هر یک از این عناوین به زاویه ای از جوهره ی این جریان ها اشاره دارد و شاید یکی از راه های شناخت این جریان ها، عناوینی است که درباره آنها داده شده است، چرا که «اسامی» راهی به شناخت «مسمّی» هستند.
در این یادداشت می خواهیم تصویری کلی و جامع از این جریان های معنوی برای مخاطب فهیم ارائه کنیم.
این جریانها که به لحاظ تعدد و تنوع چشم همگان را به خود خیره کرده است، عمدتا با محوریت یک شخصیت کاریزما شناخته میشوند. مهمترین مدعیان معنویت و عرفان جدید در دنیا از این قرار است: راجنیش اشو، سای بابا، اکنکار، کارلوس کاستاندا، کریشنا مورتی، یوگاناندا، پائولو کوئیلو و…
این شخصیت ها یا جریان ها مدعی هستند با ارائه تکنیکها و نسخههایی عملی و کاربردی انسان معاصر را از أمراضی که دامنگیر اوست ( افسردگی، تنهایی، اضطراب، امور جنسی و…) نجات داده و او را به ساحل آرامش، خوشبختی و کامیابی میرسانند.
نام دیگر این معنویتهای نوظهور «عرفانهای بدلی» است. زیرا مدعیان معنویت در این فرقهها با نگاهی به مهمترین تعالیم ادیان بزرگ مثل ایمان به خدا، معاد، دنیاگریزی، انجام تکالیفی چون نماز، حج و روزه و… با حذف یا تحقیر این تعالیم، دستورالعمل های دیگری به مخاطبان خود توصیه میکنند:
بدل سازی عرفان ها
۱- آنها به جای ایمان به خدا و خود، تنها ایمان به خود و کشف الوهیت درون انسان را توصیه میکنند. (تحول درون)
۲- آنها به جای اعتقاد به معاد، اعتقاد به آموزه ناموجه تناسخ را معرفی میکنند. (تناسخ)
۳- آنها به جای انجام نماز و عبادات، به انجام مراقبههای بیروح و گاه دشوار فرا میخوانند. (مراقبه)
۴- آنها انسان را به جای عشق متعالی و برتر، به عشق زمینی و فروتر، و یا حداکثر عشق انسانی (نه الهی) دعوت میکنند. (عشق)
۵- آنها به جای دعوت به تفکر و اندیشه، مخاطبان را به توقف اندیشه و استدلال فراخوانده و آن را مانع معنویت میدانند. (خردستیزی)
۶- آنها به جای توجه انسان به دستورات اخلاقی و انسانی، بر توصیه های مادی و لذتگرایانه تاکید دارند. البته در این دو بخش اخیر حساب برخی چون سای بابا جداست. (دنیاگرایی)
۷- آنها برای جذابیت مکتبشان آمیزهای از آموزههای ادیان و مذاهب را در میان جملات خود آمیختهاند. (التقاطی از ادیان)
۸- آنها «ایمان دینی» را که متعلق آن خداوند و رسولان اوست، در حد ایمان شاگرد و مرید به استاد و شیخ و مراد، تنزل داده اند. در این میان شاگرد، هیچ اراده و اختیاری از خود ندارد جز تسلیم بی چون و چرا در برابر استاد. (رابطه مریدی و مرادی)
۹- آنها میکوشند تا تعلیمات خود را در قالبی روان و عامه پسند (رمان، هنر و سینما) گسترش دهند. (فعالیت جهانی و هنری)
۱۰- آنها به جای پرداختن به مباحث تئوری و نظری، با ارائه تکنیکها، نسخههای عملی و کاربردی برای بیماریهای مادی و روانی انسان ارائه میکنند. (کاربردی و عملی)
ویژگی های معنویت های نوظهور
- معنویتی که در آن خدا (کلیسا) و معاد نباشد. = معنویت منهای خدا و معاد؛
- معنویتی که بدون زحمت و تکلیف باشد. = معنویت منهای شریعت؛
- معنویتی که با لذات مادی سازگار باشد. = معنویت سکولاریستی؛
- معنویتی که اصالت را به انسان بدهد. = معنویت اومانیستی.
نویسندگان غربی، چون متوجه این عطش جوانان و مردم غرب شدند، فهمیدند باید تا میتوانند بنویسند. لذا در تمام عرصهها این معنویتنگاری گسترش یافت:
- معنویت در عرصه سینما (سینما ماوراء)
- معنویت در عرصه روان شناختی و فراعلم (ان. ال. پی، فنگ شویی، تجسم خلاق، معنویت وین دایر، آنتونی رابینز، واسوانی)
- معنویت در حوزه فراروان شناختی (مراقبههای ذهنی، ذن بودیسم، معنویت کریشنا مورتی، اشو، یوگا، تی. ام)
- معنویت در عرصه روان درمانی (رنگ درمانی، نور درمانی، موسیقی درمانی، مغناطیس درمانی، ازدواج درمانی، هنر درمانی و…)
- معنویت در عرصه فرقهسازی در ادیان (فرقههای انحرافی. اکنکار، سای بابا، رامالله، اشو، ذن بودیسم)
- معنویت در عرصه هنر، معماری، و ادبیات (پائولو کوئیلو، فنگشویی)
- معنویت در عرصه طبیعت و صنعت (سرخپوستی، تولتک، سو، ساحری کاستاندایی، ان. ای، شمنیزم و…) (ر.ک: محمدتقی فعالی، آفتاب و سایه ها)
دهه هفتاد در کشورمان زمانی است که این جریانها در قالب کتاب و لوح فشرده بروز و ظهور پیدا کردند و در دهه هشتاد در قالب انجمن ها و جلسات و حلقه های معنوی شکل یافتند.
پس از اینکه عرفان های نوظهور در ایران ظهور و بروز یافتند و برخی از مردم و جوانان به آثار آنها اقبال و اشتیاق نشان دادند، بلکه انجمن هایی در پیاده کردن نسخههای آنها فعال شدند، موضع فعالان فرهنگی و پژوهشگران دینی در قبال این جریانها متفاوت و بلکه متناقض بود:
- برخی به دیده کاملاً مثبت نگریسته و آنها را عارفان واصل انگاشته و نسخه های آنها را مفید به حال جوانان شمردند.
- برخی دیگر با نگاه کاملاً منفی نگریسته و آنها را آلت دست استکبار و فراماسونری در ایران تلقی کردند.
- عدهای دیگر راهی میان ایندو پیش گرفتند و عرفان ها را محصول بحران روانی و معنوی دنیای معاصر دانسته و اقبال به آنها را به صورت کاملا طبیعی ارزیابی کردند و با لحاظ نقاط منفی تعالیم ایشان، در مجموع آنها را مفید ارزیابی کردند.
نگارنده هیچ یک از این سه نگاه را در تحلیل مسائل فرهنگی و اجتماعی، کارگشا و مؤثر ندانسته و بلکه گاه شروع از این نقطه و با این عینک را آسیبزا میداند.
به نظر میرسد در مباحث اجتماعی و فرهنگی بیش از اینکه به مبدا و خاستگاه جریانها تمرکز کنیم باید به مقصد و لوازم و تبعات آن متوجه باشیم تا تدابیر و برنامهریزی لازم را داشته باشیم. متاسفانه در کشور ما تا یک جریان فرهنگی، اجتماعی و حتی علمیِ زاویهدار سر بلند میکند، سریع آنرا جریان سیاسی انگاشته و او را به ایادی استکبار متصل میکنیم و او را از چشم ها می اندازیم ولی از جاذبه ها و امتیازات آن غفلت میکنیم، پس از مدتی متوجه میشویم همان جریان علمی، فرهنگی و اجتماعی به صورت قارچ وار رشد کرده و در میان مردم و جوانان موثر واقع شده است.
تازه به فکر مبارزه فرهنگی و علمی می افتیم. روشن است که این پدیده در فعالیت های فرهنگی و اجتماعی کشور یک آسیب است. حرف اصلی نگارنده در یک جمله این است که پیش از اینکه این جریانها را یک تهدید بدانیم باید یک فرصت تلقی کنیم. اگر فرصت است پس باید به لوازم علمی و فرهنگی عرفانهای نوظهور توجه کرده و از خود بپرسیم که تعلیمات آنها را چه آسیبی می تواند به «ایمان دینی» وارد کند؟!
آیا تعالیم و نسخه های آنها با روح اسلام و قرآن سازگار است؟ اسلام دعوت به علم، عقل، ایمان به خدا و معاد و نیز عمل به وظایف دینی دعوت میکند، آیا این جریانها در همین راستا هستند یا زاویه دارند؟!
مخاطرات جدی جریان های انحرافی
اگر با این نگاه به جریانهای فکری، سیاسی و فرهنگی و معنوی بنگریم متوجه خواهیم شد که برخی مکاتب و فرقه های انحرافی در کشور اسلامی، خواه یا ناخواه بخشی از تفکر اصیل دینی و اسلامی را نشانه گرفتهاند:
عرفانهای نوظهور، به بهانه عرفان، رویکرد عقل ستیزانه و شریعت گریزانه دارند.
تصوف فرقه ای، به بهانه معنویت، رویکردی فقه و مرجعیت گریزانه دارند.
کثرتگرایی دینی، رویکردی ایمان گریزانه دارد.
بهائیت به بهانه تثبیت خود، رویکرد اسلام ستیزانه دارد.
وهابیت به بهانه باور توحید، رویکرد شیعه ستیزانه دارد.
شیطان گرایی به بهانه ستیز با مسیحیت، رویکرد دین ستیزانه دارد.
و فرماسونری، در حقیقت ریشه همه ضد فرهنگها و ریشه همه جریانات فوق به شمار میرود. (جریان شناسی ضد فرهنگها، ص ۳۲۱ – ۵۳٫)
این درک تهدید بود اما فرصت چیست؟
فرصت برای مبلغان دینی و فعالان فرهنگی و مسئولان کشور این است که برای رهایی جوانان از آفات و تبعات این جریانها باید درست از مسیری که این جریانها وارد شده اند، به اصلاح و مبارزه پرداخت. مثلا مبلغان و روحانیون باید ابعاد معنوی و عرفانی دین را بازگو کنند، مفسران قرآن، تفسیر آیات معنوی و عرفانی قرآن را آغاز کنند. کارگزاران و سیاستمداران، به وظیفه خدمت به مردم پرداخته و از سیاست زدگی و سیاست بازی پرهیز کنند.
اساتید اخلاق و عرفان، معنویت اسلامی را به زبان ساده و روز تبیین کرده و آنرا از حالت رمزآلودگی بیرون کنند. البته اگر کسانی «سبک زندگی دینی» را بر اساس آموزه های اسلام، طرح و پی ریزی کنند و آن را در اختیار مردم و جوانان قرار دهند، خود به خود همه شبهات و گرایشات انحرافی را در خود هضم و دفن خواهد کرد.
البته این پیشنهاد که از سوی رهبر اندیشمند انقلاب مطرح شد، باید از حالت ژورنالیستی و عامیانه که از سوی برخی روزنامه ها و فعالان فرهنگی بیان میشود، خارج شده و کار به دست گروهی از متفکران طراز اول دینی سپرده شود.
اکنون با این تصویر، به بررسی ابعاد مختلف این جریانها می پردازیم تا مخاطب فرهیخته به ویژه جامعه زنان کشور که بیشترین مخاطره متوجه ایشان است، بتوانند تصویری روشن از آنها داشته باشند.
ادامه دارد...
منبع مقاله : سایت ادیان نیوز
/ج