمُ الحَکیمُ»(یوسف: 83)؛ «وَ تَوَلَّی عَنهُم وَ قالَ یا أسَفَی عَلَی یُوسُفَ وَ ابیَضَّت عینَاهُ مِنَ الحُزنِ فَهُوَ کَظیمٌ»(یوسف: 84)؛ «قالوُا أئِنَّکَ لأنتَ یُوسُفُ قالَ أنّا یوسُفُ وَ هذا أخِی قَد مَنَّ اللهُ عَلَینا إنَّهُ مَن یَتَّقِ وَ یَصبِر فَإنَّ اللهَ لا یُضیعُ اجرَ المُحسنینَ.»(یوسف: 90)
4-3-سرگذشت ساحران و استقامت آنها، بعد از ایمان به موسی(ع) و تهدید و شکنجه از سوی فرعون:«قالُوا لَن نُؤثِرَکَ عَلَی مَا جاءَنَا مِنَ البَیِّناتِ وَ لَّذی فَطَرَنا فاقضِ ما أنتَ قاضٍ انَّمَا تَقضیِ هذهِ الحَیاهِ الدُّنیا»(طه: 72)؛ «فَلَمَّا جاءَ السَّحَرهُ قالُوا لِفِرعَونَ أئِن لَنا لاجراً ان کُنَّا نَحنُ الغالبینَ.»(شعراء: 41)
4-4-صبر موسی(ع) در مقابل فرعون: سوره شعراء.
4-5-سرگذشت هجرت جوانمردان کهف به غار، به خاطر حفظ ایمان خود: «أم حَسِبتَ أنَّ اصحابَ الکَهفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِن آیاتِنا عَجَباً»(کهف: 9)؛ «إذ أوَی الفِتیهَ اِلَی الکَهفِ فَقَالُوا رَبَّنا آتِنا مِن لَدُنکَ رَحمَهً وَ هیِّئ لنا مِن أمرِنا رَشداً»(کهف: 10)؛ «فَضَرَبنا عَلی آذانِهم فی الکهفِ سِنینَ عدداً»(کهف: 11)؛ «ثُمَّ بَعَثناهُم لِنَعلَمَ ایُّ الحِزبَینِ أحصَی لِمَا لَبِثُوا أمداً»(کهف: 12)؛ «وَ رَبَطنا عَلی قُلُوبِهِم اذ قامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّماواتِ و الارضِ لَن نَدعُوَ مِن دُونِهِ آلهاً لَقَد قُلنَا اذاً شَطَطاً»(کهف: 14)؛ «هَولاءِ قومُنا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَهً لَولا یَأتُونَ عَلَیهِم بِسُلطانِ بَیِّنٍ فَمَن أظلَمُ مِمَّنِ افتَری عَلیَ اللهِ کَذِباً.»(کهف: 15)؛ «وَ إذِ اعتَزَلتُمُوهُم وَ ما یَعبُدُونَ إلَّا اللهَ فَأووا اِلَی الکهفِ یَنشُر لَکُم ربُکُم مِن رحمَتِهِ وَ یُهَیِّی لَکُم مِن أمرِکُم مِرفَقاً.»(کهف: 16)
4-6-استقامت سپاهیان طالوت در مقابل جالوت: «فَلَمَّا فَصَل طالوتُ بالجنودِ قالَ إنَّ اللهَ مُبتَلیکُم بِنهَرٍ فَمَ شرَبَ مِنهُ فَلَیسَ مِنِّی وَ مَن لَم یَطعَمهُ فَإنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغتَرَفَ غُرفَهً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنهُ اِلَّا قَلیلاً مِنهُم فَلَمَّا جاوَزُوهُ هُوَ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَهَ لَنا الیومَ بِجَالوتَ وَ جُنوده قال الَّذینَ یَظُنُّونَ انَّهُم مُلاقُوا اللهِ کَم مِن فِئَهٍ قلیلَهٍ غَلَبت فِئهً کَثیرهً بإذن الله و اللهُ مع الصَّابرینَ»(بقره: 249)
نتیجه
1. صبر و حلم، مقدمه پایداری است به طوری که وقتی کسی از این دو صفت عاری باشد، هرگز نمی تواند به استقامت و پایداری برسد. از جمله ی موارد و فواید صبر در قرآن، از این قرار است: صبر باعث پاداش بهشت است؛ از صفات اهل ایمان دعوت به صبر است؛ صبر به همراه تقوی از امور مهم هستند؛ صبر منجر به رستگاری می شود؛ صبر انبیا در مقابل آزار و اذیّت؛ صبر در هنگام دعوت و رسالت؛ خدا با صابران است؛ جنگ جوی صابر بر چند دشمن، توان غلبه می یابد؛ صبر باید برای رضای خدا باشد؛ پیامبران از صابران هستند؛ صبر صفت مؤمنان است نه کافران؛ صبر مقدمه توکّل است؛ صبر برای هدایت دیگران لازم است و خدا صابران را دوست دارد. از آنجا که واژه حلم، بیشتر درباره ی خداوند با عنوان حلیم به کار رفته، اهمیّت و ارزش آن، آشکار و مشخص می شود که حلم مرتبه ای بالاتر از صبر دارد.
2. دومین قدم در راه رسیدن به پایداری در قرآن، برخورداری از ثبات قدم است. فواید ثبات قدم: پایداری در برابر دشمن و امداد غیبی خداوند. عوامل رسیدن به ثبات قدم: مژده پیروزی دادن در نبرد، یاری خواستن از خداوند و یادآوری نعمت های او، داشتن قول ثابت و دوری از وعده و وعیدهای مشرکان.
3. سومین و مهم ترین گام برای رسیدن به پایداری در قرآن، استقامت داشتن است؛ بنابراین کسی که استقامت دارد، از صبر و حلم و ثبات قدم نیز بهره مند شده است. راه رسیدن به استقامت در قرآن، این است که انسان به راه کج نرود و از مسیر خود منحرف نشود و در عمل خود، پایداری داشته باشد. استقامت و پایداری در قرآن، باعث برخورداری از امداد غیبی و دوری از خوف و حزن می شود.
4. آیات قرآنی گویای این واقعیّت است که استقامت و پایداری از صفات مهم و مورد تأکید خداوند است و انبیای الهی در امر رسالت خود، آن را دارا بوده اند. در نتیجه، مؤمنان با الگوگیری از پیامبران، باید خود را برای نائل شدن به این ویژگی، آماده و تربیت کنند.
منابع و مآخذ
1. قرآن کریم.
2. ابن منظور، محمّد بن مکرم، 1414ق، لسان العرب، چاپ سوم، بیروت: دارصادر.
3. آلوسی بغدادی، ابی الفضل شهاب الدین، محمود، 1398ق/1978م، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، بیروت: دارالفکر.
4. خزاعی نیشابوری، حسین بن علی محمّد، 1366ش، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، تصحیح:محمّد جعفر یاحقی و محمّدمهدی ناصح، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.
5. راغب اصفهانی، حسین بن محمّد، 1416ق/1996م، مفردات الفاظ قرآن، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، دمشق: دارالقلم: بیروت: الدار الشامیه.
6. زمخشری، محمود، 1407ق، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل، بیروت: دارالکتاب العربی.
7. صابونی، محمدعلی، 1406ق، 1986م، صفوه التفاسیر، چاپ پنجم، بیروت: دارالقلم، مکه: مکتبه جده.
8. طباطبایی، محمدحسین، 1417ق، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه ی مدرسین حوزه علمیه قم.
9. طبرسی، فضل بن حسن، 1377ش، تفسیر جوامع الجامع، تهران: انتشارات دانشگاه تهران و مدیریّت حوزه علمیه قم.
10. طبرسی، فضل بن حسن، 1372ش، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: ناصرخسرو.
11. طریحی، فخرالدّین، 1414ق، مجمع البحرین و مطلع النیرین، قم: مؤسسه البعثه.
12. طیّب، عبدالحسین، 1378ش، تفسیر اطیب البیان فی تفسیر القرآن، چاپ دوم، تهران: کتاب فروشی اسلامی.
13. غزالی، محمّد، 1420ق/2000م، نحو تفسیر موضوعی لسور القرآن الکریم، چاپ چهارم، بیروت: دارالشرق.
14. قرشی، سیّدعلی اکبر، 1384، قاموس قرآن، چاپ دهم، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
15. قطب، سیّد، 1417ق/1996م، فی ظلال القرآن، چاپ بیست و پنجم، قاهره: دارالشروق.
16. قمی، عبّاس، 1407ق، الدر النظیم فی لغات القرآن العظیم، قم: مؤسسه در راه حق.
17. مدرسی، محمّدتقی، 1386ش، سوره های قرآن: درون مایه ها و محورها، ترجمه محمدتقی صابری، مشهد: بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی.
18. مصطوفی تبریزی، حسن، 1416ق، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
19. معلوف، لویس، 1998م، المنجد فی اللغه و الاعلام، چاپ سی و هفتم، بیروت: دارالمشرق.
20. میبدی، رشیدالدّین ابوالفضل، 1376ش، چاپ ششم، کشف الاسرار و عده الابرار، به اهتمام: علی اصغر حکمت: تهران: امیرکبیر.
منبع : دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنرکرمان-نشریه ادبیات پایداری-سال دوم شماره 3 و 4.