بحثی گفتمانی پیرامون متن قرآن مجید
1-مقدمه
یکی از تفاوتهای اساسی قرآن با دیگر کتب آسمانی در این است که قرآن به عنوان کلام خدا نازل گردیده و به همین جهت در آن ادعای اعجاز کلامی شده است. به عبارت دیگر در چند جای قرآن اشاره شده است که کسی جز خدا قادر به ایجاد چنین سخنانی نیست و منکرین چنین ادعایی دعوت به مبارزه شده اند. دانشمندان اسلامی به ویژه مفسرین و منتقدین ادبی در طول چندین قرن سعی کرده اند که به رموز اعجاز قرآن پی ببرند و از همین رو با دقت نظر و موشکافی به تحلیل و بررسی متن قرآن پرداخته اند.حاصل آن همه تلاشها تحقیقات ارزنده ای است که در شاخه های آواشناسی، نحو، معنی شناسی و به ویژه تحلیل کلام در تمدن اسلامی انجام گرفته است. این تحقیقات در زمینه ی تحلیل کلام از دقت و جامعیت بیشتری برخوردار است. دلیل این امر آنست که اهداف دانشمندان اسلامی از مطالعه در این بخش همسو با اهداف تحلیل گران کلام زبانشناسی مدرن بوده است. امروزه هدف عمده ی تحلیل گران کلام پی بردن به مکانیسم تفسیر کلام توسط خواننده/شنونده می باشد. تحقیقات دانشمندان اسلامی در زمینه ی قرآن نیز عمدتاً به انگیزه ی پی بردن به تفسیر درست قرآن و انتخاب صحیح ترین و متناسب ترین برداشت از متن قرآن بوده است.
نتایجی که دانشمندان اسلامی از بررسی و مطالعه متن قرآن مجید به دست آورده اند در بسیاری موارد همانند نتایجی است که پس از قرنها امروزه توسط تحلیل گران کلام در زبان شناسی جدید بدست آمده است. بنظر می رسد که برای زبان شناسان امروز خیلی جالب و در عین حال عجیب می باشد هنگامی که متوجه شوند که بسیاری از به اصطلاح کشفیات آنها در زمینه ی تحلیل کلام بین 7 تا 10 قرن قبل توسط کسانی در جای دیگر دنیا مطرح شده است. این شگفتی هنگامی بیشتر خواهد شد که به مواردی از تحلیل کلام در قرآن شناسی برخورد می کنیم که هنوز زبان شناسی مدرن بدان دست نیازیده است. با توجه به این که از دیدگاه روش شناختی پژوهشی بدون شک زبان شناسی امروز بسیار پیشرفته تر و مجهزتر از زبان شناسی اسلامی می باشد و با توجه به گستردگی و پیشرفت چشمگیر تحلیل کلام به ویژه در دو دهه ی اخیر، آیا جای طرح این پرسش نیست که چگونه قرآن شناسان در چندین قرن قبل در زمینه ی تحلیل کلام به مواردی پی برده اند که هنوز تحلیل گران کلام در زبان شناسی مدرن متوجه آن نشده اند؟ یکی از اهداف عمده ی این مقاله طرح این موارد و سعی دریافتن پاسخی برای این پرسش است.
2-طرح مسئله
پژوهندگان اسلامی از دیدگاه های مختلف به مطالعه ی متن قرآن پرداخته اند و این مطالعات به قدری جامع و گسترده است که به زحمت می توان گفت چیزی از دیده ی تیزبین و نظر نکته سنج آنان مخفی مانده باشد. از تفاسیر متعدد و فراوان قرآن - که هدف عمده ی آنها تفسیر عین متن قرآن است- که بگذریم، به کتابهایی برخورد می کنیم که به بحث درباره ی ویژگی های زبانی قرآن پرداخته اند. از امهات این کتب می توان به دو کتاب ارزشمند و قدیمی بدایع القرآن، تصنیف ابن ابی الاصبع مصری (قرن هفتم هجری) و الاتقان فی علوم القرآن نوشته ی جلال الدین عبدالرحمن سیوطی(قرن نهم هجری) اشاره نمود.(2) ابن ابی الاصبع مصری که کار خود را محدود به ذکر بدایع قرآن نموده حدود صد نوع صنعت بدیع در قرآن برشمرده که در اینجا تنها چند مورد آن که با تحلیل کلام ارتباط بیشتری دارند مورد بررسی قرار می گیرند.(3) سیوطی زبان قرآن را به صورت فراگیرتر مورد مطالعه قرار داده و تنها به صنایع بدیع قناعت نکرده است. گزارش سیوطی درباره ی زبان قرآن به قدری جامع و فراگیر است که تنها یک تلخیص فهرست گونه از عناوین آن می تواند موضوع یک مقاله علیحده باشد. به هر حال در این مقاله ابتدا مواردی از پژوهشهای قرآن شناسان که همسو با موضوعات مطرح شده در تحلیل کلام است گزارش می گردد، و سپس با نکات مطرح شده توسط تحلیل گران کلام در زبان شناسی نوین مقابله و مورد تحلیل قرار می گیرد.2 -1-معانی ساختمانهای نحوی
یکی از مباحث جالب در متون قرآن شناسی توجه به تأثیر قرائن حالیه (context of situation) و قرائن مقالیه (co-text) در تفسیر معنای قالبهای نحوی است. عمده ترین ساختهای نحوی که از این دیدگاه مورد بررسی قرار گرفته اند خبر، امر و استفهام می باشند و ما جهت رعایت اختصار تنها به طرح دو مورد امر و استفهام می پردازیم.2 -1-1-در معانی امر
در اصول فقه ضمن طرح تمایز بین معنای ماده امر و صیغه ی امر چنین نتیجه گیری می کنند که امر دلالت بر طلب دارد و نیز دلالت دارد بر اینکه این طلب به صورت وجوب است.(4) سیوطی نیز معنای امر را حقیقت در وجوب می داند ولی معتقد است که در قرآن بستگی به قرائن حال و مقال مجازاً در بیست نوع معنای دیگر به کار رفته: (5)(1) ندب(استحباب) مانند، «وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا »(اعراف-204)
(2) اباحه مانند، «وَ إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا »(مائده-2)
(3)دعا از پایین به بالا مانند، «رَبِّ اغْفِرْ لِی »(اعراف-151)
(4)تهدید مانند، «اعملوا ما شئتم»(فصلت-40) چون منظور این نیست که هرچه می خواهند انجام دهند.
(5)اهانت مانند، «ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ »(دخان-49)
(6)تسخیر و مذلت مانند، «کُونُوا قِرَدَةً »(بقره-65) چنین تعبیر کرد از منتقل شدن آنها از حالی به حالی دیگر به جهت خواری آنها، پس این اخص از اهانت است.
(7) تعجیز مانند، «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ »(بقره-23) چون منظور طلب آوردن سوره از کافران نیست، بلکه مقصود آشکارکردن عجز و ناتوانی آنها از انجام این کار است.
(8) امتنان مانند، «کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ »(انعام-141)
(9) تعجیب مانند، «انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ»(اسراء-48)
(10) تسویه و بی تفاوتی مانند، «فَاصْبِرُوا أَوْ لاَ تَصْبِرُوا »(طور-16)
(11) ارشاد و راهنمایی مانند، «وَ أَشْهِدُوا إِذَا تَبَایَعْتُمْ » (بقره-282)
(12) احتقار و خوارشمردن مانند، «أَلْقُوا مَا أَنْتُمْ مُلْقُونَ » (یونس-80)
(13) انذار و هشدار مانند، «قُلْ تَمَتَّعُوا» (ابراهیم-30)
(14) اکرام و گرامی داشت مانند، «ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ » (حجر-46)
(15) ایجاد کردن و آن از تسخیر اعم است مانند، «کُنْ فَیَکُونُ »(بقره-117)
(16) انعام یعنی: یادآوری نعمت مانند، «کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ »(انعام-142)
(17) تکذیب مانند، «قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا »(آل عمران-93) «قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَکُمُ الَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذَا »(انعام-150)
(18) مشورت مانند، «فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى »(صافات-102)
(19) عبرت گرفتن مانند، «انْظُرُوا إِلَى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ »(انعام-99)
(20) تعجب مانند، «أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ»(مریم-38)
2-1-2-در معانی استفهام
سیوطی معنای حقیقی هیأت نحوی استفهام را استخبار (خبرگرفتن) می داند ولی از قول علامه شمس الدین بن الصائغ در کتاب «روض الافهام فی اقسام الاستفهام» چنین نقل می کند: "عربها دامنه ی استفهام را وسعت داده و آن را برای معانی خاصی از حقیقتش خارج ساخته یا آن معانی را به خورد آن داده اند" سپس وی در بررسی متن قرآن به 32 نوع (type) دیگر معنی (جز استخبار) اشاره دارد که همه به مناسبت قرائن مشخص می گردند.(6)(1) انکار که معمولاً در هیأت و در معنی منفی است مانند، «أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ » یعنی ما شَهِدُوا خَلْقَهُمْ (زخرف-19)
(2) توبیخ مانند، «أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی » (طه -93)
(3) تقریر مانند، «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوَى »(ضحی-6)
(4) تعجب یا تعجیب مانند، «مَا لِیَ لاَ أَرَى الْهُدْهُدَ »(نمل-20)
(5) عتاب و سرزنش مانند، «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ »(حدید-16)
(6) یادآوری مانند،«هَلْ عَلِمْتُمْ مَا فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ»(یوسف-89)
(7) افتخار مانند، «أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ »(زخرف-51)
(8) تفخیم مانند، «مَا هذَا الْکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَ لاَ کَبِیرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا»(کهف-49)
(9) ترساندن و هول انداختن مانند، «الْقَارِعَةُ * مَا الْقَارِعَةُ » (قارعة-1)(7)
(10) تخفیف(آسان گرفتن) مانند، «وَ مَا ذَا عَلَیْهِمْ لَوْ آمَنُوا »(نساء-39)
(11) تهدید و وعید مانند، «أَ لَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلِینَ » (مرسلات-16)
(12) زیادنمایی مانند، «وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا »(اعراف-4)
(13) تسویه مانند، «سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ »(بقره-6)
(14) امر مانند، «أَ تَصْبِرُونَ » یعنی اصبروا(فرقان-20)
(15) تنبیه و توجیه دادن مانند، «أَ لَمْ تَرَ إِلَى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ »(فرقان-45)
(16) ترغیب مانند، «هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ »(صف-10)
(17) نهی مانند، «أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ »(توبه-13) به دلیل اینکه جای دیگر آمده «فَلاَ تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ »(مائده-44)
(18) دعا مانند، «أَ تُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ » یعنی «لا تُهْلِکُنَا »(اعراف-155)
(19) راهنمایی خواستن مانند، «أَ تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا »(بقره-30)
(20) تمنا مانند، «فَهَلْ لَنَا مِنْ شُفَعَاءَ »(اعراف-53)
(21) استبطاء(درونمایی) مانند، «مَتَى نَصْرُ اللَّهِ »(بقره-214)
(22) عرضه کردن مانند، «لاَ تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ »(نور-22)
(23) تحضیض(برانگیختن) مانند، «أَ لاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ »(توبه-13)
(24) تجاهل مانند، «أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنَا »(ص-8)
(25) تعظیم مانند، «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»(بقره-255)
(26) تحقیر مانند، «أَ هذَا الَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ »(انبیا-36)
(27) اکتفا مانند، «أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْمُتَکَبِّرِینَ »(زمر-60)
(28) استبعاد مانند، «وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْرَى »(فجر-23)
(29) آشناسازی مانند، «وَ مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى »(طه-17)
(30) استهزاء مانند، «الا تأکلون ما لکم لا تنطقون»(هود-87)
(31) تأکید مانند، «أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذَابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ »(زمر-19)
(32) اخبار مانند، «هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ »(انسان-1)
2-2-علم مناسبت
علامه ابوجعفر بن الزبیر استاد شیح ابوحیان تألیف مستقلی در «مناسبت قرآن» دارد تحت عنوان «البرهان فی مناسبته ترتیب سورة القرآن». نیز شیخ برهان الدین بقاعی کتاب «نظم الدرر فی تناسب الای و السور» و خود عبدالرحمن سیوطی (صاحب الاتقان) تلخیص جداگانه تحت عنوان «تناسق الدرر فی تناسب السور» دارد. بنا به نقل سیوطی از کسانی که بسیار درباره ی مناسبت سخن رانده اند، امام فخرالدین رازی است که در تفسیر خود گفته «بیشتر لطائف قرآن در ترتیبها و روابط سپرده شده است».(8)سیوطی در تعریف مناسبت چنین آورده است: «مناسبت در لغت هم شکل بودن و نزدیک بودن را گویند و در آیات و مانند آنها به معنای ربط دهنده ی بین آنها برمی گردد عام باشد یا خاص، عقلی یا خیالی یا حسی یا انواع دیگر علاقه ها یا تلازم ذهنی مانند سبب و مسبب و علت و معلول و دو نظیر و دو ضد و امثال اینها و فایده ی (آن) اینکه اجزاء سخن کردن گردن یکدیگر را بگیرند و بدین ترتیب ارتباط قوت یابد و تألیف کلام مانند ساختمان محکمی می شود که قسمتهای مختلف آن با هم سازگار باشند.» سپس سیوطی مناسبت را به دو نوع ظاهری و معنوی تقسیم می نماید. مناسبت ظاهری آنست که ارتباط آیات بوسیله ی کلمات به یکدیگر متعلق گردد ولی در ارتباط معنوی ظاهراً هر جمله مستقل است ولی در «ستونی قرار دارد که متصل بودن سخن را برساند و آن ستون قرائنی است معنوی که ارتباط را می رساند»(9) وی سپس برای قرائن معنوی انواع مختلفی ذکر می نماید که تفصیل آن از حوصله ی این مقالت بیرون است.
2-3-اقتصاص
از توضیحات قرآن شناسان در مورد «اقتصاص» چنین استفاده می شود که هنگامی که فهم مطلبی در آیه ای در یک سوره موکول باشد به مطلب دیگری که در سوره ی دیگری آمده، این نوع رابطه ی معنائی را اقتصاص گویند. سیوطی در ذیل اقتصاص به نقل از ابن فارس چنین آورده: «و اقتصاص آن است که سخنی در سوره ای از سخن دیگری در همان سوره یا سوره ی دیگر بریده شده باشد.»(10) و اینکه دو نمونه اقتصاص در قرآن:(1) «وَ لَوْ لاَ نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ »(صافات-57) که از آیه ی «أُولئِکَ فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ » (سبأ-38) برگرفته شده است.
(2) آیه ی «وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ »(غافر-51) که از چهار آیه در چهار سوره ی متفاوت دیگر برگرفته شده زیرا که شاهدان چهار طایفه اند، فرشتگان که در فرموده ی خداوند است: «وَ جَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَ شَهِیدٌ »(ق-21) و پیغمبران در فرموده ی خداوند: «فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنَا بِکَ عَلَى هؤُلاَءِ شَهِیداً »(نساء-41) و امت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در فرموده ی خداوند: «لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ »(بقره-143) و اعضای بدن در فرموده ی خداوند:«یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ ...»(نور-24)
2 -4-مفهوم و منطوق
تعریف مفهوم و منطوق از دیدگاه قرآن شناسان چنین است: «منطوق آن است که لفظ در محل نطق و گفتار بر آن دلالت کند... و مفهوم آنست که لفظ-نه در خود نطق-بر آن دلالت کند و آن دو گونه است: مفهوم موافق و مفهوم مخالف، مفهوم موافق دو نوع است: لحن الخطاب و فحوای خطاب، و مفهوم مخالف به انواع مفهوم صنعت، مفهوم شرط، مفهوم غایت، و مفهوم حصر تقسیم می گردد.(11)اصولیین نیز کم و بیش تعاریف مشابهی دارند: «هر کلامی دارای یک مدلول مطابقی است که به آن منطوق می گویند و گاه ممکن است دارای یک مدلول انتزاعی نیز باشد. مفهوم همان مدلول التزامی کلام است.» نکته جالب آنست که در علم اصول بر مبنای چند اصل از جمله قاعده ی حجیت ظهور، یا اصالة الحقیقة، و اصالة العموم، و اصالة الجهة، هر سخن-مادام که قرائن جهت نقل معنی وجود نداشته باشد-بر معنای حقیقی و اصلی خود دلالت دارد.(12)
2 -5-بدایع
در قرآن حدود صد نوع صنعت بدیع شناسایی شده(2) ولی ما از ذکر عمده ی این بدایع که از جنبه ی ادبی دارد صرفنظر می کنیم و تنها به ذکر بدایعی می پردازیم که مشترک با زبان عادی(ordinary language) و باالتبع همسو با مباحث تحلیل کلام می باشد.2 -5 -1-التفات
یکی از ویژگی های عجیب قرآن(التفات) است و آن عبارت از تغییر شخص دستوری کلام در داخل یک جمله و یا در جمله های پیاپی است و خود یکی رموز تازگی حیات و شادابی متن قرآن است. سیوطی در تعریف التفات چنین آورده: «منتقل ساختن کلام از روشی به روش دیگر یعنی از متکلم یا خطاب یا خطاب یا غیبت به یکی دیگر از اینها» و به نقل از سکاکی در فوائد آن چنین آورده: «تازه کردن سخن و بازداشتن گوش از ملال و آزردگی به جهت اینکه طبع افراد بشر دوستدار تنقلات است و از استمرار بر یک شیوه و منوال خسته می شوند، این فایده ی کلی آن است و هرجا-بر حسب اختلاف محل-نکته ها و لطیفه هایی مخصوص به خود دارد».(13) البته شرط التفات آنست که(مراد)(referent)در هر دو مورد یکی باشد یعنی هر دو مورد هم-مراد (co-refrent) باشند و چون دستگاه دستوری شخص سه عضوی است، پس شش نوع التفات بالقوه می تواند وجود داشته باشد که یک نوع آن که التفات از دوم شخص به اول شخص باشد(بنابر مشهور) در قرآن نیامده و اینک نمونه هایی از پنج نوع التفات در قرآن:یکم:
التفات از اول شخص است به دوم شخص و یک نمونه ی آن «وَ مَا لِیَ لاَ أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ »(یس-22) است که در آن نکته ها و لطائف بسیار ظریف نهفته است.(14)دوم:
التفات از اول شخص به سوم شخص است و نمونه ی آن «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً* لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ »(فتح-1و2) که در صورت عدم التفات لنغفر لک می بود.سوم:
التفات از دوم شخص به سوم شخص است و یک نمونه ی آن «حَتَّى إِذَا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ »(یونس-22) می باشد که در صورت عدم التفات و جرین بکم می بود.چهارم:
التفات از سوم شخص به اول شخص است و یک نمونه ی آن «وَ أَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَ زَیَّنَّا »(فصلت-12) می باشد.پنجم:
التفات از سوم شخص به دوم شخص است و یک نمونه ی آن «وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً *إِنَّ هذَا کَانَ لَکُمْ جَزَاءً »(انسان-21و22) می باشد.2-5-2-تفویف
"تفویف عبارت از اینست که متکلم معانی گوناگونی از مدح و وصف و فنون دیگری را در سخن خود عرضه کند، هر کدام در یک جمله ی جداگانه و در عین حال جمله ها در وزن مساوی باشند،«... الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ* وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ * وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ * وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ »(شعرا-78 تا 81).(15)2 -5 -3- حسن نسق
"حسن نسق آنست که متکلم کلمات پیاپی و عطف به هم و جوش خورده به طور جالب و سالمی بیاورد، به نحوی که اگر هر جمله از آنرا جداگانه قرار دهیم معنایش درست و مستقل باشد و از این گونه است فرموده ی خدای تعالی: «وَ قِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ وَ یَا سَمَاءُ أَقْلِعِی وَ غِیضَ الْمَاءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ وَ قِیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ »(هود-44 تا 48) زیرا که جمله هایش با واو نسق بر ترتیبی که بلاغت مقتضی است به هم عطف شده اند.(16)2 -5 -4-عنوان
"ابن ابی الاصبع گفته: عنوان آنست که متکلم در بیان مطالبی شروع کند، سپس به منظور تکمیل و تأیید آن مثالهایی در الفاظی بیاورد... و نوعی دیگر از این فن هست که جداً مفید و ارزنده است و آن عنوان علوم می باشد که در سخن الفاظی ذکر شود که کلیدها و مدخلهایی برای علوم باشد". از گونه ی اول فرموده ی خدای تعالی است: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی ...»(اعراف-175)که عنوان قصه ی بلعم است. و از گونه ی دوم فرموده ی خداوند: «وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ...»(انعام-75) که عنوان علم کلام و علم جدل و علم هیئت در این آیات هست."(17)2 -5-5-نزاهت
"و آن عبارت از اینکه هجو از فحش خالی باشد، به طوری که ابوعمروبن العلاء در جواب سؤال از بهترین هجوها گفته: آنکه هرگاه دوشیزه ای در پس پرده بخوابد بر او زشتی نداشته باشد. و از آنست فرموده ی خدای تعالی: «أَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ یَخَافُونَ أَنْ یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ »(نور-50) که الفاظ مذمت افراد مورد نظری که از آنها خبر داده شده، از فحش خالی و منزه است، و تمام موارد هجوی که در قرآن آمده همین طور است که از زشتی و ناسزا خالی می باشد."(18)2 -5 -6-مطابقه
"مطابقه یا طباق جمع کردن دو متضاد در جمله است و آن دو قسم است: حقیقی و مجازی که قسم دوم را تکافو گویند و هر یک از این دو یا لفظی است یا معنوی و یا طباق ایجاب است یا سلب و از مثالهای آن: «... وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکَى* وَ أَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَ أَحْیَا »(نجم-43 و 44) ... و ابن المقنر گفته: "از ملیح ترین و مخفی ترین انواع طباق فرموده ی خدای تعالی است: «وَ لَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ » (بقره-179) زیرا که معنی قصاص کشتن است و در اینجا کشتن سبب زندگی شده است.(19)3-مقابله و تحلیل
آنچه که در بالا ذکر شد تنها بخش کوچکی از پژوهش های زیباشناختی در تمدن اسلامی است، بخشی که اولاً همسو با موضوعات مورد بحث در تحلیل کلام است و ثانیاً صرفاً مربوط به قرآن شناسی می باشد. اکنون به بررسی موارد همسوئی این مطالعات با دستاوردهای زبانشناسی جدید می پردازیم.3 -1- معناشناسان به ویژه در سالهای اخیر توجه زیادی به تمایز بین معنای واژگانی و معنای نحوه ی معطوف داشته اند از جمله لاینز(1995) ضمن طرح مجدد تمایز معنی-کلمه از معنی-جمله (که قبلاً در لاینز 1978 مطرح ساخته بوده) یک فصل از کتاب خود را با عنوان Lexical meaning به معنای قاموسی و یک فصل بسیار مبسوط را با عنوان sentence meaning به بحث درباره ی معنی-جمله پرداخته است. نیز هیپ کیس(1995) ضمن تأکید بر این تمایز در یک فصل جداگانه تحت عنوان Grammar and syntax به بررسی چگونگی تأثیر دستور و به ویژه ساختارهای نحوی در معنا پرداخته است. تمایز اصولیین بین ماده ی امر و صیغه ی امر از یک سو و قائل شدن آنان به سه مرحله در معنی-جمله که مراحل دلالت تصوری، دلالت تصدیقی نخستین و دلالت تصدیقی ثانوی است(20)، همسو با تمایز معنای واژگانی و معنی-جمله است.
قرائن مقالیه و قرائن حالیه نیز در واقع به ترتیب همان بافت کلامی(co-text)و بافت غیرکلامی(context) است که در معنی شناسی و تحلیل کلام مطرح است. تمایز خبر (statement) از خبری (declarative) و تمایز امر (command) از امری(imperative) و تمایز سؤال (question) از پرسشی (interrogative) و دلالت هر کدام بر معانی غیر معنای اصلی خود موضوعی است که در متون اصلی معنی شناسی و به طور جامع تر و مبسوط تر در متون تحلیل کلام مطرح شده(21) و نمونه ی کامل و مبسوط آنرا در مورد امر و استفهام در پژوهشهای اسلامی دیدیم.
3 -2- از مقولات بسیار مهم در تحلیل کلام یکی cohesion و دیگری coherence است و برای این دو مقوله در ترجمه های فارسی و در متون فارسی زبان شناسی با اندکی تسامح یک معادل آورده اند و آن انسجام است(22)، در حالی که لاینز 1995 به وضوح تمایز بین این دو را مشخص کرده است(23).
از این رو نگارنده به پیروی از نظرات لاینز اصطلاح همبستگی را برای اولی و انسجام را برای دومی به کار می برم(24)، با عنایت به اینکه همبستگی برای بیان ارتباط اجزاء متن از طریق عناصر صوری و فیزیکی است و انسجام برای بیان همین ارتباط از طریق دهنی است. اهمیت عوامل همبستگی و انسجام در کلام به قدری است که هالیدی و حسن (1976) همبستگی را تنها عامل متن ساز به حساب آورده و آنرا شرط لازم و کافی برای بافتار(texture) هر متن (text) می دانند.(25) گرچه در متون بعدی تحلیل کلام و از جمله براون ویول(1983) و نیز یول(1996) علاوه بر انسجام و همبستگی عوامل دیگر و از جمله موضوعیت (topicality) را نیز از شرایط لازم بافتار دانسته اند (26).
اکنون پس از این مقدمه نگاهی مجدد بیفکنیم بر علم مناسبت و نیز اقتصاص. به یاد آوریم که حدود 6 قرن قبل از هالیدی و لاینز ویول، در فایده ی مناسبت سیوطی گفته بود که: "اجزاء سخن گردن یکدیگر بگیرند و بدین ترتیب ارتباط قوت باید و تألیف کلام مانند ساختمان محکمی می شود که قسمتهای مختلف آن با هم سازگار باشند" و سپس مناسبت را به دو نوع «ظاهری و معنوی» تقسیم می نماید و جالب تر آنکه توضیحی که برای تمایز این دو می آورد دقیقاً منطبق بر تمایز همبستگی و انسجام لاینز 1995 می باشد.
3-3-معنای ضمنی (implicature)یکی از مباحث مهم متون تحلیل کلام، منظورشناسی و معنی شناسی است. از جمله توماس(1996) در کتاب بسیار جامع و جدید خود در منظورشناسی، یک فصل کامل را به معنای ضمنی اختصاص داده است.(27) آنچه که در(2-4) تحت عنوان مفهوم و منطق ذکر شد همان معنای ضمنی است که مفسرین و اصولیین از آن به مفهوم و منطقیان به دلالت التزامی تعبیر می نمایند گرچه باید اذعان کرد که مباحث تحلیل گران کلام و منظورشناسان و به ویژه توماس در این زمینه بسیار گسترده تر و جامع تر از نظرات دانشمندان اسلامی است.
3 -4- آنچه که در (2-5-1) تحت عنوان التفات مطرح گردید، نگارنده نظیر آن را در متون معنی شناسی، تحلیل کلام و منظورشناسی ندیدم و چون بعید بنظر می رسد که توسط پژوهشگران غربی در جای دیگر(از قبیل معانی بیان، نقد ادبی، سبک شناسی و غیره) مطرح شده باشد و بررسی آن از حوزه ی این مقاله خارج بود، به تفحص بیشتر در این مورد نپرداختم ولی باب مطالعه برای پژوهشگر علاقه مند مفتوح است.
3 -5-در مسئله تفویف و نیز نسق که به ترتیب در (2-5-2) و (2-5-3) مطرح گردید در متون زبانشناسی به نظائر آن برخورد ننمودم ولی به احتمال زیاد پژوهشگران غرب در شاخه های معانی بیان و/نقد ادبی/یا سبک شناسی مطرح کرده باشند. و اما مسئله ی عنوان(2-5-4) مشابه مبحث موضوع (topic) در تحلیل کلام است با این تفاوت که تنها پژوهشگران اسلامی آنرا مطرح کرده و به اختصار کامل ازکنار آن گذشته اند در صورتی که تحلیل گران کلام مباحث مفصل و جامع الاطراف در این زمینه طرح نموده اند. در مورد نزاهت(2-5-5)نیز همین وضعیت است با عنایت به اینکه امروز این مسئله تحت عنوان (politeness)بحث روز محافل تحلیل کلام و منظور شناسی است به طوری که تاکنون چند نظریه مستقل درباره ی آن ارائه شده و مقالات متعدد و چندین کتاب در سال های اخیر در این باره منتشر گردیده و یکی از فصول توماس(1996) طرح و نقد نظریه های جدید در این مورد است(28). همچنین مطابقه (2-5-6) همان پارادوکس (paradox)می باشد که در متون معنی شناسی از جمله لاینز(1995)مطرح شده است (29)، با این تفاوت که لاینز پارادوکس را از دیدگاه منطقی مطرح ساخته در حالی که قرآن شناسان آنرا به عنوان یکی از بدایع مطرح ساخته اند.
4-برخی نکات(احتمالاً)تازه
در این بخش از مقاله چند نکته که بنظر نگارنده رسیده ولی در بررسی مباحث قرآن شناسان و همچنین مباحث زبان شناسان در جائی به آن برخورد ننموده ام، مطرح می گردد. از آنجا که فاصله نایافته و نیست زیاد است(عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود) لذا مجبور شدم که قید احتمالاً را در عنوان این بخش اضافه نمایم ولی به هر حال اگر در جای دیگر هم باشد نگارنده از جایی اخذ ننموده ام.4 -1-خطاب در قرآن
سیوطی در مبحثی تحت عنوان وجوه مخاطبات قرآن سی و چهار نوع خطاب در قرآن شناسایی نموده است(30). البته بررسی سیوطی خالی از اشکال نیست چون اولاً ملاکهای مختلف طبقه بندی از قبیل شکل دستوری خطاب، نوع انواع که مبتنی بر تفاوت معانی ضمنی خطاب است و آنرا سیوطی منبعث از نفس خطاب پنداشته در واقع مستفاد از واژگان مورد استفاده در خطاب است. نیز در قسمت التفات (2-5-1) دیدیم که سکاکی در فوائد التفات که تغییر شخص دستوری کلام است گفته بود: تازه کردن سخن و بازداشتن گوش از ملال و آزردگی، که البته این فایده مربوط به التفات است و حرکت، از خطاب، و به خطاب، و بدون خطاب، را شامل می گردد. آنچه که در این متون به آن اشاره نگردیده و در واقع پژوهشگران اسلامی متوجه نشده اند اولاً بسامد فوق العاده بالای کلام خطایی (addresive)در قرآن و ثانیاً دلیل و رمز این بسامد بالاست که در این مورد آنچه که به نظر نگارنده رسیده ذیلاً بیان می شود.1-1-4-بسامد خطاب در قرآن
در یک مطالعه ی بسامدی که در قرآن توسط نگارنده به عمل آمد از یک قرآن 600 صفحه ای تعداد 20 صفحه مشتمل بر 216 آیه و 298 خطاب لفظی است یعنی به طور متوسط در هر صفحه 15 خطاب و در هر آیه نزدیک به 1/4 خطاب دیده شد. نیز در بررسی دیگری که بعمل آمد مشخص گردید که تنها در سه سوره از قرآن یعنی سوره های شمس، والعصر و مسد خطاب لفظی وجود ندارد (در سوره ی قریش نیز خطاب لفظی وجود ندارد ولی بسیاری این سوره را دنباله ی سوره فیل می دانند و یک سوره ی مستقل نمی دانند) و این سه سوره از سوره های کوچک آخر قرآن هستند. علیرغم اینکه بخش نسبتاً زیادی از قرآن را قصص تشکیل می دهند و گرایش غالب در متون روائی (narrative) سوم شخص است، بسامد خطاب در قرآن در حدی است که قرآن را از صورت یک متن روائی خارج کرده و به صورت یک متن خطایی درآورده است. براستی راز و رمز چنین استفاده گسترده از خطاب در قرآن چیست؟2-1-4-نقش خطاب در قرآن
نگارنده برای بسامد بالای خطاب در قرآن و مهمتر از آن توزیع نسبتاً متعادل خطاب در همه ی قرآن (در قصص) سه توجیه به شرح زیر ارائه می نمایم:(1)یادآوری مرتب و مداوم به خواننده/شنونده که تو مخاطب این کلامی به استناد آیه شریفه «وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ »(انعام-19)
(2)پیشگیری از ایجاد حالات انفعالی و ملالت در خواننده/شنونده بوسیله ی خطاب و این همان چیزی است که قبلاً دیدیم سکاکی به آن اشاره دارد(2-5-1)ولی سکاکی به دلیل آن نپرداخته است. به این دلیل خطاب می تواند از ایجاد حالت انفعای و ملالت در خواننده/شنونده پیشگیری نماید که وی را مستقیماً درگیر در فراشد کلام (discoure process)می نماید.
(3)کم کردن فاصله بین گوینده و شنونده و باالتبع افزایش انگیزندگی کلام. می دانیم که کاربرد سوم شخص موجب حفظ یا افزیش فاصله بین گوینده و شنونده می گردد و بر عکس کاربرد دوم شخص موجب کم شدن فاصله می گردد(31).
خداوند می خواهد بوسیله ی خطاب عملاً بگوید«وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ »(ق- 16) و بدینوسیله تأثیر کلام را در مخاطبین افزایش دهد.
و اکنون دلیل عدم استفاده از خطاب که در سه سوره ی عصر، مسد و شمس مشخص می گردد. در این سه سوره خداوند درصدد نزدیک شدن به مراد کلام (referent)نیست. سوره ی عصر در مقام مذمت و عیب جویی از جنس انسان است؛ سوره ی مسد به طور کلی و بالاخره سوره ی شمس که از 15 آیه تشکیل شده فقط یک آیه ی آن «قد افلح من تزکی» جهت مدحی دارد و همه دیگر آیات در جهت انتقاد از انسان است.
2-4-بافتار قرآن
در (3-2) دیدیم که هر کلام در صورتی می تواند متن باشد که دارای بافتار باشد و بافتار به حاصل نیاید جز با انسجام و همبستگی که در قرآن شناسی مناسبت نامیده شده و حتی متوجه انسجام و همبستگی بین سوره ای نیز در قرآن شده اند و از آن به اقتصاص یاد کرده اند. نیز دیدیم هالیدی و حسن گره های همبستگی (cohesive) را تنها شرط همبستگی بین جمله ای دانسته اند. اکنون این ادعا را مطرح می نماییم که:(1)هر سوره ی قرآن دارای همبستگی و/انسجام با همه ی سوره های دیگر است.
(2) بنابراین مجموعه ی قرآن دارای بافتار واحد و باالتبع متن واحد است.
برای اثبات این مدعا مجدداً یادآور می شویم که عوامل همبستگی می توانند یک لفظ یا الفاظ مختلف هم معنی باشند که در دو قطعه کلام ظاهر شوند مشروط بر آنکه معانی الفاظ مختلف هم معنی باشند که در دو قطعه کلام ظاهر شوند مشروط بر آنکه معانی این الفاظ در چهارچوب موضوعی (topic framework) هر دو قطعه کلام قرار داشته باشند(31). کلماتی که دلالت بر «خدا» دارند (و ذیلاً به اشکال مختلف آنها اشاره خواهد باشند(32). کلماتی که دلالت بر «خدا» دارند (و ذیلاً به اشکال مختلف آنها اشاره خواهد شد) در تمام سور قرآن (و به جز دو سوره ی عصر و مسد) وجود دارند و هر جا که ظاهر شده اند در چهارچوب موضوعی کلام قرار دارند. البته همه ی سوره های قرآن(به جز یک سوره) با «بسم الله» شروع می شوند ولی «بسم الله» خارج از چهارچوب موضوعی سوره هاست. به هر حال کلماتی که در قرآن بر «خدا» دلالت دارند به اشکال زیر ظاهر می شوند:
(1)الله مانند «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ »(نور-35)
(2)رب مانند «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ »(فلق-1)
(3)هو مانند «هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ »(آل عمران-6)
(4)تمام دیگر اسماء الله که در قرآن آمده
(5) ضمائر اول شخص که مراد (referent) آنها «خدا» باشد مانند «إِنَّا کَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِیلاً »(دخان-15)
(6)صیغه های فعل اول شخص که فاعل آنها «خدا» باشد مانند «وَ جَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتاً »(نبأ-9)
(7)هر صیغه ی فعلی که فاعل آن «خدا» باشد مانند «خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ »(زمر-36)
(8) هر ضمیری که مرجع آن «خدا» باشد مانند «وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ » (زمر-36)
(9)هر اظهار-اشاره (referential experession)که مراد (referent) آن «خدا» باشد مانند «الَّذِی أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ »(یس-79)
و اما در مورد سوره ی عصر و مسد که موارد بالا در آنها دیده نمی شود، باید گفت که این دو سوره از طریق آنچه سیوطی مناسبت معنوی و لاینز(1995) آنرا ارتباط ذهنی نامیده، چون بر «خدا» دلالت ضمنی دارند دارای رابطه ی انسجام با دیگر سور می باشند. اما سوره ی عصر با صیغه ی قسم «والعصر» شروع می شود و قسم در حکم فعل است و فاعل دارد و فاعل (تقدیری) آن خداست. و اما در سوره ی مسد، آیه ی «سیصلی ناراً ذات لهب» دارای فاعل ذهنی سببی است زیرا خود او به اراده و اختیار نمی رود طعم آنش را بچشد بلکه به او می چشانند و فاعل سببی آن خداست یعنی آنکه اسباب این آتش را فراهم کرده، خداوند است.
3-4-خوشه های کلام
آنچه در شرائط تفویف (2-5-2) و حسن نسق (2-5-3) دیدیم، جمله های جداگانه ای بودند که ضمن استقلال معنایی، دارای انسجام بوده و در هماهنگی آوایی «هموزن» باشند. نگارنده با بررسی نمونه های تفویف و حسن نسق در قرآن، متوجه نکته ی دیگری شدم که مورد توجه پژوهشگران اسلامی قرار نگرفته است و آن نکته اینست که این جملات علاوه بر شرائط بالا دارای ساخت نحوی مشابه می باشند و به عبارت دیگر در رابطه ی همساختی نحوی قرار دارند. سپس متوجه شدم که همساختی نحوی در بسیاری از آیات پیاپی و بیشتر موارد همساختی نحوی دارای شرایط حسن نسق و تفویف و مناسبت (همبستگی و انسجام) نیز می باشند. بنابراین چنانچه حداقل سه جمله یا عبارت پیاپی و نزدیک به هم دارای تفویف و/یا حسن نسق و مناسبت و همساختی نحوی باشند، یک خوشه تشکیل می دهد که آنرا خوشه ی کلام می نامیم. سپس نگارنده این مقاله خوشه های کلام نامیده شد، ظاهراً نه در تتبعات پژوهشگران اسلامی مطرح شده و نه در مباحث زبانشناسی جدید و حداقل نگارنده از آن اطلاعی ندارم.و اینک چند نمونه خوشه ی کلام در قرآن و در متون ادب فارسی:
(1)یک خوشه از سوره ی معارج:
-الذین هم علی صلاتهم دائمون
-والذین هم من عذاب ربهم مشفقون
-و الذین هم لامانتهم و عهدهم راعون
-والذین هم علی صلاتهم یحافظون
توجه داشته باشیم که همه ی اعضای خوشه دارای ساخت نحوی دقیقاً یکسان می باشند.
(2) خوشه ای از سوره ی مرسلات:
-فاذالنجوم طمست
-واذا السماء فرجت
-و اذالجبال نسفت
-و اذالرسل اقتت
(3)و خوشه ای از سوره ی غاشیه:
-الی الابل کیف خلقت
-و الی السماء کیف رفعت
افلاینظرون
-و الی الجبال کیف نصبت
-و الی الارض کیف سطحت
و نیز چند نمونه از ادب فارسی:
(4)از نثر فارسی، گلستان سعدی(33):
-تأمل ایام گذشته می کردم
-و بر عمر تلف کرده تأسف می خوردم
یک شب
-و سنگ سراچه ی دل به الماس دیده می سفتم
-و این بیتها مناسب حال خود می گفتم
(5) نیز خوشه ی دیگر به دنبال خوشه ی قبل:
-در کنج عزلت نشینم
-و دامن صحبت فراچینم
-و دفتر از گفتهای پریشان بشویم
-و من بعد پریشان نگویم
(6) بالاخره خوشه ای از غزل معروف مولانا در کلیات شمس(34):
-هین که نگار می رسد ... بوی بهار می رسد
-نور نثار می رسد...سنجق یار می رسد
-رونق باغ می رسد...چشم و چراغ می رسد
-غم به کناره می رود...مه به کنار می رسد
-تیر روانه می رود...سوی نشانه می رود
-شه ز شکار می رسد...سبزه پیاده می رود
-غنچه سوار می رسد...عقل خمار می رسد
-گرد و غبار می رسد...بانگ نجات می رسد
-آب حیات می رسد...صد صلوات می رسد
-عشر و زکات می رسد...صوم و صلات می رسد
5-نتیجه
1-5-با مقایسه ی نظرات (35) پژوهشگران اسلامی-به ویژه در بررسی متن قرآن-با نظرات تحلیل گران کلام، منظورشناسی و معنی شناسی قرنها قبل در تمدن اسلامی شناسایی و مطرح گردیده است.(1) بسیاری از نکات مطرح شده در تحلیل کلام، منظورشناسی قرنها قبل در تمدن اسلامی شناسایی و مطرح گردیده است.
(2)در برخی موارد مباحث پژوهندگان اسلامی کامل تر و جامع تر از مباحث موازی در زبان شناسی مدرن است، از جمله در مبحث نقل معنای قالبهای نحوی در قرآن
(3)در بیشتر موارد مباحث پژوهندگان اسلامی کامل تر و جامع تر از مباحث موازی در تمدن اسلامی است از جمله در مباحث نزاهت (politeness) و عنوان (Topic).
(4)در مباحث مطرح شده توسط زبان شناسان مدرن به موارد متعددی برخورد می نماییم که پژوهشگران اسلامی بدانها دست نیافته اند و مورد توجه آنان نبوده است از جمله مبحث اندازه گیری معنی (در معنی شناسی) و مبحث ساختار اطلاع (Information structure)در تحلیل کلام.
(5)از سوی دیگر پژوهشگران اسلامی و به ویژه قرآن شناسان نیز مباحثی را مطرح ساخته اند که-تا آنجا که اطلاع داریم-هنوز زبان شناسان مدرن بدان دست نیازیده اند، از جمله مباحث التفات.
2-5- اکنون جای آن دارد که در خاتمه این بحث درصدد پاسخ به پرسشی برآئیم که در مقدمه مطرح نمودیم. پرسش چنین است: با اینکه می دانیم که زبان شناسان امروز از امکانات، نیرو، ابزار، پشتوانه ی (سنت) علم و ارتباطاتی بسیار قوی تر، وسیع تر و پیشرفته تر از آنچه در اختیار مسلمین در قرون گذشته بوده، برخوردار می باشد، چگونه است که: (1) که به برخی از یافته های پژوهشگران اسلامی هنوز دست نیازیده است و (2) در برخی موارد مداقه و جامعیت کار پژوهشگران اسلامی بیشتر و جلوتر بوده است؟ ممکن است پاسخهای متفاوتی به این پرسش داده شود:
1-2-5- ممکن است برای برخی پاسخ قابل قبول این باشد که پژوهشگران اسلامی با زبان عربی سروکار داشته و چون زبان عربی-به زعم آنان-از دیگر زبانهای طبیعی ممتاز است، این زبان دارای ویژگیهایی بوده که سایر زبانهای طبیعی که منبع داده های زبان شناسان امروز است فاقد آن ویژگیها بوده است.
چنین پاسخی نادرست است زیرا پیش فرض آن واقعیت ندارد. زبان عربی-به خودی خود-امتیازی بر دیگر زبانهای طبیعی ندارد. قرآن به خاطر شرافت زبان عربی به این زبان نازل نشده بلکه زبان عربی شرافت خود را به برکت قرآن به دست آورده است. مهمترین دلیل نزول قرآن به زبان عربی این بوده که حکمت و مشیت الهی-که دائر مدار مقتضیات زمان و مکان است-بر آن تعلق گرفته که آخرین پیامبرش از میان قوم عرب انتخاب شود و لذا به نص قرآن «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ » (ابراهیم-4)ناچار باید کتابش به زبان قومش باشد.
2-2-5- شاید برخی پاسخ عالمانه تری داشته باشند و اظهار دارند که داده های تحلیل گران کلام عموماً متون گفتاری و نوشتاری عادی در زبانهای طبیعی است و داده های قرآن شناسان متن قرآن است که هنجارهای زبان عادی را برهم زده و در نتیجه مواردی در قرآن است که در متون عادی زبانها نیست و همین موارد مورد مداقه و بحث قرآن شناسان قرار گرفته است.
گرچه این پاسخ عالمانه تر و به حقیقت نزدیکتر از پاسخ قبلی (5-2 -1) است ولی بخشی از آن نادرست است، قرآن در چند مورد این نسبت را که هنجارهای زبان طبیعی عادی را برهم زده باشد، رد می کند. یکی با عبارت لسان قومه در آیه ی قسمت (5-2-1) زیرا مراد از قوم، مردم عادی هستند نه فرهیختگان جامعه. دیگر آنکه هنجارهای زبان تنها در حوزه ی شعر و ادب برهم می خورد و قرآن صریحاً اعلام می کند که زبان شعر نیست و شعر را شایسته ی پیامبر نمی داند. در جایی می فرماید:
«وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ »(حاقه-41) در جای دیگر فرماید «وَ مَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَ مَا یَنْبَغِی »(یس-69) چرا که زبان شعر-به خاطر برهم زدن هنجارهای زبان-چون زبان عادی روزمره، ساده و بی پیرایه نیست بلکه پیچ و تاب دارد و قرآن صریحاً می فرماید که به زبان ساده و روشن بر قلب پیامبر نازل شده، «بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ »(شعرا-195). نکته ظریف در این آیه آنست که مبین وصف عربی نیست بلکه عربی و مبین هر دو وصف لسان هستند. زبان عربی می تواند شعرگونه باشد و مبین نباشد.
3-2-5- و اکنون پاسخی که بنظر نگارنده به حقیقت نزدیکتر است و البته قضاوت آن به عهده ی خوانندگان است. چامسکی معتقد است که نوزاد انسان با یک استعداد موروثی ویژه زبان که در مغز وی تعبیه شده به دنیا می آید، و آنرا توانش زبانی می نامد. قرآن نیز-چهارده قرن قبل از چامسکی-همین نکته را اعلام نموده به علاوه اینکه قرآن این استعداد را مهمترین خصیصه ی انسانی شمرده است زیرا اولین خصیصه ای که برای انسان استعداد را مهمترین خصیصه ی انسانی شمرده است زیرا اولین خصیصه ای که برای انسان اعلام می دارد همان توانش زبانی یا بیانی است: «خَلَقَ الْإِنْسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَیَانَ»(الرحمن-3 و 2). از سوی دیگر ساختار زبان های طبیعی طوری است که امکانات نامعدودی را در کاربرد زبان را فرا روی زبانمندان خود قرار می دهند و این امر را نیز زایش می نامد. این توانش در انسان و این زایش در زبان هر دو امکانات بالقوه هستند. هنگامی که انسان در محیط زبانی خاصی قرار گیرد، به نسبت فرهنگ و دانش جهانی و سایر شرایط عملی که برای وی فراهم می شود می تواند از برخی از این امکانات استفاده کرده و آن امکانات و آن توانش خود را به صورت رفتار زبانی که از آن به کنش یاد می کند بروز دهد. بنابراین کنش زبانی افراد-اعم از کنش تولیدی یا کنش دریافتی-در یک حد نیست و به عبارت دیگر همه ی زبانمندان در یک حد از امکانات بالقوه ای که زبان برای آنان فراهم کرده بهره نمی گیرند، و به همین دلیل است که برداشت (تفسیر) ما از یک متن زبانی متفاوت است، برخی به تفسیر واقعی آن نزدیکتر و برخی دورتر. و نیز می توان نتیجه گرفت که هیچ انسانی نمی تواند از همه ی امکانات توانش خود و از همه ی امکانات زایش زبان در کنش خود بهره گیرد یعنی همه ی امکانات توانش خود و از همه ی امکانات زایش زبان در کنش خود بهره گیرد یعنی همه ی امکانات بالقوه زبان را به فعل درآورد. پرواضح است آن کسی که به مصداق «عَلَّمَهُ الْبَیَانَ » خالق این توانش است قادر به بهره گیری کامل از امکانات آن می باشد و نمونه ی آن در متن قرآن مجید متجلی می گردد و این است معنای اعجاز قرآن.
والسلام علی من التبع الذکر
پی نوشت ها :
1-دانشگاه اصفهان.
2. خوشبختانه این دو کتاب به زبان فارسی ترجمه شده و از همین ترجمه ها در منابع این مقاله استفاده شده است.
3. برخی این صنایع را سیوطی به نقل از مصری در صفحه ی 265 چنین آورده است:
"مجاز، استعاره، تشبیه، کنایه، ارادف، تمثیل، ایجاز، اتساع، اشاره، مساوات، بسط، ایغال، تتمیم، تکمیل، احتراس، استقصار، تذبیل، زیاده، تردید، تکرار، تفسیر، ایضاح، نفی شیء با ایجاب آن، مذهب کلامی، سخن با موجب گفتن، و مناقصه، انتقال، اسجال، تسلیم، تمکین، توشیح، تسهیم، رد العجز الی الصدر، تشابه اطراف، لزوم ما لایلزم، تخییر تسجیع، تسریع، و ایهام که توریه است، استخدام، التفات، اطراد، انسجام، ادماج، افتنان، اقتدار، ائتلاف لفظ به لفظ، ائتلاف لفظ با معنی، استدراک، استثناء، تأکید مدح با چیزی که شبیه ذم است، تفویف، تغایر، تقسیم، تدبیج، تنکیت، تضمین، جناس، جمع مؤتلف و مختلف، حسن نسق، عتاب شخص نسبت به خویش، عکس، عنوان، فراید، قسم، مبالغه و مطابقه، مقابله و مؤاریه، مراجعه، نزاهت، ابداع، مقارنه، حسن ابتدا، حسن ختام، حسن تخلص، و استطراد.
4. صدر، ص 218.
5. سیوطی، ص 9-258-لازم به تذکر است که این معانی گونه (type) هستند و نمادهای (token) هرگونه در قرآن فراوان است.
6. سیوطی، ص 6-252.
7. به نظر می رسد «هول و هراس» مستفاد از معانی واژگانی «قارعه» است و ساخت پرسشی در اینجا نقش تأکیدی دارد.
8. سیوطی، ص 341.
9. سیوطی، ص 343.
10. سیوطی، ص 281.
11. سیوطی، ص 9-107.
12. صدر، ص 7-254.
13. سیوطی، ص 269.
14. بحث مبسوط این لطائف و نکات در ص 270 سیوطی آمده است.
15. سیوطی، ص 283.
16. سیوطی، ص 292.
17. سیوطی، ص 295.
18. سیوطی، ص 304 به نقل از مصری، ص 293.
19. سیوطی، ص 301.
20. صدر، ص 255.
21.Lyons,1995,P.176
22. عاصی، عبدعلی(1375) ص 18 فارسی و ص 26 انگلیسی.
23-"..the distinction between cohesion and coherence has to do with the difference between from and content." Lyons, 1995, p.263.
24. در برخی متون همبستگی را معادل coorelation قرار داده اند. به نظر می رسد هم ربطی برای آن معادل بهتری می باشد.
25. "A text has texture and this is what distinguishes it from someting which is not a text ... and cohesive ties between sentences stand out more clearly because they are the ONLY source of texture." Holliday & Hassan, 1976,p.9.
26. Topic and the Representation of discourse content. Brown & Yule, 1983, p.68-125.
27. Conversational Implicatore. Thomas, 1996, p.55-68.
28. Theories of potiteness, Thomas, 1996, p.149-183.
29. "paradoxes of implication", Lyons,1995,p.167
30. سیوطی، ص 111 تا 116.
31. از همین روست که مثلاً در مقابل سلطان که حفظ فاصله لازم می بود، کسی اجازه نداشت از الفاظ خطابی مانند «شما» و «فرمودید» استفاده کند بلکه باید می گفت: «مقام سلطنت فرمودند».
32- Brown & Yule,1983.
33. سعدی، دیباچه، ص30.
34. مولوی رومی، ص 243.
35. در این مقاله کلمه ی عبر عربی «نظرات» عامداً به کار رفته است.
1.قرآن مجید
2.سعدی، شیخ مصلح الدین، کلیات سعدی، تصحیح محمدعلی فروغی، انتشارات نگاه، تهران، 1373.
3. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، جلد دوم، ترجمه ی سیدمهدی حائری قزوینی، مؤسسه ی انتشارات امیرکبیر، تهران، 1363.
4. صدر، آیة الله شهید سیدمحمد باقر(ره)، علم اصول، مرحله ی اول و دوم، ترجمه ی نصرالله حکمت، مؤسسه ی انتشارات امیرکبیر، تهران، 1364.
5.عاصی، مصطفی و عبدعلی، محمد، واژگان گزیده ی زبانشناسی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1375.
6. مولوی رومی، محمد جلال الدین، کلیات شمس تبریزی، چاپ چهارم، مؤسسه ی انتشارات امیرکبیر، تهران، 1351.
7. مصری، محمد معروف به ابن ابی الاصبع، بدایع القرآن، ترجمه ی سیدعلی میرلوحی، چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1368.
8. Brown, G.& yule,G.(1983),Discourse Analysis,Cambridge University Press.
9- Halliday.M.A.k& Hasan,R.(1976),cohesion in English,London:Edward Arnold.
10-Hipkiss,R.A.(1995), Semantics,Defining the Discipline, lawrence Erlbaum, punlishers,Mahwah New Jersey.
11- Lyons, John,(1977), Semanlics,Cambridge University Press.
Lyons,John,(1995),Lingustic Semantics, Cambridge University Press.
13-Thomas,G.(1996). Meaning in Interaction:an Introduction to pragmatics, Longman, London and New York.
14.yule,G.(1996),pragmatics, Oxford University Press.
منبع مقاله :
میرعمادی، سیدعلی؛(1379)، مجموعه مقالات چهارمین کنفرانس زبانشناسی نظری و کاربردی(جلد اوّل)، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ اوّل