در فرهنگ و تمدن ایرانی ـ اسلامی، ورزش نیز به سان دیگر مناسبات و معاملات، متأثر از حوزه ی اخلاقی ویژه ای بود. همین ویژگی آن را مانند معماری، شهرسازی، پوشش و... از مناسبات دیگر اقوام مجزا می ساخت و بدان هویتی خاص می بخشید. چنان که امروز صورت معماری عصر اسلامی هر بیننده ی آگاهی را متوجه دو حوزه ی «مدنی» و «فرهنگی» میکند. یعنی صورت گنبدها، آستانه ها، ستون ها، خطوط اسلیمی، گچ بری ها و کاشی کاری های مساجد باقیمانده از تمدن اسلامی در سرزمین وسیع ایران، بیننده را متوجه تمدن اسلامی می کند و بالعکس عناصر فرهنگی حاکم بر آن ها، ناظر را به سوی حوزه ی فرهنگ اسلامی می کشاند. این امر تنها شامل معماری نمی شود چرا که در هنگام شکوفایی یک تمدن، فرهنگ به عنوان روح و جان مایه ی آن، عجین و پیوسته و همراه با تمدن است و به هیچ روی جدایی میان صورت و سیرت وجود ندارد و هر یک از صورت ها وجهی از اخلاق و فرهنگ را می نمایانند.
ورزش نیز نه تنها از این قاعده مستثنی نیست بلکه صورت اعمال ورزشی یعنی فنون، ابزار وحرکات ورزش کاران نیز در پیوستگی عجیبی نمایان گر اخلاق ویژه ی «حوزه فرهنگ ایرانی ـ اسلامی» است. حتی می توان گفت که این «وجه فرهنگی» است که پیش از هر صورت و قالب، بر حیات یک ملت سایه می افکند.
اما از آن جاکه هیچ کالبدی پس از فراغت از «نفس» خویش زمانی دراز نمیپاید و آذین بستن جسمی بی روح، باعث تجدید حیات آن نمی شود، هیچ صورتی از تمدن گذشته نیز منفک از نفس و روح (فرهنگ) آن تجدید حیات نمی یابد.
ورزش ایران در بستر فرهنگ و اخلاق ایران اسلامی پرورش یافت. یعنی «جوانمردی و فتوت» روح حاکم بر قالب و صورت ورزش مردم این سرزمین بود. اگر چه نباید از نظر دور داشت که فرهنگ ایرانی، پیش از طلوع خورشید اسلام نیز تحت تأثیر آیین زرتشت از جان مایه ای معنوی برخوردار بود. اما در اثر گذر ایام، این روح معنوی دستخوش تحریف و دگرگونی شده بود.
ظهوراسلام باعث شد تا همه پیرایه های نشسته بر دامن حیات فرهنگی این مردم زدوده شود و به همین دلیل نه تنها بسیاری از عناصر مادی و فرهنگی ایرانی ماندگار شدند بلکه با استحاله در میان فرهنگ اسلامی و با مدد از روح و تفکر معنوی دینی، جانی تازه یافتند و به خدمت آن در آمدند. چنان که بعد از اسلام، بسیاری از رسوم ایرانیان باستان مورد تأیید قرار گرفت و ماندگار شد. «تربیت پهلوانی» ایران نیز متأثر از اخلاق جوانمردی و فتوت اسلامی جانی دوباره گرفت.
«حسن واعظ کاشی» در «فتوت نامه ی سلطانی» در تعریف «کشتی» می نویسد:
حاصل سخن آن است که این علم [کشتی] را به انبیاء نسبت می دهند و اگر در صورت نبود در معنی خود ثابت است (1).
روشن است که این مطلب به باطن وحقیقت اخلاق جوانمردی اشاره دارد که کاملا درخوی وخصلت انبیا، علیهم السلام، بارز بوده است.
فردوسی در جای جای داستان بلند شاهنامه، پهلوان واخلاق پهلوانی را به عنوان یکی از ارکان اصلی حماسه ی خود در کنار موبدان ومردان روشن روان می آورد، بی شک درهمه ی این موارد آنگاه که پهلوانان را برای مشورت و رای زنی می خواند، نه جسم تنودمند آنان، که خرد، روان واندیشه ی روشن آن ها را میخواهد. همان که مردان را زیبنده ی لقب پهلوان و صفت پهلوانی می سازد.
پیش از این اشاره شده بود که، تربیت بدنی در میان ایرانیان، در هر قسم و نوع، در سیر اکمالی خود به کشتی و از آن به پهلوانی می رسد. کشتی گیران سرآمد ورزش کاران و پهلوانان سرآمد کشتی گیران بودند و جهان پهلوانان، سرامد همه ی پهلوانان در هر دوره وعهد و بالاخره جهان پهلوانان، مردان روشن ضمیر، آگاه، امین و روشن روانی بودند که در هرمرحله از حیات ملت ایران تکیه گاه امنی به حساب می آمدند:
یکی پهلوان داشتی نامجوی
خردمند و بیدار و آرام جوی (2)
چنین می نماید که روان روشن وخردمندی، مترادف با لقب پهلوانی است. فردوسی در هیچ جای دیگر رزمنده و سرباز جنگی را با صفت خردمندی و روشن روانی نمی ستاید.
در داستان «عرض خواستن نوشیروان از لشکر» می سراید:
سوی پهلوان و سوی ردان
همان نزد بیداردل موبدان (3)
در داستان آگاهی یافتن «سوفزای» از کشته شدن «پیروز» ونامه نوشتن او به «خوشنواز» می خوانیم:
بدانگه که پیروز شد سوی جنگ
یکی پهلوان جست بارای وهنگ (4)
و بالاخره در داستان برتخت نشستن «بهرام چوبینه» بارای سرداران لشکر می گوید:
چنین گفت کاین مایه ور پهلوان
بزرگست و باداد و روشن روان (5)
اگر فردوسی، این حکیم طوسی را اندیشمندی آگاه و خردمندی بیدار دل بدانیم، جای تردید نمی ماند که او بی سبب، خردمندی، بیداردلی، روشن روانی و دادگری را به پهلوانان نسبت نمی دهد و بی دلیل هم نیست که پهلوانان به عنوان حارسان و نگهبانان سرزمین دل و جان، اخلاق و فرهنگ و ادب و دین باوری معرفی شده اند.
در گفت و گوی میان پهلوانان و امیران شاهنامه نیز این معنی جاری است، چه؛ آنان همواره در زمره مشاوران عالی مقام پادشاهان بوده اند و در وقت درماندگی امیران و مردم، به کمک خرد روشن و تنومندی خود، ملت را از مهالک نجات می دادند. عجیب آن که، علی رغم بی کفایتی برخی از پادشاهان و خیره سری آنان، جهان پهلوان تنها دل به خدا می بندد و راهی کارزار می شود، چه؛ می داند آنگاه که پای شرف، اخلاق، فرهنگ و ملت درمیان است بر اوست که خصم را براند و امنیت را بازگرداند.
پهلوانان از روی خرد و روشن رایی گاه پادشاه را از خیره سری باز می دارند و او را مورد عتاب نیز قرار می دهند.
در داستان به آسمان رفتن «کاوس» آمده است که سرمستی و غرور حاصل از قدرت چنان کاوس را فریفت که به وسوسه ی ابلیس اندیشه ی تسخیر آسمان در سر پرورید و با خود اندیشید که سلطنت زمین مرا کافی نیست و پس از مشورت با اخترشناسان ـ ونه پهلوانان ـ با استفاده از قدرت عقاب ها به آسمان رفت و عقاب ها:
ز روی زمین تخت برداشتند
ز هامون به ابر اندر افراشتند
اما د رمیانه ی راه از فرط خستگی بال ها فروبستند و تخت کاوس را سرنگون ساختند و کاوس در بیشه ای نزدیک آمل فرود آمد و ماندگار شد. پهلوانان از این ماجرا خبر یافتند و سر در پی کاوس نهادند تا آن که:
رسیدند همه پهلوانان بدوی
نکوهش کن و تیز و پرخاشجوی
که:
به دشمن دهی هر زمان جای خویش
نگویی به کس بیهده رای خویش
سه بارت چنین رنج و سختی فتاد
سرت زآزمایش نگشت اوستاد
آنگاه به نصیحت می پردازند و می گویند:
چنان کن که بیدار شاهان کنند
ستاینده و نیک خواهان کنند
پس از گسترش اسلام نیز هیچ گاه در این مملکت از جایگاه و شأن «پهلوانان» کاسته نشد و آنان را هم چنان در مقام «اهل نصیحت»، «خردمندی»و «جوانمردی» ماندند و در دو جبهه ی «عمل و اخلاق» تدبیرگر امور ملکی و اخلاقی مردم و امیران شدند و گاه خود به ضرورت در کسوت امیر و سردار زمام امور را به عهده گرفتند.
«زورخانه» در نظر این مردان، جای پاکان، نیکان و مکتب ومدرسه ی فتوت و جوانمردی بود و علی رغم شرایط سخت اجتماعی، امکان تربیت و رشد نوچه ها و نوخاسته ها را فراهم می کرد.
«زورخانه» پیش از آن که «تن» و «جسم» مردان را پرورش دهد، تربیت نفسانی و روحانی مردان را عهده دار بود. هم چنان که، فنون نیز آنان را به سوی مکتب جوانمردی رهنمون می شد.
توجه به این نکته ضروری است که یکی از ارکان اصلی این مدرسه را «مرشد» یا «مربی» تشکیل می داد. رکنی که بی او هیچ مکتب و مدرسه ای صورت واقعی و عملی به خود نمی گرفت.
زورخانه نیز همواره از این رکن رکین بهره می جست و هیچ نوآموزی یله و رها روانه ی میدان نمی شد.
رعایت نکردن ادب یا بی احترامی و کم حرمتی به پیشکسوت و مرشد و ورود با تکّبر و خودخواهی به ساحت زروخانه، همواره ورزش کار را مواجه با اشعار آموزنده با ملامت کننده ی مرشد می کرد:
جان برتن مرد بی ادب زندان است
هر کس که ادب ندارد او حیوان است
از بی ادبی کسی به جایی نرسید
حقّا که ادب وظیفه ی انسان است (6)
«بلوغ» شرط ورود نوجوانان یا جوانان به جرگه ی ورزش کاران و ساحت زورخانه بود و از قدیم الایام به جوانان نابالغ اجازه ی لخت شدن در گود زورخانه نمی دادند و معتقد بودند کسانی باید وارد گود شوند که شانه به محاسن آنان بند شود.
مشهور است: «جوان ساده رویی به زورخانه رفت و چون ریش نداشت از لخت شدنش جلوگیری کردند و گفتند: هر وقت محاسن برآوردی و توانستی شانه را برآن استوار کنی به زورخانه بیا. جوان که خوی جوانمردی و فتوت داشت شانه را از جیب خود درآورد و به شدت در گوشت صورت خود فرو برد و گفت: اگر شانه به ریشم نمی نشیند، به گوشت صورتم می نشیند و در جرگه ی ورزش کاران درآمد.» (7)
مکان ورزشی درنزد این مردان مدرسه ی جوانمردی جایگاه پاکان و نیکان است. از این رو ادب، صفا و فروتنی جاری در میان آنان، در جوامع دیگر کم تر یافت می شود. به عبارت دیگر بسیاری از اصول جوانمردی در «مراسم ورزشی» نهفته بود و این اصول از طریق «مراسم ورزشی» به نسل های بعد متنقل می شد. چنین نبود که مراسم ورزشی مبانی متفاوتی با اصول ورزشی داشته باشد. چرا که در این صورت ـ یعنی در صورت جدایی میان صورت (مراسم) و معنی (اصول)ـ همه ی اخلاق امری انتزاعی قلمداد می شد و از حیثیت اصلی خویش تهی می گردید.
در تاریخ ورزش ایران می خوانیم:
... اگر 50 نفر در گود زورخانه مشغول ورزش باشند، خاصه در موقع ورزش های انفرادی مانند چرخ زدن و کباده کشیدن و میل برداشتن، چنان رعایت برابری و سابقه ی یکدیگر را می کنند که تماشاچی خالی الذهن تصور می کند. این افراد از روی شماره و ترتیب معین به کار می پردازند. در صورتی که هیچ حساب و ضابطه ای جز رعایت حق اولویت و مراسم برادری و اخوت در بین نیست و مثل این است که وضع کنندگان این مراسم خواسته اند بدین وسیله جوانان ورزش کار را که قوت بدنی آن ها فطرتاً موجب سرکشی طبع و مزاحم دیگران است به بهترین طریق اخلاق و سلوک پرورش دهند. مربیان این طبقه مقرر کرده اند که ورزش کاران همواره طاهر، سحرخیز و پاک نظر باشند و علاوه بر ادای فرایض و سنن، متهجّد و شب زنده دار و دارای حسن خلق باشند. در هنگام غلبه بر خصم کم فرصتی نکرده و خصم را در انظار خوار و خفیف نسازند و به شکرانه ی قوتی که از مبدأ فیض به آن ها عطا شده در کشتی گرفتن از مروت دور نشوند. از مباشرت بسیار اجتناب کننند و اگر به ضرورت اتفاق افتاد مرتکب حرام نگردند. مساکین و عجزه را تا سرحد توانایی اعانت کنند و از اخلاق رذیله که موجب ذلِّت و انکسار است بپرهیزند (8).
در رساله ی فتوتیه، از «نفایس الفنون»، در شرف و فضیلت فتوت و غایت و منفعت آن آمده است:
بدان که شرف هر علمی شرف موضوع و علو غایت و عموم منفعت اوست و موضوع فتوت چون «نفس انسانی» است وقتی که بر صفای فطرت خویش مانده باشد... هر آینه این علم شریف بود و فایده ی او بقا و سعادت ابدی و نجات و کرامت سرمدی قرب جل و علا و نیک نامی هر دو سرا. چه فتوت به حقیقت اتصاف است به صفات حمیده و تخلق به اخلاق پسندیده...(9).
نقل است از حضرت موسی، علیه السلام، که از حق تعالی پرسید:
ما الفتوة، فتوت چیست؟
فرمود: فتوت زندگانی کردن است به وجهی که نفس به دواعی طبیعت و کدورت بشریت ملوث نگردد و به هیأت بدنی و صفات بهیمی و سبعی متصف نگردد (10).
از قول شیخ نابغه «جلیل المرندی» در فتوت نامه ی عمر سهروردی نیز آمده است:
فتوت شاخی از نبوت است و طریقت همگی نبوت است. (11)
آنچه ذکر شد، ناظر بر وجه باطنی و جان مایه ی معنوی فتوت است که در آثار مردان اهل معرفت از آن به منزله ی شاخه ای از نبوت یاد شده است. ضمن آن که نسبت فتوت با تربیت نفسانی، موجب دور شدن جوانمرد و فتی از رذایل حیوی نیز بوده است . چنین می نماید که مقدم بر همه ی مراسم و اعمال، مرام نامه ی اخلاقی ویژه ای وجود داشته که «تربیت نفسانی» موضوع اصلی آن راتشکیل می داده و «اعمال» در نسبتی تام با آن مرام نامه شکل خارجی خود را بروز می دادند.
در فتوت نامه ی عمر سهروردی می خوانیم:
...و اما فتوت را دوازده رکن است. شش در مقام ظاهر و شش در مقام باطن آن شش که در مقام ظاهر است:
اول: بند شلوار است [حفظ عورت و دوری از زنا].
دوم: بند شکم است [حفظ شکم از لقمه ی حرام].
سوم: بند زبان است [حفظ زبان از غیبت و بهتان].
چهارم : بند سمع و بصر است [حفظ گوش و چشم از آنچه نباید بشنود یا ببیند].
پنجم: بند دست و قدم است [دوری ازرنجاندن دیگران و غمازی].
ششم : بند حرص وامل است دوری از حرص و تذکر یافتن دائمی به مرگ] (12).
حال باید دید که چرا سخن به میدان «فتوت » کشید؟
مطالعه درباره ی «ورزش پهلوانی»، یعنی ورزش ویژه ی ایرانیان مسلمان که صورت کم رنگ و بی رمقی از آن تا عصر قاجار ادامه می یابد، نشان می دهد که این امر؛ مبتنی بر تفکر و فرهنگ دینی، بر رکن میانی حیات مادی و معنوی مردم این سرزمین یعنی «اخلاق» استوار است. (رکن اول و بنیادی را اعتقاد و رکن سوم را اعمال و کنش های فردی و جمعی تشکیل می دهد).
«اخلاق» در این نظام فرهنگی، تربیت نفسانی مردم را شامل می شود. مردمی که برای رسیدن به کمال و رستگاری صورت اعمال و باطن آن ها را مبتنی بر نیتی ویژه یعنی «قرب الی الله» سامان می دادند. چنان که از نبی اکرم، صلی الله علیه و آله، منقول است:
انّی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق.
من برای کامل کردن مکارم اخلاقی مبعوث شدم.
از این رو می توان گفت که: اساساً زیربنای «ورزش سنتی» با آنچه که در دوره ی جدید به جوانان تعلیم داده می شود تفاوت اساسی دارد. که قدما «فتی» را «جوان» و فتوت را ظهرو نور فطرت واستیلای آن بر ظلمت گفته اند تاتمامت فضایل در نفس ظاهر شود و رذایل منتفی گردد.
چه فطرت انسانی هرگاه که از آفات و عوارض صفات و دواعی نفسانی سلامت یابد و از حجب و غواشی طبیعی و قیود علایق جسمانی رهایی پذیرد صافی و منور گردد و مستعد و مشتاق کمال شود وازمقاصد دنی و مطالب خسیس استنکاف نماید و از رذایل اوصاف و ذمایم اخلاق اعراض لازم شمرد. (13)
جوان جوانمرد کسی بوده که «عفت و شجاعت» و «حکمت و عدالت» را که از ارکان «اخلاق » اند در خود ظاهر می ساخته تا آنگاه که در کمال این فضایل ملقب به لقب فتی و اهل فتوت می گشته و گرنه، آن که از چاه ویل طبیعت بیرون نیامده و فقط قوای شهوی و نفسانی را در خود قوت بخشیده نه تنها از منزل رذایل پست حیوی خارج نمی شود بلکه با تنومندی جسم قوای سبعی و شهوی نیز در آن متمکن می گردد.
خداوند متعال در قصه ی اصحاب کهف، در قرآن مجید، گریزندگان از دقیانوس جبّار را با عنوان فتی مورد خطاب قرار می دهد و می فرماید: انهم فتیه امنوا بربهم» (14) ایشان جوانمردان اند که ایمان آوردند به خدای خود.
هر چه رذایل اخلاقی از سرزمین وجود آدمی دور شود و فضایل در اطراف و اکناف آن جای گیر امکان بیشتری برای برطرف نمودن حجاب ها و کشف حقایق فراهم می شود. لیکن، دست یابی بدان ممکن نیست مگر آن که مبانی و اصول آن استوار شود و در اثر ممارست و مراقبت، رذایل از جسم و نفس آدمی دور و فضایل در نهاد او مبدل به خوی واخلاق ثابت شوند.
حضرت علی، علیه السلام، برای فتوت هشت خصلت ذکر فرموده اند:
اصل الفتوة الوفاء، و الصّدق، و الامن، والسّخاء، و التّواضع، و النّصیحة، و الهدایة، و التّوبة، و لا یستاهل الفتوة الا من یستعمل هذه الخصال.
اصل فتوت این هشت خصلت است و هر که مستعمل این خصال نباشد مستحق اسم فتوت نبود.
و علامت کمال آن، آنچه در جواب فرزندش حسن، علیه السلام، فرمود که: هی العفو عند القدرظ و التواضع عند الدولة و السخاء عندالقلة و العطیظ بغیر منّة
عفو دروقت قدرت و تواضع به هنگام دولت و سخا در فقر و فاقه و عطا و بخشش بی منت.
پس حاصل آن به اتصاف به جمیع فضایل اخلاق آید چه، فضایل به یک بار در چهار جنس منحصرند (عفت و شجاعت و حکمت و عدالت) و اصول هشتگانه هر دو خصلت از جنسی، از این چهارگانه اند:
توبه و سخا از باب عفت
تواضع و امن از باب شجاعت
صدق و هدایت از باب حکمت
وفا و نصیحت از باب عدالت. (15)
منابع و مصادر فرهنگی مظهر فتوت را حضرت ابراهیم، علیه السلام، دانسته و ایشان را «ابوالفتیان» لقب داده اند. چه، حضرت ایشان به تمامی از لذات مجرد گشت و بت ها را جملگی شکست و به مرحله ی والا از فتوت و جوانمردی رسید. همو که با جوانمردی تمام ذبح اسماعیل را پذیرا گشت و این سلسله پس از یوسف صدیق، علیه السلام، به نبی اکرم، صلی الله علیه و آله، رسید که در بیان فضایل او خطاب «انک لعلی خلق العظیم» آمد و بالاخره به امیرمؤمنان، علی بن ابی طالب که نبی اکرم خطاب به وی فرمود:
انت فتی هذه الامة (16)
ای علی تو جوانمرد این این امتی
نویسندگان «فتوت نامه» عموم وجوه خلقی و شأن اهل فتوت را بیان کرده اند و با ذکر حکایاتی، آن دریافت ها را مزین و قابل درک عموم ساخته اند.عمر سهرورودی در فتوت نامه ی خود ضمن بیان مقام فتوت و فتیان می نویسد:
و همانا «فتوت در شأن اولیاء آمده است» (17).
ماجرای خطاب رسول اکرم (ص)، به حضرت امیرالمؤمنین، علیه السلام، و ملقب کردن ایشان به لقب اهل فتوت خواندنی است.
آورده اند که در عهد پیامبر، صلی الله علیه و آله، شخصی بیامد و سلام کرد و گفت: یا رسول الله! در فلان خانه مردی و زنی به فساد مشغول اند. فرمود ایشان را طلب باید داشت و تفحص کردن. چند کس از صحابه در احضار ایشان دستوری خواستند. هیچ یک را اجازت نداد. امیرالمؤمنین علی، علیه السلام، درآمد. فرمود: یا علی! تو برو و ببین تا این حال راست است یا نه؟ امیرالمؤمنین علی، علیه السلام، بیامد. چون به در خانه رسید چشم بر هم نهاد و در اندرون رفت و دست بر دیوار می کشید تا گرد خانه بگردید و بیرون آمد. چون پیش پیامبر رسید گفت: یارسول الله! گرد آن خانه برآمدم، هیچ کس را در آنجا ندیدم. پیامبر، صلی الله علیه و آله، به نور نبوت بیافت. فرمود که: یا علی انت فتی هذه الامة یعنی تو جوانمرد این امتی (18).
این خبر را صاحبان اکثر فتوت نامه ها و رسایل جوانمردان از جمله عمر سهروردی و عبدالرزاق کاشانی ذکر کرده اند.
عبدالرزاق کاشانی در فتوت نامه ی خود برای جریان فتوت سه مرحله قایل شده و می نویسد:
- مبدأ یا مبدع و پایه گذار آن حضرت ابراهیم، علیه السلام، بود.
- امام علی، علیه السلام، که قطب آن بود.
- امام زمان، علیه السلام، که خاتم آن خواهد بود. (19)
«شمس الدین آملی» نیز همین مراحل را ذکر نموده و می نویسد:
حضرت ابراهیم، علیه السلام، نخستین مظهر فتوت است، امام علی، علیه السلام قطب آن و حضرت حجت، علیه السلام، خاتم آن. این است فلسفه ی اخلاق و معنویت جوانمردان و از این روست که همه خود را یاران علی، علیه السلام، می دانند؛ یعنی هر چه هستند همه را مدیون علی، علیه السلام، می دانند. (20)
به سبب پیوستگی عجیبی که میان پهلوانان، جهان پهلوانان، جوانمردان با شیر میدان فتوت و جوانمردی علی بن ابی طالب، علیه السلام، به وجود آمده بود، ورزش کاران در میان معاملات و آداب خود، همواره آیین جوانمردی اهل فتوت را رعایت می کردند. تا جایی که صورت و سیرت (اعمال ورزشی و خصلت جوانمردی) در یک جا گرد آمد و پهلوانان را اهل جوانمردی و جوانمردان را اهل پهلوانی و وابسته به اماکن ورزشی و زورخانه دانستند.
در کتاب آیین جوانمردان می خوانیم:
هر محله ای ورزش خانه ای و توقی (21) و هر ورزش خانه پیش کسوت (22) و مرشدی داشت که همه وقت مراقب آداب ورزشی و مناسبات بین ورزش کاران، پهلوانان و نوچه ها بود. هر ورزش خانه کهنه سواری داشت، این کهنه سوار از کسانی بود که روزی جوانی جنگجو بوده و امروز علیل و یا از کار افتاده و فقیر شده است. (23)
جوانان ایران از عهدی بس قدیم تا قبل از مشروطیت یا این اصول تربیت می شدند و عصر صفوی نبود مگر دوره ی حکومت این طبقه. و این طبقه که گرداگرد اسماعیل اول را گرفت و تا عصر عباس اول نیز ایران را اداره می کرد. (24)
متأسفانه باید گفت امروزه از آن همه آیین، مرام، ادب و عمل که در مرام جوانمردان مجتمع بود تنها الفاظی خالی از معنی و اسم هایی بی مسمی باقی مانده است.
اصطلاح «فتی» را اعراب قدیم به شخصی اطلاق می کردند که به منتهای انسانیت و حد کمال رسیده بود. از همه بیشتر این دو فضیلت را اعراب قدیم نشان فتی می دانستند. یکی مهمان نوازی و سخاوت و دیگری شجاعت . بعداً هم سخاوت و شجاعت دو رکن عمده و مهم فتوت بود.(25)
آورده اند که در روزگار قحطی و تنگی شخصی نزد رسول (ص) آمد. کس به حجره ها فرستاد و پرسید که نزد شما هیچ طعام هست؟ همه گفتند به حق خدایی که ترا به رسالت خلق فرستاد که نزد ما جز آب نیست. رسول صلی الله علیه و آله، اصحاب را گفت: کیست که امشب او را مهمان کند که رحمت خدای بر او باد؟ مردی از انصار گفت: من او را مهمان کنم یا رسول الله! و او را به خانه آورد و زن را گفت: این مهمان رسول است. او را گرامی بدار و هیچ چیز از او ذخیره مگذار. زن گفت: پیش ما جز قوت خویش کودکان نیست. گفت : برخیز و کودکان را به تعلل و بهانه از قوت خویش مشغول گردان تا درخواب روند و چیزی نخواهند. بعد از آن چراغ برافروز؛ آنچه هست پیش مهمان مهمان آور. چون به خوردن مشغول شود برخیز که اصلاح چراع همی کنم و چراغ را در اصلاح کردن بکش و بیا. زن برخاست و طفلان را به بهانه در خواب کرد و فرمان شوهر به جای آورد و مهمان گمان برد که ایشان با او می خورند تا سیر بخورد و ایشان گرسنه خفتند. بامداد چو پیش رسول آمدند به روی ایشان نظر کرد و تبسم فرمود که حق تعالی دوش از فلان و فلانه تعجب کرد و این آیت رود آمد که:
یوثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصة.» (26)
[مهمان] را برخود می گزینند؛ هر چند که به طعام محتاج ترند از آن ها.
پس از تعمیم مذهب تشیع در ایران، چون متصوفه ی شیعی مذهب، حضرت امیرمؤمنان علی، علیه السلام، را پیشوای جوانمردان و فتیان می دانستند، از آن پس، ورزش در زورخانه ها با نام ایشان عجین شد. به طوری که با نام متبرک ایشان مراسم ورزشی را آغاز می کردند و با همان نام نیز پایان می دادند و کلام و مرام حضرتش را همواره آویزه ی گوش داشتند.
پیوندی که سیره و سنت نبی اکرم و علی، علیه السلام، با «ورزش» پیدا کرد، موجب شد تا مردم کوچه و بازار بتوانند در میان خود نمونه های عملی و عینی آن «اخلاق و سیره» را مشاهده نمایند.
در واقع جوانمردان نمونه و الگویی یافتند که می توانست ناقل همه ی ارزش های اخلاقی و حتی دریافت های معرفتی باشد. به جرأت می توان گفت، اخلاق عملی جوانمردان و پهلوانان در شکل دهی به نظام اخلاقی جامعه ی ایرانی و سامان بخشیدن به اوضاع فرهنگی آن نقش به سزای داشته است.
فتوت نامه ها عمدتاً متعلق به سده ی پنجم هجری هستند. مجموع ای از اصول و قواعد جوانمردی، که به صورت مدوّن «مرام نامه ی» اهل فتوت را تشکیل می دهند. جالب این جاست که هر یک از گروه های اجتماعی اعم از آهنگران، چیت سازان و ... فتوت نامه ای مخصوص به خود داشته اند.
نکته ی قابل توجه در این آثار، پیوند عجیب میان «نبوت و ولایت» است که در جای خود بدان اشاره خواهد شد.
باید گفت که انتقال اخلاق نظری از طریق ورزش به جوانان و پیشه وران و... موجب بود تا صورت حیات مسلمانان اعمّ از معماری، پوشش، مسکن، روابط اجتماعی و... هر یک متأثر از همین وجه اخلاقی، نسبت خود را با نوع اعتقاد و باور مسلمانان و اندیشه دینی شان حفظ کنند.
در واقع اگر ادب و آثار ادبی وجه علمی و نظری و اخلاق را بیان داشته اند، ورزش (سنتی) وجه عملی و عینی آن را تبیین نموده و همین امر نیز در انتقال اخلاق به میان جامعه و بین مردم کوچه و بازار مؤثر بوده است.
پی نوشت ها :
1. فتوت نامه ی سلطانی، بنیاد فرهنگ، باب 6، فصل 3، ص 307.
2. شاهنامه، کلاله خاور، ج 4، ص 130، ب 3117.
3. همان، ج 4، ص 378، ب 8946.
4. همان، ج 4، ص 344، ب 8141.
5. همان، ج 5، ص 119، ب 2896.
6. نقش پهلوانی و نهضت عیاری، ص 373.
7. تاریخ ورزش باستانی ایران، صص 366 ـ 365.
8. تاریخ ورزش ایران، صص 31ـ 30.
9. وسایل جوانمردان، رساله ی فتوتیه، ص 66.
10. همان، ص 59.
11. فتوت نامه ی عمر سهروردی، ص 99.
12. همان، ص 94.
13. تحفة الاخوان، تصحیح دکتر محمد دامادی، ص 5.
14. سوره کهف، آیه 12.
15. تحفة الاخوان، صص 18- 17.
16. همان، ص 13.
17. فتوت نامه ی عمر سهروردی، ص 100.
18. تحفة الاخوان، ص 13.
19. آیین جوانمردی، فتوت نامه ی عبدالرزاق کاشانی، ص 20.
20. آیین جوانمردی، فتوت نامه ی عبدالرزاق کاشانی، ص 33.
21. توق، علم بلندی بوده که نوک آن نیزه داشته و با فلزی براق و فنر مانند بر سرآن نصب بوده است.م.
22. کسی که زودتر ازدیگران در آن محل لباس فتوت را از دست رییس گرفته و پوشیده است. به نقل از آیین جوانمردان، ص 116.
23. همان مأخذ، صص 117 ـ 116.
24. همان، ص 119.
25.تبشنر، فرانتس، فتوت درکشورهای اسلامی مندرج در کتاب آیین جوانمردی، ص 133.
26. آیه 9، سوره حشر.