رابطه ی قرآن و جامعه شناسی

بررسی «رابطه ی قرآن»، به عنوان منبع معرفت وحیانی، و «جامعه شناسی»، به عنوان علم انسانی عقلانی و تا حدودی تجربی، موضوعی است که طرح آن، به صورت خاص، نسبتاً جدید و به طور عمده به فضای معرفتی پس از انقلاب
يکشنبه، 12 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رابطه ی قرآن و جامعه شناسی
رابطه ی قرآن و جامعه شناسی

 

نویسنده: سید محمد میرسندسی(1)




 

مقدمه

بررسی «رابطه ی قرآن»، به عنوان منبع معرفت وحیانی، و «جامعه شناسی»، به عنوان علم انسانی عقلانی و تا حدودی تجربی، موضوعی است که طرح آن، به صورت خاص، نسبتاً جدید و به طور عمده به فضای معرفتی پس از انقلاب اسلامی در ایران باز می گردد. البته، این موضوع به صورت عام، سابقه ی دیرینه ای دارد و در چارچوب «رابطه ی عقل و وحی» و موضعگیری های متفاوت نسبت به آن در بحثهای معرفت شناختی، فلسفی، و کلامی هم در غرب و هم در ایران می توان نشانه هایی از آن سراغ گرفت، ولی این پیشینه مربوط به دوره ای است که هنوز علمی به نام جامعه شناسی به صورت مستقل مطرح نبوده است. بر این اساس اگر بخواهیم به صورت جدی تری به بحث بپردازیم لازم است ضمن اشاره به پیشینه ی این بحث دلایل خود را برای ایده ای که مطرح می شود ارائه نماییم.

اندیشمندان و مقتضیات زمان

از این جهت موضوع فوق دغدغه ذهنی فضای معرفتی پس از انقلاب تلقی می شود و می توان مدعی شد که در این دوره تبدیل به طرح مسئله (Problematic) گردید که این امر ناشی از ضرورت های معرفتی این دوره است. بر این اساس، در فضای فکری پیش از انقلاب مسائل اندیشمندان ما حول و حوش موضوعات و نیازهای خاص آن زمان شکل گرفته است به نحوی که این موضوع کمتر به عنوان یک نیاز مورد توجه بوده است. برای نمونه، روند اندیشه ای در یکصد و پنجاه سال اخیر به طور عمده با جریان احیاگری دینی شناخته می شود، که این جریان در سطح عام تر متوجه مسئله حادتری تحت عنوان «نحوه رویارویی و مواجهه با پدیده مدرنیته» و «عقب ماندگی جوامع اسلامی» بوده است. بدیهی است در این شرایط دغدغه ذهنی اندیشمندان در جایی دیگر درگیر بوده است و مجالی برای تفکر راجع به مسئله مورد نظر این مقاله نمی یافته است.
به لحاظ زمانی قدری جلوتر که می آییم، در فرصت های بعدی، این روند اندیشه به صورت خاص تر معطوف مبارزه با رژِیم و حکومتی شده است که نماینده همان جریان غرب (مدرنیته) شناخته می شد و شریک بسیاری از مسائل فرا روی جوامع اسلامی، از جمله ایران قلمداد می شد. بنابراین، مواجهه اندیشمندان در دوره های اخیر پیش از انقلاب به طور عمده نه در ارتباط با موضوع مورد بحث این مقاله، بلکه بیشتر در راه ایجاد انقلاب و تغییرات اجتماع وسیع با استفاده از ادبیات قرآنی، و در مواردی حتی استفاده از ادبیات جامعه شناسی آن دوران بوده است.
این نوع نگاه را، به طور خاص، در اندیشه های شریعتی به صورت برجسته می توان مشاهده کرد. وی ضمن بکارگیری مفاهیم قرآن در قالبی شورآفرین و برانگیزاننده، از ادبیات جامعه شناسی هم به شکل قابل ملاحظه ای سود می جست تا رسالت خود را در قبال نسل جوان و احیای هویت اسلامی آنها ایفا نماید، و در این مسیر چندان تأمل و اصراری برای روشن کردن نسبت این دو معرفت با یکدیگر نداشت. بر این اساس استفاده شریعتی از معارف قرآن و جامعه شناسی را می توان برداشتی کلامی، و در راه اثبات ادعای وی مبنی بر حقانیت دینی و به واقع شیوه ای از احیاگری دینی محسوب کرد.
در نمونه ای دیگر، مطهری را هم می توان مثال زد. نزد وی بیشتر یافتن پاسخ های دینی برای مسائل و موضوعات مهم روز، که بعضاً در این ادبیات به عنوان «شبهات دینی» از آنها یاد می شود، دارای اهمیت است. بنابراین در واکنش به طرح موضوعاتی که ریشه در ادبیات علوم انسانی جدی در غرب دارد، ضمن تلاش برای پاسخگویی بر اساس معارف قرآنی، شاهد استفاده از ادبیات جدید علوم انسانی هم هستیم، بدون آنکه به دقت به نسبت و رابطه ی بین این رو پرداخته شود.
در هر صورت پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از یک سو، گسترش و اهمیت یافتن ادبیات علوم انسانی جدید، از جمله جامعه شناسی، در ایران هستیم؛ رشته ای که به رغم سابقه ی شصت- هفتاد ساله در نظام دانشگاهی، دوره ی پس از انقلاب آن، با وجود بی اعتمادی نسبت به آن روند رشد سریع تری به خود گرفت و حتی ابعاد توجه به آن به خارج از محافل آکادمیک کشیده شد. به طور خاص، رها شدن از جو اختناق و سانسور رژیم استبدادی که عطش دانستن راجع به تاریخ معاصر را افزایش می داد، و مهمتر از آن لزوم تبیین پدیده ی انقلاب و عوارض و پیامدهای ناشی از آن بر اقبال به این رشته افزود.
از سوی دیگر، مطرح شدن موضوعات و ایده هایی مانند «انقلاب فرهنگی»، «علوم انسانی اسلامی»، و «وحدت حوزه و دانشگاه» شرایط را برای طرح موضوع مورد بحث، یعنی رابطه ی قرآن و جامعه شناسی، را مساعدتر کرد؛ به شکلی که امروزه به عنوان یک ضرورت، نیاز و بایسته ی معرفت شناختی مورد توجه اهل فکر قرار دارد. بنابراین مناسب است که با نگاه اندیشمندانه و سرشار از تفکر و تأمل بهره ی مناسب از این فرصت نصیب جامعه ی فکری ایران گردد.

رویکردها نسبت به رابطه ی قرآن و جامعه شناسی

در زمینه ی موضوع فوق رویکردها و واکنش های مختلفی ابراز شده است. به صورت کلی سه رویکرد را می توان از یکدیگر تفکیک نمود. البته، با مراجعه ی به مصادیق هر یک از صاحبان فکر و دیدگاه های شان می توان دریافت که در هر یک از رویکردها نقاط افتراق وجود دارد، ولی وجوه اشتراک قابل توجه بین نظرهای مختلف هر رویکرد می تواند به سنخ شناسی مورد نظر اعتبار و استحکام بخشد. رویکردهای مورد نظر به صورت خلاصه و کلی عبارتند از:

1) رویکرد اثبات گرایانه (پوزیتویستی)

این رویکرد اصولاً به رابطه ی بین این دو معرفت اعتقاد و اعتنایی ندارند. در واقع از این منظر معرفت وحیانی (الهی) و معرفت عقلانی- علمی دو معرفت جداگانه و ناهمگون تلقی می شود. الگوی معرفتی این رویکرد برگرفته از ایده ی آگوست کنت است؛ چنان که وی این دو معرفت را متعلق به دو دوره و دو مرحله ی تاریخی متفاوت و دو نیروی راهبر هر یک از این دوره ها می داند و در این تمایز اصالت را با توجه به شرایط تکامل تاریخی در دوره ی جدید و گسترش صنعت و علوم جدید به معرفت علمی (Scientific) می دهد و دوره و مرحله ی معرفت وحیانی و الهی را متعلق به گذشته و در حال مرگ می داند. (2)
بنابراین، از این منظر، به این رابطه فاقد اهمیت و بی ارزش تلقی می شود و کسانی که نگرش علم گرایی افراطی (Scientism) را الگو و سرمشق فکری خود می دانند جایگاهی برای علوم وحیانی قائل نیستند و حتی در گذشته ای نه چندان دور، یعنی اواخر قرن نوزدهم، کسانی از این رویکرد در موضعی قرار گرفتند که خدا را به صورت مشروط حاضر بودند بپذیریند، و آن در صورتی بود که با ابزراهای عینی، همانند ذره بین و میکروسکوپ، قابل رؤیت باشد.
این رویکرد کلی که خاستگاه آن در غرب است، مورد توجه برخی از اندیشمندان جامعه ی ما هم قرار دارد و از کسانی که الگو و سرمشق فکری ایشان بر این اساس باشد نمی توان انتظار داشت که وارد بحث چگونگی رابطه مورد توجه در این مقاله گردند و یا این که دغدغه ی ذهنی در این زمینه داشته باشند.

2) رویکرد سنت گرایانه

سنت گرایان، که خاستگاه معرفت شناختی شان درون جامعه قرار دارد، به طور عمده بر پایه ی تداوم و استمرار یک جریان فکری عمده قرار دارد، که نقش یک پارادایم (الگو و سرمشق) فکری را در روند اندیشه ورزی ایران ایفا کرده است. این رویکرد، همانند رویکرد اول، تمایلی به برقراری رابطه بین این دو معرفت تمایل ندارند، ولی با این تفاوت که در این رویکرد عدم اعتقاد به علوم انسانی جدید، از جمله جامعه شناسی، موجب پدیداری این عدم تمایل می شود. در این رویکرد کلی، به رغم این وجه اشتراک، تنوع قابل ملاحظه ای را می توان مشاهده کرد. سلفی گرایی، در معنای خاص یک دیدگاه، و نقل گرایی نمونه هایی از این دیدگاه هستند، که دوری گزینی از علوم عقلی، به خصوص علوم جدید، از ویژگی های مشترک این دیدگاه هاست.
بنابراین، همانند رویکرد اول از این رویکرد هم نمی توان انتظار داشت که با این ویژگیها افراد و متفکرانی را ملاحظه کنیم که تلاشی برای بررسی رابطه ی قرآن و جامعه شناسی انجام دهند.
در حقیقت، این دو دیدگاه، به رغم تفاوت های اساسی، در نوع نگاه به موضوع فوق، به لحاظ نتیجه ای که حاصل می شود، مشترکند؛ یعنی قائل به پیوند و برقراری نسبتی بین این دو معرفت نیستند. به این ترتیب این دو رویکرد کلی را می توان دو حد پیوستاری فرض کرد که برای رویکردهای مختلف نسبت به رابطه ی بین قرآن و جامعه شناسی قابل ترسیم است.
نکته ی دیگر در این باره این که در جامعه ی ما به لحاظ میزان نفوذ در حوزه های مختلف معرفتی، همچون حوزه و دانشگاه، رویکردهای فوق از پشتوانه قابل ملاحظه ای برخوردار هستند، که این امر مانع از رشد رویکردهای دیگر نسبت به موضوع فوق، از آن جمله دیدگاهی که این مقاله ارائه خواهد کرد؛ می گردند.

3) رویکرد تقویت گرایانه (بینا بینی)

این دیدگاه، که تنها رویکردی است که مبتنی بر آن اندیشمندان به رابطه ی بین این دو معرفت توجه می کنند و می کوشند، حداقل به لحاظ نظری، تقریب رابطه بین این دو معرفت را بررسی و به وجود آورند و این باور مشهود است که امکان برقراری نسبت بین این دو وجود دارد. البته در چارچوب این رویکرد کلی هم می توان مواضع مختلفی را تشخیص داد.
بر اساس پیوستار فرضی پیشتر ذکر شده، در این رویکرد هم از یک سو شاهد رویکردی متمایل به سنت گرایان هستیم؛ به این معنا که اندیشه ی تقریب گرای مورد بحث، بدون توجه به ویژگیهای معرفت شناختی هر کدام از این دو، برای استخراج ادبیات جامعه شناختی و نظریه جامعه شناسی قرآن می کوشند و در حقیقت تسلط معرفت قرآنی را وجهه همت خویش قرار می دهند و بر این باورند که می توان جامعه شناسی را، بدون توجه به ویژگیهای معرفت شناختی و وجوه ممیزه جامعه شناسی، به لحاظ روش شناسی و ارزش های اساسی به وجود آورنده علم جامعه شناسی، از متن قرآن اخذ کرد.
از سوی دیگر، در مقیاسی کمتر، رویکرد برخی به سمت جامعه شناسی قرآن با تسلط ویژگیهای جامعه شناختی تمایل دارد؛ یعنی به دنبال نوعی جامعه شناسی عینی گرا در مفاهیم و تعابیر قرآنی هستند. این دیدگاه هرچند ممکن است بروز بیرونی پیدا نکرده باشد ولی در اذهان برخی از دانش آموختگان جامعه شناسی، که صرفاً به صورت خام شیوه های مرسوم مدرسی را فراگرفته اند، جای دارد و با توشه های قلیل خویش نمی توانند نسبت بدرستی با معارف قرآن برقرار سازند.
علاوه بر این دو رویکرد تقریب گرا، که بر روی پیوستار فرضی دارای چولگی (گرایش) به سمت راست و چپ طیف هستند، در نقطه ی مرکزی پیوستار (نمودار1) می توان دیدگاهی دیگر را مطرح ساخت دیدگاهی که نظر مؤلف به آن گرایش دارد.

تقریب گرای تعاملی

تقریب گرای سنتی سنت گرا

تقریب گرای اثبات گرا اثباتی

تقریب گرا نفی رابطه

نمودار1- پیوستار رویکردهای مختلف راجع به «رابطه ی قرآن و جامعه شناسی»
دیدگاهی که مهمترین ویژگی آن علاوه بر تقریب گرایی، ویژگی تعاملی آن است، به این معنا که معتقد است بین این دو معرفت باید با رویکردی مبادله ای و تعاملی ارتباط برقرار کرد؛ ارتباطی که در عین استقلال هر یک متضمن گفتگو، دیالوگ و رابطه دو سویه بین این دو معرفت است. رویکردی که تلاش نمی کند که به طور حتم و جزم یکی از این دو معرفت را بر دیگری مسلط سازد، به نحوی که ویژگی های ذاتی آن معرفت محو و مخدوش گردد؛ بلکه در جستحوی برقراری و تقریب رابطه ی دو جانبه و انتفاع دو طرفه بین این دو معرفت است.
طرح این ایده با توجه به شواهدی که وجود دارد صورت می گیرد. در وهله ی اول می توان به تجربه های متفاوتی، که به نحوی با این بحث ارتباط دارد اشاره کرد. تاریخ گذشته بشر حداقل دو بار شاهد رویارویی این دو معرفت، در قالب مواجهه «عقل و وحی» و یا به عبارت دیگر مواجهه مدعیان معرفت دینی با مدعیان معرفت عقلی و بشری بوده است. این مواجهه ها که حالت قطبی شده چالش ها و تعارض های معرفت شناختی این دو بوده است هر یک به شکلی عواقب و پیامدهای گرانسنگ و عمیقی برای بشر بر جای گذاشته است که آثار آن در پهنه ی وسیعی از تاریخ منعکس گردیده و سرنوشت تاریخی خاصی را برای بشر به ارمغان آورده است. در ادامه بحث به طور خلاصه این دو تجربه را معرفی می نماییم.

الف- مواجهه در قلمرو اسلامی

اندیشه ی اسلامی در اواخر قرن اول هجری، در فقدان مؤسسین اسلام، از یک سو و پیدایش مسائل جدید ناشی از گسترش اسلام و تنوع قابل ملاحظه فرهنگی (زبانی، قومی، نژادی و... )، اقتصادی، از سوی دیگر، با چالش های زیادی مواجه شد. شکل گیری و رشد جریان های فکری، همانند اشاعره و معتزله، از این شرایط تاثیر پذیرفته اند. تفاوت این دو رویکرد را در نحوه ی پاسخگویی به این پرسش ها می توان جست. اشاعره جریان فکری است که منابع نقلی، شامل قرآن و حدیث، را برای حل مسائل کافی می دانند و خود را بی نیاز از استفاده از عقل می دانند. در حالی که معتزله عقل را، علاوه بر منابع نقلی، مؤثر در دستیابی به راه حل ها می دانند. این اختلاف دیدگاه طی چند قرن چالش های معتنابهی را در نهادهای اندیشه ورز آن دوران به وجود آورد، ولی خود عاملی برای رشد جامعه ی اسلامی بود. گفتگو، بحث و جدل، و تضارب آرا مهمترین نقش را در شکوفایی و رشد جامعه ی اسلامی آن دوران داشته است؛ به نحوی که از این دوران تحت نام «عصر طلایی تمدن اسلامی» یاد می شود. ولی این تعارضات در مقطعی با حمایت سیاسی از تفکر اشاعره، توسط متوکل عباسی و سپس ترکان سلجوقی، قطبی شده(3) و شرایط برای تسلط تفکر اشعری بر روند اندیشه ای ایران فراهم گردید. تسلطی که در پی خود افول اندیشه ورزی و انحطاط تمدن اسلامی را به ارمغان آورد. اشتباه بزرگی اشاعره در قطبی کردن این چالش های معرفتی، در برابر هم قرار دادن و مقایسه ی علم وحیانی و عقل بشری با یکدیگر بوده است. بدیهی است در مقام مقایسه این دو با یکدیگر، در یک جامعه ی معتقد به دین، انتخاب به سمت گزینش علم وحیانی می رود؛ اما با توجه به نتایج زیان باری که از این واقعه نصیب جامعه ی اسلامی گردید، نفس این قیاس نادرست به نظر می رسد. در هر صورت تاریخ به ما می گوید تسلط تفکر اشاعره، که خود را بی نیاز از علم بشری دانستند، و روند عقل ستیزی آشکاری را در پی گرفتند، نتایج مصیبت باری برای جامعه اسلامی به همراه داشت. «زوال اندیشه»(طباطبایی، 1373)، «خاموش شدن چراغ علم» (زیباکلام، 1374)، «چیرگی یک سو نگری و محدود ماندن در چارچوب فکری ویژه بر آزاد اندیشی و پژوهش» (حائری، 132، 1378) نمونه هایی از تعابیری استد که درباره ی این واقعه بیان شده است. علاوه بر این قضاوت صریح مطهری نیز در این مورد جالب توجه است:
«پیروزی مکتب اشعری برای جهان اسلام گران تمام شد. این پیروزی، پیروزی جمود و تقشر بر حریت فکر بود، هرچند جنگ اشعری مربوط است به جهان تسنن، ولی جهان تشیع نیز از برجی آثار جمودگرایی بر کنار نماند)(4)
در بررسی علل عقب ماندگی جامعه ایران یکی از عوامل مورد تأکید دخیل در آن، وضعیت علمی و نوع نگاه نهادهای اندیشه ورز بوده است. نهادهایی که تنها از علوم خاصی، که در سازگاری با علوم نقلی بوده اند، حمایت کرده اند و راه را بر تفکر هقلانی و فلسفی بسته اند. چنان که در دوره های اخیر این طرز تلقی و برخورد به جایی می رسد که امام خمینی (ره) به انتقاد از آن می پردازند و با عنوان خون دل از آن یاد می کند و آن اشاره به تحریم ایشان توسط این طرز تفکر تا حدی است که آب خوردن از کوزه ای را که فرزند ایشان آب خورده، به این علت که حاج آقا روح الله فلسفه درس می دهد، نجس دانسته و تحریم می کنند. (5)
در هر حال بخشی از سرنوشت تاریخی جامعه ایران با این نوع نگاه به علم پیوند خورده است و نمی توان نقش تفکر قشری را در عقب ماندن از قافله ی پیشرفت بشری نادیده گرفت. رویکردی که کمترین حساسیتی نسبت به تحولات غرب از خود نشان نداد. زمانی که غرب به آرامی از خواب قرون وسطایی خویش برمی خاست، خود در خواب سنگین و طولانی مدت خویش فرو می رفت؛ خوابی که به همراه خود عقب ماندن را در پی داشت؛ عقب ماندنی که به تدریج به فاصله و شکافی عمیق مبدل گردید. بنابراین در تحلیل عقب ماندگی های جامعه ایران نمی توان وضعیت علمی کشور و تأثیر تسلط تفکر یک سویه ی مزبور را بر روند اندیشه ورزی در طول تاریخ هزار ساله ی اخیر ایران نادیده گرفت.

ب- مواجهه در غرب

رویارو شدن دوم طرفداران دو معرفت وحیانی و بشری در جایی و زمان دیگر نیز ابعاد وسیع پیدا کرد و تبدیل به پدیده ی مهم تاریخی گردید؛ این مواجهه در مراحل پایانی تسلط کلیسا در قرون وسطی جنبه قطبی پیدا کرد و در نهایت به استیلای طرفداران عقل و علم و منکوب شدن و به حاشیه رفتن داعیه داران معرفت وحیانی، یعنی اصحاب کلیسا، گردید. این سیطره نیز همانند سیطره یک سویه اول پیامدهای ناگواری در پی داشت. به عبارت دیگر نمونه فوق نیز، با توجه به پیامدهای بعضاً ناگوار آن، نمی تواند برای بشر ایده آل باشد؛ پیامدهایی همچون تکوین و رشد «دینداری های خود بنیاد»، «سکولاریسم»، «دین ستیزی ها و الحادهای مختل»(6) «و پیدایش ایدئولوژی های جدید مانند نیهیلیسم، کمونیسم، مارکسیسم، فاشیسم و...» ، و در نهایت «علم را تا مرحله ی دین اجتماعی بالا بردن» و «جامعه شناس را تا مرتبه ی پیامبر ارزش نهادن»(7) و اعلام «مرگ خدا»(8) نمونه ای از این موارد است. در هر حال «دور شدن غرب از ارزشهای معنوی» و بیگانه شدن با دین، که از آن با تعبیر «سیر نزولی در تفکر غربی» یاد می شود(9)، مهمترین پدیده ای است که از این تسلط یک سویه حاصل شده است و مورد تأکید محققان غریب هم قرار گرفته است و حتی در دوره ی اخیر نوید دور شدن از این وضعیت، و گرایش به سمت ارزشهای معنوی (فرامادی) را هم می دهند (اینگلهارت، 1373).

ج- ویژگی های معرفتی متفاوت

هر کدام از معرفت های مورد بحث خصوصیات معرفت شناختی متفاوتی دارند، که بر این اساس، نمی توان به راحتی آن دو را در یک چارچوب و درون یک قالب قرار داد و به نظر می رسد توجه به استقلال نسبی هر کدام از اجزا، ضرورت های مهم این بحث بایستی مورد تأکید قرار گیرد.
قرآن، منبع معرفت وحیانی، با دیدگاه های ارزشی مشخص و جهت گیری های معین، برای راهنمایی، هدایت، تعالی انسان ها، و با هدف ایجاد ایمان، تقویت باور و در نهایت رساندن مؤمن به یقین، یعنی معرفت قطعی، شکل گرفته است. نگاه قرآن نگاه عام، و معرفت آن ناظر به تمام انسان هاست؛ به نحوی که انسان در گذرگاه دنیا و تاریکی ها، ظلمت ها، و جهالت های آن بتواند با نورافشانی قرآن مسیر خویش را باز شناسد و در مسیر هدایت و تقرب به سوی خدا گام بردارد؛ پس معرفت قرآنی راهی است به سوی ایمان، رستگاری و فلاح انسان ها، و انسان در این مسیر تا جایی می تواند پیش برود، یعنی اتصال به ذال حق و نهایت تجربه دینی، که هیچ گونه معرفت دیگری یارای درک آن موقعیت و منزلت را ندارد.
این ویژگی های معرفت شناختی قرآن انسان را با سطحی از حقایق هستی آشنا می سازد، که بنیادی ترین و جامع ترین معرفت هاست؛ ولی آیا از تمام جزئیات و سطوح نازل تر حقایق، که به صورت واقعیت های اجتماعی در زندگی روزمره انسان ها، که در گذر زمان تبدیل به تاریخ می شوند، نیز می تواند معرفت آفرین باشد؟ به طور طبیعی پاسخ منفی خواهد بود، چرا؟ چنان که گفته شد رسالت معرفت شناختی قرآن صرف آگاهی بخشی نیست، بلکه آگاهی بخشی معطوف به عبرت، هدایت، و تعالی و رستگاری در ذات معرفتی قرآن نهفته است.
جامعه شناسی، از سوی دیگر، به عنوان یک معرفت که جهت گیری خویش را معطوف به یک نگرش علمی قرار داده است، نمی توان واجد ویژگی های معرفت شناختی قرآن باشد. نزد جامعه شناسی الگوهای مصطلح علمی همچون «بی طرفی ارزشی»، «عینی گرایی»، «واقع گرایی»، «عدم قطعیت»، و «کشف روابط علی بین پدیده ها» مورد توجه است. این ویژگی ها پدیدآورنده معرفتی نسبی است، که کمتر درباره قطعیت آن می توان به توافق رسید. هرچند به دلایل مختلف امکان عملی رعایت این ویژگی ها هم وجود نداشته باشد، ولی انفکاک جامعه شناسی از فلسفه و تلاش برای رسیدن به الگوهای رایج علمی تأکید بر معیارهای فوق را ضروری و عامل بقا و استقلال این رشته است؛ ضمن این که با توجه به جوانی این رشته، امکان ارتقای ارزشهای علمی هویت بخش برای رشته جامعه شناسی در آینده وجود دارد.
بنابراین پویش های معرفت شناختی که ضامن استقلال و هویت رشته جامعه شناسی باشد، می تواند مورد توجه اندیشمندان جامعه شناسی قرار گیرد؛ ولی تکاپوهایی که متضمن خدشه به استقلال این رشته باشد و یا معیارهای علمی را زیر پا بگذارد، نمی تواند با اقبال جامعه شناسان مواجه شود. میزان کم موفقیت و عدم استقبال اجتماع علمی از کارهایی که معیارهای علمی جامعه شناسی را در نظر نگرفته و رعایت نکرده اند شاهد این مدعاست. بنابراین در اجتماع علمی زمانی می توان از ارتباط به معارف دیگر سخن گفت که بتوان از این طریق بر غنای مفهومی و تبیینی رشته مورد نظر افزود، نه این که بخواهیم با ایجاد ابهامات و مرز شکنی خواسته یا ناخواسته هویت آن رشته را مخدوش کنیم.
به این ترتیب در صورتی که می توان از نسبت و رابطه بین این دو معرفت صحبت کرد که این دغدغه ها و اصول رعایت شود. برای یک رشته علمی، همانند جامعه شناسی، رعایت بی طرفی علمی و واقع گرایی حکم ستون هایی را داراست که در یک بنا در نظر گرفته می شود، که برچیدن آنها به معنای فروپاشی آن بنا خواهد بود. تسلط معرفت قرآنی، با ویژگی هایی که برای آن برشمردیم، چیزی جز اضمحلال جامعه شناسی، با در نظر گرفتن الگوهای مطلوب و ارزشی آن، را در پی نخواهد داشت.
از سوی دیگر، تسلط ویژگی های معیار جامعه شناسی برای معارف قرآن هم سود بخش نخواهد بود و می تواند معنویت مندرج در این معارف را با نسبی گرایی ایمان و یقینِ مورد انتظار در معرفت قرآنی مخدوش نماید.
با توجه به این شواهد، تاریخی و معرفت شناختی، به نظر می رسد دیدگاهی که در این مقاله ابراز شده است از استحکام منطقی کافی برخوردار باشد. بر این اساس چشم اندازی که برای رابطه بین قرآن و جامعه شناسی می توان در نظر گرفت بایستی این ویژگی ها و خصوصیات ارائه شده در این نظر را در نظر بگیرد، یعنی دیدگاه تقریبی-تعاملی، که ضمن استقلال معرفت شناختی هر کدام زمینه برای تبادل و بهره مندی دو سویه فراهم آید، تا نتیجه مطلوب از این گونه مباحث حاصل شود.
در انتهای این بحث لازم است به این موضوع هم اشاره شود که در صورت نگاه تعاملی بین این دو معرفت چه زمینه های مساعدتی می توان انتظار داشت. بحث پایانی این مقاله می کوشد این زاویه از بحث را تصریح بخشد.

مساعدت قرآن به جامعه شناسی

قرآن، به عنوان یک منبع وحیانی سترگ و بی بدیل سرشار از آگاهی هایی است که از جهات گوناگون می تواند مورد استفاده جامعه شناسی قرار بگیرد. نمونه هایی از مساعدت های قرآن به جامعه شناسی عبارتند از:

1) مساعدتهای نظری

جامعه شناسی را به لحاظ معرفتی بایستی یک سازه مرکب در نظر بگیریم که از مرتبه های مختلفی تشکیل شده است، برخی از این مراتب در خود رشته جامعه شناسی جای می گیرند، ولی برخی دیگر در خارج از آنها. کمک های نظری قرآن به جامعه شناسی در مرتبه اول به مراحل پیش جامعه شناسی(10) است مرحله ای که جامعه شناسی با قبول پیش فرض هایی(11) وارد پرسش از آنها نمی شود پیش فرض ها ناظر به موضوعات بنیانی مختلفی می تواند باشد؛ نگرش به انسان(12)، نوع نگاه به هستی(13)، و نگرش معرفت شناختی(14) سه وجه این مباحث پایه ای را شکل می دهند.

جامعه شناسی
انسان شناسی
هستی شناسی
معرفت شناسی
روند ظهور روند تکوین
جامعه شناسی جامعه شناسی
در ایران در غرب

ارزشهای اساسی

نمودار2- روند تکوین جامعه شناسی در غرب و ایران
معمولاً در مباحث شناختی درباره این مباحث صحبت جدی و اساسی صورت نمی گیرد، بلکه مبتنی بر قبول پیش فرض هایی، برگرفته از یک دیدگاه فلسفی بنای یک نظریه جامعه شناختی گذارده می شود. بر این اساس می توان گفت صحبت درباره سه موضوع بنیادی و پیش جامعه شناسی در جای دیگر و در مباحث فلسفه سیاسی- اجتماعی انجام می شود. علاوه بر این ورود فلسفی به مباحث ارزشی در حوزه مزبور نه تنها مذموم نیست، بلکه بهترین جا برای منطقی و مستدل کردن ارزشها همین حوزه است، ولی طرح این مباحث در بستر جامعه شناسی نمی تواند پذیرفتنی باشد.
نظریه های موجود جامعه شناسی مولود و محصول صدها سال تکاپو در این حوزه هستند، و مسیر خود را با عبور از مراتب معرفتی مزبور گذرانده اند. حال اگر گفته می شود که نظریه های جامعه شناسی غربی هستند با توجه به فرایند فوق این امر پذیرفتنی است؛ ولی ورود به عرصه علم با مختصاتی که برای آن در نظر گرفته شد ویژگی غیر متعین به لحاظ زمانی به علم می دهد؛ دیگر نمی توان صحبت از علم غربی یا شرقی کرد. بلی علوم انسانی جدید چون برآمده از ارزشهای بنیادی غرب هستند و با فلسفه سیاسی غرب خود را به مرحله علمی رسانیده اند صبغه ی غربی به خود گرفته اند، که این جزء خصوصیات هر تولیدی است که تولیدکننده می تواند برخی از خصوصیات خود را در آن ملحوظ نماید. زمانی هم ما می توانیم در نظریه ها رنگ و بوی قرآنی را ملاحظه کنیم که مبتنی بر ارزش های مورد تأکیدمان در جایی دیگر، و نه در جامعه شناسی، بتوانیم نظریه فلسفی داشته باشیم و این مباحث آن قدر پر دامنه و قوی مطرح می شود که امکان طرح نظریه جامعه شناختی از آن مباحث فراهم شود.
طبیعی است نظریه ای که به این ترتیب تولید شود، علاوه بر این که می تواند رنگ قرآنی داشته باشد، در عرصه علمی هم مورد پذیرش قرار می گیرد، چرا که اصول علمی کار تولید نظریه را رعایت کرده است. البته در واقعیت این اتفاق تاکنون نیفتاده است، و همان گونه که در نمودار2 مشخص شده است جامعه شناسی که امروزه در ایران با آن مواجه هستیم به لحاظ تاریخ اندیشه ورزی از پشتوانه بومی برخوردار نیست و صرفاً در حد یک «مصرف کننده» جامعه شناسی محسوب می شود؛ اما تولید جامعه شناسی فرایند بسیار سخت و مبتنی بر جبران عقب ماندگی های نظری است.
البته این تکاپوی معرفتی کار جامعه شناسان متعارف نمی تواند باشد. جامعه شناسانی که به این کار علاقه نشان می دهند، در واقع یک مرحله بازگشت معرفتی به حیطه ی دیگر می یابند، که باعث دور شدن از اصول متعارف جامعه شناسی خواهد شد؛ ولی در هر صورت پرداختن به این مباحث ضروری و لازم است، مشروط بر این که این مباحث بیشتر صبغه ی فلسفی دارد؛ و بر این اساس بایستی هنجارهای مورد قبول آن حوزه بایستی رعایت گردد. یک جامعه شناس نمی تواند نام جامعه شناس بر خود بگذارد ولی فلسفی حرف بزند.
بر اساس مباحث مزبور، قرآن به عنوان یک منبع معرفتی ارزشی و جهت دار در این جایگاه، مرحله «پیش جامعه شناسی» می تواند مورد استفاده جامعه شناسی، قرار گیرد؛ به این معنا که از منبع مهم ارزش گرای قرآن برای تدوین مبادی فلسفی و پیش جامعه شناس می توان استفاده کرد. به ویژه اگر جامعه شناسی را به سه بخش تحلیل نظری، تحلیل تاریخی، و تحلیل تجربی تقسیم کنیم، بیشترین استفاده از این مباحث در گونه اول و تا حدودی در حالت دوم می تواند محقق شود.

2) سنخ شناسی

در مباحث قرآنی از وضعیت های اجتماعی، تاریخی، انسانی مختلف، روابط، گروه ها و عناصر مهم اجتماعی دیگر سخن به میان آمده است. که می تواند با تأمل و بررسی آنها سنخ شناسی های مبتنی بر تیپ ایده آل(15) بدست آورد. تیپ های ایده آلی که به شناخت و تحلیل بهتر واقعیت های اجتماعی می توانند کمک می کنند و بر غنای جامعه شناسی بیفزایند. استفاده از ابزار مفهومی، که دستاورد «وبر» برای جامعه شناسی است، و به عنوان یک سنت پذیرفته شده در جامعه شناسی شناخته می شود، خود در رشد تبیین جامعه شناختی مؤثر بوده است و یا استمداد از معارف قرآن و تنوع مباحثی که مطرح می نماید، به نظر می رسد که می توان بسط بیشتری بر این تیپ های ایده آل، به عنوان ابزارهای شناخت اجتماعی، بخشید. (16)

3) مفهوم سازی(17)

همانند مورد قبلی، با استفاده از مفاهیم قرآنی می توان دقت و تأمل بیشتری بر مفاهیم جامعه شناسی داشت و در این زمینه بر غنای مفهوم شناسی در مباحث جامعه شناسی افزود. در زمینه های گوناگونی در ادبیات قرآنی با دقت نظرهای قابل تأملی مواجه می شویم که از آن ها، به خصوص در مباحث معرفت شناسی و انسان شناسی می توان بهره گرفت.
بیان مبسوط مساعدت های قرآن به جامعه شناسی در مجال این مقاله نمی گنجد؛ ضمن این که خود به صورت جداگانه می تواند موضوع تحقیق مستقل در مسیر بسط موضوع کلی رابطه بین جامعه شناسی و قرآن هم قرار گیرد.

مساعدت جامعه شناسی به قرآن

در مباحث هرمنوتیک های متأخر، همچون گادامر(18) و ریکور(19) موضوعی که مورد تأکید قرار می گیرد نقش «تجربه جهان زیست» افراد در تفسیر آنها از متن است (Penner,2000,57,71). بنابراین دیدگاه هر فرد با تجربه متفاوت تفسیر متفاوتی هم خواهد داشت. از این موضوع در زمینه های مختلفی می توان سود جست. از جمله در تفسیر قرآن نیز بنابراین آموزه می توان گفت افراد با پیشینه و آگاهی های جامعه شناختی می توانند، نسبت به کسانی که از این دانش بهره ای ندارند، تفسیرهای متفاوتی داشته باشند.
از سوی دیگر، بر پایه اعتقادات اسلامی، قرآن کتابی برای تمام اعصار و دوران است. طبیعی است متنی با این ویژگی بایستی واحد ظرفیتی باشد که با تحولات اجتماعی و تغییرات تاریخی قابلیت ادراک آن محفوظ بماند. پس استنتاجی که می توان نمود این است که درک و دانش افراد، با کسانی که می توانند مفسر قرآن باشد، در تفسیر آن ها از قرآن مؤثر است. بر همین اساس است که در عرف اسلامی افراد خاصی، با دارا بودن شرایطی می توانند قرآن را تفسیر کنند. در این زمینه که چه تفسیری پاسخگوی نیازهای جامعه اسلامی است «صدر» با طرح موضوع در قالب دو روش «تفسیر جزء به جزء» و «تفسیر موضوعی»، بر این باور است که امروزه نیاز ما از طریق شیوه تفسیر موضوعی قابل تأمین است، و شیوه تفسیر جزء به جزء نه تنها گره ای از مشکلات حل نمی کند، بلکه تکرار مکررات است و خالی از هرگونه ابداع و نوآوری است. (20)
«استنطاق» به معنای باز پرسیدن و به سخن آوردن، واژه مورد استفاده صدر، با الهام از بیان حضرت امیر علیه السلام، برای تفسیر موضوعی است (همان، 50). به لحاظ معرفتی طرح پرسش های مناسب و مبتنی بر نیازها در صورتی مفید و اثربخش است که با آگاهی کافی صورت پذیرد. درک جامعه شناختی می تواند با شناخت صحیح از نیازها بهترین درخواست را از متن داشته باشد. بر این اساس بین درخواست کننده ای که مقتضیات زمان را درک می کند و کسی که زمانه خویش را نمی شناسد تفاوت وجود دارد. حاملان دین در صورتی که به نیازهای زمانه پاسخ ندهند با فاصله گرفتن نسل ها و مخاطبان مواجه می شوند.
در واقع شیوه تفسیر موضوعی حالتی از تفسیر است که مفسر با دانش و آگاهی از وضعیت جامعه، در زمینه های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، روی به تفسیر می آورد. بنابراین دانش جامعه شناختی، بنا به خط مشی واقع گرایانه خود، به مفسر کمک می کند که تا به نحو واقع بینانه تری از متن تفسیر به عمل آورد. یا به عبارت دیگر، ارتباط وثیق با مخاطب، و بین متن قرآن و متن اجتماعی، در صورتی برقرار می شود که این دو برای هم آشنا باشند. افراد در دوره های تاریخی جدید اگر احساس نزدیکی با متن قرآن نمایند بسیار راحت تر با آن ارتباط برقرار می سازند تا عکس این حالت، یعنی نتوانند قرآن را درک کنند. برای همین است که علامه طباطبایی در جایی می فرماید که با توجه به سرعت تغییرات اجتماعی در دوره معاصر ما هر دو سال نیازمند یک تفسیر جدید از قرآن هستیم. (21)
بنابر موارد فوق جامعه شناسی، به عنوان رشته علمی که دارای کاربردهای فراوان اجتماعی است، ابزار مهم برای فهم بهتر قرآن، در ارتباط با آن چه که مورد نیاز بشر امروزی است، و یا برقراری ارتباط بهتر با نسل امروز نیاز است می تواند مورد استفاده جامعه شناس قرار گیرد. علاوه بر این علم جامعه شناسی با تبیین روابط اجتماعی بین افراد دست مایه ای برای مفسر فراهم می کند که از طریق آن بهتر می توان پیام قرآن را درک کرد. این که به صورت دقیق بخواهیم مشخص کنیم در چه زمینه هایی جامعه شناسی می تواند به فهم بهتر قرآن مساعدت نماید، همانند بند قبلی، خود نیازمند مطالعه جداگانه ای است که فرصت این مقاله برای آن مناسب نیست.
در انتها، به طور خلاصه باید گفت که این مقاله کوشیده است فضای ارتباطی بین قرآن و جامعه شناسی را روشن سازد و از امکان ها صحبت نمود. این که در واقع چه اندازه از این امکان ها را می توان محقق ساخت به همت و پستکار عالمانه محققان علاقه مند بستگی دارد، که هم دل در گرو قرآن دارند و هم از علوم روز نمی خواهند غافل بمانند. به امید این که مقاله حاضر برای این گروه قابل استفاده باشد.

پی نوشت ها :

1- استادیار جامعه شناسی- دانشگاه امام حسین علیه السلام
2- م ش با: آرون، 1366، 84؛ همیلتون، 1377، 2
3- Polarize
4- مطهری، 1362، 89
5- اشاره به «نامه ی امام به روحانیت، 1367/12/3»..
6- نمونه ای از این مباحث را در جایی دیگر به صورت مبسوط آورده ام. ن ک به: میرسندسی، 1383.
7- چنان که در آرای اگوست کنت می توان دید. برای نمونه ن ک به: آرون 1366.
8- در بحث نیهیلیسم، یا نیست گرایی اروپایی نیچه چنین تعبیری مشاهده می شود. ن ک له: نیچه، 1377.
9- شایگان، 1378، 9-47
10- Pre sociology
11- Assumption
12- Anthrology انسان شناسی
13- هستی شناسی. Ontology
14- Epistemology
15- Ideal type
16- برای نمونه از مباحثی که به این نحو می توان استفاده کرد ن ک به: حامد مقدم، 1365؛ رادمنش، 1361
17- Conceptualization
18- Gadamer, Hans-George
19- Ricoeur, Paul.
20- صدر، 1369، 68-46
21- این مطلب را چندین سال پیش در روزنامه اطلاعات از ایشان خوانده ام، ولی تاریخ آن را به طور دقیق به یاد ندارم.

منابع تحقیق :
1. آرون (1366) ریمون؛ مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی؛ ترجمه ی باقر پرهام؛ تهران: آموزش و انقلاب اسلامی، ج1، چ4.
2. اینگهارت (1373) رونالد؛ تحول فرهنگی در جامعه ی پیشرفته صنعتی؛ ترجمه ی مریم وتر؛ تهران: کویر.
3. حامد مقدم (1365) احمد؛ سنتهای اجتماعی در قرآن کریم؛ مشهد: آستان قدس رضوی.
4. حائری (1378) عبدالهادی؛ نخستین رویاروییهای اندیشه گران ایران با دورویه تمدن بورژوازی غرب؛ تهران: امیرکبیر، چ3.
5. رادمنش (1361) عزت الله؛ قرآن جامعه شناسی اتوپیا؛ تهران: امیرکبیر.
6. زیباکلام (1374) صادق؛ ما چگونه ما شدیم؟ تهران: روزنه.
7. شایگان (1378) داریوش؛ آسیا در برابر غرب؛ تهران: امیرکبیر، چ3.
8. صدر (1369) محمدباقر؛ سنت های اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن؛ ترجمه حسین منوچهری؛ تهران: رجاء.
9. طباطبایی (1373) سید جواد؛ زوال اندیشه سیاسی در ایران؛ تهران: کویر.
10. مطهری (1362) مرتضی؛ آشنایی با علوم اسلامی؛ قم: دفتر انتشارات اسلامی.
11. میرسندسی (1383) سید محمد؛ مطالعه ی میزان و انواع دینداری دانشجویان؛ تهران: دانشگاه تربیت مدرس، رساله دکترای جامعه شناسی.
12. نیچه (1377) فریدریش؛ اراده ی معطوف به قدرت؛ ترجمه ی محمد باقر هوشیار؛ تهران: فرزان، چ2.
13. همیلتون (1377) ملکم؛ جامعه شناسی دین؛ ترجمه ی محسن ثلاثی؛ تهران: تبیان.
14. Penner (2000)Hans H: "Interpretation"; in: Guide to the study of religion; Willi Braun and Russell T. McCutcheon; New York: Cassell.

منبع مقاله :
(1388)، مجموعه مقالات قرآن و جامعه شناسی(2)، تهران، سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، مؤسسه نشر شهر، چاپ اول.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط