(با تکیه بر زبان های فارسی و عربی)

بحران اصطلاح سازی در نقد ادبیات باستانی

اصطلاحات نقد ادبی ابزارهایی برای درک، مطالعه و خلق متون نقدی به شمار می روند. بر اساس این، هرگونه تلاش برای تصحیح، تدقیق، شیواسازی و آسیب شناسی در این حیطه، گامی برای افزایش غنای نقد ادبی است. امروزه، یکی
سه‌شنبه، 15 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بحران اصطلاح سازی در نقد ادبیات باستانی
بحران اصطلاح سازی در نقد ادبیات باستانی

 

نویسندگان: نرگس گنجی (1)، بتول باقرپور ولاشانی (2)




 

(با تکیه بر زبان های فارسی و عربی)

چکیده

اصطلاحات نقد ادبی ابزارهایی برای درک، مطالعه و خلق متون نقدی به شمار می روند. بر اساس این، هرگونه تلاش برای تصحیح، تدقیق، شیواسازی و آسیب شناسی در این حیطه، گامی برای افزایش غنای نقد ادبی است. امروزه، یکی از مشکلاتی که مانع توسعه ی دانش های نقدی و تقویت گفتمان نقد ادبی شده و در مطالعات مرتبط با نقد ادبیات شرقی از جمله ادبیات عربی بیشتر بروز یافته است، بحران و نابسامانی در معادل یابی واژگان تخصصی نقد ادبی است. این بحران که در حوزه ی نقد داستان بیشتر به چشم می خورد، ناشی از عوامل چندی است که وارداتی بودن دانش های نقد نو و گرته برداری از اصطلاحات لاتین از آن جمله اند.
موضوع این پژوهش، بررسی اجمالی مهمترین اصطلاحات کاربردی در نقد ادبیات داستانی است. مسائلی چون ناهماهنگی، نارسایی و ابهام در برخی از این اصطلاحات و نیز اصطلاح سازی های غیرتخصصی از مواردی است که این مقاله به آن می پردازد.
اهمیت و ضرورت این پژوهش از آنجاست که بررسی مشکلات موجود، اهمیت آسیب شناسی و آسیب زدایی از اصطلاحات این شاخه ی مهم ادبی را بیش از پیش آشکار می کند و موجب تقویت گفتمان نقد ادبی می شود.
کلیدواژه ها: نقد ادبی، اصطلاح شناسی، ادبیات داستانی.

1. مقدمه:

نقد ادبی شاخه ی مهمی از مطالعات ادبی است که به بررسی، تحلیل و ارزیابی آثار ادبی بر اساس ابزارهای علمی و فنی کارآمد می پردازد. این شاخه چه بسا که به یاری ذوق و استعداد ناقدان از رموز اعتلای اثری پرده برمی دارد و حیاتی جاودانه به آن می بخشد؛ پس به بیانی دیگر نقد، خود نوعی خلق است و از این نظر هنری ارزشمند به شمار می رود.
هر علم و هنری از ابزارهای خاصی برای خلق و ابداع و آشکار کردن دستاوردهای خویش بهره می برد؛ در این میان نقد ادبی بیشترین بهره را از مفاهیم، تعریف ها و معیارهای فنی و علمی خویش دریافت می کند و بی تردید، همه را در قالب اصطلاحات عرضه می دارد. به عبارت دیگر، مهمترین ابزار کار نقد ادبی، اصطلاحات حیطه ی نقد است. بنابراین هرچه در افزایش دقت، وضوح، کارآمدی و انطباق بیشتر آن با مفاهیم و تعاریف کوشش شود، آثار آن را از یک سو در دقت، وضوح، هماهنگی و انطباق بیشتر متون انتقادی با معیارهای علمی و فنی نقد مشاهده می کند و از سوی دیگر تقویت گفتمان نقد ادبی و توسعه این دانش نوین را در پی دارد.
ادبیات نوین داستانی و نقد آن- که شاخه ی مهمی از نقد ادبی نوین به شمار می رود- رهاورد ادبیات اروپایی است که از راه ترجمه ی متون غربی به ادبیات شرقی و از جمله فارسی و عربی راه یافته است. ذکر همین نکته کافی است تا حساسیت به اصطلاحات نقد ادبیات داستانی تقویت شود؛ نکته ای که از یک سو می تواند به هیمنه و تسلط معادل های خارجی- که اغلب به زبان انگلیسی و فرانسوی هستند- بر معادل های فارسی و عربی منجر شود و از سوی دیگر نشان می دهد نخستین بار معادل یابی اصطلاحات از راه ترجمه انجام شده است. این امر در شرایطی که دانش نقد نو و به ویژه ادبیات نوین داستانی هنوز به رشد و کمال کافی در ادبیات این دو زبان نرسیده و نتوانسته است به صورت تخصصی ملکه ی ذهن مترجمان و ناقدان شود، خالی از آسیب، ابهام و نارسایی نیست. همچنین این مهم، نیازمند بررسی وضعیت کنونی اصطلاحات نقد ادبیات داستانی در این دو زبان، به منظور شناسایی نارسایی ها و آسیب های موجود و علت یابی آن هاست تا از این رهگذر بتوان به ابزارهایی صحیح تر و دقیق تر در هر دو زبان دست یافت. از سوی دیگر، بتوان مشکلات ناشی از ناهماهنگی واژگانی را که در مطالعات مرتبط با ادبیات این دو زبان بیشتر نمایان می شود کاهش داد.

2. مسئله ی پژوهش

اصطلاح(3) به واژگانی واضح و دقیق اطلاق می شود که در هر شاخه از علوم به بیان مفاهیم خاص آن علم می پردازد و کمابیش علمای آن علم بر آن اتفاق نظر دارند (یعقوب، برکه و شیخانی، 1987: 362). چنان که از تعریف یاد شده برمی آید، مشخص ترین ویژگی های لازم برای هر اصطلاح، وضوح و دقت در بیان مفهوم و سپس اتفاق نظر بر سر آن است. اما مشاهده ی وضعیت کنونی اصطلاحات نقد ادبیات داستانی، حاکی از برخی نارسایی ها و مشکلات در این زمینه است که رسیدن به دو ویژگی وضوح و اتفاق نظر درباره ی این اصطلاحات را با موانعی روبه رو می کند.
نقد ادبی دانشی پویاست که در هر برهه ای و در هر اقلیمی شاهد حاکمیت برخی دیدگاه ها و عقاید بوده است و همین نکته می تواند تا حدی بیانگر اختلاف نظر میان صاحب نظران و یا علمای نقد ادبی در برخی مفاهیم باشد. از سوی دیگر، نابودی یا دگرگونی این عقاید و جایگزین شدن دیگر دیدگاه ها، اصطلاحات کاربردی را نیز تحت تأثیر قرار داده است. در این میان اصطلاح سازی های غیرتخصصی و مبهم را نیز نباید فراموش کرد. بیان مترادف های سلیقه ای که نه فقط بر دقت، وضوح یا صحت اصطلاح نیفزوده بلکه به ناهماهنگی و نابسامانی در اصطلاحات منجر شده، از مسائل دیگری است که بر دامنه ی این مشکل افزوده تا جایی که می توان با تعابیری چون «بحران اصطلاح سازی» از آن یاد کرد. همان طور که پژوهشگران عرب زبان بارها با اصطلاحات و تعبیرهایی چون «أزمة المصطلح القصصی» و یا «إشکالیة المصطلح» که بیانگر همین بحران است، از آن یاد کرده اند.
حال، وضعیت اصطلاحات در مطالعات میان رشته ای آشفته تر است. استفاده از اصطلاحات نقد ادبی از زبان فارسی به عربی و یا از عربی به فارسی به دلیل مشکلات یاد شده، بسیار دشوار شده است؛ زیرا این مشکلات در هر دو زبان سد راه پژوهشگران و یا مترجمان در معادل گزینی شده است. از سوی دیگر، گاه پژوهشگر یا مترجم به دلیل ناآگاهی از این مسائل و با تکیه بر برخی واژه نامه ها- که خود از آسیب و نارسایی در امان نمانده اند- واژگان و اصطلاحات نادرست و گاه مبهمی را به کار می گیرد و ناخواسته بر نابسامانی اصطلاحات نقد ادبیات داستانی دامن می زند.

3. پرسش های پژوهش

1 -3. امروزه، معادل یابی اصطلاحات نقد ادبیات داستانی در زبان های فارسی و عربی متأثر از چه عواملی است؟
2 -3. مهمترین عواملی که ممکن است به آشفتگی و بحران اصطلاحات در نقد ادبیات داستانی منجر شود کدام اند؟

4. پیشینه ی پژوهش

از پژوهش هایی که در قلمرو موضوع این مقاله نوشته شده است، می توان به این موارد اشاره کرد:

بررسی مقایسه ای و شیوانگاری اصطلاحات گفتمان ادبیات داستانی (1388):

این پژوهش در قالب پایان نامه، توسط بتول باقرپور ولاشانی در دانشگاه اصفهان به نگارش درآمده است. پژوهشگر کوشیده است مهمترین و کاربردی ترین اصطلاحات نقد ادبیات داستانی را تعریف، و سپس معادل های فارسی و عربی هر کدام را از لحاظ صحت و دقت بررسی کند.
«بررسی لغو و اصطلاحی پیرنگ و عناصر ساختاری آن در فارسی و عربی» (1389): نویسندگان این مقاله، نرگس گنجی، هلن اولیایی نیا و بتول باقرپور ولاشانی هستند. در این پژوهش مفهوم پیرنگ داستان و عناصر ساختاری آن (گره افکنی، کشمکش، اشتیاق و تعلیق، کشف و وقوف، بحران، نقطه اوج، دگرگونی و گره گشایی) بررسی و معادل های فارسی و عربی هر یک تحلیل و آسیب شناسی شده است.
«المصطلح السردی تعریباً و ترجمةً فی النقد الأدبی الحدیث» (2006): عبدالله ابوهیف، ناقد و پژوهشگر عرب، نویسنده ی این مقاله است. این جستار در مجله ی علمی پژوهشی دانشگاه تشرین به چاپ رسیده است. در این پژوهش ابتدا سیر تاریخی اصطلاحات نقد ادبی و تحولات آن تحت تأثیر مکاتب نقدی مختلف بررسی شده، سپس مسئله تعریب و ترجمه و آثار آن در گسترش اصطلاحات نقد داستان و تحولات ایجاد شده بازگو شده است. از مهمترین نتایج این پژوهش این است که اصطلاحات نقد ادبی بیشتر بر اساس ترجمه و یا تعریب گسترش یافته است و اگر این دو به شیوه ای علمی انجام شود، مفیدتر و قوی تر از ترجمه لفظ به لفظ خواهد بود.
«إشکالیة المصطلح النقدی (مصطلحات السیمیائیة نموذجاً) (2006): این مقاله را أ.میلود عبید منقور نوشته و در مجله ی التراث الأدبی چاپ کرده است. در این پژوهش پاره ای از علل ناهماهنگی اصطلاحات نقد ادبی در زبان عربی به صورت کلی بررسی شده است».

5. بحران اصطلاح سازی و علل آن

اشکالات موجود در اصطلاحات نقد ادبیات داستانی از پاره ای عوامل سرچشمه می گیرد. در این بخش تلاش می شود تا مهمترین این علل بررسی شود. در بیان هر علت به یک یا چند مثال بسنده کرده ایم تا این مبحث برای مخاطبان روشن تر شود و در عین حال، سخن به درازا نکشد.

1 -5. اصطلاح سازی و ترجمه

ادبیات نوین داستانی و نقد آن برای راهیابی به ادبیات فارسی و عربی از پل ترجمه گذر کرده است. بر اساس این، اصطلاحات نقد ادبیات داستانی نخستین بار از راه ترجمه معادل گزینی شده است. معادل یابی از راه ترجمه، در صورت فراهم نبودن برخی شرط ها، خالی از آسیب نخواهد بود. از مهمترین این شرط ها، بهره مندی مترجم از دانش و تخصص کافی در موضوع متن و آشنایی با واژگان تخصصی آن است؛ چرا که نبود این ویژگی مهم و پیامدهای آن، در موارد بسیاری به اوج اصطلاحات نارسا، نادقیق و حتی نادرست می انجامد. برای روشن شدن تأثیر این عامل لازم است نمونه هایی از معادل گزینی از راه ترجمه بیان شود.
از مفاهیم مهمی که همواره در نقد ادبیات داستانی مطرح بوده «پیرنگ»(4) است. از آنجا که این مفهوم به عنوان یکی از معیارهای مهم در نقد و ارزیابی آثار روایی مطرح بوده و هست، در متون انتقادی هم فراوان به آن اشاره شده است. براساس نظر فورستر(5)، پیرنگ نقل حوادث بر اساس موجبیّت یا روابط علت و معلول است (1369: 92). بنابراین، پیرنگ بیانگر چرایی و انگیزه ی حوادث داستان است و چنانچه به درستی پردازش شود، هر جزء از کردار یا گفتار داستان جایی و مقامی دارد و «در نظر خواننده منطقی جلوه می کند». (میرصادقی، 1386: 294).
معادل هایی چون «طرح و توطئه» (ولک، 1375: 475؛ براهنی، 1367: 215؛ آشوری، 1384: 278؛ میور، 1374: 21) و یا «نیرنگ داستان» (شمیسا، 1373: 266) نشان از بی دقتی در مفهوم برای معادل سازی است؛ چرا که این دو اصطلاح در زبان فارسی- برخلاف اصل عربی خود- جنبه های منفی دارند؛ در حالی که پیرنگ نقشی بنیادین و مثبت در داستان ایفا می کند. بنابراین، چنین اصطلاحاتی از لحاظ مفهوم، با پیرنگ تفاوت دارند و برابرهای مناسبی برای واژه Plot نیستند (گنجی، اولیایی نیا و باقرپور، 1389: 140).
از پیامدهای مهم آشنا نبودن مترجم با مفاهیم و اصول ادبیات داستانی، ترجمه های لفظ به لفظ نارسا و گاه نادرست است. از نمونه های چنین ترجمه هایی می توان به معادل سازی های انجام شده برای اصطلاحات Zero Facalization و None Facalization اشاره کرد. این اصطلاحات در مبحث زاویه ی دید داستان کاربرد دارند؛ آن هم زمانی که راوی یا نویسنده نه بر بعد درونی شخصیت ها و حوادث تمرکز می کند و نه بر بعد برونی آنها. به عبارت دیگر از جایگاهی برتر به توصیف حوادث و شخصیت ها می پردازد (اخوت، 1371: 97). «تمرکز صفر»، «تمرکز خنثی» (آدام و رواز، 1383: 143) و «دیدگاه بدون شعاع کانونی» (اخوت، 1371: 97) از معادل گزینی های لفظ به لفظ و مبهم اند که معادل آنها در زبان عربی «التبئیر فی درجة الصفر»، «زاویة الرؤیة فی درجة الصفر» و «بؤرة صفر» (محادین، 1999: 34و 58) است. اما اصطلاح «زاویه ی دید برتر» (اخوت، 1371: 97) در فارسی و «محکی غیر مبأر» (سویدان المتاهه، 2006: 138) معادل هایی ساخته شده براساس مفهوم اند. از نمونه های دیگر ترجمه های لفظ به لفظ نارسا، می توان به اصطلاح «کانون شدگی» یا «کانون سازی» (مهاجر و نبوی، 1381: 71) اشاره کرد که معادل های Focalization هستند. مترجم می توانست با توجه به مفهوم، از اصطلاحات «تمرکز» یا «تمرکز کردن» استفاده کند.
در مبحث شخصیت های داستانی، برای Flat Characters از واژگانی چون «شخصیت های مسطح» (ایبرمز و هرفم، 1387: 56) و «شخصیت های سطحی» (رضایی، 1382: 119) در زبان فارسی استفاده شده است. «الشخصیة المسطحة» (نجم، 1974: 103؛ تونجی، 1993: 2 /547) از معادل های عربی این اصطلاحات است. این نوع شخصیت ها معمولاً با یکی از خصوصیات فردی خود در داستان ظاهر می شوند و جزئیات فردی آنها چندان بیان نمی شود؛ به گونه ای که می توان آنها را در یک جمله توصیف و یا به دیگران معرفی کرد (داد، 1387: 302؛ مستور، 1387: 34؛ رضایی، 1382: 119). با در نظر گرفتن این مفهوم، اگر معادل گزینی اصطلاح یاد شده از قید و بند لفظ رها می شد، مترجم می توانست به جای آن در زبان فارسی اصطلاح «شخصیت های ساده» (حسینی، 1369: 33) و در عربی «الشخصیات البسیطة» و «الشخصیات الضحلة» را به کار ببرد تا مفهوم را آشکارتر بیان کند.
نمونه ی جالب دیگر، معادل گزینی لفظ به لفظ اصطلاح Round Character است. این اصطلاح متضاد Flat Character است و به شخصیت هایی گفته می شود که با تمام وجوه انسانی خود در داستان ظاهر شده، ویژگی های پیچیده ای دارند (میرصادقی، 1377: 178). در پاره ای از متون ترجمه شده، اصطلاح فارسی «شخصیت های مدور (میور، 1374: 32) و اصطلاح عربی «الشخصیات المستدیرة» (خزاندار، 2008) دیده می شود. این اصطلاحات مبهم، نارسا و کاملاً، لفظ به لفظ اند و نشان می دهد مترجم بدون توجه به مفهوم، حتی در ترجمه ی لفظ به لفظ نیز در دسترس ترین معادل را برگزیده است.
ناگفته نماند که گاهی برای فرار از ترجمه ی لفظ به لفظ و یا به نام سره نویسی، واژگان و معادل های ناگویایی پیشنهاد می شود. اصطلاحاتی که مفهوم لغوی آنها با توضیح و تفسیر به دست می آید، چگونه می تواند مفاهیم عمیقی را به خواننده برساند؟ «افسانه مضمون(6)» (نقل در شمیسا، 1369: 66) معادل پیشنهادی Plot، شخصیت بغرنج (یوسفی، 1367: 25) معادل Round Character، آینه داری(7) (حسینی، 1369: 2) معادل Forshodowing (پیش آگاهی) نمونه هایی از این دست معادل گزینی هاست.

2 -5. اصطلاح سازی غیرتخصصی

ناآگاهی از مفهوم دقیق واژگان و اصطلاحات و بی توجهی به آنها فقط در ترجمه تأثیرگذار نبوده؛ بلکه در معادل یابی از راه هایی غیر از ترجمه نیز خود را نشان داده است. عدم فراگیری کامل مفهوم در برخی از معادل ها را می توان ناشی از این گونه معادل یابی ها دانست. این نوع معادل ها فقط به بخشی از مفهوم نظر داشته و بخش ها یا جنبه های دیگر آن را نادیده گرفته است.
از مهمترین نمونه هایی که می توان برای چنین اصطلاح سازی هایی بیان کرد، «لحظه ی کلیدی(8)» است (مستور، 1387: 22) که گاه به جای بحران(9) داستان به کار می رود. بحران داستان زمانی است که کشمکش میان نیروهای متضاد به بالاترین حد خود برسد (باقرپور، 1388: 23) و چون این مرحله در کشاندن داستان به نقطه ی اوج(10) نقش مهمی ایفا می کند، به آن لحظه ی کلیدی نیز می گویند. روشن است که اصطلاح لحظه ی کلیدی فقط بیانگر یکی از ویژگی های بحران بوده و قادر نیست همه ی مفهوم موردنظر را در بربگیرد. به کارگیری اصطلاح «نقطه ی برگشت کنش(11)» (مارتین، 1382: 57) به جای نقطه ی اوج، نمونه ی دیگری از عدم فراگیری برخی واژگان است.
اصطلاحاتی که دایره ی مفهومی آنها فراتر از حد معمول است، از دیگر پیامدهایی است که یکی از علت هایش، تخصص نداشتن اصطلاح سازان است. برای نمونه می توان از اصطلاح «جریان سیال ذهن(12)» و مترادف های دیگر آن نام برد. اصطلاحی که واضع آن ویلیام جیمز، روان کاو آمریکایی است. جریان سیال ذهن به شیوه و نوعی از روایت(13) گفته می شود که در آن:
اطلاعات داستان به صورت جریانی آکنده از گفتار، احساس و اندیشه از لایه های خودآگاه ذهن یک یا چند شخصیت به گونه ای نامنظم و بی پایان به بیرون می تراوند. در این تراوش البته نظم معنایی وجود ندارد و راوی با زنجیره ای از خاطرات و گفتار که در اثر تداعی معانی به هم ارتباط پیدا کرده اند روایت داستان را کنترل می کند. (مستور، 1387: 42).
جریان سیال ذهن اصطلاحی بسیار معمول در نقد ادبیات داستانی است که بیشتر نویسندگان آن را به کار گرفته اند (داد، 1387: 181؛ رضایی، 1382: 320؛ سلیمانی، 1372: 50؛ شمیسا، 1369: 72). با اندک تأملی در تعریف یاد شده، در می یابیم که در اصطلاح جریان سیال ذهن، کلمه ی «ذهن» کلی تر از مفهوم است؛ زیرا در این شیوه ی روایی آنچه به صورت جریانی سیال بیان می شود، اندیشه ها و احساسات (البته برخی از آنها) و به عبارت دیگر معانی ذهنی است نه خود ذهن. از سوی دیگر، جاری شدن افکار و احساسات به واسطه ی تداعی است و اصطلاح یاد شده اشاره ای به آن ندارد. بنابراین، هم فراتر از مفهوم است و هم از دقت لازم برخوردار نیست. برخی مترادف های این اصطلاح از جمله «سیلان ذهن» (ایبرمز و هرفم، 1387: 424؛ رضایی، 1382: 320) و «جریان ذهن» (عابدینی، 1369: 132) نیز این گونه اند. اشکال یاد شده در معادل های عربی این اصطلاح نیز دیده می شود؛ از جمله «تیار الوعی» (جریان هشیاری) که بسیار رایج است و یا «استبطان» (هاجری به نقل از حادی، 2004: 18) که در لغت به معنای شناخت و آگاهی از درون یا محتوای چیزی است (أنیس و دیگران، 1375: «ب ط ن»)، فراتر از مفهومی است که در این شیوه ی روایی موردنظر است. نکته در خور تأمل این است که در دیگر مترادفات عربی این اصطلاح به نکاتی توجه شده است که ما با عنوان اشکال به اصطلاح «جریان سیال ذهن» برشمردیم. اصطلاح «تیار الشعور» (وهبه و المهندس، 1984: 128) با در نظر گرفتن مفهوم شعور در زبان عربی(14)، دقیق تر از اصطلاح جریان سیال ذهن فارسی است.
دانش ناکافی در برخی موارد موجب تداخل مفاهیم شده است. مترادف دانستن اصطلاحاتی چون شخصیت های پیچیده و شخصیت های پویا(15) و یا شخصیت های ساده و شخصیت های ایستا(16) نشان از آمیختگی مفاهیم یاد شده است. شخصیت های داستانی بر اساس میزان تحول پذیری در داستان، به دو دسته ایستا و پویا تقسیم می شوند. اگر در جریان داستان، شخصیتی تحت تأثیر حوادث دچار تحول پایدار شود و جهان بینی و ویژگی های شخصیتی اش دگرگون شود، به آن شخصیت پویا می گویند. اما اگر در مسیر داستان، شخصیتی تغییر پایدار نداشته و یا تحول آن ناچیز باشد، به آن شخصیت ایستا می گویند (ایبرمز و هرفم، 1387: 56). هر کدام از این دو دسته در عین حال که ایستا یا پویا هستند، می توانند ساده یا پیچیده باشند. فورستر در کتاب جنبه های رمان این دو مفهوم را یکسان دانسته است (73). با ترجمه ی این کتاب یکسان پنداشتن این دو مفهوم در آثار و عقاید نویسندگان زبان فارسی (حسینی، 1369: 33) و عربی (نجم، 1974: 105؛ شامی، 1998: 216) نفوذ کرد. اما امروزه میان این دو مفهوم تفاوت قائل می شوند.
از دیگر اصطلاحات مهمی که در برخی فرهنگ ها و متون فراوان از آنها یاد می شود، دو مفهوم خودگویی(17) (حدیث نفس) و تک گویی درونی(18) است. این دو اصطلاح به علت شباهت هایی که دارند، گاهی به جای هم به کار می روند. تک گویی درونی گاه یکی از شگردها یا شیوه های ارائه ی جریان سیال ذهن دانسته شده و گاهی از آن به شیوه ی روایی، اما شاخه ای از روایت به شیوه ی اول شخص یاد شده است. در این شیوه، بدون دخالت نویسنده و به طور مستقیم، اندیشه ها و احساسات شخصیت داستان از ذهن او تراوش می کند و با فرض نبود مخاطب، بازگو می شود تا خواننده با دنبال کردن این افکار و احساسات دنیای درونی شخصیت را بشناسد (حسینی، 1366: 31؛ میرصادقی، 1386: 508؛ داد، 1387: 159). اما در خودگویی، شخصیت داستان افکار و احساسات خود را بر زبان می آورد تا مخاطب از مقاصد درونی اش آگاه شود و از سوی دیگر، افکاری که او بر زبان می آورد موجب گسترش پیرنگ می شود. پس با در نظر گرفتن تفاوت این دو شیوه، نباید هر دو اصطلاح را یکی پنداشت. باری، نیاز به داشتن تخصص یا دانش کافی در اصطلاح سازی، ضروری است و نبود آن، موجب نابسامانی در اصطلاحات می شود.

3 -5. اختلاف آرا و تحول مفاهیم

پویایی دانش نقد ادبی ناشی از مکاتب ادبی مختلفی است که در مسیر رشد آن ظهور یافته اند. این مکاتب که هر یک بنیادهای فکری خاصی داشته اند، مفاهیم مربوط به نقد ادبیات داستانی را دستخوش تغییر کرده و یا به شیوه ی خود تعبیر و تفسیر کرده اند. پس بی گمان اصطلاحات آن نیز دگرگون شده است؛ حتی در برخی موارد اصطلاحات جدیدی به عرصه ی نقد داستان راه یافته است.
از نمونه های این تحولات می توان به تغییر مفهوم Plot از دیدگاه صورت گرایان روسی(19) اشاره کرد. آنان تعریفی متفاوت برای این اصطلاح بیان کرده و واژه جدید Syuzhet (سیوژه) را برای آن برگزیده اند. صورت گرایان روایت را به دو بخش داستان و سیوژه تقسیم کرده اند. از دیدگاه آنان، داستان رشته ای از رخدادهاست که بر اساس توالی زمانی و علی به هم می پیوندند؛ پیرنگ هم بازآرایی نهری این رخدادها با نظم زمانی متفاوت و بدون وابستگی علی به آنهاست (مکاریک، 1383: 201؛ ایبرمز و هرفم، 1387: 261).
متحول شدن برخی مفاهیم در داستان نویسی نوین، تعریف های سنتی را دگرگون کرده و اصطلاحات جدیدی را رواج داده است. برای مثال، واژه ی«قهرمان(20)» و معادل عربی آن «البطل» به مهمترین شخصیت داستان اطلاق می شود که از ویژگی های پهلوانی، قهرمانی و نیروهای فرابشری برخوردار است. اما در داستان هایی که شخصیت اصلی آنها از ویژگی های یاد شده بهره مند نیست (و حتی در برخی موارد ویژگی هایی برخلاف آنچه بیان شد داراست) از اصطلاحاتی چون «شخصیت اصلی»(21) (یونیس، 1367: 26؛ سلیمانی، 1365: 29)، «شخصیت محوری» (اولیایی نیا، 1379: 87)، «شخصیت کلیدی» و مترادف های آنها استفاده می شود. به همین دلیل، در زبان عربی نیز به جای «البطل» از اصطلاحاتی چون «الشخصیة الرئیسیة» (وهبه و المهندس، 1984: 463؛ علوش، 1985: 126؛ یعقوب و دیگران، 1987: 235)، «الشخصیة المرکزیة(22) (یوسف، 1990: 36) و «الشخصیة المحوریة» (حمود، 2001: 61) استفاده می شود.
تلاش های داستان نویسان برای در هم شکستن شیوه های مرسوم داستان نویسی- که با عنوان پسامدرنیسم از آن یاد می شود- به بحث شخصیت ها محدود نبوده؛ بلکه در مباحثی چون راوی داستان نیز مفاهیم و اصطلاحات جدیدی را به عرصه ی داستان و نقد وارد کرده است. «راوی خطاپذیر(23)» یا «راوی غیر قابل اعتماد»(24) از این گونه مفاهیم اند. این راوی «بنا به عللی چون خامی، معصومیت بیش از اندازه، سادگی جهالت یا حماقت موجب می شود که خواننده از زاویه ی دید او به تعبیرها و تفسیرهای نادرست و خلاف واقعی نسبت به جریان داستان برسد». (داد، 1387: 229). این مفهوم با اصطلاحاتی چون «السارد المنفعل» (سویدان، 2006: 52-53 و 57) و «السارد غیر الموثوقُ به» (خزاندار، 2008) به ادبیات عربی راه یافته است.
تحول مفاهیم همانطور که واژگان و اصطلاحات جدیدی می آفریند، برخی دیگر را نیز بی رونق می کند. برای مثال، با تحول داستان نویسی نوین و پدید آمدن داستان هایی که در نقطه ی اوج پایان می یابند، می توان در پذیرش اصطلاح «نقطه ی مرکزی داستان» به عنوان مترادف «نقطه ی اوج» (گلشیری، 1371: 1 /170) تردید داشت.

4 -5. معادل گزینی های سلیقه ای و تعدّد مترادف ها

بحران اصطلاحات در نقد ادبیات داستانی علاوه بر موارد یاد شده، تا حدی از اختلاف سلیقه مترجمان یا اصطلاح سازان نیز ناشی می شود؛ چرا که پدید آمدن اصطلاحات مترادف و موازی بی شمار بر اثر اختلاف سلیقه، ناهماهنگی گسترده ای را در این حوزه ایجاد کرده است. برای روشن شدن این واقعیت نمونه هایی از مفاهیم مهم و رایج در نقد داستان را به همراه مترادف های فارسی و عربی آنها ذکر می کنیم:

معادل های فارسی

معادل های غربی

اشتیاق و تعلیق و انتظار، شک و انتظار، هول و ولا، حسّ تعلیق، حالت تعلیق، دلهره انتظار، انتظار، دروایی.

التشویق و المماطله، التشویق.

پیرنگ، طرح، طرح داستان، طرح کلی، طرح کار، طرح اصلی، نقشه ی داستان، مایه ی  داستان، شالوده، پلات.

الحبکه، البناء الفنی، المبنی الفنی.

جریان تداعی معانی ذهنی، جریان تداعی معانی، جریان تداعی آزاد معانی، جریان سیال ذهن، تداعی معانی آزاد، تداعی معانی.

تیار الوعی، تیار الشعور، تیار التداعی، مجری الشعور.

خودگویی، زمزمه ی حدیث نفس، تنهاگویی، گفت و گوی با خود، حدیث نفس، حرف زدن با خود، گفتارهای بی مخاطب، سولولوکی.

مناجاة النفس، المناجاة للنفس، المناجاة، حدیث النفس، الحوار الذاتی، الحوار مع الذات.

دگرگونی، دگرگونی بخت، تغییر اقبال، واژگونی، بخت برگشتگی، عمل عکس، وارونه سازی، معکوس سازی.

الانقلاب، التحول، انقلاب الموقف.

راوی خطاپذیر، راوی غیرقابل اعتماد، راوی مغرض، راوی جایز الخطا، راوی نامعتبر، راوی نامعتمد، راوی غیرموثق، راوی اغفالگر.

الراوی المغفّل، الصوت الراوی المغفّل، الراوی الثالث المغفّل، السارد غیر موثوقُ به.

راوی دانای کل، راوی دانای مطلق، راوی عالم مطلق، راوی عقل کل، راوی همه آگاه، راوی همه چیزدان، راوی همه دان، راوی علام.

الراوی العالم بکل شیء الراوی العلیم بکل الشیء، الراوی العارف بکلّ الشیء، الراوی العالم، السارد المحیط بکل الشیء.

راوی، دخالتگر، راوی مداخله گر، راوی مفسر، راوی دخیل، راوی فضول.

السارد المتدخّل، السارد الدخیل، السارد الظاهر، الراوی الظاهر، الراوی العلیم بکل الشیء ذی الرأی.

کشف حقیقت پی بری، کشف و وقوف، تعریف، مکاشفه، لحظه ی مکاشفه، لحظه ی کشف، اشراق ناگهانی.

الکشف، التکشف، الانکشاف، لحظه ی التنویر، نقطه ی التنویر، التعرف، التجلّی، التصفیه.

کشمکش، ناسازگاری، تعارض، تقابل، جدال، برخورد، ستیز، هم ستیزی، کشاکش، درگیری.

الصراع، الاصطدام، التحاکّ، التشابک، الاشتباک.

گره افکنی، گره بندی، گره گذاری، گره های طرح، پیچش، درهم پیچیدگی، رازافکنی، وضعیت بغرنج.

العقدة، التعقید، المشکله، المأزق.

گره گشایی، حل و رفع، حل و فصل، گره گشایی فجیع، فرجام و مصیبت فاجعه، رازگشایی، رفع شبهه، راه حل، حل.

الکارثه، النتیجه، الخاتمه، النهایه، الحل، حلّ العقده، الانحلال، إزاله التعقید.


معادل گزینی با تکیه بر ذوق و سلیقه تا وقتی که در دریافت مفهوم خللی وارد نکند فقط ناهماهنگی واژگان را افزایش می دهد. اما این مشکل گاه در مورد معادل یابی اصطلاحات عربی در زبان فارسی یا برعکس، شدیدتر می شود؛ زیرا گاهی معادل یابی بدون توجه به اصطلاحات عجیبی است که نه در بیان مفهوم درست عمل می کند و نه ناقدان و پژوهشگران عرب زبان یا فارسی زبان آنها را به کار می برند. این گونه معادل یابی های نادرست کار را برای مترجمان و پژوهشگران در مطالعات میان رشته ای (عربی- فارسی یا فارسی- عربی) دشوارتر از قبل می کند و بر مشکلات موجود می افزاید.

5-5. اصطلاحات لاتین

در میان اصطلاحات فارسی و عربی نقد داستان، برخی اصطلاحات لاتین هست که با معادل یابی نشده و یا با وجود معادل فارسی یا عربی، به همان شکل لاتین به کار رفته اند. کمترین تأثیر این قبیل اصطلاحات، ایجاد ناهماهنگی است. برای مثال، برای واژه «سیوژه» در زبان فارسی معادلی مشاهده نشد و یا اصطلاح Cmaera eye در زبان عربی به صورت «الکامیرا» به کار رفته است (محادین، 1999: 55) و معادل دیگری برای آن نیافتم. از واژگان لاتین دیگری که با وجود معادل های فارسی و عربی، در برخی متون به همان شکل لاتین به کار رفته اند، می توان به «پلات» (شمیسا، 1369: 166)، «دنومان» (همان، 170)، «تیپ» (رضایی، 1382: 348؛ میور، 1374: 330)، « شخصیت های تیپیک» (مهاجر و نبوی، 1381: 211)، « شخصیت های تیپیکال»(میور، 1374: 330) و «سولولوکی» (شمیسا، 1369: 174) در فارسی و اصطلاحات «المونولوک» (علّوش، 1985: 205)، «الفلاش باک» (حادی، 2004: 25) و «الحوار الدرامی» (خزاندار، 2008) در عربی اشاره کرد.

6. نتیجه گیری

1. بررسی اجمالی وضعیت اصطلاحات نقد ادبیات داستانی در دو زبان فارسی و عربی بیانگر آن است که اصطلاح سازی های انجام شده دچار ناهماهنگی وسیعی در مفاهیم، تعاریف و واژگان است.
2. بیشترین علت ناهماهنگی واژگان را می توان دانش ناکافی و اصطلاح سازی های سلیقه ای دانست. مهمترین علت ناهماهنگی مفاهیم و تعاریف را هم می توان در اختلاف نظرهای صاحب نظران و روایت شناسان جست و جو کرد. از سوی دیگر، تعریف های متفاوت هر یک نیازمند اصطلاحات ویژه ای است؛ به این ترتیب این تفاوت آرا، واژگانی متفاوت و ناهماهنگ برای یک مفهوم می آفریند.
3. تحولات داستان نویسی نوین پاره ای تعریف ها و دیدگاه هایی را که در گذشته به طور قطع مورد پذیرش بوده، تغییر داده است. همچنین در پی دگرگونی ویژگی های سنتی داستان نویسی، برخی از اصطلاحات و واژگان آن نیز دستخوش تحول شده اند.

پی نوشت ها :

1-استادیار گروه عربی دانشگاه اصفهان.
2-کارشناس ارشد زبان و ادبیات عرب دانشگاه اصفهان.
3- Term
4- Plot
5- Forster
6-سیروس شمیسا این معادل را پیشنهاد زرین کوب دانسته است. (1376: 66) .
7- صالح حسینی این واژه را معادل پیشنهادی ابوالحسن نجفی دانسته است. (1369: 2)
8- Keymoment
9- Crisis
10- Climax
11- Turning Point
12- Stream of Consciousness
13- Narration
14- شعور هم شامل احساسات و هم ادراکات عقلی است (انیس و دیگران، 1375: «ش ع ر»).
15- Dynamic Characters
16- Statice Characters
17- Soliloquy
18- Interior Monologue
19- Russian Formalists
20- Hero/Heroine
21-Main Character
22-Central Character
23-Fallibal Narrator
24-Unreliable Narrator

فهرست منابع تحقیق:
- آدام، ژان میشل و فرانسواز رواز. (1383). تحلیل انواع داستان (رمان، درام، فیلم نامه). ترجمه ی آذین حسین زاده و کتابون شهپرراد. تهران: قطره.
- آشوری، داریوش (1384). فرهنگ علوم انسانی. تهران: نشر مرکز.
- اخوت، احمد (1371). دستور زبان داستان. اصفهان: نشر فردا.
- أنیس، ابراهیم و آخرون (1375). المعجم الوسیط. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
- اولیایی نیا، هلن (1379). داستان کوتاه در آینه ی نقد. اصفهان: نشر فردا.
- ایبرمز، میرهوارد و جفری گالت هرفم (1387). فرهنگ توصیفی اصطلاحات ادبی. ترجمه ی سعید سبزیان و 9. تهران: رهنما.
- باقرپور ولاشانی، بتول (1388). بررسی مقایسه ای و شیوانگاری اصطلاحات گفتمان ادبیات داستانی در فارسی و عربی. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه اصفهان.
- براهنی، رضا (1362). قصه نویسی. تهران: نشر نو.
- تونجی، محمد (1993). المعجم المفصل فی الأدب، بیروت: دارالکتب العلمیه.
- حادی، أحلام عبداللطیف (2004). جمالیات اللغة فی القصة القصیره. المغرب: المرکز الثقافی العربی الدار البیضاء.
- حسینی، صالح (1366). «جریان سیال ذهن». ماهنامه ی علمی، فرهنگی، هنری مفید، ش21. صص 30-32.
- ــــــ (1369). واژگان اصطلاحات ادبی. تهران: نیلوفر.
- حمود، ماجده (2001). الخطاب القصصی النسوی نماذج من سوریه. دمشق: دارالفکر.
- خزاندار، عابد (2008). المصطلح السردی (30 /11 /2008) در:
<http://www.abidkhazindar.com/dev/sardi.asp htm>
- داد، سیما (1387). فرهنگ اصطلاحات ادبی: واژه نامه ی مفاهیم و اصطلاحات ادبی فارسی و اروپایی به شیوه ی تطبیقی و توضیحی. تهران: مروارید.
- دهخدا، علی اکبر (1343). لغتنامه. انتشارات دانشگاه تهران.
- رضایی، عربعلی (1382). واژگان توصیفی ادبیات. تهران: فرهنگ معاصر.
- سلیمانی، محسن (1365). تأملی دیگر در باب داستان. تهران: حوزه ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
- ـــــ (1372). واژگان ادبیات داستانی. تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامی.
- سویدان، سامی (2006). المتاهة و التمویة فی الروایة العربیة. بیروت: دارالآداب.
- شامی، حسان رشاد (1998). المرأة فی الروایة الفلسطینیة 1965 -1985. من منشورات اتحاد الکتاب العرب.
- شمیسا، سیروس (1369). انواع ادبی. تهران: فردوس.
- عابدینی، حسن (1369). صد سال داستان نویسی در ایران. تهران: تندر.
- علوش، سعید (1985). معجم المصطلحات الأدبیه المعاصرة. بیروت: دارالکتب اللبنانی.
- فورستر، ادوارد مورگان (1369). جنبه های رمان. ترجمه ی ابراهیم یونسی. چ18. تهران: نگاه.
- گلشیری، احمد (1371). داستان و نقد داستان. تهران: نگاه.
- گنجی، نرگس، هلن اولیایی نیا و بتول باقرپور ولاشانی (1389). «بررسی لغوی و اصطلاحی پیرنگ و عناصر ساختاری آن در فارسی و عربی». دو فصلنامه ی زبان پژوهی دانشگاه الزهرا. س1. ش2. صص 131-172.
- مارتین، والاس (1382). نظریه های روایت. ترجمه ی محمد شهبا. تهران: هرمس.
- محادین، عبدالحمید (1999). التقنیات السردیه فی روایات عبدالرحمن منیف. المؤسسه العربیة للدراسات و النشر.
- مستور، مصطفی (1387). مبانی داستان کوتاه. تهران: نشر مرکز.
- مکاریک، ایرنا ریما (1383). دانشنامه ی نظریه های ادبی معاصر. ترجمه ی مهران مهاجر و محمد نبوی. تهران: آگه.
- مهاجر، مهران و محمد نبوی (1381). واژگان ادبیات و گفتمان ادبی. تهران: آگه.
- میرصادقی جمال و میمنت میرصادقی (1377). واژه نامه ی هنر داستان نویسی: فرهنگ تفصیلی اصطلاح های ادبیات داستانی. تهران: مهناز.
- میرصادقی جمال (1386). ادبیات داستانی قصه، رمانس، داستان کوتاه، رمان، چ5. تهران: سخن.
- ــــــــ (1386). عناصر داستان. تهران: صفا.
- میور، ادوین (1374). ساختار نوول. ترجمه ی فرخ تمیمی. تهران: بزرگمهر.
- نجم، محمدیوسف (1974). فن القصه. ط 6. بیروت، لبنان.
ولک، رنه (1375). تاریخ نقد جدید. ترجمه ی سعید ارباب شیرانی. تهران: نیلوفر.
وهبه، مجدی و کامل المهندس (1984). معجم المصطلاحات الأدبیة فیی اللغة و الأدب. ط2. بیروت: مکتبة لبنان.
- یعقوب، امیل، بسام برکه و می شیخانی. (1987). قاموس المصطلحات اللغویة و الأدبیة عربی- انکلیزی- فرنسی. بیروت: دارالعلم للملایین.
- یوسف، یوسف سامی (1990). الشخصیه و القیمه و الأسلوب، دراسة فی أدب سیمره عزام. دارکنعان.
- یونسی، ابراهیم (1367). هنر داستان نویسی. تهران: سهروردی.


منبع مقاله :
فتوحی، محمود؛ (1390)، نامه ی نقد( مجموعه مقالات نخستین همایش ملی نظریه و نقد ادبی در ایران، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما