عقل در ساحت دین

بحث عقل در ساحت دین، روایت گر رابطه عقل ودین است. این بحث که دارای سابقه تاریخ وپر فراز وفرود می باشد، بیشتر به عوامل خارجی وبیرونی بر می گردد، زیرا دین وخصوصا اسلام در ذات وماهیت خود هیچ تضادی باعقل وعقلانیت
يکشنبه، 6 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عقل در ساحت دین
عقل در ساحت دین

 

نویسنده: محرم علی خلیلی
منبع:راسخون



 

چکیده:

بحث عقل در ساحت دین، روایت گر رابطه عقل ودین است. این بحث که دارای سابقه تاریخ وپر فراز وفرود می باشد، بیشتر به عوامل خارجی وبیرونی بر می گردد، زیرا دین وخصوصا اسلام در ذات وماهیت خود هیچ تضادی باعقل وعقلانیت نداشته است بلکه آن را رسالت انسانی در حوزه حیات فردی واجتماعی می داند. هرچند سیرعقلانیت در اسلام نیز با چالش های جدی مواجه بوده است وجامعه وفرهنگ اسلامی گروه های چون ظاهر گرا در دامن خود پروریده شده است اما تأمل وتعمق در متون و منابع دینی، حکایت گر همگرای وبلکه مکملیت این دو برای همدیگر است. در موارد مختلف ومتعدد بر زندگی عقلانی وکار برد عقل در زاویه های مختلف حیات فردی واجتماعی تأکید داشته وزندگی منهای عقلانیت وتعقل را مورد نکوهش ومذمت قرار داده است. وجود استدلال های فلسفی وعقلی در متون دینی وخصوصا در قرآن کریم حکایت از آن دارد که اسلام وبه خصوص تشیع نه تنها براین امر تأکید ودعوت داشته است بلکه خود دین ومذهب عقلی است، که تفکیک بین آن دو، به معنی آگاه نبودن از آموزه ها ومولفه های آن هاست.

پیش نیاز:

پیوند عقل ودین از چالش های عمده ی پژوهشگران واندیشمندان دینی وغیر دینی بوده است.
آن چه از آثار افلاطون و ارسطو و سقراط و دیگر حکیمان و دانشمندان پیشین قابل استنباط است، سابقه این بحث به دوران پیش از پیش از میلاد مسیح(ع) باز می گردد. در مسیر پر وفراز وفرود تاریخ بقا وتداوم خود را حفظ کرده است. در قرون وسطا بسیار از اندیشمندان چون آگوستین قدیس، توماس آکویناس و فلوطین در این وادی قلم وقدم زده اند و این بحث را به صورت جدى پى گرفته اند، شخصیت های فکری و علمی رنسانس چون کانت، ویتگنشتاین، کى یرکه گارد و… این بحث را تعقیب کردند.
دانشمندان ومتفکران اسلامی نیز این مسئله را به کنکاش نشسته و رویکرد های مختلف نسبت به آن داشته اند، فلاسفه، متکلمان، عرفا و محدثان از نحله علمی وفکری اسلامی هستند که وارد این مقوله شده و با عناوین وحی وعقل، عقل ونقل، عقل وشریعت ، عقل وایمان، و.... بحث کرده اند.
بی تردید عقل ودین از گسترده وپردامنه بحث علمی است، که از یکسو بیشترین توجه اندیشوران را بخود معطوف داشته، از سوی ضرورت وجود وحضور آن دو در زندگی به گونه محسوس وانکار ناپذیر است که زندگی منهای عقل، یا دین ویا عقل ممکن ومیسر نیست.
تحقیق حاضر رابطه عقل ودین را از ساحت جایگاه هرکدام در نزد دیگری به کنکاش گرفته است. یعنی دین وگزاره های دینی در نزد عقل وعقلا ازچه میزان ارزش واعتبار برخوردار است؟ آیا می توان گزاره های دینی چون تعبد، تسلیم، تقلید، و... را تفسیری عقلانی کرد؟ ازسوی دیگر عقل در تفکر دینی از چه پیمانه اعتبار برخوردار است.؟
پس از بررسی این امر، رابطه آن دو بایکدیگر روشن شده و بسیاری از پرسش های پدیده آمده مرتبط با این موضوع نیز پاسخ داده خواهد شد.

مفاهیم وکلیات:

دین :

با توجه به پردامنه بودن دین، ومیزان اهمیت آن در تفکر اندیشمندان، تعاریف متفاوت ومختلف از آن ارائه شده است دین ازمسائلی است که برخی بانگاه درون دینی وبرخی بانگاه برون دینی به تعریف ونقد وکنکاش آن پرداخته است، اماچیزیکه از لابلای این کشمکش هارخ می نماید این است که دین ازتنوع وگونا گونی فراوان برخورداراست، توحید ویکتاپرستی، اعتقاد به قدرت های جادوی ، اعتقاد به تقدس برخی حیوانات واشیاء واشکال گوناگون بت پرستی، وحتی مکاتبی چون مارکسیسم واومانیسم را نیزشامل می شود ودرشاخه های مختلف علوم مثل فلسفه دین، جامعه شناسی دین، روانشناسی دین مورد بررسی قرار می گیرد، این تنوع وگستردگی باعث شده است تاعده قائل شود که تعریف جامع ومانع برای دین امکان ندارد.
ساموئل کینگ از اندیشمندان غربی اعتقاد دارد که از دین، هزاران تعریف ارایه شده است.(1) بنا برآن چه ذکر رفت، چنین تداعی می شود که تعریف جامع ومانع ازدین امکان ندارد، اما برای اینکه دچار حیرت نشویم آن را به دوقسم وحیانی و بشری(2) تقسیم نموده، ودر این تحقیق محور بحث را دین وحیانی والهی از آن میان دین مقدس اسلام که آخرین وکاملترین دین شناخته شده است قرار می دهیم.
علامه جعفری برای سهولت دستیابی محقق و دین مداران به معنا ومفهوم دین به طبقه بندی آن پرداخته است واینگونه طبقه بندی کرده است:
الف) تعاریف عام که برحسب مفهوم جامع مشترک یا خصوصیات مشترک ادیان ، به تعاریفی فراگیر می پردازند.
ب)تعاریف ماهوی که به تحلیل هویت دین می پردازند.
ج) تعاریف روانشناختی که در پی ریشه یابی دین ورزی اند.
د) تعاریف جامعه شناختی که به کار کرد آن توجه دارند.
هـ) تعاریف غایت گرایانه.
و) تعاریف اخلاق گرایانه.(3)
بدیهی است طبقه بندی های دیگر از دین نیز وجود دارد که از حوصله این بحث خارج است.
تعریف از نظر دانشمندان غربی:
1- تی یل (1902- 1830) دین وضعیتی روحی یاحالتی ناب وحرمت آمیزی است که آن را خشیت می خوانیم.(4)
2- برادلی(1924- 1864) دین کوششی است برای اینکه حقیقت کامل خیر را درتمام وجوه هستی مان بازنمایم.(5)
3- فرهنگ کوچک اکسفورد: دین عبارت است ازشناخت یک موجود فوق بشری که دارای قدرت مطلق ا ست و...
4- شلایرماخر: دین عبارت است از احساس خدا آگاهی(6)
5- تعریف کانت : دین عبارت است از شناخت تکالیف مابه عنوان احکام الهی(7)

