خاتمه
هر محقق منصفی با کمی دقت به این نتیجه ی روشن خواهد رسید که تعلیم و تربیت مختلط در نیمه ی دوم قرن بیستم، جایگاه گذشته اش را از دست داده است و به آن کمتر توجه می شود؛ زیرا در دهه های آخر قرن بیستم، نوع نگرش به تعلیم و تربیت مختلط و غیرمختلط کاملاً تغییر کرد. نتایج تحقیقات در سراسر جهان بیانگر آن است که تعلیم و تربیت مختلط از بسیاری جهات، به خصوص برای دختران دانش آموز، نه تنها منافعی در پی نداشته، بلکه بسیار مضر نیز بوده است.روی آوری بسیاری از کشورها به تعلیم و تربیت غیر مختلط و دوری آنها از آموزش مختلط، نوعی رجعت از این شیوه ی آموزشی است. این روی گردانی به تعلیم و تربیت غیرمختلط می تواند معلول دو علت باشد.
نخست آنکه شاید همان کسانی که پیش از این اختلاط دختران و پسران جوان را در مدارس و مؤسسات آموزشی پیشنهاد می کردند و حامی آن بودند و آن را از نظر اقتصادی کم هزینه تر می دانستند، اکنون به این نتیجه رسیده اند که این شیوه ی آموزشی نه تنها از نظر اقتصادی به صرفه نیست، بلکه اگر با دقت بیشتری به آن توجه گردد و تمام جوانب آن در نظر گرفته شود، مضرات اقتصادی بسیاری نیز در پی خواهد داشت.
دوم آنکه ابعاد گوناگون اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی اختلاط دانش آموزان دختر و پسر در آموزشگاه ها و مؤسسات آموزشی توجه محققان و متصدیان تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده و آنها را به این نتیجه ی واقعی رسانده که ملاحظه ی این جنبه ها در آموزش مختلط بسیارمهم تر و اساسی تر از ابعاد اقتصادی آن است؛ زیرا پیامدهای بسیار خطرناک اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی این گونه آموزش ها خسارات جبران ناپذیری بر ارکان جامعه ی انسانی وارد می کند که در مقایسه با منافع و مضرات اقتصادی آن، قابل قیاس نیست. این جنبه ها و ابعاد در آموزش مختلط تمام اهداف و مقاصد آموزش را – که عبارت از هر چه بهتر تربیت کردن انسان است – تحت الشعاع قرار می دهد و در واقع، آموزش به شیوه ی مختلط، خود نوعی نقض غرض در امر تعلیم و تربیت است و این یعنی هدر دادن بسیاری از سرمایه های انسانی معنوی و حتی مادی.
بسیاری از محققان تعلیم و تربیت به ناچار به این نکته ی مهم اعتراف کرده اند که بسیاری از نهادهای فرهنگی و مراکز و مؤسسات مذهبی و مجامع دینی و نیز فرهنگ ها و ملل مختلف در سراسر جهان، به خصوص در کشورهای غربی حتی آمریکا، به سختی و با شدت تمام در مقابل تعلیم و تربیت مختلط ایستادگی کرده و با آن مقابله نموده اند. بجاست طرف داران تعلیم و تربیت مختلط به جای آنکه به این گونه مراکز و مجامع جهانی خرده بگیرند، به این بیندیشند که چرا آنها با چنین تعلیم وتربیتی مخالف اند.
شاید بتوان پیش بینی کرد که در دهه های آغازین قرن بیست و یکم، به عکس آنچه در زمان مشابه در قرن بیستم اتفاق افتاد، شاهد بازگشت دوباره به همان سبک تفکیک جنس ها در مدارس و آموزشگاه ها باشیم؛ اما با این تفاوت که این بار با تکیه بر تجارب گذشته و امکانات آموزشی بیشتر و برنامه ریزی های موفق تر ومناسب تر آموزشی، زنان ودختران جوان نیز بتوانند از فرصت ها و امکانات مناسب آموزشی برخوردار باشند؛ البته به این شرط که این شروع مناسب و مبارک استمرار مناسبی نیز داشته باشد و دوباره گرایش های نادرست گذشته بر آن سایه نیفکند.
جای بسی تأسف است که هنوز هم مانند گذشته و شاید کمی بیشتر با روش جدیدتر، عده ای از – به اصطلاح - محققان و دانشمندان طرف دار حقوق زن با مغالطه های زیاد در نوع نیازها و حقوق ذاتی و طبیعی زنان، به بیراهه رفته اند و مسائلی را در سایه ی شعار طرف داری از حقوق زنان و با رنگ و لعابی بسیار فریبنده و جذاب مطرح می کنند که نتیجه ی آن، چیزی جز مسخ و نابودی هویت زن و زیر سؤال رفتن کرامت و عفت و شرافت زن نیست. این عده – که بسیاری از آنان خود قربانی اهداف شوم و نغمه های مسموم این شعارهایند – زنان و دختران جوانی هستند که هر روز در سراسر جهان پشت سر همان جریانات غلط به راه افتاده اند و بدون مطالعه ودقت در مسیری که انتخاب می کنند، در منجلابی گرفتار می شوند که خود آگاهانه یا ناآگاهانه از آتش افروزان آن اند.
پی نوشت ها :
*فارغ التحصیل کارشناسی ارشد علوم تربیتی مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)، دارای تحصیلات حوزوی سطح4، همکار علمی و عضو شورای علمی گروه علوم تربیتی مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله).
41.نهج البلاغه، ترجمه ی فیض الاسلام، حکمت 70.
42.موریس دوبس و هانری پیرون، روان شناس اختلافی، ترجمه ی محمد حسین سروری، تهران، انتشارات علمی، 1368، ص 197.
43.مقصود آن شیوه از آموزش و تربیت است که تمام تفاوت ها و اختلافات دو جنس زن و مرد در تهیه ی برنامه های آن لحاظ شده باشد که طبیعتاً نتیجه ی آن، تدارک برنامه هایی جدا و مستقل برای آموزش و تربیت دو جنس در ابعاد مختلف خواهد بود.
44.علی قائمی، سازندگی و تربیت دختران، تهران، انجمن اولیا و مربیان، 1369، ص 49.
45.محمد تقی براهنی، روان شناسی اختلافی، ص 198، 204.
46.همان.
47.علی قائمی، همان، ص 29، 52.
48.طه(20)، 50.
49.حجرات،(49)، 13.
50.نحل(16)، 67.
51.علی قائمی، ص 29، 52.
52.M.E.Lockheed; V.E Lee op.cit.
53.Willysting Goodsell op.cit,v.3 & 4,p.614.
54.Floyd S.Gove op.cit v.3,p.200.
55.D.F.Kenny op.cit,v.3,p.977.
56.M.E.Lockheed; V.E,Lee,op.cit.
57.J.C.W,op.cit v.6,p.401.
58.M.E.Lockheed;V.E,Lee,op.cit,v.2,p.837.
59.Floyd S.Gove op,cit.
60.M.E.Lockheed;V.E.Lee op.cit.
61.Floyd S.Gove op.cit,The American People Encyclopedia,v.5,p.753/ D.F.Kenny op.cit,v.3,p.977.
62.Ibid.
63.Ibid.
64.The American People Encyclopedia,R.Freeman Butts op.cit/ D.F.Kenny,v.3,p.977.
65.Willysting Goodsell,op.cit.
66.Floyd, S.Gove,op.cit.
67.(International Association For the Evaluation Achievment (IEA.
68.Feminist movment.
69.یافته های تحقیقی فوق برگرفته از:
M.E.Lockheed,V.E.Lee,op.cit,v.2,p.837-834.
70.برتراند راسل، جهانی که من می شناسم، ترجمه ی روح الله عباسی، تهران، شرکت سهامی کتاب های جیبی، 1357، ص 70.
71.چارلزاس، کارور و دیگران، نظریه های شخصیت، ترجمه ی احمد رضوانی، بخش سوم، ص 378.
72.مرتضی مطهری، مسئله ی حجاب، ص 112.
73.روزنامه جمهوری اسلامی، 13 مرداد 1364.
74.همان.