نویسندگان: دکتر مریم رسولیان- دکتر راضیه صالحیان
برای این که رفتار هم دلانه شکل بگیرد، فرد سه مرحله ی کلی را در درون خود پشت سر می گذارد:
1- مشارکت هیجانی:
مشاهده ی درد و ناراحتی دیگران، منجر به ایجاد هیجانات قوی در شخص می شود. گاهی این درد چنان می تواند تسری یابد که گویی خود شخص آن درد و رنج را تجربه کرده است.2. توجه به مسئله از دریچه ی نگاه دیگران:
همانند سازی فرد با دیگران باعث ناراحتی طرف مقابل می شود، اما بهترین پاسخ به ناراحتی دیگران، ناراحت شدن نیست، بلکه آرام کردن آن هاست. بنابراین لازم است که فرد هم دلی کننده از دریچه ی دید فرد مشکل دار به مشکل نگاه کند، انگار که عینک او را به چشم زده است. او می داند که مشکل پیش آمده، مربوط به خود او نیست و در واقع اگر عینک را بردارد، جور دیگری خواهد دید.3. تنظیم هیجان:
در این مرحله، شخص هیجانات خودش را تنظیم می کند و ناراحتی را از خود دور می کند. بدون تنظیم هیجان، او نمی تواند به درستی مشکل را تجزیه و تحلیل و به دیگران در حل مسئله شان کمک کند.در عمل چگونه هم دلی کنیم؟ (دستور العملی گام به گام)
شاید به نظر آسان برسد که بخواهیم با دیگران در موقعیت های گوناگون هم دلی نشان دهیم، اما در عمل وقتی در موقعیت قرار می گیریم، دقیقاً نمی دانیم که چه باید بکنیم. دراین جا اصول هم دلی را به شکلی عملی و گام به گام همراه با مثال شرح می دهیم:گام اول:
مشاهده ی فردی است که مشکل دارد. باید در مواجهه با این فرد، به درد دل هایش با دقت گوش دهیم، به خصوصیات حرف زدن او (تن صدا، لحن صحبت کردن، مکث ها و...) توجه کنیم، به تغییرات صورت او نگاه کنیم و حرکات بدنش را زیر نظر داشته باشیم. از آن جا که هم دلی، تشخیص و درک هیجان دیگران است، رسیدن به هم دلی بدون مشاهده و درک هیجانات دیگران است، رسیدن به هم دلی بدون مشاهده و درک هیجانات دیگران غیرممکن است. برای توضیح بیش تر به چند مثال توجه کنید.مثال اول:
فردی را تصور کنید که به نظر ناآرام می رسد، چشمانش به طور قابل توجهی گشاده شده است، دستانش را به هم می مالد، مرتباً لبانش را می گزد و با نگرانی به تلفن یا آیفون نگاه می کند.مثال دوم:
فردی است که با صدای بلند صحبت می کند، صدایش می لرزد، تند و با فشار حرف می زند و پرخاش می کند.مثال سوم:
فردی است که دستانش را به هم فشار می دهد، مرتب می نشیند و باز بلند می شود، پرونده ها را محکم روی میز می کوبد، به لحاظ جسمانی نیز راحت و عادی به نظر نمی رسد.مثال چهارم:
فردی است که لحنی گله مند دارد، پکر به نظر می رسد و مداوم شکوه می کند که «این وظیفه ی پدر و مادر است که از فرزندان شان حمایت مالی کنند، و گرنه که به آن ها پدر و مادر نمی گویند.»گام دوم:
تشخیص حالت هیجانی فرد است؛ اکنون که با دقت و هشیاری حرکات فرد را زیرنظر گرفته ایم، لازم است بر اساس مشاهدات خود حالت هیجانی فرد را نیز تشخیص دهیم؛ به عبارتی، باید بفهمیم حالت او را چه طور می توانیم توصیف کنیم: آیا او ناراحت، عصبانی، مضطرب، نگران، وحشت زده، ناامید، درمانده و...است؟برای نمونه، درباره ی حالات افراد در مثال های بالا، بی درنگ متوجه می شویم که:
فرد اول، مضطرب و نگران است
فرد دوم، ناراحت است.
فرد سوم، خشمگین است.
فرد چهارم، ناراضی است.
گام سوم:
یافتن موضوعی است که باعث ایجاد این حالت هیجانی شده است. بعد از تشخیص هیجان و احساس درونی دیگران (گام اول و دوم)، اکنون ضروری است که بفهمیم چه مسئله ای باعث تجربه ی این حالات شده است (گام سوم).هم دلی کردن کامل چیزی بیش تر از تشخیص حالات هیجانی دیگران را می طلبد.
از آنجا که هیجانات به اشیا یا موضوعات و افراد معطوف می شوند، فرد هم دلی کننده باید بفهمد شیء یا شخص یا موضوعی که باعث ایجاد چنین احساسی در فرد شده، چه بوده است؟
این موضوع می تواند یک ذهنیت باشد (در مثال اول، نگرانی از احتمال بروز حادثه برای همسری که دیر کرده است)؛ یک باور باشد (در مثال دوم، آدم باید وقت شناس باشد و هرگز بدقولی نکند؛ فردی دیگر باشد (در مثال سوم، عصبانیت از همکاری که چند روز است سرکار نیامده و کارهایش مانده است)؛ یک توقع باشد (در مثال چهارم، انتظار این که پدر هزینه ی تعمیر ماشین را که خراب شده است، بپردازد)»
گام چهارم
پیدا کردن زمینه ی هیجانی ای است که در پس موضوع وجود دارد؛ یعنی این که بفهمیم کدام جنبه از آن مشکل یا موضوع است که روی فرد اثر گذاشته است.توجه کنید یک مسئله یا موضوع می تواند به دلایل مختلفی باعث نگرانی و ناراحتی دیگران شود و ما باید بفهمیم کدام دلیل است که باعث ناراحتی آن ها شده است.
برای روشن تر شدن مسئله به مثال های زیر توجه کنید:
مثال اول: خانم نگران دیر رسیدن همسر به منزل است، چون:
- فکر می کند شاید او معتاد شده باشد.
- فکر می کند مبادا حادثه ای یا تصادفی برای او پیش آمده باشد.
- فکر می کند نکند پای زن دیگری در میان است.
مثال دوم: فرد از سر موعد نرسیدن به قرار ناراحت است.
آدم باید وقت شناس باشد و هرگز بدقولی نکند چون:
- به نظر او همه وقتی قرار می گذارند، باید سروقت حاضر شوند.
- حالا که سر وقت نرسیده، همه فکر می کنند که او بی نظم و مسئولیت ناپذیر است.
- این مسئله به شخصیت شغلی و اجتماعی او لطمه زده است.
مثال سوم: فرد از همکارش عصبانی است، چون:
- او مجبور است همه ی کارهای همکارش را نیز انجام دهد.
- او هم می خواسته مرخصی برود، اما چون همکارش مرخصی گرفته به او مرخصی نداده اند.
- مراجعان مرتب از او می پرسند همکارش کی برمی گردد و او از تکرار این جواب برای همه خسته شده است.
مثال چهارم: فرد از پدرش عصبانی است، چون:
- بدون ماشین به کارهایش نمی رسد و پدرش باید به دادش برسد.
- مجبور است تمام پس انداز خود را خرج تعمیر ماشینش کند.
- مجبور است برای تعمیر ماشین از دوستش پول قرض بگیرد.
گام پنجم:
توجه به خصوصیات شخصیتی و زمینه ی فرهنگی - اجتماعی افرادی است که با مسئله ای روبه رو شده اند. فرد هم دلی کننده باید متوجه شود این عوامل چگونه روی طرز تلقی و تجزیه تحلیل افراد از مسائل زندگی شان، اثر می گذارد.برای درک بهتر این مرحله به مثال های زیر توجه کنید:
مثال اول:
- زن از این که همسرش دیر به منزل بر می گردد، نگران است و فکر می کند که نکند همسرش تصادف کرده باشد، چون او اصولاً همیشه آدم نگران و مضطربی است.- از این که همسرش دیر به منزل برمی گردد، نگران است و فکر می کند که نکند همسرش معتاد شده باشد، چون از بچگی همیشه شنیده است مردی که دیر به خانه برمی گردد، احتمالاً معتاد شده است.
- از این که همسرش دیر به منزل برمی گردد، نگران است و فکر می کند احتمالاً همسرش با زنان دیگر ارتباط دارد، چون او اصولاً فردی شکاک و بدبین است
مثال دوم:
- فرد از این که به موقع سر قرار حاضر نشده ناراحت است، چون دیگران او را همیشه فردی وقت شناس و منظم می دانند و او نمی خواهد حسن نظر دیگران را از دست بدهد.- فرد از این که به موقع سر قرار حاضر نشده ناراحت است، چون حالا دیگران روی قول های او حساب نمی کنند و ارتباط شان را با او کم می کنند و برای او حفظ دوستانش خیلی اهمیت دارد.
- فرد از این که به موقع سر قرار حاضر نشده ناراحت است، چون او رئیس اداره بوده و در فرهنگ جامعه ی او، اگر رئیس اشتباهی بکند که کارمندان دیگر هم می توانند همان اشتباه را مرتکب شوند.
مثال سوم:
- فرد از این که همکارش چند روز مرخصی رفته ناراحت است، چون فکر می کند دیگران همیشه می خواهند از او سوء استفاده کنند و کارهای شان را گردن او بیندازند.- فرد از این که همکارش چند روز مرخصی رفته ناراحت است، چون فکر می کند حق او بوده که به مرخصی برود؛ او اصولاً از آن دسته افرادی است که همیشه به خودش فکر می کند و برای خودش اولویت قایل می شود.
- فرد از این که همکارش چند روز مرخصی رفته ناراحت است، چون از این که مراجعان دنبال همکارش می گردند و تا او از مرخصی برگردد کارشان لنگ می ماند، ناراحت است.
مثال چهارم:
- فرد از این که پدرش هزینه ی تعمیر ماشین را نمی پردازد ناراحت است، چون فکر می کند دیگران باید به او کمک کنند، حتی اگر مسئله ی پیش آمده به آن ها مربوط نباشد. او فردی است که همیشه دیگران را استثمار می کند.- فرد ناراحت است، چون او بسیار خسیس است و تمام درآمدش را پس انداز می کند و برایش خیلی سخت است که در چنین مواردی هزینه ای بپردازد.
- فرد ناراحت است، چون ایجاد ارتباط برای او راحت نیست و دوستان کمی دارد و حالا نمی داند از چه کسی می تواند پول قرض بگیرد.
البته روشن است که گاهی ما چندان با خصوصیات فردی دیگران آشنا نیستیم و چیزی از فرهنگ آن ها و نحوه ی تربیت خانوادگی و روحیه شان نمی دانیم، اما باید در کسب درک درستی از موقعیت آن ها سعی خود را بکنیم. خصوصاً در درک اعضای خانواده، بستگان و دوستان نزدیک مان که زمینه های فرهنگی مشترکی با آن ها داریم و با روحیات و دغدغه های شان آشنا هستیم، جایز نیست که بی توجهی نشان دهیم.
گام ششم:
دیدن دوباره ی مسئله با عینک دیگران است. پس از مرور ویژگی ها و دغدغه های تربیتی، فرهنگی و شخصیتی افراد، باید از نو احساس آن ها را در مقابل آن موقعیت خاص تعریف کنیم. در واقع ماجرا را از چشم آن ها ببینیم.گام هفتم:
ابراز و بیان این است که ما می توانیم احساسات دیگران را درک کنیم.مثلاً:
- به نظر می رسد شما خیلی نگران همسرتان هستید.
- می توانم بفهمم که اتفاق پیش آمده چه قدر ناراحت تان کرده است.
- می توانم درک کنم که چه قدر از دست همکارتان عصبانی هستید.
- می توانم درک کنم که برای شما قرض گرفتن از دوستان خیلی سخت است.
گام هشتم:
واکنشی نشان دهیم که مؤید این باشد که در ذهن مان فرد را سرزنش یا حتی قضاوت نمی کنیم و او مجاز است که چنین احساسی داشته باشد. مثلاً بگوییم: « طبیعی است که تحمل وضعیت پیش آمده برای شما خیلی سخت باشد.»گام نهم:
توجه به تلاش افراد در کنار آمدن با مشکل یا حل مسئله شان است. به عبارتی ما به اقدامات و تلاشی که آن ها برای حل مشکل خود انجام می دهند، توجه و علاقه نشان می دهیم.گام دهم:
پیشنهاد دادن راه حل یا شراکت در حل مسئله است، مثلاً به این شکل که: «بیا ببینیم می توانیم با هم راهی پیدا کنیم.»دراین جا برای وضوح بیش تر، یک بار دیگر بدون اشاره به مثال ها، گام های کلیدی هم دلی را به شکلی پیوسته مرور می کنیم:
1. مشاهده ی تغییرات هیجانی فرد.
2. تشخیص هیجان ایجاد شده در فرد.
3. تعیین موضوعی که باعث ناراحتی و هیجان فرد شده است.
4. یافتن هیجان پس زمینه ی موضوع پیش آمده.
5. توجه به خصوصیات شخصیتی و فرهنگی فرد.
6. درک موقعیت و موضوع از دید فرد.
7. ابراز این که دیگران را درک می کنیم.
8. مجاز دانستن احساس افراد و بیان آن.
9. توجه به تلاش افراد برای سازگاری یا حل مشکل پیش آمده.
10. پیشنهاد راه حل یا شراکت در مسئله.
مثال گام به گام:
1. علی از مدرسه برگشته، لباس هایش خاکی شده، چهره اش گرفته است و با صدایی آرام و خفه سلام می گوید.2. علی احتمالاً در مدرسه از چیزی ناراحت شده است.
3. علی ناراحت است، چون در مدرسه با دوستش دعوا کرده و از او کتک خورده است.
4. علت اصلی ناراحتی او این است که وقتی کتک می خورده، همه ی بچه ها و ناظم مدرسه او را دیده اند.
5. علی ناراحت است، چون وقتی دیگران دیدند که او کتک خورد، لابد فکر کرده اند که او آدم بی عرضه ای است و اصولاً بین بچه های مدرسه ی آنها وقتی کسی کتک می خورد برایش سرافکندگی دارد.
6. مادر علی موضوع را از دیدگاه علی درک کرده است.
7. مادر می گوید: «به نظر می رسد از این که در دعوا کتک خوردی خیلی ناراحت هستی، می توانم بفهمم.»
8. مادر می گوید: «طبیعی است که وقتی بچه ها تو را دیدند، خیلی خجالت کشیده باشی».
9. مادر می گوید: «فکر خوبی است که می خواهی به کلاس ورزش های رزمی بروی و خودت را قوی تر کنی.»
10. مادر می گوید: «بهتر است با هم ببینیم اگر کسی بخواهد به تو زور بگوید، چه کارهایی می توانی انجام بدهی».
منبع مقاله :
رسولیان، مریم، صالحیان، راضیه،(1389)، هم دلی، تهران: چاپ اول1390