داوری تاریخ در یورش به خانه وحی(1)
واقع نمائی و رُک گوئی در این بخش مایه دل گیری و رنجش گروهی است که نسبت به رهبران این نوع حوادث، تعصب خاص ورزیده و حتی الامکان می خواهند گردی بر دامن آنان ننشیند و قداست و نزاهت آنان محفوظ بماند. همچنانکه تزویر و پوشاندن حقیقت و وارونه جلوه دادن حوادث، یک نوع خیانت به تاریخ و نسل های آینده است که هرگز یک نویسنده آزاد، ننگ این را برای خود نمی خرد و به خاطر جلب نظر گروهی پا روی حقیقت نمی گذارد. بزرگترین حادثه تاریخی پس از انتخاب خلیفه برای خلافت موضوع هجوم و یورش به خانه وحی و منزل حضرت فاطمه زهرا علیهما السلام بود، تا متحصنان بیت فاطمه علیهما السلام را برای بیعت به مسجد بیاورند.تشریح و ارزیابی این موضوع بستگی دارد که به اتکاء مصادر مطمئن در صحت و عدم صحت سه موضوع زیر بحث و گفتگو کنیم، سپس درباره نتائج حادثه داوری نمائیم.
این سه موضوع عبارتند از:
1) آیا صحیح است که مأموران خلیفه تصمیم گرفتند خانه فاطمه علیهما السلام را بسوزانند و در این مورد تا چه اندازه پیشرفت کردند؟
2) آیا صحیح است که امیرمؤمنان علیه السلام را با وضع زننده و دلخراش به مسجد بردند تا از او بیعت بگیرند؟
3) آیا صحیح است که دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این حادثه از مهاجمان صدمه دید و فرزندی را که در رحم داشت، سقط کرد؟
این سه نقطه از موارد حساس این حادثه دردناک است که ما به اتکاء مصادر و مدارک علماء اهل سنت در این مورد با خوانندگان به بحث و گفتگو می نشینیم.
احترام بیوت انبیاء، مؤمنین و ... از نظر اسلام
از تعالیم زنده و ارزنده اسلام این است که هیچ مسلمانی به خانه کسی وارد نشود مگر اینکه قبلاً اذن بگیرد، و اگر صاحب خانه معذور بود و از پذیرفتن میهمان معذرت خواست، عذر او را بپذیرد و بدون رنجش از همانجا برگردد.(2)قرآن مجید، گذشته بر این دستور اخلاقی، هر خانه ای را که در آن صبح و عصر نام خدا برده شود و خدای یگانه مورد پرستش قرار گیرد، محترم و گرامی شمرده شده است، چنانکه می فرماید:
فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ .(3)
«خداوند به عظمت و احترام بیوتی فرمان داده است که در آنها مردان پاکدامن خداوند را صبح و عصر تسبیح و تقدیس می کنند».
احترام این نوع بیوت، به خاطر عبادت و پرستش است که در آنجا انجام می گیرد و به احترام رجال بزرگ الهی است که در آنجا خدا را می پرستند و او را تسبیح می گویند و گرنه خشت و گل هیچ گاه احترامی نداشته و نخواهد داشت.
در میان بیوت و خانه های مسلمانان، قرآن درباره خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مسلمانان دستور مخصوص می دهد و می فرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ »(4)
«ای افراد با ایمان به خانه های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدون اذن وارد نشوید».
شکی نیست که خانه فاطمه زهرا علیهما السلام، از آن بیوت محترم و رفیعی است که در آنجا حضرت زهرا علیه السلام و فرزندان وی خدا را تقدیس می کردند.(5)
سؤال:
چگونه می توان گفت که خانه عایشه و حفصه، خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است، اما خانه دخت گرامی وی که از ارجمندترین زنان جهان اسلام است، خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیست و ارتباطی به او ندارد؟هتک حرمت بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم توسط غاصبان خلافت
اکنون ببینیم که مأموران دستگاه خلافت احترام خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تا چه حد رعایت کردند؟بررسی تاریخ و حوادث روزهای نخست خلافت ثابت می کند که مأموران دستگاه خلافت همه آیات را زیر پا نهاده و شئون خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را رعایت نکردند و بسیاری از تاریخ نویسان اهل تسنن حادثه یورش به خانه وحی را نیمه روشن و برخی تا حد روشن بیان کرده اند.
طبری که نسبت به خلفاء تعصب خاصی دارد، فقط می نویسد که عمر با جمعیتی در برابر خانه قرار گرفت و گفت:
«به خدا قسم من این خانه را می سوزانم و یا اینکه متحصنان برای بیعت، این خانه را ترک گویند»(6).
ولی ابن قتیبه دینوری، کمی پرده را بالا زده و می گوید:
«خلیفه نه تنها این جمله را گفت، بلکه دستور داد که در اطراف خانه هیزم جمع کنند و افزود:
به خدائی که جان عمر در دست اوست یا باید خانه را ترک کنید و یا اینکه خانه را آتش زده و می سوزانم.
وقتی به او گفته شد که دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حضرت فاطمه زهرا علیهما السلام در خانه است، گفت: باشد».(7)
مؤلف «عِقدُ الفرید»(8) گام به پیش نهاده و می نویسد:
«خلیفه به عمر دستور داد که متحصنان را از خانه بیرون کند و اگر مقاومت کردند با آنان نبرد نماید. از این نظر عمر آتش آورد که خانه را بسوزاند. در این موقع با فاطمه علیهما السلام روبرو گردید. دخت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
فرزند خطّاب، آمده ای خانه ما را به آتش بکشی؟ وی پاسخ داد:
آری، مگر اینکه بسان دیگران با خلیفه وقت بیعت نمایند».
ما در اینجا دامن سخن را پیرامون نخستین پرسش حادثه، کوتاه می سازیم و ارزیابی این حادثه را که شاعر اهرام، در قصیده عمریه خود به آن بالیده، به دلهای بیدار واگذار می کنیم و دنباله حادثه را با اتکاء به مدارک دانشمندان اهل تسنن می نگاریم. اینجانب گاهی که با علمای عامه بحث کرده ام چرا غاصبان خلافت خانه حضرت زهرا علیهما السلام را به آتش کشیدند؟ در جواب گفتند، هدف مهاجمان، بازداشت علی علیه السلام بوده و به فاطمه علیهما السلام کاری نداشتند. زیرا افکار و محبوبیتی که آن حضرت در نزد مردم آن زمان داشت اجازه تعرض به او را نمی داد. بنابراین گفته عمر در پاسخ کسی که گفت: فاطمه علیهما السلام در خانه است؛ گفت: اگر چه فاطمه علیهما السلام در خانه باشد، یک سخن طبیعی است، بدین معنی که ما کاری نداریم بلکه می خواهیم با دستگیری معارضه را سرکوب کنیم. یعنی هدف عمر فقط دستگیری علی علیه السلام بوده و کاری با حضرت زهرا علیه السلام نداشته است.
چگونه علی علیه السلام را به مسجد بردند؟
این فراز از تاریخ اسلام بسان فراز پیشین تلخ و دردناک است زیرا هرگز انسان تصور نمی کند که شخصیتی مانند علی علیه السلام را به وضعی به مسجد ببرند که تقریباً سی سال پس از آن واقعه، معاویه آنرا به صورت طعن و انتقاد نقل می کند.وی در نامه خود پس از یادآوری مقام امامت در برابر دستگاه خلافت چنین می نویسد:
«تا آنجا که دستگاه خلافت، ترا مهار کرد و بسان شتری سرکش برای بیعت سوق داد».(9)
امام امیرمؤمنان علی علیه السلام در پاسخ نامه وی به طور تلویح، اصول موضوع را می پذیرد و آن را نشانه مظلومیت خود دانسته و می فرماید:
«در نامه خود نوشته بودی که من بسان شتری سرکش برای بیعت سوق داده شده ام، به خدا سوگند خواستی از من انتقاد کنی، ولی در واقع مرا ستودی و خواستی رسوا کنی اما خود رسوا شدی، و هرگز بر مسلمانی ایرادی نیست که مظلوم واقع شود»(10).
ابن ابی الحدید تنها کسی نیست که جسارت به ساحت مقدس امام علیه السلام را نقل کرده است، بلکه پیش از او ابن عبدربه در «عقد الفرید»، ج2، ص 285 و پس از وی صبح الاعشی، ج 1ص 128 نیز نقل کرده اند.
قضاوت و داوری نهائی
اکنون وقت آن رسیده است که درباره ماهیت انتخاب خلیفه در سقیفه بنی ساعده داوری نهائی کنیم و به راستی ببینیم آیا می توان نام چنین حکومتی را حکومت دموکراسی و فرمانروایی مردم بر مردم نهاد. آیا می توان گفت که انتخاب خلیفه بر اصول دموکراسی استوار بوده و مسلمانان صدر اسلام در پیاده کردن این اصل بر ملت مغرب زمین پیشی جسته اند؟اینها و مانند اینها یک رشته پرسش هائی است که پاسخ به آنها با در نظر گرفتن حوادث رقّت بار سقیفه بسیار آسان است و هیچگاه پاسخ مثبتی نخواهند داشت.
کسانی که در میان ما به این رشته از مسائل دامن می زنند و می خواهند خلافت خلفا را با شکل حکومت مردم بر مردم و با اصل مشاوره توجیه نمایند، یکی از دو گروه زیر می باشند:
1) گروهی که پیوسته می خواهند اصول اسلامی را با افکار روز و موازین علمی کنونی تطبیق دهند و از این طریق توجه غربیان و غرب زدگان را به اسلامی جلب نموده و برسانند که حکومت مردم بر مردم زائیده فکر روز نیست، بلکه چهارده قرن پیش، اسلام دارای چنین طرحی بوده و پس از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله سلم، یاران وی این طرح را در انتخاب خلیفه و فرمانروایی کل، پیاده کردند.
2) گروهی که به عللی از تشیع و رهبران شیعه عقده هائی دارند، و احیاناً بر اثر یک رشته تحریکات مرموز، تمایلات سنّی گرایی پیدا کرده و به جای مبارزه با انواع مفاسد اخلاقی و کج روی های عقیدتی، به جان جوانان ساده لوح و با ایمان افتاده و اعتقاد آنان را نسبت به اصول تشیع سست می سازند.
اکنون وقت آن رسیده که بحث را با سؤالات زیر پیرامون بیعت گیری از خاندان رسالت به پایان برسانیم:
سؤال 1
آیا عقل و شرع اجازه می دهند که مأموران حزب حاکم به زور سر نیزه به خانه ای یورش آورند و متحصنان را به زور به مسجد ببرند و از آنها بیعت بگیرند؟آیا معنی دموکراسی همین است که رئیس حزب حاکم گروهی را مأمور کند که از افراد بی طرف و یا مخالف به طور جبر بیعت بگیرند تا آنجا که اگر حاضر نشوند با آنان بجنگند؟
آیا در تاریخ بشریت سابقه دارد که اگر برای بیعت گیری خانه ای را به آتش بکشند و به اهل خانه بگویند که اگر بیعت نکنید، کشته می شوید؟!!
سؤال 2
اگر به راستی بیعت با ابوبکر روی اصول دموکراسی صورت پذیرفته و مصداق واضح «و امرهم شوری بینهم» بوده است، پس چرا در آخرین لحظات زندگی آرزو کرد و گفت: ای کاش سه کار زیر را انجام نمی دادم؟الف-ای کاش احترام خانه فاطمه زهرا علیهما السلام را حفظ می کردم و فرمان حمله را صادر نمی کردم، هر چند در را به روی ما می بست.
ب-ای کاش روز سقیفه بار خلافت را به دوش نمی کشیدم و آنرا به دوش عمر و ابوعبیده می گذاردم و خود مقام معاونت و وزارت را می پذیرفتم.
ج-ای کاش ایاس بن عبدالله، معروف به الفجأه را نمی سوزاندم.(11)
کسانی که منکر مصائب حضرت زهرا علیه السلام هستند این اعتراف ابوبکر را چگونه توجیه می نمایند؟
سؤال 3
اگر فاطمه زهرا علیهما السلام هیچ مصیبتی ندیده بود، پس بفرمائید که آن حضرت در اول جوانی(به قول شیعه، 18 سالگی و به قول اهل سنت در سن 22 یا 25 سالگی) به چه مرضی از دنیا رفت هاست؟سؤال 4
اگر به قول شما هیچ مسأله ای در کار نبوده، پس چرا طبق نقل عالم نمره 1 شما بخاری و دیگران، در طی ملاقاتی که ابوبکر و عمر با حضرت زهرا علیهما السلام داشتند اصرار ورزیدند که دخت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از آنها راضی بشود؟(12)افکار عمومی مانع از آتش زدن خانه حضرت زهرا علیهما السلام بوده است!!
اینجانب گاهی که با علمای عامه بحث کرده ام چرا غاصبان خلافت خانه حضرت زهرا علیهما السلام را به آتش کشیدند؟ در جواب گفتند، هدف مهاجمان، بازداشت علی علیه السلام بوده و به فاطمه علیهما السلام کاری نداشتند. زیرا افکار و محبوبیتی که آن حضرت در نزد مردم آن زمان داشت اجازه تعرض به او را نمی داد. بنابراین گفته عمر در پاسخ کسی که گفت: فاطمه علیهما السلام در خانه است؛ گفت: اگر چه فاطمه علیهما السلام در خانه باشد، یک سخن طبیعی است، بدین معنی که ما کاری نداریم بلکه می خواهیم با دستگیری معارضه را سرکوب کنیم. یعنی هدف عمر فقط دستگیری علی علیه السلام بوده و کاری با حضرت زهرا علیه السلام نداشته است.سؤال 5
اگر افکار عمومی آن طور بوده که اجازه ندهد درب خانه فاطمه زهرا علیهما السلام را آتش بزنند و آن حضرت را بین در و دیوار قرار بدهند به خاطر آنکه دختر پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم بوده است و فقط آنها با علی علیه السلام کار داشتند و می خواستند علی علیه السلام را بسوزانند، چرا فاطمه و فرزندانش از مدافعان علی علیه السلام بوده اند را نسوزانند؟سؤال 6
اگر سخنان و سفارشات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مورد فاطمه و زهرا علیهما السلام مانع بوده که این کار را نکنند پس چرا آن همه سفارش در مورد علی علیه السلام را فراموش کردند؟سؤال 7
اگر افکار عمومی وجود دارد، چرا آنها را از این سخن زشت باز نداشت و کنار بستر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نسبت هذیان گویی را به آن حضرت دادند(13) و کسی آنها را ملامت و سرزنش نکرد؟سؤال 8
آیا در ادبیات عرب واژه «بمن فیه» فقط برای علی علیه السلام وضع شده و حسن و حسین علیه السلام و فضه و زبیر و بنی هاشم و فاطمه و عباس و ... از شمول آن خارج می باشند؟سؤال 9
اگر با فاطمه زهرا علیهما السلام کاری نداشته است، پس چرا از او نخواست که خانه ای را که هیزم آورده تا آن را با ساکنانش آتش بزند را ترک کند؟ بلکه به جای این، در پاسخ؛ فاطمه زهرا علیهما السلام در خانه است، گفت اگر چه فاطمه در خانه باشد؟!سخن ابوجعفر نقیب پیرامون مهاجمین به خانه وحی
ابن ابی الحدید در ضمن نقل تاریخ و سرگذشت مهاجرت حضرت زینب علیهما السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از مکه به مدینه می گوید: محمد بن اسحاق می گوید:«کنانه بن ربیع، شتری برایش فرستاد و سوار شد، وی تیر و کمانش را گرفته و روز روشن مهار شتر او را گرفته و در حالی که آن حضرت در کجاوه ای نشسته بود او را از وسط شهر حرکت داد، مردان و زنان قریش از این قضیه خبردار شده و با یکدیگر گفتگو کرده و اظهار داشتند که این درست نیست که دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم بدینگونه از مقابل چشم ما بیرون رود و ما هیچ عکس العملی نداشته باشیم، بدین منظور با سرعت او را تعقیب نمود و در ذی طوی خود را به او رساندند، نخستین کسانی که خود را به او رسانیدند، هبّار بن اسود و نافع بن عبدالقیس فهری بودند، هبّار با نیزه به کجاوه او حمله ور شده و آن حضرت که حامله بود سخت ترسید و بر اثر ترس خون دید و بعد از بازگشت کودک خود را سقط کرد، بدین جهت در فتح مکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خون هبّار بن اسود را مباح کرد.»
سپس ابن ابی الحدید گوید: من این خبر را نیز برای استادم ابوجعفر نقیب نقل کردم او پس از استماع آن گفت:
«در صورتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خون هبّار بن اسود را به خاطر ترساندن زینب علیهما السلام که موجب سقط جنین او شد، مباح کرد، بدیهی است که اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم زنده می بود خون کسانی را که فاطمه علیه السلام را ترسانیده و موجب سقط جنین او شدند را نیز مباح نمی نمود.(14)
سؤال 10
اگر مصائب حضرت زهرا علیهما السلام و سقط جنین او دروغ است، پس چرا ابوجعفر نقیب تصریح به اینکه عده ای موجب سقط جنین فاطمه زهرا علیهما السلام گشتند، نموده و می گوید، همانگونه که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خون هبّار بن اسود را به خاطر اینکه موجب سقط جنین حضرت زینب علیهما السلام شد را مباح کرد، خون کسانی را که موجب سقط جنین حضرت زهرا علیهما السلام شدند را نیز مباح می نمود؟!!آیا این افراد چه کسانی بودند که به قول این عالم سنّی مستحقّ آن بودند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خون آنها را به خاطر این جنایت مباح نماید؟!!
یادگار یگانه و دفن شبانه
«ابن سعد» که از متقدمین علمای رجال اهل سنت است، در کتاب «طبقات» چنین آورده:«علی بن الحسین می گوید: از ابن عباس پرسیدم: کسی فاطمه علیهما السلام را دفن کردید؟ گفتند هنگامی که پاره ای از شب گذشته بود، گفتم: چه کسی بر او نماز خواند؟ گفت: علی علیه السلام»(15).
صحیح بخاری کتابی است که به گمان و اعتراف علماء اهل تسنن صحیح ترین کتابها بعد از قرآن کریم و معتقدند تمام روایاتی که در این کتاب نقل شده صحیح و درست می باشد.
روایت زیر در صحیح بخاری و بسیاری از کتب مهم و معتبر دیگر اهل سنت موجود است که در این روایت آمده است:
ابوبکر بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «فدک» که ملک شخصی حضرت فاطمه زهرا علیهما السلام و هدیه خداوند برای آن حضرت بود (16) و بعضی چیزهای دیگر که ارث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای حضرت فاطمه علیهما السلام بود را غصب نمود و حضرت را از آنها منع کرد.
طبق این روایت که بخاری آنرا از عایشه نقل می کند، حضرت فاطمه علیهما السلام بدنبال ابوبکر فرستاد و از او خواست آنها را به او برگرداند، ولی ابوبکر چنین نکرد. عایشه می گوید:
«فوجدت فاطمه علی ابن بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتی توفیت فلما توضیت دفنها زوجها علی لیلا و لو یؤذن بها ابابکر و صلی علیها»(17)
«فاطمه علیهما السلام، در این باره بر ابوبکر خشمگین و غضبناک شد و با او علنا قهر و قطع رابطه نمود (18) و دیگر با ابوبکر سخن نگفت تا آنکه از دنیا رفت. پس هنگامی که از دنیا رفت شوهرش علی علیه السلام او را شبانه دفن نمود و ابوبکر را از آن مطلع نساخت و خود بر جنازه او نماز گذاشت».
ابن کثیر دمشقی مورخ بزرگ سنی می گوید:
«قول صحیح و درست همان استکه در صحیح بخاری از عایشه نقل شده که ... فاطمه علیهما السلام دفن شد»(19).
نماز بر جنازه بزرگان صحابه از شئونات خطبه وقت بوده است
نمازخواندن بر جنازه اموات، آن هم بزرگان دین و صحابه در آن زمان از شئونات خلیفه و کارهای مربوط به امیر مدینه به حساب می آمد و کسی حق تقدم بر خلیفه را نداشت، مگر اینکه اجازه خاص داشته باشد و برای همین وقتی عبدالله بن مسعود صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت و عمار یاسر علیه السلام بر جنازه او نماز خواند و بدون اطلاع عثمان او را به خاک سپردند، عثمان بسیار ناراحت شد و عمار را طلب کرده و او را به شدت مورد ضرب و شتم قرار داد ولی در عین حال ابوبکر در قضیه نماز و دفن حضرت فاطمه علیهما السلام خبر نشد..سؤال 11
چرا امیرمؤمنان علیهما السلام بر حسب وصیت فاطمه زهرا علیهما السلام ابوبکر را در مراسم تشییع و تدفین فاطمه زهرا علیهما السلام خبردار نکرد؟ آیا این عملکرد حضرت علی و حضرت فاطمه علیهما السلام نشانه مردود شمردن خلافت او نیست؟چرا قبر فاطمه زهرا علیهما السلام مخفی ماند؟
سؤال 12
چرا حضرت زهرا علیهما السلام وصیت کرد که قبرش پنهان باشد؟ و چرا هیچ یک از امامان معصوم علیهما السلام قبر مادرشان حضرت زهرا علیهما السلام را آشکار ننمودند؟ آیا دختر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در میان یهود و نصاری و یا صابئین و مجوس و یا مشرکین از دنیا رفت که امام امیرمؤمنان علی علیه السلام و یاران باوفایش به جهت ترس از آنها، فاطمه زهرا علیهما السلام را شبانه به خاک سپردند؟ و آیا بانوی بزرگ در میان آنها می زیست که وصیت کرد مرا مخفیانه دفن کن؟ یا اینکه فاطمه زهرا علیهما السلام در اجتماع اسلامی و در میان یاران پدر عظیم الشأنش غریبانه به هنگام شب دفن شد و قبرش برای همیشه مخفی ماند؟و آیا ائمه علیهم السلام که فرزندان حضرت زهرا علیهما السلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می زیستند، در جامعه کفر و شرک و در میان مخالفین اسلام می زیستند که مصلحت دیدند که قبر مادر مظلومه آنها همچنان پنهان باشد؟
این شرم و ننگ و عار برای کدام ملت به ثبت رسیده که جگر گوشه و روح و قلب و پاره تن قطب عالم امکان و سفیر الهی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را آزردند، او را از حقش محروم ساختند و موجب شدند که تا قبر او مخفی بماند؟
آری، آنان که فاطمه زهرا علیهما السلام را اذیت کردند، او را رنجاندند و باعث شدند که قبر مبارکش مخفی بماند، نه گبر بودند، نه یهودی، نه نصرانی، نه مجوس و نه صائبه، بلکه افرادی بودند که خود را نزدیکترین اشخاص به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می دانستند، دو نفر از آنها پدر زن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند که در جایگاه وزین خلافت نشستند. دیگر افراد، مهاجر و انصار بودند که در تمام جنگها، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را یاری کرده بودند. فاطمه زهرا علیهما السلام در میان مردم مسلمان غریبانه زندگی کرد و با تنی ضربه خورده به شهادت رسید و در شب تاریک دور از چشم مسلمانان دفن شد و قبر مقدسش مخفی ماند و امامان معصوم علیهم السلام را در جامعه اسلامی می زیستند و روی مصالحی قبر مادرشان را نشان ندادند و این ننگ و عار برای ملّتی به ثبت رسید که خود را پیر و پدر بزرگوار آن دخت عظیم الشأن معرفی کردند.
قبر حضرت زهرا علیهما السلام مخفی ماند تا پیام مظلومیت او را به نسل آینده اسلام برساند و معرّف کسانی باشد که خود را مسلمان و یار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خلیفه او می خواندند، و معرّف آنانی باشد که فریاد او را شنیدند اما جوابش را ندادند.
حضرت زهرا علیهما السلام وصیت فرمود که شبانه دفن شود و قبرش مخفی بماند تا بیانگر این باشد که او از کسانی که او را آزردند و حقّش را گرفتند و آنانی که در آینده مؤید جریان هستند راضی و خشنود نیست، و کسی که فاطمه زهرا علیهما السلام از او خشنود نباشد، مورد غضب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواهد بود، و شخص مغضوب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مغضوب خدای متعال است، و چنین شخصی در قیامت مورد شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار نخواهد گرفت.
آری، قبر حضرت زهرا علیهما السلام مخفی ماند تا بیانگر این باشد که هنوز اسلام غریب است و هنوز خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مظلومند، و هنوز این دختر گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیروان به حق اسلام را به دفاع از ولایت می خواند.
ای جهان اسلام! خود را ملامت و سرزنش کن که صاحب این شریعت بعد از خود، یک دختر گذارد و تو با او مدارا نکردی، قلبش را آزردی و او را به شهادت رساندی و از نماز خواندن بر او و زیارت قبر شریفش محروم شدی و هنوز از شناخت قبر مبارکش محرومی. آری، چه بجا بود که در صبح آن شبی که فاطمه زهرا علیهما السلام دفن شد، مردم یکدیگر را سرزنش می کردند.
«و قالوا: ان نبیّنا صلی الله علیه و آله و سلم خلّف بنتاً و لم نحضر وفاتها و الصلاه علیها و دفنها و لا نعرف قبرها فنزورها»(20)
«و گفتند: براستی پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم یک دختر بعد از خود بجا گذاشت و ما در هنگام وفاتش و نماز خواندن بر او و دفنش حاضر نبودیم و قبرش را نمی شناسیم تا زیارت کنیم».
فاطمه زهرا علیهما السلام در حال خشم بر غاصبین خلافت دارفانی را وداع کرد
موضوع دیگری که باید پیرامون آن بحث کرد آنست که حضرت فاطمه زهرا علیهما السلام از دنیا رفت در حالی که نسبت به ابوبکر و عمر خشمناک بود (21) و با توجه به روایتی که عامه و خاصه آنرا نقل کرده اند و از احادیث صحیح می باشد که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«ان الله یغضب لغضب فاطمه و یرضی لرضاها»(22)
«بدرستی که خدا خشمناک می شود به خشم فاطمه علیهما السلام و خشنودی می شود به خشنودی فاطمه علیهما السلام».
سؤال 13
اگر چنین است که علمای شما می گویند که فاطمه زهرا علیهما السلام از دنیا رفت در حالی که از ابوبکر و عمر ناراضی و نسبت به آنها غضبناک بود، پس بفرمایید خط مسیر و آخرین مکان کسی که مورد خشم و غضب خدا باشد کجا خواهد بود؟سؤال 14
اگر غضب فاطمه علیهما السلام غضب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، و غضب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم غضب خدا باشد پس وقتی که فاطمه زهرا علیهما السلام نسبت به کسی غضب کرد و از او تا دم آخر ناراضی بود، آیا می شود چنین کسی را خلیفه و جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دانست و از او تبعیت کرد؟سؤال 15
با توجه به روایت «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته الجاهلیه»(23) امام زمان فاطمه زهرا علیهما السلام چه کسی بوده است؟ اگر امام زمان آن حضرت، ابوبکر بوده است، پس چرا با او مخالفت کرد و حتی اعلام نارضایتی از او را کرد و بنا به نقل علمای خودتان با همین نارضایتی از دنیا رفت(24)، آیا می شود گفت که فاطمه زهرا علیهما السلام با مرگ جاهلی از دنیا رفته است؟!!سؤال 16
اگر فاطمه زهرا علیهما السلام با مرگ جاهلی از دنیا نرفته است، پس امام زمان آن حضرت چه کسی بوده است؟ اگر امام زمان او امیرمؤمنان علی علیه السلام بوده است آیا این مهم ترین دلیل بر بطلان خلافت ابوبکر و اثبات خلافت بلافصل امیرمؤمنان علی علیه السلام نمی باشد؟پی نوشت ها :
1. برای آگاهی بیشتر، در مورد هجوم به خانه امیرمؤمنان علیه السلام و بردن آن حضرت به مسجد جهت بیعت، و آتش زدن درب خانه آن حضرت و بین در و دیوار قرار دادن همسر مظلومه اش حضرت فاطمه زهرا علیهما السلام که به منجر به سقط جنین شد، به کتب علماء اهل سنت که در زیر به آن اشاره شده است، مراجعه فرمایید:
الاموال، ابوعبید بغدادی، ص 131 و193؛ الامامه و السیاسه ج1 ص 12 و 30 و 36؛ تاریخ یعقوبی، ج2 ص 105، 137 و 213؛ تاریخ طبری، ج2 ص 443 و ج3 ص 202 و 430 و ج 5 ص 153؛ العقد الفرید ج 2 ص 250؛ ج 3 ص 63 و 230 و 231 و ج4 ص 268؛ مروج الذهب ج 2 ص 24 و ج 3 ص 63 و 86؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج1 ص 62؛ سقیفه جوهری ص 38 و 40 و 50 و 51 و 73؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج 9 ص 749؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 2 ص 19 و 21 و 46 و ج 6 ص 48 و 51 و ج14 و ص 193 و ج 17 ص 146 و 168 و ج 20 ص 24 و 147؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج 3 ص 117 و 118؛ میزان الاعتدال ج 1 ص 139 و ج 3 ص 108؛ مجمع الزواید ج 5 ص 203؛ لسان المیزان ج 1 ص 268. جح4 ص189 . ج5 ص218؛ الجوامع الجامع، سیوطی، ج1 ص 1059؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج 5 ص 631 و632 و 651؛ منتخب کنزالعمال، ج2 ص 171 و 174 و ج 5 ص 108؛ مختصر تاریخ مدینه دمشق ج 13 ص 122؛ تاریخ ابی الفداء ج ص 156 و 165؛ تاریخ ابن شحنه، مطبوع بهامش کامل، ج 7 ص 164؛ انساب الاشراف، ج1 ص 282 و 404 و 586 و 587؛ اعلام النساء ج 3 ص 127 و ج 4 ص 114؛ المنصف ابن ابی شیبه ج 14 ص 567 و 568؛ الاستیعاب (در حاشیه الاصابه) ج 1ص 139 و ج 2 ص 254 و 255؛ الوافی بالوفیات ج 3 ص 344. ج 6 ص 17 و ج 17 ص 311؛ السقیفه و الخلافه، عبدالفتاح عبدالمقصود ص 14؛ الملل و النحل ج 1 ص 57؛ الامامه و الخلافه، مُقاتل بن عطیه ص 160 و 161؛ سیراعلام النبلاء ج 15 ص 578؛ طبقات ابن سعد ج 8 ص 27 (ط صادر) و ص 18 (ط لیدن)؛ ینابیع الموده ج 1 ص 201 و 203؛ مقتل خوارزمی ص 54 و 83؛ فاطمه الزهراء، عباس محمود العقاد ص 29 و 36 و 48؛ فرائد السمطین، ج1 ص 34 و 36 و ج 2 ص 34 و 35 و 36؛ الفرق بین الفرق، ابی منصور عبدالقاهر بن طاهر البغدادی الاسفرائینی ص 147 و 148؛ کفایه الطالب، کنجی الشافعی، ص 413؛ الصراط المستقیم، البلاذری، ج 3 ص 12؛ فصول المهمّه، ابن صباغ مالکی، ص 135؛ نزهه المجالس، الصفوری الشافعی، ج2 ص 194؛ البدء و التاریخ، المَقدسی، ج5 ص 20؛ تذکره الخواص ص 54 و 322؛ حبیب السیر ج 1 ص 436؛ صفوه الصفوه، ج 2ص 5؛ تاج العروس، ج 12 ص 127؛ لسان العرب، ج4 ص 393؛ قاموس اللغه، فیروز آبادی، ج 2ص 79؛ مستدرک علی الصحیحین ج3 ص 165؛ مسند، احمد بن حنبل، ج1 ص 68؛ سنن بیهقی ج6 ص 166 و ج 7 ص 63 اسدالغابه، ج2 ص 18 و ج4 ص 308؛ نور الابصار ص47؛ جمهره انساب العرب ص 16؛ الائمه الاثنی عشر، ابن طولون الحنفی ص 58؛ کامل ابن اثیر ج 3 ص 397؛ البدایه و النهایه ج 6 ص 332؛ الاصابه ج 3 ص 471؛ سیره ابن اسحاق ص 247؛ ذخائر العقبی ص 117؛ الذریه الطاهره ص 92 و 99؛ جامع الاصول، ابن اثیر ج 9 ص 9؛ ادب المفرد، بخاری ص 120؛ و ...
2. «یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوها بیوتاً غیربیوتکم حتی تستاذنوا و تسلموا علی اهلها ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون فان لم تجدوا فیها احداً فلا تدخلوها حتی یؤذن لکم و ان قبل الکم ارجعوا فارجعوا هو ازکی لکم والله بما تعملون عیم».(سوره نور آیه 27 و 28).
«ای کسانی که ایمان آورده اید! در خانه هایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید، این برای شما بهتر است، شاید متذکر شوید. و اگر کسی را در آن نیافتید، وارد نشوید تا به شما اجازه داده شود، و اگر گفته شد: بازگردید! بازگردید، این برای شما پاکیزه تر است، و خداوند به آنچه می دهید آگاه است».
بسیاری از مفسّران می گویند که مقصود از بیوت همان مساجد است، در صورتی که مسجد یکی از مصادیق آن است.
3. سوره نور، آیه 36.
4. سوره احزاب، آیه 53.
5. محدثان یادآور می شوند، وقتی که آیه مبارک «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ » (سوره نور، آیه36) بر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد، آن حضرت این آیه را در مسجد تلاوت کرد، در این هنگام شخصی برخاست و گفت:
ای رسول گرامی مقصود از این بیوت با این اهمیت چیست؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
خانه های پیامبران!
در این موقع ابوبکر برخاست، در حالی که به خانه علی و فاطمه علیهما السلام اشاره می کرد، گفت: آیا این خانه از همان خانه هاست؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ فرمود:
بلی از برجسته ترین آنهاست.
(تفسیر درّ المنثور، ج 6 ص 203؛ تفسیر روح المعانی، ج18، ص 174).
در روایت دیگری وارد شده است که پیامبرگرامی صلی الله علیه و آله و سلم مدت نُه ماه در خانه دخترش می آمد و بر او و همسر عزیزش سلام کرد و این آیه را خواند: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً »(سوره احزاب آیه 33)
(تفسیر درّ المنثور، ج6 ص 606).
6. تاریخ طبری، ج3، ص 2020، ط دائره المعارف.
عبارت طبری چنین است:
«اتی عمر بن الخطاب منزل علیّ فقال لاحرقن علیکم او لتخرجن الی البیعه».
عمر به منزل امام امیرمؤمنان علی علیه السلام آمد و گفت یا بیعت می کنی یا این که خانه را به آتش می کشم. و ابن ابی الحدید در شرح خود ج2، ص 56 این جمله را از کتاب سقیفه جوهری نیز نقل کرده است.
7. الامامه و السیاسته، ج 1، ص 12-شرح حدیدی، ج1، ص 34-اعلام النساء، ج3، ص 205.
8. ابن عبدربه اندلسی، متوفای 445. عبارت وی چنین است.
«بعث الیهم ابوبکر، عمر بن الخطاب لیخرجهم من بیت فاطمه، و قال انه ان ابوا، فقاتلهم فاقبل بقبس من النار علی ان یضرم علیهم الدار فلقیته فاطمه، فقالت یابن الخطاب اجئت لتحرق دارنا فقال نعم، او تدخلوا فیما دخلت فیها الامه».
ابوبکر، عمر را در پی کسانی که در خانه فاطمه زهرا علیهما السلام متحصن شده بودند فرستاد تا وی آنها را از خانه فاطمه علیهما السلام خارج کند و اگر نپذیرفتند آنها را بکشند. وی نیز پاره ای آتش برداشت و به منزل فاطمه علیهما السلام رفت، حضرت فاطمه علیهما السلام وقتی که وی را دید به او گفت: ای پسر خطّاب آیا برای آتش زدن خانه ما آمده ای، گفت: اگر بیعت نکنید، آری.
(عقد الفرید، ج4، ص 260-تاریخ ابوالفداء، ج1، ص 156-اعلام انساء، ج 3 ص 207).
9. متن نامه را ابن ابی الحدید، در شرح خود ج 15 ص 186 نقل کرده است.
10. نهج البلاغه، نامه 28، متن عبارت امام علیه السلام چنین است:
«و قلت انی کنت اقادکما یقاد الجمل المخشوش حتی ابایع، و لعمر الله لقد اردت ان تذمّ فمدحتَ و ان تفضح فاتضحتَ و ما علی المسلم من غضاضه فی ان یکونا مظلوما».
11.روایت فوق با الفاظ مختلف در منابع زیر آمده است:
الاموال، حافظ ابوعبید، ص 194؛ الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، ج1، ص 24؛ تایخ یعقوبی، ج 2ص 137، تاریخ طبری، ج3 ص 430 و 431؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6ص 51 و ج 2 ص 46 و 48؛ عقد الفرید، ابن عبدربه اندلسی، ج4 ص 250؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج5 ص 631؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج 1ص 62؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج 30 ص 417-422؛ الاحادیث المختاره، ضیاء الدین المقدسی الحنبلی، ج10 ص 88-90؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج 3 ص 117-118؛ جامع المسانید و السنن، ابن کثیر دمشقی، ج 17، ص 65؛ سمط النجوم العوالی، العاصمی المکی، ج2، ص 356؛ سقیفه جوهری، ص 40؛ میزان الاعتدال، ج3 ص 108؛ مجمع الزوائد، ج5 ص 203؛ لسان المیزان، ج4 ص 189؛ جوامع الجامع، سیوطی، ج 1ص 1059؛ منتخب کنزالعمال، مطبوع بهامش مسند احمد بن حنبل، ج 2ص 171؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 13 ص 122؛ مروج الذهب، مسعودی، ج 2، ص 301؛ و ..
12. صحیح بخاری، کتاب الخمس، ج 4، ص 96 و باب غزوه خیبر، ج 5، ص 177؛ صحیح ترمذی، ج 1، باب ما جاء من ترکه رسول الله؛ مستدرک علی الصحیحین؛ ج 3، ص 153؛ کنزالعمال، ج 6، ص 219؛ الاصابه، ابن حجر عسقلانی، ج4، ص 375؛ تذکره، ابن جوزی، ص 319؛ ذخائر، محب الدین طبری، ص 39؛ صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص 105؛ اسعاف الراغیبین، ابن صبان، ص 171؛ الرسائل الکلامیه، جاحظ، ص 467، انساب الاشراف، ج 10ص 79؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16 ص 264 الامامه و السیاسه، ابن قتیبه الدینوری، ج1 ص 13 و 14؛ اعلام النساء، ج3 ص 1314؛ و ... .
13.زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در بستر شهادت لحظات آخر حیات را طی نمود، در حالتی که عده ای از صحابه اطراف بستر آن حضرت در حجره جمع بودند فرمود:
«ایتونی بدوات و بیاض لاکتب لکم کتاباً لا تضلّوا بعدی» «دوات و سفیدی (کاغذی) برای من بیاورید تا برای شما بنویسم چیزی را که بعد از من گمراه نشوید».
عمر بن الخطاب برای جلوگیری از امر وصیت آن حضرت، گفت:
«دعو الرجل فانه لیهجر!!! حسبنا کتاب الله»؛
«واگذارید این مرد (رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم) را؛ زیرا که او هذیان می گوید، کتاب خدا ما را بس است».
گذشته از اجماع علماء شیعه، اکابر علماء اهل سنّت به عبارات و الفاظ مختلفه وقعه بیماری آن حضرت و موضوع منع از وصیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و جسارت نمودن به آن حضرت را هنگام ارتحال از این عالم نقل نموده اند از جمله"
1) صحیح بخاری، کتاب العلم، باب کتابه العلم، ج1، ص 39، و ج2، ص 118 و ج4، باب قول المریض از کتاب المرضی، ص 5، ج6، باب مرض النبی و وفاته، ص 11 و ج4، کتاب الجهاد، باب جوائز الوفد، ص 85.
2) صحیح مسلم، ج6، کتاب الوصیه، باب ترک الوصیه، ص 76.
3) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص 563 و ج2، ص 20.
4) کامل، ابن اثیر، ج2، ص 217.
5) تاریخ طبری، ج3، ص 193.
6) کنز العمال، متقی هندی، ج3، ص 138.
7) جامع الاصول، ابن اثیر، ج11، ص 69 و 71.
8) طبقات الکبری، ابن سعد، ج2، ص 37.
اعتراف عمر در جلوگیری از وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم:
قال عمر بن الخطاب: «ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اراد امراً و اراد الله غیره!! فنفذ مراد الله تعالی و لم ینفذ مراد رسوله، ان کلما اراد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کان! ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اراد ان یذکره للامر فی مرضه فصددته عنه؛ عمر بن الخطاب به ابن عباس می گوید:
«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خواست در حال مریضی، علی علیه السلام را به جانشینی خود نصب کند ولی من نگذاشتم و چون او مراد مرا دانست اظهار نکرد، البته او اراده کرد، ولی خدا اراده نکرده بود!! و اراده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدون اراده خدا چه فایده دارد؟»
(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج12، ص 78-79).
14. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج14، ص 192.
15. طبقات الکبری، ابن سعد، ج8 ص 29.
16. مفسرین شیعه و اهل سنت در ذیل آیه شریفه «و آت ذالقربی حقه» روم آیه 38، نوشته اند:
«وقتی که یهود فدک را به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم هدیه کردند، جبرئیل فرود آمد و این آیه را آورد: حق نزدیکان را ادا کن. و گفت خداوند می فرماید: فدک را به فاطمه علیهما السلام ببخش».
(تفسیر درّ المنثور، ج5 ص 273 ذیل آیه 26 سوره اسرا، ط دارالفکر، بیروت.)
17. صحیح بخاری، ط درالفکر، کتاب المغازی، باب غزوه خیبر، ج5، ص 82 و ط مطابع الشعب، ج5، ص 177؛ و ط دار احیاء الکتب، ج3، ص 55 و ط المعاهد، ج3، ص 38 و ط الشرقیه، ج3، ص 39 و ط الفجاله، ج5، ص 115، و ط المیمنیه، ج5، ص 35 و ط بمبئی، ج5، ص 20 و ط المطبعه الخیریه مصر، ج3، ص 40 و کتاب الجهاد و السیر باب فرض الخمس، ط دارالفکر، ج4، ص 42 و کتاب الفرائض، باب قول النبی لانورث، ط دارالفکر، ج8، ص 3؛ صحیح مسلم، ط محمدعلی صبیح، کتاب الجهاد و السیر باب قول النبی لا نورث، ج5، ص 252 و ط مکتبه التجاریه، ج5، ص 153 و ط عیسی الحلبی، ج2، ص 81 و ط مصر بشرح النووی، ج12، ص 77؛ کفایه الطالب، کنجی الشافعی، ص 370؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص 18؛ صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص 13؛ تاریخ طبری، ج3، ص 208؛ و ... .
18. در لغت عرب وقتی که کلمه «وجد» با «علی» متعدی شود به معنی غضب و خشم است (لسان العرب، ج3 ص 446).
و همچنین «هَجر» به معنی قهر و قطع رابطه علنی است. (لسان العرب، ج5 ص250)
19. البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج6، ص 338، ط بیروت، دار احیاء التراث العربی.
20. بحارالانوار، ج43، ص 212.
21. «فغضبت فاطمه بنت رسول الله [صلی الله علیه و آله و سلم] فهجرت ابابکر، فلم تزل مهاجرته حتی توفیت».
«فاطمه دختر رسول خدا [صلی الله علیه و آله و سلم] به ابوبکر غضب نمود و از او قهر کرد، و تا از دنیا رفتن هم با او آشتی نکرد».
(صحیح بخاری، کتاب الخمس، ج4، ص 504 رقم 1265)
همچنین آمده است:
«فهجره فاطمه فلم تکلمه حتی ماتت».
«فاطمه علیهما السلام با ابوبکر قهر کرد و با او سخن نگفت تا از دنیا رفت».
(صحیح بخاری، کتاب الفرائض، ج9، ص 551، رقم 1574)
22. مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3 ص 154؛ اسدالغابه، ج5، ص 522؛ ذخائر العقبی، ص 39؛ تذکر ابن جوزی، ص 175 و 320؛ کفایه الطالب، گنجی، ص 219، باب 99؛ الاصابه، ابن حجر عسقلانی ج 4 ص 366، خصائص سیوطی، ج2ص 265؛ اخبار الدول، ص 87، کنزالعمال، ج13 ص 96، و ج 16 ص 280، کنوز الحقائق، ص 32؛ تهذیب التهذیب، ج12 ص 441؛ اسعاف الراغبین، ص 171، صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص 105؛ ینابیع الموده، ص 173 و 179 و 198؛ رشفه الصادی ص 61؛ شرف الموید، نبهانی، ص 53؛ جواهر النجار، ج1 ص 198، و 360؛ ارجح المطالب، ص 245؛ الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج1 ص 14؛ و ...
23. علماء عامه این روایت را با الفاظ و عبارات مختلفه در کتب خود نقل کرده اند از جمله:
1. مسند، احمد بن حنبل، ج2، ص 83، 111، 154، 296- ج3 ص446-ج4 ص 96.
2. صحیح، محمد بن اسماعیل بخاری، ج2، ص13.
3. صحیح، مسلم بن الحجاج، ج6، ص 21، 22- ج8 ص 107.
4. تاریخ الکبری، بخاری، ج4، ص 54، شماره 1938- ج6، ص 445 شماره 2943.
5. کتاب المجروحین، ابو حاتم رازی ج1 ص 280.
6. عقدالفرید، ابوعمر، احمد بن محمد بن عبدربه اندلسی ج 1 ص 9.
7. زوائد، احمد بن عمر بزار، ج 1، ص 144 و ج 2 ص 143.
8. الکنی و الاسماء حافظ دولابی، ط دائرة المعارف حیدرآباد دکن، ج 2 ص 3.
9.العلل الوارده فی الاحادیث، ابوالحسن علی بن عمر احمد بن مهدی بغدادی دار قطنی شافعی، ج 7 ص 63.
10. سنن عبدالله بن عبدالرحمن تمیمی سمرقندی دارمی ج 2 ص 241.
11. الاموال، حمید بن زنجویه، ج 1 ص 81 شماره 40 و ص 82 شماره 42 و 43.
12. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج13 ص 242- ج3 ص 262.
13. المعیار و الموازنه، ابوجعفر اسکافی، ص 324.
14. مصنف، حافظ ابن ابی شیبه، ابوبکر عبدالله بن محمد، ج15 ص 24 شماره 19005 و ص 38 شماره 19047 و ص 52 شماره 19090.
15. کنزالعمال، متقی هندی، ج 1 ص 103 شماره 463-ج6 ص 65 شماره 14861.
16. طبقات الکبری، محمد بن سعد کاتب واقدی، ط لیدن، ج 5 107، ط بیروت ص 144.
17. مصنف، حافظ عبدالرزاق بن همام صنعانی یمنی، ط مجلس علمی پاکستان، ج 11 ص 330.
18. ریاض الصالحین، نووی، ص 164.
19. ینابیع الموده، ص 117 و...
24- «فغضبت فاطمه بنت رسول الله [صلی الله علیه و آله و سلم] فهجرت ابابکر، فلم تزل مهاجرته حتی توفیت».
«فاطمه دختر رسول خدا [صلی الله علیه و آله و سلم] به ابوبکر غضب نمود و از او قهر کرد، و تا از دنیا رفتن هم با او آشتی نکرد».
(صحیح بخاری، کتاب الخمس، ج4، ص 504 رقم 1265)
همچنین آمده است:
«فهجره فاطمه فلم تکلمه حتی ماتت».
«فاطمه علیهما السلام با ابوبکر قهر کرد و با او سخن نگفت تا از دنیا رفت».
(صحیح بخاری، کتاب الفرائض، ج9، ص 551، رقم 1574)