نویسنده: دکتر سامرند سلیمی*
علل افزایش آمار طلاق و پیچیدگیهای آن در کشور
بیشتر زن و مردهایی که زندگی زناشوییشان دچار آشفتگی میشود، طوری برخورد میکنند که وضعیت آشفته را از آنچه که است، بدتر میکنند و کاری را که نباید، انجام میدهند.از یک طرف گروهی با کوچکترین اختلاف به دادگاه مراجعه میکنند و تشکیل پرونده میدهند یا از طرف دیگر با بزرگترین اختلافها به زندگی زناشویی ادامه میدهند! اما دلیل این تصمیمگیریهای متناقض چیست؟
در حال حاضر ایران چهارمین کشوری است که بالاترین آمار طلاق را بعد از ایالاتمتحده آمریکا، دانمارک و مصر دارد و بیشترین طلاقهایش نیز در کشور ما در استانهای البرز و تهران اتفاق میافتد. در این دو شهر از هر 3 ازدواج، یک مورد و در کل کشور از هر 13 ازدواج یک مورد به طلاق میانجامد. کمترین میزان طلاق نیز مربوط به استان سیستان و بلوچستان است. علت بسیاری از این طلاقها ناآگاهی است و به راحتی میتوان جلوی آن را گرفت. تعدادی از طلاقها نیز بعد از سالها زندگی مشترک اتفاق میافتد یا به طلاق زیر یک سقف تبدیل میشود.چرا بعضیها برای طلاق عجله دارند؟
خیلی از زن و شوهرها فکر میکنند زندگیشان بد است، با یکدیگر تفاهم ندارند و با یک مشکل حاد در زندگی روبرو هستند. آنها از مشکلات شایع زندگی زناشویی دیگران خبر ندارند و به محض برخورد با هر مشکل سادهای، احساس میکنند ادامه زندگی برایشان میسر نیست. این طرز تفکر در دختر و پسرهای جوانی که در سنین پایینتر ازدواج میکنند، بیشتر دیده میشود زیرا هنوز در رویاپردازی هستند، زندگی را فانتزی میبینند و ایدهآلگراییشان بیشتر است. ناآگاهی آنها از واقعیتهای زندگی مشترک باعث میشود عجولانه از هم جدا شوند. نرسیدن به بلوغ فکری، اعتمادبهنفس پایین، اختلالهای شخصیتی و... مسایل ساده و پیشپاافتاده را آنقدر بزرگ جلوه میدهند که برخی زوجها فکر میکنند هیچکس قادر به حل آنها نیست و حتی نمیدانند علمی به نام زوجدرمانی وجود دارد. اغلب پای فامیل و دوست و آشنا برای واسطهگری به میان میآید و هرکس نظر خود را میدهد. متاسفانه وقتی با همین افراد صحبت میکنیم، میبینیم خود آنها در دانستن سادهترین اصول ارتباط بین زن و مرد مشکل دارند و حتی الگوی محاوره با جنس مخالف را نمیدانند؛ مثلا صحبت کردن زن یا شوهر با همسر مثل آن است که با دوست همجنس خود حرف میزنند. با کمی تدبیر و اندیشه و کمک گرفتن از مشاوران ازدواج به راحتی میتوان جلوی از هم پاشیدن زندگی این گروه را گرفت.چرا بعضیها با وجود مشکلات زیاد طلاق نمی گیرند؟
طلاق دشوار است و تصمیمگیری برای آن شاید به راحتی برای هر زن و مردی امکانپذیر نباشد. موانع گوناگونی وجود دارد که مانع جدایی زن و مرد میشود. این موانع عبارتند از:1. وجود فرزندان:
مطالعهها نشان میدهد فرزندانی که در محیط پر از دعوا و درگیری، ضرب و شتم، کودکآزاری و اختلاف شدید پدر و مادر بزرگ میشوند، خیلی بیشتر از آنهایی که با یک والد مادر یا پدری که محیطی آرام برایشان مهیا کرده زندگی میکنند، آسیب میبینند اما گاهی به دلیل ترس از به خطر افتادن سرنوشت کودکان، زن و شوهر ترجیح میدهند طلاق را تا بزرگ و مستقل شدن کامل آنها به تعویق بیندازند. دلیل دیگر سپرده شدن حضانت کودکان به پدر است. جدایی از فرزند آنقدر برای مادران دردناک است که از ترس آن ترجیح میدهند زندگی مشترک را ادامه دهند.2. فرایند طولانی طلاق:
روند طلاق و دادگاه برای هر دو طرف زجرآور است بهخصوص وقتی بحث نفقه و مهریه پیش میآید. مهریه و هزینههای طلاق بهخصوص مردان را از طلاق باز میدارد. روند جدایی و مراجعه به مراکز قضایی آنقدر فرسایشی است که زن و مرد ترجیح میدهند وارد آن نشوند. مسایل اقتصادی این مرحله، طلاق را طولانی میکند و خیلی وقتها به عنوان یک روش انتقامگیری از آن استفاده میشود. زن و مردی که تا چند ماه قبل با هم زیر یک سقف زندگی میکردند، یکباره به رقیب تجاری تبدیل میشوند. از دست دادن پول آنقدر ترسناک است که خیلیها شاید نخواهند آن را تجربه کنند.3. نداشتن استقلال مالی:
یکی از مهمترین عللی که باعث میشود بهخصوص زنها حاضر به جدایی نشوند، نداشتن شغل و درآمد است. زنانی که استقلال مالی ندارند، بیشتر از زنان شاغل آسیب میبینند. براساس آمار ثبت احوال، زنان خانهدار بیشتر طلاق داده میشوند. کار کردن علاوه بر درآمد، جایگاه و مرتبه اجتماعی برای زن تعیین میکند. از دیدگاه فروید، نرمالیتی یعنی کار کردن و عشق ورزیدن. وقتی از بعضی از خانمهایی که به ما مراجعه میکنند، علت کار نکردنشان را جویا میشویم، با غرور میگویند نیازی به کارکردن ندارند. کار کردن همیشه به معنای احتیاج نیست. با داشتن شغل، بسیاری از نیازهای علمی و فرهنگی برطرف میشود و دیدگاه نیز تغییر میکند. متاسفانه زنانی که بعد از 40-35 سالگی طلاق داده میشوند، به سختی میتوانند شغلی برای خود بیابند زیرا کارفرماها حاضر نیستند به چنین افراد مبتدیای و در این سنین کار بدهند.4. باورهای غلط:
وقتی توقعات و خواستهها محدودتر بود و اطلاعات کمتری درباره اختلاف در زندگی زناشویی وجود داشت، این باور حاکم بود که باید با لباس سفید به خانه بخت رفت و با لباس سفید از آن خارج شد اما امروزه متغیرهای زندگی آنقدر متعددند که با چنین باوری ادامه دادن به زندگی پر از فراز و نشیب کار بسیار دشواری است. هنوز این ذهنیت در خیلی از خانوادهها دیده میشود که باوجود همه مشکلات باید به زندگی ادامه داد تا به آبروی خانواده لطمهای وارد نشود یا اینکه اگر یک دختر یا پسر مطلقه در خانواده داشته باشیم، خواهر و برادرهای دیگر در ازدواج دچار مشکل میشوند. اما در برخورد با هرگونه تنش زناشویی بهترین شیوه آن است که از یک مشاور خانواده کمک بگیرید. جدایی همیشه آخرین انتخاب است، نه اولین انتخاب؛ اما اگر همه راهها را طی کردهاید و هیچگونه راهحلی نمانده، پافشاری به ماندن در زندگی به هم ریخته، تبعات فراوانی خواهد داشت.پرسش از روانشناس
طلاق عاطفی چرا و چگونه بهوجود میآید؟
پاسخ از دکتر حسین ابراهیمیمقدم**
در زندگی مشترک بیاعتنایی به پیمان زندگی، خودخواهیها و تنگنظریها، بیحوصلگی و بیتوجهی به سرنوشت یکدیگر، اختلاف در سلیقهها، فزونطلبیها، تنوعجوییها، تفاوت شخصیتی، ناتوانی در مهارتهای زندگی، نداشتن مهارتهای ارتباطی و نبود مهارت گفتوگو، شناخت نادرست از جنس مقابل، بود یا نبود بچه، فشارهای خانوادگی، اختلاف سلیقهها، دیدگاهها، ابعاد معنوی، محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی، مشکلات اقتصادی، ترس و فرار از تنها ماندن، چشم و همچشمی با دوستان و فامیل، خشونت و عصبانیت، تجملگرایی و تشریفات بیش از حد، خودبزرگبینی و تحقیر دیگری، دورویی، پنهانکاری، لجاجت و... از مسایلی هستند...
که مسیر زندگی عاشقانه را به زندگی بدون احساس و خالی از مفاهیم اولیه زناشویی تبدیل میکند و در نهایت باعث شکلگیری طلاق عاطفی میشود. مهمترین علت بروز طلاق عاطفی نبود مهارتهای همسرداری است. با وجود اینکه آمار افراد تحصیلکرده در نسل جدید ما بالاست اما به همین نسبت آمار طلاق هم در این قشر قابلتوجه است. متاسفانه خیلی از افراد نسل جدید، فقط تحصیل کردهاند، برای واردشدن به بازار کار دستوپا زدهاند و هیچ فرصتی برای کسب مهارتهای زندگی نداشتهاند و برقراری روابط زودگذر را واسطهای برای آموزش این مهارتها انتخاب کردهاند. پنهانکاری نیز یکی دیگر از عوامل موثر در ایجاد طلاق عاطفی است. وقتی حتی کارهای بسیار ساده مانند تلفن به مادر و خواهر خود را از همسرمان پنهان میکنیم یعنی ایرادی در روابط ما وجود دارد. متاسفانه گاهی زوجها مانند بچههای کوچک لجبازی میکنند، میخواهند حرف خود را به کرسی بنشانند اما با گذشت زمان، یکی از طرفین میبیند که نمیتواند این جدال را یک عمر تحمل کند و کوتاه میآید. وقتی از او سوالی میشود، میگوید: «هر جور تو بخواهی، خودت میدانی» و جملاتی مانند این. ادامه این روند باعث تصمیمگیریهای یکطرفه میشود، درواقع کسی که کوتاه آمده بهتدریج حضور خود را کمرنگتر میکند و از زندگی خارج میشود و این زنگ خطری است برای آغاز طلاق عاطفی. زوجهای جوانی هم که از روابط زناشویی با یکدیگر راضی نیستند خیلی راحت دچار جدایی عاطفی یا طلاق عاطفی و سپس طلاق شرعی و قانونی میشوند. تقریبا سهچهارم طلاقها بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم به رابطه زناشویی ربط پیدا میکند. در عرف و فرهنگ ما این مساله در لفافه بیان میشود و دراینباره به زوجها هیچ آموزشی داده نمیشود، در نتیجه زمانی که زوجی با مشکلات متعدد به مراکز مشاوره مراجعه میکند پس از ریشهیابی مشخص میشود سایر مشکلها نیز ناشی از همین مساله است.
درحالی که راهکار پیشگیری از بروز طلاق عاطفی و داشتن روابط زناشویی سالم، آموزشهای قبل از ازدواج است. مهارتهای زندگی آموختنی است. ما ضرورتا باید شیوه برخورد با دیگران، توانایی حل مساله قدرت تصمیمگیری و مانند اینها را بیاموزیم.
پینوشتها:
* روانپزشک و مشاور خانواده و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران
** عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی
/ج