تعریف اندیشمندان اسلامی از دین:

علاّمه طباطبائی چنین تعریف می کند: «دین راه زندگی است که آدمی در دنیا به ناچار آن را می پیماید.»(8)
آیت الله جوادی آملی می فرماید : « دین مجموعة عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای ادارة جامعه انسانی و پرورش انسان ها باشد»(9)
آیت الله مصباح یزدی می فرماید : « دین در اصطلاح، به معنای اعتقاد به آفریننده ای برای جهان و انسان و دستورهای عملی متناسب با این عقاید است؛ از این رو کسانی که مطلقاً معتقد به آفریننده ای نیستند و پیدایش پدیده های جهان را تصادفی و یا صرفاً معلول فعل و انفعال های مادی و طبیعی می دانند بی دین نامیده می شوند» (10)

تعریف عقل:

عقل در لغت :عقل در لغت به معنى منع و نهى است.(11) از آن جهت که عقل صاحب خود را از عدول از راه درست بازمى‏دارد، آن را به زانو بند شتر نیز اطلاق کرده اند، همان طور که عقال(12) شتر را از بدى‏ها بازمى‏دارد.(13) عقل به معناىخرد، تدّبر،اندیشه،قوه تمیز خوب،ازبد،قلب، خونبها،دیه،برج،حصار،سنگر(14)، حسن فهم، ادراک و انزجار نیز استعمال شده است.(15)
منتهی الارب؛ عقل را این گونه معنای کرده است : عقل به فتح عین وسکون قاف، به معنی خرد، دانش ودر یافت صفات اشیا از حسن وقبح، کمال ونقض، خیر یا شر وعلم به مطلق امور به سبب قوتی که ممیز قبیح از حسن است، یا به سبب معانی وعلوم مجتمعه در ذهن که بدان اغراض ومصالح انجام پذیرد، یا به جهت هیئت نیکو در حرکات وکلام که برای انسان حاصل می شود» درادامه می گوید : عقل جوهری است لطیف ونوری است روحانی که بدان ، نفس علوم ضروریه ونظریه را درک می کند.(16)
غیاث اللغات عقل را علاوه بر آنکه به خرد، دانش معنی می کند، آن را به قوه ای تفسیر می کند که دقایق اشیاء را تمیز می دهد.(17)
تاج العروس می گوید: عقل به معنای علم، ملجأ وپناهگاه، حصن، امساک ونهی کردن وقلب آمده است وآن را ضد حمق وجهل می داند ونیز آن را علم به صفات اشیاء از حسن وقبح وکمال ونقصان آن ها می داند ودر ادامه می گوید : عقل قوه ای است که بین حسن وقبح تمییز قائل می شود وآن دو را از یکدیگر باز می شناسد(18)

مشتقات عقل:

علاوه برآن که صفات ومعانی متعدد برای عقل ذکر شده است،اصطلاحات ترکیبی ومشتقات زیادی نیز بران وجود دارد، که می تواند به اعتبار هرکدام معنی متفاوتی پیدا کند.
عقال: آنچه شتر را به آن می بندد(19)
عقیله: زنى است که مهتر و گرامى قوم باشد و نیز- عَقِیلَة- مروارید و غیر از اینها که کم نظیرند و بخوبى حفظ و نگهدارى مى‏شوند(20)
عاقل: دانا، خردمند وهم چنین نام کوهی است(21)
معقول: بر وزن صبور یعنی؛ خردمند وفهم کننده چیزی، داروی قابض.(22)
عقل مورد نظر:
با توجه به معنای لغوی واصطلاحی آن، عقل در ا ین تحقیق به معنای خرد، تدبر وقوه ی که دقایق و حسن وقبح اشیاء را تمیز می دهد و برضد جهل وحمق به کار می رود.

سیر عقلانیت در اسلام:

هرچند اسلام ناب، مبانی و آموزه های خود را بر محوری عقلانیت استوار ساخته است. به گونه ای که قرآن کریم، به عنوان اصیل ترین، محترم ترین و با ارزش ترین منبع آموزه های اسلامی، بیش از سیصد بار واژه های تعقل، تدبر وتفکر را تکرار نموده است. اما در جریان تاریخ گرفتار فراز وفرود های گردیده است که فرایند آن در سه نگاه متفاوت تبلور یافته است.
1- ظاهر گرایان: اینان بر ظواهر دینی جمود وتحجر داشته اند، هرگونه دخالت عقل و تعمق وتدبر در معانی دین را به شدت محکوم ومردود می دانند. آنها ظواهر دینى و نصوص را حتى در اصول اعتقادات ملاک قرار داده و معتقدند بعضى از معارف دینى با عقل قابل ادراک نیست.
2- عقل گرایان: این گروه قائلند همه معارف دینی با عقل درک می شود. چنان که عده ای گفته اند:« المعارف کلها معقوله»(23)
3- عقل گرایان نقل پذیر: این گروه با اعتقاد به هماهنگی بین عقل ونقل، می گویند؛ همان گونه که وحی وشریعت منبع معرفت انسان است، عقل نیز از منابع معرفت وشناخت انسان است. هم چنین عقل ووحی وشریعت، هردو از حقیقت عینی وخارجی گزارش می کند وگزارش آن ها هماهنگ با یک دیگر است.(24) با توجه به اتقان واحکام استدلال این گروه، حق با همین گروه است. هماهنگی عقل ونقل در آیات وروایات بیانگر این است که کسانی که سخن از تضاد عقل ودین به میان می آوردند از دو حالت خارج نیستند، یا از اسلامی وآموزه های اصیل آن اطلاع ندارند، ویا گرفتار امراض واغراض شخصی هستند.(25)

عقلانیت در تفکر شیعی:

الف ) تاریخ عقلانیت در تفکر شیعی.

تشیع واندیشمندان شیعی؛ اسلام را با حیات تعقلی به صورت مقارن وهماهنگ در حرکت می داند. یعنی سابقه تاریخی عقلانیت در اسلام وتشیع، همگام وهمزمان با ظهور وتبلور اسلام وتشیع بوده است. پشتوانه این تئوری خود را آیات متعدد قرآن کریم می داند که در قالب الفاظ مختلف ومتعدد براین امر تأکید دارد و زندگی منهای تعقل را به شدت مورد نکوهش قرار داده است. واژه های فقه، فوءاد، سمع، قلب، صدر، لب، تفکر، تدبر و... ازواژگانی است که با تعقل وعقل مترادف ومرتبط می باشد که در آیات متعدد قرآن کریم به کار رفته است.
سنت که در اسلام وبه خصوص در تفکر شیعی همتای قرآن کریم می باشد، نیز از حیات تعقلی واستدلالی به وفور سخن گفته است. به گونه ی که در کتاب اصول کافی که از معتبر ترین و مهمترین منابع شیعی به شمار می آید، به صورت مستقل کتاب تحت عنوان عقل وجهل اختصاص یافته است. وبرای هر کدام جنودهای معرفی کرده است، که حکایت از اهمیت واعتبار عقل وتعقل در سنت اسلامی وشیعی دارد.

ب) جایگاه عقل در تفکرشیعی

در تفکرشیعی؛ عقل مکمل وحی و راهنمایی بزرگ انسان به سوی تکامل وسعادت، شناخته شده وبه عنوانی یکی ا زمنابع استنباط احکام شرعی در کنار قرآن کریم، سنت واجماع مسلمین؛ قرار می گیرد « اسلام عقل را محترم و او را پیامبر باطنى خدا مى‏شمارد. اصول دین جز با تحقیق عقلانى پذیرفته نیست. در فروع دین، عقل یکى از منابع اجتهاد است‏»(26) عقل برهانی ونقل معتبر، دو دلیل وکاشف اراده خداوند هستند که در تفکر شیعی هرکدام همواره پشتیبان وحامی هم هستند« عقل هماره چون نقل به مثابه چشم شریعت در بینش ودست او در روش است. شریعت با دوچشم عقل ونقل دیده می شود وبا دو دست عقل ونقل اجرا می گردد. هرگز چشم درمقابل چشم ودست در برابر دست دیگر نخواهد بود.»(27)
از این رو در اسلام ونظام مقدس شیعی، هرچند ایمان، معنویت، تعبد، تقلید، تسلیم و... معیار ارزش گذاری انسان است، اما هیچ کدام منهای عقلانیت ارزشی ندارد: « تا عقل کسى را نیازموده‏اید، به اسلام آوردن او وقعى نگذارید.»(28) عقل ونقل، دوبال پرواز انسان به کمالات انسانی والهی شناخته می شود. که هیچ کدام منهای دیگری، رهایی بخش وهدایت گر نیست. بلکه نظام شیعی در تلازم این دو تأکید فراوان دارد، به گونه ای که در بسیاری از کتب فقهی واصولی تشیع، باب ویا فصل مستقل، در این مورد اختصاص یافته است. وقانون«کُلُّ ما حَکَمَ بِهِ الْعَقْلُ حَکَمَ بِهِ الشَّرْعُ وَ کُلُّ ما حَکَمَ بِهِ الشَّرْعُ حَکَمَ بِهِ الْعَقْلُ.» در بسیار از مسائل جاری وساری است. از این رو اگر گفته شود هیچ دینى مانند اسلام وهیچ مذهبی مثل تشیع با عقل پیوند نزدیک نداشته است و براى او «حق» قائل نشده است‏؛ سخنی گزاف نخواهد بود. موارد زیر حکایت از جایگاه عقل در ساحت دین دارد.

1- دعوت به خرد ورزی:

استقلال فکری وشخصیت عقلانی از مهمترین امتیازات دین مقدس اسلام به شمار می رود. چناکه ذکر رفت گزاره های چون تقلید وتعبد وتسلیم که از اعتبار واهمیت بالای برخوردار است نیز به میزان پیوند وارتباط آنها با عقلانیت ارزش گزاری می شود، به هرپیمانه که باعقلانیت نزدیکتر باشد، از عمق واعتبار بالاتری برخوردار است وبه هرپیمانه از عقلانیت فاصله گرفته باشد به همان پیمانه نیز اعتبار آن ها کاسته می شود. ازاینرو منابع ومتون دینی خرد وخردو ورزی را سرفصل برنامه های خود دانسته ودر مواضع وموارد متعدد بر آن تأکید دارد.

الف: دعوت به خرد ورزی در قرآن کریم:

قرآن سندیت عقل را امضا کرده است. هرچند واژه عقل در قران به کار نرفته است، اما دعوت به عقلانیت وخردورزی شاید از موارد پر کاربرد در قرآن کریم باشد که در قالب والفاظ وانحاء مختلف ومتفاوت ودر زمینه های متفاوت ومختلف مطرح شده است مثلا واژه تعقل در 24 مورد و کلمه یعقلون در 22 مورد استفاده شده است. در برخی موارد باتعبیر« افلاتعقلون» بیان نموده است، که بیانگر آن است که فهم ودرک اصولا موضوعی عقلی است وبدون عقل درک وفهم معنی ندارد. از سوی دیگر در تفکر دینی وقرآنی تعقل یک امتیاز نیست، بلکه رسالتی است که در حوزه حیات اجتماعی و فردی بر انسان تعقل می گیرد، تداوم زندگی منهای تعقل، به معنی انجام ندادن ویا به پایان نرساندن رسالت انسانی است، ازاینرواینگونه زندگی مورد نکوهش قرار داده شده است. برخی آیاتی که از تعقل سخن می گوید، آن را به صورت مطلق مطرح می کند و به صورت مطلق به تعقل دعوت می کند بدون آنکه به موضوع آن بپردازد .
1- إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ (بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالى هستند که اندیشه نمى‏کنند. )(29)
2- وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ ( (اما) هیچ کس نمى‏تواند ایمان بیاورد، جز به فرمان خدا (و توفیق و یارى و هدایت او)! و پلیدى (کفر و گناه) را بر کسانى قرار مى‏دهد که نمى‏اندیشند. )(30)
3- أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ ( آیا مردم را به نیکى(و ایمان به پیامبرى که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت مى‏کنید، اما خودتان را فراموش مى‏نمایید؛ با اینکه شما کتاب(آسمانى) را مى‏خوانید! آیا نمى‏اندیشید؟!)(31)
4- یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فی‏ إِبْراهیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجیلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (اى اهل کتاب! چرا درباره ابراهیم، گفتگو و نزاع مى‏کنید(و هر کدام، او را پیرو آیین خودتان معرفى مى‏نمایید)؟! در حالى که تورات و انجیل، بعد از او نازل شده است! آیا اندیشه نمى‏کنید؟!)(32)
5- یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى الَّذی فَطَرَنی‏ أَ فَلا تَعْقِلُونَ ( اى قوم من! من از شما براى این(رسالت)، پاداشى نمى‏طلبم؛ پاداش من، تنها بر کسى است که مرا آفریده است؛ آیا نمى‏فهمید؟!)(33)
6- أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ ( اف بر شما و بر آنچه جز خدا مى‏پرستید! آیا اندیشه نمى‏کنید(و عقل ندارید)؟! )(34)
7- وَ هُوَ الَّذی یُحْیی‏ وَ یُمیتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ ( و او کسى است که زنده مى‏کند و مى‏میراند؛ و رفت و آمد شب و روز از آن اوست؛ آیا اندیشه نمى‏کنید؟! )(35)
8- وَ ما أُوتیتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زینَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏ أَ فَلا تَعْقِلُونَ ( آنچه به شما داده شده، متاع زندگى دنیا و زینت آن است؛ و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است؛ آیا اندیشه نمى‏کنید؟! )(36)

برهان های عقلی وفلسفی در قرآن کریم

وجود برهان های عقلی وفلسفی در قرآن کریم بدان معنی است که قرآن کتاب عقلی وفلسفی است. ازینرو تفکیک بین عقل ونقل و یا تلاش برای آن، تلاش بیهوده وگزاف خواهد بود، بلکه هماهنگی ورویکرد مکملیت این دو برای همدیگر بیش از پیش تقویت واستدلالی می شود.

الف : برهان تمانع

(لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا)(37) دلیلى که براى توحید و نفى آلهه در آیه فوق، آمده است، در عین سادگى و روشنى، یکى از براهین دقیق فلسفى در این زمینه است که دانشمندان از آن، به عنوان «برهان تمانع» یاد مى‏کنند، خلاصه این برهان را چنین مى‏توان بیان کرد:
بدون شک نظام واحدى در این جهان حکمفرماست این هماهنگى قوانین و نظامات آفرینش از این حکایت مى‏کند که از مبدأ واحدى سر چشمه گرفته است چرا که اگر مبدأها متعدد بود و اراده‏ها مختلف، این هماهنگى هرگز وجود نداشت چرا که هر یک اقتضایى داشت و هر کدام اثر دیگرى را خنثى مى‏کرد و سر انجام جهان به فساد مى‏گرایید.
به بیان دیگر:
اگر با خداوند سبحان خداى دیگرى بود، هر دو قدیم بودند و صفت قدم از اخص صفات است و اشتراک در این صفت موجب تماثل آنها مى‏شود. پس باید هر دو عالم و قادر وحى باشند و حق هر قادرى این است که بتواند ضد چیزى که دیگرى اراده کرده است، اراده کند. مثل مرگ و حیات و حرکت و سکون و فقر و ثروت و ... (یعنى یکى مرگ کسى را و دیگرى حیات او را و ... اراده کند) در این صورت یا مراد هر دو حاصل مى‏شود، که محال است. یا مراد هیچیک حاصل نمیشود که اینهم با قادر بودن منافات دارد یا مراد یکى حاصل مى‏شود و مراد دیگرى حاصل نمیشود که در این صورت یکى از آنها قادر نیست. بنا بر این جایز نیست که خدا بیشتر از یکى باشد.
ممکن است گفته شود: آنها با یکدیگر تمانعى ندارند. زیرا هر چه یکى از آنها اراده کند، مطابق حکمت است و بنا بر این خداى دیگر نیز همان را اراده میکند. پاسخ این است که: سخن ما در باره صحت تمانع است نه وقوع تمانع و صحت تمانع در دلالت بر عدم جواز تعدد خدایان کافى است. زیرا دلالت دارد بر اینکه یکى از آنها قدرتش محدود و متناهى است و نمیتواند خدا باشد.(38)

ب: برهان صرف الوجود

در تعریف صرف الوجود آمده است: «صرف- الوجود» یعنى وجود محض بدون مشوب با ماهیت و گاه مراد همان وجود است‏ بدون لحاظ و توجه بر جنبه‏هاى دیگر آن یعنى وجود از آن جهت که وجود است نه وجود با لحاظ ترکیب آن با ماهیت و نه با لحاظ تشخص و تعین خاص آن بمحل معین یا شخص معین و یا وجود ممکن و واجب و اجسام و اجرام و غیره.(39)
قرآن کریم از این برهان در باره وجود وصرف الوجود بودن خداوند استفاده کرده است. در سوره مبارکه اخلاص که به شناسنامه خداوند نیز شهرت دارد آمده است (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ - قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (*)اللَّهُ الصَّمَدُ (*)لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ (*)وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ (*)(40) خلاصه‏اش این است که خداوند وجود مطلق است، و هیچ قید و شرط و حدّى براى او نیست، چنین وجودى مسلما نامحدود خواهد بود، چرا که اگر محدودیتى پیدا کند باید آلوده به عدم گردد، و ذات مقدسى که هستى از آن مى‏جوشد هرگز مقتضى عدم و نیستى نخواهد بود و چیزى در خارج نیست که عدم را بر او تحمیل کند بنابر این، محدود به هیچ حدى نمى‏باشد.
از سوى دیگر دو هستى نامحدود در عالم تصور نمى‏شود، زیرا اگر دو موجود پیدا شود حتما هر یک از آنها فاقد کمالات دیگرى است، یعنى کمالات او را ندارد، و بنابر این هر دو محدود مى‏شوند، و این خود دلیل روشنى است بر یگانگى ذات واجب الوجود

ج: برهان صدیقین

برهان صدیقین را اینگونه تعریف نموده اند: برهان" صدیقین" برهانى است که با آن از" ذات" به" ذات" مى‏رسند و از وجود واجب تعالى به او پى مى‏برند، و به تعبیر دیگر در اینجا ممکنات و مخلوقات واسطه اثبات وجود او نیستند، بلکه خود ذات او دلیل بر ذات پاکش مى‏شود، و مصداق یا من دل على ذاته بذاته مى‏گردد، و یا مصداق شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ" خداوند گواهى مى‏دهد که معبودى غیر از او نیست‏.(41)
درموارد نیز برهان صدیقین را به برهان وجود تعبیر کرده است و در تعریف آن آورده است :«دلیل وجودى [معادل برهان صدیقین‏] عبارت است از اثبات وجود خدا از طریق تحلیل تصورى که از ذات او داریم»(42) علامه طباطبای در باره برهان صدیقین می فرماید: برهان صدّیقین در معرفت خداوند سبحان، همان است که از ذات خداوند پى به او مى‏برند و معرفت دسته دوم همانند برهان معرفت نفس است.(43)

د: برهان نظم :

برهان نظم چنان که از نامش پیداست از نظام عالم هستى و اسرار و دقایق آن به مبدء علم و قدرتى که آن را ایجاد و تدبیر نموده، رهنمون مى‏گردد، و قرآن مجید پر است از استدلال به این دلیل روشن، و در همه جا نمونه‏هایى از آیات حق را در آسمان و زمین، و عالم حیات، و موجودات مختلف، بیان مى‏کند، و از آن طریق آشکارى به سوى ذات پاکش مى‏گشاید.(44)
شهید مطهری در توضیع وتعریف برهان نظم می گوید: «ساده‏ترین و عمومى‏ترین برهانى که بر وجود خداوند اقامه مى‏شود، برهان نظم است. قرآن کریم موجودات جهان را به عنوان «آیات» یعنى علائم و نشانه‏هایى از خداوند یاد مى‏کند. معمولًا چنین گفته مى‏شود که نظم و سازمان اشیاء دلیل بر این است که نیروى نظم دهنده‏اى درکار است. گفته مى‏شود این برهان برخلاف سایر براهین از قبیل برهان محرّک اوّل و برهان وجوب و امکان و برهان حدوث و قدم و برهان صدّیقین- که ماهیّت فلسفى و کلامى و عقلانى محض دارند- یک برهان طبیعى و تجربى است و ماهیّت تجربى دارد، نظیر سایر براهین و استدلالاتى که محصول تجربه بشر است.»(45)
آیات که به طور صریح به برهان نظم دلالت دارد، می توان موارد زیر را ذکر کرد « وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ (*) وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (*) وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ (*) لا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ »(46) توجّه دادن مردم به حرکت خورشید و ماه و پیدایش شب و روز، تغییراتى که در ماه دیده مى‏شود، شناور بودن کرات در آسمان، مدار کرات، عدم اصطکاک کرات و اندازه‏گیرى‏هاى دقیق، عالمانه و حکیمانه، نشانه‏ى توجّه اسلام به علم هیئت و ایجاد بسترى مناسب براى تحقیقات دانشمندان در طول تاریخ بوده است.

هـ : برهان وجوب و امکان‏ یا برهان فقر وغنا

در این مورد مى‏توانیم آیه زیر را تلاوت کنیم. در این آیه به فقر و غنا تصریح شده که از خواص ممکن و واجب است: یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (47) اى مردم، شمایید محتاجان به خدا، و خداوند هموست بى‏نیاز پسندیده. توضیح برهان امکان و وجوب (فقر و غنى)
آیت الله مکارم شیرازی، در کتاب تفسیر نمونه در توضیح برهان امکان ووجوب چنین آورده است: تمام موجوداتى که در این جهان مى‏بینیم همه روزى معدوم بوده‏اند سپس لباس وجود بر تن کرده‏اند، و یا به تعبیر دقیقتر روزى هیچ نبوده‏اند و سپس وجود شده‏اند، این دلیل بر آن است که آنها" معلول" وجود دیگرى هستند و از خود هستى ندارند.
و مى‏دانیم هر وجود معلولى وابسته و قائم به" علت" خویش و سراپا نیاز و احتیاج است، و اگر آن علت نیز معلول علت دیگرى باشد او هم به نوبه خود محتاج و نیازمند خواهد بود، و اگر این امر تا بى‏نهایت تسلسل پیدا کند مجموعه‏اى از موجودات نیازمند و فقیر خواهیم داشت، مسلم است که چنین مجموعه‏اى هرگز وجود نخواهد یافت، چرا که بى‏نهایت نیاز، نیاز است، و بى‏نهایت فقر، فقر، هرگز از بى نهایت صفر عددى به وجود نمى‏آید و از بى نهایت وابسته استقلالى حاصل نمى‏شود.
از اینجا نتیجه مى‏گیریم که سرانجام باید به وجودى برسیم که قائم به ذات است و مستقل از تمام جهات، و علت است و معلول نیست، و او واجب الوجود است. (48)

ب) دعوت به خرد ورزی در روایات

اهمیت و ارزشمندی عقل در روایات همین بس که او را به عنوان حجت وپیامبر باطنی وهمتای حجت وپیامبر ظاهری قرار می دهد که می بایست باهمین حجت باطنی، حجت ظاهری را پیدا کرد وآن را تأیید وبه آن ایمان آورد. ورسالت حجت ظاهری نیز این است که حقایق را به حجت باطنی برساند تا انسان با فهم آن حقایق به کمال وسعادت که شایسته اوست برسد.
امام صادق (ع) می فرماید: حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ النَّبِیُّ وَ الْحُجَّةُ فِیمَا بَیْنَ الْعِبَادِ وَ بَیْنَ اللَّهِ الْعَقْل‏ (49) یعنی: حجت خدا بر بندگان، پیامبر است وحجت درونی خداوند، عقل است.
در حدیث دیگر آمده است:« َّ أَلَا وَ مَثَلُ الْعَقْلِ فِی الْقَلْبِ کَمَثَلِ السِّرَاجِ فِی وَسَطِ الْبَیْت‏»(50) یعنی: عقل در وجود آدمی مانند چراغ است درخانه.
حضرت امام على(ع) فرمود: عقل دو گونه است: عقل ذاتى و عقل تجربى و هر دو به انسان بهره مى رسانند. کسى که در گرو عقل باشد، صاحب عقل و دین است و هر که فاقد آن باشد، سرمایه اش گناه است. دوست هر کسى عقل او است و دشمنش نادانى او. عاقل کسى نیست که خوبى را از بدى تمیز دهد، عاقل کسى است که بین دو بدى تمیز دهد کدام بهتر است. هم نشینى با عاقلان، مایه شرف است. عاقلِ کامل بر سرشت بد پیروز است. بر عاقل لازم است کارهاى زشت خود را در دین و نظر و اخلاق و ادب مورد توجه قرار دهد، بدى ها را بشناسد یا به دل بسپارد و یا در دفترى بنویسد و در از بین بردن آن بکوشد.(51)
اصبغ بن نباته از امام على(ع) نقل کرده که فرمود: جبرئیل بر آدم(ع) فرود آمد، گفت: اى آدم، من مأمورم تو را مخیر سازم به این که یکى از این سه چیز را انتخاب کنى و دو تاى دیگر را رها سازى. گفت: کدام سه چیز؟ گفت: عقل و حیا و دین. آدم گفت: عقل را برگزیدم. جبرئیل به حیا و دین گفت: بروید و او را رها کنید. گفتند: ما مأموریم هرجا که عقل است با آن باشیم. جبرئیل گفت: باشید و عروج کرد.(52)
عمق ومحتوای آموزه های اسلامی در احادیث وروایات ائمه معصومین به گونه ای است که بجز با عقل وتعقل، علم بشر توانایی فهم آنان را ندارد. تقدم کتاب عقل وجهل در اصول کافی، بر احادیث واخبار علم وحتی احادیث واخبار توحید وبراحادیث وروایات معرفت وشناخت، گویا به همین معنی است که از نظر محدثان اسلامی، علم وآگاهی، بدون عقل وتعقل چاره ساز وراهگشاه نیست. بلکه تنها راه رسیدن به توحید، شناخت ومعرفت عقل وتعقل است.

2- عقل فصل ممیز انسان وحیوان:

در ادامه بحث جایگاه عقل در تفکر شیعی، ارزش واعتبار دیگر آن، به عنوان فصل ممیز انسان وحیوان مطرح می شود. انسان اسلامی با سائر مکاتب وآیدئولوژی های جهان متفاوت بلکه ممتاز می باشد. در اسلام عقل فصل میز انسان وسایر موجودات به شمار می رود وبه هر پیمانه که از نعمت عقل برخوردار است، به همان پیمانه از ثواب وعقاب برخوردار می شود، یعنی حق وتکلیف که از بحث چالش برانگیز گفتمان روشنفکری روزگار ما است، متکی ومبتنی بر عقل است ورابطه حق وتکلیف نیز در اسلام بخوبی تبیین وتوضیح گردیده است. در مکاتب و فلسفه های بشری وبخصوص غربی، عقل استقلال واستحکام لازم را ندارد، گاه مغلوب شهوت قرار گرفته، گاه احساسات بر او حکومت می کند، در مواردی در اختیار سیاست است، ازاینرو عقل که می بایست هدایت وسعادت بخش انسان باشد، اما گاهی او رابه سوی حیوانیت می برد چون در حیطه اختیار شهوت است و زمانی که در خدمت سیاست است خود هدف وبقیه وسیله پنداشته می شود، تا برای رسیدن بدان وحفظ آن می بایست همه چیز مباح بلکه عین عقلانیت ومدیریت تلقی وتعریف شود.
اما عقل در اسلام از ویژگی ذاتی و تنها امتیاز انسان نسبت به سائر موجودات وبه خصوص حیوانات است که دارای مراتب ودرجات است. به هرپیمانه که انسان دارای عقل تکامل یافته باشد به همان پیمانه تکامل انسانی پیدا کرده وبه همان پیمانه نیز از افق حیوانیت، شهوت، خود خواهی، التذاذ... فاصله می گیرد. بنا براین انسان فقط جهان ندارد که در آن بخورد وبخوابد ولذت ببرد چنان که حیوانات اینگونه اند، بلکه جهان بینی دارد که معیار حق مداری وتکلیف محوری او قرار می گیرد. انسان فقط شهوت واحساست ندارد تا محکوم غرایز وامیال نفسانی قرار گیرد بلکه نیروی محاسبه گر وکاشف حقیقت چون عقل را در اختیار دارد تا به وسیله آن کلیات را درک کرده و مصالح ومفاسد خویش را تشیخص دهد.

3- عقل از مهمترین ابزار شناخت:

در تفکر اسلامی ودینی، عقل یکی از مهمترین بلکه در نظر برخی فلاسفه واندیشمندان نیز تنها ترین ابزار شناخت معرفی شده است.زیرا ادراکات یا مستقلا توسط عقل صورت می گیرد ویا در نهایت برای تأیید وتجزیه وتحلیل به عقل بر می گردد. اشیاء خارجی زمانی می تواند قابل درک وشناخت باشد که هرکدام در دسته بندی ها وفایل های مخصوص خودش قرار گرفته وبه عنوان یکی از زیر مجموعه های آن شناخته شود، واین کار توسط تجزیه وتحلیل های عقلی صورت می پذیرد.
دانشمندان وفلاسفه اسلامی در موارد مختلف وبابیان وزبان متفاوت به این امر پرداخته اند:
ابن سینا
(ابن سینا در معرفت شناسى خودش بر این عقیده است که انسان در اثر تأمل و اتصال به عقلِ فعال، به عقل مستفاد نایل مى شود و در این مرحله است که اشراقات الهى و افاضات رحمانى بر او نازل و وارد مى گردد. ایشان این مسئله را در بسیارى از آثار خود مطرح کرده و به تفصیل سخن گفته است.)(53)
ناصرخسرو
ابومعین ناصرخسرو قبادیانى مروزى معتقد است که عقل بر همه موجودات سیطره دارد و براى اثبات آن استدلال مى کند. این دانشمند مسلمان در کتاب خود تحت عنوان (وجه دین) به بحث و بررسى در باب ماهیت علم پرداخته و آن را ناشى از گوهر عقل مى داند.(54)
امام محمد غزالى
ابوحامد غزالى علی رغم آنکه کتب (تهافت الفلاسفه) و (الجاء العوام عن علم الکلام)، نگاشته است. از بزرگ ترین متفکران فرهنگ اسلامى است. وی موشکافانه به تفکیک عقل از فلسفه پرداخته و حتى زمینه هاى فرهنگى عقل گرایى را با برجسته نمودن نقش منطق در نظم عقلى و فکرى و نقد موشکافانه افکار منحرف از ساحت دین و فلسفه مهیا مى کند.
کتاب هاى منطقى غزالى مانند (معیار العلوم)، (محک النظر) و (الفسطاس المستقیم) در زمره مهم ترین کتاب هاى منطقى هستند که متأسفانه در میان اهل منطق کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
ابن رشد
ابن رشد معتقد است؛انسان به حسب ذات وسرشت خود فطرتا جویای حقیقت است وبرای رسیدن به این حقیقت، تنها یک راه وجود دارد وآن تمسک به عقل است وغیراز تمسک به عقل، راه دیگری برای وصول به حقیقت وجود ندارد. عقل وحقیقت همواره با یکدیگر در ارتباط بوده وخارج از حوزه حقیقت، عقل وجود ندارد، همانطوری که در غیاب عقل، از حقیقت نمی توان سخن گفت.(55)
صدرالمتألهین شیرازى
صدر الدین شیرازی، در توسعه عقل دینی ومباحث عقلی، ازجایگاه ممتازی برخوردار است. افکار واندیشه های بکری که در تطبیق احکام وآموزه های بر مبنایی فلسفی ارائه داده است، با آثار دیگران اندیشمندان این عرصه، قابل مقایسه نیست. تفسیر هفت جلدی ایشان وهم چنین آثار دیگر وی در سیر مطالعات دینی از شاهکارهای پژوهش دینی – فلسفی به شمار می رود.
ملاصدرا بحث عقل را با تقسیم نفس شروع می کند.وی در تقسیم اولیه، نفس را به سه قسم کرده است:
الف: نفس نباتی: کمال اول جسم طبیعی آلی که دارای تغذیه، رشد و تولید مثل است.
ب: نفس حیوانی: کمال اول جسم طبیعی آلی که فقط دارای حس و حرکت ارادی است
ج:نفس انسانی: کمال اول جسم طبیعی آلی است که کلیات را تعقل و آراء و نظریات را استنباط می کند(56)
ملاصدرا پس از این تقسیمات در مبدأ ومعاد می گوید: در نفس انسان که دو قوه به نام قوه علامه وقوه فعاله وجود دارد آن دو همان عقل نظری وعملی است. یا قوه عالمه قوه عامله. انسان به سبب قوه عالمه ادراک تصورات وتصدیقات می نماید وآن را عقل نظری وقوه نظریه می نامند وبه وسیله قوه عامله استنباط صناعات انسانیه می کند وقبیح وجمیل را در فعل وترک می فهمد( چنانکه قوه نظریه حق وباطل را می فهمد) که آن را عقل عملی وقوه عملیه می گویند.(57)
علامه طباطبائى
علامه سید محمدحسین طباطبائى تبریزى، از ویژگی های منحصر به فردی بر خوردار است. ازاینرو نظریات ایشان قابل تأمل واعتماد بیشتر است . زیرا وی هم در تفسیر قرآن کریم دارای ابتکارات و تجربه طولانی بوده وهم در فلسفه اسلامی سرآمد روزگار خویش بوده است. پنج جلد کتاب (اصول فلسفه و روش رئالیسم) که به تعبیر استاد مطهرى یک دوره فشرده تحقیقى از فلسفه اسلامى فیلسوفان مسلمان است، به طرح و تبیین امّهات مباحث دینى از دیدگاه عقلى پرداخته است.(الحق باید انصاف داد فلاسفه اسلامى که بیشتر همت خویش را صرف تحقیق در این فن کرده اند، خوب از عهده این کار برآمده اند و فلسفه نیمه کاره یونان را تا حد زیادى جلو برده اند.)(58)
علامه طباطبائى برای فلسفه اسلامی امتیازاتی قائل است و مى گوید: (فلسفه الهى، یک رشته مطالب و مسائلى را حل مى کند که علاوه بر این که در میان مسلمین مطرح نشده بود، در میان اعراب هم مفهوم نبوده و اساساً در میان کلمات فلاسفه قبل از اسلام، عنوانى ندارد.)(59)
استاد مطهری(ره)
شهید مطهری باتوجه به برهه زمانی و التقاط فرهنگ های مختلف بویژه شرق وغرب، دین اسلام را عقلانی ترین دین می داند، ودر این باب ادیان دیگر را، با دین اسلام قابل مقایسه نمی داند.وی مى گوید: ( پیوندى که میان عقل و دینِ اسلام هست، در مورد هیچ دینى وجود ندارد. شما از علماى هر دین دیگرى بپرسید چه رابطه اى میان دین و عقل هست، مى گویند: هیچ، اصلاً عقل را با دین چکار؟ مسیحیت از تثلیث شروع مى شود و در این مورد حرفى مى زنند که اگر بگویم با عقل جور درنمى آید، مى گویند: در نیاید. آن ها وقتى مى گویند: ایمان و تعبد، مقصودشان پشت پا زدن به عقل و تسلیم کورکورانه در مقابل دین است. در اسلام تسلیم کورکورانه نیست، تسلیمى که ضد عقل باشد، نیست. البته تسلیمى که مافوق عقل باشد هست… که آن، خودش مطابق حکمتِ عقل است. عقل هم مى گوید: جایى که اطلاع ندارى حرف بزرگ تر را بپذیر.)(60)

نتیجه:

متون ومنابع دینی، عقل را حجت باطنی، در کنار حجت ظاهری قرار داده است. بلکه رسالت حجت ظاهری رساندن حقایق به حجت باطنی است. بنا براین میزان اعتبار وارزش عقل در اسلام به گونه است که شاید هیچ دینی به چنین پیمانه برای عقل اعتبار نداده باشد. تفکیک بحث عقل ونقل در اسلام به معنی آگاه نبودن از آموزه ها ومولفه های اسلامی است، زیرا وجود استدلال های عقلی وفلسفی در اسلام ومتون دینی بدین معنی است که اسلام نه تنها بر عقل وعقلانیت دعوت کرده وبرآن تأکید کرده است بلکه خود دین عقلی وفلسفی است. لذا تفکیک معنی ندارد.

پی‌نوشت‌ها:

1- ساموئل کینگ، جامعه شناسی، ترجمه مشفق همدانی، تهران: سیمرغ، 1355، ص 92.
2- ادیان بشری معمولا به آنهای اطلاق می شودکه منشأ آن ترس، خیالات ، سحر وشعبده، ترس ونظائر آن می باشد، وریشه درنیازهای آدمی دارد، انسان بدلیل برخی نیاز های روانی یا اجتماعی به پیروی ازآنها کشانده شده است (برای اطلاعات بیشر به کتاب : خدا دراندیشه بشر / عبدالله نصر ، مراجعه شود)
3- محمد حسین زاده، فلسفه دین، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1376، ص37و 38
4- مایکل پترسون و...، عقل واعتقاد دینی، 1379، ص 18
5- همان
6- کانت، دین درمحدوده عقل تنها/ منوچهرصانعی دره بیدی، 12
7- همان
8- علامه محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 8، تهران: دارالکتب الإسلامیه، چاپ پنجم، 1372، ص 134، و نیز ر.ک: ج 2، ص 130، ج 4، ص 122، ج 10، ص 189، ج 16. ص 178.
9- عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، قم: موسسه فرهنگی رجاء، چاپ اول، 1372، ص 93.
10- محمّد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 1 و 2، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ هفتم، 1370، ص 28 و 29.
11- لسان العرب،ج11،ص458
12- العین،ج1،ص159
13- فرهنگ فلسفی،ص472 وفرهنگ معجم الوسیط،ج،ا،ص1321
14- فرهنگ معجم الوسیط،ج2،ص1321
15- التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج 8، ص 194
16- منتهی الارب، عبدالرحیم بن عبدالکریم صفی پور، چاب اسلامیه، ج3و4، واژه عقل
17 - غیاث اللغات، غیاث الدین محمد بن جلال الدین رامپوری، به کوشش منصور ثروت، انتشارات امیر کبیر، ذیل واژه عقل
18 - تاج العروس، السید محمد مرتضی الحسینی الواسطی الزبیدی، ج8، واژه عقل
19 - فرهنگ فلسفی،ص472 وفرهنگ معجم الوسیط،ج،ا،ص1321
20 - ترجمه وتحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج 2، ص 631
21 - منتهی الارب، واژه عقل
22- همان ، واژه عقل
23 - دین شناسی، جوادی آملی، ص125، به نقل از: الملل والنحل ج1، ص 105
24 - دین شناسی، عبدالله جوادی آملی، مرکزنشرا اسراء، قم، 1380، صص 125- 126
25 - ر.ک: عبدالحسین خسروپناه، کلام جدید (مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علمیه قم) ص66.
26 - مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏2 ،ص244
27- اسلام ومدرنیته، به کوشش واحد آموزش جامعه اسلامی دانشجویان، ص8
28 - مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى،ج‏16،ص209
29 - سوره انفال/ 22
30 - سوره یونس/ 100
31 - البقرة : 44
32 - آل‏عمران : 65
33 - هود : 51
34 - الأنبیاء : 67
35 - المؤمنون : 80
36 - القصص : 60
37- سوره مبارکه انبیاء/ 22
38 - ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏16، ص: 112
39 - فرهنگ معارف اسلامى،سید جعفر سجادى‏، سه جلدی، انتشارات دانشگاه تهران‏ ج‏2، ص: 1106
40- به نام خداوند بخشنده مهربان‏ - بگو: خداوند، یکتا و یگانه است (1) خداوندى است که همه نیازمندان قصد او مى‏کنند (2) (هرگز) نزاد، و زاده نشد، (3)و براى او هیچگاه شبیه و مانندى نبوده است! (4)
41- الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج‏15، ص: 450
42- فرهنگ فلسفى؛ جمیل صلیبا- منوچهر صانعى دره بیدى انتشارات حکمت‏، تهران، 1366 ه ش، ،ص 351
43 - ترجمه المیزان، مقدمه، ص: 10
44 - تفسیر نمونه ، ج20، ص 335
45- مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى،ج‏1،ص537
46- فاطر/ 15
47- سوره مبارکه یس، آیات 37-40
48- تفسیر نمونه، ج‏18، ص: 223
49- الکافی، ج‏1 ،ص25
50 - علل الشرائع، ج‏1 ،ص98
51- تحف العقول (چاپ جامعه مدرسین) ص386. براى اطلاع بیشتر: ر.ک: آیةاللّه جوادى آملى، شریعت در آینه معرفت، ص207
52 - من لایحضره الفقیه، ج4 (چاپ جامعه مدرسین) ص116; خصال صدوق، ج1، ص102
53- دفتر عقل و آیت عشق، ص145.
54 - وجه دین، ص33 و34.
55- ماجرای فکر فلسفی، غلام حسین ابراهیمی دینانی، انتشارات طرح نو، ج1، 1376،ص 249
56- معجم المصطلحات العلمیة العربیة، فایز الدایة، دار الفکر، دمشق، 1410 ه ق، ‏ص 113 و114
57- المبدأ و المعاد ، شیخ الرئیس ابن سینا ، موسسه مطالعات اسلامى تهران، 1363 ه ش ، به اهتمام عبد الله نورانى‏، ص 9
58 - اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج1، ص13.
59 - گزیده آثار علامه طباطبایى، ص204.
60 - اسلام و مقتضیات زمان، ج1، ص247

فهرست منابع:
قرآن کریم
شیخ کلینى‏،الکافی،اسلامیه، تهران، چ2، 1362 ش‏
شیخ الرئیس ابن سینا ،المبدأ و المعاد ، موسسه مطالعات اسلامى تهران،1363 ه ش، به اهتمام عبدالله نورانى‏،
شیخ صدوق‏،علل الشرائع‏، داورى‏، قم‏، (بی تا)
فایز الدایة،معجم المصطلحات العلمیة العربیة، دار الفکر، دمشق، 1410 ه ق، ‏
شیخ صدوق‏من لایحضره الفقیه، ، جامعه مدرسین‏، قم، چ 2، سال چاپ: 1404 ق‏
غلام حسین ابراهیمی دینانی،ماجرای فکر فلسفی، انتشارات طرح نو، ج1، 1376
عبدالله جوادی آملی،دین شناسی، مرکزنشرا اسراء، قم، 1380
ساموئل کینگ، جامعه شناسی، ترجمه مشفق همدانی، تهران: سیمرغ، 1355،
عبدالحسین خسروپناه، کلام جدید (مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علمیه قم)
عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، قم: موسسه فرهنگی رجاء، چاپ اول، 1372
علامه محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 8، تهران: دارالکتب الإسلامیه، چاپ پنجم، 1372
کانت، دین درمحدوده عقل تنها، منوچهرصانعی دره بیدی، تهران، نقش ونگار، 1380
مرتضی، مطهری، مجموعه آثار، ج 3،‌ تهران، صدرا، 1367
محمّد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ هفتم، 1370
محمد حسین زاده، فلسفه دین، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1376
ناصر ،‌مکارم شیرازی،‌ تفسیرنمونه ،‌ دارالکتب الاسلامی ،‌تهران ،‌1382
مرتضی، مطهری، مجموعه آثار، ج 3،‌ تهران ، صدرا، 1367
مجلسی، محمد باقر،‌بحارالانوار، بیروت ،‌مؤسسه الوفاء ، 1408



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط