نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی
پهلوان «محمد خوارزمی» معروف به پوریای ولی و با پریای ولی را که چهره ی وی در تاریخ «تربیت پهلوانی» و ورزش زورخانه ای می درخشند می توانبه عنوانمرشد و نمونه ی تربیت پهلوانی در میان ورزش کاران ایران (بعد از اسلام) معرفی کرد.
اشاره به پهلوان محمود خوارزمی، تنها با انگیزه ی نشان دادن یک نمونه از خیل پهلوانان است و این که، چگونه یک انسان در پناه ورزش، صورت و معنی (اخلاق و عمل) را به تمامی در خود جمع کرده و الگویی تمام عیار برای دیگران شده است. و گرنه، در خیل پهلوانان و ورزش کاران سده های گذشته نام مردانی چون: «حاج سید حسن رزاز»، «پهلوان یزدی بزرگ»، «پهلوان حاج محمد صادق بلور فروش»، «پهلوان مفرد» و دیگران می درخشد و سوانح احوال هر یک حکایت از بروز وجهی از تقوا، تدیّن، زهد، صفای باطن، علم، فضیلت و گاه کرامت در آن ها دارد.
آن ها همواره یار و یاور ملت خود، موجب تحکیم امنیت و تدیّن و حافظ جغرافیای خاکی ایران بوده اند.
اما، «پوریای ولی»، تا حدّ کمال مراتب مسلک و آیین پهلوانی را به جا آورده و در فتوت و اخوت و گذشت به مقام عالی طریقت آن عروج کرد و در نظر ورزش کاران باستانی از اولیاء الله به شمار می رود. (1)
وی در خوارزم کشتی می گرفت و در بسیاری از کتب درباره ی نمونه های جوانمردی اش داستان ها نقل کرده اند. عبدالرحمان جامی، صاحب تذکره ی «نفحات الانس» از پهلوان محمود خوارزمی در سلک اولیا نام برده است.
«مجالس العشّاق» نیز که از تذکره های فارسی قرن نهم هجری است، سوانح احوال و اوصاف پوریای ولی را ذکر می کند. منابعی دیگر نیز از میان تذکره ها چون «ریاض الشّعراء» و «کشف الظّنون» حاجی خلیفه از وی یاد می کنند.
«کمال الدین حسین گازرگاهی» در مجالس العشاق که مفصل ترین شرح درباره ی پهلوان را در بردارد، پس از ذکر وصفی از او خواندن پوریا به عنوان «تکیه دار دارالصفا» و مردی که در زمره ی اولیا انحراط یافت و با رجال الغیب انضمام پذیرفت، با صراحت می نویسد:
«در سال 722 از عالم رفته و قبرش در خوارزم است.» (2)
او نه تنها زورآزمایی قوی بود بلکه از خوان معرفت و ادب بهره های بسیار نیز برده بود چنان که می نویسد:
... مثنوی «کنزالحقایق» که دست قدر افهام از درک حقایق آن عاجز است از آن محمود خوارزمی است که در سنه ی 703 صورت اتمام پذیرفت. در سال 723رخت به عالم بقا کشیده و قبرش در خیوق خوارزم است و قتالی تخلص می کرده.(3)
اما، آنچه که بیش از هر مورد دیگری به او چهره ی روشنی از یک مؤمن و «پیرو آگاه» تشیع می دهد «مهدی گرایی» عارفانه ی اوست. بیان او از امام مهدی (عج)، خلاف آنچه تا کنون در ابیات دینی ایران سابقه داشته از سرشتی دیگر است. پهلوان در تبیین خصایص امام مهدی (عج)» نه تنها رگه های روشن تشیع خود را در منتظر بودن بیان می کند و وجود «امام مهدی (عج)» را به عنوان اصلی، مقدّر در جهان بینی خود پذیرا می گردد، خود نیز به عنوان انسانی منتظر در عرصه ی مناسبات اجتماعی عصر خویش حضور پیدا می کند و از این که انسان هم عصرش با «امام مهدی (عج)» سخت بیگانه است، می نالد:
چو تو در معرفت چون طفل مهدی
چه دانی قدر علم عهد «مهدی»
خوشا وقت کسان عهد «مهدی»
خوشا بر کودکان عهد «مهدی»
برو با علم «مهدی» نسبتی گیر
«جوانمردی» کن و بشنو از این پیر... (4)
داستان زیر درباره ی جوانمردی ها و پهلوانی های اوست که در مجالس العشّاق به صورت کامل ذکر شده است:
پهلوان محمد پوریا در خوارزم به کشتی اشتغال می ورزیده و روایت است که از جانب هند پهلوانی جوان به این قصد که پشت پهلوان خوارزم را به خاک بمالد به آن سرزمین عزیمت می کند، چون به آن جا می رسد. حاکم خوارزم دستور می دهد که روز پنجشنبه همه ی مردم از خرد و کلان در میدان عمومی و بزرگ شهر جمع شوند و به فرمان حاکم اطراف میدان را سایبان ها زدند. شب و روز نبرد، پهلوان محمد برای خبرگیری از حال و روز پهلوان هندی به طرف خانه اش می رود. چون ثلثی از شب می گذرد به بام خانه ی آن جوان می رود و از آن جا مادر پهلوان را می بیند که روز بر زمین نهاده ودعا می کند که خداوندا فرزند مرا سرخ رو گردان که فردا پهلوان محمد را بیندازد.
صبح گاه تمام مردم جمع شدند و در محل های مخصوص قرار گرفتند و شاه بر تخت نشست و به نظاره ی معرکه پرداخت. پهلوان، تبیان پوشیده و ابتدا با تنی چند ازکشتی گیران، کشتی گرفت و همه را بینداخت و بعد از آن به جانب پهلوان هندی رفت و در همان ابتدای کار که مشغول دست بازی شد احساس کرد که پهلوان هندی در دست او خوار و زبون است. در این جا به یاد درد دل پیرزن افتاد و خود را به دست جوان غریب داد و پشت بر زمین زد. گویند از همین جا بود که پوریا، پوریا شد ودر آن لحظه که بر زمین افتاد همه ی کون و مکان را دید و آنچه نهفته بود براو آشکار شد. العلم عندالله. (5)
از پهلوان پوریای ولی، دوازده قاعده از قواعد ورزشی و اخلاقی ورزش کاران باقی مانده که ذکر آن بیان گر اصولی است که آنان همواره رعایت می کردند:
اول عزلت کهنه سوار که از پدر بهتر باشد. اگر چنان که عزت کهنه سوار ندارد؛ می باید مکمل نشود بلکه در حین شباب فوت شود.
دوم، آن که دشنام از دهن او بیرون نیاید چرا که این کار به راستی کرده اند.
سوم این که می باید فاسق نباشد که بدترین کارهاست.
چهارم آن که می باید دروغ نگوید که خدای تعالی دروغگو را دوست نمی دارد.
پنجم این که می باید نماز از خود ترک نکند که از بی نماز بدبخت تر نمی باشد.
ششم آن که اگر کسی چیزی به او دهد یا ندهد با کسی بد نکند و با همه محبت کند.
هفتم اگر نوخاسته ای به عزم کشتی آمده باشد و خود را از او بهتر دانی باید به وجه احسن او را از خود راضی نگه داری و اگر کشتی بجد داشته باشد یک کشتی با او بگیری و او را نگه داری تا دل شکسته نشود. اگر چنان چه نادان باشد و عزت خود نداند او را باید بینداخت.
هشتم، می باید که هر چه نوخاسته از او بیفتد شب او را دل داری کند و روز دیگر به معرکه آرد و به دست یاران خود را نصیحت کنی و با او به مدارا سرکنی و دورانی که در معرکه زنی آنچه به هم رسد پیش او گذارد و او را روانه ی شهر خود کنی.
نهم آن که می باید پهلوان از آنچه معرکه گرفته شده از ده چهار حصه به کهنه سوار دهد.
دیگر آن که می باید پهلوان در هر یک شهری چهار فصل باشد و در آن شهر زیاده از آن نماند چرا که قرب نوخاسته برطرف می شود و... (6)
بی تردید اگر سلامت نفس، پای بندی به تعهدات و فضیلت جوانمردی نبود، پهلوانان این همه در حیات اجتماعی، سیاسی و به ویژه فرهنگی این سرزمین نقش نداشتند.
بسیاری از خوانندگان در گورستان ها، خاصه گورستان های اصفهان، قم، آذربایجان و سایر شهرهای قدیمی و تاریخی، مجسمه های شیر که از سنگ تراشیده شده بر روی بعضی از قبور مشاهده نموده اند. صاحبان این قبور پهلوان بودند و آن شیر سنگی علامت پهلوانی آن ها است.
هم اکنون نیز در کاشان در صحن امامزاده حارث بن عاقب بن موسی الکاظم، علیه السلام، که معروف به درب زنجیر است قبر پهلوان «حسین پکوی کاشانی» به همان شیر سنگی موجود است و همین طور در بعضی نقاط دیگر و بهترین شاهد این مقال شعر «میرزا محسن تأثیری»، شاعر صفوی است که می گوید:
چون کوه کن نبود کسی پهلوان عشق
بر سر ز بیستون بنگر شیر سنگی اش
و روی سنگ قبور ورزش کاران معروف نقش میل زورخانه یاکباده نفر می کردند. (7)
شایان ذکر است ؛ آنچه که موجب شده «ادب پهلوانی» و «اخلاق ورزشی» درمیان مناسبات عمومی و معاملات مردم جاری شود براین سه اصل استوار است. «فرهنگ مذهبی، الگوهای اخلاقی، نظام تربیتی ویژه».
در گذشته فرهنگ و ادب مذهبی همه ی توش و توان خود را از مجموعه ی اعتقادات دینی اخذ می کرد و پهلوانان و مرشدان خود با تکیه بر آن اعتقادات و فرهنگ، نمونه ای کامل و الگویی عینی بودند که دیگران را مجذوب ادب خویش می ساختند. همان که موجب نشر آن آداب در میان توده ی مردم می شد و سنخیتی تام با همه ی هستی و نیستی آن ها داشت. در واقع، همراهی و هماهنگی میان مناسبات مادی و فرهنگ عمومی خود باعث انتشار عملی و عینی اخلاق ویژه ی پهلوانان درمیان مردم می شد.
بی سبب نیست که در همه ی ادوار گذشته پهلوانان امین مردم و حافظ آن درمیان حوادث بودند.
تا عصر صفوی برگزیدگان این جریان به عنوان رییس شهربانی انتخاب و به کار گمارده می شدند.
درمنابع مذکور است «پهلوان میر باقر» که نامش در زمره ی پهلوان پهلوانان و بهترین کشتی گیران تاریخ این ورزش ثبت است به پیشه آجرپزی اشتغال داشته و از این رو به «پهلوان میر باقر آجرپز» مشهور است.
شاه عباس صفوی او را به سمت داروغه باشی اصفهان و سپس رییس کل داروغه های ایران برگزید. او در عین تنومندی جسم و مهارت در تیراندازی، شمشیرزنی و... جوانمردی، بی مثال بوده است.
برخی از نویسندگان قدم فراتر گذاشته «پهلوان میرباقر» را صاحب کرامت دانسته اند و کرامات زیادی از او نقل کرده اند. چنان که نوشته اند:
زمانی که وی ریاست داروغه های ایران را به عهده داشت شب ها را به سرکشی و مراقبت پایتخت به روز می رساند. شبی در چهارسوق بزرگ اصفهان به نام چهارسوق مقصود جلوی تختی که برایش نهاده بودند ایستاده به پاسداران دستورات لازم می داد. در این اثنا طلبه ای از دور نمایان شد. چون شب از نیمه گذشته بود، یکی از نگهبانان به او فرمان ایست داد. طلبه در جای خود استاد و یا بهتر بگویم در جای خودخشکید. پهلوان میرباقر نزد طلبه رفت و گفت؟ کیستی و برای چه در این وقت شب بیرون آمدی؟ طلبه پاسخ داد: حقیر از طلاب مدرسه ی ملاعبدالله هستم و از شاگردان حضرت شیخ بهایی می باشم. شب ها غالباً تا نصف شب مطالعه می کنم. امشب هم درس روز را مرور می کردم که ناگهان چراغم خاموش شد. چراغ را از حجره بیرون بردم ببینم برای چه خاموش شده دیدم روغن آن تمام گشته. خیال می کردم اول شب است. روغن دان را برداشته به بازار آمدم تا روغن برای سوخت چراغم بخرم. خدا گواه است که فقط برای خرید روغن چراغ آمده ام. پهلوان میرباقر گفت:
-چند سال است درس می خوانی؟ پاسخ داد:
-سی سال.
پهلوان گفت: سی سال است که درس می خوانی هنوز برای روغن چراغت پرسه می زنی؟
آنگاه خنجر از نیام کشید و گفت: آشیخ روغن دانت را جلو بیاور.
طلبه از ترس می لرزید روغن دان را دودستی جلوی پهلوان برد. میرباقر خنجر برهنه را روی روغن دان شیخ گرفت و به قبضه ی آن فشاری آورد. روغن از نوک خنجر سرازیر گشت به حدی که روغن دان پر شد. سپس خنجر را در غلاف گذاشت و گفت: آشیخ برو خودت را درست کن»...
این مرد بزرگ زندگی اش وقف مردم و برای کمک به خلق الله بوده و در تمام دوران زندگانی پرافتخارش کوچک ترین نقطه ضعفی نداشته و هیچ گونه خلافی از او سرنزده بود. (8)
باید توجه داشت که این گروه در میان مردم بودند و با آن ها زندگی می کردند و در میان همه ی حوادث اجتماعی، سیاسی و اقتصادی حضوری فعال داشتند ـ نمونه های بسیاری از نحوه ی حضور آنان را در میان حوادث بزرگ و جنگ های سخت ذکر کردیم ـ و این اخلاق تا میان مناسبات معمولی حیات مردم یعنی به میان کوچه و بازار کشیده می شد حضور این پهلوانان در حل و فصل مشکلات خانوادگی، نگه داری از اموال مردم، حراست از کوچه و برزن، ریاست گزمه ها و نگهبانی از شهر و سرپرستی درماندگان درنشر این رویه نقش داشت. مضافاً این که: «اینان خود در میان توده ی مردم به اشتغال و کسب و کار اهتمام می ورزیدند». فتوت نامه ها خود دلیل بارز این امر است. در بررسی فتوت نامه ها ملاحظه می شود که هر یک از صنوف از جمله آهنگران و چیت سازان، آشپزها و ...برای خود فتوت نامه ی ویژه داشتند و از میان آنان نشان می دهد که در این میان جایی برای «ورزش حرفه ای» به سبک و سیاق امروز وجود ندارد. خاطره ی پهلوانانی که مردم، مال و منال خویش را در وقت سفر به آن ها می سپردند هنوز زبان زد مردم است؟ مردانی چون «داش آکل» و دیگران که قصه هایشان دست مایه ی آثار قلمی بسیاری از نویسندگان دهه های اخیر بوده است. آنان، به مرور ایام اخلاق امانت داری و پاسداری از حرمت ها را ملکه خویش ساخته بودند و آداب و رسوم ویژه ی ورزشخانه ها و مراقبت سردمداران، امکان جای گیر شدن این فضایل را فراهم می کرد.
توجهی به برخی از رسوم مقرر در ورزش خانه ها نشان می دهد که چگونه انسانی در کسوت ورزش کاری مؤدب به ادب دین می شود و ادب دنیایش را نیز از همان جا اخذ می کند. مبنای کار، طهارت، سحرخیزی، پاک نظری و شب زنده داری است. (9) و پس از آن ورود به صحن ورزش خانه، محلی که جوانمردان بسیاری از آن جا بیرون آمده اند و ورزش کار ناگزیر است که پاسدار حرمت های آنان باشد و همه ی آموخته ها را به ظهور برساند.
نگاهی به برخی از آداب و رسوم متداول در ورزش خانه ها نشان می دهد که خردترین امور مربوط به حیات مادی و صوری مسلمانان تا مهم ترین امر حیات فرهنگی آن ها درگستره ای وسیع در هم تنیده و متناسب با باورهای حیات فرهنگی آنان در نسبت بوده است. چنان که همگی اجزاء در کلّ به هم پیوسته ای به سوی مقصدی متعالی در حرکت بودند و این امر، حکایت از نسبت و یگانگی عمل و نظر مسمانان ایران زمین دارد. در کتاب «تاریخ ورزش باستانی ایران» می خوانیم:
درباره ی برخی از آداب و رسوم ورزش کاران و همه ی آنچه که درباره اش مراقبت می کردند.
ورودی ورزش خانه ها کوتاه ساخته می شده که به عقیده ورزش کاران اولین نشانه فروتنی و تواضع ورزش کار در هنگام ورود است.
ورزش باید بعد از ادای فریضه ی صبح شروع شود و چاشت گاه خاتمه یابد.
بر ورزش کار فرض است که هنگام ورود به گود زورخانه خاک گود را به رسم (زمین ادب بوسیدن) بوسه زند.
هنگام ورزش باید یک نفر که از حیث سابقه ی کار بر دیگران مقدم است به عنوان میاندار، سایرین را رهبری کند.
طبقه سادات که اولاد پیشوای جوانمردان عالم امیرالمؤمنین علی، علیه السلام، هستند در زورخانه در هرکاری حقّ اولویت دارند.
ورزش با لباس در زورخانه ممنوع است.
میل گرفتن و شنا کردن انفرادی با لباس در غرفه های زورخانه ممنوع است مگر برای ورزش کاران پیش کسوت که آن ها نیز باید در حال ورزش یقه ی پیراهن خود را باز کنند.
سخنان زشت بر زبان آوردن در زورخانه ممنوع است.
شرکت افراد نابالغ در ورزش باستانی ممنوع است.
رخصت خواستن در موقع ورزش های انفرادی از وظایف حتمی ورزش کاران است.
محل نشستن مرشد (سردم) جای محترم و متبرکی شناخته شده که کسی جز مرشد حق جلوس بر آن را ندارد.
تشویق ورزش کاران، با عباراتی چون «ماشاءالله » که حضار اعلام می داشتند صورت می گرفت.
بعد از خاتمه با دعا و نیایش ورزش خاتمه می یافت. (10)
در مجموع آنچه که به اجمال ذکر شد، سه وجه اعتقادی، اخلاقی وعملی در هم پیچیده و به وحدت رسیده اند.
1. نقش پهلوانی و نهضت عیاری، ص 81.
2. مجالس العشاق کمال الدین حسین گازرگاهی طبسی، نسخه دست نویس مجلس شورای اسلامی، شماره 5670، مجلس سی و هشتم، زندگی و روزگار و اندیشه ی پوریای ولی، ص 43.
3. مجله ی ارمغان، س دهم، صص 75 - 73، زندگی و روزگار پوریای ولی، ص 50.
4. زندگی پوریای ولی، صص 160 - 159.
5. زندگی پوریای ولی، صص 182 ـ 181.
6. بیضایی، پرتو، تاریخ ورزش باستانی ایران.
7. همان، ص 38.
8. آئینه پهلوان نما، صص 348 ـ 347.
9. شب زنده داری به معنی «تهجد» بیدار ماندن برای کسب معرفت و عبادت است. دریغ که معنی همه ی کلمات و اصطلاحات دیگرگون شده است. امروزه شب زنده داران، در پناه شب به اعماق فسق و تباهی می روند و با غلتیدن در دریای لهو و لعل خزف آلودگی و گناه را در بر می کشند.م.
10. بیضایی، پرتو، تاریخ ورزش باستانی ایران، صص 38 ـ 36.
منبع : شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1385)، تربیت پهلوانی (سیر تحوّل تاریخی و فرهنگی ورزش ایران)، تهران، نشر هلال، چاپ چهارم.