هجویه ای بر فیلمنامه ی 300
فیلم 300 در زمان پخش نقدهای منفی زیادی دریافت کرد که آن را به خاطر نحوه ی روایت تاریخ- چه در داستان و چه در تصویر- سرزنش کردند و فیلم را یک اکشن سطحی و شعاری برای جذب نوجوانان دانستند. دامنه ی این نقدها به سایت ها و وبلاگ های شخصی هم کشیده شد. متن زیر نمونه ای است از این نقدها که در قالب هجو فیلمنامه نوشته شده. نویسنده برای تأکید بر باسمه ای بودن فیلم، به جای اسامی شخصیت ها از اسم بازیگرانشان استفاده کرده است.فید این: خارجی- اسپارت
پیک ایرانی به اسپارت نزدیک می شود و تقاضای ملاقات با پادشاه- جرارد باتلر- را می کند.پیک: من فرستاده ی رودریگو سانتور هستم. اون از شما می خواهد که به عنوان نشانه ی پذیرش حکمرانی، هدیه ای از آب و خاک براش بفرستین.
جرالد باتلر: مردان و زنان اسپارت زیر بار هیچ حکمرانی نمی رن.
پبک» ولی زیر بار تو می رن. تو پادشاهشونی. تو هم زیر بار یه مشت آدمی می ری که با خداها حرف می زنن.
جرالد باتلر: واجب شد همون جا که وایسادی بکشمت.
پیک: هوووی! صب کن. می خوای یه پیک رو بکشی؟ چون به غرورت برخورده؟ شما اسپارتی ها تا همین جاش نشون دادین که اگه نوزاد، خوش برو رو و خوش هیکل نباشه می کشینش. اگه پیک رو هم سر هیچ و پوچ بکشی، فکر نکنم تماشاچی خیلی ازتون خوشش بیاد.
جرالد باتلر: اوووم... به خاطر آزادیه!
پبک: آهان. خب اگه واسه آزادیه، قضیه فرق می کنه. پس الان آدم خوبا شمایین. جرالد فرستاده های ایرانی را می کشد و به این ترتیب مردمش را به جنگی محکوم می کند که امکان پیروزی درش نیست به این می گویند یک عمل «قهرمانانه» (و نه نوجوانانه).
خارجی- دروازه های آتش
جرالد باتلر، دیوید ونهام، ویسنت ریگان و 297 سیاهی لشکر- که به وضوح از صرف این همه وقت در باشگاه بدن سازی برای گرفتن یک نقش صامت، کفری هستند- در کنار هم به انبوه لشکر کامپیوتری ایرانی ها که هر لحظه نزدیک تر می شود نگاه می کنند. ناگهان یک عدد اندروتیرنان جهش یافته نزدیک می شود.اندرو تیرنان جهش یافته: جرالد، بذار در رکابت بجنگم. تا حالا هیچی غیر از نقش های درپیت تلویزیونی نصیبم نشده. حالا که بالاخره یه فیلم گیرم اومده، تو رو خدا بذار تو کادر باشم.
جرالد باتلر: نه با این که تو از یه راه مخفی خبر داری که می تونه باعث پیروزی ایرانی ها بشه، من بازم تصمیم گرفتم که به غرورم بیشتر از عقلم اهمیت بدن. گم شو.
اندرو تیرنان جهش یافته: اوووه. چه آدم ضایع بی جنبه ای!
مطمئنی شما آدم خوبه های فیلمین؟
جرالد باتلر: آزادی!
دیوید ونهام: آره، دمت گرم... آزادی!
وینسنت ریگان: آزادی خوبه! و چون ماهی می گیم آزادی، معنی ش اینه که آزادی واسمون خیلی مهمه! آزادی! آزادی!
یک خروار ایرانی حمله می کنند ولی همگی کشته می شوند. نمای اسلوموشن صحنه ی نبرد با لکه های خونی که به در و دیوار منظره می پاشد.
وینسنت ریگان: اگه سازنده های بازی های کامپیوتری این قدر زور می زنن که بازی هاشون مث فیلم بشه، چرا ما این قدر زور می زنیم که فیلممون مث بازی کامپیوتری بشه؟
جرالد بالتر: آخه ما مخاطب هدفمون جماعت قلچماق کله خر بی مغزه.
دیوید ونهام: یه نگا به لباسمون بنداز. از من بپرسی مخاطب هدفمون مریض های جنسی آن. بعد از کمی خشونت دیگر، رودریگو سانتورو تصمیم می گیرد حرف بزند.
رودریگو سانتورو: تعظیم کن. من خدایگان جدید توام. من نیروهای ماورایی دارم و اگه اطاعت کنی، از خونت می گذرم.
جرالد باتلر: ما هرگز تسلیم نیروهای جادویی تو نمی شیم. مال خودمون خیلی بهتره. با اون آدمای جهش یافته ی نوک کوه و پیشگوی لختمون.
رودریگو سانتورو: سزای این حرفاتو می بینی. من همه ی کتابای یونانی رو می سوزونم. هیشکی نمی فهمه شماها وجود داشتین.
جرالد باتلر: یونانی؟ مگه من یونانی ام؟ پس واسه چی از اول فیلم تا حالا دارم با لهجه ی اسکاتلندی حرف می زنم؟
رودریگو سانتورو: حالا که حرفش شد، چرا ماها سیاهیم؟
بدیهی است که اندرو تیرنان جهش یافته، راه مخفی را به سانتورو لو می دهد. ایرانی ها، اسپارتی ها را محاصره می کنند. مقدار دیگری نمای جنگی برای خفه کردن تماشاگر در تستوترون.
وینسنت ریگان: (در حال مرگ) ولی خداییش واقعاً نقشه ی احمقانه ای بود.
جرالد باتلر: (در حال مرگ) آزادی!
وینسنت ریگان: گفتم احمقانه! نه، منظورم شجاعانه و الهام بخش بود. آزادی!
منبع: تصویر شکسته ضمیمه ی همشهری ماه سینما 24