سینمای سلطه یا به قول منتقدان سینما، صنعت سینمای هالیوود از همان ابتدای پیدایش و شکل گیری به عنوان ابزاری در خدمت و در پیشبرد اهداف سیاسی خرد و کلان دولتمردان آمریکایی وابسته صهیونیست و یا به طور کامل نظام سلطه جهانی بوده است. سینمایی که با نام هنر هفتم هیچ گونه تعهدی نبت به واقعیت های تاریخی نداشته و تمامی تلاش آن، تحریف حقایق و ستیز با ملل آزادی خواه در جهت سلطه جهانی آمریکا و صهیونیسم بوده است. بدین لحاظ اغلب فیلمهای دارای مضامین پلید و ناپاک -که حقایق و واقعیتها را به نفع اهداف توسعه طلبانه نظام سلطه جهانی و صهیونیسم بین الملل وارونه جلوه می دهد-از جمله ابزارهای دیداری تأثیرگذار سینمای سلطه بر سیطره نظام سلطه بر جهان به شمار می روند. فیلم چه آمریکایی یا آلمانی یا حتی فرانسوی یا اسرائیلی باشد تماشاگر در آن نمونه ای از یک یهودی یا آمریکایی قهرمان را خواهد دید که تنها به خاطر یهودی و آمریکایی بودن و به اعتبار اینکه از نژاد برتر می باشد پیرامون وی را هاله ای از مجد و شرف و . . . در بر می گیرد. جنبه دیگر این فیلمها که تأثیری همانند جنبه اول دارد تخریب چهره اعراب و مسلمانان است به گونه ای که آنها بویی از انسانیت و فرهنگ و تمدن نبرده اند. این روش باعث شد، تا دیگران از وی متنفر شده و اظهار بیزاری کنند.
در سینمای سلطه، برنامه صهیونیستها تا آنجا پیشرفت کرده است که در ذهن افراد این اندیشه به وجود آمد که سرزمین موعود(فلسطین)حق یهودیان است. سرزمینی که به(اصطلاح)تروریستهای عرب خاورمیانه آن را آلوده کرده اند. در مرحله ی اول این برنامه دهها فیلم درباره ی کوره های آدم سوزی نازیها ساختند. در مرحله ی دوم نیز فیلمهایی ساخته و در دست ساخت دارند تا جهانیان را قانع کنند که اعراب خاورمیانه بیگانگانی هستند که باید اسرائیل یعنی سرزمین موعود قوم یهود را ترک کنند.
فعالیت سینمای سلطه را با توجه به مجموعه سیاستها، برنامه و فعالیتهای آن می توان به سه دوره ی اصلی تقسیم کرد.
دوره اول:از اولین کنگره صهیونیستی تا تشکیل دولت اسرائیل
در این دوره فعالیت سینمای سلطه در ابتدا به سمت شکل گیری و تثبیت موقعیت سینمای هالیوود جهت گیری پیدا کرد. و پس از تثبیت آن، در دو جهت سیاسی به تولید فیلمهای سینمایی پرداخت.اول:
پاک کردن چهره ی منفور تاریخ و بدنام آمریکا از دوره ی کشف این سرزمین تا زمان جنگهای استقلال.در این دوره سینمای سلطه به کمک سیاست خارجی و داخلی آمریکا آمد و فیلمهای بسیاری ساخته شد تا قتل عام سرخ پوستان و بومیان وسیاه پوستان و بردگان سفید پوستان را در افکار عمومی جهانیان به ستیز شجاعانه مردان متمدن سفید پوست با قبایل وحشی و ضد تمدن بدل کنند. تقریباً تمامی فیلمهای وسترنی، سرخپوستان را مهاجمانی نیمه وحشی و مرگ آفرین به بینندگان خود معرفی و القاء کردند. بومیان بی تمدنی که مهاجرین انگلوساکسون آنان را به قومی با فرهنگ تبدیل کردند!
دوم:
پاک کردن چهره ی منفور یهودیان و زمینه سازی برای تشکیل دولت ملی یهود در سرزمین فلسطین.در این دروه اساسا، ایجاد زمینه های اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی تحقق می یابد. به همین لحاظ صهیونیستها به تولید فیلمهایی برگرفته از آموزه های تورات و تلمود می پرداختند. آنها به تدریج این اندیشه را القاء می کردند که فلسطین سرزمین موعود یهودیان است که خداوند در تورات به آنها بشارت داده است. یکی از سینما گران مبتکر و پیشرو اهداف استعمار و صهیونیسم بین الملل در این دوره وارک گریفیث است. وی در سال 1915 فیلم تولد یک ملت را ساخت.
پس از صدور اعلامیه بالفور در سال 1917 میلادی مبنی بر تأسیس وطن ملی یهود در سرزمین فلسطین، سینمای صهیونیسم در خلال فیلمهایی مانند پسر سرزمین در سال 1925 و ده فرمان به کارگردانی سیسیل. ب. دومیل در سال 1923و فیلم صابر به کارگردانی الکساندر فورد یهودیان پراکنده در جهان را برای کوچ به فلسطین تشویق می کردند.
در این فیلمها، سینمای سلطه از طریق استدلال خاص خود به نتیجه گیری غلط و دلخواه رسیده است. یهودیان قومی مظلوم و مقهور فرعون و سرگردان در صحراها، طی قرون متمادی نشان داده می شوند که مستحق داشتن یک تکه سرزمین اند.
سینمای سلطه در این دوره در کنار فیلمهایی که در جهت مظلوم نمایی قوم یهود تولید می کرد. فیلمهای دیگری نیز برای تخریب چهره و ماهیت عربها و فلسطینیان تولید کرد که فیلم سامسون و دلیله به کارگردانی سیسیل. ب. دومیل از جمله آنها می باشد. در این فیلم، سامسون قهرمان افسانه ای یهودیان با نیرنگ دلیله، زن فریبکار فلسطینی راز پهلوانی اش کشف و سپس خنثی می شود.
فعالیت سینمای صهیونیسم در این دوره تا پیش از تشکیل رژیم صهیونیستی اغلب شامل تولید فیلمهای سینمایی در مورد به اصطلاح ظلم و ستم بر قوم یهود و کشتار آنها در این کره ی خاکی، تخریب وجه عربها به ویژه فلسطینیان و متوحش نشان دادن سرخپوستان در آمریکا بود. به همین لحاظ چندین فیلم سینمایی درباره کشتار یهودیان و فریبکاری فلسطینیان و نیمه وحشی نشان دادن سرخپوستان در این دوره ساخته شد.
افزون بر مورد فوق الذکر، سینمای صهیونیسم در این دوره حاوی یک نکته نژاد پرستانه نیز بود و آن اینکه «در بسیاری از فیلمهایی که تهی گردید، در آن دشمن اصلی را همه، جز یهودیان می داند بدین معنی که خود را از جنس برتر و قوی تر از همه می دانند. (1)»
دوره ی دوم:از تشکیل رژیم صهیونیستی تا پایان جنگ سرو
از زمان تاسیس رژیم صهیونیستی در سال 1948 رابطه ای مستحکم و عمیق میان هالیوود و اسرائیل پدید آمد. در این دوره سینمای آمریکا با آثاری سترگ و جهانی و پرشمار به یاری اسرائیل شتافت و ضرباهنگی صهیونیستی به خود گفت. این همیاری و رابطه حتی پس از پایان دوران استودیوها نیز ادامه یافت و با بلعیده شدن شرکتهای کوچکتر فیلم سازی توسط این غول هنری، این رابطه ابعاد تازه ای به خود گرفت.در این دوره، سینمای سلطه با تولید انبوه فیلمهای سینمایی، دو گرایش اسرائیلی ضد عربی و ضد کمونیستی(شوروی)را دنبال و به بینندگان خود القاء می کرد.
الف-گرایشات اسرائیلی ضد عربی:
در این دوره صهیونیستها که از تأسیس دولت اسرائیل فارغ شده بودند به تولید فیلمهایی روی آوردند که در آنها، این مسأله را تلقین می کرد که اسرائیلی ها نماینده فرهنگ و تمدن پیشرفته بشریت هستند. د رکنار آن نیز، اعراب را بادیه نشینانی بی فرهنگ با خوی و منش غیر انسانی و مسلمانان را افرادی خشن و گروههایی تروریست معرفی می کردند تا از آنها تصویری نامطلوب در اذهان به وجود آورند.بعد از حمله رژیم صهیونیستی به مصر و محکومیت جهانی این رژیم حتی از سوی ایالات متحده آمریکا، صهیونیستها به تهیه فیلمهایی پرداختند که در آن اعراب را گرگهایی گرسنه معرفی کردند و خود را ملتی با تمدن و دارای فرهنگ اصیل نشان می دادند.
پس از جنگ 1967 اعراب و اسرائیل که دوره ی طلایی سینمایی اسرائیل نیز محسوب می شود، فیلمهایی ساخته شد که در آنها این مضمون را تلقین می کرد که اعراب باید قضیه فلسطین را فراموش کنند و وجود رژیم صهیونیستی را به خود بقبولانند. مردم جهان نیز باید این مسأله را بپذیرند که حق یهود در فلسطین از آنها غصب شده بود و بعد از چندین سال یهودیان توانسته اند این حق را اعاده کنند. در این رابطه می توان از فیلم نبرد سینا در سال 1968 و نامم را نجوا کن در سال 1972 به کارگردانی جیمز کاموللر نام برد.
پس از جنگ 1973 اعراب و اسرائیل، سینمای صهیونیسم شاهد تحولی بنیادین بود. زیرا سینما به سمت ترویج فساد و فحشا پیش رفت. در این دوره کارگردانان به تولید فیلمهایی به ظاهر علمی روی آوردند و در خلال آن به تبلیغ و
ترویج فساد و بی بند و باریهای جنسی و اخلاقی پرداختند. پس از مذاکرات کمپ دیوید در سال 1978 و برقراری صلح بین دولت مصر و رژیم صهیونیستی، سینمای صهیونیسم علاوه بر تولید فیلمهای مبتذل، به تبلیغ اندیشه یهودیان و قهرمانی آنها در فیلمهای تولید خود دست زد.
ب-گرایشان ضد کمونیستی(شوروی):
این دوره که سالهای سیادت سوسیالیسم و قدرت جهانی اتحاد جماهیر شوروی نیز می باشد. به دوران جنگ سرد معروف می باشد. در این دوره نبرد فرهنگی آمریکا و شوروی آغاز شد. از اینرو سینمای سلطه یکی از وظایف مهمش تخریب همه جانبه اتحاد جماهیر شوروی بود و به همین خاطر، دشمن در بیشتر فیلمهای این دوره به گونه های مختلف به شوروی ربط پیدا می کرد، موج فیلمهای اکشن و تاریخ مصرف دار هالیوود هم درست از همین دوران شکل گرفت. در این دوره ی نسبتاً طولانی، شخصیت های منفی فیلم ها یا شخصاً روسی بوده اند و یا از طریق والدین و آشنایان نسبتی با روسها داشته اند! لهجه، غذا، لباس و سر و ظاهر روسی باید نفرت آور و مشمئز کننده تصویر می شد تا هر بیننده ای این امر را دریابد که دشمن آمریکا از هر حیث و در تمامی زمینه ها یک هیولای کریه و چندش آور است که البته به سادگی از قهرمان آمریکایی ماجرا شکست خورد. در نقطه مقابل نیز یکه بزن های بزن بهادری که یک تنه برای نجات یکی ملت بلند می شدند و همه دشمنان را از بین می بردند، آمریکایی و به ویژه یهودی بودند.دوره سوم:پس از جنگ سرد
در این دوره نظام سلطه جهانی با فروپاشی نظام کمونیستی شوروی و بلوک شرق در پی متحقق ساختن تئوری نظم نوین جهانی و نظام تک قطبی جهان بود. از این رو صنعت سینما در اختیار سیاست خارجی آمریکا قرار گرفت و فیلم هایی تولید کرد که بیشتر مضامین تروریستی داشت. در این دوره سینمای سلطه روی مفهوم تروریسم کار کرد و البته لبشتر تروریستها را مسلمان و ترجیحاً عرب نشان داد. به ویژه از اواسط دهه ی 90 میلادی در سینمای سلطه، تروریستهای عرب به طور مشخص جای خودشان را به تروریستهای مسلمان دادند. «فیلم دروغهای حقیقی یکی از مطرح ترین فیلمهای این دهه با بازیگری آرنولد است که به همین مسأله تروریست اسلامی می پردازد(2). » سینمای سلطه در این دروه طرح قرار دادن مسیحیت در برابر اسلام را در دستور کار خود قرار داد و عملاً در مقابل مسلمانان شمشیر را از رو بست. البته در دهه ی90 نیم نگاهی نیز به ایران داشت. فیلم تحقیرآمیز بدون دخترم هرگز در همین دوران ساخته شد.اما با شروع هزاره ی سوم میلادی به ویژه پس از واقعه تروریستی 11 سپتامبر 2001 سینمای سلطه وارد فاز جدیدی از فعالیت خودش شد. مسأله تروریسم اسلامی به شدت در فیلمها دنبال شد و ضدیت با تمدن های کهن و قومیت ستیزی و به ویژه اسلام ستیزی به آن اضافه شد و به طور کل پس از عملیات یازده سپتامبر نوعی بدبینی نسبت به شرق و مسلمانان در سینمای سلطه شکل گرفت که نقطه اوج آن فیلم فتنه به کارگردانی گیرت ویلدر صهیونیست هلندی بود.
موضوع وجه مشترک هر سه دوره یاد شده در سینمای سلطه مظلوم نمایی یهودیان و تأکید بر حق این قوم به اصطلاح برگزیده!برای استقرار در سرزمین موعود آن و نیز تخریب چهره ی مسلمانان به ویژه اعراب بود. از این رو در دوره ی
سوم نیز سینمای سلطه به تولید فیلمهایی با مضامین مظلومیت یهودیان و حق آن برای داشتن یک کشور می ساخت که نمونه آن فیلم روز استقلال به کارگردانی رونالدامیریچ در سال 1996 بود که جوایز بسیاری را در جشنواره به خود اختصاص داد.
گاهی اوقات نیز، کارگردانان سینمای صهیونیسم به ویژه هالیوود با ساخت برخی فیلمهای مربوط به افسانه دروغین کروه های آدم سوزی و اتاقهای گاز نازیها در جنگ دوم جهانی که به هولوکاست معروف است به برانگیختن احساسات جهانیان و مظلوم نمایی یهودیان پرداختند و از این طریق صدها هزار دلار به جیب خود سرازیر کردند. بهترین مصداق و نمونه این گونه فیلمها، فهرست شیندلر ساخته استیون اسپیلبرگ در سال 1994 است. این فیلم هفت جایزه اسکار را به خود اختصاص داد. (3)
با توجه به مطالبی که ذکر شد می توان گفت که سینمای سلطه با سیطره صهیونیسم بر صنعت سینما نه تنها به یک جنبه محدود نشده بلکه در برگیرنده ابعاد مختلفی است که عبارتند از:(4)
1-سیطره بر سرمایه گذاری های شرکتهای تولیدی.
2-سیطره بر شرکتهای توزیع فیلم.
3-سودهای کلان اقتصادی.
4-سیطره بر صنعت نویسندگی سناریو و خلق ستارگان سینمایی.
5-توزیع فیلم در راستای اهداف مورد نظر صهیونیسم.
بنابراین صنعت سینمای سلطه، نه فقط برای توجیه سیاستهای داخلی و خارجی آمریکا و حفظ موجودیت رژیم غاصب صهیونیستی بلکه برای توجیه وحشی گریها و ددمنشی های اشغالگران صهیونیست بر ضد ملل مسلمان به ویژه
ملت مظلوم فلسطین و توجیه اشغال این سرزمین مقدس و نیز سرپوش گذاشتن بر سایر جنایات قوم یهود در طول تاریخ است.
برای صهیونیستها، سینما ابزاری است در جهت حمله به اسلام، ابزاری برای تحقق اهداف و منویات شوم سردمداران آمریکای سلطه گر و صهیونیستهای اشغالگر تا به وسیله آن آمریکا به عنوان منجی بشریت و رژیم غاصب صهیونیستی به عنوان یک نظام دموکراسی و آزاد در وسط کویر خشک اعراب و مسلمانان نیز تروریست و دین اسلام دینی خشونت معرفی شود.
پی نوشت ها :
1. گفتگوی منتقد سینمایی احمد بهجت با مجله العالم شماره 394 (روزنامه کیهان، 16 /9 /1370).
2. برزگر، قاسم، پیشین.
3. خبرگزاری قدس: پیشین.
4. سماواتی، زهرا: پیشین، ص79.