منبع : راسخون
چکیده :
تحلیل و تبیین رابطهی علم و دین، نزد صاحب نظران بویژه فیلسوفان دین، از اهمیت خاصی برخوردار است زیرا کشف تلائم یا تعارض علم ودین در بالندگی معرفت دینی و علمی و در نهایت، کشف حقیقت موثر است امروزه از این مساله با عناوین نظیر تعاون علم ودین، دیالوگ علم ودین، تعارض علم و دین و ... یاد میشود.رابطهی علم و دین منطقاً به چهار قسم تفسیم میشود
1- بین علم دین هیچ رابطه ای نمیباشد و این دو، دو حوزهی کاملاً جداگانه دارند.
2- علم و دین با هم درارتباط هستند و نوع ارتباطشان از نوع تعارض میباشد که حاکمیت را درمسائل به مباحث دینی میدهند.
3- بین علم و دین تعارض هست و حاکمیت را به مسائل علمی میدهند.
4- بین علم و دین رابطه مسالمت آمیز از نوع مشارکت میباشد.
این مقاله میکوشد با بهرهگیری از ادلّه، سه رابطه نخست را نقد کرده، و رابطهی چهارم را تایید کند
واژگان کلیدی
علم، دین، وحی، اسلام، تعارض، تمایز، تعامل، سازگاری
1- مقدمه
1-1.تعریف موضوع
انسان به عنوان گل سرسبد عالم خلقت و به عنوان اشرف موجودات دارای خصوصیاتی است که او را از بقیه موجودات به خصوص از حیوانات ممتاز کرده است مهمترین وجه تمایز او با حیوانات، جنبه عقلانی است. به عبارت دیگر انسان و حیوان هر دو اگر به پدیده ای بنگرند هر دو در یک سطح از معرفت نیستند بلکه انسان بدلیل آنکه دارای قوهی عقل و عقلانیت است میکوشد به درون پدیدهها راه یابد و با بهرهگیری از تفسیر، تجربه و تحلیل عقلانی، حقایق را دریابد؛ درحالیکه حیوانات به دلیل بیبهره بودن از عقلانیت، از قدرت تجزیه و تحلیل و تفسیر محرومند. خدای متعال در آیاتی چند، این نکته را به این صورت تذکر میدهد«یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُون»؛ در باره شراب و قمار، از تو میپرسند، بگو: «در آن دو، گناهی بزرک، و سودهایی برای مردم است، و [لی] گناهشان از سودشان بزرگتر است.» و از تو میپرسند: «چه چیزی انفاق کنند؟» بگو: «ما زاد [بر نیازمندی خود] را.» این گونه، خداوند آیات [خود را] برای شما روشن میگرداند، باشد که در [کار] دنیا و آخرت بیندیشید (1)
در این آیه خداوند با تذکر به این نکته که بااندیشیدن مطالب زیادی را میتوان بدست آورد ما را متوجه قوه ای به نام عقل در خلقت مان میکند
«لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُون»؛ برای هر خبری هنگام [وقوع] است، و به زودی خواهید دانست. (2)
«فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتی وَ یُریکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون»؛ پس فرمودیم: «پارهای از آن [گاو سر بریده را] به آن [مقتول] بزنید» [تا زنده شود]. این گونه خدا مردگان را زنده میکند، و آیات خود را به شما مینمایاند، باشد که بیندیشید (3)
در این آیات خداوند انسان را دعوت به تفکر و تعقل و تدبر کرده است
اما درآیات زیر کسانی را که از عقل و خرد خویش استفاده نمیکنند را بسیار مذمت کرده است.
«أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُون»؛ اف بر شما و بر آنچه غیر از خدا میپرستید. مگر نمیاندیشید؟ (4)
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون»؛ و در حقیقت، بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریدهایم. [چرا که] دلهایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمیکنند، و چشمانی دارند که با آنها نمیبینند، و گوشهایی دارند که با آنها نمیشنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراهترند. [آری، ] آنها همان غافلماندگانند. (5)
دومین تفاوت انسان با حیوانات این است که انسان علوم خود را میتواند به دیگران انتقال دهد فلذا در این نقل و انتقال به علوم زیادی دست پیدا میکند در حالی که حیوانات به هیچ وجه توانائی انتقال علوم را به یکدیگر ندارند.
سومین امتیاز انسان از حیوان این است که دایرهی معلومات انسان به حس و تجربه خلاصه نمیشود بلکه انسان دارای علوم عقلانی و همچنینی دارای علوم وحیانی نیز هست. این آموزههای وحیانی که در قالب دین عرضه شدهاند، بر معارف بشری و نیز بر فکر، عمل، موضعگیریهای اجتماعی و سیاسی و در کل بر همهی فعالیتهای بشری تاثیر فراوانی گذاشتهاند. فلذا تمام معارف بشری را میتوان به چهار دسته تقسیم کرد معرفتهای علمی، عقلی، عرفانی و معرفتهای دینی.
1-2. ضرورت بحث
منازعاتی که در طول قرون اخیر و معاصر میان علم و دین درگرفته است بر اهمیت و ضرورت بحث از رابطهی علم و دین میافزاید گرچه بسیاری از نزاعها دامن گیر مسیحیت و عهدین شده است ولی پاره های ازدستاوردهای علمی، باور های ادیان را به چالش کشیده است مانند بحث دربارهی خلقت و تکامل انسان که منشا انسان را نه از خاک، بلکه از حیوان انسان نما میداند و یا نظریهی روان کاوی فرویدی که دین را عامل سرکوب امیال دانسته است و حقانیت آن را مخدوش میسازد و... فلذا این مسائل ما را بر آن داشت تا مسالهی رابطه دین و علم را در این مقاله باز کنیم و از زوایای مختلف به ابعاد این مساله بنگریم.1-3. فرضیه یا سوالات
این مقاله میکوشد تا بدین سوالات پاسخ دهد :1- آیا علم و دین، رابطهی دوستی و تفاهم دارند یا رابطهی غیریت، تقابل و تضاد؟
2- آیا علم و دین میتوانند مکمل یکدیگر باشند؟
3- آیا معرفت علمی و معرفت ایمانی با هم سازگارند؟
4- آیا اسلام رویکرد مثبتی به علم دارد؟
آدمی برای کسب آگاهی و شناخت، راه های گوناگونی پیش روی خود دارد که برخی از آنها برای همه انسانها عمومیّت داشته، کمابیش در تمام افراد بشر به چشم میخورد؛ امّا راهی اختصاصی نیز وجود دارد که فقط در اختیار گروه اندکی از آدمیان است و دیگران به صورت مستقیم، توان بهره گیری از آن منبع معرفتی را ندارند. (6)
« 1- راه های همگانی»
راه های همگانی کسب معرفت عبارتند از :الف : حسّ و تجربه
بسیاری از شناختهای ما، از راه حواس پنجگانه ظاهری حاصل میشوند که برخی از آنها بسیار ساده و روزمرهاند؛ مثل این غذا لذیذ، و آن منظره، فرح بخش است، و پاره ای دیگر به دقت و تأمّل نیاز دارند. وقتی این شناختهای جزئی را به کمک قوانین عقلی، همچون قانون علیّت تعمیم دهیم و (به طور مثال) حکمی کلی صادر کنیم که هر آبی در صد درجه میجوشد، به قانون تجربی دست یافتهایم. مجموعه ای از قانونهای تجربی که موضوع و هدفی واحد به آنها وحدت بخشیده است، علم تجربی را تشکیل میدهند که خود (بر اساس یک اصطلاح) شامل دو قسم علومی تجربی طبیعی و علوم تجربی انسانی است. اهمیّت این سلسله دانشها و تأثیری که بر زندگی مادی انسان دارند، بر کسی پوشیده نیست؛ امّا منحصر ساختن ابزار ادراکی انسان به حسّ و تجربه یا بی معنا دانستن هر گزاره ای که از راه تجربه قابل اثبات یا ابطال نباشد غفلت از دیگر ابعاد وجودی انسان است.ب : تفکر و استدلال
یکی از دیگر از راه های عمومی کسب معرفت، تفکر و استدلال است. دانشهایی چون منطق، ریاضیات و فلسفه از این بهره میگیرند. براساس این روش که پیشینی و ماقبل تجربی است، ریاضیدان برای اثبات این قانون که «اگر به دو کمیّت مساوی، مقداری مساوی بیفزاییم، نتایج به دست آمده با یک دیگر برابر خواهد بود»، به تجربه و به کارگیری حواس ظاهری نیاز ندارد؛ بلکه با زیر بنا قرار دادن برخی از ادراکات روشن عقلی و بدیهیّات نظری، به نتایج مطلوب دست مییابد.«روش عقلی» در اصطلاح رایج و متداول فقط بر این قسم اطلاق میشود؛ اما منظور از آن در این بحث - چنان که گذشت – معنای گسترده تری است؛ گرچه ما نیز در بسیاری از موارد، عقل را در همین معنای خاص به کار خواهیم برد که قرینه های کلامی و مقامی، مقصود از آن را در هر بحثی مشخص خواهند ساخت؛
ج : نقل
بسیاری از دانشهای ما، از تفکر و استدلال یا حسّ و تجربه شخصی به دست نیامده اند؛ بلکه از راه نقل معتبر و روشمند حاصل شدهاند. آگاهی ما از وقایع تاریخی گذشته و شخصیتهای تاریخی و نیز کشورها و شهرهایی که تاکنون به آنها سفر نکرده ایم. بر روش نقلی مبتنی است.د : شهود باطنی
آدمی افزون بر حواس پنجگانه ظاهری، حواسی باطنی نیز دارد که با کمک آنها به طور مستقیم با برخی از حقایق تماس برقرار کرده، از آنها آگاه میشود. دانشی که از این راه به دست میآید، در اصطلاح فلسفه، علم حضوری خوانده میشود که ویژگی آن خطا ناپذیری است. نمونه ای از این دست، احساس گرسنگی است. ممکن است در واع اندامهای بدن، به غذا نیازی نداشته باشند و من به غلط خود را گرسنه بپندارم؛ امّا در این که احساس گرسنگی را در خود مییابم، جای هیچ تردیدی نیست. مراحل والای کشف و شهود فقط با ریاضتها و در وضعی خاص به دست میآیند.2- راه ویژه
راه غیر همگانی کسب معرفت که برخلاف چهار طریق پیش گفته، اختیار آن در دست آدمی نیست و باید جای دیگری افاضه شود، راه وحی است. پیامبران الاهی، یگانه افرادی هستند که از این شیوه بهره گرفتهاند و آدمیان دیگر به واسطه آنان از این خوان نعمت بر خوردار میشوند. وحی در اصطلاح متکلّمان، عبارت است از «تفهیم اختصاصی مطالب و معارفی از طرف خداوند به بنده برگزیده ای که به هدایت مردم مأمورشده است»؛ (7) امّا درک حقیقت وحی، جز برای کسانی که خود به مقام دریافت آن نائل شدهاند، دشوار، بلکه غیر ممکن است؛ چنان که برداشت کور مادرزاد از گلها و رنگ آنها ولذتی که از دیدنشان به انسان دست میدهد، با واقعیّت، بسیار فاصله دارد. با این همه میتوان به کمک ادلّه عقلی و شواهد قرآنی و روایی، ویژگیهایی برای وحی برشمرد که تا اندازه ای پرده از چهره غیبی این پدیده ماورایی کنار رود و اذهان غبار آلود آدمیان خاکی با این هدایّت آسمانی آشنا شود.مهمترین مبحثی که امروزه میان اندیشمندان در زمینهی آن بحث و گفتگو میشود، این است که چه رابطه و نسبتی میان علم (حس)، عقل، دین و عرفان (معرفت باطنی) وجود دارد؟ محور اصلی مقاله حاضر تبیین نوع ارتباط میان علم و دین است.
2- تعاریف علم و دین
2-1.تعریف علم
الف : مفهوم لغوی علم
واژگان علم و معرفت، فهم، دانش و ادراک و شناخت، واژگان مترادف هستند که به یک معنا به کار میروند علم در لغت عربی به معنای وسیعی به کار میرود به گونه ای که هم در بردارندهی اقسام گوناگون آگاهی است و هم در بردارندهی مهارت و فنون مختلف.آگاهی از سنخ شناخت و بینش هست و مهارت از سنخ کنش. یعنی چنان نیست که یک مهارت صرفاً با آگاهی و دانستن بدست آید بلکه علاوه بر نوعی شناخت و آگاهی، تمرین و نوعی ممارست عملی نیز لازم است تا یک مهارت شکل گیرد.
این مفهوم انواع معرفتهای حصولی، حضوری، تصور، تصدیق، کلی و جزئی را دربرمیگیرد؛ اعم از آنکه این معرفت از طریق حسّ، عقل، وحی و یا شهود حاصل شود.
ب : مفهوم اصطلاحی علم
این اصطلاح به معنای آگاهی و دانستن در مقابل جهل و نادانی، اعتقاد یقینی مطابق با واقع در برابر جهل بسیط و مرکب، مجموعه قضایایی که مناسبتی بین آنها در نظر گرفته شده باشد (هر چند قضایای شخصی و خاص باشند) مجموعه قضایای کلی اعم از حقیقی و اعتباری، مجموعه قضایای کلی حقیقی، مجموعه قضایای کلی، حقیقی، حسی و تجربی به کار رفته است. در عرصه رابطه علم و دین، علم به معنای علوم تجربی و اعم از طبیعی و انسانی در نظر گرفته میشود.بنابراین میتوان مفهوم اصطلاحی علم را به دو معنا باز گزداند :
1- نخستین مفهوم اصطلاحی «علم» عبارت است ازمجموعه مسائل پیرامون یک یا چند موضوع که معرفتهایی را دربارۀآنها به دست میدهد. علم در این کاربرد اصطلاحی خود کلیهی معارف بشری (از فلسفه، منطق، الهیات، ریاضیات، و هندسه گرفته تا علوم اجتماعی، تاریخ، جغرافیا و ...) را شامل میشود؛ زیرا در هریک از این رشتهها موضوع خاصّی وجود دارد که محور بحث و تحقیق واقع شده و مسائل و مباحث مختلفی پیرامون آن مطرح و مورد بررسی قرار گرفته است. بر طبق این اصطلاح، علم به معرفت حاصله از هر روشی (اعم از تجربی، عقلی و...) اطلاق میگردد؛ چون «علم» صرفا به آنچه از طریق حس و تجربه قابل اثبات باشد منحصر نمیگردد. بلکه علم ممکن است از راههای دیگری غیر از حس و تجربه نیز فراهم آید. (8)؛ بنابراین علم، در این اصطلاح، شامل تمامی علوم نظیر عقلی و نقلی و... میشود (همهی علوم اعتباری و حقیقی)
2- دومین اصطلاح از «علم» عبارت است از آن دسته معلومات و آگاهیهایی که تنها از راه حس و تجربه و مشاهده به دست میآیند. واژه «علم» در این مفهوم زیاد به کار برده میشود؛ چنانکه هر دانشی را که براساس آزمون و تجربه به دست نیاید غیر علمی مینامند و حتی چندان ارزش و اعتباری برای آن قائل نمیشوند؛ به عنوان مثال، پوزیتیویستها میگویند تنها قضایای معناداری که معرفت بشری را تشکیل میدهند، قضایای ترکیبی هستند. در قضایای ترکیبی، موضوع و محمول به عنوان دو مفهوم مستقل از یکدیگر باهم ترکیب مییابند و صدق یا کذب آن را با توّسل به تجربه و مشاهده باید شخص نمود. از نظر آنان قضایای تشکیل شده از مفاهیم دینی، فلسفی و اخلاقی یا بیمعنایند و یا صرفا بیانی از عواطف و احساسهای درونی به شمار میروند؛ (9)؛ زیرا ملاک علم در دیدگاه اینان این است که گزاره های آن علم قابل اثبات با تجربه و مشاهده باشد.
اما در نگرش اسلامی، علم به معنای نورانیت و هدایت است که دانشمندان را به فضیلت، شرافت، تقویت ایمان و اعتقاد به یگانگی خداوند و تشدید در خضوع و خشوع میکشاند. همچنان که قرآن کریم در این باره میفرماید:
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»؛ خدا که همواره به عدل، قیام دارد، گواهی میدهد که جز او هیچ معبودی نیست و فرشتگانِ [او] و دانشوران [نیز گواهی میدهند که:] جز او، که توانا و حکیم است، هیچ معبودی نیست (10)
قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّدا»؛ بگو: « [چه] به آن ایمان بیاورید یا نیاورید، بیگمان کسانی که پیش از [نزول] آن دانش یافتهاند، چون [این کتاب] بر آنان خوانده شود سجدهکنان به روی درمیافتند.» (11)
آنچه در دوران معاصر به عنوان تعارض علم و دین از آن یاد میکنند عموماً همین معنای دوم است که عبارت است از علوم تجربی.
توضیح این که ما دراین مقاله بدین سوالات پاسخ میدهیم :دین چه موضعی در قبال علوم تجربی اتخاذ کرده و این دو چه انتطاری از یکدیگر دارند؟ این علوم در دین از چه جایگاه و منزلتی برخوردارند؟ آیا علم و دین رقیب یکدیگرند و در جدال دائم به سر میبرند یا همسو و هماهنگ با یکدیگر هستند؟
2-2. تعریف دین
در باب تعریف دین آنقدر نظریه پردازی شده است که پرداختن به تمام آنها، از حوصلهی این مختصر بیرون است اما از آنجا که ارائه تعریفی از موضوع مورد بحث در پژوهشی ضرورت دارد در این نوشتار به تعریف دین پرداختهایم قبل از بیان انواع تعریف از دین، باید به دو نکته توجه نمود.1- غرض از تعریف، تمایز دادن بین شی تعریف شده و غیر آن است که گاه با تمایز ذاتی تحقق میپذیرد و گاه با تمایز عرضی. تعریفی که تامین کننده تمایز ذاتی باشد، حد و تعریفی که بیان کننده تمایز عرضی باشد، رسم نامیده میشود اگر در تعریف همهی ذاتیات مندرج شود آن را حد تام و اگر برخی از ذاتیات لحاظ شوند، آن را حد ناقص گویند.
2- بیان همهی ذاتیات یک شی و درج همهی آنها در تعریف، بسیار دشوار است این مسئله در تعریف دین، دشوارتر خواهد بود اما باید به شرط اساسی تعریف توجه داشت و آن این که، تعریف باید به گونه ای باشد که جامع افراد و مانع اغیار باشد و به عبارت دیگر باید دارای وضوح مفهومی و انطباق مصداقی باشد.
بدون شک یکی از مهمترین روشهای کشف چیستی دین، مراجعه به قرآن و سنت است؛ زیرا دین فعل خداست و فرستادگان او بیش از دیگران از حقیقت دین آگاهی دارند؛ بر این اساس، تعریف دین را در ساحت قرآن و روایات پی میگیریم.
2-1-1. دین در قرآن
واژه دین در قرآن، با معانی ذیل به کار رفته است:الف: جزا و پاداش مَلِکِ یَوْمِ الدِّین ( ) خداوندی که مالک روز جزاست. (12)
ب: اطاعت و بندگی إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّین (ما این کتاب را بحقّ بر تو نازل کردیم؛ پس خدا را پرستش کن و دین خود را برای او خالص گردان! )13
ج: ملک و سلطنت وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَی الظَّالِمِین (و با آنها پیکار کنید! تا فتنه) و بت پرستی، و سلب آزادی از مردم، باقی نماند؛ و دین، مخصوص خدا گردد. پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم آنها نشوید! زیرا) تعدّی جز بر ستمکاران روا نیست. (14)
د: شریعت و قانون لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِین ( ) حال که چنین است آیین شما برای خودتان، و آیین من برای خودم! (15)
ه: تسلیم إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَ مَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِیعُ الْحِسَاب (دین در نزد خدا، اسلام) و تسلیم بودن در برابر حق است؛ و کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده شد، اختلافی (در آن) ایجاد نکردند، مگر بعد از آگاهی و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود؛ و هر کس به آیات خدا کفر ورزد، (خدا به حساب او میرسد؛ زیرا) خداوند، سریع الحساب است. (16)
و: اعتقادات لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیم (در قبول دین، اکراهی نیست) زیرا راه درست از راه انحرافی، روشن شده است. بنابر این، کسی که به طاغوت [ = بت و شیطان، و هر موجود طغیانگر] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است، که گسستن برای آن نیست؛ و خداوند، شنوا و داناست. (17)
2-1-2. دین در روایات
در روایات لفظ دین بسیار به کار رفته است که ما به چند نمونه از آن اشاره میکنیم.الف: غایه الدین الایمان (نهایت دین، ایمان است) 18
ب: (ان الدین کشجره اصلها الیقین بالله) دین مانند درختی است که ریشه و اصل آن یقین به خداست. (19)
2-1-3. تعاریف متکلمان از دین
برای مفهوم اصطلاحی دین، تعریفهای مختلف و متنوعی ذکر شده است. برخی از تعاریف، مشعر به این است که هر آیینی، دین محسوب میشود، آیینهایی که در آن حتی اعتقاد به خدا و مبدأ متعال، وجود ندارد و یا آیینهایی که بر مادّه انگاری مبتنیاند.«دین متشکل از مجموعهای از اعتقادات، اعمال و احساسات (فردی و اجتماعی) است که حول مفهوم غایی سامان یافته است.» (20)
اما عده ای دین را به آیینهای الهی مختص میدانند.
الف: با توجه به استعمال واژه دین در قرآن به معنای جزاء، شریعت، قانون، اطاعت و بندگی، به دست میآید که اسلام و حقیقت دین عبارت است از تسلیم و اطاعت از خداوند متعال. (21)
ب: دین برابر است با اعتقاد به آفریننده ای برای جهان و انسان و دستورات عملی متناسب با این عقاید. (22)
ج: دین، نظام عملی مبتنی بر اعتقادات است که مقصود از اعتقاد در این مورد، تنها علم نظری نیست؛ زیرا علم نظری به تنهایِی، مستلزم عمل نیست؛ بلکه مقصود از اعتقاد، علم به وجوب پیروی بر طبق مقتضای علم قطعی است. (23)
د: مجموع این اعتقاد (به خدا و زندگی جاودان) و احساس و مقررات متناسب با آن، که در مسیر زندگی مورد عمل قرار گیرد. (24)
و: دین یک معرفت و نهضت همه جانبه به سوی تکامل است که چهار بُعد دارد: اصلاح فکر و عقیده، پرورش اصول عالی اخلاق انسانی، حسن روابط افراد اجتماع، حذف هر گونه تبعیضهای ناروا. (25)
ه: دین، مجموعه عقاید، اخلاق و قوانینی و مقرراتی است که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسانها باشد، گاهی همه این مجموعه، حق و گاهی همه آنها باطل و زمانی مخلوط از حق و باطل است. اگر مجموعه حق باشد، آن را دین حق و در غیر این صورت، آن را دین باطل و یا التقاطی از حق و باطل مینامند. دین حق، دینی است که عقاید، قوانین و مقررات آن از طرف خدا نازل شده و دین باطل، دینی است که از ناحیه غیر خداوند تنظیم و مقرر شده است. (26)
دیدگاه و تعریف برگزیده
حقیقت دین مجموعه ای از حقائق هماهنگ و متناسب است که خداوند آنها را به صورت گزارههای حقیقی (هستها و نیستها) و ارزشی (بایدها و نبایدها) در قالب متون دینی بیان میکند، این گزارهها از ابعاد مختلف انسانی اعم از فردی و اجتماعی، مادی، معنوی، دنیوی و اخروی حکایت میکند.ویژگیهای این تعریف
1- این تعریف، میان دین و متون دینی تفاوت قائل شده است، حقیقت دین، همان مجموعهی حقائق هماهنگ است اما متون دینی به مجموعه گزاره های حقیقی و ارزشی که دال بر آن حقائق باشد، اطلاق میشود.
2- دین متضمن تکامل و سعادت آدمی است و از آن رو که سعادت انسانها به زمینه های فردی و اجتماعی و ساحتهای دیگر ارتباط دارد، دین نیز ساحتهای متفاوتی پیدا میکند.
3- گزاره های ارزشی و حقیقی موجود در متون دینی از سوی حق تعالی نازل میشود بر این اساس باید به تفکیک میان حق و باطل توجه خاص نمود.
3- موضع دین نسبت به علم
موضع دین نسبت به علوم از جوانب و سطوح مختلفی قابل بحث و بررسی است:1- آیا دین نسبت به آموختن مسائل علمی مشوق آدمیان است یا اینکه انسانها را از یادگیری علوم باز میدارد.
2- آیا معرفتهای دینی به عنوان ماحصل و نتیجهی دین با دادهها و گزارههای علمی هماهنگی دارد یا با آنها در تضاد و تعاند است
3-1. رابطهی میان علم و دین
از نظر اسلام و مبانی اسلامی علم و علم آموزی پسندیده و نیکو شمرده شده است.قرآن بشر را به سیر و مطالعه در آیات افاق و انفس ترغیب و تحریک نموده است
«أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْ عَسی أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُون»؛ آیا در ملکوت آسمانها و زمین و هر چیزی که خدا آفریده است ننگریستهاند و اینکه شاید هنگام مرگشان نزدیک شده باشد؟ پس به کدام سخن، بعد از قرآن ایمان میآورند؟ (27)
«قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»؛ بگو: «در زمین بگردید و بنگرید چگونه آفرینش را آغاز کرده است سپس [باز] خداست که نشئه آخرت را پدید میآورد خداست که بر هر چیزی تواناست.» (28)
«فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ»؛ پس انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده است؟ (29)
در این آیات خداوند انسان را به مطالعه هستی تشویق میکند که این مطالعه علوم مختلفی را تشکیل میدهد از جمله علوم تجربی.
2- پیامبر اکرم (ص) فرمود: «اطلبوا العلم و لو بالصین» (به فراگیری علم بپردازید، هرچند با رفتن به کشور چین باشد) (30) واضح است که مراد و مقصود از علم در این روایت قطعاً علوم دینی نیست چرا که منشا این علوم در قلب جهان اسلام یعنی مدینه بوده است بلکه مراد علوم تجربی و طبیعی است
3- حضرت علی (ع) در حدیثی فرموند: «العلم ضالّة المومن فخذوه و لو من ایدی المشرکین» (علم و دانش گمشده مومن است؛ پس در فراگیری آن بکوشید، هرچند نزد مشرکان باشد) (31)
بدون شک مقصود از علم در این آیات و روایات نوعی از آگاهیاست که بتواند احتیاجات انسان را در این دنیا حل نماید و فلذا برای ترویج علوم تلاش زیادی میکردند. جرجی زیدان میگوید:
«علمای اسلام با کمال فروتنی برای تحصیل علم نزد علمای مسیحی و غیر مسیحی میشتافتند چنانکه ابو نصر فارابی نزد یکی از مسیحیان حرّان پارهای علوم آموخت. » (32)
3-2. نسبت میان علم و دین
در خصوص نسبت میان علم و دین در کل سه دیدگاه یا نظریه متفاوت وجود دارد:1- علم و دین کاملا با یکدیگر در تعارضاند به گونهای که میان آنها تضادی آشکار وجود دارد (نظریه تعارض میان علم و دین)
2- میان علم و دین تعارضی وجود ندارد بلکه آن دو از یکدیگر کاملا متمایزهستند؛ و لذا هرکدام از آنها در حریم و حوزهای جدا و مستقل کار میکنند (نظریه تمایز میان علم و دین)
3- علم و دین مکمل یکدیگرند و تعارض و درگیری میان آنها وجود ندارند (نظریه تعامل میان علم و دین)
اینک هرکدام از سه نظریه فوق را مورد تشریح و نقد و بررسی قرار میدهیم.
4- نظریه تعارض میان علم و دین
پارهای از دانشمندان علم و دین را کاملاً متعارض دانستهاند اعم از آنکه تعارض بین گزاره های دینی باشد یا گزاره های علمی؛ مانند مسئلهی هفت آسمان در قرآن و یک آسمان درعلم. یا اینکه بین پیش فرضهای علم یا پیش فرضهای دینی واقع شود؛ برای نمونه، پاره ای از پیش فرضها برعلم عبارتند از اینکه : طبیعت مادی، واقعیت عینی و مستقل از ماست؛ طبیعت قابل فهم است طبیعت یکنواخت است نظمهایی که در یک مقیاس محدود کشف میشوند بر کل جهان حاکم هستند؛ هر پدیدهای یک علت مادی دارد گرچه این پیش فرضها درفلسفهی علم قابل بررسی میباشد ولی پیش فرض اخیر با پیش فرض دینی که مبتنی بر وجود علتهای مادی و مجرد در عالم طبیعت است تعارض دارد. البته گاهی تعارض بین لوازم و پیامدهای روان شناختی یا منطقی علم ودین مانند تاثیر و کارکرد تکنولوژی بر جامعه و مخالفت دین با آن پدید میآید؛ اعم از اینکه تعارض علم و دین واقعی باشد یا ظاهری. (33)بنابراین اساس فرضیه تعارض علم و دین را میتوان در دنیای مسیحیت یافت. از هنگام شکلگیری و رسمیت یافتن دستگاه اقتدار کلیسای پولسی در قرن چهارم میلادی، دستیابی به هرگونه دانش و بینشی تنها در مضمون کتاب مقدس و تفسیر ارباب کلیسا ممکن و مجاز اعلام شد؛ در نتیجه تمامی زمینههای رشد فکری و علمی مسدود گردید و تنها تفاسیر جهان شناختی یونانی که با مفاد دینی تحریف یافته آمیخته بودند، مقبولیت علمی یافتند. (34)
4-1. تلاش برای حل تعارض
1- عده ای برای حل تعارض علم و دین به تفکیک میان حوزهی علم و دین روی آوردهاند اینان معتقدند علم و دین دو مقوله مجزا از یکدیگر بوده و هریک به ساحتی کاملا جدا و متمایز تعلق دارند و معتقدند که با این فرض، تعارض خود به خود از بین میرود. (35)برای مثال کانت که معرفت علمی به تجربهی علمی فرو کاست و دین را تماماً در حوزهی اخلاق مطرح کرد و از رهگذر این نظریه به تفکیک قلمرو دین و علم گردن نهاد قائل بود که «معرفت علمی محدود به تجربه قابل ادراک حسّی است ولی دین در حوزهای کاملا متفاوت با علم، در زمینهی اخلاق کار میکند...معرفت علمی محدود به تجربهی قابل ادراک حسی است و نقش عقاید دینی گسترش بینشهای علمی نیست بلکه [دین] حیات اخلاقی انسان را روشنتر و ریشهدارتر میگرداند؛ بنابراین علم و دین حوزههای به کلی متفاوتی را در بر و وظایف جداگانهای در پیش دارند؛ به نحوی که هرگز نیازی به تعارض ندارند؛ زیرا» علمآزادی کاملی در کشف و کاوش موجودات محسوس با روشهای خود دارد ولی وظیفه دین راهنمایی و روشنگری ایثار اخلاقی ما و آرامش هرچه کاملتر بخشیدن به آن است. (36)
2- دستهی دوم با تکیه متون مقدس (کتاب مقدس) به کناره گیری آن دسته از علومی که با متن دینی در تعارض است پرداخته و آن را باطل انگاشتند و معتقد بودند
«علم صادق، آن علمی است که با تفسیر ظاهری آنها از متون دینی توافق داشته باشد. در واقع آنان میکوشیدند مدّعیات برآمده از کتاب مقدس، یا دست کم مدّعیات برآمده از تفسیرشان از کتاب مقدس را مقدم بدارند. به تعبیر نیکولا ولترستورف، بنیادگرایان مدّعیات کلامی خود را به منزله اعتقادات ضابط به کار میبردند؛ یعنی بخشی از اعتقاداتی که ملازم با تعهد به مسیحیت تلقی میشوند، برای داوری در خصوص نظریههای علمی نقشی اساسی و بیچون و چرا پیدا میکرده و آن را امری مسلم میپنداشتند و دستاوردهای علمی را با آن محک میزدند. (37)»
3- دستهی سوم قائل بودند که مقام علم بالاتر از مفاهیم دینی است فلذا به هر نوع معرفت علمی، ایمان و باوری بیش از حد داشتند برای همین در تعارض میان گزاره های علم و گزاره های دین، اصالت را به گزاره های علمی داده و طبیعتاً گزاره های علمی را بر گزاره های دینی مقدم میکردند. این نوع نگاه که در مباحث علمی به نگاه پوزیتویستی مشهور است قائل است که تنها راه کسب معرفت و علم، علوم تجربی هستند
«هرگونه شناخت و معرفت باید ناشی از انطباعات حسی باشد و اگر مفهوم یا معرفتی مستقیما از حواس سرچشمه نگیرد و یا غیرمستقیم به آن منتهی نشود، بیمعنا است بر اساس چنین نگرشی، باورهای دینی به دلیل آن که از حس ناشی نشدهاند، بیمعنایند. (38)»
4-2. نقد و بررسی دیدگاه پوزیتیویستی
الف : «پذیرش دیدگاه پوزیتیویستی در خصوص علم و دین، مستلزم قول به عصمت علم خواهد بود. درحالیکه علم وحی منزل نیست تا مصون از خطا باشد. این پندار که علوم، همیشه یقینی و دور از خطا هستند، پندار صحیحی نیست. فیزیک نیوتنی که منشا الهام جهانبینیها و فلسفههایی چون فلسفه هیوم و کانت قرار گرفت، در قرن بیستم با ظهور نظریه نسبیت انیشتین منسوخ شد. در اوایل قرن حاضر نیلس بور مدلی را برای ساختمان اتم پیشنهاد کرد، اما چند سالی نگذشت که نظریه کوانتوم هایزنبرگ جایگزین آن شد. (39)؛»ب : بازار معرفت منحصر درحس و تجربه نیست بلکه انسان علاوه بر حس دارای قوهی عقل نیز میباشد و عقل انسان میتواند بسیاری از معارف را برای انسان به ارمغان بیاورد
ج : ملاک درستی و اشتباه و به تعبیر علمی ملاک صدق و کذب یک قضیه مطابقت آن با واقع است وبه صرف اینکه یک قضیه تجربی و حسی بود نمیتوان آن را صادق دانست
د : این دیدگاه به لحاظ روش شناسی نیز قابل نقد و بررسی هست چرا که روش علم و استنتاجهای علمی غالبا برپایه استقراء شکل میگیرد؛ و استقرا بر دو نوع است استقرا تام و استقرا ناقص آنچه در علوم تجربی از آن استفاده میشود استقرا ناقص است که مفید یقین نبوده و مفید ظن است ازاینرو میتوان ادعا کرد که پایینترین معرفت به لحاظ معرفت شناختی (واقع نمائی)، معرفت حسی و تجربی است و این معرفت مادامی که مبتنی بر یک سری اصول عقلی بدیهی مانند اصل محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین، اصل علیت، اصل ضرورت وجود معلول در سایه وجود علت تامه، اصل سنخیت، اصل نیازمندی معلول به علت در حدوث و بقاء و ... نشود یقینی نخواهد شد
به زبان ساده دیدگاه پوزیتویست ها بر این پیش فرض مبتنی هستند که تنها موجوداتی که علم با آنها سروکار دارد، امور واقعیاند و تنها علم است که میتواند واقعیت را تبیین کند و لذا پوزیتیویستهای منطقی ادعا کردهاند که:
معناداری هر گزارهای را تنها علم تعیین میکند؛ زیرا تنها گزارههایی معنا دارند که به لحاظ تجربی قابل تایید یا ابطال باشند. به همین دلیل گزارههای دینی و اخلاقی و فلسفی بیمعنی و در نتیجه عاری از محتوا هستند و ناظر به واقعیت نیستند. (40)
باید گفت این تصور که تنها گزارههای علمی را اموری عینی، کلی و روشن میداند اما معتقد است که معارف دینی اموری ذهنی، نامعلوم و بیهویتند، تصوری غلط است که از جانب بسیاری از فیلسوفان، مورخان و دانشمندان غرب نیز مورد نقد قرار گرفته است. (41)
5- نظریه تمایز میان علم و دین
این دیدگاه معتقد است علم و دین مقولاتی کاملا جداگانه هستند فلذا بدلیل عدم ارتباط با یکدیگر، نه تعارضی میان آنها رخ میدهد و نه هیج یک از آنها در حوزه دیگری دخالت میکنند.«اگر مطابق تلقی نو-ارتودوکسی میان موضوعات، روشها و غایات علم و الهیات تمایز اساسی قائل شویم، در آن صورت میان آن دو هیچ فصل مشترکی باقی نمیماند و لذا امکان تعارض آنها منتفی میگردد. (42)»
کارل بارت نیز معتقد بود که الهیات و علم با موضوعات اساسا متفاوتی سروکاردارند. موضوع الهیات، تجلی خداوند در مسیح و موضوع علم، جهان طبیعت است. همچنین او تمایز را از نظر روش عنوان میکرد و بر این باور بود که «خداوند متعال را تنها از طریق تجلیاش بر ما میتوان شناخت، اما قلمرو طبیعت را میتوان به مدد عقل بشری.»(پترسون و دیگران، 367) به علاوه، از نظر بارت، غایت دین آن است که شخص را برای مواجهه با خداوند مهیا کند اما معرفت علمی در پی آن است که الگوهای حاکم بر جهان تجربی را بشناسد. (43)
نظریه تمایز اگرچه قائل به تفکیک علم و دین به لحاظ موضوع و روش میباشد اما به هیچ نمیتواند علم و دین را از هم جدا کند تمایز مطرح در این نظریه مبتنی برتمایز جزئی است نه کلی.
همچنین مطابق گفتهی کارل بارت موضوع دین و مسائل دینی تجلی خداوند در مسیح است (البته این دیدگاه اگرچه بر طبق آموزه های مسیحیت صحیح میباشد اما نمیتوان این دیدگاه را به تمام ادیان تعمیم داد) وموضوع علم جهان طبیعت.
نکتهی مهم این است که بین اغراض اصلی و فرعی باید تمایز قائل شد به این معنا که اگرچه موضوع مسیحیت تجلی خداوند در حضرت مسیح میباشد اما نمیتوان گفت که دین در مورد موضوعات طبیعی و دربارهی جهان طبیعت سخنی نگفته است به عبارت دیگر بیان بارت این است که : «الهیات و علم با موضوعات اساسا متفاوتی سروکار دارند»، بنابراین نتیجهی نادرست این که بگوئیم «پس امکان ندارد خداوند معارف و آموزههایی در حوزه امور طبیعی و محسوس در اختیار پیامبران بگذارد» این درحالی است که در داخل دین به مسائل علمی نیز پرداخته شده است
در ضمن بدلیل رابطهی تنگاتنگ دنیا و آخرت دین نمیتواند مسائل دنیوی و امور طبیعی که رابطه ای با عالم آخرت دارند را مغفول گذاشته باشد مثلاً مسئلهی اقتصاد که به ادعای برخی مربوط به مسائل علمی است نه دینی، در متن مقدس قرآن بدان پرداخته شده است به چند نمونه توجه کنید : (44)
1- توازن و تعادل اقتصادی
«وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»؛ و دستت را به گردنت زنجیر مکن و بسیار [هم] گشادهدستی منما تا ملامتشده و حسرتزده بر جای مانی (45)2- استقلال اقتصادی
«الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرینَ نَصیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلا»؛ همانان که مترصّد شمایند پس اگر از جانب خدا به شما فتحی برسد، میگویند: «مگر ما با شما نبودیم؟» و اگر برای کافران نصیبی باشد، میگویند: «مگر ما بر شما تسلّط نداشتیم و شما را از [ورود در جمعِ] مؤمنان باز نمیداشتیم؟» پس خداوند، روز قیامت میان شما داوری میکند و خداوند هرگز بر [زیانِ] مؤمنان، برای کافران راه [تسلّطی] قرار نداده است. (46)3- عدالت اقتصادی
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیز»؛ به راستی [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند، و آهن را که در آن برای مردم خطری سخت و سودهایی است، پدید آوردیم، تا خدا معلوم بدارد چه کسی در نهان، او و پیامبرانش را یاری میکند. آری، خدا نیرومند شکست ناپذیر است (47)به تعبیر شهید مطهری:
«بعضی پا فراتر نهاده و گفتهاند زندگی بهطور کلی یک مساله است و دین مسالهای دیگر، و دین را نباید با مسائل زندگی مخلوط کرد. اشتباه اول این اشخاص این است که مسائل زندگی را مجرد فرض میکنند، خیر، زندگی یک واحد و همه شؤونش توام با یکدیگر است. صلاح و فساد در هریک از شؤون زندگی در سایر شؤون موثر است. ممکن نیست اجتماعی مثلا فرهنگ یا سیاست یا قضاوت یا تربیت و یا اقتصادش فاسد باشد، اما دینش درست باشد و بالعکس اگر فرض کنیم دین تنها رفتن به مسجد و کلیسا و نماز خواندن و روزه گرفتن است، ممکن است کسی ادعا کند مساله دین از سایر مسائل مجزا است، ولی این مطلب فرضا درباره مسیحیت صادق باشد، درباره اسلام صادق نیست. (48)»
6- نظریه تعامل و سازگاری میان علم و دین
در برابر دو دیدگاه تعارض و تمایز علم و دین که پیش از این بررسی کردیم، دیدگاه سومی هم وجود دارد که میگوید علاوه بر اینکه میان علم و دین ارتباط و رابطه ای هست نوع رابطهی اینها از نوع تعامل و مشارکت میباشد که سعی میکند میان علم و دین ربط وثیقی برقرار کند و میکوشد علم و دین را در ضمن یک فرضیه کلانتر مندرج سازد و آنها را در چارچوبی با یکدیگر ادغام نماید که به نوعی تعامل و سازگاری میان آنها منجر شود.دونالد مک کی (فیلسوف انگلیسی) از جمله کسانی است که به هماهنگی میان علم و دین اعتقاد دارد. او میگوید: «میتوان برای یک موضوع تبیینهای مختلفی ارائه داد که همه آنها بهرهای از حقیقت نیز داشته باشند. همانگونه که یک منظره را میتوان از زوایای مختلف تبیین و تفسیر کرد و در عین حال همه آنها بهرهای از حقیقت را دارا باشند، علم و دین نیز از زوایای مختلف به جهان مینگرند. سپس نتیجه میگیرد : که میان دو مدعای «پیدایش این عالم محصول فرآیندهای طبیعی است» و «عالم مخلوق خداوند است»، تعارضی وجود ندارد؛ چرا که تبیین نوع اول علمی و تبیین نوع دوم کلامی و دینی است. به اعتقاد او، هر یک از این نوع تبیینها در چارچوب مفهوم خاصی منشا عالم را تفسیر میکند و هر دوی آنها میتوانند درست باشند. به نظر مک کی، مکمل دانستن علم و دین این حسن مسلم را خواهد داشت که اطلاق ناصواب روشهای علمی بر موضوعات دینی و نیز دستاندازی کلام به حریم علم منتفی خواهد شد. (49)
به نظر میرسد که برای تبیین و روشن شدن منظور از تعامل باید به لوازم و گونه های تعامل اشاره کرد
1- دین خطوط کلی برخی از علوم را ارائه داده است و دانشمندان با استفاده از آنها میتوانند معرفتهای علمی را که با پشتوانه وحیانی و دینی حمایت میشوند ارائه دهند؛ چرا که دین نه تنها تشویق به فراگیری علوم را عهدهدار است و انسانهای مستعد را به تحصیل کمالهای علمی ترغیب مینماید، بلکه علاوه بر آن خطوط کلی بسیاری از علوم را ارائه کرده و مبانی جامع بسیاری از دانشهای تجربی، صنعتی، نظامی و مانند آن را تعلیم داده است. (جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، 78) همانطور که با استمداد از قواعد عقلی و قوانین عقلانی موجود در بعضی از نصوص دینی میتوان کلید فهمبسیاری از متون فقهی را به دست آورد، در زمینهی علوم تجربی نیز میتوان اینگونه عمل کرد. بدیهی است با اتخاذ این دو شیوه، بسیاری از فروعاتی که توسط اصول یاد شده القا شدهاند، کشف و دریافت خواهند گردید؛ زیرا دریافتهای عقلی و تجربی قطعی، با صراحت مورد تایید آیات قرآنیاند و در تفسیر و تفهیم آن دسته از معانی آیات قرآنی که مربوط به همان حوزه از تعقل و تجربه هستند، به کار میآیند. (50)
یکی از گونه های تعامل دین وعلم این است که علوم تجربی با طرح مسائل مختلفی ما در فهم صحیحتر و کاملتر آن دسته از آیات و روایات که در قلمرو دین نکتههایی را بیان داشتهاند، تاثیرگذار باشند؛ به این معنا که علوم تجربی زمینه لازم برای فهم واقعی و درست اینگونه منابع دینی را برای ما فراهم میآورند. «تبیینهای علمی سازگار با ظواهر آیات این کمک را به مفسّر میکند که در ارائه، بیان و تفسیر آیات، محتوای آیات را با بیانی روشن و به زبان علمی قابل فهم برای دیگران ارائه دهد و این خود کمکی است برای حضور و ورود قرآن در صحنه زندگی انسان، و چه بسا با توجه به این تبیینهای علمی نکتههای جدیدی از آیات نیز به دست آید و خود حضور قرآن را در هر زمان، و جریان آن را پا به پای پیشرفت زمان که در روایات به عنوان یک ویژگی برجستهی قرآن مطرح شده است (یجری کماجری الشمس و القمر) (51) بهتر نشان میدهد (52) به چند نمونه توجه کنید»
1- در آیهی «وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَت»؛ دریاها آن گه که جوشان گردند (53) درک تعبیر «سجرت» و ه=فهم چگونگی برافروختگی آبها در آستانهی قیامت و راز و رمز آنها، هنگامی به روشنی صورت میپذیرد که بدانیم آب از دو عنصر هیدروژن و اکسیژن تشکیل شده و هیدروژن گازی است که میسوزد و اکسیژن گازی است ک همی سوزاند و باعث اشتعال میشود؛ درنتیجه با وجود دو عنصرآتش زا، شعله ور شدن آب (در صورت تجزیهی آن) امر شگفت انگیزی نیست
2- «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذینَ لا یُؤْمِنُون»؛ پس کسی را که خدا بخواهد هدایت نماید، دلش را به پذیرش اسلام میگشاید و هر که را بخواهد گمراه کند، دلش را سخت تنگ میگرداند چنان که گویی به زحمت در آسمان بالا میرود. این گونه، خدا پلیدی را بر کسانی که ایمان نمیآورند قرار میدهد. (54) این آیه به روشنی دلالت دارد که آدمی بر اثر صعود به بالا، به تنگی نفس دچار میشود. امروزه در پرتو تحقیقات علمی روشن شده که جو و فضای بالای زمین رقیق است و هر اندازه از زمین فاصله بگیریم هوا رقیقتر میشود و عمل تنفس بسیار دشوار و به زحمت انجام میگیرد، و آیه یاد شده در چهارده قرن پیش این واقعیت علمی را که به جهان طبیعت مربوط میشود متذکر شده است
3- «یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ»؛ ای گروه جنّیان و انسیان، اگر میتوانید از کرانههای آسمانها و زمین به بیرون رخنه کنید، پس رخنه کنید. [ولی] جز با [به دست آوردن] تسلّطی رخنه نمیکنید. (55)
این آیه نیز همگام با دانش امروز بشر به روشنی دلالت دارد بر امکان تسخیر فضاها و کرات آسمانی و نفوذ در اعماق زمین و بهرهگیری از آن، درحالیکه اندیشمندان پیشین براساس هیئت بطلمیوسی نفوذ آدمی را در اعماق آسمانها و زمین ناممکن میشمردند.
اثبات موضوعات دینی به کمک بسیاری از تئوریهای علمی تحقق میپذیرد به عبارت دیگر ما درمسائل دینی از استدلالات زیادی استفاده میکنیم که تایید. اثبات صغریات این استدلالات در بیشتر مواقع بر عهدهی علم و تئوریهای علمی میباشد به عنوان مثال برهان نظم که در منابع و متون دینی ما برای شناخت وجود خداوند بسیار مطرح شده، مبتنی بر اثبات نظم در جهان و پدیدهها است؛ یعنی هرگاه نظم در جایی تحقق داشته باشد به کمک آن میتوان وجود ناظم با شعور را ثابت کرد. برای اثبات این صغرا میتوان از علم مدد گرفت. شواهد بسیار زیادی از طبیعت و جهان هستی به وسیله علم فراهم میگردد و نشان میدهد که نظم در پدیدهها و مجموعه جهان هستی وجود دارد. با استفاده از این معرفت علمی میتوان برهان نظم را سامان داد و براساس آن وجود ناظم با شعور در جهان هستی اثبات میشود. این کمکرسانی علم به دین به این معنا نیست که هر دو از یک شیوهی تحقیق بهره میگیرند بلکه تنها بدینمعنا است که پارهای از صغریات براهین دینی توسط علم قابل اثبات هستند.
به یک مثال دیگر دراین زمینه توجه کنید برای تشخیص قبله، رویت هلال، شناخت اوقات شرعی، پاکی و یا ناپاکی بسیاری از اشیاء، حل و فصل دعاوی، اثبات جرم، رفع اتهام و موضوعاتی از این قبیل، میتوان از علم و ابزارهای علم کمک گرفت. در نتیجه باید گفت علوم تجربی- اعم از طبیعی و انسانی-با کمک به ایجاد هماهنگی و انطباق میان دادههای دینی و دستاوردهای قطعی علم، زمینه توجیه حقانیت و اعتبار دینی اسلام و اعجاز قرآن را برای بشر امروزی فراهم میآورند.
7- نتیجه
مسئلهی تعارض علم ودین یا دیالوگ علم ودین و... در عالم اسلام موضوعیتی ندارد و خاستگاه اصلی این مساله درجهان غرب و در دین مسیحیت میباشد، در اسلام و در متون اسلامی از طریق رهبران علمی و فکری دین اسلام، گزارههایی بدست مارسیده اسن که به اثبات اطلاعات و داده های علمی و علوم تجربی پرداخته است و بعضاً به تحلیل و پردازش این مسائل دامن زده و تئوریهایی را مطرح کرده که عموماً راهگشای عالمان علوم طبیعی و تجربی شده است این نتیجه را اگرچه میتوان با ادلهی کلامی و فلسفی به اثبات رساند اما ما در این مقاله با روش استقرائی، این مطلبرا به اثبات رساندهایم به عبارت دیگر با بررسی تفصیلی آیات و روایاتی که در این باب وارد شده است و تحلیل آنها به مساله را دنبال کردهایم.8- پی نوشت
1- سورهی بقره، آیه 219
2- سورهی انعام، آیه 67
3- سوره بقره، آیه 73
4- سوره انبیا، آیه 67
5- سوره اعراف، آیه 179
6- شریفی – یوسفیان، ص 22
7- مصباح، ص 11
8- مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 26-25
9- باقری، ص 17
10- سورهی آل عمران، آیه 18
11- سورهی اسرا، آیه 107
12- سورهی فاتحه، آیه 4
13- سوره زمر، آیه 2
14- سوره بقره، آیه 193
15- سوره کافرون، آیه 6
16- سوره آل عمران، آیه 119
17- سوره بقره، آیه 256
18- ری شهری، ج 3، ص 375
19- ری شهری، ج 3، ص 372
20- پترسون و دیگران، ص 20
21- مطهری، ص 117
22- مصباح، ج 1، ص 28
23- طباطبائی، المیزان، ج 15، ص 8
24- طباطبائی، شیعه در اسلام، 3
25- سبحانی، ج 3، آیه 19
26- جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، 93
27- سوره اعراف، آیه 185
28- سوره عنکبوت، آیه 20
29- سوره طارق، آیه 5
30- مجلسی، ج 1، آیه 18
31- ابن عبد البرّ، ج 1، آیه 122
32- زیدان، ص 586
33- خسروپناه، ص 369
34- سعیدی، ص 169؛ موسوی لاری، ص 30
35- پترسون و دیگران، ص 366
36- باربور، ص 95
37- پترسون، ص 394
38- باربور، ص 87
39- حسینزاده، ص 31-30
40- گروه مولفان، جستارهایی در کلام جدید، ص 324
41- گلشنی، ص 58-57
42- پترسون و دیگران، ص 365
43- پترسون و دیگران، ص 367-366
44- خسروپناه، ص 262
45- سوره اسرا، آیه 29
46- سوره نسا، آیه 141
47- سوره حدید، آیه 25
48- مطهری، ص 16-15
49- پترسون و دیگران، ص 375
50- جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، ص 169
51- مجلسی، ج 92، ص 97
52- رجبی، ص 287
53- سوره تکویر، آیه 6
54- سوره انعام، آیه 125
55- سوره الرحمن، آیه 33
1- قرآن کریم.
2- شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، عقل و وحی، چاپ چهارم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1385 ش.
3- مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق در قرآن، چاپ سوم، قم، موسسه امام، 1385 ش
4- باقری، خسرو. «علم و دین».فصلنامه حوزه و دانشگاه. قم:موسسه پژوهشی حوزه و دانشگاه، ش 17-16.
5- محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، چاپ سوم، قم، دار الحدیث، 1381 ش
6- پترسون، مایکل و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی، بی چا، تهران، طرح نو، 1378 ش.
7- مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، چاپ هفتم، تهران، انتشارات نشر بین الملل، 1381 ش
8- طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسر القرآن چاپ پنجم، تهران، انتشارات اسلامیه، 1372 ش
9- سبحانی، جعفر، فصلنامه نقد و نظر، شمارهی 3، ص 19
10- جوادی آملی، عبد الله، شریعت در آینه معرفت، چاپ پنجم، قم، اسرا، 1386 ش
11- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار. بی چا، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403 ق
12- ابن عبد البر، جامع بیان العلم و فضله، چاپ سوم، بیروت، موسسه الکتب الثقافه، 1415 ق
13- زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام. ترجمه علی جواهر کلام، بیجا، بیتا، بینا.
14- خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، چاپ دوم، قم، معارف اسلامی، 1390 ش
15- سعیدی روشن، محمد باقر، تحلیل زبان قرآن و روششناسی فهم آن، بی چا، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و موسسه پژوهشی حوزه و دانشگاه، 1383 ش
16- موسوی لاری، مجتبی، سیمای تمدن غرب، چاپ اول، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، 1360 ش
17- باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، چاپ دوم، تهران، نشر دانشگاهی، 1374 ش
18- حسینزاده، محمد، فلسفه دینی، بی چا، تهران، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1376.ش
19- جمعی از مولفان، جستارهایی در کلام جدید، چاپ دوم، قم، سمت و معاونت پژوهشی دانشگاه، 1381.
20- گلشنی، مهدی، از علم سکولار تا علم دین، بی چا، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1377 ش.
21- مطهری، مرتضی، نظری به نظام اقتصادی اسلام، بی چا، تهران، انتشارات صدرا، 1368 ش.
22- رجبی، محمود، روش تفسیر قرآن، چاپ چهارم، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1383 ش.
/ج